display result search
منو
تفسیر آیه 17 سوره هود - بخش سوم

تفسیر آیه 17 سوره هود - بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 124 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 17 سوره هود - بخش سوم
- کاملترین مصداق بینه و شاهد در آیه، پیامبر و اهل بیت (ع) است
- منشاء کفر، انکار شاهد و بینه خداوند است
- تاثیر ایمان در قبول و انکار حق
- تاثیر کفر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أفمن کان علی بیّنة من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی اماما و رحمةً اولئک یؤمنون به و من یکفر به من الأحزاب فالنار موعده فلا تک فی مریةٍ منه إنه الحق من ربک و لکن أکثر الناس لا یؤمنون﴾
خلاصهٴ بحث در این آیهٴ مبارک 17 سورهٴ مبارکهٴ هود این شد که آیه مطلق است گرچه بر افراد خاص تطبیق شده است و هرگز در فرد استعمال نشد یعنی این من مطلق است آن ﴿بینة﴾ مطلق است آن ﴿شاهد﴾ مطلق است و مانند آن لذا قابل انطباق بر هر کسی است که به استناد آن بصارت درونی و کمک گرفتن از شاهد بیرونی و از صحیفه نورانی انبیای گذشته راه حقّ را طی کند منتها کامل‌ترین و بارزترین مصداق برای این آیه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) و اهل بیت مخصوصاً حضرت امیر (سلام الله علیه) است
مطلب دوّم آن است که به استناد همین اطلاق عدّه‌ای این را بر مؤمنان یهود حمل کردند برای اینکه آنها از بیّنهٴ عقلی کمک گرفتند و از کتاب موسای کلیم (سلام الله علیه) استمداد کردند و قرآن هم که شاهد صدق تورات موسای کلیم (سلام الله علیه) است با عنوان ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ از و هم مدد گرفتند و ایمان آوردند عده‌ای همین آیه را بر مومنان مسیحی حمل کردند یعنی هم یهودی‌هایی که اسلام آوردند مشمول آن قوم قول است و هم مسیحی‌هایی که ایمان آوردند مشمول آن قول سوّم است یک قول این است که این مخصوص پیغمبر است یکی اینکه یهودی‌ها را در بر دارد یا اینکه مسیحی‌ها مسیحی‌های وارسته که از بیّنهٴ عقلی کمک می‌گیرند و قرآن برای آنها شاهد صدق است و قبلا کتاب موسیٰ هم این مسائل را گفته است از این مجموعه استمداد کردند و اسلام آوردند از این اقوال در بین مفسران کم نیست لکن منحصر کردن به هیچ کدام از اینها وجهی ندارد آیه به عموم و اطلاقش باقی است و قابل انطباق بر هر کسی است که از فطرت و دلیل عقل کمک بگیرد از آن بصیرت درونی مدد بگیرد و از شواهد بیرونی استمداد بکند و از صحیفه آسمانی استمداد بکند از این مجموعه حقّ را تشخیص بدهد و ایمان بیاورد
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ من ظاهرش مفرد است و باطنش عام یا جمع لذا به لحاظ لفظ ﴿کان﴾ مفرد آورده شد ... ﴿یتلوه﴾ مفرد آورده شد ضمیر .. ﴿یتلوه﴾ و مانند آن و به لحاظ معنا ﴿اولئک یومنون به﴾ گفته شد که جمع است
مطلب بعدی آن است که قبلا فرمود ﴿فهل انتم مسلمون﴾ در... ﴿فاعلموا انما انزل بعلم الله و أن لا إله الا هو فهل أنتم مسلمون﴾ مانع گرایش به اسلام و پذیرش توحید همان آن دنیا زدگی است که ﴿من کان یزید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها﴾ چنین انسانی فقط دنیا و زرق و برق دنیا را می‌بیند معارف فرای طبیعت را نمی‌بیند در قبال آن کسی که ﴿یرید الحیاة الدنیا﴾ کسی است که ﴿علی بینة من ربه﴾ است ﴿و یتلوه شاهد منه﴾ است و از کتاب آسمانی پیشین مدد می‌گیرد و می‌شود مومن قهرا اینها مقابل هم هتسند آن کسی که ﴿یرید الحیاة الدنیا﴾ مثل کسی است که سر بلند نکرده فقط سر خم کرده جلوی پای خودش را می‌بیند و به سرعت می‌رود این ﴿مکبّاً علی وجهه﴾ است این هرگز راه را تشخیص نمی‌دهد چاه را تشخیص نمی‌دهد این باید سرش را بلند کند جلو را ببیند پشت سر را ببیند پهلو را ببیند اطراف را ببیند تا راه خودش را تشخیص بدهد در سورهٴ مبارکهٴ ملک یعنی ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ آیهٴ 22 به این صورت آمده است ﴿أفمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی ام من یمشی سویا علی صراط مستقیم﴾ کسی سرش را بلند کرده همه جا را می‌بیند یمین و یسار را می‌بیند امام و خلف را می‌بیند و راه راست را تشخیص می‌دهد و مستقیماً حرکت می‌کند این به مقصد می‌رسد امّا اگر کسی سرش را خم بکند فقط جلوی پای خوش را ببیند هیچ جا را هم نبیند با سرعت برود خب نمی‌داند کجا بسته است کجا راه باز است کجا یک طرفه است کجا دوطرفه است کجا تصادف می‌کند کجا تصادف نمی‌کند خوب این ﴿مکبا علی وجهه﴾ است این به رو افتاده مثل مار یمشی علی بطنه هست این کسی که اکبَّ علی وجهه القی علی وجهه نظیر ماری که یمشی علی بطنه این خط مشیش این است این که فرمود ﴿و منهم من یمشی علی بطنه﴾ ظاهرش این نظیر خزنده‌ها روی شکم حرکت می‌کنند امّا باطنش این است که بعضی‌ها خط مشیشان شکم است یعنی تمام تلاش و کوششان این است که شکمشان را تأمین کنند و منظور از شکم تنها خوردن نیست مثل اینکه گفتند مار مردم را خورد کسی که خانهٴ مردم نشسته فرش غصبی دارد ماشین غصبی دارد می‌گویند مال مردم را خورد چون بیشترین تصرف و بارزترین تصرف در اکل است می‌گویند مال مردم را خورد یا آیه دارد ﴿لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل﴾ وگرنه تصرف در مال مردم مشمول همین است دیگر خب اینکه فرمود ﴿و منهم من یمشی علی بطنه﴾ یعنی خط مشیئ بعضی‌ها شکمشان است این هم همین طور است ﴿أفمن یمشی مکباً علی وجهه أهدیٰ ام من یمشی سویاً علی صراط مستقیم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) است که این سوره که به نام مبارک حضرت است سورة القتال هم گفته می‌شود در آیهٴ 14 این سوره به این صورت آمده است سورهٴ 47 ﴿أفمن کان علی بینةٍ من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا أهوائهم﴾ کسی که ﴿علی بینة من ربه﴾ است در مقابل کسی است که عمل زشت او برای او زیبا تلقی کرده و این هوا مدار است انسان هوا مدار را ذات اقدس اله در سورهٴ مبارکهٴ یس تبیین کرده که اصلاً این نه از تجارب گذشته مدد می‌گیرد نه قدرت پیش بینی دارد نه حرف آینده نگران را گوش می‌دهد نه حرف گزارشگران از گذشته را گوش می‌دهد در سورهٴ مبارکهٴ یس دارد که آیه 8 به بعد سسورهٴ یس ﴿انا جعلنا فی أعناقهم أغلالاً فهی الی الأذقان فهم مقمحون ٭ و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لا یبصرون﴾ فرمود شما حالا کسی را درست ترسیم بکنید این یک انسان سر به هوا که ما از این قسمت گردن تا چانه‌اش را پر از آهن کردیم که گردنش را نمی‌تواند تکان بده این ور آن ور بکند نمی‌تواند برگردد پشت سر را ببیند نمی‌تواند طرف راست را ببیند نمی‌تواند طرف چپ را ببیند نمی‌تواند خم بکند جلوی پای خودش را ببیند ﴿انّا جعلنا فی أعناقهم اغلالاً﴾ ما غل گذاشته باشیم در گردن این آهن سخت این محدوده را پیچیده دیگر نمی‌تواند سرش را خم بکند خب فقط می‌تواند جلو را ببنید بعد برگردد پشت سر را ببیند ما آن دو طرفش را سدّ کردیم ﴿و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سدا﴾ حالا شما یک کسی را ترسیم بکنید اینجا ایستاده پشت سرش هم یک دیوار بلندی است سدّپ جلویش هم یک دیواری است سد گردنش هم تا چانه با آهن بسته شد این بیچاره کجا را ببیند؟ این فقط خودش را می‌بیند این نه گذشته را می‌بیند نه آینده را می‌بیند فرمود این انسان هویٰ مدار همین است هیچ جا را نمی‌بیند گذشته را بخ خواهد ببیند پشت سرش سد است آینده‌نگر باشد پیشاپیش او سد است بخواهد خم بشود زمین را ببیند آثار رمین را گردنش اجازه نمی‌دهد برای اینکه ما از این قسمت گردن تا زیر چانه‌اش را با آهن بستیم ﴿إنا جعلنا فی أعناقهم اغلالاً﴾ ﴿و جعلنا من بین ایده سداً و من خلفهم سداً﴾ خب چنین آدمی کور است دیگر این است که تمام تلاش و کوششش همان ... همین است این غیر از این جایی را نمی‌بیند لذا گاهی می‌فرماید ﴿أفمن یمشی مکباً علی وجهه اهدیٰ ام من یمشی سویا﴾ گاهی می‌فرماید ﴿أفمن کان علی بینة من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم﴾ گاهی هم نظیر آیهٴ محل بحث را دارد.
مطلب بعدی آن است که این کلمه ﴿بینة﴾نظیر عقیله تایش تای تأنیث نیست تایش تای مبالغه است لذا ضمیری که به ﴿بینة﴾برمی‌گردد مذکر است وقتی خیلی روشن باشد روشنگری هم دارد یعنی بیّن بمعنای مبیّن نیست امّا وقتی خیلی روشن باشد کار مبیّن را هم انجام می‌دهد بیّن یعنی روشن ﴿بینة﴾ یعنی خیلی روشن چون تایش تای مبالغه است اگر چیزی خیلی روشن بود روشنگر هم هست می‌شود مبیّن
مطلب دیگر آن است که اینجا از سنخ تطابق همان فطرت و نهاد درونی با آیات بیرونی است به اصطلاح تطابق برهان و قرآن است بالأخره منظور از شاهد قرآن باشد ﴿بینه﴾ با قرآن هماهنگ است منظور از شاهد وجود مبارک حضرت امیر باشد انسان کامل باشد ولایت با برهان هماهنگ است کتاب آسمانی یعنی تورات موسای کلیم آن هم مثل کتاب انبیای گذشته و آینده است این می‌شود وحی الهی آن تطابق برهان و قرآن از این کریمهٴ محل بحث استفاده می‌شود که فرمود ﴿أفمن کان علی بینة من ربه﴾ یک ﴿و یتلوه شاهد منه﴾ این ﴿شاهد﴾ را برخی قرآن دانستند برخی هم طبق روایات حضرت امیر (سلام الله علیه) که «و من قبله کتاب موسی» ولی بالأخره این اصول هماهنگ هم بود باهم پیش می‌روند ﴿أفمن کان علی بینةٍ من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی﴾
سوال: .. جواب: نه وقتی انسان کامل چون اهل بیت که 14 نفرند اگرچه در روایت دربارهٴ حضرت امیر آمده است که «و انا منه و هو منی» درباره سید الشهدا (سلام الله علیه) هم آمده است «حسین منی» دربارهٴ امام مجتبی هم آمده است «انا من حسن» این طور نیست که مخصوص سید الشهدا (سلام الله علیه) باشد منتها برای حضرت سید الشهدا (سلام الله علیه) زیاد نقل شده است شهرتی یافته همهٴ این چهارده معصوم مشمول این هستند
مطلب دیگر آن است که کتاب الهی پیشوای کتاب‌ها است علم وحیانی سلطان علوم است ملکهٴ معارف است و این اختصاصی به تورات موسای کلیم ندارد گرچه در آیهٴ سورهٴ احقاف هم به همین صورت بیان شده است در آنجا هم داشتیم ﴿من قبله کتاب موسی﴾ که چند بار آن آیه را خواندیم اینکه کتاب آسمانی امام است و پیشواست این دربارهٴ قرآن کریم هم آمده وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) آن طوری که در نهج البلاغه خطبهٴ 89 آمده این است در اوصاف متّقیان وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) وقتی تقوا را و ملکه تقوا را وآثار تقوا و اوصاف متقیان را می‌شمارد می‌فرمایند ﴿و قد أخلص لله فاستخلصه فهو من معادن دینه و أوتاد ارضه قد ألزم الجدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه الحق و به لایدع الخیر غایةً الّا امّها و لا مظنةً الا قصدها قد أمکن الکتاب من زمامه فهو قائده و إمامه﴾ یعنی خودش را به قرآن سپرده زمام داری قرآن را قبول کرده امامت قرآن را قبول کرده مأمور قرآن شده قرآن شده امام او غرض است اگر چنانچه درباره تورات موسای کلیم آمده است ﴿و من قبله کتاب موسی اماما و رحمة﴾ این برای آن است که وحی الهی در هر عصری امام همهٴ مطالب است امام علوم است امام علما است امام امّت است اما اعمال هست امام عقاید هست و امام اخلاق هست و امام مسائل فقهی و حقوقی و اخلاقی بنابراین این به عنوان یک نمونه است نه حصر ﴿و من قبله کتاب موسی إماما و رحمةً اولئک یؤمنون به﴾ هر کس این ملکات را داشته باشد ایمان می‌آورد و هر کس این ملکات را داشته باشد ایمان کاملی می‌آورد اگر بعضی از اینها را داشته باشد بالأخره مؤمن می‌شود اگر فاقد همهٴ این امور باشد از ایمان آوردن محروم است و منظور از فقدان هم اعراض او است که او خودش عالماً عامداً از اینها اعراض می‌کند ذات اقدس اله دربارهً اینگونه افراد فرمود ما اینها را گفتیم و اینها عمداً رو برگرداند آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ الم سجده این است که ﴿و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه ثم أعرض عنها إنا من المجرمین منتقمون﴾ .
مطلب دیگر این است که اگر دربارهٴ ذات مقدّس پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) آمده است که ﴿ ﴿فلا تک فی مریة منه انه الحق من ربک ﴾ شک نکن یعنی جا برای شک نیست چون این کتاب ﴿الم ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه﴾ است این شک بردار نیست چون بیّن که شد بیّن الرشد شد جا برای شک نیست شکّ در این کتاب ممنوع است فضلاً از اعراض و .. و کفر چون آنها به این کتاب کفر می‌ورزیدند ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) فرمود این جای شک نیست فضلاً از کفر و گرچه خطاب متوجّه پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) شد ولی معلوم است که امّت منظور است یا قسمت مهمّ همان امّت هستند چه اینکه در آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ الم سجده به این صورت آمده است ﴿و لقد آتینا موسَی الکتاب فلا تکن فی مریةٍ من لقائه و جعلناه هدیً لبنی اسرائیل﴾ خوب فرمود ما به موسی کلیم کتاب دادیم تو شک نکن اگر دربارهٴ قرآن باشد بله خب تو شک نکن جا دارد اما وقتی می‌فرماید ما به موسای کلیم کتاب دادیم یهودی‌ها باید شک نکنند آنهایی که مامور به ایمان هستند نباید شک بکنند این روشن است که از سنخ ایاک اعنی و اسمعی یا جار است البتّه گرچه از جهتی دیگر می‌تواند شامل پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) باشد خطاب به پیغمبر هم توأم باشد برای اینکه از ایتای کتاب و اعطای کتاب به موسای کلیم (سلام الله علیه) اصل مبدأ مشخص می‌شود وحی و نبوت مشخص می‌شود قهراّ معاد هم مشخص خواهد شد جا برای شک در لقاء الله نیست لکن از اینکه ظاهراً می‌فرماید ما به موسای کلیم کتاب دادیم تو شک نکن این پیدا است که آنها نباید شک بکنند اینجا هم که دارد تو شک نکن یعنی مردم نباید شک بکنند خب چون این حقّ است و حقّ هم از ذات اقدس اله است.
سوال: .. جواب: آنجا هم مستقیماً خطاب قرار دادند ﴿یا بنی اسرائیل﴾ ﴿یا بنی اسرائیل﴾ فراوان است گاهی مخاطب اصلی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) است لذا آن حضرت را خطاب قرار می‌دهند گاهی هم بعد از نقل کج اندیشی های او و تبهکاری های آنها عدول از خطاب به غیبت است آنها را شایسته خطاب نمی‌بینند گاهی این چنین است یعنی بعد از نقل سیّئات اعمال آنها می‌فرمایند اینها قابل خطاب نیستند و خطاب را برمی‌گردانند عدول می‌کنند از این به عنوان التفات از اینکه آنها را مخاطب قرار بدهند شخص مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) را مخاطب قرار می‌دهند بعد وگرنه آنجایی که لازم باشد ﴿یا بنی اسرائیل﴾ ﴿یا بنی اسرائیل﴾ در قرآن کریم کم نیست خب.
فرمود ﴿و من قبله کتاب موسی اماماً و رحمة اولئک یؤمنون به﴾
سوال: جواب: چون منظور از ﴿بینه﴾ اگر قرآن باشد ضمیرش چون تایش تای تأنیث نیست و مبالغه است من قبل قرآن کتاب آمده یکی یا من قبل من کان که پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلّم) قبل از پیغمبر کتاب دیگری هم آورده بود الان پیغمبر با قرآن آمده و قبل از پیغمبر موسای کلیم با تورات آمده (علیهم السلام) در ارجاع اشاره شد به اینکه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) می‌فرماید به هزارها احتمال می‌رسد یعنی این من چندین احتمال دارد قهراً ﴿کان﴾ هم چندین احتمال دارد ﴿بیّنه﴾ هم چندین احتمال دارد ﴿من ربه﴾ برابر اینکه تا ﴿من﴾ کی باشد چندین احتمال دارد ﴿یتلوه﴾ آیا از تلاوت است یا از تلو چندین احتمال دارد ﴿شاهد﴾ الله باشد که ﴿الله یشهد .. و کفی بالله شهیدا﴾ یا شاهد ملائکه است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ نساء ﴿الله﴾ و ﴿ملائکه﴾ به عنوان شاهد یاد شده‌اند آیهٴ 66 سورهٴ نساء این است که ﴿لکن الله یشهد بما اُنزل الیک أنزله بعلمه و الملائکة یشهدون﴾ برخی گفتند شاهد ﴿الله﴾ است برخی گفتند شاهد ﴿ملائک﴾ است به استناد آیهٴ 66 سورهٴ مبارکهٴ نساء برخی هم شاهد را پیغمبر دانستند که شاهد صدق موسای کلیم است بعضی شاهد را قرآن دانستند که شاهد صدق تورات موسای کلیم است هر کدام از اینها چندین هر احتمالات دارد احتمال هرکدام ضرب در احتمالات دیگری بشود به تعبیر المیزان به ألوف می‌رسد برخی از مفسّران اهل سنّت می‌گویند این تقریباً جزء مغلق‌ترین آیه است از نظر اجمال معنا از نظر ابهام مرجع ضمیر از نظر اینکه کدام یک از این محتملات با محتملات دیگر هماهنگ است ولی بالأخره معنای روشنش همین است که اشاره شد حالا شاهد مفهوم جامع دارد می‌تواند منطبق شود بر انسان کامل مثل اهل بیت (علیهم السلام) چه اینکه می‌تواند منطبق شود بر کتاب آسمانی
﴿و من قبله﴾ قبل از آن ﴿بیّنه﴾ یا قبل از آن ﴿من﴾ یا قبل از آن ﴿شاهد﴾ ﴿کتاب موسی إماماً و رحمةً﴾ این رحمت بودنش هم برای آن است که هم هدایت را به عهده دارد هم تعلیم کتاب و حکمت را به عهده دارد هم تذکیه را ﴿اولئک یؤمنون به﴾ اما﴿و من یکفر به من الأحزاب﴾ منشأ کفرشان همان است که در آیهٴ 15 همین سوره بیان کرد که ﴿من کان یرید حیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون﴾ اینها بینه را رها کردند شاهد را رها کردند کتابهای آسمانی را رها کردند ﴿و یرید الحیاة الدنیا﴾ شدند و احزاب کافر را هم در بخشی از سور مشخص کردند که اینها کی‌ها هستند نمونه‌هایی از احزاب کافر را در قرآن کریم به این صورت بیان فرمود آیهٴ 11 سورهٴ مبارکهٴ صاد و دوازده بعد از اینکه فرمود ﴿أم لهم ملک السمٰوات و الأرض و ما بینهما﴾ فرمود ﴿جند ما هنالک مهزوم من الأحزاب﴾ آن جندها جندهای شکست خورده‌اند آن احزاب احزاب شکست خورده‌اند که در برابر وحی الهی ایستاده‌اند ﴿کذبت قبلهم قوم نوحٍ و عاد و فرعون ذو الاوتاد ٭ و ثمود و قوم لوطٍ و أصحاب الأیکة أُولئک الاحزاب ٭ ان کلّ ألّا کذب الرسل فحق عقاب﴾ از این ﴿کذب الرسل فحق عقاب﴾ یعنی عقابی کل واحد انبیا خودشان را تکذیب کردند و کل واحد اینها استحقاق عقاب ما را دارند عقاب ما همین است که در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده﴾
مطلب دیگر این است که این کفر گاهی اعتقادی است گاهی عملی چون ایمان بخشی به قلب وابسته است که اعتقاد قلبی است بخشی به زبان وابسته است که اقرار لسانی است بخشی هم به جوارح وابسته است که عمل به ارکان است اگر کسی قلبا معتقد بود لسانا مقر بود و جارحتا عمل کرد می‌شود مومن البته هر اندازه اعتقادش کاملتر و اقرارش بیشتر و عملش خالص‌تر است خوب ایمانش بیشتر است فرمود اینها عناصر محوری ایمان باید باشند اگر کسی «معاذ الله» در هر سه بخش محروم بود این گرفتار کفر اعتقادی است و عملی اگر در بخش اعتقاد مسلمان بود قبول داشت و در بخش زبان هم اقرار داشت لکن در مقام عمل هم محروم بود این گرفتار کفر عملی است زیرا در بخش عمل ایمان نیست و چون در بخش عمل ایمان نیست آن خلأ را پر می‌کند برای اینکه ایمان بیانی که از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) رسیده است و ائمه دیگر مشابه این را داشتند اعتقاد قلب است و اقرار زبان است و عمل به ارکان
سوال: ... جواب: بله، بله دیگر هر عصیانی کفر است منتها کفر در همان محدودهٴ عضو عاصی لذا در بخش پایانی آیه مبارکه حج دارد که ﴿و لله علی النّاس حجُّ البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر﴾ یعنی کسی که مستطیع بود و به مکه نرفت نه اینکه کفر اعتقادی دارد نه اینکه کفر لسانی دارد کفر عملی دارد
سوال: ... جواب: بله، خوب بله نظیر اینکه وصیّت کرد و بی وصیت مرده است البتّه این کسی که بی وصیّت مرده است مرگ جاهلیّت دارد این کسی که امام خودش را نشناخت مرگ جاهلیّت دارد یک جا راجع به نفی کمال است یک جا راجع به نفی صحّت این نظیر این که «لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد» از آن طرف هم «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب» «لا صلاة إلّا بالطهور» اینها یکسان نیست بعضی‌ها ناظر به نفی کمال است بعضی به ناظر به نفی صحّت در بخشی از موارد ایمان صحیح نیست در بعضی از موارد ایمان صحیح است ولی کامل نیست به هر تقدیر ایمان چون به عقیده و زبان و جوارح وابسته است اگر یکی از این بخشهای سه گانه را ایمان روشن نکرد آن خلا تاریک را کفر پر می‌کند لذا اگر کسی قلباً معتقد بود لساناً معتقد بود ولی عملاً گرفتار تبهکاری بود و معصیت در بخش عمل ایمان حضور ندارد وقتی در محدودهٴ عمل و جوارح ایمان حضور نداشت می‌شود کفر این می‌شود کفر عملی این گرفتار خلود نیست این چون موحّد هست مسلمان هست معذّب می‌شود برابر آن گناهی که کرده است نه مخلّد باشد و اگر در بخش پایانی آیهٴ حجّ فرمود ﴿و من کفر﴾ از این باب است
سوال: ... جواب: بله، مترتب بر عمل، نه دیگر اگر کسی معتقد نباشد عملش عمل ایمانی نیست حسن فعلی دارد ولی چون حسن فاعلی ندارد این جزء صالحین نیست بهره دنیایی می‌برد اگر کسی کار خیر انجام داد مؤسسهٴ خیریّه ساخت درمانگاه ساخت راه ساخت بیماری را درمان کرد زلزله زده‌ای را کمک کرد نیازمندی را به .. چون حسن فعلی دارد ذات اقدس اله فرمود ﴿نوف الیهم اعمالهم﴾ آثار دنیایی اینها را هدر نمی‌دهد اما ﴿لیس لهم فی الاخرة الا النار﴾ چون اینها برای خدا و قیامت و معاد که کاری نکردند که خب.
سوال: ... جواب: آنها هم همینطور است اینها که در طی این سالها شاید ده‌ها بار این مسائل مطرح شد
﴿و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده﴾ فرمود احزابی که کافرند گرفتار آتش‌اند احزاب نمونه‌هایشان همین است این که در سورهٴ مبارکهٴ صاد آمده ﴿جند ما هنالک محزوم من الاحزاب﴾ یابند فرمود قوم نوح همچنین ﴿کدبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذو الأوتاد ٭ ... اولئک الاحزاب ٭ إن کل إلا کذب رسل فحقّ عقاب﴾ اینها نمونه‌اند قوم هود، قوم نوح نمونه‌اند آل و ثمود نمونه‌اند فرعون نمونه است و مانند آن این احزاب نمونه‌اند کسانی که قبل بودند کسانی که بعد آمدند هم مشمول همین هستند ﴿و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده﴾
مطلب دیگر اینکه اگر حکمی در قرآن کریم دربارهٴ شخصی وارد شد آیا از او اطلاق یا عموم استفاده می‌شود یا نه؟ اگر قرینه‌ای آن را همراهی بکند که این حکم مخصوص آنها است نظیر آیه مباهله نظیر آیه تطهیر نظیر ﴿انما ولیکم الله﴾ و مانند آن خب دلیل خاص داریم که منظور از این آیه تطهیر مشخص است چه کسانی هستند و در مباهله مشخص هست چه کسانی هستند و در آیهٴ ولایت مشخص است چه کسانی هستند و مانند آن امّا اگر دلیل خاصّی بر حصر نباشد مورد مخصص نیست شأن نزول خاص مخصص نیست عمده عموم یا اطلاق آیه است مخصوصاً موردی که خود قرآن کریم به تعمیم یا اطلاق آن اشاره کند نظیر آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ ٴ انبیاء در جریان یونس (سلام الله علیه) که آیهٴ 87 همان سورهٴ انبیاء ناظر به آن است به حسب ظاهر قصّهٴ یونس را مطرح می‌کند و نجات پیدا کردن او بعد از آن ذکر یونسی لکن در ذیل آیه دلیل بر تعمیم و اطلاق هست آیه 87 این است ﴿و ذالنون اذ ذهب معاضباً فظن أن لن نقدر علیه فنادیٰ فی الظلمات أن لا إله الا انت سبحانک إنی کنت من الظالمین ٭ فاستجبنا له و نجیناه من الغم﴾ تا اینجا مال حضرت یونس است ما اگر چنانچه بخواهیم بگوییم هر که بگوید این ذکر یونسی (سلام الله علیه) را بگوید ﴿لا إله الا أنت سبحانک انی کنت من الظالمین﴾ از غم نجات پیدا می‌کند در برابر اطلاق یا عموم باشد بگوییم مورد مخصص نیست عمده اطلاق است و اینها اگر اطلاق داشته باشد لکن در ذیل آیهٴ 87 بعد از اینکه فرمود ﴿فاستجبنا له و نجیناه من الغم﴾ فرمود ﴿و کذلک ننجی المومنین﴾ یعنی این دیگر اختصاص به حضرت یونس ندارد هر مومنی استغاثه کند و ما را بخواند و از ما بخواهد و بگوید ﴿لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین﴾ ما او را نجات می‌دهیم این ذکر یونسی که می‌گویند مجرّد است بعضی می‌گویند دویست بار بگو بعضی می‌گویند صد بار بگو در حال سجده بگو بله بزرگان ما این دستور‌ها را دادند و می‌دهند کار خوبی هم هست اما وجود مبارک یونس یک بار گفته این چنین نیست که دویست بار گفته باشد که این دلی می‌خواهد و یک قلب شکسته‌ای می‌خواهد و یک حالی می‌خواهد اگر آن حال پیدا شد حالا چرا دویست بار خدا که نفرمود اگر دویست بار گفتی ما نجات می‌دهیم که شما یک بار بگو لبیک می‌گویم به هر تقدیر این از آن سنخی نیست که ما بخواهیم بگوییم مورد مخصص نیست ما به اطلاق یا عموم تمسک می‌کنیم بلکه وعده ذات اقدس اله نسبت به گسترش این استجابت عام است فرمود ﴿و کذلک ننجی المؤمنین﴾
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی