display result search
منو
تفسیر آیه 61 سوره هود

تفسیر آیه 61 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 223 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 61 سوره هود
- جمع بندی از داستان حضرت هود (ع) و قوم عاد
- ماموریت حضرت صالح (ع) برای قوم ثمود و بیان توحید عبادی
- استدلال حضرت صالح (ع) برای قومش بر مساله توحید و عبادت خداوند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَتِلْکَ عَادٌ جحدوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ ٭ وَأُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا إِنَّ عَاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ٭ وَإِلیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ﴾

جریان قوم عاد از آن جهت که تقریباً ما قبل تاریخ‌اند قصه آنها خوب روشن نیست آن مقداری که در قرآن کریم آمده است قابل اعتماد است و اگر در روایات معتبر از جریان آنها چیزی ارائه شده باشد هم قابل اعتماد است بقیه اطمینان به آن جریانها خیلی آسان نیست این مطلب اول
مطلب دوم اینکه قرآن کریم عاد را به عاد اولا وصف کرد آیا این ناظر به آن است که ما دوتا قوم عاد داریم عاد اولا و عاد ثانیه یعنی یک ملت اولا یک ملت ثانیه یک امت اولا یک امت ثانیه یا اولا کنایه از همان قدیمی و کهن است نظیر جاهلیت اولا نه دوتا جاهلیت داریم جاهلیت اولا جاهلیت ثانیه اگر هم جاهلیت ثانیه داشتیم یعنی ما لیست باولی که ممکن است ثالث و رابع و اینها را هم شامل بشود اینکه در بخشی از آیات فرمود ﴿و عاداز الاولی﴾ ﴿و انه اهلک عاداً الاولی﴾ آیه پنجاه سوره نجم به این صورت آمده است ﴿و أنّه هو رب الشّعْریٰ ٭ و انه اهلک عاداً الاولی﴾ شاید ناظر به همان عاد ما قبل تاریخ و عاد کهن باشد نه عاد اولا در قبال عاد ثانیه برخی از مفسران گفتند یک عاد ثانیه‌ای داشتیم اما اثبات این که یک ملت دیگری به نام عاد باشد آسان نیست مطلب سوم آن است که این عاد از احفاد حضرت نوح(سلام الله علیه) است پیشینیان با آب غرق شدند اینها با طوفان به هلاکت رسیدند این آل قوم هود این‌چنین بودند
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک هود اولین پیامبری است بعد از حضرت نوح که نام شریفش در قرآن کریم آمده است به عنوان مبارز سر سخت وثنیت حالا ممکن است بین حضرت نوح و حضرت هود(سلام الله علیهما) انبیای دیگری هم بوده باشند بر اساس آیهٴ سورهٴ نسا و غافر که فرمود ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص﴾ ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ ممکن است انبیای دیگری بین حضرت نوح و حضرت هود بودند و برای اینکه آثار آنها در دسترس نیست قرآن کریم نقل نکرده ولی آنی که نقل شده است بعد از حضرت نوح جریان حضرت هود است
مطلب دیگر اینکه این قوم از نظر خصیصه‌های بدنی و مالی و بنایی یک خصوصیتهایی داشتند که قرآن کریم آنها را ذکر کرده است آنها در سرزمین احقاف به سر می‌بردند احقاف هم بین یمن و عمان بود یعنی از بحرین تا حضرموت این را در آن سرزمین ذکر می‌کردند سورهٴ مبارکهٴ احقاف هم ناظر به همان سرزمین است آیهٴ 21 سورهٴ احقاف این است ﴿و اذکر أخا عاد اذ أنذر قومه بالأحقاف﴾ یعنی حضرت هود قوم خود را در سرزمین احقاف نصیحت کرده است انذار کرده است که بین یمن و عمان است و آنها در آن سرزمین زندگی می‌کردند و از نظر اندام هم یک قد رشیدی داشتند به حسب ظاهر برای اینکه قرآن کریم وقتی از هلاکت آنها یاد می‌کند می‌فرماید ما آنها را مثل این درختهای خرمای سربریده قرار دادیم خب درخت خرما نخل با سه یک قد بلندی دارد اگر سرما بزند یا گرمای زیادی این را بسوزاند و خشکش کند یک اندام بی سری می‌ماند که قد کشیده‌ای است در سورهٴ مبارکهٴ قمر آیه بیستم این است که ﴿انا ارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی یوم نحس مستمر ٭ تنزع الناس کانهم أعجاز نخلٍ منقعرٍ﴾ از اینکه اینها را تشبیه می‌کند به اینکه مثل درخت خرمایی که سرشان را بریدند یا خشک شدند و اینها معلوم می‌شود قد بلند و کشیده‌ای داشتند چه اینکه در سورهٴ حاقه هم آیهٴ هفت از اینها به عنوان بقیه درخت خرما یاد کرده است آیهٴ هفت سورهٴ حاقه این است که ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة أیام حسوماز فتری القوم فیها صرعیٰ کأنهم أعجاز نخل خاویةٍ﴾ و از جهت امکانی هم که قبلاً خواندیم که گفتند ﴿من أشد منّا قوّةً﴾ و قرآن کریم هم امضا کرده است که اینها از امکانات خوبی برخوردار بودند ﴿إرم ذات العماد ٭ التی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ بعد هم فرمود ﴿أتبنون بکل ...﴾ ﴿و اذا بطشتم بطشتم جبّارین﴾ خیلی خشن و غضبان و امثال ذلک بودند اینها خصوصیاتی است که هم از نظر قدرتهای بدنی اینها هم از نظر قدرتهای مالی اینها هم از نظر مسائل اخلاقی اینها نقل کردند بقیه دیگر اموری نیست که انسان بتواند آنها را اثبات کند اما جریان سمبلیک بودن و نمودار بودن و اینها اصلاً در قرآن کریم راه ندارد قرآن کریم زبانش زبان فطرت است و حق است ﴿و قل الحق﴾ و هرگز داستان افسانه اینها در قرآن کریم نیست داستان ساختگی یعنی یک چیزی را به صورت کلیله و دمنه ارائه بکند مثلاً اگر یک مثلی بخواهد ذکر بکند اول می‌گوید که ما داریم مثل ذکر می‌کنیم واقعیت در آن نیست اما قصص انبیا قصص اولیا اینها اخبار غیب است و شما در آن صحنه نبودید اینکه مکرر در مکرر به عرضتان رسید که قرآن کریم آدرس می‌دهد می‌گوید آنجا [در] این صحنه نبودی در آن زمان نبودی در آن مکان نبودی ولی قصه از این قبیل است ﴿و ما کنت ثاویاً فی أهل مدین﴾ ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ ﴿و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مریم﴾ ﴿و ما کنت بجانب الطور﴾ ما کنت ما کنت ما کنت قدم به قدم آدرس می‌دهد می‌گوید در آن صحنه تو نبودی ولی قضیه از این قرار است در هنگام تکفل حضرت مریم تو نبودی ولی قضیه از این قرار است در جریان کوه طور تو نبودی قضیه از این قرار است در جریان مدین تو نبودی ولی قضیه از این قرار است خب اینها که افسانه نیست اینها که به زبان هرمنوتیک و امثال ذلک نیست آنچه را که قرآن کریم خودش می‌خواهد بفرماید که این واقع نشده و ما داریم مثل ذکر می‌کنیم اول به عنوان مثل یاد می‌کند می‌فرماید ﴿لو أنزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة الله و تلک الأمثال نضربها للناس﴾ در جریان کوه طور که ﴿فلمّا تجلّی ربه للجبل جعله دکّاً و خرّ موسیٰ صعقاً﴾ آنجا دیگر سخن از مثل نیست آنجا یک تجلی است واقع شده موسای کلیم مدهوش شده کوه خریر پیدا کرده سقوط پیدا کرده متلاشی شده یک واقعیتی بود اما در جریان سورهٴ مبارکهٴ حشر فرمود ما اگر این قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم کوه هم متلاشی می‌شد و این مثل است در تعظیم قرآن کریم ﴿و تلک الأمثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفکرون﴾ آنجایی که واقع نشده می‌گوید واقع نشده آنجایی که واقع شده می‌گوید واقع شده تو نبودی ولی قضیه از این قرار است ﴿و ما کنت بجانب الطور﴾ اما قضیه از این قرار است ﴿فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقاً﴾ پس جریان انبیا از آدم تا خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آنچه به عنوان قصه نقل شده عین واقعیت خارجی بود که رخ داده است بعد می‌فرماید ﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک﴾ خبرهای غیبی است گزارشهای غیبی است اگر چیزی واقع نشده باشد که سخن از گزارش نیست اما در جریان ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ آن با آن رحمت خاصه همراه است چرا؟ برای اینکه ذات اقدس إلاه تبهکار را به هلاکت مبتلا می‌کند و پرهیزکار را به مقصد می‌رساند و این با رحمت خاصه هماهنگ است وگرنه با رحمت عامه جهنم هم تأمین است تبهکاران هم «و برحمتک التی وسعت کل شیء» آنها با رحمت عامه دارند کار می‌کنند دیگر نه با رحمت خاصه، این که وجود مبارک حضرت هود فرمود ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ ناظر به آن است که مرا به مقصد می‌رساند شما را گرفتار هلاکت می‌کند این با رحمت خاصه هماهنگ است نه با رحمت عامه
و اما آن سؤالی که مربوط به روایتی است که وجود مبارک حضرت موسای کلیم وقتی داشتند از دریا می‌گذشتند یکی از همراهان موسای کلیم برگشت به پدرش که از اصحاب فرعون بود نصیحت بکند که پدر بیا جزء اصحاب موسای کلیم باشد رفت که نصیحت بکند آب فرا رسید و هر دو را غرق کرد این برای آن است که آنجا جای نصیحت نیست امر به معروف هم حسابی دارد نهی از منکر هم حسابی دارد وقتی عذاب آ مد، آمد در همان روایت هم وجود مبارک ابوالحسن(سلام الله علیه) می‌فرماید وقتی اینها به دریا رسیدند به حضرت موسیٰ خبر رسید که این شخص رفته و این که [رفت] پدرش را نجات بدهد این هم غرق شده حضرت فرمود «هو فی رحمة الله» پس معلوم می‌شود این عذاب نیست این یک و قبلاً هم گذشت ممکن است یک حادثه عمومی رخ بدهد که هم مؤمن از بین برود هم کافر منتها برای یکی رحمت است و آزمون و برای دیگری عذاب است این رنجی نمی‌برد برای اینکه مستقیماً فی روضة من ریاض الجنة وارد می‌شود «ولکن النّقمة اذا نزلت لم یکن لها عمّن قارب المذنب دفاع» فرمود وقتی عذاب رسیده شما چرا آخر رفتی آنجا الان وقت گفتن نبود اگر وقت گفتن بود خب ما می‌گفتیم وقتی که به نصاب خود رسید ائذار و انذاز به نصاب خود رسید از آن به بعد ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ و یحیی من حی عن بینة﴾ از آن به بعد دیگر جا برای نصیحت نیست مثل اینکه حضرت نوح(سلام الله علیه) وقتی که دید این‌چنین است گفت بیا ﴿ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین﴾ گفت ﴿سآوی الی جبل یعصمنی من الماء﴾ حضرت نوح هم این را رها کرده وقتی عذاب در شرف وقوع است دیگر جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست ولی مع ذلک برای آن شخص رحمت بود وظیفه خودش را عمل نکرد برای اینکه حضرت فرمود که «لکن النقمة اذا نزلت لم یکن لها عمن قارب المذنب دفاع» چرا رفتی نزدیک گناهکار
خب اینها اجمالی از قصص مربوط به عاد و حضرت هود(سلام الله علیه)
سؤال ...
جواب: اگر عذاب بیاید که عذاب عمومی نظیر همین جریان حضرت هود که فرمود ﴿و لما جاء امرنا نجینا هوداً و الّذین آمنوا معه﴾ آنجا هم عذاب آمد حضرت موسیٰ و همراهانش نجات پیدا کردند بقیه هلاک شدند آنجا هم همین جا بود دیگر مثل جریان حضرت نوح این‌طور بود که فرمود ما نوح و همراهانش را نجات دادیم بقیه هلاک شدند اما یک کسی که وقت امر به معروف و نهی از منکر گذشت بیفتد در اردوی تبهکارها خب او محکوم همان مرگ خواهد بود
سؤل ...
