- 1375
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره هود – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 6 سوره هود – بخش دوم
- رزق تمام حیوانات و موجودات به دست خداست
- تفاوت رزق موجودات متفاوت
- عوامل افزایش رزق
- حکمت و تدبیر الهی
- تلاش برای روزی
- رزق معنوی و علمی
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وما من دابة فی الأَرض إلا على الله رزقها ویعلم مستقرها ومستودعها کلّ فی کتاب مبین ٭ هو الذی خلق السماوات والأَرض فی ستّة أَیام وکان عرشه على الماء لیبلوکم أَیّکم أَحسن عملاً ولئن قلت إنّکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الّذین کفروا إن هذا إلّا سحرٌ مبین﴾
برای بیان توحید ربوبی و سایر اسمای حسنای ذات اقدس اله براهینی در این سوره کریمه مبارکه بیان فرمود یکی مسئله رازق بودن خدای سبحان است نسبت به هر موجود اینکه فرمود ﴿و ما من دابة فی الأرض إلّا علی الله رزقها﴾ صغرای قیاس را در سوره مبارکه نوح بیان کرده است چه اینکه بخشی از این صغری را در سوره مبارکه انعام افاضه فرمود در سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود آیهٴ 38سورهٴ انعام ﴿و ما من دابّة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلّا أمم أمثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شییء ثمّ الی ربهم یحشرون﴾ هیچ جنبندهای در زمین نیست و هیچ پرندهای در فضا نیست مگر آنها هم مثل شما نظاممند هستند امت هستند و قانونی دارند حسابی دارند و کتابی دارند و عقابی دارند و ما در کتاب الهی حالا یا لوح محفوظ است یا موضع دیگر هیچ چیز را فروگذار نکردیم همه اینها را تنظیم کردیم تدوین کردیم تکویناً و ارائه میکنیم و بازگشت همه اینها در حشر اکبر هم بطرف خدای سبحان است ﴿ثم الی ربّهم یحشرون﴾ این مربوط به حشر اکبر است همانطوری که انسانها محشور میشوند زمین هم محشور میشود موجودات زمینی محشور میشوند اگر ﴿و الأرض جمیعاً قبضَتُه یوم القیامه﴾ اگر ﴿و السموٰات مطویّاتٌ بیمینه﴾ معلوم میشود که کل این نظام در حشر اکبر حضور دارند و موجودات این نظام هم باید در حشر اکبر حضور داشته باشند در سوره مبارکه نور از دواب به این صورت یاد کرده است آیه 45 سوره مبارکه نور ﴿و الله خلق کل دابة من ماء﴾ که ریشه اصلی و ماده اصلی این موجودات آب است حالا باید مشخص کرد که منظور از این آب چیست ﴿فمنهم من یمشی علی بطنه﴾ مثل خزندهها ﴿و منهم من یمشی علی رِجُلین﴾ مثل انسان مرغ و مانند آن ﴿و منهم من یمشی علی أربع﴾ مثل انعام ﴿یخلق الله ما یشاء انّ الله علی کل شییءٍ قدیر﴾ انواع و اقسام حیواناتی را که خدای سبحان آفرید و ممکن است بعداً خلق بکند و هنوز شما آنها را ندیدید اینچنین نیست که تمام حیوانات کشف شده باشند و تمام حیوانات از قوه به فعلیت رسیده باشند خیلی از چیزها است که ذات اقدس اله بعدها ممکن است خلق بکند همین ویروسها، همین میکروبها، همین موجودات ریزی که بعدها کشف میشود حالا چه جاندار باشد چه بیجان اینها مخلوقات بعدی است که اینها ممکن است موادشان قبلا خلق شده باشد اما افاضه صورتهای گوناگون که باعث تمیّز این انواع ذیروح یا غیر ذیروح بعداً پیدا شده است اینکه در آیهٴ 8 سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود ﴿والخیل والبغال والحمیر لترکبوها و زینةً و یخلق ما لا تعلمون﴾ این فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد یعنی خیلی از چیزها هنوز در پیش است که خدا میآفریند که شما نمیبینید اینطور نیست که همه حیوانات از قوّه به فعلیت رسیدند و یک جانوری میکربی چیزی بعدها خلق نشود اینطور نیست یک بیان نورانی وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) دارد که فرمود «کلّما أحدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون» هر وقت مردم گناهان بی سابقه انجام دادند ذات اقدس اله اینها را به بلاهای بی سابقه گرفتار میکند بلاهای بی سابقه هم گاهی به صورت بیماریها، ویروسها و میکربهای بی سابقهای است که بعدها کشف میشود یا خدا میآفریند و اینها کشف میکنند فرمود ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ نه اینکه «خلق ما لا تعلمون» در جریان «خلق ما لا تعلمون» آن آیات مربوط به نظام آسمانها اینچنین است فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرو﴾ حالا یا لام زائد است یا زائد نیست بالاخره یا سوگند است یا نیازی به سوگند نیست فرمود آنچه در سحر موجود است دو قسم است بعضی چیزها را شما میبینید بعضی چیزها را نمیبینید ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ الان هم خیلی از کواکب هستند که با چشمهای مسلح هم دیده نمیشوند بعدها البته ممکن است با پیشرفتهای علم ببینند بنابراین همه اینها زیرمجموعه خلقت خدا است.
سوال: جواب: این درباره ذی روح است البته آنها هم ممکن است که ذات اقدس اله توفیقی به بشر عطاء کند که صنایع نو افتتار کند آن هم مما لا تعلمون هست لکن جزءِ این امور ذی روح نیست آنها هم البته خدای سبحان افاضه میکند چون ﴿و ما بکم من نعمة فمن الله﴾ خوب پس اینها صغریات مسئله است که گاهی در سوره انعام گاهی در سورهٴ نحل گاهی در سورهٴ نور اینها را بیان فرمود کبرای مسئله این است که هر چی دابه شد این رزقش به عهدهٴ خدا است البته منظور رزقهایی است که در دنیا تأمین میشود اما رزقهای آخرت آن دیگر با کسب و تلاش و کوشش نیست آن محصول کاری است که در دنیا انجام شده است یا رزقی که شهدا دارند ﴿أحیاء عند ربهم یرزقون﴾ آن رزق دنیایی نیست که با کسب و کار جدید حاصل بشود البته محصول شهادت آنها است آنها که ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده﴾ یا ﴿کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابهاً﴾ این روزیهایی که در بهشت دارند روزیهایی که در برزخ دارند مخصوصا روزیهای که شهدا عند الله دارند آنها خارج از محدوده این آیه است در آیات دیگر داخل هست و اما این ناظر به ربوبیّت خدا است که برهان اقامه بکند که چون این رزق است این ربوبیّت حکیمانه است پس یک رازق حکیمی هست ﴿و ما من دابة فی الأرض إلّا علی الله رزقها﴾ و اینچنین نیست که دنیا نظیر بهشت باشد که کسب و کار نباشد خدای سبحان فرمود من شما را آفریدم روزی شما را خلق کردم راهی که شما را به روزی برساند خلق کردم شما را با عقل و نقل هدایت کردم چگونه این راه را طی کنید و به مقصد برسید و روزی پیدا کنید بقیّه دیگر به عهدهٴ شما است ﴿اعطی کل شیءٍ خلقه ثمّ هدیٰ﴾ بعد فرمود ﴿للرّجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیب ممّا اکتسبن﴾ چه زن چه مرد هر چه کسب کرد دیگر مال خودش است اینچنین نیست که انسان بیکار بنشیند و روزی به دهان او بیاید مستحضرید یکی از گروههایی که دعای آنها مستجاب نیست همان گروه بیکار و تنبل است انسان تنبل و بیکار جزءِ چند گروهی هستند که دعایشان مستجاب نمیشود آنها نه تنها گرسنه میمانند اگر دعا هم بکنند خدا به آنها روزی نمیدهد چون نظام رزق بر این است که انسان را بیافریند انسان را و دستگاه گوارشی او به او عطاء بکند با عقل و نقل فکرش را هدایت بکند که چگونه روزی تهیه کند راه رسیدن به روزی را مشخص بکند روزی را هم بیافریند منتها تخلق و پیمودن این راه به عهدهٴ خود انسان است بارها این کریمهای که فرمود ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة ساقطعلیک رطباً جنّیاً﴾ را ملاحظه فرمودید خوب در اینجا وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) همه آن برکات را از راه اعجاز غیبی مشاهده کرد یعنی از راه اعجاز غیبی ﴿فتمثّل لها بشراً سویاً﴾ شد از راه اعجاز غیبی مادر شد از راه اعجاز غیبی آن بارش را از رحم به دامن نهاد از راه اعجاز غیبی بعدها بچه در گهواره حرف میزند همه اینها معجزه است و از راه اعجاز غیبی هم ﴿فأجاءها المخاض الی جذع النّخلة﴾ این ﴿جذع النّخلة﴾ این درختی که بارور نبود باور شد و میوههای فراوان آورد همه چیز از راه غیب بود اما بالاخره ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة تساقط علیک رطباً جنیّاً﴾ هم مطرح است به او دستور داده شد تو هم دستی دراز کن این شاخه را اهتزاز بده تکان بده هزی اهتزاز بده که این میوهها بیافتد یعنی تو هم بالاخره باید یک دستی دراز بکنی یک شاخهای تکان بدهی بنابراین نیست که انسان در دنیا هیچ کاری نکند حتی اگر کسی اهل کرامت شد روزیهای او هم فراوان شد بالاخره یک قدمی هم باید بردارد چون خاصیّت عالم طبیعت این است پس بنابراین اگر چنانچه ذات اقدس اله روزی تهیّه کرده است مربوط به آن عناصر محوری است کسب و کار را از ما نگرفتند بلکه کسب و کار را بر ما واجب کردند که در فقه مستحضرید تحصیل رزق برای عائله واجب است تحصیل رزق هم بر خود انسان واجب است «شرّ الناس من کان کَلّاً علی الناس» بدترین مردم یک ملت بیکاری هستند که روزی آنها را دیگران تأمین میکنند و کل بر مردم باشند اگر «شرّ الناس من کان کَلّاً علی الناس» است پس معلوم میشود تحصیل رزق واجب است کار کردن واجب است حالا کار یک وقتی کار کشاورزی و دامداری است یا فوق اینها کارهای فرهنگی و علمی بالأخره کار لازم است آن نظام بیت المال نظاممند باید همه را تأمین کند کارگر و کشاورز و دامدار را یک جور فرهنگیها را جور دیگر بالأخره کار تلاش کوشش یک حساب خاصی لازم است.
سوال: جواب: بله آن نشانه کرامت بود آن را چون عهدهدار بود کارش هم اداره مسجد بود انجام میداد بیکار که نبود این ذات اقدس اله هم او را قبول کرده این را به عنوان خدمتگزار اصلاً مریم یعنی خادمة المسجد خادمة المعبد این باید کار میکرد تمیز میکرد نظافت میکرد و میکرد اینطور نبود یک آدم بیکار باشد که مادرش هم این را وقف مسجد کرده بود این کلمه عمرش خودش را وقف کرد خودش را وقف کرد وقف اصطلاحی نیست اما در تعبیرات فقهی در تعبیرات روایی ما این است که اگر کسی عمرش را وقف بکند به خدمت مردم این تعبیر وقف در روایت ما است خوب این را مادرش(سلام الله علیهما) نذر کرده بود که این بچهاش را به مسجد بدهد به معبد بدهد که معبد را اداره بکند و خیال میکرد که این بچه پسر است و مرد بهتر میتواند خدمات معبد را به عهده بگیرد بعد ذات اقدس اله به او دختر دارد و این هم گفت ﴿ربّ أنّی وضعتها أنثی﴾ بعد خدا فرمود ﴿والله أعلم بما وضعت ولیس الذّکر کالأنثی﴾ یعنی آن پسر بچه که تو میخواستی مثل این دختری که ما به تو دادیم نیست این تشبیه هم تشبیه معکوس نیست همان تشبیه أصیل و أصلی است در جای خودش است لیس الذکر التی طلبتها کالانثی التی وهبت لها آن پسر بچهای که تو میخواستی کار این دختر بچه را نمیکند این میشود مادر عیسی او دیگر پدر عیسی نمیشد بنابراین چیزی ما به تو دادیم که فوق آن خواسته تو بود بعد این هم رفت و مسجد و خدمتگذاری مسجد را به عهده میگرفت و بعد هم ذات اقدس اله تأمین میکرد به هر تقدیر یک آدم بیکار اهل رزق و روزی نخواهد بود چون بر او واجب است «شر الناس من کان کَلّاً علی الناس» اما اگر کسی کار بد مردم نکند فقط در خانه بنشیند خودش مطالعه بکند بر معلومات خودش بیافزاید این معلوم نیست که کار ضایعهای دارد این همه نیازی که مردم دارند به نشر معارف به تربیت به ارشاد به هدایت به طرح هجرت آدم در خانه بنشیند فقط دارد مطالعه میکند بر معلومات خودش میافزاید آن وقت گله بکند به روزگار بد بگوید تو داری کار بدی میکنی تو باید کسب و کار بکنی این را هم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده هم در نهج البلاغه در کلمات قصار حضرت است که اگر صاحب شریعت بر جهّال واجب کرده است که عالم بشوند و از آنها تعهّد گرفته است که متعلّم بشوند قبل از اخذ تعهّد از جهّال از عالمان دین تعهّد گرفته شده است که شما تعلیم بدهید «لأنّ العلمکان قبل الجهل» خوب اگر بر جهّال تعلم واجب باشد بر علما هم تعلیم واجب است دیگر و اگر چنانچه کسی اهل منبر و مسجد و ارشاد و هدایت نباشد به همین اوهام که اینها برای من کوچک است قهرا اینها که نرفتند نوبت به شاگردانشان میرسد شاگردانشان هم نمیروند نوبت به مداحان میرسد همین که میبینید وضع ایران خدای ناکرده نظیر وضع پاکستان میشود که دست ذاکران میافتد مردم را باید عالم کرد شما جلد اول اصول کافی را ببینید جلد دوم اصول کافی را هم ببینید تا فاصله خیلی است این جلد دومش خیلی نرم است اخلاقی است این را ائمه گفتند دیگر بسیاری از علما و بزرگان منبر میرفتند حالا آن منبرهای حرفهای که لازم نیست آدم احکام میگوید حرف خوب میزند حرف خوب هم حرف میزند نیم ساعت حرف میزند ورّاجی هم نمیکند خودش میفهمد که دارد چه میگوید خودش به فهمیدهاش باور دارد و عمل میکند به مردم هم میگوید مردم هم تشنه این حرفها هستند اگر بر مردم اثر نمیکرد که بر ما گفتن واجب نبود که همیشه اثر میکند دیگر اینچنین نیست که آدم همهاش بخواهد حرفهای عالمانه مال حوزه و دانشگاه است اما برای مردم باید اخلاقیات را گفت اینها را رقیق کرد نازل کرد تنزّل داد و گفت به هر تقدیر وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) کارش این بود بالاخره انسان باید یک کاری بکند برای جامعه یا این کار فرهنگی کار فرهنگی نشر معارف نه گوشه نشستن بر معلومات خود یک وقت یک کسی استگوشه مینشیند کتاب عمیقی مینویسد خوب آن هم نشر است یک وقتی چهارتا کلمه را به چهل تا کلمه قبلی افزوده میکند با هم دفن میشوند این فقط خودش را دریافت این چه حقّی بر جامعه دارد و بیت المال چه تعهّدی نسبت به همچه آدمی دارد بالأخره تعلیم مردم تربیت مردم از کارهای رسمی انبیاء و اولیاء است خوب مریم(سلام الله علیها) هم عهدهدار همان کار بود و خدا هم تأمین میکرد و زکریا هم ﴿کلّما دخل علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً﴾ اما اینجا که حالا از مسجد بیرون آمده ﴿إذ انتبذت من أهلها مکاناً شرقیّاً﴾ اینجا دیگر خدمتگذاری مسجد نیست اینجا دیگر مادری است بطور عادی در چنین حالی گرچه بسیاری از کرامات برای آن حضرت فراهم شد اما بالاخره او هم باید دستی تکان بدهد این شاخه را اهتزاز بدهد چهارتا میوه هم بیافتد و او استفاده کند ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة تساقط علیک رطباً جنّیا﴾ خوب اگر همه آنها روی مجاری غیب بود این شاخه را یک قدری خم کردن هم مقدور خدا بود دیگر حرفی در آن نبود دیگر لازم نبود این دست تکان بدهد و شاخه را حرکت بدهد غرض این است که بساط نظام بر حرکت است و تحصیل است و کار است و تلاش و کوشش در آن آیهای که باز قبلا قرائت شد فرمود ﴿فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه﴾ یعنی روی دوش زمین سوار بشوید روزیهایتان را بگیرید بالاخره اگر دامدارید، اگر کشاورزید، اگر معدن شناس هستید با این دشت و دریا و کوه آشنایید دیگر روزیهای شما یا درون کوه است به نام معدن یا بالای کوه است به نام خار و مزرع و مرتع امثال ذلک یا در دشت است به عنوان جای کشاورزی بالأخره ﴿فامشوا فی مناکبهاو کلوا من رزقه و الیه النشور﴾ اگر کسی همینطور صاف بنشیند این را که خدا وعده نداده که این را این فقط مال بهشتیها است مطلب دیگر آن است که تعهّد الهی همانطوری که قبلا ملاحظه فرمودید به این برمیگردد که اسمی از اسمای حسنای خدا در سایر اسمای او حکومت میکند و همه اینها هم زیرمجموعهٴ الرّحمان هستند یا الله هستند که الرّحمان و الله محکوم به هیچ اسمی نیست و اما اینکه ذات اقدس اله روزی را به برخی عطاء میکند به برخی عطاء نمیکند این نیست به همه میدهد منتها در قبض و بسطش ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ اختلاف است و این هم مربوط به کار و کوشش افراد است از یک سو و مربوط به آزمون الهی است از سوی دیگر در سوره مبارکه فجر هم قبلا ملاحظه فرمودید که فرمود ما هیچ کسی را با روزی کریم نکردیم رزق کریم یک چیز دیگر است وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) از نبوّت خود بعنوان رزق کریم یاد میکند ﴿و رزقنی منه رزقاً حسنا﴾ این رزق کریم رزق حسن مربوط به نبوّت است رسالت است امامت است خلافت است اینگونه از معنویات است که ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ ا ما این امور مادّی نشانه کرامت نیست هر کس را خدای سبحان هر چه داد روی آزمایش است آن خطبه نهج البلاغه قبلا اینجا خوانده شد که اگر کسی وضع مالیاش رو به راه است و هر چه بخواهد برای او فراهم است سفره گسترده دارد نعمتهای بی شمار دارد او باید بداند که خدای سبحان او را توهین کرده است تحقیر کرده است استدلال حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد از اینکه ما را با دو اصل آشنا کرد و آن زمینهٴ این است اصل اول این است که انسان تا نفس میکشد کار کند حالا هر کاری دارد این حسب حلال کار حلال چه فرهنگی چه غیر فرهنگی انسان تا زنده است کار کند این حریص در کار باشد یک دو، قانع در مصرف برخی قانع در کار هستند حریص در مصرف خود حضرت امیر اینطور بود ائمه(علیهم السلام) این طور بودند اینها هیچکدام بیکار نبودند سعی و تلاششان این بود کار کنند تولید کنند مشکل جامعه را حل کنند خودشان که هم اعهد من الناس قانعانه به سر مىبرند این تلاش در تولید و قناعت در مصرف باعث تمدن دینی مردم است این جابجا کردن مىشود فرهنگ مصرفی یعنی آن قناعت بیاید جای تولید و این تولید بیاید جای تلاش و این تلاش بیافتد روی مصرف.
سوال: جواب: نه بالاخره باید به طرف اگر این فرهنگ پیاده شود غالب این طور میشود دیگر دین اساسش بر این است که مردم تلاش بکنند در تولید تا کسی نیازمند نماند قانع باشند در مصرف چون بقیه دیگر بین نصیب و موتلف است فرمود ما قزنی هستیم یک عده خزنی که یک وقتی در خطبه های نماز جمعه این بیان نهج البلاغه مشخص شد که چه فرق است بین اینها این قزن با قاف و زا یعنی کسی که به اندازه دیدید این نان خشک را انسان وقتی میخواهد بخورد با گوشه دندان این نان خشک را تکه میخورد یا به گوشه لب میخورد چون بالاخره خیلی غذای گوارا نیست اینطور نیست که تمام دهانش را باز کند برای اینکه یک تکه نان خشک بخورد اینها را میگویند اهل قزن غذای عادی هم که چه مهمانی چه غیر مهمانی بالاخره لقمه مختصری میگذارند قاشق معتدلی برمیدارند که سیر بشوند بعضی ما میبینید اگر گرسنهاند اگر یک غذای چرب و شیرینی گوارایی نصیبشان میشود اینها خزنی میخورند اینها با تمام دهان میخورند قاشق را پر میکنند که گاهی از کناره های لبشان میریزد حضرت هر دو گروه را معرفی کرده فرمود اینها «یخضمون مال الله خضمة الإبل نِبْتة الرّبیع» فرمود دیدید بالاخره این شترهای بیابان گرسنه اینها اگر زمستان و پاییز را با سختی بگذرانند وقتی بهار چهار تا علف با بوته گیرش بیاید این خزنی میخورد یعنی با دهان پهن و لب و لوچه پهن همه اینها را میگذارد زیر این بوته این بوته را از ریشه درمیآورد دیگر آنجا بوتهای نمیروید این سرمایه ملت هم میخورد یک گوسفند اگر بخواهد بخورد سرمایه را نمیخورد این برگها را میخورد این ساقهها و خوشهها و شاخهها را میخورد اما اینطور نیست نظیر بولدوزر دندان بگذارد زیر ریشه ریشه را در بیاورد دیگر یک وقت است یک کسی چهار تا خیانت میکند یک وقتی نفت مملکت را خیانت میکند این مثل «یخضمون» است فرمود یک عده «یخضمون مال الله» یا بیت المال «خضمة الإبل نبتة الربیع» که آنجا نقد میکند خوب نان خشک را که انسان خضمی نمیخورد قضمی میخورد آنجا مشخص فرمود بعد در خطبه دیگر بیان کرد که انبیا(علیهم السلام) ساده زیستند حالا ما اینها را بدانیم اگر هم عمل نمىکنیم لااقل گاهی پیش خودمان خجالت بکشیم که خبر دیگری است راه راه دیگر است فرمود آدم اگر نداند خجالت هم نمىکشد این از خطبههای بلند علوی(سلام الله علیه) است فرمود من وضع انبیا را برای شما تشریح کنم شما همهتان مىدانید که فلان پیغمبر فلان پیغمبر فلان پیغمبر ساده زیست بعد به وجود مبارک پیغمبر را از قبل ذکر فرمود بعد جریان حضرت موسی را بعد جریان حضرت عیسی را بعد جریان حضرت داود را بعد جریان حضرت عیسی را بعد دوباره جریان حضرت پیغمبر را ذکر کرد و تحلیل کرد فرمود اینها که ساده زندگی مىکردند امر خالی از این دو قسم نیست یا انسان باید بگوید به اینکه و اینها هم که این دو مطلب روشن است یکی اینکه اینها ساده زندگی مىکردند و نداشتند برای اینکه هر چه بود در اختیار دیگران قرار مىدادند و امر دوم این است که از اینها کاملتر و شریفتر ذات اقدس اله کسی را خلق نکرد این دو اصل همینها ساده زندگی مىکردند هم از اینها شریفتر و کاملتر کسی خلق نشده بود آنگاه روی این دو عنصر محوری استدلال مىکند مىگویند داشتن متنعم بودن نه وقتی کسی دارد کارهای خیر فراوان مىکند نظیر خدیجه(سلام الله علیها) نه همان دارد که خضمی زندگی کند نه قضمی اگر داشتن و خضمی زندگی کردن و سفره رنگین داشتن کمال است باید بگوییم یا کمال است یا کمال نیست اگر کمال است باید ملتزم بشویم که این کمال را ذات اقدس اله به انسانهای کامل نداد و آنها از این جهت ناقص هستند زیرا کسی ملتزم نمىشود که کاملترین انسان را خدای سبحان از یک جهتی ناقص کرده باشد پس معلوم مىشود اینها کمال نیست کمال نیست هم بی تفاوت هم نیست چون بالاخره انسان حیات خودش را دربارهٴ این امور صرف مىکند بعد فرمود معلوم میشود اینها نه عیب است و نقص است و وهن است و بخل و بداند هر کسی که در کنار سفره رنگین مىنشیند بداند که ذات اقدس اله اهانه او را مسخره کرده توهین کرده شکمباره بار آورده دارند فرشتگان به او مىخندند این لااقل بفهمد که ملائکه دارند او را مسخره مىکنند بین خود و بین خدای خود بالاخره یک وقتی خوب است که خجالت بکشد این نقص است این عیب است بنابراین دنیا زدگی به این معنا است که انسان خصنی زندگی بکند آن وقت تا نفس مىکشد اگر اهل حوزه و دانشگاه است مثل ابوریحان که در جریان ابوریحان شنیدید این در حال بود در بستر احتضار بود در محله ایشان یک فقیهی بود در همان کوچه گفت این فقیه را حاضر کنید من در مسئله میراث جدّات ثمانیه و اینها نظری دارم گفتند الان آخر این آخرها لحظات عمر شما است گفت نه من بفهمم و بمیرم بهتر است یا نفهمیده بمیرم این بزرگوار و فقیه را آوردند و ایشان شروع کرد به مباحثه و مناظره فکری و این فقیه بزرگوار از محضر ایشان فاصله گرفت هنوز به خانهاش نرسید که شیوند بلند شد که ابوریحان مرد این در شرح ابوریحان بیرونی است اینها که به اینجا رسیدهاند آن وقتهای فارق را درباره علوم گوناگون صرف مىکردند هرگز وقت را به بطالت نگذراندند انسان تا زنده است کار حالا هر کسی در هر رشته این یکی این مىشود تلاش در تولید آن هم مىشود قناعت در مصرف در بخشهای امور مالی قانعانه زندگی کند چون راحتترین وضع همین است سادهترین وضع همین است مىماند مسئله سعه و رزقی که بشر به او مبتلا است در سوره مبارکه فجر فرمود به اینکه ما البته افراد را کریم نگه مىداریم کرامت دارند پیش ما مکرم هستند و مکرم هستند ولی این بعد الارض علی الله است أمّا در دنیا که معلوم نمىشود که کی کریم است کی کریم نیست این به حسن عاقبت انسان معلوم است انبیاء و اولیاء که ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که تکلیفشان روشن است اما دیگران را فرمود به اینکه ما هر چه دادیم امتحان کردیم بعضی در مبتلا به ثروت هستند بعضی مبتلا به فقر فرمود ﴿فأما الإنسان اذا ما ابتلاه ربّه فأکرمه و نعّمه یقول ربی اکرمن ٭ و امّا اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی اهانن﴾ ما هر دو را مبتلا کردیم یکی را به ثروت مبتلا کردیم یعنی ممتحن کردیم مورد ابتلا امتحان و آزمون ما است ببینیم شکر مىکند یا نه یکی را به فقر مبتلا کردیم مبتلای ما است ممتحن ما است آزمودیم ببینیم صبر مىکند یا نه هر دو مبتلایند الان که ما اینجا سالماً الحمدلله نشستیم مبتلا به سلامت هستیم نه اینکه آنها که در تخت بیمارستان هستند آنها مبتلا به مرض باشند ما مبتلا نباشیم این سلامت ابتلای ما است ما ببینیم از این سلامت چه بهرهای مىبریم اینطور رایگان که در دنیا به کسی چیزی نمىدهند که آنجایی که رایگان است بهشت است اگر یک چیزی به آدم دادند و چیزی از آدم نخواستد معلوم مىشود رایگان است اما اگر چیزی به آدم دادند در قبالش مسئولیّت خواستند معلوم مىشود ابتلا است دیگر الان ما که الحمد لله سالم هستیم مبتلا به سلامت هستیم یعنی ممتحن هستیم ابتلا که به معنی درد نیست ابتلا به معنی آزمون است در هر دو بخش فرمود ما اینها را مىآزماییم یا به ثروت ابتلا دارند یا به فقر ابتلا دارند فتحصل آنچه که مربوط به ذات اقدس اله است تأمین رزق است ایجاد راه است تأمین هدایت به راه است و آماده کردن این مهتدی است کسب و کوشش به عهده خود انسان است ﴿للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیبٌ ممّا اکتسبن﴾ و هر چه گیر انسان آمده است نشانه کرامت نیست چون «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله» و اگر چیزی در دنیا بخواهد نشانه کرامت باشد همان تقوا است حالا مسائل دیگر برای نوبت بعدی.
«والحمد لله رب العالمین»
- رزق تمام حیوانات و موجودات به دست خداست
- تفاوت رزق موجودات متفاوت
- عوامل افزایش رزق
- حکمت و تدبیر الهی
- تلاش برای روزی
- رزق معنوی و علمی
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وما من دابة فی الأَرض إلا على الله رزقها ویعلم مستقرها ومستودعها کلّ فی کتاب مبین ٭ هو الذی خلق السماوات والأَرض فی ستّة أَیام وکان عرشه على الماء لیبلوکم أَیّکم أَحسن عملاً ولئن قلت إنّکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الّذین کفروا إن هذا إلّا سحرٌ مبین﴾
برای بیان توحید ربوبی و سایر اسمای حسنای ذات اقدس اله براهینی در این سوره کریمه مبارکه بیان فرمود یکی مسئله رازق بودن خدای سبحان است نسبت به هر موجود اینکه فرمود ﴿و ما من دابة فی الأرض إلّا علی الله رزقها﴾ صغرای قیاس را در سوره مبارکه نوح بیان کرده است چه اینکه بخشی از این صغری را در سوره مبارکه انعام افاضه فرمود در سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود آیهٴ 38سورهٴ انعام ﴿و ما من دابّة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلّا أمم أمثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شییء ثمّ الی ربهم یحشرون﴾ هیچ جنبندهای در زمین نیست و هیچ پرندهای در فضا نیست مگر آنها هم مثل شما نظاممند هستند امت هستند و قانونی دارند حسابی دارند و کتابی دارند و عقابی دارند و ما در کتاب الهی حالا یا لوح محفوظ است یا موضع دیگر هیچ چیز را فروگذار نکردیم همه اینها را تنظیم کردیم تدوین کردیم تکویناً و ارائه میکنیم و بازگشت همه اینها در حشر اکبر هم بطرف خدای سبحان است ﴿ثم الی ربّهم یحشرون﴾ این مربوط به حشر اکبر است همانطوری که انسانها محشور میشوند زمین هم محشور میشود موجودات زمینی محشور میشوند اگر ﴿و الأرض جمیعاً قبضَتُه یوم القیامه﴾ اگر ﴿و السموٰات مطویّاتٌ بیمینه﴾ معلوم میشود که کل این نظام در حشر اکبر حضور دارند و موجودات این نظام هم باید در حشر اکبر حضور داشته باشند در سوره مبارکه نور از دواب به این صورت یاد کرده است آیه 45 سوره مبارکه نور ﴿و الله خلق کل دابة من ماء﴾ که ریشه اصلی و ماده اصلی این موجودات آب است حالا باید مشخص کرد که منظور از این آب چیست ﴿فمنهم من یمشی علی بطنه﴾ مثل خزندهها ﴿و منهم من یمشی علی رِجُلین﴾ مثل انسان مرغ و مانند آن ﴿و منهم من یمشی علی أربع﴾ مثل انعام ﴿یخلق الله ما یشاء انّ الله علی کل شییءٍ قدیر﴾ انواع و اقسام حیواناتی را که خدای سبحان آفرید و ممکن است بعداً خلق بکند و هنوز شما آنها را ندیدید اینچنین نیست که تمام حیوانات کشف شده باشند و تمام حیوانات از قوه به فعلیت رسیده باشند خیلی از چیزها است که ذات اقدس اله بعدها ممکن است خلق بکند همین ویروسها، همین میکروبها، همین موجودات ریزی که بعدها کشف میشود حالا چه جاندار باشد چه بیجان اینها مخلوقات بعدی است که اینها ممکن است موادشان قبلا خلق شده باشد اما افاضه صورتهای گوناگون که باعث تمیّز این انواع ذیروح یا غیر ذیروح بعداً پیدا شده است اینکه در آیهٴ 8 سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود ﴿والخیل والبغال والحمیر لترکبوها و زینةً و یخلق ما لا تعلمون﴾ این فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد یعنی خیلی از چیزها هنوز در پیش است که خدا میآفریند که شما نمیبینید اینطور نیست که همه حیوانات از قوّه به فعلیت رسیدند و یک جانوری میکربی چیزی بعدها خلق نشود اینطور نیست یک بیان نورانی وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) دارد که فرمود «کلّما أحدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون» هر وقت مردم گناهان بی سابقه انجام دادند ذات اقدس اله اینها را به بلاهای بی سابقه گرفتار میکند بلاهای بی سابقه هم گاهی به صورت بیماریها، ویروسها و میکربهای بی سابقهای است که بعدها کشف میشود یا خدا میآفریند و اینها کشف میکنند فرمود ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ نه اینکه «خلق ما لا تعلمون» در جریان «خلق ما لا تعلمون» آن آیات مربوط به نظام آسمانها اینچنین است فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرو﴾ حالا یا لام زائد است یا زائد نیست بالاخره یا سوگند است یا نیازی به سوگند نیست فرمود آنچه در سحر موجود است دو قسم است بعضی چیزها را شما میبینید بعضی چیزها را نمیبینید ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ الان هم خیلی از کواکب هستند که با چشمهای مسلح هم دیده نمیشوند بعدها البته ممکن است با پیشرفتهای علم ببینند بنابراین همه اینها زیرمجموعه خلقت خدا است.
سوال: جواب: این درباره ذی روح است البته آنها هم ممکن است که ذات اقدس اله توفیقی به بشر عطاء کند که صنایع نو افتتار کند آن هم مما لا تعلمون هست لکن جزءِ این امور ذی روح نیست آنها هم البته خدای سبحان افاضه میکند چون ﴿و ما بکم من نعمة فمن الله﴾ خوب پس اینها صغریات مسئله است که گاهی در سوره انعام گاهی در سورهٴ نحل گاهی در سورهٴ نور اینها را بیان فرمود کبرای مسئله این است که هر چی دابه شد این رزقش به عهدهٴ خدا است البته منظور رزقهایی است که در دنیا تأمین میشود اما رزقهای آخرت آن دیگر با کسب و تلاش و کوشش نیست آن محصول کاری است که در دنیا انجام شده است یا رزقی که شهدا دارند ﴿أحیاء عند ربهم یرزقون﴾ آن رزق دنیایی نیست که با کسب و کار جدید حاصل بشود البته محصول شهادت آنها است آنها که ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده﴾ یا ﴿کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابهاً﴾ این روزیهایی که در بهشت دارند روزیهایی که در برزخ دارند مخصوصا روزیهای که شهدا عند الله دارند آنها خارج از محدوده این آیه است در آیات دیگر داخل هست و اما این ناظر به ربوبیّت خدا است که برهان اقامه بکند که چون این رزق است این ربوبیّت حکیمانه است پس یک رازق حکیمی هست ﴿و ما من دابة فی الأرض إلّا علی الله رزقها﴾ و اینچنین نیست که دنیا نظیر بهشت باشد که کسب و کار نباشد خدای سبحان فرمود من شما را آفریدم روزی شما را خلق کردم راهی که شما را به روزی برساند خلق کردم شما را با عقل و نقل هدایت کردم چگونه این راه را طی کنید و به مقصد برسید و روزی پیدا کنید بقیّه دیگر به عهدهٴ شما است ﴿اعطی کل شیءٍ خلقه ثمّ هدیٰ﴾ بعد فرمود ﴿للرّجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیب ممّا اکتسبن﴾ چه زن چه مرد هر چه کسب کرد دیگر مال خودش است اینچنین نیست که انسان بیکار بنشیند و روزی به دهان او بیاید مستحضرید یکی از گروههایی که دعای آنها مستجاب نیست همان گروه بیکار و تنبل است انسان تنبل و بیکار جزءِ چند گروهی هستند که دعایشان مستجاب نمیشود آنها نه تنها گرسنه میمانند اگر دعا هم بکنند خدا به آنها روزی نمیدهد چون نظام رزق بر این است که انسان را بیافریند انسان را و دستگاه گوارشی او به او عطاء بکند با عقل و نقل فکرش را هدایت بکند که چگونه روزی تهیه کند راه رسیدن به روزی را مشخص بکند روزی را هم بیافریند منتها تخلق و پیمودن این راه به عهدهٴ خود انسان است بارها این کریمهای که فرمود ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة ساقطعلیک رطباً جنّیاً﴾ را ملاحظه فرمودید خوب در اینجا وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) همه آن برکات را از راه اعجاز غیبی مشاهده کرد یعنی از راه اعجاز غیبی ﴿فتمثّل لها بشراً سویاً﴾ شد از راه اعجاز غیبی مادر شد از راه اعجاز غیبی آن بارش را از رحم به دامن نهاد از راه اعجاز غیبی بعدها بچه در گهواره حرف میزند همه اینها معجزه است و از راه اعجاز غیبی هم ﴿فأجاءها المخاض الی جذع النّخلة﴾ این ﴿جذع النّخلة﴾ این درختی که بارور نبود باور شد و میوههای فراوان آورد همه چیز از راه غیب بود اما بالاخره ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة تساقط علیک رطباً جنیّاً﴾ هم مطرح است به او دستور داده شد تو هم دستی دراز کن این شاخه را اهتزاز بده تکان بده هزی اهتزاز بده که این میوهها بیافتد یعنی تو هم بالاخره باید یک دستی دراز بکنی یک شاخهای تکان بدهی بنابراین نیست که انسان در دنیا هیچ کاری نکند حتی اگر کسی اهل کرامت شد روزیهای او هم فراوان شد بالاخره یک قدمی هم باید بردارد چون خاصیّت عالم طبیعت این است پس بنابراین اگر چنانچه ذات اقدس اله روزی تهیّه کرده است مربوط به آن عناصر محوری است کسب و کار را از ما نگرفتند بلکه کسب و کار را بر ما واجب کردند که در فقه مستحضرید تحصیل رزق برای عائله واجب است تحصیل رزق هم بر خود انسان واجب است «شرّ الناس من کان کَلّاً علی الناس» بدترین مردم یک ملت بیکاری هستند که روزی آنها را دیگران تأمین میکنند و کل بر مردم باشند اگر «شرّ الناس من کان کَلّاً علی الناس» است پس معلوم میشود تحصیل رزق واجب است کار کردن واجب است حالا کار یک وقتی کار کشاورزی و دامداری است یا فوق اینها کارهای فرهنگی و علمی بالأخره کار لازم است آن نظام بیت المال نظاممند باید همه را تأمین کند کارگر و کشاورز و دامدار را یک جور فرهنگیها را جور دیگر بالأخره کار تلاش کوشش یک حساب خاصی لازم است.
سوال: جواب: بله آن نشانه کرامت بود آن را چون عهدهدار بود کارش هم اداره مسجد بود انجام میداد بیکار که نبود این ذات اقدس اله هم او را قبول کرده این را به عنوان خدمتگزار اصلاً مریم یعنی خادمة المسجد خادمة المعبد این باید کار میکرد تمیز میکرد نظافت میکرد و میکرد اینطور نبود یک آدم بیکار باشد که مادرش هم این را وقف مسجد کرده بود این کلمه عمرش خودش را وقف کرد خودش را وقف کرد وقف اصطلاحی نیست اما در تعبیرات فقهی در تعبیرات روایی ما این است که اگر کسی عمرش را وقف بکند به خدمت مردم این تعبیر وقف در روایت ما است خوب این را مادرش(سلام الله علیهما) نذر کرده بود که این بچهاش را به مسجد بدهد به معبد بدهد که معبد را اداره بکند و خیال میکرد که این بچه پسر است و مرد بهتر میتواند خدمات معبد را به عهده بگیرد بعد ذات اقدس اله به او دختر دارد و این هم گفت ﴿ربّ أنّی وضعتها أنثی﴾ بعد خدا فرمود ﴿والله أعلم بما وضعت ولیس الذّکر کالأنثی﴾ یعنی آن پسر بچه که تو میخواستی مثل این دختری که ما به تو دادیم نیست این تشبیه هم تشبیه معکوس نیست همان تشبیه أصیل و أصلی است در جای خودش است لیس الذکر التی طلبتها کالانثی التی وهبت لها آن پسر بچهای که تو میخواستی کار این دختر بچه را نمیکند این میشود مادر عیسی او دیگر پدر عیسی نمیشد بنابراین چیزی ما به تو دادیم که فوق آن خواسته تو بود بعد این هم رفت و مسجد و خدمتگذاری مسجد را به عهده میگرفت و بعد هم ذات اقدس اله تأمین میکرد به هر تقدیر یک آدم بیکار اهل رزق و روزی نخواهد بود چون بر او واجب است «شر الناس من کان کَلّاً علی الناس» اما اگر کسی کار بد مردم نکند فقط در خانه بنشیند خودش مطالعه بکند بر معلومات خودش بیافزاید این معلوم نیست که کار ضایعهای دارد این همه نیازی که مردم دارند به نشر معارف به تربیت به ارشاد به هدایت به طرح هجرت آدم در خانه بنشیند فقط دارد مطالعه میکند بر معلومات خودش میافزاید آن وقت گله بکند به روزگار بد بگوید تو داری کار بدی میکنی تو باید کسب و کار بکنی این را هم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده هم در نهج البلاغه در کلمات قصار حضرت است که اگر صاحب شریعت بر جهّال واجب کرده است که عالم بشوند و از آنها تعهّد گرفته است که متعلّم بشوند قبل از اخذ تعهّد از جهّال از عالمان دین تعهّد گرفته شده است که شما تعلیم بدهید «لأنّ العلمکان قبل الجهل» خوب اگر بر جهّال تعلم واجب باشد بر علما هم تعلیم واجب است دیگر و اگر چنانچه کسی اهل منبر و مسجد و ارشاد و هدایت نباشد به همین اوهام که اینها برای من کوچک است قهرا اینها که نرفتند نوبت به شاگردانشان میرسد شاگردانشان هم نمیروند نوبت به مداحان میرسد همین که میبینید وضع ایران خدای ناکرده نظیر وضع پاکستان میشود که دست ذاکران میافتد مردم را باید عالم کرد شما جلد اول اصول کافی را ببینید جلد دوم اصول کافی را هم ببینید تا فاصله خیلی است این جلد دومش خیلی نرم است اخلاقی است این را ائمه گفتند دیگر بسیاری از علما و بزرگان منبر میرفتند حالا آن منبرهای حرفهای که لازم نیست آدم احکام میگوید حرف خوب میزند حرف خوب هم حرف میزند نیم ساعت حرف میزند ورّاجی هم نمیکند خودش میفهمد که دارد چه میگوید خودش به فهمیدهاش باور دارد و عمل میکند به مردم هم میگوید مردم هم تشنه این حرفها هستند اگر بر مردم اثر نمیکرد که بر ما گفتن واجب نبود که همیشه اثر میکند دیگر اینچنین نیست که آدم همهاش بخواهد حرفهای عالمانه مال حوزه و دانشگاه است اما برای مردم باید اخلاقیات را گفت اینها را رقیق کرد نازل کرد تنزّل داد و گفت به هر تقدیر وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) کارش این بود بالاخره انسان باید یک کاری بکند برای جامعه یا این کار فرهنگی کار فرهنگی نشر معارف نه گوشه نشستن بر معلومات خود یک وقت یک کسی استگوشه مینشیند کتاب عمیقی مینویسد خوب آن هم نشر است یک وقتی چهارتا کلمه را به چهل تا کلمه قبلی افزوده میکند با هم دفن میشوند این فقط خودش را دریافت این چه حقّی بر جامعه دارد و بیت المال چه تعهّدی نسبت به همچه آدمی دارد بالأخره تعلیم مردم تربیت مردم از کارهای رسمی انبیاء و اولیاء است خوب مریم(سلام الله علیها) هم عهدهدار همان کار بود و خدا هم تأمین میکرد و زکریا هم ﴿کلّما دخل علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً﴾ اما اینجا که حالا از مسجد بیرون آمده ﴿إذ انتبذت من أهلها مکاناً شرقیّاً﴾ اینجا دیگر خدمتگذاری مسجد نیست اینجا دیگر مادری است بطور عادی در چنین حالی گرچه بسیاری از کرامات برای آن حضرت فراهم شد اما بالاخره او هم باید دستی تکان بدهد این شاخه را اهتزاز بدهد چهارتا میوه هم بیافتد و او استفاده کند ﴿و هزّی إلیک بجذع النّخلة تساقط علیک رطباً جنّیا﴾ خوب اگر همه آنها روی مجاری غیب بود این شاخه را یک قدری خم کردن هم مقدور خدا بود دیگر حرفی در آن نبود دیگر لازم نبود این دست تکان بدهد و شاخه را حرکت بدهد غرض این است که بساط نظام بر حرکت است و تحصیل است و کار است و تلاش و کوشش در آن آیهای که باز قبلا قرائت شد فرمود ﴿فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه﴾ یعنی روی دوش زمین سوار بشوید روزیهایتان را بگیرید بالاخره اگر دامدارید، اگر کشاورزید، اگر معدن شناس هستید با این دشت و دریا و کوه آشنایید دیگر روزیهای شما یا درون کوه است به نام معدن یا بالای کوه است به نام خار و مزرع و مرتع امثال ذلک یا در دشت است به عنوان جای کشاورزی بالأخره ﴿فامشوا فی مناکبهاو کلوا من رزقه و الیه النشور﴾ اگر کسی همینطور صاف بنشیند این را که خدا وعده نداده که این را این فقط مال بهشتیها است مطلب دیگر آن است که تعهّد الهی همانطوری که قبلا ملاحظه فرمودید به این برمیگردد که اسمی از اسمای حسنای خدا در سایر اسمای او حکومت میکند و همه اینها هم زیرمجموعهٴ الرّحمان هستند یا الله هستند که الرّحمان و الله محکوم به هیچ اسمی نیست و اما اینکه ذات اقدس اله روزی را به برخی عطاء میکند به برخی عطاء نمیکند این نیست به همه میدهد منتها در قبض و بسطش ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ اختلاف است و این هم مربوط به کار و کوشش افراد است از یک سو و مربوط به آزمون الهی است از سوی دیگر در سوره مبارکه فجر هم قبلا ملاحظه فرمودید که فرمود ما هیچ کسی را با روزی کریم نکردیم رزق کریم یک چیز دیگر است وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) از نبوّت خود بعنوان رزق کریم یاد میکند ﴿و رزقنی منه رزقاً حسنا﴾ این رزق کریم رزق حسن مربوط به نبوّت است رسالت است امامت است خلافت است اینگونه از معنویات است که ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ ا ما این امور مادّی نشانه کرامت نیست هر کس را خدای سبحان هر چه داد روی آزمایش است آن خطبه نهج البلاغه قبلا اینجا خوانده شد که اگر کسی وضع مالیاش رو به راه است و هر چه بخواهد برای او فراهم است سفره گسترده دارد نعمتهای بی شمار دارد او باید بداند که خدای سبحان او را توهین کرده است تحقیر کرده است استدلال حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد از اینکه ما را با دو اصل آشنا کرد و آن زمینهٴ این است اصل اول این است که انسان تا نفس میکشد کار کند حالا هر کاری دارد این حسب حلال کار حلال چه فرهنگی چه غیر فرهنگی انسان تا زنده است کار کند این حریص در کار باشد یک دو، قانع در مصرف برخی قانع در کار هستند حریص در مصرف خود حضرت امیر اینطور بود ائمه(علیهم السلام) این طور بودند اینها هیچکدام بیکار نبودند سعی و تلاششان این بود کار کنند تولید کنند مشکل جامعه را حل کنند خودشان که هم اعهد من الناس قانعانه به سر مىبرند این تلاش در تولید و قناعت در مصرف باعث تمدن دینی مردم است این جابجا کردن مىشود فرهنگ مصرفی یعنی آن قناعت بیاید جای تولید و این تولید بیاید جای تلاش و این تلاش بیافتد روی مصرف.
سوال: جواب: نه بالاخره باید به طرف اگر این فرهنگ پیاده شود غالب این طور میشود دیگر دین اساسش بر این است که مردم تلاش بکنند در تولید تا کسی نیازمند نماند قانع باشند در مصرف چون بقیه دیگر بین نصیب و موتلف است فرمود ما قزنی هستیم یک عده خزنی که یک وقتی در خطبه های نماز جمعه این بیان نهج البلاغه مشخص شد که چه فرق است بین اینها این قزن با قاف و زا یعنی کسی که به اندازه دیدید این نان خشک را انسان وقتی میخواهد بخورد با گوشه دندان این نان خشک را تکه میخورد یا به گوشه لب میخورد چون بالاخره خیلی غذای گوارا نیست اینطور نیست که تمام دهانش را باز کند برای اینکه یک تکه نان خشک بخورد اینها را میگویند اهل قزن غذای عادی هم که چه مهمانی چه غیر مهمانی بالاخره لقمه مختصری میگذارند قاشق معتدلی برمیدارند که سیر بشوند بعضی ما میبینید اگر گرسنهاند اگر یک غذای چرب و شیرینی گوارایی نصیبشان میشود اینها خزنی میخورند اینها با تمام دهان میخورند قاشق را پر میکنند که گاهی از کناره های لبشان میریزد حضرت هر دو گروه را معرفی کرده فرمود اینها «یخضمون مال الله خضمة الإبل نِبْتة الرّبیع» فرمود دیدید بالاخره این شترهای بیابان گرسنه اینها اگر زمستان و پاییز را با سختی بگذرانند وقتی بهار چهار تا علف با بوته گیرش بیاید این خزنی میخورد یعنی با دهان پهن و لب و لوچه پهن همه اینها را میگذارد زیر این بوته این بوته را از ریشه درمیآورد دیگر آنجا بوتهای نمیروید این سرمایه ملت هم میخورد یک گوسفند اگر بخواهد بخورد سرمایه را نمیخورد این برگها را میخورد این ساقهها و خوشهها و شاخهها را میخورد اما اینطور نیست نظیر بولدوزر دندان بگذارد زیر ریشه ریشه را در بیاورد دیگر یک وقت است یک کسی چهار تا خیانت میکند یک وقتی نفت مملکت را خیانت میکند این مثل «یخضمون» است فرمود یک عده «یخضمون مال الله» یا بیت المال «خضمة الإبل نبتة الربیع» که آنجا نقد میکند خوب نان خشک را که انسان خضمی نمیخورد قضمی میخورد آنجا مشخص فرمود بعد در خطبه دیگر بیان کرد که انبیا(علیهم السلام) ساده زیستند حالا ما اینها را بدانیم اگر هم عمل نمىکنیم لااقل گاهی پیش خودمان خجالت بکشیم که خبر دیگری است راه راه دیگر است فرمود آدم اگر نداند خجالت هم نمىکشد این از خطبههای بلند علوی(سلام الله علیه) است فرمود من وضع انبیا را برای شما تشریح کنم شما همهتان مىدانید که فلان پیغمبر فلان پیغمبر فلان پیغمبر ساده زیست بعد به وجود مبارک پیغمبر را از قبل ذکر فرمود بعد جریان حضرت موسی را بعد جریان حضرت عیسی را بعد جریان حضرت داود را بعد جریان حضرت عیسی را بعد دوباره جریان حضرت پیغمبر را ذکر کرد و تحلیل کرد فرمود اینها که ساده زندگی مىکردند امر خالی از این دو قسم نیست یا انسان باید بگوید به اینکه و اینها هم که این دو مطلب روشن است یکی اینکه اینها ساده زندگی مىکردند و نداشتند برای اینکه هر چه بود در اختیار دیگران قرار مىدادند و امر دوم این است که از اینها کاملتر و شریفتر ذات اقدس اله کسی را خلق نکرد این دو اصل همینها ساده زندگی مىکردند هم از اینها شریفتر و کاملتر کسی خلق نشده بود آنگاه روی این دو عنصر محوری استدلال مىکند مىگویند داشتن متنعم بودن نه وقتی کسی دارد کارهای خیر فراوان مىکند نظیر خدیجه(سلام الله علیها) نه همان دارد که خضمی زندگی کند نه قضمی اگر داشتن و خضمی زندگی کردن و سفره رنگین داشتن کمال است باید بگوییم یا کمال است یا کمال نیست اگر کمال است باید ملتزم بشویم که این کمال را ذات اقدس اله به انسانهای کامل نداد و آنها از این جهت ناقص هستند زیرا کسی ملتزم نمىشود که کاملترین انسان را خدای سبحان از یک جهتی ناقص کرده باشد پس معلوم مىشود اینها کمال نیست کمال نیست هم بی تفاوت هم نیست چون بالاخره انسان حیات خودش را دربارهٴ این امور صرف مىکند بعد فرمود معلوم میشود اینها نه عیب است و نقص است و وهن است و بخل و بداند هر کسی که در کنار سفره رنگین مىنشیند بداند که ذات اقدس اله اهانه او را مسخره کرده توهین کرده شکمباره بار آورده دارند فرشتگان به او مىخندند این لااقل بفهمد که ملائکه دارند او را مسخره مىکنند بین خود و بین خدای خود بالاخره یک وقتی خوب است که خجالت بکشد این نقص است این عیب است بنابراین دنیا زدگی به این معنا است که انسان خصنی زندگی بکند آن وقت تا نفس مىکشد اگر اهل حوزه و دانشگاه است مثل ابوریحان که در جریان ابوریحان شنیدید این در حال بود در بستر احتضار بود در محله ایشان یک فقیهی بود در همان کوچه گفت این فقیه را حاضر کنید من در مسئله میراث جدّات ثمانیه و اینها نظری دارم گفتند الان آخر این آخرها لحظات عمر شما است گفت نه من بفهمم و بمیرم بهتر است یا نفهمیده بمیرم این بزرگوار و فقیه را آوردند و ایشان شروع کرد به مباحثه و مناظره فکری و این فقیه بزرگوار از محضر ایشان فاصله گرفت هنوز به خانهاش نرسید که شیوند بلند شد که ابوریحان مرد این در شرح ابوریحان بیرونی است اینها که به اینجا رسیدهاند آن وقتهای فارق را درباره علوم گوناگون صرف مىکردند هرگز وقت را به بطالت نگذراندند انسان تا زنده است کار حالا هر کسی در هر رشته این یکی این مىشود تلاش در تولید آن هم مىشود قناعت در مصرف در بخشهای امور مالی قانعانه زندگی کند چون راحتترین وضع همین است سادهترین وضع همین است مىماند مسئله سعه و رزقی که بشر به او مبتلا است در سوره مبارکه فجر فرمود به اینکه ما البته افراد را کریم نگه مىداریم کرامت دارند پیش ما مکرم هستند و مکرم هستند ولی این بعد الارض علی الله است أمّا در دنیا که معلوم نمىشود که کی کریم است کی کریم نیست این به حسن عاقبت انسان معلوم است انبیاء و اولیاء که ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ (علیهم الصلاة و علیهم السلام) که تکلیفشان روشن است اما دیگران را فرمود به اینکه ما هر چه دادیم امتحان کردیم بعضی در مبتلا به ثروت هستند بعضی مبتلا به فقر فرمود ﴿فأما الإنسان اذا ما ابتلاه ربّه فأکرمه و نعّمه یقول ربی اکرمن ٭ و امّا اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی اهانن﴾ ما هر دو را مبتلا کردیم یکی را به ثروت مبتلا کردیم یعنی ممتحن کردیم مورد ابتلا امتحان و آزمون ما است ببینیم شکر مىکند یا نه یکی را به فقر مبتلا کردیم مبتلای ما است ممتحن ما است آزمودیم ببینیم صبر مىکند یا نه هر دو مبتلایند الان که ما اینجا سالماً الحمدلله نشستیم مبتلا به سلامت هستیم نه اینکه آنها که در تخت بیمارستان هستند آنها مبتلا به مرض باشند ما مبتلا نباشیم این سلامت ابتلای ما است ما ببینیم از این سلامت چه بهرهای مىبریم اینطور رایگان که در دنیا به کسی چیزی نمىدهند که آنجایی که رایگان است بهشت است اگر یک چیزی به آدم دادند و چیزی از آدم نخواستد معلوم مىشود رایگان است اما اگر چیزی به آدم دادند در قبالش مسئولیّت خواستند معلوم مىشود ابتلا است دیگر الان ما که الحمد لله سالم هستیم مبتلا به سلامت هستیم یعنی ممتحن هستیم ابتلا که به معنی درد نیست ابتلا به معنی آزمون است در هر دو بخش فرمود ما اینها را مىآزماییم یا به ثروت ابتلا دارند یا به فقر ابتلا دارند فتحصل آنچه که مربوط به ذات اقدس اله است تأمین رزق است ایجاد راه است تأمین هدایت به راه است و آماده کردن این مهتدی است کسب و کوشش به عهده خود انسان است ﴿للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیبٌ ممّا اکتسبن﴾ و هر چه گیر انسان آمده است نشانه کرامت نیست چون «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله» و اگر چیزی در دنیا بخواهد نشانه کرامت باشد همان تقوا است حالا مسائل دیگر برای نوبت بعدی.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است