display result search
منو
تفسیر آیه 3 تا 6 سوره یوسف

تفسیر آیه 3 تا 6 سوره یوسف

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 168 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 3 تا 6 سوره یوسف
- نقش شخصیت و علمیت فرد در خواب
- فرق بین خواب معمولی و خواب انبیاء
- کارکردهای سجده
- همه موجودات عالم به اذن خداوند می‌توانند سخن بگویند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿نحن نقصُّ علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرآنَ و إن کنت من قبله لمن الغافلین ٭ اذ قال یوسف لابیه یا أبت انی رأیت أحد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین قال یا بنی لاتقصص رؤیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدوٌ مبین ٭ و کذلک یجتبیک ربک و یعلّمک من تأویل الأحادیث و یتم نعمته علیک و علی آل یعقوب کما أتمها علی أبویک من قبل ابراهیم و اسحاق ان ربک علیمٌ حکیم﴾
فرق بین غفلت و سهو این است که سهو مسبوق به علم است و غفلت این‌چنین نیست ممکن است مسبوق باشد ممکن است نباشد معنای غفلت حتماً این نیست که قبلاً می‌دانست و الآن یادش رفت آن می‌شود سهو یا نسیان و اگر چیزی قبلاً اصلاً اعلام نشده بود گرچه وجود داشت و این شخص آگاه نبود تعبیر غفلت درست است در جریان یوسف (سلام الله علیه) آن‌طور که بعضی از مفسران مثل بیضاوی و زمخشری، اینها نوشتند بعضی از مطالبی نقل کردند که خیلی مسند نیست اما نقلش هم شاید بی‌فایده نباشد بیضاوی نقل می‌کند که یوسف (سلام الله علیه) در دامن پدر بزرگوارش یعقوب (علیه السلام) خوابیده بود و وجود مبارک یعقوب آن صورت را دید گفت این صورت بهتر است یا شمس و قمر در همان حال وجود مبارک یوسف از خواب بیدار شد و رویایی که دیده بود برای پدر خودش نقل کرد و این هم در سن دوازده سالگی بود حالا رمزی هست که سورهٴ مبارکهٴ یوسف دوازدهمین سوره است خواب را در دوازده سالگی دید و خیلی از این مقاطع دوازده سال دوازده سال بوده است و دوازده سال مثلاً در زندان بود دوازده سال به عنوان غلام خدمت می‌کرد آیا اینها درست است یا نه بر فرض درست‌بودن رمزی هست یا نه اینها ممکن است در اثنای بحث مشخص بشود سرّ تکرار این ﴿رأیتهم﴾ این است که یک رؤیت به اجرام و ذوات اینها تعلق گرفته است یک رؤیت به حال اینها بنابراین در حقیقت این تکرار دومی برای بیان آن حال است که ﴿رأیتهم لی ساجدین﴾ چون رؤیت اول به اجرام تعلق گرفته رؤیت دوم به کیفیت و سجود اینها تعلق گرفته.
مطلب بعدی این است که
پرسش: کلام بر این تأثیر نداشته طولانی شدن کلام پیش و بعد پاسخ: آن وجه اول بود که در روزهای اول گفته شد یعنی روز اول دوم این تکرار ﴿رأیت﴾ برای آن نکته گفته شد اما الآن یک نکته دیگر است
پرسش: استاد به خاطر تنافر حروف نیست «را»ی قمر با ...؟ پاسخ: تکرار، چون آخر مکرر نیست آن اوّلی رؤیت به اجرام تعلق گرفته دومی به حالت این را نمی‌گویند تکرار، تکرار آن است که لفظ و معنا یکی باشد
پرسش: نه تکرار خود آوردن ﴿رأیتهم﴾؟ پاسخ: برای چه چیزی است؟
پرسش: جلوگیری از تنافر حروف، قمر، پاسخ: حالا آن راه دیگر هم می‌تواند داشته باشد ممکن است که با یک حروف دیگری ممکن بود که آدم این مشکل را حل کند یا با تقدیم و تأخیر این کلمات ممکن بود حل کند لازم نبود حتماً رؤیت را تکرار کند.
مطلب بعدی آن است که جناب زمخشری می‌گوید: این رؤیت حتماً در خواب بود البته از آیهٴ بعدی که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) فرمود: ﴿لا تقصص رؤیاک﴾ معلوم می‌شود براساس اصطلاحی که بین رؤیا و رؤیت فرق است رؤیت در بیداری است و رؤیا در خواب خب از آن جمله بعد و از آیه بعدی معلوم می‌شود که این رؤیت در بیداری نبود در خواب بود مثلاً لکن استدلال جناب زمخشری تام نیست ایشان می‌گوید: اگر این رؤیت در بیداری بود خب خیلیها می‌دیدند و یک آیهٴ عظمایی بود برای آل یعقوب خب شمس و قمر و یازده ستاره به یک حالت خاصی دربیایند خب مشهود همگان خواهد بود همگان می‌بینند این بزرگوار خیال کرد که این رؤیت در بیداری منحصر در رؤیت باصره است یعنی رؤیت مُلکی است اما اگر عنایت می‌کرد که رؤیت می‌تواند بصیرت باشد و ملکوتی باشد و به حالت کشف و شهود باشد در عین حال که خود یوسف (سلام الله علیه) می‌بیند بیداری هم است دیگران نمی‌بینند و وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) هم اگر چشمش را می‌بست می‌دید بنابراین رؤیت در بیداری منحصر به رؤیت باصره نیست تا استنباط جناب زمخشری تام باشد البته از عبارت وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) برمی‌آید که این در عالم رویا بوده است سرّ اینکه انسان در خواب رؤیای صادق دارد این است که این حواسِ چندگانه که رابط انسان با جهان خارج است مرتب از جهان خارج پیام می‌فرستد چشم مبصرات را می‌فرستد و ذهن را مشغول می‌کند گوش مسموعات را می‌فرستد و مشغول کند حواس دیگر محسوسات خودشان را می‌فرستند و نفس را مشغول می‌کنند نفسی که به بیرون مشغول است به خودش مشغول نیست این یک مطلب، در عالم رؤیا این دروازه‌‌های پنج‌گانه یا بیشتر بسته است مطلب سوم آن است که نفس در عالم رؤیا از بیرون راحت است به درون می‌پردازد
مطلب بعدی آن است که کمتر کسی بخوابد و خواب نبیند تمام تفاوت از این به بعد است وقتی رابطهٴ انسان از بیرون قطع شد انسان به درون خود می‌پردازد اگر یک فرد عادی بود همان خاطرات روز برای او مجسم می‌شود یا خواسته‌های او برای او مجسم می‌شود متمثل می‌شود می‌شود ﴿اضغاث احلام﴾ اگر یک انسان وارسته‌ای بود چشم و گوشش را مواظب بود اهل طهارت بود راه دارد به عالم ملکوت با مثال منفصل مرتبط می‌شود مثال منفصل یعنی آنچه که در جهان خارج باید قبلاً اتفاق بیفتد در آنجا اول ترسیم می‌شود بعد در جهان خارج رخ می‌دهد این کار کار خدای سبحان است مثال متصل دست‌بافت نفس است و در درون هر کسی هم هست نه واقعیت دارد نه بیرون از نفس است ولی مثال منفصل، عالَم مثال منفصل، ملکوت منفصل واقعیت خارجی دارد خارج از نفس موجود است در آنجا گزاف و جزاف راه ندارد دست‌پرورده الهی هم است اگر کسی بتواند با عالَم مثالِ منفصل نه مثالِ متصل رابطه برقرار کند با واقعیت تماس گرفته است که رؤیا می‌شود رؤیای صادقه منتها کسانی هم که با مثال منفصل رابطه دارند با ملکوت در ارتباط‌اند واقعیت را می‌بینند هم چند گروه‌اند بعضیها هستند که خیلی منظم‌اند مواظب گفتارشان رفتارشان‌اند و امین‌اند و هرگز خلاف نکردند خلاف نمی‌کنند چیزی را کم و زیاد نمی‌کنند حرفی را کم و زیاد نمی‌کنند نه در کارهای علمی در نقل اقوال کم و زیاد می‌کنند نه در طرح ادله کم و زیاد می‌کنند نه در طرح اشکالات کم و زیاد می‌کنند نه در جواب‌دادن به مستشکل کم و زیاد می‌کنند یک انسان امینی‌اند این انسان امین رویای او هم امین است آنچه را که در مثال منفصل می‌بیند همان را به خاطر می‌سپارد و وقتی که بیدار شد عین آن واقعیت هست نظیر ﴿انی أری فی المنام أنی اذبحک﴾ عین آن صحنه را وجود مبارک حضرت ابراهیم دید بعضیها هستند که نه این‌طور نیست که امین محض باشند بالأخره در ضمن اینکه مسائل مالی دارند قولی دارند علمی دارند کم و زیاد هم می‌کنند اگر یک کسی اشکال کرد بالأخره سعی می‌کنند او را ساکت کنند حالا یا حق یا باطل این شخص خب در حرفهای او آرای او اقوال او انظار او حق و باطل راه پیدا می‌کند کم و زیاد راه پیدا می‌کند در مباحثات هم همین‌طور است بالأخره سعی می‌کند خودش را پیروز نشان بدهد این شخص اگر هم رؤیای صادق نصیبش بشود واقعیت را ببیند آن خصیصه‌های درونی او بالأخره دست‌کاری می‌کنند تحریف می‌کنند کم می‌کنند زیاد می‌کنند عین آن واقعیت محفوظ نیست چنین رویایی احتیاج به تعبیر دارد پس خوابِ مثال دیدنِ مثال متصل که انسان خاطرات آشفته خود را ممثل می‌بیند اینکه تعبیر ندارد این ﴿اضغاث أحلام﴾ است اما وقتی واقعیت را دید واقعیت را دو گونه می‌بیند یا عین آن‌طوری که هست به یادش می‌ماند و بیدار می‌شود این هم احتیاجِ به تعبیر ندارد پس آن ﴿اضغاث احلام﴾ دون تعبیر است و این رؤیای واقعی بدون دخل و تصرف فوق تعبیر است نظیر ﴿انی أری فی المنام انی اذبحک﴾ این وسطها رویاهایی است که انسان واقعیت را می‌بیند منتها دخل و تصرف می‌کند اینها هم باز چند گروه‌اند کسانی هستند که خیلی دخل و تصرف می‌کنند مثل کسانی هستند که خیلی پراکنده‌گویند و در نوشته‌هایشان در گفته‌هایشان در رفتار و گفتار و کردارشان پراکندگی زیاد است از این شاخ به آن شاخ از این شاخه به آن شاخه این احتیاج به تعبیر دارد ولی معبِّر را سردرگم می‌کند معبر بالأخره گیر می‌کند تا به آن مقصد برسد تعبیر معنایش آن است که این شخص که بیدار شد آنچه را که یادش هست برای معبّر می‌گوید معبّر براساس خصوصیتهایی که از روانکاوی و روانشناسی و روابط بین صور می‌داند باید عبور بکند از این صورتی که این شخص برای او بازگو کرد گفت: من چنین خوابی دیدم تا به آن نقطه آغازین برسد اگر توانست عبور بکند فاصله کم بود چنین معبّری موفق است تعبیر می‌کند اما اگر فاصله زیاد بود طولانی بود خسته‌کننده بود چنین خوابی تعبیر ندارد تعبیر واقعی دارد ولی خیلیها آشنا نیستند شما نمونه این افراد را در یک جلساتی که می‌روید، شرکت کنید، آنجا بنشینید و هیچ حرف نزنید در ظرف یک ساعت یا نیم ساعتی که یک عده حرف می‌زنند خوب گوش کنید و یک خودکار هم دستتان باشد با یک صفحه کاغذ یادداشت کنید اینها وقتی که وارد شدند بعد از احوال‌پرسی یک موضوعی طرح می‌شود یک کسی به یک اندک مناسبتی یک مطلب دیگر را طرح می‌کند سومی به اندک مناسبتی که با آن مطلب دارد یک مطلب دیگر طرح می‌کند دهمی به اندک مناسبتی که دارد با حرف نهمی تناسب دارد یک چیزی نقل می‌کند شما بعد از نیم ساعت وقتی می‌خواهید جمع‌بندی بکنید هیچ رابطه‌ای بین آن آخرین حرف و اولین حرف پیدا نمی‌کنید این معنی پراکنده‌گویی است اما در یک جلسه علمی وقتی که چهار نفر بحث می‌کنند همه درباره یک موضوعی چون همه مطالعه کردند پژوهشگرند حساب‌شده حرف می‌زنند خب این ده نفر پژوهشگری که مثلاً یک‌جا نشستند محققانه فکر می‌کنند نقض و ابرامشان نقد و بررسی‌شان طرح و سؤال و جوابشان همه حساب‌شده است بعد می‌شود به صورت یک مقاله جامعی ارائه کرد اما آن ده نفر پراکنده‌گوی بالأخره همه مناسب هم حرف زدند هفتمی مناسب با حرف ششمی یک حرفی را نقل کرده است اما آن‌قدر ضعیف است که رابطه کم‌کم دارد گسیخته می‌شود لذا آن دهمی وقتی حرف می‌زند با حرف اولی اصلاً رابطه‌ای ندارد کسانی که این‌طوری عمر می‌گذرانند در عالم رویا هم همین‌طوری دخل و تصرف می‌کنند این معبر بیچاره می‌ماند می‌گوید: من درک نمی‌کنم خواب شما را تعبیر بکنم اما آنها که منسجم فکر می‌کنند محققانه فکر می‌کنند رویای آنها هم محققانه است اگر عبور می‌کنند از یک مطلبی چون نفس آرام ننشسته این مرتب سعی می‌‌کند آنچه را که دیده شبیه بسازد بدیل بسازد نظیر بسازد و مانند آن این شبیه و بدیل و نظیر که می‌سازد خیلی پراکنده نیست یک چیزی می‌سازد و به ذهن تحویل می‌دهد و انسان وقتی بیدار شد همان مطلب آخری یادش است آن معبر کاملاً می‌تواند عبور بکند از آنچه را که این شخص بازگو کرده به آن چیزی که واقعاً رسیده است پس بنابراین سرّ خواب‌دیدن تعطیل‌بودن حواس است که ما مزاحم بیرونی نداریم ماییم و فراغت ما دو اگر کسی یک انسان مبطلی باشد دوران فراغت را به همان ﴿أضغاث احلام﴾ درون می‌گذراند سه اگر یک محققی باشد که عمر را به بطالت نگذرانده دوران فراغت را یعنی خواب را که کلاس درس است به بیرون می‌گذراند به کتابخانه ملکوت می‌گذراند چهار اگر چنین آدمی کسی بود که ضمن درس‌خواندن پراکندگی‌هایی هم داشت و پراکندگی‌اش زیاد بود خواب او تعبیر دارد ولی معبّر عاجز است پنج اگر کم گزاف‌گویی می‌کرد تعبیر دارد معبّر می‌تواند شش اگر هیچ گزافه‌گویی در او نبود یک انسان امین بود عین آن واقعیت را می‌بیند عین آن واقعیت برای او می‌ماند عین آن واقعیت را برای معبّر می‌گوید معبّر می‌گوید: همین واقع می‌شود مثل ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ و مانند آن وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) چند تا هم خواب خودشان دیدند هم خوابهای دیگران را تعبیر کردند حالا خوابی که در طلیعه امر می‌بینند یک مطلب است خوابی که در اواسط امر برای دیگران تعبیر می‌کنند یک مطلب دیگر است اینها دیدند که یازده ستاره با شمس و قمر سجده کردند و معنای سجده هم خضوع است این را دید وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) که خب معبّر خوبی است چندین مطلب از این رویا استفاده کرده است این پنج شش مطلبی را که وجود مبارک یعقوب فرمود در حقیقت تعبیر این رویاست ﴿کذلک یجتبیک ربک﴾ یک، ﴿ویعلمک من تأویل الاحادیث﴾ دو، تأویل احادیث هم غیر از تعبیر رؤیاست و ﴿یتم نعمته علیک﴾ سه، ﴿کما اتمها﴾ اینها با فروعات بعدی خب اینها همه را از همین رؤیا استفاده کرده بنابراین اگر نبود فرمایش یعقوب (سلام الله علیه) جزم به اینکه این ﴿رأیت﴾ در عالم منام بود این احتمال داشت در حال بیداری باشد آن هم نفرمود «رأیت فی منامی» نظیر آن رؤیاها که در زندان زندانیها دیدند که ﴿انی أرانى أعصر خمرا﴾ و مانند آن این تعبیرات نیست اما در جریان سجده سجده عبادت ذاتی نیست ذاتاً عبادت نیست چیزی که ذاتاً عبادت باشد برای غیر خدا جایز نیست لذا تحت امر هم قرار نمی‌گیرد سجده یک خضوع کاملی است بیش از رکوع که یک تعظیم میانه است سجده یک تعظیم تقریباً کامل‌تری است ولی ذاتاً عبادت نیست لذا قابل امر و نهی است که برای چه کسی سجده بکنید برای چه کسی سجده نکنید عبادت ذاتاً منحصراً برای ذات اقدس الهی است برای غیر خدا عبادت جایز نیست لذا جا برای امر نیست که «اعبد الملائکه» یا «ملائکة اعبدوا لآدم» یا «اعبدوه» این‌طور نیست پس بنابراین بین سجده و عبادت فرق است عبادت عبادت است سجده تعظیم است گاهی برای عبادت است گاهی برای غیر عبادت است سجده نماز با غیر نماز فرق دارد لذا سجده ذاتاً عبادت نیست یک، چیزی که ذاتاً عبادت نباشد قابل امر برای غیر خداست دو، منتها احتیاج به امر دارد در جریان ملائکه نسبت به حضرت آدم بر فرض اینکه مربوط به عالم تشریع باشد امر شده است و جریان سجده‌ای که این شمس و قمر برای وجود مبارک یوسف کردند چون رویای این بزرگواران رویای صادق است معلوم می‌شود تجویز شده است ترخیص شده است امر شده است و مانند آن این‌طور نیست که سجده ذاتاً برای غیر خدا محال باشد مثل عبادت نیست خب ﴿انی رأیت أحد عشر کوکباً﴾ که یازده برادرند ﴿و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین﴾ شاید با اینکه بدرفتاری برادران نسبت به او کردند آن حسن خاتمه باعث شده است که از اینها به صورت یک ستاره ترسیم شده است منتها ستاره‌ها گاهی چینش خوب دارند گاهی مثلاً مشکل چینشی دارند گاهی هم باعث انخساف و انکساف دیگرند همین ستاره‌هایند که جلوی یکدیگر را می‌گیرند همین کواکب‌اند که خسوف و کسوف تولید می‌کنند منتها گاهی این شمس نورش به دیگری نمی‌رسد یا قمر نور نمی‌گیرد این همان خسوف و کسوف و ظل‌گرفتگی است ستاره‌ها در عین حال که هر کدامشان روشن‌اند به حسب ظاهر یک تعبیر لطیفی جناب شیخ اشراق دارد که اینها مربوط به سازماندهی و کیفیت تنظیم اینهاست ولو به حساب ما مثلاً این ستاره‌‌هایی که کنار هم جمع می‌شوند به نام حمل و ثور و جوزا و اسد و سرطان و سنبله و میزان و غوث و جدی و دلو و حوت این دوازده برج بعضیها نظمشان خیلی زیباست مثل به صورت ترازو هستند یا به صورت خوشه گندم‌اند و مانند آن بعضیها مثل خرچنگ‌اند خرچنگ را می‌گویند سرطان این بیماری صعب‌العلاج که خدا ان‌شاءالله پزشکی را به درمان آن و به همه مبتلایان هدایت بکند این بیماری چون مثل خرچنگ از هر طرف ریشه می‌دواند به آن گفتند سرطان این واژه فارسی نیست عربی است به معنی خرچنگ هم است چون این بیماری از هر طرف ریشه می‌زند به آن گفتند سرطان چند تا ستاره است که به صورت خرچنگ‌اند شیخ اشراق می‌فرماید: مواظب جلساتتان باشید مواظب آن انجمنهایتان باشید مواظب دوستانتان باشید هر کدام از شماها می‌توانید ستاره‌ای باشید ولی گاهی نظم و جلسات و انظباتتان به صورت یک خوشه گندم درمی‌آید یا ترازو درمی‌آید گاهی هم خدای ناکرده مثل سرطان درمی‌آید این سرطان بیش از چند تا ستاره نیست همه‌شان روشن‌اند اما بد ترکیبی پیدا کردند به این صورت درآمده ایشان می‌گویند: انسانها هم این‌طورند ولی محافل گاهی سرطانی است گاهی میزان است و گاهی جوزاست و امثال ذلک البته به حساب دید ما گاهی ممکن است بعد از گذشت چند قرن یا چند میلیون کل این اوضاع عوض بشود ستاره‌ها آن حرکتهایشان را دارند ممکن است از یکدیگر فاصله پیدا کنند آن شکل و صورتی که دارد تغییر پیدا کند خب
پرسش: مسئله رؤیا در این سوره سه بار ذکر شده دو مورد همه شاید قرینه بتوانیم بگیریم که اینها رؤیا در مقام بوده آنجا می‌گویند: ﴿انی ارانی اعصر خمراً﴾ ﴿انی ارانی ...﴾ ملک می‌گوید ﴿انی اری سبع بقراتٍ﴾ قرینه می‌شود که این ﴿انی رأیت احد عشر کوکبا﴾ در مقام بود؟ و : نه خب آخر آنها یک انسان عادی‌اند اهل کشف و شهود نیستند آن کسی که عهده‌دار میگساری و تأمین شراب ملک بود او که اهل کشف و شهود نمی‌تواند باشد خودش ملک که قبلاً مسلمان نبود اهل کشف و شهود نمی‌تواند باشد می‌گویند به برکت وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) این فرعون مصر اسلام آورده حالا تا چه اندازه این تاریخ درست باشد باید بررسی بشود این همه فراعنه‌ای که در مصر آمدند و رفتند تنها یک فرعون مسلمان شد همان فرعون معاصر حضرت یوسف (سلام الله علیه) بود که این قصه از این جهت هم قصه زیبایی است خب آن کسی که مسئول می است آن کسی که میگسار است که اهل کشف و شهود نمی‌تواند باشد آن چه دلیلی است برای اینکه وجود مبارک یوسف هم رؤیت او رؤیت در منام خب
سؤال: ... جواب: بله آن قرینه است چون خودش گفت ﴿رؤیای﴾ بعد از اینکه پدر فرمود: ﴿لاتقصص رؤیاک علی اخوتک﴾ اگر این قرائن بیرونی نباشد ما از خود این کلمه ﴿انی رأیت احد عشر﴾ رؤیا نمی‌فهمیم مطلب دیگر آن است که پس بنابراین سجده این خصوصیت را دارد که چون ذاتاً عبادی نیست می‌تواند تحت امر قرار بگیرد
پرسش: امر به نظام تکوین در اختیار حوزه بشر نیست که پاسخ: نه ولی خدای سبحان که می‌فرماید ﴿انا سخرنا الجبال﴾ ﴿انا سخرنا له﴾ کذا ﴿یا جبال اوّبی معه﴾ خدای سبحان مسخر می‌کند این‌چنین نیست انسان فقط می‌بیند نه اینکه مبدأ فاعلی باشد مبدأ قابلی است و ادراک می‌کند خدای سبحان این را مسخر کرده است مثل اینکه خدای سبحان در جریان داود فرمود: ﴿انا سخرنا الجبال معه یسبحن﴾ یا ﴿یا جبال اوبی معه﴾ این دستوری که خدای سبحان به سلسله جبال می‌دهد که شما با او اهل ناله و مناجات و دعا باشید به تسخیر الهی است دیگر خب
پرسش: اینها قابل امر و نهی هستند؟ پاسخ: بله خب دیگر برای اینکه اینها هم درک می‌کنند هم مطیع ﴿فقال لها و للأرْض ائتیا طوعا أوْ کرها قالتا أتینا طائعین﴾ و خدای سبحان اینها را امر می‌کند منتها حالا ما از زبان اینها خبر نداریم بنابراین آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ احزاب می‌تواند یک عرض حقیقی باشد نه عرض مجازی ﴿انا عرضنا الامانة علی السمٰوات والأرض والجبال فابینا أنْ یحملنها و اشفقن منها﴾ می‌تواند ارض حقیقی باشد و امتحان حقیقی باشد و ابای حقیقی یعنی خدای سبحان به سلسله جبال این تکلیف را یا ولایت را یا معرفت را یا وحی را عرضه کرد آنها ابا کردند منتها ابایشان ابای اشفاقی بود مورد رحمت قرار گرفتند نه ابای استکباری نظیر شیطان که ﴿أبیٰ و استکبر و کان من الکافرین﴾ آن‌که متمرد است ابای او ابای استکباری است آن‌که خاضع است و ناتوان است ابای او ابای اشفاقی است ﴿فأبین أنْ یحملنها و أشفقن منها﴾ خب اینها قابل چیز است اما جریان اینکه شهود قلبی بالاتر است یا ادراک حصولی خب مسلّم است شهود قلبی با واقعیت سر و کار دارد مشاهده می‌کند ادراک حصولی مثل برهانی که حکیم یا متکلم اقامه بکند برای اینکه ثابت کند ذات اقدس الهی وجود دارد آن برای حجت است و رفع تکلیف است و در حد خود یک کمال است اما شهود این است که بگوید «ما کنت اعبد رباً لم اره» یا «افاعبد ما لاٰ أریٰ» آن را با چشم دل می‌بیند نه با چشم سر که ﴿لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر﴾ فاصله بین شهود قلبی و ادراک عقلی خیلی است این مفهوم دست عقل است علم دست عقل است آن معلوم دست قلب است در ادراکهای حصولی طبق برهان حکمت و کلام صورتی از معلوم پیش عالم حاضر است که می‌گویند «العلم هو الصورة الحاصلة من الشیء لدی الذهن او العقل» اما در ادراک شهودی عالم به حضور معلوم می‌رود آن معلوم در دست اوست نه علم آن کجا این کجا خیلی فرق است خب
پرسش پاسخ: بله اشاره شد چون پایان امرشان به نیکی و فضیلت بود بالأخره همه‌شان توبه کردند و وجود مبارک یعقوب برای آنها استغفار کرد ﴿سوف استغفر لکم﴾ شد و وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) گفت که ﴿لاتثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم﴾ شد خب دو پیامبر برای اینها طلب مغفرت کردند اینها به حسن ختام درآمدند دیگر
پرسش ... پاسخ: بله به لحاظ پایان کار است دیگر به لحاظ «انما الأعمال بخواتیمها» پایان کار اینها به این صورت بود
پرسش ... پاسخ: شمس و قمر پدر بودند و یا خاله او که وجود مبارک یعقوب فرمود: شمس و قمر این است یکی خود یعقوب (سلام الله علیه) است یکی هم خاله او گفته چون مادرشان قبلاً مرحوم شده است یک سؤالی درباره نزول حدیث شد که این مناسبتهای بعدی اگر آیه تناسب پیدا کرد آن را ان‌شاءالله ذکر می‌کنیم خب پس فرمود: ﴿انی رأیت احد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین﴾ زمخشری می‌گوید: اب مذکر است ولی تای تأنیثی که برمی‌دارد برای اینکه در قواعد عربی گاهی این‌گونه از تاهای تأنیث روی مذکرها هم درمی‌آید این ﴿یا ابت﴾ شبیه‌هایی هم دارد که آن ذکر می‌کند دیگر حالا آن خیلی به بحث فعلی ما ارتباطی ندارد اما جریان اینکه جمادات درک نمی‌کنند نه خیر جمادات کاملاً درک می‌کنند مطالب را و در بحثهای قبلی هم داشتیم که اگر درک نمی‌کردند اهل شهادت نبودند و اهل شکایت نبودند خب زمین که شهادت می‌دهد یا مسجد که شهادت می‌دهد اگر امروز درک نکند فردا چگونه شهادت می‌دهد در یوم‌القیامه؟ فردا روز اداست در محکمه شاهد شهادت را ادا می‌کند هر ادایی مسبوق به تحمل است تا شاهد قبل از ادا در صحنه حاضر نباشد و آن حادثه را تحمل نکند که شهادت او در محکمه مسموع نیست اگر این زمین امروز نفهمد که چه کسی معصیت کرده چه کسی اطاعت کرده خب در قیامت شهادت او مسموع نیست در قیامت ممکن است شخص تبهکار به خدا عرض کند: خدایا تو به او یاد دادی اینکه علم نداشت اینکه نمی‌داند از کجا من این کار را کردم به چه دلیل اینکه خبر ندارد اینکه درک نمی‌کرد اما همه اینها قبول دارند که اعضا و جوارح که شهادت می‌دهد درک می‌کند این دست درک می‌کند این پا درک می‌کند خب اگر این دست این پا نفهمد انسان کجا می‌رود دارد چه می‌کند خب ﴿تشهد علیهم السنتهم﴾ و ﴿ایدیهم و ارجلهم﴾ این یعنی چه؟ ﴿قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ فقط انطاقش آن روز ظهور می‌کند نه اعلامش اینها می‌دانند منتها مجاز نیستند به گفتن آن روز مجازند به گفتن این‌چنین نیست که آن روز خدای سبحان یادشان بدهد تلقین بکند بگوید این‌چنین می‌گویید که وگرنه محکمه نمی‌شود که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: ذات اقدس الهی انبیا را حجت قرار داده بر مردم یک، عقل را حجت بین خود و بین خلق قرار داد دو، یعنی هم خدا می‌تواند برابر ادله عقلی برای شخص حجت اقامه کند و هم شخص می‌تواند در قیامت با ادله عقلی احتجاج کند نمونه‌هایش هم همان سورهٴ مبارکهٴ نساء بود که قبلاً گذشت که خدا می‌فرماید: اگر ما انبیا نمی‌فرستادیم مرسلین نمی‌فرستادیم ﴿رسلاً مبشرین و منذرین لئلاّ للناس علی الله حجةٌ بعد الرسل﴾ در قیامت اینها احتجاج می‌کردند می‌گفتند: خدایا تو که ‌می‌دانستی بعد از مرگ خبری هست ما به کجا می‌آییم باید یک راهنما می‌فرستادی که هم راه را مشخص کند هم هدف را مشخص کند چرا پیغمبر نفرستادی در سورهٴ طه هم مشابه این احتجاج هست
پرسش: این‌طوری که می‌فرمایید پس اصلاً تقسیم به عاقل و غیر عاقل دیگر جایی [برایش] باقی نمی‌ماند؟ پاسخ: چرا؟
پرسش: همه چیزهایی که غیر عاقل‌اند اینها هم به نوعی، پاسخ: نه خب عقل درجاتی دارد مراتبی دارد حیات مراتب دارد ﴿ان من شیء الا یسبح بحمده﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اسراء این است که هیچ چیزی نیست مگر اینکه می‌فهمد منتها درک درجاتی دارد آن درجه کاملش برای انسان است لذا تکلیف هست درجه ضعیف‌ترش برای حیوان است از آن ضعیف‌تر برای گیاه است از آن ضعیف‌تر برای جمادات است اگر موجودی نصاب معرفت او همین نصاب معرفت انسان باشد بله مکلف است جنّ مکلف است انسان مکلّف است و مانند آن پایین‌تر از این مکلف نیستند نه اینکه درک نکنند این جریان استن حنانه خب این را خیلیها نقل کردند دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) به این ستون تکیه داده بود وقتی که مسجد می‌ساختند اول مسقف نبود یک ستونی از همین چوب خرما در جای معین از مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) در مدینه بود وجود مبارک حضرت به این ستون تکیه می‌داد و ایستاده سخنرانی می‌کرد پیشنهاد دادند که شما خسته می‌شوید و اینها اجازه بدهید ما برای شما منبر تهیه کنیم حضرت موافقت کردند و منبری تهیه شد و حضرت از این ستون فاصله گرفت که روی منبر بنشیند این ستون جزع کرد حنین یعنی جزع و ناله حنان و حنانه یعنی کسی که جزع می‌کند و ناله می‌کند الآن هم در کنار روضهٴ نبوی (صلّی الله علیه و آله سلّم) این استن حنانه آن سمبلش هست خب وجود مبارک حضرت رفتند و این ستون را در بغل گرفتند و ناله او ساکت شد این بزرگان ادبی ما هم که می‌گویند:
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
همین است خب اگر او درک نمی‌کرد چگونه می‌فهمید پیامبر دیگر می‌خواهد فاصله بگیرد روی منبر بنشیند این‌طور نیست که چوب درک نکند
پرسش: آن موارد استثنایی را که نمی‌شود برای همه جاهای، پاسخ: نه موارد استثنایی که جامد را عاقل نمی‌کند موارد استثنایی عقلش را آشکار می‌کند او را به حرف درمی‌آورد لذا در جریان قیامت این جلود این اعضا و جوارح به خدای سبحان عرض می‌کنند که، شخص به این جلود و جوارحش می‌گوید: ﴿لم شهدتم علینا﴾ آنها ﴿قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ نمی‌گویند «اعلمنا الله الذی اعلم کل شیء» ما می‌دانستیم منتها مأمور نبودیم الآن خدا ما را به حرف آورد.
پرسش: خب منبر هم باید گریان می‌شد وقتی می‌رفت به [سمت] ستون منبر نالان می‌شد و وقتی می‌رفت، پاسخ: نه آخر چون منبر را تازه جا عوض کردند منبر که قبلاً نبود که
پرسش: پیغمبر که همه جاها نشسته برای همه هست دیگر پاسخ: نه منظور این است که آنها چیز بود مفارقت داشتند منتها گاهی برای اظهار یک گوشه، افراد هم یکسان نیستند مگر همه افراد یکسان‌اند همه افراد از مفارقت پیغمبر رنج می‌برند این‌طور نیستند که بعضی از ﴿فهی کالحجارة أوْ اشد قسوه﴾ است و برخی از حجاره هستند که ﴿لما یهبط من خشیة الله﴾ خب بنابراین اگر
پرسش: ﴿إن الدّار الآخرة لهی الحیوان لوکانوا یعلمون﴾ یعنی حیات بالاتر را می‌رساند پاسخ: در آخرت بله نسبت به دنیا البته حیات بالاتری دارد دیگر اما در دنیا هر موجودی زنده است برای اینکه هر موجودی تسبیح‌گوی اوست ﴿ان من شیء الا یسبح بحمده﴾ ولکن ﴿لاتفقهون تسبیحهم﴾ شما درک نمی‌کنید و اگر کسی اهل معنا باشد خب صدای تسبیح آنها را هم می‌شنود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی