- 675
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش چهارم
- معنا و مراتب صبر
- صبر کامل
-صبر بر مصیبت
- صبر بر طاعت
- ابتلاء و امتحان مؤمنین
-مداد علما و دماء شهدا
- تجسم اعمال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقنٰهم سرّاً و علانیةً و یدرؤن بالحسنه السیئةَ اولئک لهم عقبی الدار﴾
چند مطلب مانده است که باید به خواست خدا امروز طرح بشود و آن اینکه در بین همین روایات صبر را به چند قسم تقسیم کرده بودند برای هر کدام از اقسام هم درجاتی ذکر کردند بعضی را نازل بعضی را متوسط بعضی را عالی باید بحث بشود که کدام صبر است که از دیگر صبرها افضل است افضل الصبر کدام است؟ این یک مطلب, مطلب دیگر اینکه در بعضی از روایات اجر صبر را اجر هزار شهید معرفی کردند این کدام صبر است که اجر او از اجر شهادت بالاتر است؟ مطلب سوم آنچه که در تمثّلات برزخی به نام تمثل اعمال و تجسم اعمال مطرح است صبر در برزخ و در قبر افضل از نماز و زکات و نیکی و احسان مطرح شده است اینها باید به دنبالة مسائل قبلی حل بشود در روایاتی که دیروز خوانده شد صبر را که به سه قسمت تقسیم کرده بودند صبر از معصیت را افضلِ اقسام صبر دانستند آن روایتی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل فرمود برای صبرِ عند المصیبه سیصد درجه و برای صبر بر طاعت ششصد درجه و برای صبر از معصیت نهصد درجه. آیا هر مصیبت و هر معصیت و هر طاعت حکمش این است یا فرق میکند؟ گاهی یک مصیبت مختصری است که صبر بر او آسان است و یک طاعت سنگینی است مثل جهاد که صبر بر او دشوار است گاهی یک طاعت است که صبر بر او آسان است مثل جواب سلام دادن که یک واجب است یا زکات فطر دادن که یک ساع است که صبر بر طاعت است و دشوار نیست یک صبر بر مصیبتی است که تحمل کردن سختی او گران است آیا هر صبر بر مصیبتی از صبر بر طاعت کمتر است و هر صبر بر طاعتی از صبرِ از معصیت کمتر است؟ این روایت مطلقا معتبر و محکَّم است یا نه هر کدام از اینها که شدیدتر بود و تحمیلش بر نفس دشوارتر بود بر اساس آن قانون کلی که حضرت فرمود «افضل الاعمال احمزها» آن افضل است گاهی است که صبرِ عند المصیبة سختتر از صبرِ بر طاعت است گاهی صبرِ عن المعصیة سختتر از صبرِ علی الطاعة است گاهی هم بالعکس گاهی انسان صبرِ بر اطاعتِ جهاد باید بکند گاهی صبرِ از معصیتِ نگاه به نامحرم یا استماعِ غیبت میخواهد بکند آیا هر صبرِ از معصیت افضل از هر صبرِ بر طاعت است بالقول المطلق یا اینچنین نیست؟ چون روایتهای دیگری بر خلاف این روایت آمده یعنی صبر بر طاعت در بعضی از موارد افضل از صبر بر معصیت شد صبر عند المصیبة افضلِ از صبرِ بر طاعت شد فی بعض الموارد جمع بینِ این طوایف متعارض از روایات به همان اصل کلی «افضل الاعمال احمزها» است هر جا تحمل نفس دشوار بود و تکلیف بر نفس شاق بود که نفس با یک جهاد درونی باید این مطلب را تحمل کند آنجا افضل است گاهی یک معصیت است که انسان خود را اگر بخواهد از آن حفظ کند خیلی دشوارتر از خواندن یک نماز شب است یا یک نماز واجب است آنجا که مرحوم مقدس اردبیلی میفرماید اگر آن مطلب من امتحان بشوم به خدا پناه میبرم که اگر جایی من باشم و یک نامحرم و هیچ عاملی در کار نباشد من به خدا پناه میبرم یک چنین موقعیتی که یوسف صدیق(سلام الله علیه) امتحان شد اگر صبر عن المعصیة بشود افضلِ از صبر بر بعضی از طاعتهاست نه کل طاعتها البته پس اگر یک روایتی معارضِ این روایت بود چه اینکه هست و بر خلاف این درجاتِ فضیلت را تقسیم فرمود جمع بین این دو طایفه از روایت به این است که هر جا که آن حریت که صبر به حریت برگشت آن پهلوانی و قهرمانیِ نفس که مالک بر غرایز بودن که صبرِ به او برگشت دشوارتر بود آنجا افضل است هر جا آسانتر بود مفضول است و نه افضل این راجع به آن مطلب اول و از همین مطلب اول حکمِ مطلب دوم و سوم روشن میشود مثلاً دربارة صبرِ در مقابل شهادت اینچنین آمده که اگر صبر را با شهادت بسنجیم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که «من ابتلی من المؤمنین ببلاءٍ فصبر علیه کان له مثل اجر الف شهیدٍ» اگر کسی به یک بلایی مبتلا شد و آن را برای رضای خدا تحمل کردو صبر کرد پاداش او پاداش هزار شهید است آن صبرهایی که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت یا اهل بیت عصمت و طهارت داشتند که تمام این دردها را برای رضای خدا تحمل میکردند که اسلام محفوظ بماند و آبرو میریختند به پای درخت دین آن افضلِ از خونی است که یک شهید به پای درخت دین میریزد اگر گفته شد «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نه هر قلم در برابر هر خون افضل باشد گاهی میبینید یک مبارزه کردن و یک شمشیر زدن «افضل من عبادة الثقلین» میشود پس امر اینطور نیست که بالقول المطلق هر قلمی بالاتر از هر شمشیر باشد و هر درس و بحثی بالاتر از هر مبارزه باشد اگر در حال عادی بود تأثیر هر دو یکسان بود علم البته فی نفسه راجح است زیرا علم است که آن مکتب را منتشر میکند و شهید میپروراند ولی اگر اصل اسلام در خطر بود اینجا جایِ سخن از «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نیست اینجا جای «لضربة علیًّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» است که یک مبارزه اصل دین را حفظ میکند و تمام عبادات و اطاعاتی که مسلمین دارند محصول آن مبارزه است و آن مبارزة به جا و لازم وقتی از یک قلب عارف و خالص نشأت بگیرد از همة عبادتها افضل است گرچه همة کارهای حضرت امیر(سلام الله علیه) از قلب خالص و عارف نشأت میگرفت اما این بیان بلند رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) دربارة خطبههای حضرت امیر نبود, دربارة عبادتهای حضرت امیر نبود, دربارة درس و بحث حضرت امیر نبود, دربارة ارشاد و هدایت حضرت امیر نبود یک جا که اصل اسلام در خطر است باید دست به شمشیر کرد آن دست به شمشیر کردنی که صدر من اهله و وقع فی محله خالصاً لله میشود «افضل من عبادة الثقلین» و ریشة آن افضل بودن معرفت و خلوص است البته، ممکن بود عمر بن عبدود را دیگری بکشد ولی ضربت او ضربتی نباشد «افضل من عبادة الثقلین» آن معرفت و خلوص و صفای نیت است که به عمل بها میدهد اما عمل هم باید در یک مقطع خاص ضروری باشد که صدر من اهله و وقع فی محله این حدیث شریف را یعنی «لضربة علی یوم الخندق» را مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) مولا محمد تقی مجلسی(رضوان الله علیه) در جلد یازده یا دوازدهم این روضة المتقین شرح من لا یحضره الفقیه نقل کرده و بین این حدیث شریف و حدیث «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» جمع کرده که کجا مداد افضل است و کجا شهادت افضل است و کجا «لضربة علیّ» افضل است و به چه مناسبت اما این نکته البته در آنجا نیست ایشان همة اینها را البته به خلوص و معرفت و صفای ضمیر برمیگردانند ولی این نکته نیست که تمام عبادتهای حضرت امیر از آن معرفت نشات میگرفت و با خلوص ادا میشد اما وقتی اصل اسلام در خطر باشد آن را نمیشود با یک سخنرانی یا با کتاب نوشتن حل کرد او را باید با شمشیر حل کرد بنابراین بر اساس همان اصل کلی این مطلب دوم هم حل میشود این که حضرت فرمود اگر کسی صبر کرد اجر هزار شهید دارد اگر یک معصومی یک ولیّی یک عالمی مرتب آبرو داد تا دین را حفظ کند خوب پیداست که ثواب او از ثواب هزار شهید بالاتر است او هرگز صحنه را ترک نکرد خالصاً لوجه الله محصول یک عمر زندگی باسعادت را که یک مشت آبرو بود این را ریخت در پای درخت دین و برای رضای خدا هم آبرو داد خب این یقیناً ثوابش از ثواب هزار شهید بالاتر است تا چه کسی آبرو بدهد و آبروی او چقدر بتواند دین را آبیاری کند پس اینچنین نیست که اجر هر صابری از اجر هر شهیدی بیشتر باشد این هم بر اساس همان اصل کلی که «افضل الاعمال احمزها» برابر آن حل میشود
سؤال ...
جواب: حالا تا چه اندازه تحمیل این دستور الاهی بر نفس دشوار باشد و تا چه اندازه آن عبد وظیفهشناس در مسئلة معرفت و در مسئلة نیت و خلوص کامل باشد حالا این آیه در قرآن مطرح خواهد شد که اجر صابر اندازه ندارد که این هم انشاء الله خواهد آمد که اجر صابر اندازه ندارد این مربوط به کدام صبر است و مربوط به کدام صابر.
سؤال ...
جواب: چرا, اگر اسلام در خطر باشد آن ضربت را دیگری بزند چون خالصاً لوجه الله نیست این قدر ندارد اگر ضربت را حضرت امیر بزند که ناشی از یک معرفتِ کم نظیر و خلوصِ کم نظیر است میشود «افضل من عبادة الثقلین» همانطوری که یک انگشتر دادن باعث نزول آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ میشود ممکن است کسی مشابه آن انگشتر را بدهد اما
آیهای نباید برای اینکه عمل را معرفت و خلوص بها میدهد شمشیر را آن معرفت و خلوص بها میدهد قهراً اثرش هم بیشتر خواهد شد.
اما آنچه که مربوط به مقام سوم بحث است که در هنگام قبر اموری متجسم میشوند و متمثل میشوند و صبر به آنها میگوید اگر شما عاجز شدید من مشکل را حل میکنم این است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل میکند از امام ششم(سلام الله علیه) که حضرتش فرمود «اذا دخل المؤمن قبره» قبر همان عالم برزخ است انسان چهار عالم ندارد که عالم دنیا عالم قبر عالم برزخ عالم قیامت سه عالم دارد دنیا برزخ قیامت همین که مُرد وارد برزخ میشود و قبر همان برزخ است وقتی که از امام(علیه السلام) سؤال میکنند برزخ چه زمانی است؟ فرمود: «القبر منذ» همین که انسان وارد قبر میشود یعنی وارد عالم برزخ شده است این روایت شریف در باب برزخ در همین وافی هست که وقتی از امام(علیه السلام) سؤال میکنند برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود از همان لحظهٴ قبر شروع میشود عالم قبر یعنی همان عالم برزخ وقتی مؤمن وارد قبر شده است «کانت الصلاة عن یمینه» نماز طرف راست او قرار میگیرد «و الزکاة عن یساره» زکاتی که داد طرف چپ او قرار میگیرد خواه زکات مال، خواه زکات فطر، خواه دیگر زکاتهایی که داده چون نوعِ این سورههایی که در مکه نازل شده است مثل همین سورهٴ رعد که در آن سورههای مکی سخن از زکات است ظاهراز منظور اگر تزکیه نفس نباشد زکاتهای مستحبی مراد است چون زکات واجب در مدینه نازل شده حکمش، در مکه زکات واجب نازل نشده بود همهٴ این ایات مکی که در سورههای مکی هست و سخن از زکات مطرح میکند این مربوط به زکاتهای مستحبی است و اصل اتفاقهایی که در جامعهٴ مسلمین مطرح است نه زکاتِ در آن نه چیز یا زکات فطر که اینها در مکه واجب نشدند اینها در مدینه واجب شدند «و الزکاة عن یساره و البریطل علیه» آن برش و احسان و نیکی [که] کرد او اطلال دارد یعنی اشراف دارد از بالای سر اشراف دارد و نگاه میکند «و یتنحَّی الصبر ناحیة» صبر میرود در یک ناحیه و در یک کناری میایستد «وَ اذا دخل علیه الملکان اللَّذان یلیان مساء لته» وقتی آن دو فرشته(علیهما السلام) آمدند و مسئول سؤال و جواب او شدند «قال الصبر للصلاة و الزکاة دونکما صاحبکم» صبر به نماز و زکات و بر و نیکی میگوید شما در برابر سؤالهای این سائلین پاسخ بدهید اگر عاجز شدید و ماندید آنگاه من مشکلتان را حل میکنم «دونکما صاحبکم فان عجزتم عنه» اگر از این صاحبتان که از شما سؤال میکند عاجز شدید و ماندید به مشکلی برخورد کردید «فانا دونه» من جواب او را میدهم این عظمت صبر است که در عالم برزخ ظهور میکند سؤال ...
جواب: این در کافی باب الصبر هست مرحوم فیض در وافی از کافی در همین باب الصبر نقل میکند مبسوط ترِ این را صاحب محاسن برقی در محاسن برقی نقل میکند البته آن شش یا هشت نفر نقل میکند آنجا وقتی سایر اعمال هم مطرح میشود صبر در برابر نماز زکات نیکی از آنها قویتر است و اما وقتی سخن از ولایت مطرح میشود آنجا ولایت است که قبر را دارد اداره میکند این را در محاسن برقی ملاحظه بفرمایید آنجا ولایت است که از همه نورانی تر و روشنتر است ولایت علی و اولاد علی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) از همه روشنتر و نورانیتر است و قبر را او اداره میکند در حقیقت و این اعمال زیر پوشش آن ولایتاند آن از بحث فعلی ما بیرون است و آن حدیث شریف را مرحوم صاحب محاسن برقی در کتاب محاسن برقی نقل کردند و این صبری که در برزخ هم از نماز و زکات و نیکی افضل است هم آن صبر ممتاز است نه هر صبری انسان اگر دید کسی دارد غیبت میکند واجب است صبر کند گوش ندهد نامحرم که میگذرد واجب است عن المعصیة صبر کند و نگاه نکند اینها صبرهای جزئی است که ارزش زیادی ندارد آن صبر مهم که طلیعهاش از همین خصوصیتهای طلبگی مثلاً شروع میشود تا به آن درجة عالیه آن معلوم میشود عالی است و آن صبر این است که اگر انسان ببیند سخن او در یک روستا یا در یک شهر یا در سطح کشور باطل درآمد حالا باید اعتراف بکند که این حرف باطل بود و از ادامة او پرهیز کند و از این معصیت پرهیز کند و بگوید حق با طرف بود این یک کار آسانی نیست این مثل نماز شب نیست که آسان باشد این مثل روزه گرفتن نیست که آسان باشد شما دشواری اینگونه از صبرها را در همین مباحثة دو نفری طلبگی خودمان حساب بکنید تا برسد به جایی که انسان مسئولیتی را بپذیرد دوتا طلبه در یک حجرهای که کسی نیست وقتی که میخواهند بحث کنند با اینکه روشن شد حق با هم بحث اوست مع ذلک حاضر نیست بپذیرد حق با اوست دارد حرفش را توجیه میکند تازه اگر خیلی آدم خوب باشد میگوید شما درست گفتید ولی من منظورم چیز دیگر بود این در طلیعة امر است, این چقدر سخت است انسان صریحاً آن شهامت را داشته باشد آن همان بیان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوی باشد بگوید آری حق با شما بود من اشتباه کردم این شهامت که صبر بود حضرت فرمود آن کسی که وزنه برمیدارد او قهرمان نیست کسی که مالک بر اعضا و مالک بر غرایز است او قهرمان است از همین حجرهٴ دو نفری شروع میشود این اگر در هنگام درس و بحث فهمید حق با هم بحث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آری حق با توست وقتی هم که حوزهٴ بحثی او یک قدری اضافه شد به تدریس رسید اشکالی کسی کرد یا در درس یا غیر درس آن شهامت را هم پیدا میکند که بگوید آری حق با شماست بعد هم وقتی یک مسئولیتی را در یک روستا یا شهرک یا شهر یا کشور پذیرفت بعد فهمید حق با دیگری است صریحاً حاضر است اعلام بکند که حق با دیگری بود این کار من اشتباه بود آنجاست که بر حق صبر میکند آنجاست که ممکن است اجر هزار شهید را هم داشته باشد زیرا با یک اعتراف مردم میفهمند این نظام، نظام اسلامی است حالا میبینیم یک وصیتی امام باقر(سلام الله علیه) دارد از امام سجاد نقل میکند که میگوید پدرم در آخرین لحظهٴ وفاتش مرا به یک مطلب وصیت کرده حالا آن را ملاحظه میفرمایید که این از کجا شروع میشود این را هم مرحوم کلینی نقل کرده است مرحوم ابن بابویه قمی صاحب من لا یحضره الفقیه امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) است قال: قال ابوجعفر ا مام باقر(سلام الله علیه) ابو حمزهٴ ثمالی میگوید امام پنجم (سلام الله علیه) فرمود که «لمّا حضرت أبی(ع) الوفاة» وقتی هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله علیه) رسید «ضمّنی الی صدره» مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مُرّا یوفّ الیک اجرک بغیر حساب» آن آخرین لحظهٴ وصیت امام چهارم نسبت به امام پنجم(علیهما السلام) این است فرمود بُنیّ بر حق صبر کن گرچه تلخ است این داروی تلخ را بچش اگر بر این داروی تلخ صبر کردی و چشیدی اجر بیحساب داری «یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مرّاً یوفّ إلیک اجرک بغیر حساب» این قدر به تو میدهند که به حساب درنمیآید نه بیحساب میدهند کار خدا با حساب است این «بغیر حساب» که در کتاب و سنت آمده یعنی به حساب درنمیآید نه بیحساب است خدای سبحان که ﴿و کل شیءٍ عنده بمقدار﴾ همه چیز را با حساب میدهد اما بعضی از نعمتهای خدای سبحان به حساب درنمیآید خب انسان میتواند نماز واجب را بخواند و احیاناً نماز مستحب را بخواند این مستحبات را انجام بدهد برای او دشوار نیست اما به هم بحثش بگوید آری حق با تو بود من اشتباه کردم این سخت است روی آن قانون کلی «افضل الاعمال احمزها» یک حریت لازم است که انسان شهامت را داشته باشد بگوید آری حق با تو بود من دیگر این حرفی که زدم بر آن اصراری ندارم در قرآن کریم هیچ جا نفرمود ما به اندازهای اجر میدهیم که به حساب درنیاید فقط دربارهٴ صبر است این کلمهٴ «بغیر حساب» یعنی به حساب درنمیآید زیرا تمام کارهای خدای سبحان روی اندازه است ﴿انا کل شیء خلقناه بقدر﴾ ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ چیزی بدون هندسه و اندازه و مقدار نیست همه با مقدار است اما اصل بهشت برای همهٴ بهشتیان «بغیر حساب» است یعنی به حساب درنمیآید چون ابدی است این برای همهٴ داخلان در بهشت است پس اینکه نعمتهای بهشتی به حساب درنمیآید این را در سورهٴ غافر آیهٴ چهل بیان فرمود که اصلاً نعمتهای بهشتی به حساب درنمیآید سورهٴ غافر آیهٴ چهل فرمود ﴿من عمل سیئة فلا یجزی الا مثلها﴾ سیئه یک جزا دارد حسنه است که چندین برابر جزا دارد ﴿من عمل سیئةً فلا یجزی الا مثلها و من عمل صالحا من ذکر أو اُنْثی و هو مؤمن﴾ کسی کار بد بکند کیفر میبیند خواه مسلمان خواه کافر ولی کسی کار خوب بکند و مؤمن باشد پاداش میبیند لذا در همهٴ موارد قرآن کریم ملاحظه میفرمایید برای سیئه کیفر قائل شده است خواه مرتکب سیئه مؤمن باشد خواه غیر مؤمن بدی کیفر دارد خواه آن بدکار مسلمان باشد خواه کافر اما خوبی پاداش ندارد یعنی باداش به معنی بهشت جزای دنیوی دارد اما عمل خوب از هر کسی صادر شود او را بهشت ببرد اینچنین نیست بهشت رفتن هم به حسن فعلی متکی است هم به حسن فاعلی لذا در همهٴ موارد برای بهشت رفتن عمل صالح را با ایمان ذکر میکند که هم حسن فعلی داشته باشد هم حسن فاعلی لذا در صدر آیه فرمود ﴿من عمل سیئةً فلا یجزی الا مثلها﴾ این مطلق است هر کسی اما ﴿و من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن﴾ اگر حسن فعلی با حسن فاعلی ضمیمه شد مؤمن بود و عمل صالح کرد ﴿فاولئک یدخلون الجنة﴾ وارد بهشت میشوند ﴿یرزقون فیها بغیر حساب﴾ چون بهشت انتها ندارد قابل حساب نیست با ارقام ریاضی قابل جمعبندی نیست چیزی که ابدی است و انتها صریحاً آن شهامت را داشته باشد بیان رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)که فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوی باشد بگوید آری حق با شما بود من اشتباه کردم این شهامت که صبر بود حضرت فرمود آن کسی که وزنه برمیدارد او قهرمان نیست کسی که مالک بر اعضا و مالک بر غرایز است او قهرمان است از همین حجرهٴ دو نفری شروع میشود این اگر در هنگام درس و بحث فهمید حق با هم بهث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آری حق با توست وقتی هم که حوزهٴ بحثی او یک قدری اضافه شد به تدریس رسید اشکالی کسی کرد یا در درس یا غیر درس آن شهامت را هم پیدا میکند که بگوید آری حق با شماست بعد هم وقتی یک مسئولیتی را در یک روستا یا شهرک یا شهر یا کشور پذیرفت بعد فهمید حق با دیگری است صریحاً حاضر است اعلام بکند که حق با دیگری بود این کار من اشتباه بود آنجاست که بر حق صبر میکند آنجاست که ممکن است اجر هزار شهید را هم داشته باشد زیرا با یک اعتراف مردم میفهمند این نظام، نظام اسلامی است حالا میبینیم یک وصیتی امام باقر(سلام الله علیه)دارد از امام سجاد نقل میکند که میگوید پدرم در آخرین لحظهٴ وفاتش مرا به یک مطلب وصیت کرده حالا آن را ملاحظه میفرمایید که این کجا شروع میشود این را هم مرحوم کلینی نقل کرده است مرحوم این بابویه قمی صاحب من لا یحضره الفقیه نقل کرده است از ثمالی، ثماله یک محلی است که ابو حمزهٴ ثمالی اهل آن محل است این از شاگردان بنام امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) است قال: قال ابوجعفر امام باقر(سلام الله علیه) ابوحمزهٴ ثمالی میگوید امام پنجم(سلام الله علیه) فرمود که «لمّا حضرت أبی(ع) الوفاة» وقتی هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله علیه) رسید «ضمّنی الی صدره» مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مُرّ یوفّ الیک اجرک بغیر حساب» آن آخرین لحظهٴ وصیت امام چهارم نسبت به امام پنجم(علیهما السلام) این است فرمود بُنیّ بر حق صبر کن گرچه تلخ است این داوری تلخ را بچش اگر بر این داروی تلخ صبر کردی و چشیدی اجر بیحساب داری «یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرّاً یوفّ إلیک اجرک بغیر حساب» اینقدر به تو میدهند که به حساب درنمیآید نه بیحساب میدهند کار خدا با حساب است این «بغیر حساب» که در کتاب و سنت آمده یعنی به حساب درنمیآید نه بیحساب است خدای سبحان که ﴿و کل شیءٍ عنده بمقدار﴾
ندارد به محاسبه درنمیآید این مربوط به همهٴ بهشتیهاست چؤن بهشت انتها ندارد و اما در خود بهشت درجات محدود است این شخص درجاتش محدود است آن شخص برکاتش محدود است ولی برای ابد با این برکات و درجات محدود که به حساب درآمدند به سر میبرد یک مؤمن عادی با اجر محدود در بهشت ناحدود به سر میبرد منطقهٴ بهرهبرداری مؤمن عادی در بهشتی که به حساب نمیآید به حساب میآید یعنی اجرش بحسابٍ است بقایش «بغیر حساب» یعنی به حساب درنمیآید تنها در قرآن کریم راجع به صابرین است که در سورهٴ زمر آیهٴ دَه اینچنین آمده که اجر آنها به حساب درنمیآید.
سؤال ...
جواب: چون بهشت خالد است دیگر ﴿لا یبغون عنها حولا﴾ همواره از روزی بهشت برخوردارند به حساب درنمیآید اما دربارهٴ سایرین نفر نود اجر اینها بیحساب است تعبیر به اجر مخصوص صابرین است در سورهٴ زمر اینچنین فرمود آیهٴ ده سورهٴ زمر ﴿قل یا عباد الذین آمنوا اتقوا ربکم للذین احسنوا﴾ آنها که کار نیک کردند ﴿فی هذه الدنیا حسنة و ارض الله واسعة انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب﴾ اینکه فرمود ﴿و ارض الله واسعه﴾ ناظر به مسئلهٴ هجرت است و امثال هجرت آنها که در مکه ماندند و گفتند ما از اینجا بیرون برویم به کجا مراجعه کنیم که آیه آمد ﴿و ارض الله واسعة﴾ و نگویید ما اگر بخواهیم از مکه به مدینه برویم لوازم زندگی ما در مکه هست اینها اموال ما را مصادره میکنند نه اجازه میدهند ما بفروشیم نه اجازه میدهند به همراه ببریم ما باید دست خالی از مکه به مدینه بیاییم چه کسی ما را تأمین میکند آیه آمد شما به فکر تأمینتان نباشید این پرندههای زمستانی و تابستانی هر پرندهای که جایش را عوض میکند خدا روزی او را تأمین میکند ﴿و کأین من دابة لا تحمل رزقها الله یرزقها﴾ تمام این گنجشکها و پرندههایی که اهل پسانداز نیستند اینها را که چه کسی تأمین میکند؟ هم موشها که اهل پساندازند آنها را خدا تأمین میکند هم کبوترها و گنجشکها که اهل ذخیره و پسانداز نیستند آنها را هم خدا تأمین میکند اینطور نیست که موش را خدا تأمین بکند بلبل را خدا تأمین نکند اینطور که نیست فرمود ﴿و کأین من دابة﴾ که ﴿لا تحمل رزقها﴾ آن مورها آن موشها این مورها تمام تلاش تابستانیشان تهیهٴ ذخیرهٴ زمستانی است نه اینها از پرخوری مردند نه این گنجشکها و کبوترها که اهل ذخیره نیستند از گرسنگی مردند فرمود آن موری که اهل ذخیره است خدا رازق است آن موشی که اهل ذخیره است خدا رازق است و آن پرندهای که اهل ذخیره نیست ﴿لا تحمل رزقها﴾ خدا رازق است اینطور نیست که شما اگر با دست خالی از مکه به مدینه بروید تأمین نشوید که یک قدری سختی است صبر میخواهد این آیه قافلهٴ مهاجرین را حرکت داد ﴿و کأیّن من دابة﴾ که ﴿لا تحمل رزقها الله یرزقها﴾ صبر در اینجا غیر از صبر در نگاه به نامحرم است یا گوش ندادن به یک آهنگ حرام است یا گوش ندادن به یک غیبت است آنها صبری است سهل المعونه اینجا صبری است که آدم از تمام زندگی دست بکشد با دست خالی بیاید در سفرهٴ مسجد مکه که دیگران او را پذیرایی کنند این صبر است که در آیهٴ ده سورهٴ زمر فرمود صابرین را خدا آنقدر اجر میدهد که به حساب درنمیآید پس اگر صبر تلخ باشد چون خود صبر یعنی تلخی نظیر هجرت نظیر استقامتِ بر حق اینگونه از صبرهای بلند را خدا آنقدر اجر میدهد که به حساب درنمیاید لذا امام چهارم به امام پنجم(علیهما السلام) عند الارتحال وصیت میکند که «یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرایوف الیک اجرک بغیر حساب» اینجاست که اجری که خدای سبحان میدهد به حساب درنمیآید در جریان صبر بر هجرت است که فرمود ﴿و أرض الله واسعة﴾ اگر این همت در شما بود آنچنان اجر به شما میرسد که آن اجر قابل حساب کردن نیست ﴿انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب﴾ که در قرآن مخصوص صبر اینچنینی است فتحصل [پس به دست میآید که] صبر اگر جزء هشت صفتی است که اولوالالباب دارای آنها هستند خود صبر به منزلهٴ لبّ دیگر فضایل است صبر فی نفسه در برابر سایر عبادات فی نفسه از یک مزیتی برخوردار است البته ممکن است بعضی از درجات نماز از بعضی از درجات صبر بالاتر باشد زیرا صبر اگر درجاتی داشت یک صبر جزئی بالاتر از یک نماز مهم نیست اگر نماز خوفی که در سورهٴ نساء به رزمندهها دستور داده شده که یک عده کنار سنگر بایستند یک عده نماز را بخوانند آن امام جماعت نمازش را ادامه بدهد تا اینها بروند کنار سنگر سنگرنشینها بیایند اقتدا کنند با یک نماز دو رکعتی دو دسته نماز بخوانند آن نمازِ در حالت خوف خب از صبرهای عادی افضل است البته، پس خودِ صبر فی نفسه اگر درجهٴ معینی داشته باشد با نماز یا زکات که درجهٴ معین داشته باشند البته صبر افضل است اما بعضی از درجات عالیة زکات یا صلات یا امثال ذلک از بعضی از درجات نازلة صبر بالاتر است صبر فی نفسه از زکات و صلات بالاتر است اما بعضی از درجات صلات و زکات از بعضی از درجات صبر بالاتر است و سرّ اینکه صبر از آنها بالاتر است برای اینکه به یک وصف نفسانی برمیگردد نه به یک عمل جارحی.
«و الحمد لله رب العالمین»
- معنا و مراتب صبر
- صبر کامل
-صبر بر مصیبت
- صبر بر طاعت
- ابتلاء و امتحان مؤمنین
-مداد علما و دماء شهدا
- تجسم اعمال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقنٰهم سرّاً و علانیةً و یدرؤن بالحسنه السیئةَ اولئک لهم عقبی الدار﴾
چند مطلب مانده است که باید به خواست خدا امروز طرح بشود و آن اینکه در بین همین روایات صبر را به چند قسم تقسیم کرده بودند برای هر کدام از اقسام هم درجاتی ذکر کردند بعضی را نازل بعضی را متوسط بعضی را عالی باید بحث بشود که کدام صبر است که از دیگر صبرها افضل است افضل الصبر کدام است؟ این یک مطلب, مطلب دیگر اینکه در بعضی از روایات اجر صبر را اجر هزار شهید معرفی کردند این کدام صبر است که اجر او از اجر شهادت بالاتر است؟ مطلب سوم آنچه که در تمثّلات برزخی به نام تمثل اعمال و تجسم اعمال مطرح است صبر در برزخ و در قبر افضل از نماز و زکات و نیکی و احسان مطرح شده است اینها باید به دنبالة مسائل قبلی حل بشود در روایاتی که دیروز خوانده شد صبر را که به سه قسمت تقسیم کرده بودند صبر از معصیت را افضلِ اقسام صبر دانستند آن روایتی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل فرمود برای صبرِ عند المصیبه سیصد درجه و برای صبر بر طاعت ششصد درجه و برای صبر از معصیت نهصد درجه. آیا هر مصیبت و هر معصیت و هر طاعت حکمش این است یا فرق میکند؟ گاهی یک مصیبت مختصری است که صبر بر او آسان است و یک طاعت سنگینی است مثل جهاد که صبر بر او دشوار است گاهی یک طاعت است که صبر بر او آسان است مثل جواب سلام دادن که یک واجب است یا زکات فطر دادن که یک ساع است که صبر بر طاعت است و دشوار نیست یک صبر بر مصیبتی است که تحمل کردن سختی او گران است آیا هر صبر بر مصیبتی از صبر بر طاعت کمتر است و هر صبر بر طاعتی از صبرِ از معصیت کمتر است؟ این روایت مطلقا معتبر و محکَّم است یا نه هر کدام از اینها که شدیدتر بود و تحمیلش بر نفس دشوارتر بود بر اساس آن قانون کلی که حضرت فرمود «افضل الاعمال احمزها» آن افضل است گاهی است که صبرِ عند المصیبة سختتر از صبرِ بر طاعت است گاهی صبرِ عن المعصیة سختتر از صبرِ علی الطاعة است گاهی هم بالعکس گاهی انسان صبرِ بر اطاعتِ جهاد باید بکند گاهی صبرِ از معصیتِ نگاه به نامحرم یا استماعِ غیبت میخواهد بکند آیا هر صبرِ از معصیت افضل از هر صبرِ بر طاعت است بالقول المطلق یا اینچنین نیست؟ چون روایتهای دیگری بر خلاف این روایت آمده یعنی صبر بر طاعت در بعضی از موارد افضل از صبر بر معصیت شد صبر عند المصیبة افضلِ از صبرِ بر طاعت شد فی بعض الموارد جمع بینِ این طوایف متعارض از روایات به همان اصل کلی «افضل الاعمال احمزها» است هر جا تحمل نفس دشوار بود و تکلیف بر نفس شاق بود که نفس با یک جهاد درونی باید این مطلب را تحمل کند آنجا افضل است گاهی یک معصیت است که انسان خود را اگر بخواهد از آن حفظ کند خیلی دشوارتر از خواندن یک نماز شب است یا یک نماز واجب است آنجا که مرحوم مقدس اردبیلی میفرماید اگر آن مطلب من امتحان بشوم به خدا پناه میبرم که اگر جایی من باشم و یک نامحرم و هیچ عاملی در کار نباشد من به خدا پناه میبرم یک چنین موقعیتی که یوسف صدیق(سلام الله علیه) امتحان شد اگر صبر عن المعصیة بشود افضلِ از صبر بر بعضی از طاعتهاست نه کل طاعتها البته پس اگر یک روایتی معارضِ این روایت بود چه اینکه هست و بر خلاف این درجاتِ فضیلت را تقسیم فرمود جمع بین این دو طایفه از روایت به این است که هر جا که آن حریت که صبر به حریت برگشت آن پهلوانی و قهرمانیِ نفس که مالک بر غرایز بودن که صبرِ به او برگشت دشوارتر بود آنجا افضل است هر جا آسانتر بود مفضول است و نه افضل این راجع به آن مطلب اول و از همین مطلب اول حکمِ مطلب دوم و سوم روشن میشود مثلاً دربارة صبرِ در مقابل شهادت اینچنین آمده که اگر صبر را با شهادت بسنجیم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که «من ابتلی من المؤمنین ببلاءٍ فصبر علیه کان له مثل اجر الف شهیدٍ» اگر کسی به یک بلایی مبتلا شد و آن را برای رضای خدا تحمل کردو صبر کرد پاداش او پاداش هزار شهید است آن صبرهایی که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت یا اهل بیت عصمت و طهارت داشتند که تمام این دردها را برای رضای خدا تحمل میکردند که اسلام محفوظ بماند و آبرو میریختند به پای درخت دین آن افضلِ از خونی است که یک شهید به پای درخت دین میریزد اگر گفته شد «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نه هر قلم در برابر هر خون افضل باشد گاهی میبینید یک مبارزه کردن و یک شمشیر زدن «افضل من عبادة الثقلین» میشود پس امر اینطور نیست که بالقول المطلق هر قلمی بالاتر از هر شمشیر باشد و هر درس و بحثی بالاتر از هر مبارزه باشد اگر در حال عادی بود تأثیر هر دو یکسان بود علم البته فی نفسه راجح است زیرا علم است که آن مکتب را منتشر میکند و شهید میپروراند ولی اگر اصل اسلام در خطر بود اینجا جایِ سخن از «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نیست اینجا جای «لضربة علیًّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» است که یک مبارزه اصل دین را حفظ میکند و تمام عبادات و اطاعاتی که مسلمین دارند محصول آن مبارزه است و آن مبارزة به جا و لازم وقتی از یک قلب عارف و خالص نشأت بگیرد از همة عبادتها افضل است گرچه همة کارهای حضرت امیر(سلام الله علیه) از قلب خالص و عارف نشأت میگرفت اما این بیان بلند رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) دربارة خطبههای حضرت امیر نبود, دربارة عبادتهای حضرت امیر نبود, دربارة درس و بحث حضرت امیر نبود, دربارة ارشاد و هدایت حضرت امیر نبود یک جا که اصل اسلام در خطر است باید دست به شمشیر کرد آن دست به شمشیر کردنی که صدر من اهله و وقع فی محله خالصاً لله میشود «افضل من عبادة الثقلین» و ریشة آن افضل بودن معرفت و خلوص است البته، ممکن بود عمر بن عبدود را دیگری بکشد ولی ضربت او ضربتی نباشد «افضل من عبادة الثقلین» آن معرفت و خلوص و صفای نیت است که به عمل بها میدهد اما عمل هم باید در یک مقطع خاص ضروری باشد که صدر من اهله و وقع فی محله این حدیث شریف را یعنی «لضربة علی یوم الخندق» را مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) مولا محمد تقی مجلسی(رضوان الله علیه) در جلد یازده یا دوازدهم این روضة المتقین شرح من لا یحضره الفقیه نقل کرده و بین این حدیث شریف و حدیث «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» جمع کرده که کجا مداد افضل است و کجا شهادت افضل است و کجا «لضربة علیّ» افضل است و به چه مناسبت اما این نکته البته در آنجا نیست ایشان همة اینها را البته به خلوص و معرفت و صفای ضمیر برمیگردانند ولی این نکته نیست که تمام عبادتهای حضرت امیر از آن معرفت نشات میگرفت و با خلوص ادا میشد اما وقتی اصل اسلام در خطر باشد آن را نمیشود با یک سخنرانی یا با کتاب نوشتن حل کرد او را باید با شمشیر حل کرد بنابراین بر اساس همان اصل کلی این مطلب دوم هم حل میشود این که حضرت فرمود اگر کسی صبر کرد اجر هزار شهید دارد اگر یک معصومی یک ولیّی یک عالمی مرتب آبرو داد تا دین را حفظ کند خوب پیداست که ثواب او از ثواب هزار شهید بالاتر است او هرگز صحنه را ترک نکرد خالصاً لوجه الله محصول یک عمر زندگی باسعادت را که یک مشت آبرو بود این را ریخت در پای درخت دین و برای رضای خدا هم آبرو داد خب این یقیناً ثوابش از ثواب هزار شهید بالاتر است تا چه کسی آبرو بدهد و آبروی او چقدر بتواند دین را آبیاری کند پس اینچنین نیست که اجر هر صابری از اجر هر شهیدی بیشتر باشد این هم بر اساس همان اصل کلی که «افضل الاعمال احمزها» برابر آن حل میشود
سؤال ...
جواب: حالا تا چه اندازه تحمیل این دستور الاهی بر نفس دشوار باشد و تا چه اندازه آن عبد وظیفهشناس در مسئلة معرفت و در مسئلة نیت و خلوص کامل باشد حالا این آیه در قرآن مطرح خواهد شد که اجر صابر اندازه ندارد که این هم انشاء الله خواهد آمد که اجر صابر اندازه ندارد این مربوط به کدام صبر است و مربوط به کدام صابر.
سؤال ...
جواب: چرا, اگر اسلام در خطر باشد آن ضربت را دیگری بزند چون خالصاً لوجه الله نیست این قدر ندارد اگر ضربت را حضرت امیر بزند که ناشی از یک معرفتِ کم نظیر و خلوصِ کم نظیر است میشود «افضل من عبادة الثقلین» همانطوری که یک انگشتر دادن باعث نزول آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ میشود ممکن است کسی مشابه آن انگشتر را بدهد اما
آیهای نباید برای اینکه عمل را معرفت و خلوص بها میدهد شمشیر را آن معرفت و خلوص بها میدهد قهراً اثرش هم بیشتر خواهد شد.
اما آنچه که مربوط به مقام سوم بحث است که در هنگام قبر اموری متجسم میشوند و متمثل میشوند و صبر به آنها میگوید اگر شما عاجز شدید من مشکل را حل میکنم این است که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل میکند از امام ششم(سلام الله علیه) که حضرتش فرمود «اذا دخل المؤمن قبره» قبر همان عالم برزخ است انسان چهار عالم ندارد که عالم دنیا عالم قبر عالم برزخ عالم قیامت سه عالم دارد دنیا برزخ قیامت همین که مُرد وارد برزخ میشود و قبر همان برزخ است وقتی که از امام(علیه السلام) سؤال میکنند برزخ چه زمانی است؟ فرمود: «القبر منذ» همین که انسان وارد قبر میشود یعنی وارد عالم برزخ شده است این روایت شریف در باب برزخ در همین وافی هست که وقتی از امام(علیه السلام) سؤال میکنند برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود از همان لحظهٴ قبر شروع میشود عالم قبر یعنی همان عالم برزخ وقتی مؤمن وارد قبر شده است «کانت الصلاة عن یمینه» نماز طرف راست او قرار میگیرد «و الزکاة عن یساره» زکاتی که داد طرف چپ او قرار میگیرد خواه زکات مال، خواه زکات فطر، خواه دیگر زکاتهایی که داده چون نوعِ این سورههایی که در مکه نازل شده است مثل همین سورهٴ رعد که در آن سورههای مکی سخن از زکات است ظاهراز منظور اگر تزکیه نفس نباشد زکاتهای مستحبی مراد است چون زکات واجب در مدینه نازل شده حکمش، در مکه زکات واجب نازل نشده بود همهٴ این ایات مکی که در سورههای مکی هست و سخن از زکات مطرح میکند این مربوط به زکاتهای مستحبی است و اصل اتفاقهایی که در جامعهٴ مسلمین مطرح است نه زکاتِ در آن نه چیز یا زکات فطر که اینها در مکه واجب نشدند اینها در مدینه واجب شدند «و الزکاة عن یساره و البریطل علیه» آن برش و احسان و نیکی [که] کرد او اطلال دارد یعنی اشراف دارد از بالای سر اشراف دارد و نگاه میکند «و یتنحَّی الصبر ناحیة» صبر میرود در یک ناحیه و در یک کناری میایستد «وَ اذا دخل علیه الملکان اللَّذان یلیان مساء لته» وقتی آن دو فرشته(علیهما السلام) آمدند و مسئول سؤال و جواب او شدند «قال الصبر للصلاة و الزکاة دونکما صاحبکم» صبر به نماز و زکات و بر و نیکی میگوید شما در برابر سؤالهای این سائلین پاسخ بدهید اگر عاجز شدید و ماندید آنگاه من مشکلتان را حل میکنم «دونکما صاحبکم فان عجزتم عنه» اگر از این صاحبتان که از شما سؤال میکند عاجز شدید و ماندید به مشکلی برخورد کردید «فانا دونه» من جواب او را میدهم این عظمت صبر است که در عالم برزخ ظهور میکند سؤال ...
جواب: این در کافی باب الصبر هست مرحوم فیض در وافی از کافی در همین باب الصبر نقل میکند مبسوط ترِ این را صاحب محاسن برقی در محاسن برقی نقل میکند البته آن شش یا هشت نفر نقل میکند آنجا وقتی سایر اعمال هم مطرح میشود صبر در برابر نماز زکات نیکی از آنها قویتر است و اما وقتی سخن از ولایت مطرح میشود آنجا ولایت است که قبر را دارد اداره میکند این را در محاسن برقی ملاحظه بفرمایید آنجا ولایت است که از همه نورانی تر و روشنتر است ولایت علی و اولاد علی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) از همه روشنتر و نورانیتر است و قبر را او اداره میکند در حقیقت و این اعمال زیر پوشش آن ولایتاند آن از بحث فعلی ما بیرون است و آن حدیث شریف را مرحوم صاحب محاسن برقی در کتاب محاسن برقی نقل کردند و این صبری که در برزخ هم از نماز و زکات و نیکی افضل است هم آن صبر ممتاز است نه هر صبری انسان اگر دید کسی دارد غیبت میکند واجب است صبر کند گوش ندهد نامحرم که میگذرد واجب است عن المعصیة صبر کند و نگاه نکند اینها صبرهای جزئی است که ارزش زیادی ندارد آن صبر مهم که طلیعهاش از همین خصوصیتهای طلبگی مثلاً شروع میشود تا به آن درجة عالیه آن معلوم میشود عالی است و آن صبر این است که اگر انسان ببیند سخن او در یک روستا یا در یک شهر یا در سطح کشور باطل درآمد حالا باید اعتراف بکند که این حرف باطل بود و از ادامة او پرهیز کند و از این معصیت پرهیز کند و بگوید حق با طرف بود این یک کار آسانی نیست این مثل نماز شب نیست که آسان باشد این مثل روزه گرفتن نیست که آسان باشد شما دشواری اینگونه از صبرها را در همین مباحثة دو نفری طلبگی خودمان حساب بکنید تا برسد به جایی که انسان مسئولیتی را بپذیرد دوتا طلبه در یک حجرهای که کسی نیست وقتی که میخواهند بحث کنند با اینکه روشن شد حق با هم بحث اوست مع ذلک حاضر نیست بپذیرد حق با اوست دارد حرفش را توجیه میکند تازه اگر خیلی آدم خوب باشد میگوید شما درست گفتید ولی من منظورم چیز دیگر بود این در طلیعة امر است, این چقدر سخت است انسان صریحاً آن شهامت را داشته باشد آن همان بیان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوی باشد بگوید آری حق با شما بود من اشتباه کردم این شهامت که صبر بود حضرت فرمود آن کسی که وزنه برمیدارد او قهرمان نیست کسی که مالک بر اعضا و مالک بر غرایز است او قهرمان است از همین حجرهٴ دو نفری شروع میشود این اگر در هنگام درس و بحث فهمید حق با هم بحث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آری حق با توست وقتی هم که حوزهٴ بحثی او یک قدری اضافه شد به تدریس رسید اشکالی کسی کرد یا در درس یا غیر درس آن شهامت را هم پیدا میکند که بگوید آری حق با شماست بعد هم وقتی یک مسئولیتی را در یک روستا یا شهرک یا شهر یا کشور پذیرفت بعد فهمید حق با دیگری است صریحاً حاضر است اعلام بکند که حق با دیگری بود این کار من اشتباه بود آنجاست که بر حق صبر میکند آنجاست که ممکن است اجر هزار شهید را هم داشته باشد زیرا با یک اعتراف مردم میفهمند این نظام، نظام اسلامی است حالا میبینیم یک وصیتی امام باقر(سلام الله علیه) دارد از امام سجاد نقل میکند که میگوید پدرم در آخرین لحظهٴ وفاتش مرا به یک مطلب وصیت کرده حالا آن را ملاحظه میفرمایید که این از کجا شروع میشود این را هم مرحوم کلینی نقل کرده است مرحوم ابن بابویه قمی صاحب من لا یحضره الفقیه امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) است قال: قال ابوجعفر ا مام باقر(سلام الله علیه) ابو حمزهٴ ثمالی میگوید امام پنجم (سلام الله علیه) فرمود که «لمّا حضرت أبی(ع) الوفاة» وقتی هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله علیه) رسید «ضمّنی الی صدره» مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مُرّا یوفّ الیک اجرک بغیر حساب» آن آخرین لحظهٴ وصیت امام چهارم نسبت به امام پنجم(علیهما السلام) این است فرمود بُنیّ بر حق صبر کن گرچه تلخ است این داروی تلخ را بچش اگر بر این داروی تلخ صبر کردی و چشیدی اجر بیحساب داری «یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مرّاً یوفّ إلیک اجرک بغیر حساب» این قدر به تو میدهند که به حساب درنمیآید نه بیحساب میدهند کار خدا با حساب است این «بغیر حساب» که در کتاب و سنت آمده یعنی به حساب درنمیآید نه بیحساب است خدای سبحان که ﴿و کل شیءٍ عنده بمقدار﴾ همه چیز را با حساب میدهد اما بعضی از نعمتهای خدای سبحان به حساب درنمیآید خب انسان میتواند نماز واجب را بخواند و احیاناً نماز مستحب را بخواند این مستحبات را انجام بدهد برای او دشوار نیست اما به هم بحثش بگوید آری حق با تو بود من اشتباه کردم این سخت است روی آن قانون کلی «افضل الاعمال احمزها» یک حریت لازم است که انسان شهامت را داشته باشد بگوید آری حق با تو بود من دیگر این حرفی که زدم بر آن اصراری ندارم در قرآن کریم هیچ جا نفرمود ما به اندازهای اجر میدهیم که به حساب درنیاید فقط دربارهٴ صبر است این کلمهٴ «بغیر حساب» یعنی به حساب درنمیآید زیرا تمام کارهای خدای سبحان روی اندازه است ﴿انا کل شیء خلقناه بقدر﴾ ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ چیزی بدون هندسه و اندازه و مقدار نیست همه با مقدار است اما اصل بهشت برای همهٴ بهشتیان «بغیر حساب» است یعنی به حساب درنمیآید چون ابدی است این برای همهٴ داخلان در بهشت است پس اینکه نعمتهای بهشتی به حساب درنمیآید این را در سورهٴ غافر آیهٴ چهل بیان فرمود که اصلاً نعمتهای بهشتی به حساب درنمیآید سورهٴ غافر آیهٴ چهل فرمود ﴿من عمل سیئة فلا یجزی الا مثلها﴾ سیئه یک جزا دارد حسنه است که چندین برابر جزا دارد ﴿من عمل سیئةً فلا یجزی الا مثلها و من عمل صالحا من ذکر أو اُنْثی و هو مؤمن﴾ کسی کار بد بکند کیفر میبیند خواه مسلمان خواه کافر ولی کسی کار خوب بکند و مؤمن باشد پاداش میبیند لذا در همهٴ موارد قرآن کریم ملاحظه میفرمایید برای سیئه کیفر قائل شده است خواه مرتکب سیئه مؤمن باشد خواه غیر مؤمن بدی کیفر دارد خواه آن بدکار مسلمان باشد خواه کافر اما خوبی پاداش ندارد یعنی باداش به معنی بهشت جزای دنیوی دارد اما عمل خوب از هر کسی صادر شود او را بهشت ببرد اینچنین نیست بهشت رفتن هم به حسن فعلی متکی است هم به حسن فاعلی لذا در همهٴ موارد برای بهشت رفتن عمل صالح را با ایمان ذکر میکند که هم حسن فعلی داشته باشد هم حسن فاعلی لذا در صدر آیه فرمود ﴿من عمل سیئةً فلا یجزی الا مثلها﴾ این مطلق است هر کسی اما ﴿و من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن﴾ اگر حسن فعلی با حسن فاعلی ضمیمه شد مؤمن بود و عمل صالح کرد ﴿فاولئک یدخلون الجنة﴾ وارد بهشت میشوند ﴿یرزقون فیها بغیر حساب﴾ چون بهشت انتها ندارد قابل حساب نیست با ارقام ریاضی قابل جمعبندی نیست چیزی که ابدی است و انتها صریحاً آن شهامت را داشته باشد بیان رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)که فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوی باشد بگوید آری حق با شما بود من اشتباه کردم این شهامت که صبر بود حضرت فرمود آن کسی که وزنه برمیدارد او قهرمان نیست کسی که مالک بر اعضا و مالک بر غرایز است او قهرمان است از همین حجرهٴ دو نفری شروع میشود این اگر در هنگام درس و بحث فهمید حق با هم بهث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آری حق با توست وقتی هم که حوزهٴ بحثی او یک قدری اضافه شد به تدریس رسید اشکالی کسی کرد یا در درس یا غیر درس آن شهامت را هم پیدا میکند که بگوید آری حق با شماست بعد هم وقتی یک مسئولیتی را در یک روستا یا شهرک یا شهر یا کشور پذیرفت بعد فهمید حق با دیگری است صریحاً حاضر است اعلام بکند که حق با دیگری بود این کار من اشتباه بود آنجاست که بر حق صبر میکند آنجاست که ممکن است اجر هزار شهید را هم داشته باشد زیرا با یک اعتراف مردم میفهمند این نظام، نظام اسلامی است حالا میبینیم یک وصیتی امام باقر(سلام الله علیه)دارد از امام سجاد نقل میکند که میگوید پدرم در آخرین لحظهٴ وفاتش مرا به یک مطلب وصیت کرده حالا آن را ملاحظه میفرمایید که این کجا شروع میشود این را هم مرحوم کلینی نقل کرده است مرحوم این بابویه قمی صاحب من لا یحضره الفقیه نقل کرده است از ثمالی، ثماله یک محلی است که ابو حمزهٴ ثمالی اهل آن محل است این از شاگردان بنام امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) است قال: قال ابوجعفر امام باقر(سلام الله علیه) ابوحمزهٴ ثمالی میگوید امام پنجم(سلام الله علیه) فرمود که «لمّا حضرت أبی(ع) الوفاة» وقتی هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله علیه) رسید «ضمّنی الی صدره» مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال یا بنیّ اصبر علی الحق و ان کان مُرّ یوفّ الیک اجرک بغیر حساب» آن آخرین لحظهٴ وصیت امام چهارم نسبت به امام پنجم(علیهما السلام) این است فرمود بُنیّ بر حق صبر کن گرچه تلخ است این داوری تلخ را بچش اگر بر این داروی تلخ صبر کردی و چشیدی اجر بیحساب داری «یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرّاً یوفّ إلیک اجرک بغیر حساب» اینقدر به تو میدهند که به حساب درنمیآید نه بیحساب میدهند کار خدا با حساب است این «بغیر حساب» که در کتاب و سنت آمده یعنی به حساب درنمیآید نه بیحساب است خدای سبحان که ﴿و کل شیءٍ عنده بمقدار﴾
ندارد به محاسبه درنمیآید این مربوط به همهٴ بهشتیهاست چؤن بهشت انتها ندارد و اما در خود بهشت درجات محدود است این شخص درجاتش محدود است آن شخص برکاتش محدود است ولی برای ابد با این برکات و درجات محدود که به حساب درآمدند به سر میبرد یک مؤمن عادی با اجر محدود در بهشت ناحدود به سر میبرد منطقهٴ بهرهبرداری مؤمن عادی در بهشتی که به حساب نمیآید به حساب میآید یعنی اجرش بحسابٍ است بقایش «بغیر حساب» یعنی به حساب درنمیآید تنها در قرآن کریم راجع به صابرین است که در سورهٴ زمر آیهٴ دَه اینچنین آمده که اجر آنها به حساب درنمیآید.
سؤال ...
جواب: چون بهشت خالد است دیگر ﴿لا یبغون عنها حولا﴾ همواره از روزی بهشت برخوردارند به حساب درنمیآید اما دربارهٴ سایرین نفر نود اجر اینها بیحساب است تعبیر به اجر مخصوص صابرین است در سورهٴ زمر اینچنین فرمود آیهٴ ده سورهٴ زمر ﴿قل یا عباد الذین آمنوا اتقوا ربکم للذین احسنوا﴾ آنها که کار نیک کردند ﴿فی هذه الدنیا حسنة و ارض الله واسعة انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب﴾ اینکه فرمود ﴿و ارض الله واسعه﴾ ناظر به مسئلهٴ هجرت است و امثال هجرت آنها که در مکه ماندند و گفتند ما از اینجا بیرون برویم به کجا مراجعه کنیم که آیه آمد ﴿و ارض الله واسعة﴾ و نگویید ما اگر بخواهیم از مکه به مدینه برویم لوازم زندگی ما در مکه هست اینها اموال ما را مصادره میکنند نه اجازه میدهند ما بفروشیم نه اجازه میدهند به همراه ببریم ما باید دست خالی از مکه به مدینه بیاییم چه کسی ما را تأمین میکند آیه آمد شما به فکر تأمینتان نباشید این پرندههای زمستانی و تابستانی هر پرندهای که جایش را عوض میکند خدا روزی او را تأمین میکند ﴿و کأین من دابة لا تحمل رزقها الله یرزقها﴾ تمام این گنجشکها و پرندههایی که اهل پسانداز نیستند اینها را که چه کسی تأمین میکند؟ هم موشها که اهل پساندازند آنها را خدا تأمین میکند هم کبوترها و گنجشکها که اهل ذخیره و پسانداز نیستند آنها را هم خدا تأمین میکند اینطور نیست که موش را خدا تأمین بکند بلبل را خدا تأمین نکند اینطور که نیست فرمود ﴿و کأین من دابة﴾ که ﴿لا تحمل رزقها﴾ آن مورها آن موشها این مورها تمام تلاش تابستانیشان تهیهٴ ذخیرهٴ زمستانی است نه اینها از پرخوری مردند نه این گنجشکها و کبوترها که اهل ذخیره نیستند از گرسنگی مردند فرمود آن موری که اهل ذخیره است خدا رازق است آن موشی که اهل ذخیره است خدا رازق است و آن پرندهای که اهل ذخیره نیست ﴿لا تحمل رزقها﴾ خدا رازق است اینطور نیست که شما اگر با دست خالی از مکه به مدینه بروید تأمین نشوید که یک قدری سختی است صبر میخواهد این آیه قافلهٴ مهاجرین را حرکت داد ﴿و کأیّن من دابة﴾ که ﴿لا تحمل رزقها الله یرزقها﴾ صبر در اینجا غیر از صبر در نگاه به نامحرم است یا گوش ندادن به یک آهنگ حرام است یا گوش ندادن به یک غیبت است آنها صبری است سهل المعونه اینجا صبری است که آدم از تمام زندگی دست بکشد با دست خالی بیاید در سفرهٴ مسجد مکه که دیگران او را پذیرایی کنند این صبر است که در آیهٴ ده سورهٴ زمر فرمود صابرین را خدا آنقدر اجر میدهد که به حساب درنمیآید پس اگر صبر تلخ باشد چون خود صبر یعنی تلخی نظیر هجرت نظیر استقامتِ بر حق اینگونه از صبرهای بلند را خدا آنقدر اجر میدهد که به حساب درنمیاید لذا امام چهارم به امام پنجم(علیهما السلام) عند الارتحال وصیت میکند که «یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرایوف الیک اجرک بغیر حساب» اینجاست که اجری که خدای سبحان میدهد به حساب درنمیآید در جریان صبر بر هجرت است که فرمود ﴿و أرض الله واسعة﴾ اگر این همت در شما بود آنچنان اجر به شما میرسد که آن اجر قابل حساب کردن نیست ﴿انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب﴾ که در قرآن مخصوص صبر اینچنینی است فتحصل [پس به دست میآید که] صبر اگر جزء هشت صفتی است که اولوالالباب دارای آنها هستند خود صبر به منزلهٴ لبّ دیگر فضایل است صبر فی نفسه در برابر سایر عبادات فی نفسه از یک مزیتی برخوردار است البته ممکن است بعضی از درجات نماز از بعضی از درجات صبر بالاتر باشد زیرا صبر اگر درجاتی داشت یک صبر جزئی بالاتر از یک نماز مهم نیست اگر نماز خوفی که در سورهٴ نساء به رزمندهها دستور داده شده که یک عده کنار سنگر بایستند یک عده نماز را بخوانند آن امام جماعت نمازش را ادامه بدهد تا اینها بروند کنار سنگر سنگرنشینها بیایند اقتدا کنند با یک نماز دو رکعتی دو دسته نماز بخوانند آن نمازِ در حالت خوف خب از صبرهای عادی افضل است البته، پس خودِ صبر فی نفسه اگر درجهٴ معینی داشته باشد با نماز یا زکات که درجهٴ معین داشته باشند البته صبر افضل است اما بعضی از درجات عالیة زکات یا صلات یا امثال ذلک از بعضی از درجات نازلة صبر بالاتر است صبر فی نفسه از زکات و صلات بالاتر است اما بعضی از درجات صلات و زکات از بعضی از درجات صبر بالاتر است و سرّ اینکه صبر از آنها بالاتر است برای اینکه به یک وصف نفسانی برمیگردد نه به یک عمل جارحی.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است