جواب: نه آنجا حضرت کاملاً مطمئن بود وقتی آنها گفتند آخر ما را بین دو خطر آوردی جلو دریا پشت سر ارتش جرّار فرعون ما چه بکنیم با یک ضرس قاطع گفت این چه حرفهایی است می‌زنید ﴿کلا إن معی ربی سیهدین﴾ خب این جمله اسمیه است با حرف تأکید است با ضرس قاطع هم آن حرف را رد کرده هم نجات خودش را وعده داده آنها گفتند گه آخر ما بین دوتا خطر قطعی هستیم جلو که جا نیست راه نیست پشت سر هم که این ارتش جرار رسیدند آخر این جا نبود ما را آوردی فرمود ﴿کلا﴾ این چه حرفی است می‌زنید؟ دریا در اختیار اوست اگر دستور داد بروید دریا می‌رویم دریا دستور داد برگردید برمی‌گردیم در هر دو حال ما فاتحیم و همین‌طور هم شد دستور آمد ﴿أن اضْرب بعصاک البحر﴾ بعد هم فرمود ﴿لهم طریقاً فی البحر یبسا﴾ این با ضرس قاطع این حرف را زد و قطع داشت وقتی این عصا را به دریا بزند آبهای رفته رفته است آبهای نیامده نمی‌آید آنها به صورت یک سدی از آب روی هم جمع شدند این آبها یک سد آبی درست شد این وسط شده جاده خشک فرمود ﴿یبسا﴾ خشک شد مثل اینکه اصلاً آب نبود یک رودخانه‌ای وقتی که آبش بند می‌آید زمینه‌اش تر است رطب است اما آن‌قدر این عصا در عمق دریا اثر کرد که اصلاً جاده خشک شد ﴿واضرب لهم طریقا فی البحر یبسا﴾ حتی تر هم نبود خب این هرگز شک نداشتند که نجات پیدا می‌کنند این معنای ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ است که ذات اقدس إلاه روی صراط مستقیم در نظام تکوین بر اساس رحمت رحیمیه خاص عمل می‌کند خب بعد از جریان حضرت هود(سلام الله علیه) و هلاکت قوم عاد نوبت به قوم ثمود می‌رسد در پایان بحث دیروز اشاره شده است که اینها چون تابع هر جبار عنید بودند لعنت هم تابع اینهاست برای اینکه اینها بدعت گزار بودند سنت سیئه گذاشتند بت پرستی را ترویج کردند و سلطه پذیری را ترویج کردند و مانند آن باید که ملعون باشند این تعبیر اَلا که تکرار شده است این هم نشانه اهمیت مطلب است ﴿الا ان عاداً کفروا ربهم الا بعدا لعادٍ قوم هود﴾ بعد از جریان حضرت هود نوبت به حضرت صالح می‌رسد فرمود ﴿و إلیٰ ثمود أخاهم صالحاً﴾ وجود مبارک صالح هم که رسالت پیدا کرده برای هدایت قوم ثمود مأموریتش این بود ﴿قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره﴾ این هم مثل حضرت هود از توحید عبادی شروع کرده است معلوم می‌شود که اصل وجود خدا به عنوان یک هویت ازلی مفروغ عنه بود یک و او خالق کل است مفروغ عنه بود دو و او رب الارباب و مدیر کل و رب العالمین است سه آنی که مشکل قوم ثمود بود آن ربوبیت مقطعی بود که الان کار به دست کیست ما محتاجیم در روزیمان در سلامتمان در حیاتمان دهها مشکل داریم مریض شدیم شفا می‌طلبیم مدیون شدیم مال می‌طلبیم فرزند نداشتیم فرزند می‌خواهیم سلامت نداشتیم سلامت می‌خواهیم چه کسی مشکل ما را حل کند رابطه ما با هویت مطلق قطع است رابطه ما با خدا قطع است چون ما به او دسترسی نداریم بدون پرستش هم نیازهای ما برطرف نمی‌شود پس ارتباط ما به خدا قطع است پرستش یک کسی که مشکل ما را حل بکند لازم است غیر از این بتها کسانی هم نیستند که رابط بین ما و خدا باشند و این بتها در برقراری ارتباط هم مستقل‌اند لذا ما اینها را می‌پرستیم انبیا آمدند گفتند رابطه شما با آن خدا کاملاً محفوظ است هیچ قطع نیست قرب او به شما از هر موجود دیگری برتر و بالاتر است از هر کسی که شما فکر می‌کنید به شما نزدیک است یا نزدیک‌تر است خدا به شما نزدیک‌تر از اوست ﴿و نحن أقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون﴾ در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود ما به او نزدیک‌تر از شماییم شما که پرستار این بیمارید در کنار این بیمار ایستاده‌اید ﴿و نحن أقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون﴾ شما نمی‌بینید خب اگر ﴿فانی قریبٌ أجیب دعوة الدّاع إذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی﴾ اگر ﴿نحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون﴾ اگر ﴿واعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه﴾ اگر ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾ مشکل شما با عبادت او حل است هر حرفی هم بزنید او می‌شنود هر مناجاتی هم که بکنید او می‌پذیرد و غیر از او نه مستقل است نه شایسته عبادت انبیا آمدند این اصول را گفتند در برابر وثنیین که آن اوهام را ترویج می‌کردند وجود مبارک حضرت نوح همین کار را کرد وجود مبارک حضرت هود همین کار را کرد اما وجود مبارک صالح این کار را دارند می‌کنند برهان مسئله‌اش هم این است فرمود ﴿و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره﴾ غیر از اللهی که فطرت‌پذیر است و دلپذیر است دیگران نه، که این ﴿لا اله الا الله﴾ همان‌طوری که قبلاً گذشت به یک قضیه برمی‌گردد نه دو قضیه یعنی غیر از اللهی که فطرت پذیر است دیگران نه، نه اینکه این دوتا جمله باشد دوتا قضیه باشد یکی موجبه یکی سالبه ﴿یا قوم اعبدوا لله ما لکم من اله غیره﴾ چرا؟ چرا باید او را بپرستیم؟ برای اینکه حدوثا و بقائاً وامدار او هستیم ﴿هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها﴾ اصل انشاء شما و ایجاد شما از زمین به وسیله اوست شما مثل علف هرز از زمین نروییدید که این آثار محیر العقولی که ﴿ألم یک نطفة من منی یمنی﴾ به این صورت درآمده است یک سازنده‌ای دارد بالاخره، و مواد خام را فراهم کرده است و شما را جانشین خود قرار داد شما را استعمار کرد یعنی طلب منکم عمارة الارض استعمار الاهی عبارت از این است که از شما آباد کردن زمین را طلب کرده است برای خودتان آباد کنید این استعماری که دیگران دارند این است که از یک ملت ستمدیده طلب می‌کنند که زمین را برای آنها آباد کنند کشور را برای آنها آباد کنند این می‌شود استعمار اما ذات اقدس إلاه استعمار کرده خدای سبحان از شما طلب کرده است که زمین را برای خودتان آباد کنید ﴿واستعمرکم فیها﴾ خب، چه کسی باید آباد کند؟ ﴿انما یعمر مساجد الله من آمن بالله﴾ وگرنه بقیه ﴿اذا دخلوا قریةً أفسدوها و جلعوا أعزّة أهلها اذلّةً﴾ همان‌طوری که مسجد را مردان با ایمان آباد می‌کنند کشور را هم مردان با ایمان آباد می‌کنند ﴿إنّما یعمر مساجد الله من آمن بالله﴾ الان شما می‌بینید شرق و غرب گرفتار کشتار است و آلوده شدن محیط زیست است و آسیب رساندن به حیوانات دریایی و صحرایی است و امثال ذلک بر اثر ﴿ان الملوک اذا دخلوا قریةً أفسدوها و جلعوا أعزَّة اهلها اذلةً﴾ یک عده‌ای مساجد را ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسْمهُ و سعیٰ فی خرابها﴾ یک عده تلاش و کوششان در این بود که جلوی آبادی مسجد را بگیرند در تخریب مسجد تلاش و کوشش بکنند مسجد را ویران بکنند و مانند آن اینها کسانی‌اند که در مقابل عامران مسجدند زورمداران هم در قبال کسانی‌اند که عامران ارض‌اند خدای سبحان شما را از زمین انشا کرده و از شما خواسته که زمین را آباد کنید ﴿و استعمرکم فیها﴾ از شما خواسته پس آدم بیکار به دستور خدا عمل نکرده آن که نه از راه کشاورزی نه از راه دامداری نه از راه صنعت نه از راه پیشه وری نه از راه سد سازی با هیچ کاری بالاخره زمین را آباد نکرده یک آدم تن پرور بیکار است این به دستور خدا عمل نکرده یک وقتی یک کسی می‌گوید که من که وضع مالی‌ام خوب است چرا کار بکنم این به این آیه عمل نکرده و حرف این پیغمبر را که گوش نداده حرف هیچ پیغمبر را هم گوش نداده شما قبلاً هم ملاحظه فرمودید قوم عاد وقتی حضرت هود را تکذیب کردند خدا می‌فرماید اینها همه انبیا را تکذیب کردند ﴿کذبت عاد المرسلین﴾ با اینکه اینها به حسب ظاهر یک پیغمبر بیشتر نداشتند یا در همین آیات محل بحث سورهٴ هود فرمود ﴿و عصوا رسله﴾ در جریان اصحاب حِجر هم همین‌طور است ﴿و لقد کذب أصحاب الحجر المرسلین﴾ خب آنها که انبیای فراوانی نداشتند که به حسب ظاهر بیش از یک پیغمبر نداشتند چون حرف همه انبیا یکی است ﴿لا نفرق بین أحد منهم﴾ آنها آمدند دعوت بکنند و دعوای صحیح دارند اگر کسی یکی را قبول نکرده همه را رد کرده حرف همه اینها توحید است و اخلاق است و فقه است و حقوق در خطوط کلی اختلافی اگر هست در منهاج و شریعت است یکی مثلاً می‌گوید شما هفده رکعت نماز بخوانید یکی می‌گوید کمتر یکی بیشتر می‌گوید یکی می‌گوید به طرف بیت‌المقدس نماز بخوانید یکی می‌گوید به طرف کعبه در این جزئیات که ﴿لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ اختلاف است وگرنه در خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه و حقوق که ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ شعار آنهاست قبلی مبشر بعدی است بعدی مصدق قبلی است دیگر اختلافی باهم ندارند که بنابراین وقتی وجود مبارک صالح بفرماید خداوند شما را از زمین انشا کرده و از شما خواسته که زمین را آباد کنید پس ﴿انما یأمر الارض من آمن بالله﴾ است و همه ما موظفیم در آبادی زمین تلاش و کوشش بکنیم حالا یا آبادی ظاهری است یا آبادی باطنی بالاخره باید قدمی برداریم زمین را آباد بکنیم یا زمین را یا زمینه را که بشود در آن زندگی کرد اگر زمینه را با اخلاق و علم ﴿و یعلّمهم الکتاب و الحکمة﴾ آباد کردیم محیط را امن کردیم اگر کشاورزی و دامداری و راهسازی و امثال ذلک را ادامه دادیم فضا را آماده کردیم برای زیست ما وظیفه رسمی ما این است که عامر ارض باشیم خب اینها برهان است و حد وسط است برای برهان بر توحید خدای سبحان خدا را باید بپرستیم و لا غیر چرا؟ برای اینکه او هم آفرید خالق است هم پروراند رب است هر دو هر کدام از اینها حد وسط است برای برهانِ جداگانه خدا خالق است خالق شایسته پرستش است خدا شایسته پرستش است خدا رب است رب و پرودگار شایسته پرستش است پس خدا شایسته پرستش است هر کدام حد وسط‌اند برای برهان خاص خودشان آن‌که ما را استعمار کرده یعنی تمام اهداف را مشخص کرده یک راه را مشخص کرد دو آن ساختار درونی ما را هماهنگ کرد که آنها را به کار بگیریم و این راه را طی بکنیم و به مقصد برسیم سه این می‌شود هدایت این می‌شود هدفمندی اگر یک چیزی مقصد دارد راه ندارد هدایتِ ناقص است اگر مقصد دارد راه دارد ولی ابزاری در اختیار نیست که انسان با کمک ابزار این راه را طی کند به مقصد برسد مقصود را ببیند این هدایت ناقص است این تثلیث را ذات اقدس إلاه تکمیل کرده که وجود مبارک حضرت موسی به این تثلیث اشاره کرده فرمود ﴿ربنا الذی أعطیٰ کلّ شیءٍ خلقه ثم هدیٰ﴾ یعنی هر چیزی را بالاخره با آن ساختار داخلی مجهز کرده به یکی دندان تیز داده که حمله بکن روزی‌ات را دریاب به یکی پاهای لطیف و دستگاه لطیف برای دویدن داده [که] بدو خودت را نجات بده اینکه گفتند
«به شیر شرزه کردی حمله تعلیم به آهوی ختن دادی دویدن»
یعنی هر کسی را به یک سبک خاص مسلح کرده آهو که قدرت دفاع در برابر شیر و پلنگ ندارد که، این دوندگی‌اش از آنها خیلی بهتر و بیشتر است این می‌تواند خودش را نجات بدهد این ساختار داخلی را داد اولاً راه را آفرید ثانیاً مقصد را هم فراسوی اینها نصب کرد ثالثاً این تثلیث را می‌گویند هدایت کامل ﴿ربنا الذی أعطیٰ کل شیءٍ خلقه﴾ یعنی ساختار داخلی او را مجهز کرده یک زنبور عسل یک موریانه یک مور یک مار یک عقرب بالاخره اگر بخواهد به مقصد برسد ابزار می‌خواهد همه ابزار مناسب را به او داده راه او را هم مشخص کرده هدف او را هم معین کرده این می‌شود هدایت کامل در استعمار این طور است فرمود ابزار را به شما داده راه را مشخص کرده مقصد را مشخص کرده بروید اگر در آن آیه سوره فرمود به اینکه ﴿فامشوا فی مناکبها﴾ ﴿و ابتغوا من فضل الله﴾ روی دوش زمین راه بروید و روزی بگیرید همین است مگر روی دوش زمین سوار شدن کار آسانی است؟ کسی بخواهد روی دوش اسب سوار بشود روی دوش شتر سوار بشود کار آسانی است؟ فرمود منکب زمین را زیر پا بیاورید این تپه‌ها را این کوهها را این معدن‌ها را این زیر کوهها درون خاک معدن است اینها را زیر پا بیاورید اینها را برای شما خلق کردم این سفره را پهن کردم آماده کردم منتها هر چیزی سر جای خودش است شما یک قدری باید این نمک را بریزید روی فلان غذا برایتان گوارا بشود آن پارچ آب را بریزید در لیوان از پارچ بریزید در لیوان مصرف کنید من همه را فراهم کردم بعد شما را آفریدم این‌طور نیست که اول شما را خلق کرده باشم گرسنه و تشنه بعد زمین و آسمان را نه ما همه چیز را آماده کردیم بعد گفتیم بفرما راه [را] هم به شما نشان دادیم آن وقتی که نمی‌توانید کار بکنید پستان مادر را مخزن روزی شما قرار دادیم آن وقتی که شما نمی‌توانید کار بکنید آن وقتی که می‌توانید کار بکنید برایتان راه مشخص کردیم ابزار مشخص کردیم و مقصد مشخص کردیم تا آن زمانی که نمی‌توانید غذای آماده به شما می‌دهیم وقتی هم که می‌توانید باید کار بکنید ﴿فامشوا فی مناکبها﴾ خب اگر شما نتوانید این کوهها را زیر پایتان بیاورید از معادنشان استفاده بکنید گرسنه بمانید تقصیر کسی نیست هر کدام از اینها حد وسط است برای برهان خاص چنین خدایی خب معبود است دیگر از این بتها چه ساخته است تازه آن سه تا شمس و قمر هم جزء روزی‌های شماست ﴿و فی السّماء رزقکم و ما توعدون﴾ آنها هم روزی شمایند چه اینکه در آسمان غیب هم روزی معنوی شما تأمین است فرمود ﴿و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا لله ما لکم من اله غیره﴾ چرا؟ به این دلیل ﴿هو انشأکم من الارض﴾ و هر منشئی معبود است پس خدا معبود است دو ﴿و استعمرکم فیها﴾ هر مستعمری معبود است خدا مستعمر است هر مستعمری معبود است خدا معبود است مستعمر است یعنی از شما خواسته که زمین را آباد بکنید این به سود شماست چگونه خواسته؟ نیاز به شما داده خردورزی به شما داده ابزار به شما داده راه را فراهم کرده فرمود ﴿ثم السّبیل یسّره﴾ شما راه را بروید ما آسان می‌کنیم برایتان ﴿قدر فهدی﴾ ما تقدیر کردیم اندازه گرفتیم مقصد هم معلوم است راه بروید راهش هم آسان است این‌طور نیست که حالا برای شما سخت باشد هر کسی این کمالات را به ما بدهد این نعمت را به ما بدهد شکر نعمت لازم است ما باید از او قدر شناسی بکنیم او را بپرستیم می‌پرستیم می‌ماند از این بتها، گفتید خدا دور است هرگز دور نیست گفتید او حرف ما را نمی‌شنود نه خیر کاملاً می‌شنود منتظر است شما بخواهید و جواب عطا بکند فرمود ﴿ان ربی قریبٌ مجیب﴾ بگذارید این بتها را کنار شما می‌گویید ما از خدا فاصله‌مان زیاد است به او دسترسی نداریم یعنی چه؟ خدا حرف ما را نمی‌شنود ما چگونه با او رابطه [ایجاد] بکنیم یعنی چه؟ شما بخواه اگر او نداد منتها شما نمی‌دانید چه بخواهید خدا رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم فاضل تونی(رضوان الله علیه) این تقریبا پنجاه سال قبل اولین بار ما از ایشان شنیدیم بعد منابعش پیدا شد ایشان می‌فرمود بالاخره بنده که بخواهد به ذات اقدس إلاه نزدیک بشود تقرب [پیدا] کند پیش خدا قربة الی الله به خدا نزدیک بشود چه ببرد آخر چه وسیله‌ای ببرد بگوید من زحمت کشیدم علم آوردم آنجا که علوم نامتناهی است اولاً این چهار کلمه‌ای هم که ما یاد گرفتیم محصول اوست ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ ثانیاً حالا اگر کسی خواست پیش مالکش برود مولایش برود آنجا اقیانوس کوثر است حالا یک قطره آب را به عنوان هدیه ببرد آنجا این بگوید من قدرت آوردم کمال آوردم جهاد آوردم اینها را که ببرد قبول نمی‌کنند برای اینکه معدن همه این کمالات آنجاست به نحو نامتناهی و این کمال محدود هم هست از آنجاست انسان بالاخره باید فقر و مسکنت و عجز را آنجا ببرد تا خدای سبحان قبول بکند و راه تقرب به او اظهار عجز است آدم وقتی خودش را ندید راحت است این‌گونه از نیایش‌ها با اجابت همراه است این بت پرست بیچاره به دنبال یک مبدأ نزدیک می‌گشت خیال می‌کرد این چوبِ خانه‌اش به او نزدیک است درحالی که ﴿أقرب الیه من حبل الورید﴾ دیگری است خیال می‌کرد مشکلاتش را این بتها حل می‌کنند درحالی‌که ﴿فانی قربت اجیب دعوة الدّاع إذا دعان﴾ گفتند «روی گرد آلود بر زی او» زی او یعنی اگر خواستی به طرف او بروی «روی گرد آلود بر زی او که در درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری»
اگر بگویی خدایا من وجیه هستم سالها درس خواندم بحث کردم آبرومندم این آبرو را آوردم پیش تو آبروی آدم آنجا می‌رود دیگر «آبروی خود بری گر آبروی خود بری» هیچ کس حق ندارد بگوید من سی چهل سال زحمت کشیدم خب این در حقیقت مال او را دارد آدم به او می‌دهد دارد منت می‌گذارد مگر ممکن است کسی بگوید من خودم زحمت کشیدم ﴿و ما بکم من نعمة فمن الله﴾ اینکه می‌بینید مرحوم مجلسی اول در برابر حکیم سنایی این‌قدر خضوع می‌کند برای همین تعبیرات است وگرنه شعر را خیلی‌ها می‌گویند بزرگان دیگر می‌گویند حکیم سنایی چنین فرموده است اینها جزء حکمای بزرگ بودند گفتند
روی گردآلود بر زی او که در درگاه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری
اگر کسی گفت خدایا من سی چهل سال زحمت کشیدم بداند که راهش نمی‌دهند بگوید من در راه تو من این همه زحمتها را تحمل کردم بداند که مسلوب الحیثیه می‌شود آبروی خودش را می‌برد به هر تقدیر
سؤال ...
جواب: ما همه محتاجیم ولی منظورم این است که باید بدانیم چه ببریم همین در مناجات شعبانیه به ما گفتند خدایا بالاخره تو که گفتی وسیله بیاور ما اقرار به گناه و بندگی و ضعف را وسیله قرار دادیم هیچ وسیله‌ای نیست «فقد جعلت الإقرار بالذنب الیک وسیلتی» تو گفتی ﴿وأبتغوا إلیه الوسیله﴾ ما چیزی نداریم بیاوریم جز چهارتا کار اگر کردیم چهارتا خلاف هم کنارش هست آن چهارتا کار وفاق برفرض هم صد درصد صحیح باشد نعمت تو است این همه آمدند درس بخوانند نشد این همه رفتند کمال پیدا کنند نشد در بین این هزارها نفر چند نفر موفق می‌شوند چه حوزه چه دانشگاه چه مراکز دیگر این‌چنین نیست که راه بسته باشد راه برای همه باز است اما افت و خیز زیاد است در راه خب حالا آن چهار نفری که [به] مقصد رسیدند خودشان رسیدند یا ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ اگر کسی خدای ناکرده بگوید ما این چهل سال زحمت کشیدیم پنجاه سال زحمت کشیدیم این موحدانه حرف زد و قارونی فکر کرد قارون هم همین حرف را می‌گفت می‌گفت ﴿انما أوتیتة علی علمٍ عندی﴾ ولی اگر عجز و ضعف و مسکنت را ببرند کاملاً خریدارند خود همین اقرار به وحدانیت است یعنی خدایا اگر این نعمتها را من پیدا کردم تو دادی و من مظهر انعام تو هستم اینها می‌شود برهان فرمود ﴿هو أنشاکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه﴾ از گذشته طلب مغفرت کنید نسبت به آینده عزم جدی بگیرید بدانید که او نزدیک است دور نیست بدانید همه حوایج شما را برطرف می‌کند چرا به دنبال این و آن می‌گردید؟ حالا لازم نیست که انسان بت چوبی را بپسندد که بدترین بت همان بت هوس است و هوا که انسان گرفتار اوست ﴿أفرأیت من اتخذ إلٰهه هواُه و أضلَّه الله علی علمٍ﴾ حالا لازم نیست انسان بت پرست باشد که خب ﴿أفرایت من اتخذ الهه هواه﴾ همین است
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی