- 1688
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 62 سوره بقره _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 62 سوره بقره _ بخش اول
- دین مقبول عندالله اسلام است
- انتخاب دین بعد از دین خاتم الانبیاء آزاد نیست و دین آخرین دین حق است
- عمل صالح با ایمان به مبدا و معاد مستوجب پاداش است نه هر عملی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾
در اثنای جریان بنیاسراییل که با مطالب گذشته هم در ارتباط باشد و با مطالب آینده هم مرتبط باشد، یک اصل کلّی را خدای سبحان بیان میکند و آن این است که آنچه باعث نجات انسان است در قیامت، اعتقاد به اصول دین و عمل به احکام دین است. و منظور از این دین هم خاتم ادیان است که دین اسلام باشد. فرمود: این نامها هیچکدام نقشی ندارند هر کسی که به این اصول سه گانه معتقد بود و بر اساس همین وحی عمل کرد او از سعادت برخوردار است خواه نامش مؤمن باشد، خواه غیر مؤمن، معیار نجات هیچکدام از این نامها نیست. ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین﴾؛ فرمود: چه مؤمنین، چه یهودیها، چه نصارا، چه صابئین، هر کسی که به خدا و قیامت معتقد باشد و عمل صالح کند اجرش پیش خدا محفوظ است، از خوف و حزن هم مصون است.
ـ آزادی دین و عقیده در تکوین و تشریع
در این آیه نظر آن نیست که دین آزاد است و هر کسی هر دینی را پذیرفت در قیامت اهل نجات است اینچنین نیست زیرا سراسر قرآن کریم خدای سبحان صاحبان ادیان دیگر را به اسلام دعوت میکند گاهی میفرماید: ﴿ومن یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ گاهی هم میفرماید: با اهل کتاب نبرد کنید حتی «یؤمنوا» یا اینکه ﴿یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ و مانند آن. پس مراد این نیست که هر کسی هر دینی داشت اهل نجات است.
چه اینکه مراد آزادی عقیده نیست، که هر کسی آزاد باشد هر عقیدهای داشته باشد و با هر عقیده هم میتواند در قیامت نجات پیدا کند، اینچنین نیست. گرچه فرمود: عقیده تحمیلی نیست ﴿لا إکراه فی الدّین﴾ زیرا عقیده یک امر درونی است اگر مبادی آن امر حاصل شد اعتقاد حاصل میشود. و اگر مبانی آن حاصل نشد، اعتقاد حاصل نمیشود. اصولاً ایمان قابل اجبار نیست ممکن است کسی را بر یک عمل یا ترک عمل مجبور بکنند امّا ممکن نیست کسی را بر اعتقاد مجبور بکنند، چون اعتقاد دست خود انسان نیست چه رسد به دست دیگری، اعتقاد یک مبادی میخواهد اگر آن مبادی حاصل شد اعتقاد حاصل میشود و اگر حاصل نشد حاصل نمیشود. اینکه میگوید: مظنّه در اصول دین حجّت نیست برای اینکه مظنّه آن شکّ وجدانی را برطرف نمیکند چون شکّ وجدانی را برطرف نمیکند با بودن شکّ وجدانی جزم به یک مطلب حاصل نمیشود بنابراین، اگر کسی خواست به یک امری معتقد باشد یا باید برهان عقلی داشته باشد یا نقل قطعی داشته باشد که سنداً و دلالتاً یقینی باشد. گرچه از نظر کارهای اختیاری بشر مختار است در دین، امّا این به این معنا نیست که هر کس هر دینی داشته باشد در قیامت اهل نجات است. در دنیا از نظر اینکه انسان مجبور نیست بلکه مختار است در انتخاب دین آزاد است هر دینی را خواست بپذیرد ﴿قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر﴾ انسان در انتخاب راه آزاد است و اجباری هم نیست، جبری هم در پذیرش أحد الطرفین نیست ﴿إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و اِمّا کفوراً﴾ و مانند آن، امّا هر کسی بخواهد اهل نجات باشد باید مسلمان باشد چون غیر از اسلام، چه انسان ملحد باشد، چه انسان ملحد نباشد خدایی را قبول داشته باشد منتها دینی غیر از اسلام آورده باشد ﴿فلن یُقْبَلَ منه﴾ پس این آیهٴ، لسانش این نیست که همهٴ ادیان حیاتبخش هستند و یکسانند یا لسانش این نیست که شرعاً انسان در انتخاب یکی از این ادیان آزاد است بلکه لسانش آن است که نامهای خصوصی نقشی ندارد، چه انسان به نام مسلمان معروف باشد یا به نام یهودی یا به نام مسیحی یا به نام صابئی، هیچکدام از اینها اثری ندارد.
ـ جایگاه و نقش ﴿مَنْ آمن ...﴾ در آیهٴ مورد بحث
تنها عامل حیاتبخش، داشتن اعتقادات صحیح وعمل صالح است لذا در این قسمت، آن چهار جمله را که ذکر میکند یکی را به دیگری عطف میکند امّا نوبت به این آخرین جمله که میرسد بدون واو و بدون عطف ذکر میکند میفرماید: ﴿إنّ الذّین آمنوا والذین هادوا﴾ این دو گروه ﴿والنصاریٰ﴾ این سه گروه ﴿والصابئین﴾ این چهار گروه، آنگاه کلام را قطع میکند میفرماید: خلاصه ما کاری به نام نداریم ﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر﴾ نه «وَمن آمن» که دیگر با واو ذکر کرده باشد اینچنین نیست، فرمود نام نقشی ندارد هر کسی که مؤمن به خدا و قیامت باشد و عمل صالح داشته باشد اجرش پیش خدا آماده است.
ـ دلالت عمل صالح بر وحی و رسالت
﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر﴾ این اعتقاد به مبداء و معاد ﴿و عمل صالحاً﴾ این عمل صالح دو مطلب را در بردارد: یکی اعتقاد به وحی، یکی عمل به ما جاء به النبی، چون عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با وحی آن عصر باشد، عملی که مطابق با وحی و حجّت آن عصر نباشد. از نظر قرآن کریم صالح نیست. وقتی انسان برابر وحی عمل میکند که آورندهٴ آن وحی را به عنوان پیامبر بشناسد، پس عمل صالح کردن به این است که انسان آن آورندهٴ سنّت را به عنوان پیامبر معتقد باشد و بپذیرد و به دستور او عمل کند آنگاه خلاصهاش این میشود: اگر کسی به خدا معتقد بود، این توحید، به قیامت معتقد بود، این معاد، به نبوّت معتقد بود و عمل کرد برابر دستور آن پیغمبر، این اهل نجات است ﴿من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً﴾ عملی را قرآن صالح میداند که مطابق باشد با حجّت آن عصر والیوم حجّت خدا قرآن کریم است عملی را خدا صالح میداند که برابر وحی نازل بر خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) باشد.
این معنا را در سورهٴ مبارکهٴ مائده هم بیان فرمود با یک تفاوت مختصری، آیهٴ ٦٩ سورهٴ مائده این است که ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئون والنصاریٰ من آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ که این جمله آخر را بدون واو ذکر کرده است یعنی آن نامها نقشی ندارند خلاصه هر که به خدا و قیامت معتقد باشد و عملش صالح باشد اهل نجات است.
خب، اعتقاد به خدا و قیامت که دو اصل است بیان شد، اعتقاد به نبوّت هم در خلال عمل صالح بیان شده است، زیرا اگر کسی بخواهد عملش صالح باشد باید برابر با وحی آن عصر باشد و کسی برابر وحی آن عصر عمل میکند که آورندهاش را به عنوان پیغمبر قبول داشته باشد که اعمالش را مطابق با دستور او قرار بدهد، پس به اصول ثلاثه دین اشاره شد و عمل به دستور هم اشاره شد و چون عمل صالح عبارتست از «اطاعت گفته آن پیغمبر است پیغمبر» هم عترت را ثقل ثانی قرار داد فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در حقیقت نجات از آن کسی است که به جمیع ما جاء به النبی معتقد و عمل کرده باشد. ممکن است کسی به حسب اسم مسلمان باشد ولی چون دین در جان او راه پیدا نکرد او أهل نجات نباشد.
لذا هم در آیهٴ محل بحث از سورهٴ بقره و هم در آیهٴ سورهٴ مائده فرمود: کسی که به حسب ظاهر مؤمن است ولی ایمان واقعی ندارد اهل نجات نیست کسی که مؤمن واقعی باشد به مبدا و معاد و عمل صالح داشته باشد اهل نجات است لذا وقتی که در سورهٴ حجرات عدهای گفتند که ما مؤمنیم. خدای سبحان میفرماید: به این که شما نگویید ما مؤمنیم بگوئید ما مسلمانیم. آیهٴ ١٤ سورهٴ حجرات این است ﴿قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا﴾ ؛ ما به حسب ظاهر این کلمات را بر زبانمان جاری کردیم ما هنوز ایمان نیاوردیم. نگویید ما مؤمنیم و ﴿لمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم﴾ ؛ هنوز ایمان در قلبتان جا نگرفته است پس صرف مسلمان صوری بودن اهل نجات نمیشود، باعث نجات نخواهد شد کسی اهل نجات است که مؤمن واقعی باشد به مبدا و معاد و وحی و عمل صالح هم داشته باشد. ﴿ولکن قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم وإن تطیعوا الله و رسوله لایلتکم من أعمالکم شیئاً إنّ الله غفورٌ رحیم﴾ .
بنابراین، اگر کسی به حسب اسم مسلمان باشد با این نامگذاری اسلامی اهل نجات نخواهد بود.
وجه عدم ذکر مشرکان و مجوس در آیهٴ مورد بحث
قرآن کریم، اسم مجوس را در این آیهٴ سورهٴ بقره و سوره مائده نبرد در سورهٴ حج نام شش فرقه را به حسب تقسیمبندی در قیامت مطرح میکند میفرماید: خدا بین این شش فرقه در قیامت داوری میکند نام مجوس و مشرکین را در آن آیهٴ سورهٴ حج در کنار این چهار نام بیان کرد ولی نام مجوس را در این دو آیهٴ یاد شده سورهٴ بقره و سورهٴ مائده ذکر نکرد و این سرّش چیست؟ نام مشرکین را ذکر نکرد برای اینکه شرک با ایمان سازگار نیست. امّا چرا نام مجوس را ذکر نکرد؟ در سورهٴ حج انسانها را به شش گروه تقسیم کرد فرمود به اینکه آیهٴ 17 سورهٴ حج ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصارىٰ والمجوس والذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة إنّ الله علی کلّ شیءٍ شهیدٌ﴾ فرمود: این گروههای ششگانه در قیامت که روز فصل است به اعمالشان رسیدگی میشود مؤمنین، یهودیان، صابئین، نصارا و مجوس و مشرکین، در قیامت اینها به شش دسته تقسیم میشوند و بین اینها هم یوم الفصل فاصله میشود یعنی به حق داوری میشود. ولی در این دو آیه، سخن از مجوس و مشرک به میان نیامده است. امّا سخن از مشرک به میان نیامده برای این که شرک با ایمان سازگار نیست، و اما سخن از مجوس به میان نیامده برای اینکه احیاناً این صابئین یک تلفیقی از مجوسیّت و غیر مجوسیّت است و نام بردن صائبین بینیاز میکند از اینکه کلمه مجوس هم، نام مجوس هم علی حده مطرح بشود.
اگر کسی به خدا معتقد بود و به قیامت معتقد بود و به وحی فی الجمله معتقد بود در صورتی که به آن آخرین وحی معتقد باشد و عمل کند اهل نجات است پس این آیه نمیخواهد بگوید که همه اهل کتاب اهل نجاتند، نمیخواهد بگوید که آنها آزادند در پذیرش اسلام و عدم پذیرش اسلام زیرا خدای سبحان یک اصل کلی را در قرآن بیان کرد که غیر از اسلام، دینی مقبول نیست و اگر هم کسی اهل کتاب راستین باشد و به حق اهل کتاب باشد باید به آن تورات و انجیل عمل کند و انجیل هم وعده داد بشارت داد به ﴿رسولٍ یأتی بعدی اسمه أحمدُ﴾ و قرآن مذمّت میکند آن گروهی را که رسول خدا را شناختند و ایمان نیاوردند ﴿یعرفونه کما یعرفون أبناءهم﴾ آنها را اهل عذاب میداند. اَحبار و رهبانشان را اهل جهنّم میداند معلوم میشود اینچنین نیست که کسی بگوید انتخاب دین، آزاد است و هر دینی هم سعادتبخش است. تنها دینی که سعادتبخش است اسلام است و تنها اصلی که سعادت را تأمین میکند، اعتقاد به اصول اسلامی و عمل به دستور اسلام است.
