display result search
منو
تفسیر آیه 22 تا 25 سوره یوسف

تفسیر آیه 22 تا 25 سوره یوسف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 88 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 22 تا 25 سوره یوسف
- جامعه انسانی قانونی و اخلاقی و اعتقادی
- دین تعیین‌کننده قانون و مشوق اخلاق
- چگونگی شکل‌گیری اعتقاد به توحید و سپس اخلاق و قانون به وسیله بصیرت و جهان‌بینی توحیدی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال رب السِّجن أحبُّ الیَّ مما یدعوننی الیه و الّا تصرف عنی کیدهن أصْبُ الیهن و أکن من الجاهلین ٭ فاستجاب له ربُّهُ فصرف عنه کیدهن انه هو السمیع العلیم﴾
بحث به اینجا منتهی شد که سیّدنا الاستاد (رضوان الله تعالی علیه) برای تکمیل یک نظام الاهی این مبحث را مطرح کردند که جامعه را بدون قانون نمی‌شود اداره کرد قانون لازم است ولی کافی نیست آنچه متمم نقص قانون است اخلاق است و جامعه را بدون اخلاق نمی‌شود اداره کرد اخلاق لازم است ولی کافی نیست و جامعه را بدون اعتقاد توحیدی نمی‌شود اداره کرد اگر قانون بود و اخلاق بود و توحید و اعتقاد توحیدی این شرایط لازم و کافی را خواهد داشت فرمایش ایشان تقریر بشود بعد آنچه که لازم است در تتمیم فرمایش ایشان بازگو می‌شود نیاز جامعه به قانون یک امر روشنی است کسی منکر این مطلب نیست بالأخره انسان نه مثل حیوان زندگی می‌کند که همه روزیهای او در طبیعت فراهم باشد و نیازی به تعامل و پیوند اجتماعی نداشته باشد نه مثل فرشته‌هاست که نیازی به این امور نداشته باشد نیازی به کار و غذا و پوشاک و همسر نداشته باشد نه در امور لازم مثل حیوان است نه در امور عادی مثل فرشته‌ها چون زندگی او زندگی جمعی است اگر بخواهد زندگی انسانی داشته باشد اگر بخواهد راهبانه در دیر و در دل کوهها به سر ببرد آن دیگر زندگی انسانی نیست اگر بخواهد زندگی انسانی که یک زندگی جمعی است داشته باشد چاره‌ای جز قانون نیست اصل قانون را همگان می‌پذیرند و می‌پذیرند که قانونگذار یک عده مجریان قانون یک عده و داور بین اجرا و قانون هم گروهی دیگر لذا تفکیک سه قوه را پذیرفتند لکن فرمایش ایشان این است که بدون اخلاق قانون کافی نیست زیرا در مواردی که پلیس حضور ندارد قاضی آگاه نیست چاره‌ای جز رعایت اخلاقی نیست و اخلاق هم که یک سلسله فضایل نفسانی است این مثل قانون نیست که ضامن اجرا داشته باشد اگر برای اعمال ضامن اجرایی به نام قانون هست برای آن فضایل اخلاقی و تعهدات اخلاقی هم یک ضامن اجرایی به نام عقیده باید باشد که عقیده ضامن اجرای اخلاق است چه اینکه قانون ضامن اجرای آن دستورات عملی است قانونهای کیفری و مانند آن یا تشویق یا تنبیه آنها ضامن اجرای اعمالند و عقاید ضامن اجرای اخلاق جامعه‌ای که اخلاق ندارد فقط بخواهد با قانون زندگی کند او با مشکل جدی روبه‌روست ممکن است یک جامعه‌ای قانون را رعایت بکند و کشور او کشور آرام باشد لکن چون تعهد اخلاقی ندارند بر اساس ﴿قد افلح الیوم من استعلیٰ﴾ عمل می‌کنند یعنی اگر یک کشور ضعیفی دارای معادن فراوان و سرشار غنی بود آن کشور هیچ دلیلی نمی‌بیند که حمله نکند و نگیرد و از منابع او استفاده نکند و غارت نکند چون آن محدوده خاص خودش را می‌طلبد در داخل کشور خودش تخلف نمی‌کند سعی می‌‌کند مردم کشور خود را راضی نگه بدارد اما دلیلی نمی‌بیند که دیگران را مثل خود تلقی بکند یک تعهد اخلاقی لازم است که این به احدی ستم نکند نه ظالم بشود نه مظلوم کشورهای دیگر را هم مثل کشور خودش بداند مردم کشورهای دیگر را هم مثل مردم کشور خودشان بداند و اینها پس یک تعهد اخلاقی لازم است اما این تعهد اخلاقی بدون اعتقاد به توحید آیا ضامن اجرا دارد یا نه؟ آیا این فضیلت برای همیشه زنده است یا نه؟ تعهد اخلاقی ممکن است یک آرامش نسبی بیاورد اما در یک جایی که مبنا هم بر این است که این شخص چون موحد نیست ملحد است مبنا بر این است که وقتی مرد نابود می‌شود می‌پوسد نه از پوست به در بیاید اگر مبنا بر این است که انسان که می‌میرد می‌پوسد نه از پوست درمی‌آید در جایی که یک سلسله لذائذی برای او مطرح است چه دلیلی دارد که اینها را ترک بکند اگر دیگران بفهمند باعث نقض قانون می‌شود و آرامش سلب می‌‌شود اعتراض می‌کنند او ممکن است دست بردارد اما اگر جایی هیچ کس نمی‌فهمد دلیل ندارد که او از یک لذت نقد صرف نظر کند با اینکه طبعاً این اشتها هست و غریزه خواهان این لذت هست چه عاملی وادارش می‌کند که او دست از این خلاف بردارد احدی هم نمی‌فهمد نمونه او مخصوصاً جایی که امر دائر بشود بین اینکه این لذت را انجام بدهد به این لذت برسد یا نه گرفتار یک عقاب و زندان و شکنجه و اینها هم بشود خب چه در این‌گونه از موارد مانع است آیا اخلاق عادی منهای مسئله اعتقاد کافی است؟ مثلاً کسی عدل خواه است آرامش و استقلال و آزادی می‌طلبد در جایی که لذت نقدی برای او حاصل است و هیچ کس باخبر نیست که او دارد خلاف می‌کند یک، بالاتر از او در جایی که یک لذت نقد است و او را تهدید می‌کنند که اگر این لذت نقد را انجام ندادی به زندان می‌افتی این دو، چه در این موقع او را از خطر و گناه حفظ می‌‌کند؟ در جریان یوسف (سلام الله علیه) که امر دائر شد یا خیانت بکند و هیچ کس نفهمد یا به زندان برود خب یک جوان در یک شرایط خاص غریزی از آن طرف سفره گناه آماده از آن طرف هیچ کس هم نمی‌فهمد از آن طرف هم تهدید به زندان است خب این در مسائل مالی هم هست در مسائل‌های غریزی هم هست در مسائل دیگر هم هست اگر نباشد ﴿لو لا أن رأی برهان ربه﴾ چه چیزی ضامن اجرای این فضائل اخلاقی است؟ از این گناهها زیاد است از گناههایی که در این کشور به عنوان زیرمیزی می‌گفتند حالا شده رومیزی اگر این گناه زیرمیزی هست و احدی باخبر نیست چه چیزی مانع است؟ به تعبیر سیّدنا الاستاد ممکن نیست اعتقاد به توحید را برداریم و اخلاق بماند در بسیاری از موارد کسی باخبر نیست این شخص چه کرده است چه طوری قانونگذاری کرده است ایشان می‌فرمودند: این فیلمها و این ابزار سینما در عین حال که یک سلسله پیامدهای مناسب خود را دارد در صورتی که آن مواد اصلی‌اش سالم باشد یک سلسله جعل قانون و قانون سازی و به صورت مقررات درآوردن را این فیلمها به همراه دارد بارها می‌فرمودند: اینها قانونی‌اش می‌کنند از این فیلمها یاد می‌گیرند عادت خیلیها بر این است که می‌گویند این را فرمالیته کن قانونی‌اش کن یک جایش را درست کن این یک جایش را درست کن برابر قانون بکن یعنی بازی سینمایی یعنی فیلم بازی کن خب اینکه می‌‌دانم مطابق قانون نیست می‌گویند مطابق قانونش بکن می‌گوید این محصول آن بازیهاست انسان چه بخواهد چه نخواهد یک تیرگی شعوری از این بدآموزیها دارد وقتی ده سال بیست سال سی سال با یک بازیگری با یک قانون‌سازی عادت کرده این هم این‌طور می‌شود اینکه می‌گویند بالأخره مطابق مقرراتش بکن یک کاریش بکن که مطابق قانون دربیاید این یعنی فیلم بازی کن خب این اثر تلخی می‌دهد خب شما می‌بینید فضا برای گناه آماده است حالا این یک نمونه است از جریان حضرت یوسف (سلام الله علیه) در این رشوه‌های زیر میزی همین‌طور است در وعده‌ها و نمره دادن بچه‌ها در دانشگاهها همین‌طور است فروش نمی‌دانم سؤالات کنکور همین‌طور است خب مگر این شخص حفظ نکرده این کسی که مواد امتحانی را طرح کرده هیچ کس هم نمی‌داند خب او آرام با یک تلفنی مواد امتحانی را به کسی منتقل می‌کند یا در دیدار مهمانی منتقل می‌کند هیچ کس هم نمی‌فهمد.
پرسش ... پاسخ: نه اعتقاد ندارند که فرمود در سورهٴ مبارکهٴ یوسف همین سوره ﴿و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون﴾ همین است دیگر این اعتقاد نیست که صدر اسلام که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) حکومت تشکیل داد این‌چنین بود وجود مبارک حضرت (سلام الله علیه) که ظهور بکند این‌چنین می‌شود مگر با کشتن می‌شود جامعه را پر از عدل و داد کرد حالا بر فرض شما در این هشت نه میلیارد یک میلیارد یا دو میلیارد را بکشید تازه اول ترور و قتل شروع می‌شود وجود مبارک حضرت اول «یملا قلوب الناس و عقول الناس غناً من العلم» بعد یملا الجامعه را و مجتمع را من العدل «یملا الارض قسطاً و عدلا» اول زمینه را پر از علم می‌کند بعد زمین را پر از عدل می‌کند این معجزه جهانی وجود مبارک حضرت است خب اینها همان‌طوری که بودند در صدر اسلام همان‌طوری که بودند خدا را می‌دیدند این هم همان‌طور بود الان ﴿و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون﴾ اکثر مومنین را می‌فرماید مشرک است دیگر پس در بحثهای علمی ما هیچ چاره نداریم این را بپذیریم در بحثهای اجتماعی هم که آیات دارد به اینکه اینها مؤمن واقعی نیستند ما از نظر بحثهای علمی باید ببینیم که جامعه را بدون توحید می‌شود اداره کرد یا نه می‌بینیم نه آنچه که در خارج اتفاق می‌افتد اینها موحد واقعی نیستند برای اینکه خود قرآن کریم فرمود اکثر مؤمنین مشرکند خوب بنابراین این معنا که ﴿وَهم بها لو لا ان رأی برهان ربه﴾ این در مسائل سیاسی هم هست حالا بنا شد که در پشت درهای بسته هیچ کس هم خبر ندارد کدام کشور را زیرورو کنند چه کشوری را مورد کودتا قرار بدهند چه کسی را بشورانند علیه کسی چگونه اختلاف ایجاد بکنند این را هیچ کس نمی‌داند مگر این چهار پنج نفری که دارند غنائم را تقسیم می‌کنند کجا اخلاق مانع این رذیلت است از آن طرف هم سخن از درآمدهای میلیاردی است خب چه چیزی مانع می‌شود که انسان جلوی منافع میلیاردی را بگیرد ﴿ولقد همّت به وَهم بها لو لا ان رأیٰ برهان ربه﴾ این اگر باشد انسان پشت درهای بسته مثل جلسه‌های علنی یکسان سخن می‌گوید یکسان عمل می‌کند اگر نباشد پشت درهای بسته یک طور تصمیم می‌گیرد در علن طور دیگر تصمیم می‌گیرند شما این آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره را ملاحظه بفرمایید: در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 284 این است ﴿لله ما فی السمٰوات و ما فی الارض و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ فرمود: آنچه را در درون دارید آنچه را در بیرون دارید هر دو مورد حساب است نیتها ولو عمل هم نشود مورد حساب است اینکه مرحوم آخوند (رضوان الله علیه) در جریان تجری فرمود تجری ولو معصیت فقهی نیست اما کاشف از خبث سریره است همین است از نظر مسئله کلامی تجری مشکل جدی دارد ولو از نظر فقهی که کار بر سهولت هست مشکل نداشته باشد انسان آنچه در دل دارد مورد محاسبه است آنچه را هم در بدن ظاهر کرده است مورد حساب است در بخشهای دیگر فرمود ﴿و اعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه﴾ فرمود آن خاطرات و آن نیتهایی که دارید آنها هم مورد علم خداست این است که در وضو گرفتن در اسرار مسح سر گفتند که یکی از اسرار مسح سر در وضو این است خدایا هر خاطره باطلی که من در سر گذراندم الان دارم سرم را تطهیر می‌کنم که با سر پاک به حضور تو بایستم اینها را ائمه (علیهم السلام) درباره اسرار وضو گفتند که معنای شستن دست چیست معنای شستن صورت چیست معنای مسح سر و پا چیست که انسان با خیال پاک وارد نماز بشود خب بالأخره یک مسحی هم دستی هم به سر بکشد این که مسح نشد یعنی تمام خاطرات را من تطهیر کردم و الان با سر پاک با فکر پاک به حضور شما می‌آیم خب فرمود: ﴿و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و الله علی کل شیء قدیر﴾ اعتقاد به اینکه یک مبدائی است همه چیز را می‌داند همه چیز را به حساب می‌آورد می‌تواند علن کند می‌تواند آدم را رسوا کند می‌تواند آنچه را که در پشت درهای بسته بود آن را به بازار بکشاند این اعتقاد اگر در کسی حضور و ظهور پیدا کرد ضامن اخلاق خواهد بود اخلاق هم متمم قانون خواهد بود این می‌شود مدینه فاضله این می‌شود که به «یملأ الارض قسطا و عدلا» نشد همین که می‌بینیم پس در بحثهای علمی هیچ چاره‌ای جز این تثلیث نیست اول قانون سایه‌افکن قانون اخلاق سایه‌افکن اخلاق اعتقاد وگرنه انسان که می‌گوید من که می‌میرم می‌پوسم اینجا هم که هیچ کس خبر ندارد گذشته از اینکه مرا تهدید می‌کنند اگر این خلاف را مرتکب نشوم به زندان می‌روم جوان هم هست غریزه هم دارد چه چیزی مانع اوست این هم که ﴿راودته عن نفسه﴾ در موارد دیگر که مسائل مالی مطرح است مسائل جاه مطرح است بده بستانهای سیاسی مطرح است همه‌اش همین است یک عامل است که انسان را حفظ می‌کند و آن اعتقاد به خداست.
پرسش ... پاسخ: بله خب اما در مسئله سری که کسی خبر ندارد چه چیزی باعث می‌شود؟ او را گفتند که از وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) رسید ائمه دیگر (علیهم السلام) فرمودند: «من اختلف الی المسجد او المساجد اصاب إحدی الثمان» فرمودند فایده رفتن به مسجد این است که انسان یکی از هشت فیض نصیب او می‌شود یکی از آن فوائد ثمانیه «ترک الذنوب حیاءً او خشیةً» حالا یا از ترس خدا یا از ترس مردم که مبادا آبرویش برود برای اینکه مردم این را می‌شناسند به طهارت شناختند حالا اگر دست به خلاف بزند آبرویش می‌‌رود اینها امور توسلی است خوب هم هست آدم گناه نکند برای اینکه آبرویش پیش ‌مردم می‌رود این هم خوب است اینها که تعبدی نیست که توسلی است همین که آدم گناه نکرد کافی است البته حیائاً من الله باشد ثواب را هم به همراه دارد ﴿ا م یعلم بأن الله یریٰ﴾ اما می‌ترسد آبرویش برود خب بالأخره گناه نمی‌کند ترک گناه که دیگر تعبدی نیست که اگر کسی گناه نکرد برای اینکه آبرویش نرود این به این نواهی عمل نکرده به این «لاتشرب الخمر» عمل نکرده خب نه چرا اینکه توسلی است دیگر عمل کرده دیگر به این «لاتشرب الخمر» عمل کرده به آن ﴿وَلایغتب بعضکم بعضاً﴾ عمل کرده منتها آن ثواب کامل را نمی‌برد البته خب بنابراین آنچه که در این بده بستان‌های سیاسی تجاری غریزی و مانند آن است تنها یک چیز جلوی آدم را می‌گیرد و آن ﴿لو لا ان رأیٰ برهان ربه﴾ است سرّ انتخاب این بحث در تفسیر سورهٴ مبارکهٴ یوسف همین است.
پرسش: ... پاسخ: آن وهمی است دیگر اینها مختالند تعبیر قرآن کریم این است که اینها مختالند مختال همان باب افتعال است در برابر تخیل که باب تفعل است مختال ﴿ان الله لایحب کل مختال فخور﴾ کسی که در محدوده خیال کار می‌کند این بنده خدا خیال می‌کند که بعد از مرگ او نام او را می‌برند در تاریخ می‌نویسند با طلا می‌نویسند عکسش را می‌گیرند مجسمه می‌زنند اینها خیال می‌کنند برابر این به دنبال کار برود خب با اینکه وقتی به او گفتید شما وقتی معدوم شدید چه مجسمه و تندیس داشته باشید چه نداشته باشید چه نفرین بکنند چه آفرین بفرستند برای معدوم فرقی نمی‌کند الان یک کسی که در عالم خلق نشده شما صدها نفرین بکنید یا صدها آفرین بفرستید آن معدوم است آن نه لذت می‌برد نه رنج چه برای او تندیس داشته باشید چه نداشته باشید معدوم است این خیال می‌کند الان که خودش راه افتاده دنبال تندیس یک کسی دارد حرکت می‌کند بازماندگان او لذت می‌برند خیال کرده که بعد از مرگ هم همین‌طور است این دیگر نمی‌داند روی مبنای او که مرگ پوسیدن است نه از پوست به در آمدن این فرقی نمی‌کند نفرین و آفرین خب اینها در خیال واقعاً دارند زندگی می‌کنند در این کریمه که فرمود ﴿وَان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ این عصاره آن بخش اول فرمایش ایشان است فرمایش ایشان در سه مقام در سه فصل در سه تا عنوان و تیتر است اما آنچه که در تتمیم این مقام باید عرض کرد این است که جریان توحید گرچه سایه‌افکن اخلاق هست و اخلاق سایه‌افکن قانون ولی توحید در طلیعه امر سهم تعیین کننده دارد برای اینکه آن توحید نبوت را به همراه دارد که نبی اعزام می‌کند و قانون را آن نبی تنظیم می‌کند نه بشر بیان ذلک این است که شما قبول کردید که ما قانون می‌خواهیم این قانون از کدام مکتب گرفته بشود یک سلسله عرفیات هست بیان موضوعات هست آنجا به اصطلاح منطقة الفراغ است آنها را دانشهای بشری تأمین می‌کند یک، یک سلسله مباحات هست که شارع مقدس اختیارش را به دست مردم گذاشته آن با مشورت حل می‌شود دو، یک سلسله واجبات تخییری هست که انتخاب اضلاعش را شارع مقدس به دست مردم گذاشته آنجا مردم با عقل جمعی بررسی می‌کنند کدام را بهتر تشخیص می‌دهند انجام می‌دهند سه، اما در بقیه موارد که منطقة الفراغ نیست منطقه ممنوعه است قانون بخواهند درست کنند احکام باید درست کنند بدون نبوت و وحی که نمی‌شود این بشر از عمق دریا تا اوج سپهر در ارتباط است یک، مخصوصاً حالا و بسیاری از اسرار چه در دریا چه در صحرا چه در فضا ناشناخته است این دو، اینکه شما می‌بینید هر از چند گاهی همان مسئولان بهداشت و درمان در سطح جهان می‌گویند این دارو زیانبار است باید از صحنه خارج بشود برای ظهور جهل آنهاست دیگر آن روزی که این دارو به بازار می‌آید اینها پرچم فخر و فن‌آوری دارند بعد از چهار پنج سال که تلفاتش را دیدند می‌گویند این باید از صحنه خارج بشود خب اینکه روزانه هست یک کسی باید باشد به ما بگوید چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است چه چیزی سودمند است چه چیزی نافع است چه چیزی درونش بد است چه چیزی بیرونش بد است چه چیزی برای شما خوب است چه چیزی برای شما بد است چه چیزی حق شماست چه چیزی حق شما نیست آن کسی که همه این مثلث را آفرید دیگر یعنی نظام را آدم را پیوند آدم و نظام را این مثلث را او ساخت دیگر ما که با مجهولات روزانه روبه‌روییم یک شمه ز فقر خویش اظهار کنم چندان که خدا غنی است ما محتاجیم الان با اینکه علم بشر خیلی ترقی کرده است اما به مراتب جهل او بیش از علم اوست خب این جهل ما ما هم با همه این اشیاء در ارتباطیم مگر ما خودمان را شناختیم بخش وسیعی از اطلاعات بشر برون مرزی است اینها اصلاً خودشان را نشناختند انسان کیست وگرنه نمی‌گفتند ما که می‌میریم می‌پوسیم به او می‌گفتند تو که می‌میری از پوست به در می‌آیی نه تازه از پوست به در می‌آیی حالا که به اینجا رسیدی که از پوست به در می‌آیی نمی‌پوسی شمایید که بدن می‌سازید این بدن است که در شماست نه شما در بدن معمولا حتی خردمندان خودی هم دیدشان این است که روح در بدن است روح به بدن تکیه دارد لذا وقتی طب جواب منفی به این بدن داد آن صاحبخانه مجبور می‌شود که این بدن را رها کند ادیبان ما هم روی این منظر شعر می‌گفتند که
جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو گفتا چه کنم خانه فرود می‌آید
غالباً مرگ را این‌چنین می‌دانند می‌گویند چون این بدن که ابزار روح است دیگر کارآیی ندارد مثل خانه کلنگی است خانه کلنگی بعد از هشتاد سال یا صد سال دیگر قابل ماندن نیست لذا صاحبخانه این خانه را رها می‌کند می‌رود بیرون از این صاحبخانه بپرسی که را چرا می‌روی بیرون می‌گوید خانه فرود می‌آید
جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو گفتا چه کنم خانه فرود می‌آید
ولی وقتی یک قدری جلوتر رفتیم می‌بینیم این‌چنین نیست این صاحبخانه یک جای دیگر زمین تهیه کرده خانه دیگر ساخته منزل خوبی ساخته علاقه‌اش را نسبت به این خانه قبلی که در یک منطقه کوچه پس کوچه دورافتاده افتاده است علاقه‌اش را کم کرده چون صاحبخانه به جای دیگر دل بسته است دارد می‌رود این خانه خراب می‌شود نه چون خانه خراب می‌شود صاحبخانه فرار می‌کند این آن دید کجا این دید کجا انسان مسافر است جای دیگر برای خودش خانه ساخته است غرف مبنیه است این را دارد ول می‌کند حالا یا خدای ناکرده جای دیگر بالأخره تهیه کرده در یک محله فحشایی جای بدی خانه ساخته که همسایه‌های او شیاطین الانس والجنند چون به آنجا علاقه پیدا کرده است دلبستگی‌اش به این خانه کم شده است به این خانه نمی‌رسد و مرمّت نمی‌کند و این خانه فرومی‌ریزد آن دید کجا این دید کجا خب غرض آن است که یک کمبودی در این بخش اول فرمایش ایشان هست و آن این است که قانون را ما از کجا بگیریم قانون را با هوش مردم و علم مردم بگیریم در حالی که ارتباط بشر با جهان جهانی است درک بشر از جهان یک قطره یا نمی است که بر بحر می‌کشد رقمی مگر چه قدر برای بشر شناخته شده است یک کسی باید باشد که بگوید چه چیزی خوب است چه چیزی بد است یا نه؟ کدام حیوان برای شما خوب است کدام حیوان برای شما بد است کدام ماهی برای شما حلال است کدام ماهی حرام است کدام ماهی خاصیت بدنی دارد کدام خاصیت ندارد کدام پرنده این‌چنین است کدام پرنده این‌چنین نیست کدام گیاه این‌چنین است کدام گیاه این‌چنین نیست با چه کسی ازدواج بکنید با چه کسی ازدواج نکنید در جریان ارث فرمود: ما این اموالی که به شما گفتیم دست به آن نزنید شما که نمی‌دانید آینده چه خواهد شد ﴿لاتدرون ایهم اقرب لکم نفعاً فریضة من الله﴾ این راهی است که ما گفتیم زنها را این‌قدر بدهید مردها را این‌قدر بدهید گاهی زن و مرد مساوی هم می‌برند مثل پدر و مادر که ﴿لکل واحد منهما السدس﴾ گاهی برادر و خواهر یکسان می‌برند نظیر ﴿فهم شرکاء فی الثلث﴾ گاهی هم برادر بیش از خواهر می‌برند نظیر برادر و خواهری که از پدر و مادر در خیلی از موارد زن و مرد یکسان ارث می‌برند در بعضی از موارد هم زن کمتر از مرد ارث می‌برد دست به این نزنید ﴿لاتدرون ایهم اقرب لکم نفعاً فریضة من الله﴾ از عاقبت شما خبر ندارید این ﴿لاتدرون﴾ پیام الاهی است درباره خیلی از امور پس ما نیازمان به توحید و نبوت قبل از هر چیز است ما در قانونگذاری و قانون شناسی اول باید به توحید و نبوتمان بار یابیم بعد با استمداد از وحی و نبوت و عقل هم که عتیه الاهی است و دلیل شرعی است استفاده کنیم مشورت هم هست در آن سه بخشی که عرض شد جدا شد که ما از عقل جمعی کمک بگیریم در موضوعات در مباحات در اضلاع واجب تخییری همه اینها را خود شارع مقدس به اختیار بشر گذاشت فرمود آن جاهایی که من اعلام کردم مثل موضوعات مثل منطقة الفراغ مباحات یا اضلاع واجبات تخییری اینها را من به شما دادم امر شماست و چون امر شماست ﴿و امرهم شوریٰ بینهم﴾ نه امرالله نه قانون الاهی حکم الاهی را هم با مشورت مجلس حل کنید مشورت الاهی فقط درباره وحی خدا خود ذات اقدس الهی تصمیم می‌گیرد و لاغیر به وسیله پیامبران می‌گوید آن وقت در آن دو سه منطقه بله شما مشورت کنید مجلس شوری تشکیل بدهید مشاوره کنید شورای شهر تشکیل بدهید شورای ده تشکیل بدهید شوراهای دیگر تشکیل بدهید خب بله ﴿وَأمرهم شوریٰ بینهم﴾ نه امرالله آنجا که امرالله است باید که ﴿فاستمع بما یتلی علیکم﴾ بشود ﴿وَاذا قریٰ القرآن فاستمعوا له﴾ فقط گوش می‌خواهد در اینجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش اما امرکم بله امرکم را مختارید با هر کس می‌خواهید مشورت کنید بکنید اما امرهم باشد نه امرالله باشد خوب بنابراین ما قانون را در طلیعه امر لازم داریم آن وقت آن قانون ضامن اجرایش می‌شود اخلاق سایه‌افکن اخلاق می‌شود توحید این ابتکار را که سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند حکومت را اینها تشکیل می‌دهد قانون هست اخلاق هست توحید هست به علاوه آن مطلبی که اخیرا عرض شد که خب در طلیعه امر ما نیازمند به وحییم البته این مطلب را ایشان در جاهای دیگر فرمودند: این را از خود نحوه حرف زدن آیات ما یاد می‌گیریم بارها به عرضتان رسید که قرآن کتاب علمی نیست نظیر فلسفه یا فقه یا اصول این نور است با علم فرق می‌کند آن کتابهای علمی هر کدام موضوع دارند و محمول دارند و مسئله دارند و مبانی دارند و در یک بحث فقهی می‌گویند که «اوفوا بالعقود» اما دیگر ﴿واتقوا الله﴾ که دیگر در مکاسب و امثال مکاسب نیست که ولی در قرآن کریم وقتی یک حکم فقهی را می‌گوید پشتوانه‌اش هم ﴿واتقوا الله﴾ است حالا در بحثهای مثلاً ﴿لله ما فی السمٰوات و ما فی الارض﴾ مسئله فلسفی و کلامی است خب در فلسفه در کلام دیگر سخن در این نیست که هر خاطره‌ای که شما داشته باشید خدا به حساب می‌آورد که آسمان و زمین خالق دارد یا نه بله چه کسی خلق کرده خدا شریک دارد نه این می‌شود مسئله کلامی و حکمی اما ﴿وَان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ اینکه دیگر در کلام و حکمت نیست این قرآن کریم آن مسئله حکمی و کلامی را با مسئله اخلاقی دوخت که اگر یک وقتی عالم شدی باید مواظب باشی که به جا عمل بکنی وگرنه یک وبالی می‌شود در گردنت این می‌شود نور این با کتابهای دیگر فرق می‌کند شما هیچ کتابی چه در حکمت چه در کلام چه در فقه چه در اصول نمی‌بینید این را در کتابهای دیگر هر کس بگوید می‌گویند خلط مبحث کرده از بحث بیرون رفته اینجا که جای اخلاق نیست شما «اوفوا بالعقود» دارید می‌گویید چرا ﴿واتقوا الله﴾ را می‌گویید اما وقتی انسان در برابر قرآن قرار می‌گیرد می‌بیند چاره جز خضوع ندارد می‌بیند بله آن مسئله علمی را ما گفتیم اما این علمی برای این عمل است دیگر لذا ﴿لله ما فی السمٰوات و ما فی الارض﴾ می‌شود مسئله حکمت و کلام ﴿وَان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ این می‌شود مسئله اخلاق بعد هم ﴿و الله علی کل شیء قدیر﴾ این می‌شود مسئله حکمت و کلام این دوخت و دوز حکمت و کلام و اخلاق فقه و اخلاق قانون و اخلاق این از ره‌آوردهای قرآن کریم است انس سیّدنا الاستاد یا کتاب خدا باعث تدوین این مسائل شده است که ایشان می‌فرماید اگر ما داشته باشیم مکتب ﴿لو لا ان رأی برهان ربه﴾ آن وقت این کشور پهناور بحران‌زده اقتصادی مصر را می‌‌شود اداره کرد خب وجود مبارک یوسف قبلاً هم به عرضتان رسید فرمود من این کشور را اداره می‌کنم بالأخره ما معتقدیم همه بشر عائله خدایند هیچ مار و عقربی نیست که در این عائله نباشد خدا هم از قدرت خود خبر داد فرمود ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ یا همین آیه ﴿لله ما فی السمٰوات و ما فی الارض﴾ هم از مسئولیت خود خبر داد فرمود همه عائله من‌اند ﴿وَما من دابة فی الأرض الا علی الله رزقها﴾ من مسئولم اگر یک ماری یک عقربی در یک گوشه‌ای از عالم بی‌روزی بماند این نقض این آیه است فرمود من مسئولم اینها همه عائله‌ من‌اند به آنها می‌رسانم خب وجود مبارک یوسف با آن دید ﴿وَ لقد همّت به وَهم بها لو لا ان رأیٰ برهان ربه﴾ فرمود من این کشور بحران‌زده قحطی‌زده پهناور همه گرفتار شده را اداره می‌کنم و اداره هم می‌کرد آن وقت کشورهایی که همه چیز دارند مشکل فراوان دارند خب اینها که مخصوص یوسف (سلام الله علیه) نبود البته آن اوجش مال عصمت است من المخلصین بله آن مقاماتش که شمس و قمر برای او سجده کند بله اما پایین‌ترش که آدم بتواند کشور خودش را اداره بکند که مقدور دیگران هست که این حرفهای روی میزی و زیر میزی و پشت درهای بسته و بده و بستان و تلفنها و اینها مشکل مملکت است نه با قانون حل می‌شود نه با اخلاق این اخلاق منهای توحید است دیگر اما اگر ﴿وکفی بربک هادیا و نصیرا﴾ شد ﴿وَکفیٰ بنا حاسبین﴾ شد این بله حافظ است خب مطلب دیگر که ایشان فرمودند: حالا از کجا این اعتقاد به توحید این اخلاق حاصل بشود می‌فرمایند: این اخلاق در عمل به قانون اینها سه تا راه دارد از آن راههای رسمی‌اش این است هر کدام البته زیرمجموعه فراوانی دارند ولی راه رسمی‌اش سه تاست بالأخره انسان یا گرفتار قوه غضبیه است یا گرفتار قوه شهویه است یا از هر دو رهیده به قوه عاقله رسیده است آن کسی که در فضای قوه غضبیه و اینهاست این خوفاً من النار گناه نمی‌کند این خوف برای آن قوه غضبیه است آن کسی که در فضای مشتهیات به سر می‌‌برد این شوقاً الی الجنه گناه نمی‌کند آن کسی که از هر دوی اینها رهیده است به قوه عاقله رسیده است حباً لله عبادت می‌کند و قرآن کریم هر سه گروه را نام برده مشخص کرده درباره گروه سوم فرمود ﴿و الذین آمنوا اشد حبا لله﴾ اینها سراسر جهان را زیبا می‌بینند در طبق بیان لطیف سیّدنا الاستاد می‌فرمایند:شما آیه سورهٴ مبارکهٴ انعام و سجده را کنار هم بگذارید بعد یک سیر اجمالی در کل آیات داشته باشید می‌بینید تابلوی جهان چه خواهد بود سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه 102 این است ﴿ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء﴾ یعنی کل ما صدق علیه انه شیء فهو مما خلقه الله چیزی نیست در عالم که مصداق شیء باشد و مخلوق الله نباشد ﴿خالق کل شیء فاعبدوه و هو علی کل شیء وکیل﴾ هم آفرید هم می‌پروراند هم آفریدگار همه است هم پروردگار همه در سورهٴ مبارکهٴ سجده آیه هفت به این صورت بیان فرمود ﴿الذی احسن کل شیء خلق و بدأَ خلق الانسان من طین﴾ آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیه 102 آمد این است که ﴿الله ... خالق کل شیء﴾ یعنی کل ما صدق علیه انه شیء فهو مما خلقه الله آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ سجده این است که ﴿الذی احسن کل شیء خلق﴾ هر چه آفرید نیکو آفرید دیگر از آن نیکوتر ممکن نیست اگر آسمان خلق کرد به احسن وجه آفرید آسمانی از این بهتر ممکن نیست زمین خلق کرد زمینی از این بهتر ممکن نیست دریا خلق کرد این‌طور است صحرا خلق کرد این‌طور است انسان هم خلق کرد که فرمود: ﴿لقد خلقنا الإنسان فی احسن تقویم﴾ نه دریایی از این دریا بهتر است نه صحرایی از این صحرا بهتر است نه فضایی از این فضا بهتر است زیرا اگر دریا یا صحرا یا فضای بهتر از این ممکن بود و ذات اقدس الهی خلق نمی‌کرد این مقدم سه تالی فاسد دارد ـ معاذالله ـ یا للجهل بود یا للعجز بود یا للبخل بود والتالی باصله مستحیل فالمقدم مثله اگر جهانی بهتر از آسمان، زمین، دریا، صحرا و فضا ممکن بود و خدا خلق نکرده است این مقدم منشأ آن یا جهل اوست ـ معاذالله ـ که مستحیل است او ﴿بکل شیء علیم﴾ است یا عجز اوست که نمی‌توانست او ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است یا بخل او بود او که جواد محض است پس والتالی باصله مستحیل فالمقدم مثله عالمی از این بهتر ممکن نیست فرمود ﴿الذی احسن کل شیء خلقه﴾ که این جمله خلق در محل جراست تا صفت برای شیء باشد ﴿کل شیء خلقه﴾ یک بحث دیگر است که دارد ﴿الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾ که بحث خاص خودش را دارد آن جدای از این مبحث است خب حالا اگر ﴿الله خالق کل شیء﴾ یک، ﴿احسن کل شیء خلقه﴾ دو، و این هم در پرده نیست سیر اجمالی که انسان به صدر و ساقه قرآن دارد می‌بیند قرآن کریم بیانش این است که هر چیزی در عالم هست آیه حق است او را نشان می‌دهد خب اگر همه چیز را او خلق کرد همه چیز را هم زیبا آفرید پس سر تا پای عالم هنر است و زیبایی این سر تا پای زیبا آیت و علامت کیست؟ «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل» آیت جمیل محض است دیگر خب اگر کسی به آنجا رسید ﴿والذین آمنوا أشد حبا لله﴾ می‌شود روی حب او را عبادت می‌کند بقیه هم هست شما می‌بینید یک کسی که تشنه هست یا احتیاج به میوه دارد ولی هنرمند است دقیق است وقتی وارد این نمایشگاهها شد غرق مطالعه این تابلوها می‌شود در حالی که آب خواست برایش آب آوردند برگرداند غذا آوردند برگرداند میوه آوردند برگرداند این غرق تماشای این تابلوهاست تازه اینها کجا آن ذات اقدس الهی که جمیل محض است کجا خب اگر کسی به اینجا رسید این حباً لله عبادت می‌کند اگر کسی به این معارف بار نیافت بالأخره ﴿و فی الاخرة عذاب شدید﴾ یک، ﴿و مغفرة من الله﴾ دو، ﴿من الله و رضوان﴾ سه، که در سورهٴ مبارکهٴ حدید آمده است که سیّدنا الاستاد به این تثلیث سوره حدید هم اشاره کرده است در سورهٴ مبارکهٴ حدید آیه بیست به این صورت است ﴿اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفراثم یکون حطاما و فی الاخرة عذاب شدید﴾ یک، ﴿و مغفرة من الله﴾ دو، ﴿و رضوان﴾ سه، گروهی خوفاً من النار معصیت نمی‌کنند می‌شود ﴿عذابٌ شدید﴾ معیار آنهاست گروهی شوقاً الی الجنه اطاعت می‌کنند می‌شود ﴿وَمغفرة من الله﴾ و گروهی مشتاق مقام رضای الهی‌اند که ﴿و رضوانٌ﴾ در آیات دیگر دارد که ﴿و رضوان من الله اکبر﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی