display result search
منو
تفسیر آیه 1 تا 2 سوره رعد _ بخش دوم

تفسیر آیه 1 تا 2 سوره رعد _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 136 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 1 تا 2 سوره رعد _ بخش دوم
- ادامه بحث درباره خلقت آفرینش نظام غائی خلقت
- هدفمندی آفرینش و باطل و لهو و لعب نبودن آن
- بحث معاد

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الله الذی رفع السماوات بغیر عمدٍ ترونها ثم استوی علی العرش و سخّر الشمس والقمر کلٌّ یجری لأجلٍ مسمًّی یدبر الامر یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون﴾
قبلاً عرض شد که دربارهٴ آسمانها و خلقت سماوات قرآن کریم هم نظام داخلی آنها را تبیین کرد که اصلش چه بود بعد چگونه به صورت سماوات سبع درآمده است و هم نظام فاعلی اینها را که هو الخالق الرافع تبیین کرد و هم نظام غایی را که این نظام داخلی برای نیل به آن هدف و به آن غایت آفریده شده. نظام داخلی را علم به عهده می‌گیرد چون علم دربارهٴ پدیده‌های داخلی بحث می‌کند که این پدیده قبلاً چه بود؟ هم ‌اکنون چیست؟ بعداً چه می‌شود؟ سیر افقی این پدیده‌ها را بحث می‌کند اما سیر عمودی این پدیده‌ها که به دست چه کسی ساخته شد و برای چه ساخته شد در علم نیست, علوم بشری تجربی و انسانی دربارهٴ این بحث نمی‌کند که چه کسی آفرید؟ و برای چه آفرید؟ بحث می‌کند که این پدیده قبلاً چه بود؟ الآن چیست؟ بعد چه می‌شود؟ در همین سیر عرضی بحث می‌کند این زمین قبلاً چه بود الآن در چه حالت است؟ بعداً چه می‌شود اما چه کسی این کارها را کرد برای چه این کارها را کرد؟ در علم مطرح نیست, آن عقل و وحی است که دربارهٴ نظام فاعلی و غایی اشیاء بحث می‌کند و می‌گوید چه کسی این کارها را کرد و برای چه این کارها را کرد. قرآن کریم ضمن اینکه نظام داخلی را تبیین می‌کند نظام فاعلی را و نظام غایی را اهمیت فراوان می‌دهد در این کریمه هم راجع به توحید ربوبی که نظام فاعلی است بحث کرد فرمود: آن مبدأیی که آسمانها را نگه می‌دارد خداست و هم نظام غایی را که هدف خلقت است تبیین کرد در ذیل فرمود: ﴿لعلّکم بلقاء ربکم توقنون﴾, این آفرینش برای آن است که شما یقین به لقاءالله پیدا کنید یقین به معاد پیدا کنید, در این زمینه قرآن کریم مراتبی را و درجاتی را بیان می‌کند که یکسان نیستند در بعضی از آیات می‌فرماید: این نظام باطل نیست, در بعضی از آیات می‌فرماید: این نظام لهو و لعب نیست, در بعضی از آیات می‌فرماید این نظام به حق آفریده شده, در بعضی از آیات دیگر می‌فرماید این نظام جز حق نیست, که این طایفهٴ چهارم روشن‌ترین و صریح‌ترین آیاتی است که در زمینة حقانیت نظام خلقت است که جز حق چیزی نیست.
اما طایفة اولی آیاتی که دلالت می‌کرد بر نفی بطلان همان آیهٴ سورهٴ آل‌عمران و سورهٴ ص بود در سورهٴ آل‌عمران وقتی اولواالالباب را می‌ستاید می‌فرماید اینها کسانی‌اند که ﴿یتفکرون فی خلق السماوات و الارض﴾ آن‌گاه می‌گویند ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار﴾ ﴿الذین یذکرون الله قیاماً و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾ , کثرتی در کار نیست این یک واقعیت هماهنگ است یک عالم است که از یک مبدأ نشأت گرفته است, اگر آسمان است با زمین مرتبط است و اگر زمین است با آسمان هماهنگ است جمعاً یک واحدند لذا آنچه که به یک فرد اشاره می‌شود با همان لفظ تعبیر کرده فرمود هذا, نه اینها اینهایی در کار نیست یک واقعیت است ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾ یعنی هدف دارد, قیامتی هست, حسابرسی هست, پس ﴿فقنا عذاب النار﴾ در سورهٴ ص هم نفی بطلان شده فرمود: این نظام باطل نیست, آیهٴ 27 سورهٴ ص ﴿و ما خلقنا السماءَ والارضَ و ما بینهما باطلا﴾ اگر خشت‌مالی, خشتی را غالب زد دوباره این خشت را به صورت گل درآورد بار سوم غالب‌گیری کرد بار چهارم گل کرد این کار می‌شود باطل. آنی که بعد از رشته کردن پنبه می‌کند باز دوباره رشته می‌کند دوباره پنبه می‌کند قرآن آن کار را, کار آن زن فرتوتی می‌داند که بی‌ هدف است کاری که به مقصد نرسد کار باطل است, کسی خانه‌ای بسازد ویران کند دوباره بسازد دوباره ویران کند دوباره بسازد دوباره ویران کند این کار می‌شود باطل. منکرین معاد می‌گویند انسان است که از خاک برمی‌خیزد دوباره خاک می‌شود عده‌ای از خاک برمی‌خیزند انسان می‌شوند دوباره خاک می‌شوند ﴿نموت و نحیا﴾ همین است که می‌میریم و زنده می‌شویم و بعداً خبری نیست این کار را می‌گویند باطل فرمود: ﴿وما خلقنا السماءَ و الارضَ و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا﴾ , خواه مبدأ را هم نپذیرند مثل مادیّین یا مبدأ را بپذیرند ولی معاد را انکار کنند مثل وثنیین و بت‌پرستان, چون اعتقاد به خدایی که از انسان مسئولیت نخواهد این سهل است و همهٴ مشرکین این اعتقاد را هم داشتند که آسمان و زمین را خدا خلق کرد اما خدایی که با وحی و نبوت و رسالت از انسان تکلیف نخواهد در دنیا, خدایی که حسابرس اعمال و سیئات نباشد در آخرت, آن خدا را وثنیین هم قبول دارند, می‌فرماید: ﴿فویلٌ للذین کفروا من النار﴾ , چگونه می‌شود عالم بی مقصد باشد ﴿ام نجعلُ الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الأرض﴾ , اگر هر دو بمیرند حسابی در کار نباشد ﴿ام نجعل المتقین کالفجار﴾ , خواهد شد چون هر دو می‌میرند نه او به پاداش حسناتش می‌رسد و نه این به کیفر سیئاتش گرفتار می‌شود, اگر بد و خوب یکسان بود عالم می‌شود باطل, اگر حساب و کتابی در کار نبود جهان می‌شود باطل. خدایی که ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق﴾ , حق محض است از حق کار باطل صادر نمی‌شود, نظام بی‌هدف باطل است باطل از حق صادر نمی‌شود پس نظام بی هدف از حق صادر نمی‌شود خدا حق است ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق﴾ و از حق باطل صادر نمی‌شود پس از خدا نظام بی هدف صادر نخواهد شد. چون خدا حق است کار باطل نمی‌کند ﴿و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویلٌ للذین کفروا من النار﴾ , آن‌گاه این مطلب را تعلیل و تبیین می‌کند می‌فرماید: اگر معاد نباشد مؤمنی که عمل صالح کرد با مفسد فی‌الارض یکی است, مثل یک درخت سیبی که میوه‌های شاداب دارد با درخت پرتیغ جنگلی که جز تیغ محصول دیگری ندارد, آن درخت پر تیغ تا سرسبز بود لباس درید و بدن پاره کرد, این درخت سیب تا سرسبز بود میوه داد هر دو شدند هیزم دیگر نه به او کسی پاداش می‌دهد نه به این کیفر, کافر و مادی می‌گوید بد و خوب مثل این دو درخت‌اند هر دو هیزم می‌شوند هر دو می‌پوسند, می‌فرماید آن نظامی که به مؤمن و مفسدفی‌الارض یکسان بنگرد نظام باطل است آن نظامی که متقین با فجارش یکسان باشد نظام باطل است و حق کار باطل نمی‌کند. این یک سلسله از آیات است که حد وسط این قیاسها حق است خدا حق است حق کار باطل نمی‌کند پس خدا کار باطل نمی‌کند نظام بی هدف باطل است خدا نظام بی هدف ندارد. این یک سلسله از آن است.
طایفهٴ دیگر آیاتی است که مسئلهٴ لهو ولعب و عبث بودن را از خدای متعالی سلب می‌کند که خدا کارش بازیچه نیست در سورهٴ انبیاء آیهٴ 16 و 17 همین مسئله مطرح است فرمود: ﴿و ما خلقنا السماءَ والارضَ و ما بینهما لاعبین﴾ , لعب آن کاری است منظم که هدف خیالی دارد نه عقلی, کار ممکن نیست اصولاً بی هدف باشد کار بی‌هدف محال است, منتها هدف یا عقلی است یا وهمی و خیالی, کودک که بازی می‌کند هدف خیالی دارد می‌خواهد در این بازی ببرد و از این بردن لذت می‌برد, می‌خواهد در این مسابقه پیروز بشود و از پیروزی لذت ببرد این کار کاری است منظم, هدفی دارد خیالی کاری که هدفش خیالی است لعب نام دارد والا کار ممکن نیست بی هدف باشد همان‌طوری که ممکن نیست کار بدون فاعل صادر بشود ممکن نیست کار بدون هدف باشد کار بی هدف نه بد است محال است مثل اینکه فعل بی فاعل نه بد است که محال است ممکن نیست کاری انسان انجام بدهد و هدف نداشته باشد هدفش یا عادت است یا ارضاء غریزه است یا تأمین خیال است و مانند آن کاری که هدفش خیالی باشد این کار را می‌گویند لعب و چون لعب انسان را از کار عقلی باز می‌دارد می‌گویند لهو, آنچه که انسان را از هدف اصیل باز می‌دارد می‌شود لهو ﴿الهاکم التکاثر﴾ یعنی این تکاثر که یک کار خیالی است شما را از آن هدف اصلی باز داشت. هر چه که انسان را باز می‌دارد و انسان را به خود مشغول می‌کند و از آن اصل باز می‌دارد آن را می‌گویند لهو. لعب از آن جهت لعب است که کار منظمی است و هدف خیالی دارد همین کار منظم که هدف خیالی دارد چون انسان را به خود سرگرم می‌کند و از هدف اصیل باز می‌ماند می‌شود لهو دنیا از این جهت لعب است که یک کاری است منظم و هدف خیالی دارد و از آن جهت لهو است که انسان را از آخرت باز می‌دارد. فرمود: ما کارمان این‌چنین نیست نظیر بازی بازیگران که به هدف خیالی قناعت کنیم ﴿ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما لاعبین﴾ , مجموعهٴ نظام آفرینش را خدا می‌فرماید ما آفریدیم و در آفرینش هیچ یک از اینها لاعب نبودیم, آسمان و زمین و بین آسمان و زمین هر که هست و هر چه هست, قهراً انسان را هم در بر می‌گیرد پس ما لاعب نیستیم. ﴿لو أردنا ان نتخذ لهواً﴾ ما اگر می‌خواستیم بازی کنیم چرا با پهن کردن سفرهٴ خلقت بازی می‌کردیم این خلقت که جدای از ذات ماست بیرون از ذات ماست ما اگر ابزار سرگرمی می‌خواستیم از درون ذات خودمان ابزار و سرگرمی فراهم می‌کردیم نه به بیرون از ذات, ﴿لو اردنا أن نتخذ لهواً﴾ که این لو لوی امتناعیه است در پایانش هم باز مجدداً شرط را اضافه کرد فرمود ﴿لو اردنا ان نتخذ لهواً لاتخذناه من لدنا انْ کنا فاعلین﴾ اگر می‌خواستیم بازی کنیم نیازی نبود که به ابزار جهان اکتفا کنیم و به آن دلخوش کنیم در همان ذات ما چون بی نیاز محضیم در همان جا بساط لهو پهن می‌کردیم نه به بیرون از ذات و به جهان خلقت.
پرسش ...
پاسخ: فاعل نیست مسئله لعب است سرگرمی است اگر سرگرمی می‌خواستیم خودمان اکتفا می‌کردیم.
پرسش ...
پاسخ: نظیر لذتهای خیالی که انسان با انشاء صور در داخلهٴ خود می‌پروراند یک وقت بازی می‌کند مثل کودک که صبح تا غروب بازی می‌کند یک وقت انسان در همان داخلهٴ نفسش و ذهنش خیال‌پردازی می‌کند.
پرسش ...
پاسخ: بله لذا هم اولی محال است هم دومی برای امتناعش شرط تأکید کرده. چون حق محض است حق کار باطل و لعب نمی‌کند و بر فرض محال اگر بخواهد به لعب بپردازد چرا به بیرون؟ به همان درون اکتفا می‌کند چون نیازی به بیرون ندارد ﴿لو أردنا أن نتخذ لهواً لاتخذناه من لدنا أن کنا فاعلین﴾ اگر تازه می‌خواستیم انجام بدهیم که این کار، کار محال است, در همان مقام ذات این کار را انجام می‌دادیم و ﴿من لدنا﴾ انجام می‌دادیم نه اینکه به خارج از ذات سرگرم لهو و لعب بشویم. آن‌گاه مسئلهٴ دنیا مطرح شد که دنیا را قرآن هر جا صحبتش مطرح بود به عنوان لهو و لعب نامید. پس این دنیا را چه کسی خلق کرد؟ اگر دنیا جز لهو و لعب چیز دیگری نیست و قرآن دنیا را به عنوان لهو و لعب می‌داند به عنوان حصر که ﴿ما الحیاة الدنیا الا لعب ولهو﴾ یا ﴿اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعبٌ و لهو﴾ جز بازیچه و سرگرمی چیزی برای دنیا قایل نیست پس دنیا را چه کسی آفریده؟ خدا که بازیگر نیست دنیا هم که جز بازی چیز دیگر نیست. اولاً دنیا غیر از آسمان و زمین است غیر از دریا و صحراست غیر از درخت و حجر و انسان است اینها آیات الهی‌اند اینها که دنیا نیستند, دنیا که بد است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) و دیگر معصومین(علیهم السلام) دنیا را طلاق دادند یعنی زمین را زمینی که «جعلتْ لی الأرض مسجداً و طهوراً» ؟ آسمان را که ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون﴾ چه چیز را طلاق دادند؟ آنچه که در نظام آفرینش است که آیات الهی است یعنی زمین و آسمان را طلاق دادند اینها دنیایند؟ یا این عناوین اعتباریه که انسان در محدودهٴ عناوین اعتباریه زندگی می‌کند این دنیاست؟ و این بازیچه است و این را که خدا خلق نکرد این مخلوق بالتبع است لذا در قرآن کریم جایی به یادمان نیست که خدا خلقت دنیا را به خود نسبت داده باشد فرمود من دنیا را خلق کردم, دنیا یعنی یک سلسله عناوین اعتباری که این مال, برای کیست؟ فلان شخص چه مقامی دارد فلان شخص چه مرتبتی دارد و فلان شخص چند تا فرزند دارد و مانند آن اینها می‌شود عناوین دنیا یعنی این نه دنیا یعنی زمین, دنیا یعنی دریا, دنیا یعنی صحرا اینها آیات الهی‌اند حق‌اند و به حق خلق شدند اما اینکه مال, برای من است این مقام از آن من است من دارای این منزلت و جا هم این عناوین اعتباریه دنیاست و این جز سرگرمی چیز دیگری نیست و این سرگرمی مخلوق بالتَبَع است نه مخلوق بالأصل خدای متعالی این مخلوق‌بالتبع را این اموال را این اولاد را که ﴿زیّن للذین کفروا الحیاة الدنیا﴾ همین زر و زیور را همین عناوین را همین اعتباریات را که مجعول بالتبع‌اند به انسان می‌دهد که انسان چند صباحی بازی کند و در لابه‌لای این بازی ﴿ما خلقتُ الجن والانس الا لیعبدون﴾ را اجرا کند. چون همواره بخواهد به این فکر بپردازد برای اکثری میسور نیست آن کسی که به عناوین اعتباریه دلخوش نکند جزء اوحدی از اولیاء الهی است آنکه نگوید چه برای من چه برای تو چه مقام من چه مقام تو کار را باید انجام داد آن جزء اوحدی است, یک سلسله بازیچه‌هایی درنظام طبیعت به نام دنیا هست که انسان چند لحظه‌ای بازی کند بعد بتواند کار کند مثل همان یک ساعتی که در مدرسه بچه‌ها بازی می‌کنند که بقیه را به درس بگذرانند آن ساعت, ساعت بازی است ولی مسئولین طرح برنامه بازیگر نیستند آنها حکیمانه برنامهٴ مدرسه را تنظیم کرده‌اند, گفتند چهار ساعت درس و بحث یک ساعت بازی, کودک را بازی گرفتن حکمت است نه آنکه آنها بازیگر باشند اگر دنیا یک سلسله عناوین لهو و لعب دارد و بازیچه است مخلوق‌بالتبع است خدای متعالی انسان را به این لذایذ سرگرم کرده است که یک مقدار از این لذایذ طرفی ببندند, قسمت مهم را به آن هدف بگذراند, فتحصل أن ﴿الدنیا لعبٌ و لهو﴾ ولی خدای متعالی همان است که فرمود ﴿و ما بینهما لاعبین﴾ .
پرسش ...
پاسخ: اگر چنانچه عقل از درون و این همهٴ انبیاء(علیهم السلام) از بیرون آمده‌اند و گفتند این کار را نکنید پس حجت از طرف خدا تمام است ﴿فلله الحجة البالغة﴾ .
پرسش ...
پاسخ: ارشاد که اثر می‌کند, تقصیر خود اینهاست.
پرسش ... یعنی واقعاً پیامبر ... مؤفّق بودند
جواب: دنیا هنوز اوایل عمرش است ﴿لیظهرهُ علی الدین کلّه﴾ در پیش است.
پرسش نسی حساب می‌کنند ...
پاسخ: نسبی نیست یک چند صباحی گذرانده بعد ما نمی‌دانیم چه خواهد بود و قبلاً هم چه می‌دانیم ما در یک مقطع دنیا حرف می‌زنیم‌
پرسش ...
پاسخ: الآن که یک گوشهٴ دنیاست و الا پایان این هم عقل می‌گوید هم وحی فرموده است ﴿لیظهرهُ علی الدین کله﴾
پرسش: بالأخره حضرت عالی فرمودید تفننی است برای اینکه به سمت آن مراحل برسیم دیگر و این تفنّن نوعاً افراد را محذور می‌کند و در همین ... نگه‌ می‌دارد.
پاسخ: نه سرانجام اگر نبود که می‌شد عالم بهشت می‌شود عالم فرشته دیگر انسانهای عادی نبودند که بتوانند به مقامات عالیه برسند آنهایی‌اند که غذای آنها تسبیح است آنهایی‌اند که غذای آنها تحمید الهی است فرشتگان این‌چنین‌اند.
پرسش ...
پاسخ: مخلوق بالتبع‌اند اینها خلقت موجود انسانی در زمین این لوازم را هم به همراه دارد.
پرسش:
پاسخ: بالتبع چرا نه بالاصل مثل اینکه بازی برای بچه بازی است ولی پدر که عاقلانه بچه را بازی می‌گیرد پدر بازیگر نیست بچه را به بازی گرفتن حکمت است, اگر کسی لوازم بازی برای بچه خرید می‌گویند کار عاقلانه کرد بچه را به بازی گرفتن حکمت است, بچه دارد بازی می‌کند اما تهیهٴ اسباب بازی برای بچه که فعل پدر است حکمت است ﴿و ما بینهما لاعبین﴾ , کار خدا لعب نیست زیرا انسانهای عادی را به بازی سرگرم کردن چند مقطع حکمت است و آنکه جزء اوحدی از انسانهاست اهل لهو و لعب نیست وقتی از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند که امام هفتم کیست فرمود «من لا یلهو ولا یلعب» در همین حال امام هفتم موسی بن جعفر(علیهم السلام) وارد شد بچه‌ای بود چند ساله و بره یا گوسفندی در اختیار حضرت بود حضرت فرمود: «اسجدی الی ربک» به این گوسفند فرمود در حضور آن مرد امام ششم(سلام الله علیه) موسی بن جعفر(علیهم السلام) را در بغل گرفت فرمود: «بأبی و أمی من لایلهو و لا یلعب» پدر فدای پسری که اهل لهو و لعب نیست, آن جزء اوحدی از انسان است که اهل لهو و لعب نیست والا اکثری مردم این‌چنین‌اند انسان بچه‌ها را در منزل بخواهد بپروراند اسباب بازی تهیه می‌کند کودکان را در مدرسه‌ها بخواهد بپروراند ساعت تفریح و ساعت زنگ ورزش و زنگ بازی برای اینها قرار می‌دهد هیئت برنامه‌ریز بازیگر نیست ولی کودک را به بازی گرفتن حکمت است, بازی که در برنامهٴ مدرسه‌ها هست برنامهٴ بالتبع است نه برنامهٴ بالاصل. آن چند درهمی را که پدر برای تهیهٴ اسباب بازی می‌دهد و لوازم بازی می‌خرد آن خرید و فروش بالتبع است پدری که بخواهد خانواده را اداره کند یکی از شئون تبعی او این است که برای کودک لوازم بازی تهیه کند. فتحصل آن ﴿الدنیا لعب و لهو﴾ و دنیا نه یعنی ارض و سماء از آنِ من و از آن تو این دنیاست و این هم مخلوق بالتبع است نه مخلوق بالاصل و این هم که مخلوق بالتبع است حکمت است زیرا تا انسان در گهوارهٴ زمین است کودک است و ﴿جعل لکم الارض مهدا﴾ و کودک را بازی گرفتن حکمت خواهد بود بنابراین ﴿و ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما لاعبین ٭ لو اردنا ان نتخذ لهواً لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین ٭ بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق﴾ حق را سرکوب باطل می‌کنیم مغز باطل را می‌کوبیم باطل رفتنی است ﴿فاذا هو زاهق﴾ , این هم یک لسان در سورهٴ دخان آیهٴ 38 هم همین مسئله است که لهو و لعبی در کار نیست ﴿و ما خلقنا السماوات والأرض و ما بینهما لاعبین﴾ آیهٴ بعد همین سوره جزء طایفهٴ چهارم از آیاتی است که محل بحث است که حصر حق کردند و چون تنها دربارهٴ آسمان نیست بلکه نظام آفرینش را فرمود: بالحق است در سورهٴ مؤمنون آیهٴ 115 به انسانها خطاب می‌کند شما عبث و باطل خلق نشدید ﴿افحسبتم انما خلقناکم عبثاً﴾ مادی و همچنین وثنی می‌گوید انسان عبث است انسان است از خاک برمی‌خیزد دوباره خاک می‌شود دیگران از خاک برمی‌خیزند زنده می‌شوند دوباره خاک می‌شوند و هکذا. مثل همان مثالی که قرآن کریم زد که فرمود مانند آن زنی نباشید که پنبه را رشته می‌کند دوباره پنبه می‌کند این کار را می‌گویند عبث کار بی هدف فرمود شما فکر کردید از خاک برمی‌خیزید دوباره خاک می‌شوید و خبری نیست ﴿أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاً و أنّکم الینا لاترجعون﴾ معلوم می‌شود فعل بی هدف می‌شود عبث باطل عالَم بی معاد می‌شود عبث و باطل خدای حکیم عبث نمی‌کند دو تا استدلال عقلی است یکی بر محور حق و باطل دیگری بر محور حکمت و عبث. عالم بی هدف باطل است باطل از حق صادر نمی‌شود پس عالم بی‌هدف از حق صادر نمی‌شود یا خدا حق است حق کار باطل نمی‌کند پس خدا عالم بی‌هدف نیافرید این یک استدلال عقلی است که حد وسطش حق و باطل است, اما در این کریمه و دیگر آیات مشابه استدلال روی حکمت است خدا حکیم است حکیم بازیچه ندارد حکیم کار عبث نمی‌کند خدا کار عبث نمی‌کند عالم منهای معاد جهانی که هدف نداشته باشد عبث است, عبث از حکیم صادر نمی‌شود پس عالم بی هدف و بی معاد از حکیم صادر نمی‌شود این یک قیاس عقلی که حد وسطش حکمت و عبث است, آن یک قیاس عقلی است که حد وسطش حق و باطل است این را امین‌الاسلام طبرسی(رضوان الله علیه) در ذیل یکی از این آیات به عنوان اینکه قیاس عقلی یعنی استدلال و تفکر عقلی در این امور راه دارد بیان می‌کنند. در سورهٴ قیامت آیهٴ 36 هم دربارهٴ خصوص انسان آمده ﴿أیحسب الانسان أنْ یترک سدی﴾ انسان فکر کرده است که مهمل خواهد بود, این ﴿أیحسب الإنسان ان یترک سُدیٰ﴾ سُداً و سَداً آن حیوانی است که او را رها کرده‌اند در بیابان نه راکبی دارد نه زمامداری دارد نه مسئولی دارد نه مرتع‌داری دارد این مرکوب رها شده را می‌گویند سُداً که از هر جا که بخواهد بچرد و در هر جا بخواهد بیارمد ﴿أیحسب الانسان ان یترک سدی﴾ در سیرهٴ امیرالمؤمنین(علیه السلام) هست حضرت وقتی مشغول شیار باغ بودند, اینها که کارهای یدی دارند برای رفع خستگی احیاناً زمزمه‌ای زیر لب دارند حضرت که بیل به این خاکهای باغ می‌زدند زمزمهٴ زیر لبش این کریمه بود ﴿أیحسب الانسان ان یترک سدیٰ﴾, انسان می‌پندارد که یاوه است همین‌طور او را رها کرده‌اند هرچه بخورد هر چه بگوید هر جا برود هر چه ببیند هر چه بشنود ﴿أیحسب الانسان ان یترک سدی﴾ ﴿الم یک نطفة من منیّ یمنی﴾ , این کلمهٴ امناء را قرآن چند جا تکرار می‌کند هم به مادهٴ اولیه اشاره می‌کند که انسان منی بود و هم نقش پدر را در حد امنا می‌داند, کسی خالق نیست امنا: نقل المنی من موضع الی موضع آخر. فرمود: ﴿أفرایتم ما تمنون﴾ به پدرها خطاب می‌کند که کار شما امنا است نقل این آب است من موضعٍ إلی موضع [و] اینکه خلقت نیست نه می‌دانید چه می‌شود نه از شما برمی‌آید خلقت ﴿أأنتم تخلقونه ام نحن الخالقون﴾ کارتان حداکثر امناست ﴿افرایتم ما تمنون﴾. در این کریمه هم می‌فرماید ﴿الم یک نطفة من منی یمنی﴾ که دور انداخته می‌شود ﴿ثم کان علقه فخلق فسوّی ٭ فجعل منها الزوجین الذکر و الأنثی ٭ الیس ذلک بقادر علیٰ ان یحیی الموتیٰ﴾ , اینجا دوتا روایت هست که هر دو را در تفسیر شریف نورالثقلین می‌بینید در ذیل همین آیهٴ سورهٴ قیامت جلد پنجم صفحة 466 و467. وقتی از حضرت سؤال کردند ﴿أیحسب الانسان ان یترک﴾ فرمود انسان این چنین نیست که عبس و یاوه باشد بلکه خدا برای اظهار خلقت و افاضهٴ جود نسبت به اینها و انعام نسبت به اینها و تکلیف نسبت به اینها و حسابرسی نسبت به اینها آفریده روایت این است بعد از اینکه آن روایت را نقل کرده روایت دیگر این است که «قال رجل لجعفربن محمد (علیه السلام) یا ابا عبد الله انا خلقنا للعجب» آفرینش ما تعجب و شگفتی را در بر دارد حضرت فرمود: «و ما ذلک لله انت» جای تعجب نیست چه عجبی؟ گفت «خلقنا للفناء» چرا آمدیم که برویم فایدهٴ این آمدن چه بود؟ «فقال یابن اخ خلقنا للبقاء» ما چه وقت از بین می‌رویم چه زمانی ما رفتنی هستیم ؟ «و کیف تفنی جنه لا تبید و نار لاتخمد» چه وقت از بین می‌رویم ما به سراغ عالمی می‌رویم که نه بهشتش از بین رفتنی است نه جهنمش, «ولکن قل» این‌چنین نگو که ما از بین می‌رویم «قل انما نتحول من دارٍ الی دار» , از یک عالمی به عالم دیگر برویم تعبیر لطیف از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است در نهج‌البلاغه فرمود: شما فرزند آخرت باشید برای اینکه از آنجا آمدید «و لیکن من ابناء الآخره فانه منها قدم» , از آخرت آمدید تا حال ما فکر می‌کردیم که ما از مبدأ آمدیم به معاد می‌رویم وقتی معلوم شد که ﴿هو الاول و الآخر﴾ آخرت همان مبدأ است بیگانه نیست, فرمود «فانه منها قدم» این انسان از آخرت آمده است یعنی من عندالله آمده است و به عندالله برمی‌گردد اگر معاد غیر از مبدأ بود اگر آخر غیر از اول بود حساب معاد این بود که انسان به سوی معاد می‌رود اگر ﴿انا لله﴾ است ﴿و انا الیه راجعون﴾ است و اللهی که هو الاول است همان الله هو الاخر است لذا تعبیر رجوع صحیح است که در آیه آمده که فرمود ﴿انا الیه راجعون﴾ که معلوم می‌شود از آنجا آمده‌ایم و همان تعبیر قرآنی به صورت بیان حضرت در نهج آمده فرمود شما از آخرت آمده‌اید «فانه منها قدم» در این جا امام ششم(علیه السلام) دستور داد فرمود: «قل انما نتحول من دار الی دار» این حدیث را مرحوم امین‌الاسلام طبرسی در مجمع نقل می‌کند که نورالثقلین از مجمع نقل می‌کند و آن حدیث این است وقتی رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سورهٴ مبارکهٴ قیامت را تلاوت می‌کرد و این آیه را می‌خواند ﴿ا لیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی﴾ حضرت می‌گفت «سبحانک اللهم و بلی» , آری تو قادری. بنابراین بحث لهو لعب بطلان در حریم عالم راه ندارد می‌ماند دو طایفهٴ دیگر از آیات یکی اینکه عالم به حق خلق شده است طایفهٴ چهارم این است که عالم جز حق چیزی در او نیست که لسان، لسان حصر است صریحاً.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی