- 903
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 39 تا 42 سوره یوسف _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 39 تا 42 سوره یوسف _ بخش اول
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت
- رد روایتی که مبین لغزش حضرت یوسف است
- دعوت به توحید
- اهمیت نماز
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا صاحبی السِّجن ءأربابٌ مّتفرّقون خیرٌ أمِ اللهُ الواحد القهّار ٭ ما تعبدون من دونه إلا أسماءً سمّیتموها أنتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ إن الحکمُ إلا لله أمر ألا تعبدوا إلا ایاه ذلک الدّین القیّم و لکن أکثر الناس لایعلمون ٭ یا صاحبی السِّجن أمّا أحدکما فیسقی ربَّه خمراً و أمّا الأخر فیصلب فتأکل الطّیر من رأسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان ٭ و قال للّذی ظنَّ أنّه ناجٍ منهما اذْکرنی عند ربک فأنسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السِّجن بضْع سنین﴾
وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) قبل از تعبیر رویای آن دو زندانی اینها را به توحید دعوت کرده است و از نظم عالم و نظم ساختار انسانی آنها را هدایت کرده است که یک مبدأ در عالم مسئول تدبیر جهان است و اگر بیش از یک مبدأ بود حتماً تفرق اختلاف و تباین و شکاف راه پیدا میکرد و شما برای غیر آن مبدأ حرمت عبادی قائلید این یک برهان دیگر است برهان اول ناظر به این است که آنها عامل تفرقاند برهان که برای اثبات توحید است تقریب دوم برای نفی شرک است آنچه را که شما به عنوان رب میپرستید اسم بی مسمّاست یعنی سمتی از ربوبیت ندارد وقتی سمتی از ربوبیت نداشتند میشود اسم بی مسمّا و اگر اسمی بی مسمّا شد کار شما هم اسم بی مسماست قهراً سه تا اسم بی مسما تا کنون پدید آمد یکی انسان است یکی رب است یکی عبادت او درباره انسان آن روزهای اسبق یعنی دو سه روز قبل گذشت درباره رب همین روزهای اخیر هم بحث شد درباره عبادت هم امروز بحث میشود کسی که انسان است بی مسما یعنی اسم انسان را دارد ولی حقیقت انسان را فاقد است این به دنبال رب بی مسما میرود یعنی کسی را میپرستد و به ربوبیت چیزی اعتقاد دارد که این اسم بی مسماست و کاری هم انجام میدهد که این کار هم اسم بی مسماست بیان ذلک این بود که درباره انسان بی مسما قرآن کریم فرمود اینها ﴿افئدتهم هواء﴾ حقیقت هر کسی به قلب اوست و قلب اینها توخالی است چیزی در دل اینها نیست اگر معرفتی نیست اگر برهانی نیست اگر حجتی نیست این ظرف خالی است وقتی خالی بود اینها دیگر انسان نیستند برای اینکه حیوان هم همین را دارد گیاه هم همین را دارد جماد هم همین را دارد حالا سقوط اینها فرق میکند برخی ﴿ان هم الا کالأنْعام﴾ هستند یک، یک عده هم ﴿بل هم اضل﴾ اند دو، یک عده ﴿کالحجارة﴾ اند سه، یک عده ﴿اشدُّ قسوةً﴾ است چهار، حالا تا کجا تنزل بکند معلوم نیست بالأخره یا گاهی نزدیک حیوانیت است گاهی حیوان است گاهی از حیوانیت پستتر است نزدیک حیات گیاهی است گاهی حیات گیاهی است گاهی از حیات گیاهی پایینتر است گاهی نزدیک جماد است گاهی خود جماد است گاهی ﴿اشد قسوة﴾ است اینها هفت هشت مرحله است که تا انسان کجا سقوط بکند خب پس این انسان بی مسماست انسان بیمسما به دنبال رب بی مسما میرود چیزی را میپرستد رب میداند که رب نیست اگر آسمان است اگر زمین است اگر ستاره است اگر بشر است اگر فرشته است اینها همه مخلوق خدایند اطلاق رب بر اینها غلط است نه مجاز اینها هیچ سمتی در ربوبیت ندارند لذا در چندین آیه قرآن فرمود ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم﴾ خب یک کسی که انسان بی مسماست ﴿أمْ تحسب أنّ اکثرهم یسمعون أوْ یعقلون ان هم الا کالأنعام بل هم اضل﴾ اینها که انسان بی مسمایند رب بی مسما را میپرستند قهراً نتیجه این دو تا کار اسم بی مسما این است که عبادتشان هم بی مسماست یعنی صورت عبادت است نه سیرت عبادت لذا وقتی وارد صحنه قیامت میشوند این اعمال عبادی خودشان را که میبینند میگفتند ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفیٰ﴾ یا ﴿هؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ میبینند چیزی نیست ﴿و قدمنا الی ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منثورا﴾ اینهاست اما این هوای منصور برای کارهای دنیایی نیست اگر در صنعت پیشرفت کردند آثارش را میبینند در کشاورزی در دامداری در مسائل دیگر فرمود ﴿من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ ﴿کلاً نُمد هؤلاء و هؤلاء﴾ اینطور نیست که حالا اگر یک مشرکی بخواهد در صنعت ترقی بکند یا کشاورزی یا دامداری اینها هوای منصور باشد نه اینها در این نشعه دنیا آثار خودش را دارد فرمود کسی که دنیا میخواهد اینطور نیست که حالا اگر مشرک باشد ما فوراً بساطش را برگردانیم وگرنه آن یک اضطراری است که همگان مجبور میشوند به طرف ایمان روی میآورند در جریان دنیایی هر کسی درسی میخواند کاری انجام میدهد ما برابر درس و کاری که کرده است کشاورزیاش را تأمین میکنیم دامداریاش را تأمین میکنیم البته برکت یک چیز دیگر است که در آن نیست درباره آنها نیست اما درباره مسائل دینی عبادی عبادتهایی که در برابر بتها کردند اینها تویش خالی است ﴿و قدمنا الی ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منتورا﴾ بعد هم در بخشهای دیگر که فرمود ما اگر یک ذرهای به اندازه مثقال و ثقل و وزن یک ذرهای کسی کاری کرده باشد ما آن را به حساب میآوریم ﴿أتینا بها و کفیٰ بنا حاسبین﴾ این برای مؤمنین است مؤمن اگر یک ذره کار خیر داشته باشد چه اینکه یک ذره کار بد هم داشته باشد همینطور است آن کسی که موحد است مؤمن است مسلمان است اگر یک مثقال ذرهای داشته باشد ﴿أتینا بها و کفیٰ بنا حاسبین﴾ اما اگر کسی کافر بود ـ معاذالله ـ برای او که ترازو نصب نمیکنند که درباره کفار فرمود ﴿فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا﴾ آخر او چیزی ندارد ما بسنجیم که ما ترازو نصب بکنیم که چه چیز را بسنجیم؟ آنجا ﴿والوزن یومئذٍ الحقُ﴾ ما یک طرف را حق میگذاریم یک طرف عمل کسی هیچ عمل حق ندارد ما برای چه ترازو بگذاریم؟ پس بنابراین آن آیاتی که دارد اگر یک مثقال ذره هم باشد ما حساب میکنیم برای موحدان و مسلمان و مؤمنان و اینهاست وگرنه برای ملحدان و کافران و مشرکان فرمود ﴿فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا﴾ این سه ضلع این مثلث همهاش توخالی است انسان توخالی معبود توخالی دارد عبادت توخالی دارد انسان بی مسما که ﴿افئدتهم هواء﴾ هست معبودی دارد که ﴿مٰا تعبدون من دونه الا اسماءً سمیتموها انتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ عبادتی هم دارد که خود ساخته است این عبادتش هم اسمی بی مسماست عبادت نیست نه تقریب است نه استشفاء اینها را وجود مبارک حضرت یوسف به اینها تفهیم کرده است فرمود ﴿ان الحکم الا لله﴾ که بین حکم تشریع و حکم تکوین در بحث دیروز فرق گذاشته شد
پرسش ... پاسخ: نه چون این کشاورزی و صنعتی کار انسانیت نیست انسانیت در همان آن انسان در مکتب قرآن حی متأله است و حیاتش هم در تأله او تأمین شده است و این کاری که او انجام میدهد الان شما میبینید همین کارها را خب وسائل صنعتی هم انجام میدهد خیلی از این بازیهاست که این سیرکها به آن حیواناتشان را نشان میدهند خیلی از این ورزشهاست که به این حیوانات نشان میدهند اینها که کار انسانی نیست
پرسش ... پاسخ: ممکن است که حیوانی را هم تعلیم بدهند و همین کارها را هم انجام بدهد اینها که کار انسانی نیست کسی نان دربیاورد بخورد کار انسانی این است که از آغاز عالم از انجام عالم از وحی و نبوت باخبر بشود و در برابر آن خضوع کند و رهتوشه ابد را تهیه کند آن وقت دنیای او هم رنگ الهی پیدا میکند خب فرمود ﴿أمر ألا تعبدوا إلا ایاه﴾ دستور داد ذات اقدس الهی که جز او را نپرستید اینها را خوب ملاحظه بفرمایید تا برسیم به بخشهای بعدی که آیا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) که این همه برهان بر توحید اقامه میکند تأکید میکند برای نفی شرک برای اثبات توحید توحید عبادی توحید ربوبی توحید الوهی میشود دوباره در چنین فضایی بلافاصله به غیر خدا پناه ببرد یا نه ﴿أمر ألا تعبدوا الا ایاه﴾ بعد فرمود ﴿ذلک الدّین القیّم﴾ این یک مکتبی است روی پای خودش ایستاده هم قائم به ذات است انحرافی در آن نیست شبههای در آن نیست باطنی در آن نیست یک مکتبی است که ﴿لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ لرزان نیست شبهه پذیر نیست آسیب پذیر نیست قائم است قیم است و توان آن را دارد که جامعه را اداره کند منتها مکتب قیم مثل ستون محکم است بالأخره یک معماری یک مهندسی میخواهد که این ستون را زیر این سقف نگه بدارد یا نه امت اسلامی مقیم این قیّمند لذا به امت اسلامی در سایه رهبری انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) دستور داده شد که شما این دین را که خود این دین قیم است شکست ناپذیر است تزلزل ناپذیر است آسیب ناپذیر است گزند ناپذیر است این ستون را نگهدارید مواظب باشید نیفتد در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیه سیزده این است ﴿شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا و الذی أوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ ان أقیموا الدین﴾ این ستون را نگهدارید در بحثهای قبل هم مکرر گذشته چون نماز عمود دین است در همه موارد قرآن سخن در این است که این ستون را نگهدارید اگر یک وقتی در یک جایی گفته میشد که نماز بخوانید آن وقت جای اشکال بود که نماز ستون است ستون که خواندنی نیست این کتاب حکیم ﴿والقرآن الحکیم﴾ حکیمانه سخن میگوید خب از یک طرفی میگوید نماز عمود دین است از این طرف بگوید ﴿فاقرؤا ... القرآن﴾ خب آن مستشکل میگوید مگر ستون را میخوانند اما همه جا سخن از این است ﴿أقیموا الصلاة﴾ ﴿مقیم الصلاة﴾ ﴿یقیمون الصلاة﴾ و هکذا و هکذا [همچنین] ﴿اقم الصلاة لِدلوک الشمس الی﴾ که این صدر و ساقه حرف هماهنگ دربیاید از یک طرفی بگویند نماز ستون دین است از یک طرف بگوید نماز بخوان اگر نماز تلاوتی بود نماز قرائتی بود نماز کلمات بود بله بخوان اما اگر گفتید نماز ستون دین است نباید بگویید نماز بخوان باید بگویید نماز را اقامه کن و گفت آن مواردی هم که دارد ﴿قد أفْلح المومنون الذین یصلون﴾ یصلون یعنی یقیمون الصلاة نه یقرئون الصلاة و اگر اینجا سخن از قیم بودن است قائم بودن است در این بخش هم فرمود ﴿أقیموا الدین﴾ دین الفاظ نیست که آدم تلاوت بکند یک ستون قائم و قیمی است که مقیمان ویژه میطلبد فرمود جامعه را این اداره میکند سیاست را این اداره میکند اقتصاد را این اداره میکند به دلیل اینکه همین وجود مبارک یوسف اداره کرد دیگر خطوط کلی دین که فرقی نکرده از آدم تا خاتم (علیهم السلام) آن ﴿لکلٍ جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ فرق میکند البته در ادیان گذشته مثلاً چند رکعت نماز میخواندند ما چند رکعت نماز میخوانیم به کدام طرف نماز میخواندن ما به کدام طرف نماز میخوانیم چند روز روزه میگرفتند ما چند روز روزه میگیریم اینها جزئیاتی است که شرعه و منهاج است که فرق میکند وگرنه خطوط کلی عقاید خطوط کلی فقه خطوط کلی اخلاق خطوط کلی دین همه مصدقا لما بین یدیه است اینها یک، همین آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ شوری این است که ﴿شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا والذی أوْحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ﴾ اینها یک چیزهایی است ما به همه اینها گفتیم ﴿أنْ اقیموا الدین﴾ البته ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ هم در همین راستاست ولی ﴿لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ مطلب جدایی است و مربوط به فروع دین میشود خب بنابراین وجود مبارک یوسف هم همین کار را کرده فرموده من این کشور قحطیزده بحرانزده نیازمند آشفته را اداره میکنم و کرد جمال یوسف (سلام اللهعلیه) تنها این نیست که آن زنها را گرفتار کرده که جمال یوسف در این است که ﴿اجعلنی علی خزائن الأرض انی حفیظ علیم﴾ خب مصر کجا ایران کجا آن کشور پهناور کجا آن هم هفت سال گرفتاری قحطی کجا فرمود من اداره میکنم و اداره هم کرد این در جمال یوسف (سلام الله علیه) است این در همین دین است دیگر بالأخره که فرمود ﴿انی حفیظ علیم﴾ آن هم مسائل سیاسی اینها را در فضای حضرت یوسف (سلام الله علیه) ملاحظه بفرمایید بعد ببینید که اگر یک روایتی دارد که ضمیر را به حضرت یوسف برمیگرداند که مثلاً حضرت یوسف به غیر خدا پناهنده شد اینها یا باید توجیه بشود یا باید بگوییم خیلی از چیزهاست که ما نمیفهمیم یکیاش هم همین است علمش را به اهلش مگر ما هر چه گفتند میفهمیم یک گوشهای از فرمایشات این روایات را ما میفهمیم آنجا که نمیفهمیم میگوییم یک عده دیگر میآیند میفهمند و علمش را به اهلش ارجاع میکنیم در این فضا نمیشود حکم کرد وجود مبارک یوسف به غیر خدا پناهنده شد لذا محکوم شد معاقب شد خدا بر او خشم گرفت او را چندین سال در زندان نگه داشت حالا ملاحظه بفرمایید این سازگار هست یا نه.
پرسش ... پاسخ: بله آن هم همینطور است اگر چنانچه ﴿ما ینطق عن الهویٰ﴾ است آن هم همینطور است یک وقت است برای تعلیم دیگران است مانند آن بله اما اگر خدای ناکرده معنایش این است که شیطان در اینها ﴿فانساه الشیطان ذکر ربه﴾ که شیطان بر او مسلط شد و یاد خدا را از ذهنش برد خب این با کسی که هماکنون غرق توحید است سازگار نیست و میشود جزء چیزهایی که ما نمیفهمیم حالا ممکن است آیندگان بیایند بهتر بفهمند نمیشود گفت در این فضا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) به غیر خدا پناهنده شد اگر حرفی زد مقاومت کرد برای بیگناهی خود کار بسیار خوبی کرد گفت من بیگناه را چرا در زندان کردید این توسل به غیر نیست این دادخواهی از غیر است که این را انسان بگوید شیطان نفوذ کرده این به غیر خدا پناه شده چند سال هم عقوبت کشیده و زندان مانده اینطور که نیست خب
پرسش ... پاسخ: نه دو تا حرف است غرض این است که الان ما نمیخواهیم بگوییم این روایت مطروح است مرحوم شیخ اگر ملاحظه فرمودید در رسائل دارد اینگونه از روایات یا تأویل یا طرح اما خب بالأخره احتیاط در تعبیر این است که یا تأویل یا ارجاع علمش به اهل ولی فرمایش مرحوم شیخ این است یا تأویل یا طرح خب فرمود: ﴿ذلک الدین﴾
پرسش ... پاسخ: بله دیگر روایت را بر قرآن عرضه میکنند دیگر وقتی این روایات را بر قرآن عرضه میکنیم میبینیم که با قرآن هماهنگ نیست لذا ما میگوییم ما قرآن را ظاهرش این است و روشن است میفهمیم آن روایات را نمیفهمیم علمش را به اهلش ارجاع میدهیم ﴿ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون﴾ خیلیها نمیدانند که این دین قیم است میتواند سیاست را دولت را ملت را حکومت را جریان محلی را منطقهای را بین المللی را اداره بکند قیم است خیلیها نمیدانند خب حالا اینها را فرمود اینها براهین توحید نفی شرک اینها را فرمود حالا به تعبیر رویا رسید فرمود ﴿یا صاحبی السجن﴾ ای دو نفر که رفیق زندانید نه رفیق منید آن احتمالی که جناب فخر رازی داد که یا صاحبیَّ فی السجن باشد این یک است و دلیل میطلبد که بگوییم این یاء مشدد بود مخفف شد فی حذف شد آخر اینکه درباره آیات اینطور نمیشود حرف زد ﴿صاحبی السجن﴾ یعنی شما اصحاب سجنید زندانی هستید زندانی غیر از کسی است که در زندان است آن کسی که مأمور است برای بررسی آن هم در زندان است اما زندانی نیست این زندانی آن حرفه را نشان میدهند آن ملکه را نشان میدهند آن محکومیت را نشان میدهند ﴿یا صاحبی السجن﴾ حالا یا عین تعبیر حضرت یوسف (سلام الله علیه) آمده یا قرآن کریم به نحو احسن مثلاً بازگو کرده به هر تقدیر از آیه برمیآید که وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) مستقیماً خواب تک تک اینها را به آنها تفهیم نکرده چون آنها یکی گفت ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ یکی گفت ﴿انی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تاکل الطیر منه﴾ نفرمود تو که خواب میبینی که داری انگور را فشار میدهی آب انگور میگیری تو آزاد میشوی تو که خواب میبینی طبق نان بالای سر داری تو اعدام میشوی اما انت کذا اما انت کذا فرمود اما احدکما به صراحه نفرمود تو آزاد میشوی تو اعدام میشوی خب خبر تلخ را آن هم یک چنین خبر تلخ گزندهای را مستقیماً اعلام نکردن بهتر است فرمود ﴿أمّا أحدکما﴾ یکی از شماها آزاد میشوید یکیتان اعدام﴿أمّا احدکما فیسقی ربَّه خمراً﴾ آزاد میشود پیش صاحبش میرود پیش همان سیدی که به تعبیر خود مصریها از او به عنوان رب تعبیر میکردند پیش او میرود و ساقی او میشود آزاد میشود و شغل قبلی را پیدا میکند ﴿فیسقی ربه خمراً و أمّا الآخر فیصلب﴾ مصلوب میشود به دار آویخته میشود ﴿فتأکل الطّیر من رأسه﴾ این را روی چوبه دار نگه میدارند کم کم پرندهها از گوشت بدنش از گوشت سرش استفاده میکنند بعد فرمود این یک تعبیر حرس و گمان و مظنهای نیست این امر قطعی است کار تمام شده است ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ شما استفتا کردید استفتا کردن یعنی حل مشکل علمی را خواستن اختصاصی به فقه ندارد در موارد دیگر هم کلمه استفتا درست است ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ برخیها نقل کردند وقتی یک چنین تعبیر تندی را شنیدند گفتند که ما دروغ گفتیم یا خواب ندیدیم یا شوخی کردیم خواستند بگویند مثلاً صحنه طور دیگر بود ایشان میفرمایند حکم همین است که من گفتم برای اینکه ﴿یأتیکما ذلکما مما علمنی ربی﴾ دیگر ما که از خودمان نداریم و از روی تخمین و گمان و اینها هم نیست خب خیلی فاصله نشده بین آن سخنان بلند شرک زدایی و سخنان بلند طرح توحیدی بعد این آیه آمد ﴿و قال للّذی ظنَّ أنّه ناجٍ منهما اذکرنی عند ربک﴾ که ظن گاهی در مورد یقین هم به کار میرود ﴿الذین هم بالاخرتهم یظنون﴾ که برای مؤمنین است که مؤمنین از خدای سبحان خشیت دارند در حالی که اینها نسبت به قیامت مظنه دارند اینجا موردی است که میخواهند بگویند اگر مظنه هم باشد یک چنین اثری دارد فضلاً از یقین نه اینکه اینها مظنه داشتند و یقین نداشتند اینجا هم فرمود: ﴿للذی ظن انه﴾ با اینکه فرمود ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ به صورت قطعی فرمود خب نسبت به کسی که میدانست این آزاد میشود فرمود خب تو که آزاد میشوی میروی پیش عزیز مصر بگو گناه ما چیست آخر ما را محاکمه نکردند همینطور انداختند در زندان این که بد نیست این پناه بردن به غیر خدا نیست این قیام برای حق خواهی است حق طلبی است حفظ عرض است کسی بگوید آقا من گناهم چیست اینجا زندانیم این حرف بدی زده؟ به غیر خدا مراجعه کرده؟ گفت آخر به او بگو که گناه من چیست اینجا هستم این توسل به غیر خدا نیست اینها میگویند توسل به غیر خداست چون توسل به غیر خداست مورد عقوبت الهی قرار گرفت یک چند سال بیشتر هم در زندان ماند این است که درک برخی از این روایات گرچه مرحوم امین الاسلام هم نقل کرده است آسان نیست ﴿و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک﴾ برو بگو گناه یوسف چیست ﴿فأنسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ خب این شخص وقتی که آزاد شد دیگر به فکر خودش و زن و بچه خودش و آزادی خودش بود دیگر نعمت ارباب نعم یادش رفته که خب بالأخره این تعبیر رویایی بود او را از نگرانی به درآورد و آن احسان را هم در زندان از او دیده بودند که گفتند ﴿انا نراک من المحسنین﴾ شیطان یادش رفته که پیش مولا و صاحبش رفته با او گفتگو کند اینکه دارد ﴿اذکرنی عند ربک﴾ اگر ضمیر ﴿فانسـٰه﴾ این ضمیر مفعول به آن شخص ناجی برگردد این ذکر همان ذکر اول است این رب هم همان رب اول است ﴿اذکرنی عند ربک فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این چهار تا دو به دو عین هم هستند ذکر دوم عین ذکر اول است رب دوم هم عین رب اول است یعنی یادآوری کردن اما اگر ﴿فانسـٰه﴾ ضمیر به وجود مبارک یوسف برگردد آن ذکر غیر از این ذکر است آن رب هم غیر از این رب است یوسف (سلام الله علیه) به آن ناجی فرمود مرا پیش رب و سیدت یادآوری کن به ربت بگو گناه یوسف چه بود ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این ذکر یعنی یاد نه یعنی یاد یوسف یاد خدا این ربه هم که به الله برمیگردد راجع به الله است.
پرسش ... پاسخ: نه آنجا که فرمود اسم غیر مسما هستند نسبت به بتهاست اما در ادبیات مردم مصر به آن مولا به آن کارفرما به آن سلطان میگفتند رب این به معنای خدا نیست آنها بت پرست بودند حتی خود فرعون درباریان فرعون به فرعون معروف میگفتند که تو اگر یک مهلت بیشتری به موسی و برادرش (سلام الله علیهما) بدهی اینها تو و آلهه تو را از بین میبرند ﴿یذرک و آلهتک﴾ همین فرعونی که میگوید ﴿ما علمت لکم من الٰهٍ غیری﴾ همین فرعونی که میگوید ﴿انا ربکم الأعلی﴾ از نظر گرایش اعتقادی مانند سایر قبطیها وثنی است بت پرست است حالا یا گاو را میپرستید یا چیز دیگر از نظر فرمانروایی که باید حکم ما اجرا بشود داعیه ربوبیت به این معنا داشتند این رب یعنی سید و مولا و فرمانروا که باید اطاعت بشود در رژیم گذشته هم در اواخر سلطنت پهلوی منحوس آنجا به شاه میگفتند خدایگان این لقب خدایگان را هم اخیراً به او داده بودند معنای خدایگان یعنی قانون آن است که ما بگوییم مصلحت و سعادت و تمدن شما در این است که اندیشه ما عمل بشود همین شما اگر بخواهید خیر ببینید سعادتمند بشوید متمدن باشید باید برابر فکر ما عمل بکنید فرعون هم بیش از این ادعا نمیکرد فرعون که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ نه یعنی آسمان و زمین را من خلق کردم یا شما را من خلق کردم یا آب و هوا را من خلق کردم یعنی سعادت جامعه در این است که حرف من را گوش بدهد همین ﴿ما علمت لکم من إلٰهٍ غیری﴾ هم در همین حد بود بنابراین آنها به فرمانروا میگفتند رب یک ادبیات رایجی بود در مصر وجود مبارک یوسف هم همین را به کار برد اما آن چوبها یا آن گاوها یا آن آلهه دروغین که آنها را میگفتند رب یعنی معبود میفرمود اینها اسم بی مسماست خب ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این ضمیر انسٰه باید به آن ناجی برگردد قهراً این ذکر دوم همان ذکر اول خواهد بود این رب دوم هم همان رب اول خواهد بود خب اینچنین نیست که
پرسش ... پاسخ: نه دادخواست است چه اینکه بعداً هم وقتی که آمدند به دنبال او برای آزادی این آزاد نشده گفت آخر من اولاً بیگناهیام ثابت بشود بعد آزاد بشوم ﴿ما بال النسوة اللاّتی قطعن ایدیهن﴾ این منتظر آزاد شدن بیجا نبود که بگویند ممنون کردیم مشمول عفو ملوکانه شد این منتظر این است که خودش را تبرئه کند آن روزی هم که به او نیاز داشتند حکم آزادی ثابت شده از زندان بیرون نیامده گفت اولاً ثابت بشود که من برای چه اینجا هستم خب بعد بیایم بیرون در آن روز آخر هم همین کار را کرد اینکه بد نیست
پرسش ... پاسخ: هیچ دخالت نکرده شیطان در او خب آن درباره آن شخص بت پرستی که کارش میکده و شراب دادن برای طاغی است خب در او او اصلاً جزء عمله و اکره شیطان است دیگر عمری در تحت ولایت شیطان بود ﴿والذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت﴾ شیطان ولی آنهاست اینها تحت ولایت شیطانند اینها اولیائهم الشیطان این کسی که عمری به وثنیت گذرانده در برابر پیغمبر عصر خود گرچه وجود مبارک حضرت ابراهیم ادعای نبوتی به حسب ظاهر نکرد ولی گفت من از سلسله انبیایم حرف من این است برهان توحید اقامه کرد فرمود شرک هیچ دلیل ندارد مع ذلک گذاشته روی همان بت پرستی قبطیانه رفته خب یک چنین چیزی تحت سلطه شیطان است دیگر ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث﴾ وجود مبارک یوسف این لبث ضمیرش به همان قال برمیگردد قال ضمیرش به حضرت یوسف برمیگردد ظن به حضرت یوسف برمیگردد فلبث حضرت یوسف ﴿فی السِّجن بضْع سنین﴾ این را برخی از مفسران اهل چیز هم گفتند که این معلوم نبودن برای آن است که در دستگاه ستم زندانیها حکمی ندارند به دلخواه طاغیان زندان میروند در حالی که در اسلام دستگاه قضایی حاکمان موظفند بدانند که زندانیشان چند نفرند مدت زندانی چه قدر است چه وقت رفتند چه وقت باید آزاد بشوند غالب روزها باید بررسی کنند اما این ﴿بضع سنین﴾ که بین سه تا ده سال هست این معلوم میشود که نظمی در کار نبود یک چند سالی مانده خب بالأخره اگر یک حکمی هست یک قضای منسجمی هست باید مشخص بشود دو سال ده سال پنج سال شش سال همینطور ﴿بضع سنین﴾ یک چند سالی مانده آخر چند سال ماندن نشانه بی نظمی دستگاه قضایی مصر است دیگر خب اینجا خواستند بگویند که شیطان ـ معاذالله ـ در وجود مبارک یوسف اثر کرده و یوسف یاد خدا را فراموش کرده به غیر خدا پناهنده شده عقوبتش این بود که چند سال در زندان بماند خب آخر فاصلهای ندارد با آن معارف بلند توحیدی وقتی با او فاصله ندارد در کنار اوست بعد این در همان مجلس است در همان محفل است در همان فضاست بعد شیطان فوراً اثر کرده این یاد خدا نام مبارک الله را با تذکر الهی یادش رفته اثبات این یک مقداری با سیاق آیه سازگار نیست.
پرسش ... پاسخ: بله همه انبیا همینطورند دیگر
پرسش ... پاسخ: نه میخواهد خودش را تبرئه کند بگوید من برای چه آخر زندانیم شما آبرویتان رفته مرا چرا زندان بردید در آن بعد از اینکه این چند سال گذشته ﴿وادّکر بعد امة﴾ آن ﴿وادّکر بعد امة﴾ همنشان میدهد که همین این شخص آزاد شده یادش رفته این ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ بعدها میخوانیم که ﴿وادّکر﴾ یعنی متذکر شد بعد از یک مدتی خب چه کسی متذکر شد؟ همین زندانی که حضرت سفارش کرده یادش رفته این بعدها یادش آمده آن روزی که سلطان رویای کذایی را دید نیازمند به معبر راستین بود وقتی به دنبال حضرت یوسف فرستادند که از زندان آزاد بشود گفت نمیآیم بیرون باید معلوم بشود که برای چه آمدم اینجا دیگر آنجا که دیگر توسل به غیر خدا نبود این یک انسان آزاده وقتی میگوید برو ببین گناهم چیست اینکه دیگر پناه بردن به غیر خدا نیست همه انبیا به آن طاغوتیان اعتراض میکردند که چرا این کار را میکنی این توسل به غیر خدا مطلبی است بازخواست غیر خدا مطلب دیگر است میگوید گناه ما چه بود وقتی که اینجا زندانی شدیم همین بیان را وجود مبارک آخرها هم دارد دیگر حالا.
پرسش ... پاسخ: خب بله دو تا حرف است نه آنجا هم اگر باشد توسل به غیر خدا نیست اگر توسل به غیر خدا باشد بله میگوییم بین این مقام و مقام حضرت ابراهیم فرق است البته بین مقام حضرت یوسف و مقام حضرت ابراهیم خب آن جزء انبیای اولوالعزم است این از نوهها و احقاد اوست که نبوت او هرگز همتای نبوت وجود مبارک ابراهیم نیست ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ هست ﴿لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ است انبیا با یکدیگر یکسان نیستند مرسلین با یکدیگر یکسان نیستند وقتی عزرائیل آنطوری که جناب عطار نقل میکند که قبلاً هم همین بحث بازگو شد وقتی عزرائیل آمد قبض روح کند به حضرت ابراهیم گفت قبض روح گفت به تو نمیدهم اگر او بخواهد چشم او بفرماید چشم اما شما آمدهای قبض روح بکنی اینها اینطورند اینها نه از جبرئیل کمک میگیرند نه به عزرائیل (سلام الله علیهما) جان میدهند اگر دستور مستقیم بیاید میفرماید ما اطاعت میکنیم بعد فرمود ما آن روزی که میخواستیم در آتشسوزی ما را بیندازند از غیر او کمک نگرفتیم حالا به تو جان بدهیم این توحید اینها مال همه نیست اگر شاهدی هم باشد که حضرت یعقوب حضرت اسحاق حضرت اسماعیل حضرت یوسف (سلام الله علیهم اجمعین) به عظمت حضرت ابراهیم نرسیدند خب ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ اما این مشکلی برای حضرت یوسف نیست این دادخواهی است به دلیل اینکه آن آخرها هم که میخواستند از زندان آزادش کنند فرمود خب اول بروید بپرسید مرا برای چه آوردید این آزادی است این ظلم ستیزی است این کار بافضیلت است نه اینکه این به غیر خدا پناهنده شد لذا عقوبت الهی شامل حالش شده دامنگیرش شده چند سال در زندان مانده اگر روایتی که هست سند داشته باشد یک، و قابل این تأویل باشد دو، که خب تأویل میشود اگر سند معتبر داشته باشیم و قابل تأویل نباشد این علمش را باید به اهلش ارجاع داد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت
- رد روایتی که مبین لغزش حضرت یوسف است
- دعوت به توحید
- اهمیت نماز
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا صاحبی السِّجن ءأربابٌ مّتفرّقون خیرٌ أمِ اللهُ الواحد القهّار ٭ ما تعبدون من دونه إلا أسماءً سمّیتموها أنتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطانٍ إن الحکمُ إلا لله أمر ألا تعبدوا إلا ایاه ذلک الدّین القیّم و لکن أکثر الناس لایعلمون ٭ یا صاحبی السِّجن أمّا أحدکما فیسقی ربَّه خمراً و أمّا الأخر فیصلب فتأکل الطّیر من رأسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان ٭ و قال للّذی ظنَّ أنّه ناجٍ منهما اذْکرنی عند ربک فأنسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السِّجن بضْع سنین﴾
وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) قبل از تعبیر رویای آن دو زندانی اینها را به توحید دعوت کرده است و از نظم عالم و نظم ساختار انسانی آنها را هدایت کرده است که یک مبدأ در عالم مسئول تدبیر جهان است و اگر بیش از یک مبدأ بود حتماً تفرق اختلاف و تباین و شکاف راه پیدا میکرد و شما برای غیر آن مبدأ حرمت عبادی قائلید این یک برهان دیگر است برهان اول ناظر به این است که آنها عامل تفرقاند برهان که برای اثبات توحید است تقریب دوم برای نفی شرک است آنچه را که شما به عنوان رب میپرستید اسم بی مسمّاست یعنی سمتی از ربوبیت ندارد وقتی سمتی از ربوبیت نداشتند میشود اسم بی مسمّا و اگر اسمی بی مسمّا شد کار شما هم اسم بی مسماست قهراً سه تا اسم بی مسما تا کنون پدید آمد یکی انسان است یکی رب است یکی عبادت او درباره انسان آن روزهای اسبق یعنی دو سه روز قبل گذشت درباره رب همین روزهای اخیر هم بحث شد درباره عبادت هم امروز بحث میشود کسی که انسان است بی مسما یعنی اسم انسان را دارد ولی حقیقت انسان را فاقد است این به دنبال رب بی مسما میرود یعنی کسی را میپرستد و به ربوبیت چیزی اعتقاد دارد که این اسم بی مسماست و کاری هم انجام میدهد که این کار هم اسم بی مسماست بیان ذلک این بود که درباره انسان بی مسما قرآن کریم فرمود اینها ﴿افئدتهم هواء﴾ حقیقت هر کسی به قلب اوست و قلب اینها توخالی است چیزی در دل اینها نیست اگر معرفتی نیست اگر برهانی نیست اگر حجتی نیست این ظرف خالی است وقتی خالی بود اینها دیگر انسان نیستند برای اینکه حیوان هم همین را دارد گیاه هم همین را دارد جماد هم همین را دارد حالا سقوط اینها فرق میکند برخی ﴿ان هم الا کالأنْعام﴾ هستند یک، یک عده هم ﴿بل هم اضل﴾ اند دو، یک عده ﴿کالحجارة﴾ اند سه، یک عده ﴿اشدُّ قسوةً﴾ است چهار، حالا تا کجا تنزل بکند معلوم نیست بالأخره یا گاهی نزدیک حیوانیت است گاهی حیوان است گاهی از حیوانیت پستتر است نزدیک حیات گیاهی است گاهی حیات گیاهی است گاهی از حیات گیاهی پایینتر است گاهی نزدیک جماد است گاهی خود جماد است گاهی ﴿اشد قسوة﴾ است اینها هفت هشت مرحله است که تا انسان کجا سقوط بکند خب پس این انسان بی مسماست انسان بیمسما به دنبال رب بی مسما میرود چیزی را میپرستد رب میداند که رب نیست اگر آسمان است اگر زمین است اگر ستاره است اگر بشر است اگر فرشته است اینها همه مخلوق خدایند اطلاق رب بر اینها غلط است نه مجاز اینها هیچ سمتی در ربوبیت ندارند لذا در چندین آیه قرآن فرمود ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم﴾ خب یک کسی که انسان بی مسماست ﴿أمْ تحسب أنّ اکثرهم یسمعون أوْ یعقلون ان هم الا کالأنعام بل هم اضل﴾ اینها که انسان بی مسمایند رب بی مسما را میپرستند قهراً نتیجه این دو تا کار اسم بی مسما این است که عبادتشان هم بی مسماست یعنی صورت عبادت است نه سیرت عبادت لذا وقتی وارد صحنه قیامت میشوند این اعمال عبادی خودشان را که میبینند میگفتند ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفیٰ﴾ یا ﴿هؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾ میبینند چیزی نیست ﴿و قدمنا الی ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منثورا﴾ اینهاست اما این هوای منصور برای کارهای دنیایی نیست اگر در صنعت پیشرفت کردند آثارش را میبینند در کشاورزی در دامداری در مسائل دیگر فرمود ﴿من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها﴾ ﴿کلاً نُمد هؤلاء و هؤلاء﴾ اینطور نیست که حالا اگر یک مشرکی بخواهد در صنعت ترقی بکند یا کشاورزی یا دامداری اینها هوای منصور باشد نه اینها در این نشعه دنیا آثار خودش را دارد فرمود کسی که دنیا میخواهد اینطور نیست که حالا اگر مشرک باشد ما فوراً بساطش را برگردانیم وگرنه آن یک اضطراری است که همگان مجبور میشوند به طرف ایمان روی میآورند در جریان دنیایی هر کسی درسی میخواند کاری انجام میدهد ما برابر درس و کاری که کرده است کشاورزیاش را تأمین میکنیم دامداریاش را تأمین میکنیم البته برکت یک چیز دیگر است که در آن نیست درباره آنها نیست اما درباره مسائل دینی عبادی عبادتهایی که در برابر بتها کردند اینها تویش خالی است ﴿و قدمنا الی ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منتورا﴾ بعد هم در بخشهای دیگر که فرمود ما اگر یک ذرهای به اندازه مثقال و ثقل و وزن یک ذرهای کسی کاری کرده باشد ما آن را به حساب میآوریم ﴿أتینا بها و کفیٰ بنا حاسبین﴾ این برای مؤمنین است مؤمن اگر یک ذره کار خیر داشته باشد چه اینکه یک ذره کار بد هم داشته باشد همینطور است آن کسی که موحد است مؤمن است مسلمان است اگر یک مثقال ذرهای داشته باشد ﴿أتینا بها و کفیٰ بنا حاسبین﴾ اما اگر کسی کافر بود ـ معاذالله ـ برای او که ترازو نصب نمیکنند که درباره کفار فرمود ﴿فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا﴾ آخر او چیزی ندارد ما بسنجیم که ما ترازو نصب بکنیم که چه چیز را بسنجیم؟ آنجا ﴿والوزن یومئذٍ الحقُ﴾ ما یک طرف را حق میگذاریم یک طرف عمل کسی هیچ عمل حق ندارد ما برای چه ترازو بگذاریم؟ پس بنابراین آن آیاتی که دارد اگر یک مثقال ذره هم باشد ما حساب میکنیم برای موحدان و مسلمان و مؤمنان و اینهاست وگرنه برای ملحدان و کافران و مشرکان فرمود ﴿فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا﴾ این سه ضلع این مثلث همهاش توخالی است انسان توخالی معبود توخالی دارد عبادت توخالی دارد انسان بی مسما که ﴿افئدتهم هواء﴾ هست معبودی دارد که ﴿مٰا تعبدون من دونه الا اسماءً سمیتموها انتم و آباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ عبادتی هم دارد که خود ساخته است این عبادتش هم اسمی بی مسماست عبادت نیست نه تقریب است نه استشفاء اینها را وجود مبارک حضرت یوسف به اینها تفهیم کرده است فرمود ﴿ان الحکم الا لله﴾ که بین حکم تشریع و حکم تکوین در بحث دیروز فرق گذاشته شد
پرسش ... پاسخ: نه چون این کشاورزی و صنعتی کار انسانیت نیست انسانیت در همان آن انسان در مکتب قرآن حی متأله است و حیاتش هم در تأله او تأمین شده است و این کاری که او انجام میدهد الان شما میبینید همین کارها را خب وسائل صنعتی هم انجام میدهد خیلی از این بازیهاست که این سیرکها به آن حیواناتشان را نشان میدهند خیلی از این ورزشهاست که به این حیوانات نشان میدهند اینها که کار انسانی نیست
پرسش ... پاسخ: ممکن است که حیوانی را هم تعلیم بدهند و همین کارها را هم انجام بدهد اینها که کار انسانی نیست کسی نان دربیاورد بخورد کار انسانی این است که از آغاز عالم از انجام عالم از وحی و نبوت باخبر بشود و در برابر آن خضوع کند و رهتوشه ابد را تهیه کند آن وقت دنیای او هم رنگ الهی پیدا میکند خب فرمود ﴿أمر ألا تعبدوا إلا ایاه﴾ دستور داد ذات اقدس الهی که جز او را نپرستید اینها را خوب ملاحظه بفرمایید تا برسیم به بخشهای بعدی که آیا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) که این همه برهان بر توحید اقامه میکند تأکید میکند برای نفی شرک برای اثبات توحید توحید عبادی توحید ربوبی توحید الوهی میشود دوباره در چنین فضایی بلافاصله به غیر خدا پناه ببرد یا نه ﴿أمر ألا تعبدوا الا ایاه﴾ بعد فرمود ﴿ذلک الدّین القیّم﴾ این یک مکتبی است روی پای خودش ایستاده هم قائم به ذات است انحرافی در آن نیست شبههای در آن نیست باطنی در آن نیست یک مکتبی است که ﴿لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ لرزان نیست شبهه پذیر نیست آسیب پذیر نیست قائم است قیم است و توان آن را دارد که جامعه را اداره کند منتها مکتب قیم مثل ستون محکم است بالأخره یک معماری یک مهندسی میخواهد که این ستون را زیر این سقف نگه بدارد یا نه امت اسلامی مقیم این قیّمند لذا به امت اسلامی در سایه رهبری انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) دستور داده شد که شما این دین را که خود این دین قیم است شکست ناپذیر است تزلزل ناپذیر است آسیب ناپذیر است گزند ناپذیر است این ستون را نگهدارید مواظب باشید نیفتد در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیه سیزده این است ﴿شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا و الذی أوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ ان أقیموا الدین﴾ این ستون را نگهدارید در بحثهای قبل هم مکرر گذشته چون نماز عمود دین است در همه موارد قرآن سخن در این است که این ستون را نگهدارید اگر یک وقتی در یک جایی گفته میشد که نماز بخوانید آن وقت جای اشکال بود که نماز ستون است ستون که خواندنی نیست این کتاب حکیم ﴿والقرآن الحکیم﴾ حکیمانه سخن میگوید خب از یک طرفی میگوید نماز عمود دین است از این طرف بگوید ﴿فاقرؤا ... القرآن﴾ خب آن مستشکل میگوید مگر ستون را میخوانند اما همه جا سخن از این است ﴿أقیموا الصلاة﴾ ﴿مقیم الصلاة﴾ ﴿یقیمون الصلاة﴾ و هکذا و هکذا [همچنین] ﴿اقم الصلاة لِدلوک الشمس الی﴾ که این صدر و ساقه حرف هماهنگ دربیاید از یک طرفی بگویند نماز ستون دین است از یک طرف بگوید نماز بخوان اگر نماز تلاوتی بود نماز قرائتی بود نماز کلمات بود بله بخوان اما اگر گفتید نماز ستون دین است نباید بگویید نماز بخوان باید بگویید نماز را اقامه کن و گفت آن مواردی هم که دارد ﴿قد أفْلح المومنون الذین یصلون﴾ یصلون یعنی یقیمون الصلاة نه یقرئون الصلاة و اگر اینجا سخن از قیم بودن است قائم بودن است در این بخش هم فرمود ﴿أقیموا الدین﴾ دین الفاظ نیست که آدم تلاوت بکند یک ستون قائم و قیمی است که مقیمان ویژه میطلبد فرمود جامعه را این اداره میکند سیاست را این اداره میکند اقتصاد را این اداره میکند به دلیل اینکه همین وجود مبارک یوسف اداره کرد دیگر خطوط کلی دین که فرقی نکرده از آدم تا خاتم (علیهم السلام) آن ﴿لکلٍ جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ فرق میکند البته در ادیان گذشته مثلاً چند رکعت نماز میخواندند ما چند رکعت نماز میخوانیم به کدام طرف نماز میخواندن ما به کدام طرف نماز میخوانیم چند روز روزه میگرفتند ما چند روز روزه میگیریم اینها جزئیاتی است که شرعه و منهاج است که فرق میکند وگرنه خطوط کلی عقاید خطوط کلی فقه خطوط کلی اخلاق خطوط کلی دین همه مصدقا لما بین یدیه است اینها یک، همین آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ شوری این است که ﴿شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا والذی أوْحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ﴾ اینها یک چیزهایی است ما به همه اینها گفتیم ﴿أنْ اقیموا الدین﴾ البته ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ هم در همین راستاست ولی ﴿لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ مطلب جدایی است و مربوط به فروع دین میشود خب بنابراین وجود مبارک یوسف هم همین کار را کرده فرموده من این کشور قحطیزده بحرانزده نیازمند آشفته را اداره میکنم و کرد جمال یوسف (سلام اللهعلیه) تنها این نیست که آن زنها را گرفتار کرده که جمال یوسف در این است که ﴿اجعلنی علی خزائن الأرض انی حفیظ علیم﴾ خب مصر کجا ایران کجا آن کشور پهناور کجا آن هم هفت سال گرفتاری قحطی کجا فرمود من اداره میکنم و اداره هم کرد این در جمال یوسف (سلام الله علیه) است این در همین دین است دیگر بالأخره که فرمود ﴿انی حفیظ علیم﴾ آن هم مسائل سیاسی اینها را در فضای حضرت یوسف (سلام الله علیه) ملاحظه بفرمایید بعد ببینید که اگر یک روایتی دارد که ضمیر را به حضرت یوسف برمیگرداند که مثلاً حضرت یوسف به غیر خدا پناهنده شد اینها یا باید توجیه بشود یا باید بگوییم خیلی از چیزهاست که ما نمیفهمیم یکیاش هم همین است علمش را به اهلش مگر ما هر چه گفتند میفهمیم یک گوشهای از فرمایشات این روایات را ما میفهمیم آنجا که نمیفهمیم میگوییم یک عده دیگر میآیند میفهمند و علمش را به اهلش ارجاع میکنیم در این فضا نمیشود حکم کرد وجود مبارک یوسف به غیر خدا پناهنده شد لذا محکوم شد معاقب شد خدا بر او خشم گرفت او را چندین سال در زندان نگه داشت حالا ملاحظه بفرمایید این سازگار هست یا نه.
پرسش ... پاسخ: بله آن هم همینطور است اگر چنانچه ﴿ما ینطق عن الهویٰ﴾ است آن هم همینطور است یک وقت است برای تعلیم دیگران است مانند آن بله اما اگر خدای ناکرده معنایش این است که شیطان در اینها ﴿فانساه الشیطان ذکر ربه﴾ که شیطان بر او مسلط شد و یاد خدا را از ذهنش برد خب این با کسی که هماکنون غرق توحید است سازگار نیست و میشود جزء چیزهایی که ما نمیفهمیم حالا ممکن است آیندگان بیایند بهتر بفهمند نمیشود گفت در این فضا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) به غیر خدا پناهنده شد اگر حرفی زد مقاومت کرد برای بیگناهی خود کار بسیار خوبی کرد گفت من بیگناه را چرا در زندان کردید این توسل به غیر نیست این دادخواهی از غیر است که این را انسان بگوید شیطان نفوذ کرده این به غیر خدا پناه شده چند سال هم عقوبت کشیده و زندان مانده اینطور که نیست خب
پرسش ... پاسخ: نه دو تا حرف است غرض این است که الان ما نمیخواهیم بگوییم این روایت مطروح است مرحوم شیخ اگر ملاحظه فرمودید در رسائل دارد اینگونه از روایات یا تأویل یا طرح اما خب بالأخره احتیاط در تعبیر این است که یا تأویل یا ارجاع علمش به اهل ولی فرمایش مرحوم شیخ این است یا تأویل یا طرح خب فرمود: ﴿ذلک الدین﴾
پرسش ... پاسخ: بله دیگر روایت را بر قرآن عرضه میکنند دیگر وقتی این روایات را بر قرآن عرضه میکنیم میبینیم که با قرآن هماهنگ نیست لذا ما میگوییم ما قرآن را ظاهرش این است و روشن است میفهمیم آن روایات را نمیفهمیم علمش را به اهلش ارجاع میدهیم ﴿ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون﴾ خیلیها نمیدانند که این دین قیم است میتواند سیاست را دولت را ملت را حکومت را جریان محلی را منطقهای را بین المللی را اداره بکند قیم است خیلیها نمیدانند خب حالا اینها را فرمود اینها براهین توحید نفی شرک اینها را فرمود حالا به تعبیر رویا رسید فرمود ﴿یا صاحبی السجن﴾ ای دو نفر که رفیق زندانید نه رفیق منید آن احتمالی که جناب فخر رازی داد که یا صاحبیَّ فی السجن باشد این یک است و دلیل میطلبد که بگوییم این یاء مشدد بود مخفف شد فی حذف شد آخر اینکه درباره آیات اینطور نمیشود حرف زد ﴿صاحبی السجن﴾ یعنی شما اصحاب سجنید زندانی هستید زندانی غیر از کسی است که در زندان است آن کسی که مأمور است برای بررسی آن هم در زندان است اما زندانی نیست این زندانی آن حرفه را نشان میدهند آن ملکه را نشان میدهند آن محکومیت را نشان میدهند ﴿یا صاحبی السجن﴾ حالا یا عین تعبیر حضرت یوسف (سلام الله علیه) آمده یا قرآن کریم به نحو احسن مثلاً بازگو کرده به هر تقدیر از آیه برمیآید که وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) مستقیماً خواب تک تک اینها را به آنها تفهیم نکرده چون آنها یکی گفت ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ یکی گفت ﴿انی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تاکل الطیر منه﴾ نفرمود تو که خواب میبینی که داری انگور را فشار میدهی آب انگور میگیری تو آزاد میشوی تو که خواب میبینی طبق نان بالای سر داری تو اعدام میشوی اما انت کذا اما انت کذا فرمود اما احدکما به صراحه نفرمود تو آزاد میشوی تو اعدام میشوی خب خبر تلخ را آن هم یک چنین خبر تلخ گزندهای را مستقیماً اعلام نکردن بهتر است فرمود ﴿أمّا أحدکما﴾ یکی از شماها آزاد میشوید یکیتان اعدام﴿أمّا احدکما فیسقی ربَّه خمراً﴾ آزاد میشود پیش صاحبش میرود پیش همان سیدی که به تعبیر خود مصریها از او به عنوان رب تعبیر میکردند پیش او میرود و ساقی او میشود آزاد میشود و شغل قبلی را پیدا میکند ﴿فیسقی ربه خمراً و أمّا الآخر فیصلب﴾ مصلوب میشود به دار آویخته میشود ﴿فتأکل الطّیر من رأسه﴾ این را روی چوبه دار نگه میدارند کم کم پرندهها از گوشت بدنش از گوشت سرش استفاده میکنند بعد فرمود این یک تعبیر حرس و گمان و مظنهای نیست این امر قطعی است کار تمام شده است ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ شما استفتا کردید استفتا کردن یعنی حل مشکل علمی را خواستن اختصاصی به فقه ندارد در موارد دیگر هم کلمه استفتا درست است ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ برخیها نقل کردند وقتی یک چنین تعبیر تندی را شنیدند گفتند که ما دروغ گفتیم یا خواب ندیدیم یا شوخی کردیم خواستند بگویند مثلاً صحنه طور دیگر بود ایشان میفرمایند حکم همین است که من گفتم برای اینکه ﴿یأتیکما ذلکما مما علمنی ربی﴾ دیگر ما که از خودمان نداریم و از روی تخمین و گمان و اینها هم نیست خب خیلی فاصله نشده بین آن سخنان بلند شرک زدایی و سخنان بلند طرح توحیدی بعد این آیه آمد ﴿و قال للّذی ظنَّ أنّه ناجٍ منهما اذکرنی عند ربک﴾ که ظن گاهی در مورد یقین هم به کار میرود ﴿الذین هم بالاخرتهم یظنون﴾ که برای مؤمنین است که مؤمنین از خدای سبحان خشیت دارند در حالی که اینها نسبت به قیامت مظنه دارند اینجا موردی است که میخواهند بگویند اگر مظنه هم باشد یک چنین اثری دارد فضلاً از یقین نه اینکه اینها مظنه داشتند و یقین نداشتند اینجا هم فرمود: ﴿للذی ظن انه﴾ با اینکه فرمود ﴿قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ به صورت قطعی فرمود خب نسبت به کسی که میدانست این آزاد میشود فرمود خب تو که آزاد میشوی میروی پیش عزیز مصر بگو گناه ما چیست آخر ما را محاکمه نکردند همینطور انداختند در زندان این که بد نیست این پناه بردن به غیر خدا نیست این قیام برای حق خواهی است حق طلبی است حفظ عرض است کسی بگوید آقا من گناهم چیست اینجا زندانیم این حرف بدی زده؟ به غیر خدا مراجعه کرده؟ گفت آخر به او بگو که گناه من چیست اینجا هستم این توسل به غیر خدا نیست اینها میگویند توسل به غیر خداست چون توسل به غیر خداست مورد عقوبت الهی قرار گرفت یک چند سال بیشتر هم در زندان ماند این است که درک برخی از این روایات گرچه مرحوم امین الاسلام هم نقل کرده است آسان نیست ﴿و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک﴾ برو بگو گناه یوسف چیست ﴿فأنسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ خب این شخص وقتی که آزاد شد دیگر به فکر خودش و زن و بچه خودش و آزادی خودش بود دیگر نعمت ارباب نعم یادش رفته که خب بالأخره این تعبیر رویایی بود او را از نگرانی به درآورد و آن احسان را هم در زندان از او دیده بودند که گفتند ﴿انا نراک من المحسنین﴾ شیطان یادش رفته که پیش مولا و صاحبش رفته با او گفتگو کند اینکه دارد ﴿اذکرنی عند ربک﴾ اگر ضمیر ﴿فانسـٰه﴾ این ضمیر مفعول به آن شخص ناجی برگردد این ذکر همان ذکر اول است این رب هم همان رب اول است ﴿اذکرنی عند ربک فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این چهار تا دو به دو عین هم هستند ذکر دوم عین ذکر اول است رب دوم هم عین رب اول است یعنی یادآوری کردن اما اگر ﴿فانسـٰه﴾ ضمیر به وجود مبارک یوسف برگردد آن ذکر غیر از این ذکر است آن رب هم غیر از این رب است یوسف (سلام الله علیه) به آن ناجی فرمود مرا پیش رب و سیدت یادآوری کن به ربت بگو گناه یوسف چه بود ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این ذکر یعنی یاد نه یعنی یاد یوسف یاد خدا این ربه هم که به الله برمیگردد راجع به الله است.
پرسش ... پاسخ: نه آنجا که فرمود اسم غیر مسما هستند نسبت به بتهاست اما در ادبیات مردم مصر به آن مولا به آن کارفرما به آن سلطان میگفتند رب این به معنای خدا نیست آنها بت پرست بودند حتی خود فرعون درباریان فرعون به فرعون معروف میگفتند که تو اگر یک مهلت بیشتری به موسی و برادرش (سلام الله علیهما) بدهی اینها تو و آلهه تو را از بین میبرند ﴿یذرک و آلهتک﴾ همین فرعونی که میگوید ﴿ما علمت لکم من الٰهٍ غیری﴾ همین فرعونی که میگوید ﴿انا ربکم الأعلی﴾ از نظر گرایش اعتقادی مانند سایر قبطیها وثنی است بت پرست است حالا یا گاو را میپرستید یا چیز دیگر از نظر فرمانروایی که باید حکم ما اجرا بشود داعیه ربوبیت به این معنا داشتند این رب یعنی سید و مولا و فرمانروا که باید اطاعت بشود در رژیم گذشته هم در اواخر سلطنت پهلوی منحوس آنجا به شاه میگفتند خدایگان این لقب خدایگان را هم اخیراً به او داده بودند معنای خدایگان یعنی قانون آن است که ما بگوییم مصلحت و سعادت و تمدن شما در این است که اندیشه ما عمل بشود همین شما اگر بخواهید خیر ببینید سعادتمند بشوید متمدن باشید باید برابر فکر ما عمل بکنید فرعون هم بیش از این ادعا نمیکرد فرعون که میگفت ﴿انا ربکم الاعلی﴾ نه یعنی آسمان و زمین را من خلق کردم یا شما را من خلق کردم یا آب و هوا را من خلق کردم یعنی سعادت جامعه در این است که حرف من را گوش بدهد همین ﴿ما علمت لکم من إلٰهٍ غیری﴾ هم در همین حد بود بنابراین آنها به فرمانروا میگفتند رب یک ادبیات رایجی بود در مصر وجود مبارک یوسف هم همین را به کار برد اما آن چوبها یا آن گاوها یا آن آلهه دروغین که آنها را میگفتند رب یعنی معبود میفرمود اینها اسم بی مسماست خب ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ این ضمیر انسٰه باید به آن ناجی برگردد قهراً این ذکر دوم همان ذکر اول خواهد بود این رب دوم هم همان رب اول خواهد بود خب اینچنین نیست که
پرسش ... پاسخ: نه دادخواست است چه اینکه بعداً هم وقتی که آمدند به دنبال او برای آزادی این آزاد نشده گفت آخر من اولاً بیگناهیام ثابت بشود بعد آزاد بشوم ﴿ما بال النسوة اللاّتی قطعن ایدیهن﴾ این منتظر آزاد شدن بیجا نبود که بگویند ممنون کردیم مشمول عفو ملوکانه شد این منتظر این است که خودش را تبرئه کند آن روزی هم که به او نیاز داشتند حکم آزادی ثابت شده از زندان بیرون نیامده گفت اولاً ثابت بشود که من برای چه اینجا هستم خب بعد بیایم بیرون در آن روز آخر هم همین کار را کرد اینکه بد نیست
پرسش ... پاسخ: هیچ دخالت نکرده شیطان در او خب آن درباره آن شخص بت پرستی که کارش میکده و شراب دادن برای طاغی است خب در او او اصلاً جزء عمله و اکره شیطان است دیگر عمری در تحت ولایت شیطان بود ﴿والذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت﴾ شیطان ولی آنهاست اینها تحت ولایت شیطانند اینها اولیائهم الشیطان این کسی که عمری به وثنیت گذرانده در برابر پیغمبر عصر خود گرچه وجود مبارک حضرت ابراهیم ادعای نبوتی به حسب ظاهر نکرد ولی گفت من از سلسله انبیایم حرف من این است برهان توحید اقامه کرد فرمود شرک هیچ دلیل ندارد مع ذلک گذاشته روی همان بت پرستی قبطیانه رفته خب یک چنین چیزی تحت سلطه شیطان است دیگر ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه فلبث﴾ وجود مبارک یوسف این لبث ضمیرش به همان قال برمیگردد قال ضمیرش به حضرت یوسف برمیگردد ظن به حضرت یوسف برمیگردد فلبث حضرت یوسف ﴿فی السِّجن بضْع سنین﴾ این را برخی از مفسران اهل چیز هم گفتند که این معلوم نبودن برای آن است که در دستگاه ستم زندانیها حکمی ندارند به دلخواه طاغیان زندان میروند در حالی که در اسلام دستگاه قضایی حاکمان موظفند بدانند که زندانیشان چند نفرند مدت زندانی چه قدر است چه وقت رفتند چه وقت باید آزاد بشوند غالب روزها باید بررسی کنند اما این ﴿بضع سنین﴾ که بین سه تا ده سال هست این معلوم میشود که نظمی در کار نبود یک چند سالی مانده خب بالأخره اگر یک حکمی هست یک قضای منسجمی هست باید مشخص بشود دو سال ده سال پنج سال شش سال همینطور ﴿بضع سنین﴾ یک چند سالی مانده آخر چند سال ماندن نشانه بی نظمی دستگاه قضایی مصر است دیگر خب اینجا خواستند بگویند که شیطان ـ معاذالله ـ در وجود مبارک یوسف اثر کرده و یوسف یاد خدا را فراموش کرده به غیر خدا پناهنده شده عقوبتش این بود که چند سال در زندان بماند خب آخر فاصلهای ندارد با آن معارف بلند توحیدی وقتی با او فاصله ندارد در کنار اوست بعد این در همان مجلس است در همان محفل است در همان فضاست بعد شیطان فوراً اثر کرده این یاد خدا نام مبارک الله را با تذکر الهی یادش رفته اثبات این یک مقداری با سیاق آیه سازگار نیست.
پرسش ... پاسخ: بله همه انبیا همینطورند دیگر
پرسش ... پاسخ: نه میخواهد خودش را تبرئه کند بگوید من برای چه آخر زندانیم شما آبرویتان رفته مرا چرا زندان بردید در آن بعد از اینکه این چند سال گذشته ﴿وادّکر بعد امة﴾ آن ﴿وادّکر بعد امة﴾ همنشان میدهد که همین این شخص آزاد شده یادش رفته این ﴿فانسـٰه الشیطان ذکر ربه﴾ بعدها میخوانیم که ﴿وادّکر﴾ یعنی متذکر شد بعد از یک مدتی خب چه کسی متذکر شد؟ همین زندانی که حضرت سفارش کرده یادش رفته این بعدها یادش آمده آن روزی که سلطان رویای کذایی را دید نیازمند به معبر راستین بود وقتی به دنبال حضرت یوسف فرستادند که از زندان آزاد بشود گفت نمیآیم بیرون باید معلوم بشود که برای چه آمدم اینجا دیگر آنجا که دیگر توسل به غیر خدا نبود این یک انسان آزاده وقتی میگوید برو ببین گناهم چیست اینکه دیگر پناه بردن به غیر خدا نیست همه انبیا به آن طاغوتیان اعتراض میکردند که چرا این کار را میکنی این توسل به غیر خدا مطلبی است بازخواست غیر خدا مطلب دیگر است میگوید گناه ما چه بود وقتی که اینجا زندانی شدیم همین بیان را وجود مبارک آخرها هم دارد دیگر حالا.
پرسش ... پاسخ: خب بله دو تا حرف است نه آنجا هم اگر باشد توسل به غیر خدا نیست اگر توسل به غیر خدا باشد بله میگوییم بین این مقام و مقام حضرت ابراهیم فرق است البته بین مقام حضرت یوسف و مقام حضرت ابراهیم خب آن جزء انبیای اولوالعزم است این از نوهها و احقاد اوست که نبوت او هرگز همتای نبوت وجود مبارک ابراهیم نیست ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ هست ﴿لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ است انبیا با یکدیگر یکسان نیستند مرسلین با یکدیگر یکسان نیستند وقتی عزرائیل آنطوری که جناب عطار نقل میکند که قبلاً هم همین بحث بازگو شد وقتی عزرائیل آمد قبض روح کند به حضرت ابراهیم گفت قبض روح گفت به تو نمیدهم اگر او بخواهد چشم او بفرماید چشم اما شما آمدهای قبض روح بکنی اینها اینطورند اینها نه از جبرئیل کمک میگیرند نه به عزرائیل (سلام الله علیهما) جان میدهند اگر دستور مستقیم بیاید میفرماید ما اطاعت میکنیم بعد فرمود ما آن روزی که میخواستیم در آتشسوزی ما را بیندازند از غیر او کمک نگرفتیم حالا به تو جان بدهیم این توحید اینها مال همه نیست اگر شاهدی هم باشد که حضرت یعقوب حضرت اسحاق حضرت اسماعیل حضرت یوسف (سلام الله علیهم اجمعین) به عظمت حضرت ابراهیم نرسیدند خب ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ اما این مشکلی برای حضرت یوسف نیست این دادخواهی است به دلیل اینکه آن آخرها هم که میخواستند از زندان آزادش کنند فرمود خب اول بروید بپرسید مرا برای چه آوردید این آزادی است این ظلم ستیزی است این کار بافضیلت است نه اینکه این به غیر خدا پناهنده شد لذا عقوبت الهی شامل حالش شده دامنگیرش شده چند سال در زندان مانده اگر روایتی که هست سند داشته باشد یک، و قابل این تأویل باشد دو، که خب تأویل میشود اگر سند معتبر داشته باشیم و قابل تأویل نباشد این علمش را باید به اهلش ارجاع داد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است