display result search
منو
تفسیر آیه 39 تا 42 سوره یوسف _ بخش دوم

تفسیر آیه 39 تا 42 سوره یوسف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 117 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 39 تا 42 سوره یوسف _ بخش دوم
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت
- رد روایتی که مبین لغزش حضرت یوسف است
- دعوت به توحید
- اهمیت نماز


أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا صاحبی السِّجن أمّا أحدکما فیسقی ربَّه خمراً و أمّا الأَخر فیصلب فتأکل الطّیر من رأسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان ٭ و قال للّذی ظنَّ أنّه ناجٍ منهما اذْکرنی عند ربک فأنسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السِّجن بضْع سنین ٭ و قال الملک إنی أری سبع بقرات سمانٍ یأکلهن سبعٌ عجافٌ...﴾
وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) دو نعمت بزرگ را در دو حال خطر دریافت کرد یکی نعمت وحی الهی را برای اولین بار در چاه تلقی کرد آنجا که برادرها او را به چاه انداختند خدای سبحان فرمود وقتی که ﴿و اجمعوا ان یجعلوه فی غیابت الجب﴾ آنجا ﴿و أوحینا الیه لتنبّئنهم بأمْرهم هذا و هم لایشعرون﴾ در حال القاء به چاه ما به یوسف (سلام الله علیه) وحی فرستادیم که تو این جریان را یک وقتی برای آنها بازگو خواهید کرد به رخ آنها خواهی کشید این جریان وحی‌یابی آن حضرت در آن حادثه تلخ چاه در جریان زندان هم دعوت به توحیدش را آغاز کرد حالا یا مأموریت را تازه پیدا کرد یا مأموریت افشا و اظهار را تازه پیدا کرد مدت مدیدی که در دربار عزیز مصر بود یک چنین مأموریتی نداشت یا اصلاً مأمور نبود یا مأمور به کتمان بود ولی الان در زندان صریحاً هم خودش را معرفی کرده خاندان خودش را معرفی کرده توحید را نشر بده شرک را نفی می‌کند و مانند آن پس این دو نعمت بزرگ را از این دو خطر و خطرزا و خطرگاه تلقی کرد مطلب بعدی آن است که سخن همه انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) این است که شرک را شماها و پدرانتان ساختید مطابق عقل نیست مطابق نقل نیست مطابق فطرت نیست حجت عقلی ندارید حجت نقلی ندارید اینکه می‌فرماید انتم و آبائکم انتم و آبائکم بعد هم می‌فرماید ﴿ما انزل الله بها من سلطان﴾ چه در سورهٴ مبارکهٴ یوسف چه در سورهٴ مبارکهٴ نجم چه در دیگر سورها یعنی شرک دست‌ساز شماهاست عقل که این را نگفت نقل و فطرت که این را نگفت انبیا که این را نگفتند و خدای سبحان هم برهان اقامه نکرد خب از اینجا سؤالی تولید می‌شود پس نه شرک نه توحید هیچ کدام به خدا منصوب نیست یا شرک که یقیناً به خدا منصوب نیست توحید یقیناً به خدا منصوب است سه حال بیش ندارد چون حال چهارم که فرض ندارد حال چهارم این است که هم توحید را و هم شرک را ـ معاذالله ـ خدا گفته باشد دستور داده باشد اینکه قابل تصور نیست فضلاً از تصدیق فرض صحیحی ندارد می‌ماند که شرک من الله باشد ـ معاذالله ـ توحید را بشر ساخته باشد یا عارضی باشد این هم که نیست نفی کرده هیچ کدام نباشد اینکه نمی‌شود بشر بی عقیده باشد بالأخره یا به یک مبدأ یا به چند مبدأ در بین این صور چهارگانه یک صورت حق است و آن این است که توحید مطابق عقل است توحید مطابق نقل است توحید مطابق فطرت است که ﴿انزل الله بها من سلطان﴾ خدای سبحان برای توحید سلطان نازل کرده است سلطان عقلی همان برهان عقلی است که بر وهم و خیال مسلط است سلطان نقلی همان حجت بیرونی و نقل معتبر از انسان کامل است که بر نقلهای دیگر مسلط است وجود مبارک یوسف(سلام‌الله‌علیه) به این مردم فرمود این شرک امر عارضی است شماها و پدرانتان ساختید شما و پدرانتان نه یعنی شما همین محدوده و قبیله خاص این دو نفر به این دو زندانی یا سایر زندانیان بفرمایید: شما و پدرانتان منظور این است که این را مشرکان و پدران همین مشرکان ساختند به انبیا ارتباط ندارد برای اینکه از آدم تا الان همه انبیا به توحید دعوت کردند برهان عقلی هم به توحید است فطرت هم متوجه توحید اینکه فرمود ﴿ان هی الا أسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ یعنی این شرک یک امر عارضی است شماها ساختید و پدرانتان هیچ دلیلی هم ندارید آنکه ذات اقدس الهی ﴿انزل الله بها من سلطان﴾ آن توحید است که من پدرم جدم و همه انبیا برابر آن اطاعت می‌کنیم این همان است که ﴿واتبعت ملة آبائی﴾ که این آبای من کارهای دست‌ساز ندارند مثل پدران شما کارهای افترایی ندارند مثل پدران شما آبای من یعقوبند و اسحاقند و ابراهیم (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که همه اینها بر اساس ﴿ما ینطق عن الهوی ٭ ان هو الا وحی یوحیٰ﴾ زندگی می‌کنند اینکه مخصوص پیغمبر اسلام نیست این بازگشتش به نبوت عام است نه نبوت خاص وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان مصداق اکمل این کریمه مطرح است این‌طور نیست که ـ معاذالله ـ آدم طور دیگر بود نوح طور دیگر بود و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و داوود و سلیمان طور دیگر بودند وجود مبارک پیغمبر ﴿ما ینطق عن الهویٰ﴾ است این ﴿ما ینطق عن الهوی﴾ یعنی نبی بما انه نبی ﴿ما ینطق عن الهوی﴾ منتها آن که اکمل است مصداق اکمل این کریمه است فرمود ما سلسله انبیا حرفهایمان این است تا آدم (سلام الله علیهم اجمعین) عقل هم همین را می‌پذیرد نقل هم همین را می‌پذیرد بعد از تبیین همه این مطالب یعنی برهان عقلی آوردن برهان نقلی آوردن ریشه شرک را افشا کردن اساس توحید را تبیین کردن آن وقت شروع کرد به تعبیر رویای اینها تا اینها کاملاً مسلم بدانند و قطعی.
پرسش ... پاسخ: بله خیلی از انبیا هم افراد دیگر را دعوت می‌کردند اینکه قومش نبود که اینکه افرادش نبودند که تعبیر به ﴿صاحبی السجن﴾ یعنی من هم جزء اصحاب سجنم اما ما باید بگوییم که اینجا یک یای مشددی بود یک یایی حذف شد یک، یک حرف جری به نام فی حذف شد دو، اینکه مغنی و مختصر نیست که به میل خودش این را بالا و پایین کنیم که این یک کلمه یک حرف را نمی‌شود بالا و پایین کرد خب چنین چیزی حذف شد خب چرا حذف شد مگر قرینه باید دلالت بکند خب آنها آن وقت این هم هنوز طلیعه دعوت است این ادعای رسالت نکرده اینها بوی تبلیغ رسالی می‌دهد وگرنه نه وجود مبارک یوسف فرمود «انی رسول الله» نه خدای سبحان فرمود «بلغ ما انزل» و مانند آن اینها شواهد تبلیغ یک انسان وارسته است حالا شاید از طرف یعقوب (سلام الله علیه) این مأموریت را داشت پدر این سمت را داد این تربیت شده مکتب پدر بود به عنوان یک روحانی دارد تبلیغ می‌کند هنوز از نبوت آن حضرت خبری نیست تاکنون آن آیه ﴿و اوحینا الیه لتنبئنهم بأمرهم هذا﴾ که نشد ممکن است نظیر ﴿و أوحینا الی أمّ موسیٰ﴾ باشد نه بالاتر از او و این تبلیغات هم تبلیغاتی است که نمایندگان انبیا هم دارند برهان روشنی تاکنون نیافتیم بر نبوت وجود مبارک یوسف البته آن دو تا آیه‌ای که در دو سوره دیگر است آنها با دلالت مطابق است سریع رسالت آن حضرت را نبوت آن حضرت را امضا کرده که از انبیا است از مرسلین است اما در این سوره تاکنون دلیلی بر رسالت و نبوت آن حضرت نبود حالا یا اصلاً تا این مقطع حضرت این سمت را پیدا نکرد یا مأمور به اظهار نبود علی الوجهین متقدمین حالا وقتی که این صحنه‌ها را گذراند برای اینکه مستقیماً خواب تلخ و تعبیر تلخ را و گزارش تلخ را به کسی ارائه نکند فرمود ﴿أما احدکما﴾ این حادثه تلخ را تقریباً با گزارش اجمالی بین این دو نفر تقسیم کرد گرچه هر کدام یک دلهره‌ای داشتند لکن آن یکی که گفت ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ کم کم دارد می‌فهمد که منظور اوست و آن یکی هم که گفت که ﴿انی أرانی احمل فوق رأسى خبزا﴾ کم کم دارد می‌فهمد که او آزاد می‌شود لکن خبر تلخ را مستقیماً به کسی که اعدام می‌شود اعلام نکرد فرمود ﴿اما أحدکما فیسقی ربه خمرا و أمّا الآخر فیصلب فتأکل الطیر من راسه﴾ آن یکی گفته بود که ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ این همان ایجاز اعجازی قرآن کریم است که در غالب این آیات ملحوظ است طرزی متنی و مختصر سخن می‌گوید که مبهم نباشد مطلب عمیق را با کوتاه‌ترین و کمترین لفظ بفهماند وقتی گفت ﴿انی ارانی اعصر﴾ خب اعصر یعنی اعصر عنبا اگر می‌فرمود عنبا این‌چنین نیست که حالا عنب حذف شده است بتوانیم بگوییم که چیز دیگری جای او را می‌گیرد بدون ذکر نه خیر چیز دیگر جای او را می‌گیرد با ذکر و آن خمراً است حالا چه فایده‌ای که یک کلمه را حذف بکنند یک کلمه‌ای را به جای او بنشیند مختصر که نیست انی ارانی اعصر عنبا ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ آن عنبا محذوف شده است خمرا به جای او نشسته است برای اینکه اگر عنباً مذکور بود یا مقصود را نمی‌رساند یا موهم خلاف قصد بود یا نمی‌رساند که من ساقی اویم یا خیال می‌کردند که منظور این است که انی ارانی اعصر عنبا که آب انگور و شربت انگور را به او بدهم ولی وقتی گفت ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ یعنی من یک خواب دراز مدتی را می‌بینم که من خواب می‌بینم انگور را فشار می‌دهم آب می‌گیرم منتظرم که خمر بشود نه اینکه همان آن مصرف بشود نه انی ارانی اعصر عنبا لیشرب بلکه انی ارانی اعصر عنبا که این عصیر ینتظر حتی یسیر خمراً فیشرب معلوم می‌شود این مجموعه را با حذف کلمه عنب و آوردن کلمه خمر تفهیم کرد ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ فرمود آن کسی که یک چنین خوابی را دید ﴿فیسقی ربه خمرا و اما الأخر فیصلب﴾ اعدام میشود به دار آویخته می‌شود ﴿فتأکل الطیر من راسه﴾ این جنایتها آن وقت بود این‌طور نبود که حالا اگر کسی را اعدام کردند فوراً دفنش کنند این‌قدر می‌گذاشتند که پرنده‌ها از آن لاشه‌شان استفاده کنند
پرسش ... پاسخ: نه قابل استنباط هست این ظهور دارد اما بالصراحه نگفت تو اعدام می‌شوی این خبر تلخ را بالصراحه نداد البته ظهور دارد آن کسی که گفت ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ بالأخره فهمید که آزاد می‌شود به شغل قبلی‌اش برمی‌گردد آن یکی که گفت ﴿انی ارانی احمل فوق راسی خبزا تأکل الطیر منه﴾ این کم کم دارد می‌فهمد که اعدام می‌شود لذا این یکی انکار کرده گرچه در بعضی از نقلها دارد که هر دو انکار کردند گفتند ما جد نگفتیم خوابی در کار نبود حضرت فرمود ﴿قضی الامر الذی فیه تستفتیان﴾ شما درباره من استفتا کردید استفتا یعنی حل مشکل علمی را خواستن حالا خواه مربوط به حکم شرعی باشد خواه مربوط به گزارشها یا حل معضل دیگر باشد در همان جریانی که سلطان مصر گفت ﴿أفتونی فی رءْیای إن کنتم للرُّءیا تعبرون﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس هست که گفت آیه 43 ﴿افتونی فی رءْیای ان کنتم للرءْیا تعبرون﴾ درخواست فتوا برای حل مشکل رویا بود این اختصاصی به مسئله حکم شرعی ندارد اگر کسی بخواهد این مشکل علمی را حل کند از دیگری درخواست کند می‌گویند استفتا کرده است اینجا هم وجود مبارک یوسف فرمود ﴿قضی الامر الذی فیه تستفتیان﴾ خبری از ابن عباس نقل شده است به صورت مرسل که این را خیلی‌ها دامن زدند و به تعبیر سیّدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمود بهترین عامل برای تبرئه و نزاهت وجود مبارک یوسف همان قرآن کریم است قول خدای سبحان است آنکه از ابن عباس نقل شده است این است که وجود مبارک یوسف معاذالله سه بار لغزید یکی لغزشش در ﴿وَهمّ بها﴾ بود یکی هم لغزشش در ﴿اذکرنی عند ربک﴾ است لغزش سوم او هم ﴿انکم لسارقون﴾ هست که اینها یا لغزش غریزی است یا لغزشهای توکل و امثال ذلک است یا تهمتهای اجتماعی سیاسی است در حالی که ذات اقدس الهی او را جزء بندگان مخلص می‌داند و شیطان را از حریم او دور می‌داند و سوء را و بدی را از او دور می‌داند نه او را از بدی منصرف کرده باشد همه این آیات راجع به عصمت او نزاهت او کمال قداست او گواه کاملی است این ﴿اذکرنی عند ربک﴾ که در بحث دیروز هم اشاره شد یعنی پیش سید خودت پیش مالکت برو بگو گناه ما چیست اگر چنانچه این نسیان عبارت از این باشد که ـ معاذالله ـ وجود مبارک یوسف از خدا غفلت کرده است به جای اینکه متذکر الله باشد به خدا توکل کند خدا را فراموش کرده است ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ که منظور رب یعنی پروردگار باشد ضمیر هم به حضرت یوسف برگردد فانسیٰ حضرت یوسف را شیطان ذکر رب حضرت یوسف با آنچه که بعدها خواهد آمد ﴿وادّکر بعد امة﴾ ﴿فلبث فی السجن بضع سنین﴾ هفت سال مثلاً در اثر این کیفر به عنوان کیفر این فراموشی در زندان ماند خب در آیه 45 دارد ﴿وادّکر بعد امة﴾ بعد از یک مدتی به یادش آمد یعنی هفت هشت سال این غافل بود هفت هشت سال از یاد خدا غافل بود نسیان داشت؟ هفت هشت سال به غیر خدا توسل کرده بود؟ این سازگار است با روح قرآن؟ خب این ﴿وادّکر﴾ یعنی همان کسی که نسی والدکر آن کسی که نسی یادش رفته بعد از گذشت چند سال یادش آمد خب چه کسی فراموش کرد چه چیز را فراموش کرد اگر فراموش‌کار وجود مبارک یوسف بود ـ معاذالله ـ یاد خدا نام خدا توکل به خدا توسل به خدا را فراموش کرده یعنی بعد از هفت سال این تذکر پدید آمد؟ اینها همه نشان می‌دهد که ضمیر به آن ناجی برمی‌گردد به آن زندانی که آزاد می‌شد برمی‌گردد شیطان و منظور از رب او هم یعنی سید و مالک او شیطان بازگو کردن این صحنه را از یاد آن شخص آزاد شده از زندان برد بعد از چند سال که دوباره سلطان یک چنین خوابی دید این یادش آمده که ما در زندان یک کسی داشتیم که تعبیر خوبی کرده بود و بعد رفته به سلطان گفته که یک معبر خوبی در زندان شماست بنابراین این همه شواهد نشان می‌دهد که ﴿فانسـٰه﴾ یعنی ضمیر انسه به آن ناجی برمی‌گردد به زندانی آزاد شده برمی‌گردد و منظور از رب هم همان سید و مالک خود آن زندانی است ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین﴾ چون او یادش رفته که در محکمه به حرف وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) را به آن حاکم برساند این همین‌طور چند سال در زندان ماند مطلب دیگر این است که قرآن کریم که می‌بینید خود قرآن صدر و ساقه‌اش برای تطهیر انبیا کافی است فرمود این دین دین قیم است و اولین منبع دین شناسی خب قرآن کریم است در کنارش عترت طاهرین که ثقلین‌اند خدای سبحان از این دین به عنوان مستقیم یاد کرده است که صراط مستقیم است یک، دین قیم یاد کرده است که همین جاست عوج و کجی هم در این دین نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ کهف بیان کرد اولین آیه سوره کهف ﴿الحمد لله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا﴾ کجراهه بیراهه انحراف در این کتاب نیست و بازتر از همه در سورهٴ مبارکهٴ زمر هست که فرمود این کتاب غیر ذی عوج است نه تنها انحرافی در این کتاب نیست بلکه به هیچ وجه قابل انحراف هم نیست آیه 28 سورهٴ مبارکهٴ زمر فرمود ﴿و لقد ضرْبنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون ٭ قرآنا عربیاً غیر ذی عوج لعلهم یتقون﴾ ﴿غیر ذی عوج﴾ نه یعنی کجراهه نیست کجی در او نیست منحرف نیست اصلاً قابل کج کردن هم نیست یک وقت است یک چیزی است مستقیم ولی می‌شود کجش کرد می‌شود برای او عوج قرار داد او فرمود ﴿لم یجعل له عوجا﴾ یک وقت است که نه کسی فعلاً در او عوجی ایجاد نکرده است ولی با دسائس و حیل می‌شود او را کج کرد می‌گویند این ﴿غیر ذی عوج﴾ است ﴿غیر ذی عوج﴾ است یعنی غیر از ﴿لم یجعل له عوجا﴾ نظیر ﴿ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرْعِ﴾ که قبلاً نمونه‌اش گذشت ما یک زمین دائر داریم یک بائر در کنار دائر و بائر یک زمینی است به نام موات زمین موات هم بعضی از اینها عدم ملکه‌اند که این موات بالفعل است و حی بالقوه قابل این است که بر اساس «من أحیا أرضا میتة فهی له» او را کند و کاو بکنند آبی بیاورند آبادش کنند احیا کنند بعضی از زمین فقط یا شوره‌زار است یا سنگلاخ محض نه قابل چاه است نه قابل قنات است نه قابل چشمه است نه قابل لوله‌کشی است این را می‌گویند غیر ذی زرع مثل همان کوههای مکه او که دائر نبود بائر نبود موات هم نبود نه مزروع نبود مزروع نبودن این عدم ملکه است یعنی می‌شود او را کشت کرد ولی فعلاً کسی نیست اما سنگلاخ قابل کشت نیست یک معجزه می‌خواهد که این سنگلاخ را دشت پهن بکند وقتی آب ندارد شما چه کار می‌توانید بکنید آنجا عرض کرد ﴿غیر ذی زرع﴾ است نه مزروع نیست اینجا هم ذات اقدس الهی فرمود این کتاب ﴿غیر ذی عوج﴾ است اصلاً نمی‌شود کجش کرد شما چه کار می‌خواهید بکنید هر جا شما بخواهی به میل خودت تفسیر بکنی آیه دیگر رسوا می‌کند بخواهی دست به آن بزنی ما که ﴿انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون﴾ چون حافظیم جلویت را می‌گیریم یک چنین کتابی است بنابراین یک چنین کتاب قیمی قیوم شما هم هست کتابی که از حی قیوم آمده می‌شود قیم کتابی که از «هو الحی الذی لایموت» آمده او هم می‌شود «هوالحی الذی لایمکن جعل العوج له» خب اینها را وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) برای اینها بیان فرمود بعد از اینکه آن مسئله توحید را و اصالت توحید را و جعلی بودن شرک را به اینها ذکر کرد اینها راهی نداشتند حالا البته اینها حرفها را شنیدند عمل می‌کنند یا عمل نمی‌کنند وقتی که رفتند بیرون گرفتار همان شرک و وثنیت قبطی‌ها شدند لکن این دست‌‌ساخت خود مردم قبطی بود وجود مبارک یوسف فرمود اگر شما به آن آبای اولی‌تان برگردید می‌بینید حرفی که من گفتم می‌گویم این آبای وسطی اینها را جعل کردند وگرنه آن انسانهای اولی موحد بودند و این جعلیات آمده بساط دینتان را عوض کرده آنها گفتند قیامتی هست گفتند جزایی هست گفتند پاداش و کیفری هست اینها خیال کردند که برمی‌گردند دنیا در همین دنیا کیفر یا پاداش می‌بینند لذا اهرام می‌سازند همراه مرده‌هایشان وقتی که قدرت سیاسی و مانند آن می‌داشت جواهر می‌گذاشتند که اگر برگشت بتواند زندگی آبرومندی داشته باشد اینها جزا را فهمیده بودند به آنها گفته بودند بعد از مرگ انسان نابود نمی‌شود جزایی هست پاداشی هست خیال می‌کردند به نحو تناسخ است خیال می‌کردند بازگشت به دنیاست خیال می‌کردند بعد از مرگ دوباره به دنیا برمی‌گردند لذا با جواهر اینها را دفن می‌کردند یک جای امنی هم دفن می‌کردند کسی مزاحم اینها نشود وگرنه ساختن این اهرام که کار آسانی نبود اینها اهرام را به عنوان میراث فرهنگی که نمی‌ساختند که بعداً به عنوان میراث فرهنگی شد وگرنه می‌توانستند برجهای دیگر بسازند اینها را برای صیانت خاندان سلطنت می‌ساختند و خیال می‌کردند دوباره اینها زنده می‌شوند دوباره می‌آیند دنیا دوباره همین وضع است فرمود اینها را شما خودتان درآوردید لذا در آن بخش این کلمه هم را تکرار کرد فرمود ﴿و هم الآخرة هم کافرون﴾ همین‌ها که معتقد به پاداش و جزا هستند همین‌ها که مرده‌هایشان را با زر و زیور دفن می‌کنند که در صحنه محکمه راحت باشند همین‌ها را اینها ساختند اینکه می‌بینید سعی می‌کنند که شما عزاداریهایتان را آلوده نکنید مراسم مذهبی‌تان را آلوده نکنید زیارت قبور یک اصل مقدسی است در کنار قبور ائمه بازیهای دیگر درنیاورید در کنار عزاداری بازیهای دیگر درنیاورید برای اینکه به این وضع آلوده نشود وگرنه بشر عادی را رها بکنی سعی می‌کند آن معقول را با محسوس تشبیه بکند یا عکسی بکشد یا مجسمه‌ای بکشد کم کم به همین‌ها بها بدهد فرمود ﴿وهمْ بالأخرة هم کافرون﴾ بخش دیگر رویایی است که خود ملک می‌بیند حالا چون تعطیلی است متاسفانه دامنه‌دار است فروردین و سفر در پیش است ما اگر این آیه 43 را شروع بکنیم بعید است به جایی ختم بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی