- 6206
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 - 14 سوره علق
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره علق- آیه 6-14
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى
إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى
أَرَأَیْتَ الَّذِى یَنهَى
عَبْداً إِذَا صَلَّى
أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى
أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَتَوَلَّى
أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى
ترجمه
نه چنین است (که مى پندارند). بىگمان آدمى طغیان مى کند.
چون خود را بىنیاز مىبیند.
همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست.
آیا دیدى آن که منع مى کند.
بنده اى را که نماز مى خواند.
آیا اندیشیده اى که اگر (آن بنده) بر طریق هدایت باشد یا به تقوا سفارش کند. (سزاى نهى کننده او جز آتش نیست)
آیا اندیشیده اى که اگر تکذیب کند و روى برتابد (فقط خود را هلاک ساخته است؟)
آیا او نمىداند که خداوند مىبیند.
کلمه «کلاّ» یا به معناى نفى گذشته است یعنى این گونه نیست که انسان به یاد گذشته خود باشد که خداوند او را آفرید و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلکه به جاى بندگى طغیان مىکند و مانع بندگى دیگران نیز مى شود.
و ممکن است کلمه «کلاّ» به معناى حقًا و براى تأکید باشد.
اگر انسان ظرفیّت نداشته باشد، یا ثروت او را مغرور مى کند، چنانکه قارون مى گفت: «انّما اوتیته على علم عندى» یا قدرت او را مغرور مى کند، چنانکه فرعون مى گفت: «الیس لى ملک مصر» یا علم او را مغرور مى کند. چنانکه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» ولى اگر ظرفیّت باشد، حتى هر سه در یک نفر جمع مىشود مثل حضرت یوسف و سلیمان ولى مغرور نمى شود، چون همه را از خداوند مى داند نه خود. چنانکه حضرت سلیمان گفت: «هذا من فضل ربّى» و حضرت یوسف گفت: «ربّ قد آتیتنى من الملک و علّمتنى من تأویل الاحادیث آرى خطر آنجاست که انسان به خود بنگرد نه خدا. «أن رآه استغنى»
طغیانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسمیّت مى شناسد، نه استدلال مىپذیرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مى دهد.
مراد از عبدى که نماز مىخواند «عبداً اذا صلّى» چنانکه از آیات آخر سوره بر مىآید، رسول خداست، چون در آن آیات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مى کند. از آنجا که این آیات، اولین آیاتى است که بر پیامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسیدن به مقام رسالت، نماز مى خوانده است.
در احادیث مىخوانیم: ابوجهل از اطرافیان خود پرسید: آیا پیامبر در میان شما نیز براى سجده صورت به خاک مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مى خوریم، اگر او را در چنین حالى ببینم، با پاى خود گردن او را له مىکنم. زمانى که متوجه شد پیامبر در حال نماز است، تصمیم گرفت با لگد بر سر مبارک آن حضرت در سجده بکوبد، همین که نزدیک شد، با حالتى عجیب عقب نشینى کرد و به مشرکان گفت: وقتى به او نزدیک شدم، در مقابل خود خندقى از آتش دیدم.
با اینکه مراد از «عبداً» شخص پیامبر است ولى نکره آوردن آن، به خاطر تعظیم و بزرگداشت است. «عبدًا اذا صلّى»
پیام ها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفریدیم و هر چه نمى دانست به او آموختیم. امّا او در برابر پروردگارش طغیان مى کند. «کلاّ انّ انسان لیطغى»
2- انسان به خاطر آنکه به غلط خود را بىنیاز مىپندارد دست به طغیان مىزند. «لیطغى ان رآه استغنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترین نوع منکرات است. «ینهى عبداً اذا صلّى»
4- حتى اگر احتمال حقانیّت دهند نباید اینگونه با پیامبر برخورد کنند. «ان کان على الهُدى»
5 - انسان کم ظرفیّت است و پندار بىنیازى او را مست مىکند. «لیطغى ان رآه استغنى»
6- علم به تنهایى کافى نیست. با اینکه به انسان علم دادیم امّا طغیان مىکند. «علّم الانسان ما لم یعلم - انّ الانسان لیطغى»
7- غنى بودن کمال است، ولى خود را غنى دیدن زمینه لغزشهاست. «راه استغنى»
8 - ایمان به معاد مانع طغیان است. «انّ الى ربّک الرجعى»
9- هر چه داریم مىگذاریم و مىرویم خود را بى نیاز نپنداریم. «انّ الى ربّک الرجعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «انّ الى ربّک الرجعى»
11- طاغوتیان مخالف نمازند. «لیطغى - ینهى عبدًا اذا صلّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگیرد که دوام داشته باشد.)
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عبدًا اذا صلّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و یا بنده هوسهاى خود یا دیگران) «ینهى عبدًا اذا صلّى»
14- نام و نشان مهم نیست، عملکردها مهم است. (نام نهى کننده و نمازگزار نیامده است.) «ینهى - صلّى»
15- سزاوار است کسى که امر به تقوا مىکند خودش از راه یافتگان باشد. «کان على الهُدى او امر بالتّقوى»
16- ریشه طغیان دو چیز است: یکى آنکه خود را بىنیاز مىبیند. «رآه استغنى» دیگر آنکه خدا را نمىبیند و گمان مىکند خدا هم او را نمىبیند. «ألم یعلم بانّ اللّه یرى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى
إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى
أَرَأَیْتَ الَّذِى یَنهَى
عَبْداً إِذَا صَلَّى
أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى
أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَتَوَلَّى
أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى
ترجمه
نه چنین است (که مى پندارند). بىگمان آدمى طغیان مى کند.
چون خود را بىنیاز مىبیند.
همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست.
آیا دیدى آن که منع مى کند.
بنده اى را که نماز مى خواند.
آیا اندیشیده اى که اگر (آن بنده) بر طریق هدایت باشد یا به تقوا سفارش کند. (سزاى نهى کننده او جز آتش نیست)
آیا اندیشیده اى که اگر تکذیب کند و روى برتابد (فقط خود را هلاک ساخته است؟)
آیا او نمىداند که خداوند مىبیند.
کلمه «کلاّ» یا به معناى نفى گذشته است یعنى این گونه نیست که انسان به یاد گذشته خود باشد که خداوند او را آفرید و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلکه به جاى بندگى طغیان مىکند و مانع بندگى دیگران نیز مى شود.
و ممکن است کلمه «کلاّ» به معناى حقًا و براى تأکید باشد.
اگر انسان ظرفیّت نداشته باشد، یا ثروت او را مغرور مى کند، چنانکه قارون مى گفت: «انّما اوتیته على علم عندى» یا قدرت او را مغرور مى کند، چنانکه فرعون مى گفت: «الیس لى ملک مصر» یا علم او را مغرور مى کند. چنانکه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» ولى اگر ظرفیّت باشد، حتى هر سه در یک نفر جمع مىشود مثل حضرت یوسف و سلیمان ولى مغرور نمى شود، چون همه را از خداوند مى داند نه خود. چنانکه حضرت سلیمان گفت: «هذا من فضل ربّى» و حضرت یوسف گفت: «ربّ قد آتیتنى من الملک و علّمتنى من تأویل الاحادیث آرى خطر آنجاست که انسان به خود بنگرد نه خدا. «أن رآه استغنى»
طغیانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسمیّت مى شناسد، نه استدلال مىپذیرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مى دهد.
مراد از عبدى که نماز مىخواند «عبداً اذا صلّى» چنانکه از آیات آخر سوره بر مىآید، رسول خداست، چون در آن آیات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مى کند. از آنجا که این آیات، اولین آیاتى است که بر پیامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسیدن به مقام رسالت، نماز مى خوانده است.
در احادیث مىخوانیم: ابوجهل از اطرافیان خود پرسید: آیا پیامبر در میان شما نیز براى سجده صورت به خاک مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مى خوریم، اگر او را در چنین حالى ببینم، با پاى خود گردن او را له مىکنم. زمانى که متوجه شد پیامبر در حال نماز است، تصمیم گرفت با لگد بر سر مبارک آن حضرت در سجده بکوبد، همین که نزدیک شد، با حالتى عجیب عقب نشینى کرد و به مشرکان گفت: وقتى به او نزدیک شدم، در مقابل خود خندقى از آتش دیدم.
با اینکه مراد از «عبداً» شخص پیامبر است ولى نکره آوردن آن، به خاطر تعظیم و بزرگداشت است. «عبدًا اذا صلّى»
پیام ها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفریدیم و هر چه نمى دانست به او آموختیم. امّا او در برابر پروردگارش طغیان مى کند. «کلاّ انّ انسان لیطغى»
2- انسان به خاطر آنکه به غلط خود را بىنیاز مىپندارد دست به طغیان مىزند. «لیطغى ان رآه استغنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترین نوع منکرات است. «ینهى عبداً اذا صلّى»
4- حتى اگر احتمال حقانیّت دهند نباید اینگونه با پیامبر برخورد کنند. «ان کان على الهُدى»
5 - انسان کم ظرفیّت است و پندار بىنیازى او را مست مىکند. «لیطغى ان رآه استغنى»
6- علم به تنهایى کافى نیست. با اینکه به انسان علم دادیم امّا طغیان مىکند. «علّم الانسان ما لم یعلم - انّ الانسان لیطغى»
7- غنى بودن کمال است، ولى خود را غنى دیدن زمینه لغزشهاست. «راه استغنى»
8 - ایمان به معاد مانع طغیان است. «انّ الى ربّک الرجعى»
9- هر چه داریم مىگذاریم و مىرویم خود را بى نیاز نپنداریم. «انّ الى ربّک الرجعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «انّ الى ربّک الرجعى»
11- طاغوتیان مخالف نمازند. «لیطغى - ینهى عبدًا اذا صلّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگیرد که دوام داشته باشد.)
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عبدًا اذا صلّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و یا بنده هوسهاى خود یا دیگران) «ینهى عبدًا اذا صلّى»
14- نام و نشان مهم نیست، عملکردها مهم است. (نام نهى کننده و نمازگزار نیامده است.) «ینهى - صلّى»
15- سزاوار است کسى که امر به تقوا مىکند خودش از راه یافتگان باشد. «کان على الهُدى او امر بالتّقوى»
16- ریشه طغیان دو چیز است: یکى آنکه خود را بىنیاز مىبیند. «رآه استغنى» دیگر آنکه خدا را نمىبیند و گمان مىکند خدا هم او را نمىبیند. «ألم یعلم بانّ اللّه یرى»
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
تاکنون نظری ثبت نشده است