احتمال دوّم در تفسیر آیه
و امّا احتمال دیگری که در این آیه مطرح است این است که خدای سبحان نمیخواهد بفرماید به این که اگر یهودیها دست از دینشان بردارند به خدا و قیامت و قرآن معتقد باشند أهل نجاتند، و همچنین مسیحیها و صابئین. بلکه میخواهد بفرماید به اینکه در بین اقوام گذشته آن یهودیان واقعی، مسیحیان واقعی، صابئین واقعی اهل نجاتند مثل اینکه در شرایط کنونی مسلمین اهل نجاتند، فرق این دو معنا آن است که بنابر معنای اوّل میفرماید همه باید در شرایط کنونی مسلمان واقعی بشوند تا اهل نجات باشند یعنی چه کسانی که اسماً مسلمانند چه کسانی که اسماً یهودی و یا صابئین یا مسیحی هستند این نامها سعادتبخش نیست تنها اصلی که سعادت را تأمین میکند ایمان به خدا و قیامت و وحی است (آن هم آخرین وحی) و عمل به دستور وحی، پس همهٴ گروهها باید برگردند به اسلام، این معنای اوّل بود. معنای دوم آن است که هر کسی تابع هر دینی که بود آن وقتی که آن دین حجّت بالفعل بود اگر برابر آن دین عمل کرد أهل نجات است یعنی یهودیها تا زمان نزول انجیل، اگر به دستور موسای کلیم عمل میکردند اهل نجات بودند مسیحیها تا زمان نزول قرآن اگر به دستور عیسای مسیح(سلام الله علیه) عمل میکردند اهل نجات بودند. صابئین، آنها که منسوبند به یحیای شهید(سلام الله علیه) که خود را امت یحیای زاهد و یحیای شهید میدانند قبل از آمدن دین اسلام اگر به دستور یحیای شهید(سلام الله علیه) عمل میکردند اهل نجات بودند که آیه، نظر به حکم اقوام گذشته است نه ناظر به حکم فعلی، یعنی یهودیهای واقعی، مسیحیهای واقعی، صابئین واقعی، مثل مسلمین واقعی اهل نجات هستند.
نقد احتمال دوّم
این معنا فی نفسه حق است ولی قرآن که نمیخواهد برای گذشتگان تکلیف تعیین کند قرآن میخواهد نسبت به بشرهای فعلی برنامه بیان کند، یک وقت قرآن میفرماید به اینکه زمین چند دوره را گذراند یا خلقت زمین در دو دوره بود، خلقت آسمان در دو دوره بود، مجموع آسمان و زمین در شش دوره بود و مانند آن این یک گذشتهای را دارد بیان میکند در نظام تکوین، یک وقت میخواهد دستورالعمل به مردم برای هدایت مردم صادر کند این نمیگوید یهودیهایی که در زمان موسای کلیم بودند اگر یهودی واقعی بودند اهل نجات هستند. مسیحیهایی که در زمان عیسای مسیح بودند ولی مسیحیهای واقعی بودند اهل نجات هستند این میخواهد یک دستورالعمل زنده بیان کند چون کتابی است عالمی ﴿للعالمین نذیراً﴾ این کتاب که برای هدایت جهانیان است همه مردم عالم را به این اصول سه گانه دعوت میکند، میفرماید: این نامها و این اسمهایی که دارید اینها کافی نیست. اگر کسی این سه اصل را داشت او اهل نجات است یعنی به مبداء و به معاد و به وحی و عمل در برابر وحی که سه اصل است و یک فرع. این ناظر به هدایت مردم است و مردم را به اینکه به یک اصل به یک حقیقت باید بپیوندید دعوت میکند.
سؤال ...
جواب: مشرک خود را اهل نجات و قیامت نمیداند، چون به خدا و قیامت معتقد نیست امّا آنها، خود را به خدا و قیامت معتقد میدانند و میگویند خدا ما را نجات میدهد و همین دینمان خدا پسند است مشرک، خدایی را معتقد نیست آنها میگویند این دین خدا پسند است قرآن میگوید دین خداپسند اسلام است. مشرک اصلاً مستثنای منقطع است، نه معنای دوم که باشد مطلق است گذشته را هم میگیرد نه دو معنا در برابر هم باشد، یعنی عامل نجات پیش خدای سبحان داشتن عقیده حقه و عمل صالح است، منتها الیوم عمل حق و عقیدهٴ حق جز قرآن و اسلام چیز دیگر نیست. نه اینکه میخواهد بفرماید مسلمین فعلی مانند مسیحیهای سابق مانند یهودیهای أسبق، اینها اهل نجاتند اینچنین نیست که یک حکم خبری بدهد، خبر نیست این انشا است گرچه جمله، جملهٴ خبریه است، دعوت است خلاصه.
سؤال ...
جواب: «الذین آمنوا» همان مسلمین هستند اینها که ایمان آوردند. نه ﴿مَنْ آمن﴾ کلّی است. الآن به حسب تقسیم بندی میگویند: مؤمنین و یهودیان و مسیحیان و صابئین قرآن کریم این چهار فرقه را نام میبرد بعد کلام را قطع میکند واو و امثال واو به عنوان حرف رابط ذکر نمیکند خبر إنَّ این است: ﴿إنّ الذین آمنوا والذّین هادوا والنصارىٰ و الصابئین﴾ خب چی؟ ﴿مَن آمَنَ﴾ مثل اینکه انسان آمارگیری میکند میگوید اینها و اینها و اینها هر که باشد بیتفاوت است هر کسی که دارای این شرایط باشد موفّق است. لذا این ﴿من آمن﴾ که یک اصل کلّی است هم شامل موجودین عصر حاضر میشود هم شامل موجودهای اعصار گذشته میشود به عنوان یک حکم کلّی.
سؤال ...
جواب: این دعوت میکند همه را یعنی مسلمانهای اسمی را دعوت میکند به ایمان حقیقی، یهودیها را دعوت میکند به ایمان حقیقی، صابئین و نصارا را هم دعوت میکند به ایمان حقیقی، هستند ولی اینها را دعوت میکند به ایمان حقیقی، این دعوت است مثل اینکه مسلمین صوری به حسب ظاهر مسلمانند که ﴿قالت الأعراب آمنا﴾ خدای سبحان میفرماید که ﴿قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم﴾ این آیه دعوت عمومی است، مسلمین صوری را که با اسم مسلمانند مانند سه گروه دیگر دعوت میکند که میگوید: تنها راه نجات ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح است.
سؤال ...
جواب: یعنی نصارا را دعوت میکند به اسلام، معنای دعوت این است. این آیه دعوت است، همه را به این اصول سهگانه و عمل صالح دعوت میکند. به مسلمین صوری میگوید ﴿یا أیّها الذین آمنوا آمِنوا بالله﴾ به اعرابی که گفتهاند ﴿قالت الأعراب آمنّا﴾ میفرماید: ﴿قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإمان فی قلوبکم﴾ تنها عامل نجات، اعتقاد به خدا و قیامت است که اینها را با دلالت مطابقه ذکر فرمود و عمل صالح است.
معیار عمل صالح
و عملی را قرآن صالح میداند که برابر با وحی باشد آن هم وحی ناسخ نه وحی منسوخ و اگر کسی برابر وحی ناسخ عمل کرد پس صاحب آن وحی را به عنوان نبیّ پذیرفت هم نبوّت عامّه را پذیرفت و هم نبوّت خاصّه را چون یکی از ره آورد این نبیّ خاص این است که باید ﴿آمن بالله و ملائکته وکتبه ورسله﴾ باشد پس همه را به این اصول سه گانه دعوت میکند با عمل صالح،
سؤال ...
جواب: الآن اگر باشد که دینشان باطل است آیات فراوان دارد که ﴿ومَنْ یبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یقبَلَ منه﴾ آیه دارد که با اینها بجنگید تا اینها جزیه بدهند، آیه دارد که اینها اهل جهنّماند، آیه دارد به این که اینها ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ اینها با این که پیغمبر را میشناسند به انجیل خودشان هم عمل نکردند برای این که انجیل گفت: من بشارت میدهم به نبیّ خاتم، اینچنین نیست که قرآن روی ادیان منسوخ صحّه بگذارد آنها را اهل نجات بداند.
سؤال ...
جواب: نه، علی ایّ حال عامل سعادت همین سه اصل است و عمل صالح لاغیر، نه اینکه هر کسی هر دینی داشت از او مقبول است چه ناسخ چه منسوخ، با آن همه بیاناتی که قرآن دارد غیر از اسلام چیزی مقبول نیست! با آن همه بیاناتی دارد که با غیر مسلمین بجنگید یا مسلمان شوند یا جزیه بدهند! با آن بیاناتی که دربارهٴ اَحبار و رهبان دارد که اینها پیغمبر را شناختند ولی ایمان نیاوردند پس نمیخواهد بفرماید که هر دینی انسان را به بهشت میبرد و نمیخواهد فقط قصّه و تاریخ بگوید که بگوید مسلمانان فعلی مانند یهودیان واقعی زمان موسىٰ مانند مسیحیان واقعی زمان عیسىٰ مانند صابئین واقعی زمان یحیی(علیهمالسلام) اینها اهل بهشتند این دعوت است.
سؤال ...
جواب: یعنی مسلمین و صابئین و یهودیها و نصارىٰ. هر کسی این هر کسی چون آنها را در برمیگیرد دیگر لازم نیست یک ضمیری به آنها برگردد. و جمله، جملهٴ خبریه است منتها به داعیهٴ انشا القا شده است.
سؤال ...
جواب: نه این جمله، خبریه است، جمله خبریه است که فألقیت بداع الإنشاء مثل «یعید» که به معنای «أعد» است وقتی زراره سؤال میکند کسی این وضع را پیدا کرد چه کار کند؟ حضرت فرمود «یعید صلاته» یعنی أعد صلاته.
بنابراین، این با سایر آیاتی که قرآن کریم تنها راه نجات را اسلام میداند سازگار خواهد بود.
بحثی دربارهٴ صائبان
مطلبی که هست این است که صابئین که هستند و چرا با ذکر صابئین از ذکر مجوس بینیاز شدیم؟ صابئین اگر جزو وثنیین باشند و ستارهپرست باشند اینها در حد مشرکین هستند و مشرکین حساب دیگری دارند، در ردیف موحدین نیستند، صابئین کسانی هستند که به خدا معتقدند، به اصل وحی فی الجمله معتقدند، به مسئلهٴ جزای بعد از مرگ معتقدند، منتها احیاناً بین بعضی از اینها هم قول به تناسخ هم مطرح است، انسان را دارای روح مجرّد میدانند و میگویند انسان بعد از مرگ بالآخره زنده است و کیفر یا پاداش میبیند منتها در همین دنیا میبیند نه در آخرت. لذا اگر کسی خواست مسئله معاد را روی عدل الهی اثبات کند چون خدا عادل است یک جزائی باید باشد چارهای جز ابطال تناسخ ندارد زیرا تناسخیة هم معتقدند که خدایی است و خدا عادل است و باید در برابر نیکیهای نیکان پاداش بدهد در برابر بدی بدان باید کیفر بدهد و در دنیا قبل از مرگ که نیکان بدون پاداش میمیرند بدان بدون کیفر میمیرند پس باید بعد از مرگ یک نشئهای باشد به نام نشئه مجازات و پاداش و کیفر. همهٴ این مقدمات را تناسخیه قبول دارند، منتها میگوید روح بعد از این که این بدن را رها کرد اگر باید متنعّم شود به یک بدن دیگر تعلق میگیرد از انواع نِعَم برخوردار میشود تا پاداش اعمال خود را بگیرد و اگر باید عذاب شود به یک بدن دیگر تعلق میگیرد به انواع عذاب معذّب میشود تا کیفر ببیند. لذا اگر کسی خواست از راه عدل الهی، مسئله معاد را، مسئلهٴ بهشت و جهنم را ثابت کند چارهای جز ابطال شبههٴ تناسخ نیست، اوّل باید شبههٴ تناسخ را باطل کند بعد بگوید: چون اصل جزا حق است و قبل از مرگ نیست و بعد از مرگ در دنیا هم که دار عمل است نه دار جزا تناسخ باطل است جزا محقّق نخواهد شد پس یک عالم دیگری خواهد بود به نام قیامت، دربارهٴ صابئین، حالا این خطوط کلی را ملاحظه میفرمایید تا بحث مبسوط بیاید چند جا سخن از صابئین آمده است که این آیاتش اشاره شد یکی همین آیهٴ ٦٩ سورهٴ مائده بود یکی هم آیهٴ ١٧ سورهٴ حج و سیدنا الاُستاد(رضوان الله علیه) یک بحث مبسوطی درباره صابئین دارند بحث مختصرش در همین جاست جلد اوّل است بحث مبسوطش تا حدودی در جلد ششم و هفتم و احیاناً گوشهای در جلد چهاردهم هست، این قسمتها را ملاحظه بفرمایید تا ببینیم که صابئین از نظر قرآن کریم چه گروهی هستند.
«والحمد لله رب العالمین»
- دین مقبول عندالله اسلام است
- انتخاب دین بعد از دین خاتم الانبیاء آزاد نیست و دین آخرین دین حق است
- عمل صالح با ایمان به مبدا و معاد مستوجب پاداش است نه هر عملی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون﴾
در اثنای جریان بنیاسراییل که با مطالب گذشته هم در ارتباط باشد و با مطالب آینده هم مرتبط باشد، یک اصل کلّی را خدای سبحان بیان میکند و آن این است که آنچه باعث نجات انسان است در قیامت، اعتقاد به اصول دین و عمل به احکام دین است. و منظور از این دین هم خاتم ادیان است که دین اسلام باشد. فرمود: این نامها هیچکدام نقشی ندارند هر کسی که به این اصول سه گانه معتقد بود و بر اساس همین وحی عمل کرد او از سعادت برخوردار است خواه نامش مؤمن باشد، خواه غیر مؤمن، معیار نجات هیچکدام از این نامها نیست. ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصارىٰ والصابئین﴾؛ فرمود: چه مؤمنین، چه یهودیها، چه نصارا، چه صابئین، هر کسی که به خدا و قیامت معتقد باشد و عمل صالح کند اجرش پیش خدا محفوظ است، از خوف و حزن هم مصون است.
ـ آزادی دین و عقیده در تکوین و تشریع
در این آیه نظر آن نیست که دین آزاد است و هر کسی هر دینی را پذیرفت در قیامت اهل نجات است اینچنین نیست زیرا سراسر قرآن کریم خدای سبحان صاحبان ادیان دیگر را به اسلام دعوت میکند گاهی میفرماید: ﴿ومن یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه﴾ گاهی هم میفرماید: با اهل کتاب نبرد کنید حتی «یؤمنوا» یا اینکه ﴿یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ و مانند آن. پس مراد این نیست که هر کسی هر دینی داشت اهل نجات است.
چه اینکه مراد آزادی عقیده نیست، که هر کسی آزاد باشد هر عقیدهای داشته باشد و با هر عقیده هم میتواند در قیامت نجات پیدا کند، اینچنین نیست. گرچه فرمود: عقیده تحمیلی نیست ﴿لا إکراه فی الدّین﴾ زیرا عقیده یک امر درونی است اگر مبادی آن امر حاصل شد اعتقاد حاصل میشود. و اگر مبانی آن حاصل نشد، اعتقاد حاصل نمیشود. اصولاً ایمان قابل اجبار نیست ممکن است کسی را بر یک عمل یا ترک عمل مجبور بکنند امّا ممکن نیست کسی را بر اعتقاد مجبور بکنند، چون اعتقاد دست خود انسان نیست چه رسد به دست دیگری، اعتقاد یک مبادی میخواهد اگر آن مبادی حاصل شد اعتقاد حاصل میشود و اگر حاصل نشد حاصل نمیشود. اینکه میگوید: مظنّه در اصول دین حجّت نیست برای اینکه مظنّه آن شکّ وجدانی را برطرف نمیکند چون شکّ وجدانی را برطرف نمیکند با بودن شکّ وجدانی جزم به یک مطلب حاصل نمیشود بنابراین، اگر کسی خواست به یک امری معتقد باشد یا باید برهان عقلی داشته باشد یا نقل قطعی داشته باشد که سنداً و دلالتاً یقینی باشد. گرچه از نظر کارهای اختیاری بشر مختار است در دین، امّا این به این معنا نیست که هر کس هر دینی داشته باشد در قیامت اهل نجات است. در دنیا از نظر اینکه انسان مجبور نیست بلکه مختار است در انتخاب دین آزاد است هر دینی را خواست بپذیرد ﴿قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر﴾ انسان در انتخاب راه آزاد است و اجباری هم نیست، جبری هم در پذیرش أحد الطرفین نیست ﴿إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و اِمّا کفوراً﴾ و مانند آن، امّا هر کسی بخواهد اهل نجات باشد باید مسلمان باشد چون غیر از اسلام، چه انسان ملحد باشد، چه انسان ملحد نباشد خدایی را قبول داشته باشد منتها دینی غیر از اسلام آورده باشد ﴿فلن یُقْبَلَ منه﴾ پس این آیهٴ، لسانش این نیست که همهٴ ادیان حیاتبخش هستند و یکسانند یا لسانش این نیست که شرعاً انسان در انتخاب یکی از این ادیان آزاد است بلکه لسانش آن است که نامهای خصوصی نقشی ندارد، چه انسان به نام مسلمان معروف باشد یا به نام یهودی یا به نام مسیحی یا به نام صابئی، هیچکدام از اینها اثری ندارد.
ـ جایگاه و نقش ﴿مَنْ آمن ...﴾ در آیهٴ مورد بحث
تنها عامل حیاتبخش، داشتن اعتقادات صحیح وعمل صالح است لذا در این قسمت، آن چهار جمله را که ذکر میکند یکی را به دیگری عطف میکند امّا نوبت به این آخرین جمله که میرسد بدون واو و بدون عطف ذکر میکند میفرماید: ﴿إنّ الذّین آمنوا والذین هادوا﴾ این دو گروه ﴿والنصاریٰ﴾ این سه گروه ﴿والصابئین﴾ این چهار گروه، آنگاه کلام را قطع میکند میفرماید: خلاصه ما کاری به نام نداریم ﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر﴾ نه «وَمن آمن» که دیگر با واو ذکر کرده باشد اینچنین نیست، فرمود نام نقشی ندارد هر کسی که مؤمن به خدا و قیامت باشد و عمل صالح داشته باشد اجرش پیش خدا آماده است.
ـ دلالت عمل صالح بر وحی و رسالت
﴿مَنْ آمن بالله والیوم الآخر﴾ این اعتقاد به مبداء و معاد ﴿و عمل صالحاً﴾ این عمل صالح دو مطلب را در بردارد: یکی اعتقاد به وحی، یکی عمل به ما جاء به النبی، چون عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با وحی آن عصر باشد، عملی که مطابق با وحی و حجّت آن عصر نباشد. از نظر قرآن کریم صالح نیست. وقتی انسان برابر وحی عمل میکند که آورندهٴ آن وحی را به عنوان پیامبر بشناسد، پس عمل صالح کردن به این است که انسان آن آورندهٴ سنّت را به عنوان پیامبر معتقد باشد و بپذیرد و به دستور او عمل کند آنگاه خلاصهاش این میشود: اگر کسی به خدا معتقد بود، این توحید، به قیامت معتقد بود، این معاد، به نبوّت معتقد بود و عمل کرد برابر دستور آن پیغمبر، این اهل نجات است ﴿من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً﴾ عملی را قرآن صالح میداند که مطابق باشد با حجّت آن عصر والیوم حجّت خدا قرآن کریم است عملی را خدا صالح میداند که برابر وحی نازل بر خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) باشد.
این معنا را در سورهٴ مبارکهٴ مائده هم بیان فرمود با یک تفاوت مختصری، آیهٴ ٦٩ سورهٴ مائده این است که ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئون والنصاریٰ من آمن بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ که این جمله آخر را بدون واو ذکر کرده است یعنی آن نامها نقشی ندارند خلاصه هر که به خدا و قیامت معتقد باشد و عملش صالح باشد اهل نجات است.
خب، اعتقاد به خدا و قیامت که دو اصل است بیان شد، اعتقاد به نبوّت هم در خلال عمل صالح بیان شده است، زیرا اگر کسی بخواهد عملش صالح باشد باید برابر با وحی آن عصر باشد و کسی برابر وحی آن عصر عمل میکند که آورندهاش را به عنوان پیغمبر قبول داشته باشد که اعمالش را مطابق با دستور او قرار بدهد، پس به اصول ثلاثه دین اشاره شد و عمل به دستور هم اشاره شد و چون عمل صالح عبارتست از «اطاعت گفته آن پیغمبر است پیغمبر» هم عترت را ثقل ثانی قرار داد فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در حقیقت نجات از آن کسی است که به جمیع ما جاء به النبی معتقد و عمل کرده باشد. ممکن است کسی به حسب اسم مسلمان باشد ولی چون دین در جان او راه پیدا نکرد او أهل نجات نباشد.
لذا هم در آیهٴ محل بحث از سورهٴ بقره و هم در آیهٴ سورهٴ مائده فرمود: کسی که به حسب ظاهر مؤمن است ولی ایمان واقعی ندارد اهل نجات نیست کسی که مؤمن واقعی باشد به مبدا و معاد و عمل صالح داشته باشد اهل نجات است لذا وقتی که در سورهٴ حجرات عدهای گفتند که ما مؤمنیم. خدای سبحان میفرماید: به این که شما نگویید ما مؤمنیم بگوئید ما مسلمانیم. آیهٴ ١٤ سورهٴ حجرات این است ﴿قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا﴾ ؛ ما به حسب ظاهر این کلمات را بر زبانمان جاری کردیم ما هنوز ایمان نیاوردیم. نگویید ما مؤمنیم و ﴿لمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم﴾ ؛ هنوز ایمان در قلبتان جا نگرفته است پس صرف مسلمان صوری بودن اهل نجات نمیشود، باعث نجات نخواهد شد کسی اهل نجات است که مؤمن واقعی باشد به مبدا و معاد و وحی و عمل صالح هم داشته باشد. ﴿ولکن قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم وإن تطیعوا الله و رسوله لایلتکم من أعمالکم شیئاً إنّ الله غفورٌ رحیم﴾ .
بنابراین، اگر کسی به حسب اسم مسلمان باشد با این نامگذاری اسلامی اهل نجات نخواهد بود.
وجه عدم ذکر مشرکان و مجوس در آیهٴ مورد بحث
قرآن کریم، اسم مجوس را در این آیهٴ سورهٴ بقره و سوره مائده نبرد در سورهٴ حج نام شش فرقه را به حسب تقسیمبندی در قیامت مطرح میکند میفرماید: خدا بین این شش فرقه در قیامت داوری میکند نام مجوس و مشرکین را در آن آیهٴ سورهٴ حج در کنار این چهار نام بیان کرد ولی نام مجوس را در این دو آیهٴ یاد شده سورهٴ بقره و سورهٴ مائده ذکر نکرد و این سرّش چیست؟ نام مشرکین را ذکر نکرد برای اینکه شرک با ایمان سازگار نیست. امّا چرا نام مجوس را ذکر نکرد؟ در سورهٴ حج انسانها را به شش گروه تقسیم کرد فرمود به اینکه آیهٴ 17 سورهٴ حج ﴿إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصارىٰ والمجوس والذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامة إنّ الله علی کلّ شیءٍ شهیدٌ﴾ فرمود: این گروههای ششگانه در قیامت که روز فصل است به اعمالشان رسیدگی میشود مؤمنین، یهودیان، صابئین، نصارا و مجوس و مشرکین، در قیامت اینها به شش دسته تقسیم میشوند و بین اینها هم یوم الفصل فاصله میشود یعنی به حق داوری میشود. ولی در این دو آیه، سخن از مجوس و مشرک به میان نیامده است. امّا سخن از مشرک به میان نیامده برای این که شرک با ایمان سازگار نیست، و اما سخن از مجوس به میان نیامده برای اینکه احیاناً این صابئین یک تلفیقی از مجوسیّت و غیر مجوسیّت است و نام بردن صائبین بینیاز میکند از اینکه کلمه مجوس هم، نام مجوس هم علی حده مطرح بشود.
اگر کسی به خدا معتقد بود و به قیامت معتقد بود و به وحی فی الجمله معتقد بود در صورتی که به آن آخرین وحی معتقد باشد و عمل کند اهل نجات است پس این آیه نمیخواهد بگوید که همه اهل کتاب اهل نجاتند، نمیخواهد بگوید که آنها آزادند در پذیرش اسلام و عدم پذیرش اسلام زیرا خدای سبحان یک اصل کلی را در قرآن بیان کرد که غیر از اسلام، دینی مقبول نیست و اگر هم کسی اهل کتاب راستین باشد و به حق اهل کتاب باشد باید به آن تورات و انجیل عمل کند و انجیل هم وعده داد بشارت داد به ﴿رسولٍ یأتی بعدی اسمه أحمدُ﴾ و قرآن مذمّت میکند آن گروهی را که رسول خدا را شناختند و ایمان نیاوردند ﴿یعرفونه کما یعرفون أبناءهم﴾ آنها را اهل عذاب میداند. اَحبار و رهبانشان را اهل جهنّم میداند معلوم میشود اینچنین نیست که کسی بگوید انتخاب دین، آزاد است و هر دینی هم سعادتبخش است. تنها دینی که سعادتبخش است اسلام است و تنها اصلی که سعادت را تأمین میکند، اعتقاد به اصول اسلامی و عمل به دستور اسلام است.
احتمال دوّم در تفسیر آیه
و امّا احتمال دیگری که در این آیه مطرح است این است که خدای سبحان نمیخواهد بفرماید به این که اگر یهودیها دست از دینشان بردارند به خدا و قیامت و قرآن معتقد باشند أهل نجاتند، و همچنین مسیحیها و صابئین. بلکه میخواهد بفرماید به اینکه در بین اقوام گذشته آن یهودیان واقعی، مسیحیان واقعی، صابئین واقعی اهل نجاتند مثل اینکه در شرایط کنونی مسلمین اهل نجاتند، فرق این دو معنا آن است که بنابر معنای اوّل میفرماید همه باید در شرایط کنونی مسلمان واقعی بشوند تا اهل نجات باشند یعنی چه کسانی که اسماً مسلمانند چه کسانی که اسماً یهودی و یا صابئین یا مسیحی هستند این نامها سعادتبخش نیست تنها اصلی که سعادت را تأمین میکند ایمان به خدا و قیامت و وحی است (آن هم آخرین وحی) و عمل به دستور وحی، پس همهٴ گروهها باید برگردند به اسلام، این معنای اوّل بود. معنای دوم آن است که هر کسی تابع هر دینی که بود آن وقتی که آن دین حجّت بالفعل بود اگر برابر آن دین عمل کرد أهل نجات است یعنی یهودیها تا زمان نزول انجیل، اگر به دستور موسای کلیم عمل میکردند اهل نجات بودند مسیحیها تا زمان نزول قرآن اگر به دستور عیسای مسیح(سلام الله علیه) عمل میکردند اهل نجات بودند. صابئین، آنها که منسوبند به یحیای شهید(سلام الله علیه) که خود را امت یحیای زاهد و یحیای شهید میدانند قبل از آمدن دین اسلام اگر به دستور یحیای شهید(سلام الله علیه) عمل میکردند اهل نجات بودند که آیه، نظر به حکم اقوام گذشته است نه ناظر به حکم فعلی، یعنی یهودیهای واقعی، مسیحیهای واقعی، صابئین واقعی، مثل مسلمین واقعی اهل نجات هستند.
نقد احتمال دوّم
این معنا فی نفسه حق است ولی قرآن که نمیخواهد برای گذشتگان تکلیف تعیین کند قرآن میخواهد نسبت به بشرهای فعلی برنامه بیان کند، یک وقت قرآن میفرماید به اینکه زمین چند دوره را گذراند یا خلقت زمین در دو دوره بود، خلقت آسمان در دو دوره بود، مجموع آسمان و زمین در شش دوره بود و مانند آن این یک گذشتهای را دارد بیان میکند در نظام تکوین، یک وقت میخواهد دستورالعمل به مردم برای هدایت مردم صادر کند این نمیگوید یهودیهایی که در زمان موسای کلیم بودند اگر یهودی واقعی بودند اهل نجات هستند. مسیحیهایی که در زمان عیسای مسیح بودند ولی مسیحیهای واقعی بودند اهل نجات هستند این میخواهد یک دستورالعمل زنده بیان کند چون کتابی است عالمی ﴿للعالمین نذیراً﴾ این کتاب که برای هدایت جهانیان است همه مردم عالم را به این اصول سه گانه دعوت میکند، میفرماید: این نامها و این اسمهایی که دارید اینها کافی نیست. اگر کسی این سه اصل را داشت او اهل نجات است یعنی به مبداء و به معاد و به وحی و عمل در برابر وحی که سه اصل است و یک فرع. این ناظر به هدایت مردم است و مردم را به اینکه به یک اصل به یک حقیقت باید بپیوندید دعوت میکند.
سؤال ...
جواب: مشرک خود را اهل نجات و قیامت نمیداند، چون به خدا و قیامت معتقد نیست امّا آنها، خود را به خدا و قیامت معتقد میدانند و میگویند خدا ما را نجات میدهد و همین دینمان خدا پسند است مشرک، خدایی را معتقد نیست آنها میگویند این دین خدا پسند است قرآن میگوید دین خداپسند اسلام است. مشرک اصلاً مستثنای منقطع است، نه معنای دوم که باشد مطلق است گذشته را هم میگیرد نه دو معنا در برابر هم باشد، یعنی عامل نجات پیش خدای سبحان داشتن عقیده حقه و عمل صالح است، منتها الیوم عمل حق و عقیدهٴ حق جز قرآن و اسلام چیز دیگر نیست. نه اینکه میخواهد بفرماید مسلمین فعلی مانند مسیحیهای سابق مانند یهودیهای أسبق، اینها اهل نجاتند اینچنین نیست که یک حکم خبری بدهد، خبر نیست این انشا است گرچه جمله، جملهٴ خبریه است، دعوت است خلاصه.
سؤال ...
جواب: «الذین آمنوا» همان مسلمین هستند اینها که ایمان آوردند. نه ﴿مَنْ آمن﴾ کلّی است. الآن به حسب تقسیم بندی میگویند: مؤمنین و یهودیان و مسیحیان و صابئین قرآن کریم این چهار فرقه را نام میبرد بعد کلام را قطع میکند واو و امثال واو به عنوان حرف رابط ذکر نمیکند خبر إنَّ این است: ﴿إنّ الذین آمنوا والذّین هادوا والنصارىٰ و الصابئین﴾ خب چی؟ ﴿مَن آمَنَ﴾ مثل اینکه انسان آمارگیری میکند میگوید اینها و اینها و اینها هر که باشد بیتفاوت است هر کسی که دارای این شرایط باشد موفّق است. لذا این ﴿من آمن﴾ که یک اصل کلّی است هم شامل موجودین عصر حاضر میشود هم شامل موجودهای اعصار گذشته میشود به عنوان یک حکم کلّی.
سؤال ...
جواب: این دعوت میکند همه را یعنی مسلمانهای اسمی را دعوت میکند به ایمان حقیقی، یهودیها را دعوت میکند به ایمان حقیقی، صابئین و نصارا را هم دعوت میکند به ایمان حقیقی، هستند ولی اینها را دعوت میکند به ایمان حقیقی، این دعوت است مثل اینکه مسلمین صوری به حسب ظاهر مسلمانند که ﴿قالت الأعراب آمنا﴾ خدای سبحان میفرماید که ﴿قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم﴾ این آیه دعوت عمومی است، مسلمین صوری را که با اسم مسلمانند مانند سه گروه دیگر دعوت میکند که میگوید: تنها راه نجات ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح است.
سؤال ...
جواب: یعنی نصارا را دعوت میکند به اسلام، معنای دعوت این است. این آیه دعوت است، همه را به این اصول سهگانه و عمل صالح دعوت میکند. به مسلمین صوری میگوید ﴿یا أیّها الذین آمنوا آمِنوا بالله﴾ به اعرابی که گفتهاند ﴿قالت الأعراب آمنّا﴾ میفرماید: ﴿قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإمان فی قلوبکم﴾ تنها عامل نجات، اعتقاد به خدا و قیامت است که اینها را با دلالت مطابقه ذکر فرمود و عمل صالح است.
معیار عمل صالح
و عملی را قرآن صالح میداند که برابر با وحی باشد آن هم وحی ناسخ نه وحی منسوخ و اگر کسی برابر وحی ناسخ عمل کرد پس صاحب آن وحی را به عنوان نبیّ پذیرفت هم نبوّت عامّه را پذیرفت و هم نبوّت خاصّه را چون یکی از ره آورد این نبیّ خاص این است که باید ﴿آمن بالله و ملائکته وکتبه ورسله﴾ باشد پس همه را به این اصول سه گانه دعوت میکند با عمل صالح،
سؤال ...
جواب: الآن اگر باشد که دینشان باطل است آیات فراوان دارد که ﴿ومَنْ یبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یقبَلَ منه﴾ آیه دارد که با اینها بجنگید تا اینها جزیه بدهند، آیه دارد که اینها اهل جهنّماند، آیه دارد به این که اینها ﴿یعرفونه کما یعرفون أبنائهم﴾ اینها با این که پیغمبر را میشناسند به انجیل خودشان هم عمل نکردند برای این که انجیل گفت: من بشارت میدهم به نبیّ خاتم، اینچنین نیست که قرآن روی ادیان منسوخ صحّه بگذارد آنها را اهل نجات بداند.
سؤال ...
جواب: نه، علی ایّ حال عامل سعادت همین سه اصل است و عمل صالح لاغیر، نه اینکه هر کسی هر دینی داشت از او مقبول است چه ناسخ چه منسوخ، با آن همه بیاناتی که قرآن دارد غیر از اسلام چیزی مقبول نیست! با آن همه بیاناتی دارد که با غیر مسلمین بجنگید یا مسلمان شوند یا جزیه بدهند! با آن بیاناتی که دربارهٴ اَحبار و رهبان دارد که اینها پیغمبر را شناختند ولی ایمان نیاوردند پس نمیخواهد بفرماید که هر دینی انسان را به بهشت میبرد و نمیخواهد فقط قصّه و تاریخ بگوید که بگوید مسلمانان فعلی مانند یهودیان واقعی زمان موسىٰ مانند مسیحیان واقعی زمان عیسىٰ مانند صابئین واقعی زمان یحیی(علیهمالسلام) اینها اهل بهشتند این دعوت است.
سؤال ...
جواب: یعنی مسلمین و صابئین و یهودیها و نصارىٰ. هر کسی این هر کسی چون آنها را در برمیگیرد دیگر لازم نیست یک ضمیری به آنها برگردد. و جمله، جملهٴ خبریه است منتها به داعیهٴ انشا القا شده است.
سؤال ...
جواب: نه این جمله، خبریه است، جمله خبریه است که فألقیت بداع الإنشاء مثل «یعید» که به معنای «أعد» است وقتی زراره سؤال میکند کسی این وضع را پیدا کرد چه کار کند؟ حضرت فرمود «یعید صلاته» یعنی أعد صلاته.
بنابراین، این با سایر آیاتی که قرآن کریم تنها راه نجات را اسلام میداند سازگار خواهد بود.
بحثی دربارهٴ صائبان
مطلبی که هست این است که صابئین که هستند و چرا با ذکر صابئین از ذکر مجوس بینیاز شدیم؟ صابئین اگر جزو وثنیین باشند و ستارهپرست باشند اینها در حد مشرکین هستند و مشرکین حساب دیگری دارند، در ردیف موحدین نیستند، صابئین کسانی هستند که به خدا معتقدند، به اصل وحی فی الجمله معتقدند، به مسئلهٴ جزای بعد از مرگ معتقدند، منتها احیاناً بین بعضی از اینها هم قول به تناسخ هم مطرح است، انسان را دارای روح مجرّد میدانند و میگویند انسان بعد از مرگ بالآخره زنده است و کیفر یا پاداش میبیند منتها در همین دنیا میبیند نه در آخرت. لذا اگر کسی خواست مسئله معاد را روی عدل الهی اثبات کند چون خدا عادل است یک جزائی باید باشد چارهای جز ابطال تناسخ ندارد زیرا تناسخیة هم معتقدند که خدایی است و خدا عادل است و باید در برابر نیکیهای نیکان پاداش بدهد در برابر بدی بدان باید کیفر بدهد و در دنیا قبل از مرگ که نیکان بدون پاداش میمیرند بدان بدون کیفر میمیرند پس باید بعد از مرگ یک نشئهای باشد به نام نشئه مجازات و پاداش و کیفر. همهٴ این مقدمات را تناسخیه قبول دارند، منتها میگوید روح بعد از این که این بدن را رها کرد اگر باید متنعّم شود به یک بدن دیگر تعلق میگیرد از انواع نِعَم برخوردار میشود تا پاداش اعمال خود را بگیرد و اگر باید عذاب شود به یک بدن دیگر تعلق میگیرد به انواع عذاب معذّب میشود تا کیفر ببیند. لذا اگر کسی خواست از راه عدل الهی، مسئله معاد را، مسئلهٴ بهشت و جهنم را ثابت کند چارهای جز ابطال شبههٴ تناسخ نیست، اوّل باید شبههٴ تناسخ را باطل کند بعد بگوید: چون اصل جزا حق است و قبل از مرگ نیست و بعد از مرگ در دنیا هم که دار عمل است نه دار جزا تناسخ باطل است جزا محقّق نخواهد شد پس یک عالم دیگری خواهد بود به نام قیامت، دربارهٴ صابئین، حالا این خطوط کلی را ملاحظه میفرمایید تا بحث مبسوط بیاید چند جا سخن از صابئین آمده است که این آیاتش اشاره شد یکی همین آیهٴ ٦٩ سورهٴ مائده بود یکی هم آیهٴ ١٧ سورهٴ حج و سیدنا الاُستاد(رضوان الله علیه) یک بحث مبسوطی درباره صابئین دارند بحث مختصرش در همین جاست جلد اوّل است بحث مبسوطش تا حدودی در جلد ششم و هفتم و احیاناً گوشهای در جلد چهاردهم هست، این قسمتها را ملاحظه بفرمایید تا ببینیم که صابئین از نظر قرآن کریم چه گروهی هستند.
«والحمد لله رب العالمین»
کاربر مهمان
کاربر مهمان