- 1027
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش ششم
- امر به سجده تشریعی یا تکوینی
- خلقت انسان آزمایش الهی برای فرشتگان و شیطان
- ظهور کفر درونی شیطان
- حکم فقهی سجده بر انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
بحثی که دربارهٴ سجود شده بود که چگونه سجده برای غیر خدا جایز است با این که عبادت است. وقتی این بحث قابل طرح است که مسألهٴ تکوین و تشریع طرح نشده باشد. اگر این سجود، سجود تشریعی باشد آنگاه آن بحث گذشته جا دارد که چگونه براى غیر خدا سجده میکنند جوابش هم همان بود که سجده عبادت ذاتی نیست بلکه به دستور خدای سبحان برای آدم به عنوان تحیّت و تکریم، اینها سجده کردند. ولی اگر بحثی که دیروز طرح شد یعنی مسألهٴ تکوین و تشریع در کار نباشد یا خصوص تکوین باشد دیگر آن بحث گذشته که سجده برای غیر خدا روا نیست و چگونه امر به سجده صادر شده است این بحث طرح نمیشود. یعنی اگر این سجود تکوینی باشد دیگر آن مسأله طرح نمیشود اصلاً یا اگر نه تکوین و نه تشریع باشد بلکه تمثیل باشد باز هم آن مسألهٴ قابل طرح نیست. پس بحث گذشته دربارهٴ این که سجده برای غیر خدا رواست یا نه؟ فقط در یک صورت طرح میشود و آن این است که این سجده امر تشریعی باشد و خدای سبحان به نحو تشریع دستور داده باشد که سجده کنند آنگاه این سؤال طرح میشود که آیا برای غیر خدا میشود سجده کرد یا نه؟ پس مسأله سه صورت دارد دو صورت قابل طرح نیست یک صورت قابل طرح است.
سؤال ...
جواب:
سجده بر آدم، عبادت خدای سبحان
نه اطاعت امر خدا است، مأمور به سجود لآدم است. خدا آمر است، اینها سجده که میکنند میگویند سجده میکنیم برای آدم قربةً إلی الله که برای اطاعت امر «اسجدوا» سجده میکنند در حقیقت دارند خدا را عبادت میکنند منتها مأمور به اینها «السجدة لآدم» است نه آدم را سجده کنند.
مقام شامخ آدمیت
مطلبی که در این آیه طرح میشود اینست که مقام شامخ آدمیّت یک مقامی است که خدای سبحان روی آن خیلی تکیه کرده است (یعنی مقام انسان کامل). خدای سبحان عرش آفرید، کرسی آفرید، لوح و قلم خلق کرد، بهشت و اعراف خلق کرد، سماوات و أرض خلق کرد دربارهٴ هیچ کدام از اینها نفرمود من میخواهم عرش خلق کنم، من میخواهم لوح و قلم خلق کنم، من میخواهم بهشت خلق کنم به طور عادی فرمود: خدای سبحان همهٴ اینها را آفرید یا میآفریند. دربارهٴ هیچ کدام از اینها خصوصیّتی قائل نشد. به فرشتگان نفرمود من میخواهم عرش خلق کنم. یا من میخواهم لوح و قلم خلق کنم. دربارهٴ انسان کامل است که فرمود من میخواهم انسان بیافرینم. این نشان میدهد که یک خصوصیّتی در انسان است که در هیچ موجودی از موجودات جهان امکان نیست.
یادآوری
ـ محذور تکوینی و تشریعی بودن امر به سجده
امّا این امری که شده است اگر انسان بتواند از ظواهر قرآن استفاده کند که واقعاً دو امر بود یعنی یک امر متوجّه ملائکه یک امر متوجّه شیطان میتواند بگوید که امر ملائکه تکوینی است و امر شیطان تشریعی. آن هم یک شبههای دارد که امروز عرض میکنیم. اگر نتوانست از قرآن استفاده کند که دو امر بود، چه اینکه استفادهٴ دو امر مشکل است زیرا ظواهر آیات این است که ما وقتی آدم را خلق کردیم به فرشتگان گفتیم سجده کنید همه سجده کردند مگر شیطان. ظاهر این امر آن است که بیش از یک امر نبود اگر بیش از یک امر نبود، امر هم دو قسم است یا تکوین یا تشریع و امر تکوینی را قرآن معنا کرده است که: ٭«إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»٭(١) یعنی عصیانناپذیر است و امر تشریعی را هم معنا کرده است که فرمود: ما امر کردیم منتها ٭«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»٭(٢) یا ٭«و هدیناه النجدین»٭(٣) که امر تشریعی هم قابل اطاعت است هم قابل عصیان پس امر تکوینی محدودهاش مشخّص، امر تشریعی محدودهاش مشخّص و بیش از یک امر هم نبود که این یک امر متوجّه همهٴ فرشتگان و شیطان شد. این یک امر یا باید تکوینی باشد یا تشریعی اگر امر تکوینی باشد، امر تکوینی عصیانپذیر نیست پس چرا شیطان معصیت کرد اگر امر تشریعی باشد امر تشریعی وحی و رسالت و دین میخواهد و این برای جن و انس متصوَّر هست ولی برای فرشتگان امر تشریعی متصوّر نیست زیرا آنها حساب و کتاب و بهشت و جهنّم و امثال ذلک ندارند. جبلّی آنها اطاعت خدای سبحان است.
سؤال ...
جواب: نه، امکان معصیت باشد. نه امکان معصیت برای فرشتگان نیست یعنی شهوت نیست، غضب نیست وقتی که علل و عوامل معصیت در یک موجودی نباشد راه برای عصیان نیست.
سؤال ...
جواب: اختیار مثل اینکه خدای سبحان هم مختار است، لوح و قلم هم مختارند. اختیار مصحّح تکلیف نیست، امکان عصیان مصحّح تکلیف است.
سؤال ...
جواب: جبلّی آنها نه جبری. اینها مجبول هستند به اطاعت. مثل این که شما بگویید این برق یا این شمس هیچ مزیّتی ندارد برای این که نور دادن ذاتی اوست اختیار در آنها هست خود همین اختیار کمال است. همین وجود تجرّدی که مصون از عالم طبیعت و شهوت و غضباند کمال است. البتّه انسان چون دو بُعدی است اگر معصوم باشد از ملائکه میگذرد.
سؤال ...
جواب: آن بحثی است که آیا فرشتگان افضل هستند یا انسان؟ در این که فرشته مختار است و معصوم است و مطهّر است و یک موجود کاملی است حرفی در او نیست و جبر در اطاعت ندارد جبلّی آنها اطاعت است نه مجبور بر اطاعت باشند.
بنابراین برای آنها تکلیف نیست لذا خدای سبحان در هیچ جا نفرمود ما ملائکه را برای عبادت خلق کردیم. ولی دربارهٴ جنّ و انس فرمود ٭«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»٭(٤) برای جن و انس، انبیا هست، بهشت و جهنّم هست و مانند آن. ولی برای فرشتگان مسألهٴ دین و شریعت و کتاب و رسالت و بهشت و جهنّم و امثال ذلک اصلاً مطرح نیست.
تمثیل در امر به سجده، راه حل مشکل
اگر این مسائل شبهاتش حل شد خب فلیذهب کلّ ذاهب إلی مذهبه الخاص. ولی اگر این شبهات حل نشد یعنی ثابت نشد که دو امر بود، ثابت شد که یک امر است و ثابت شد که یک امر نه میتواند تکوینی باشد نه میتواند تشریعی. آنگاه میتوان آن را به عنوان یک وجه تفسیری در حدّ یک تمثیل بیان کرد.
تشریعی بودن امر به سجده نسبت به شیطان نیز خالی از اشکال نیست
برای این که این تمثیل خیلی از ذهنها دور نشود این نکته را هم عرض کنیم که شیطان گرچه قابل امر تشریعی هست از آن جهت که جن است و جن را میشود با اوامر و نواهی تشریعی تکلیف کرد ولی در موطنی که شیطان به سر میبرد که موطن فرشتگان است آن موطن جای تکلیف و تشریع نیست. شیطان وقتی به زمین آمد، در نشئهٴ طبیعت قرار گرفت مانند انسان مکلّف است. در آن نشئه که در جمع ملائکه بود آنجا جای دین و امر و نهی و تکلیف و امثال ذلک نیست. لذا خدای سبحان به شیطان فرمود: این مقام جای تکبّر نیست برو پایین، به زمین بیا. شیطان کجا بود که خدای سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ»٭(٥) این ضمیر ٭«منها»٭ که در سورهٴ اعراف است به چه چیز برمیگردد؟ جز آن است که به آن منزلت و مکانت برمیگردد؟ آیهٴ ١١ به بعد سورهٴ اعراف اینست که فرمود: ٭«وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»٭(٦) که این نشانهٴ وحدت امر است ٭«لم یکن من السّاجدین»٭(٧) آنگاه فرمود: ٭«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا»٭(٨) از این منزلت هبوط کن و سقوط کن. ٭«فما یکون لک أن تتکبّر فیها»٭(٩) اینجا جای تکبّر نیست، پایین بیا. ٭«فاخرج إنّک من الصّاغرین»٭(١٠) خب آن منزلت که منزلت ملائکه است جا برای تشریع نیست آنجا جا برای تکلیف نبود گرچه شیطان مکلّف است امّا در آن موطن جا برای تکلیف نبود.
بنابراین امر متوجّه آن موطن، امر تشریعی نخواهد بود. چه اینکه مسجودٌ له شخص آدم نیست شخصیّت حقوقی اوست. یعنی آن منزلت انسانی است که مسجودٌ له است ساجد هم شخصیّت حقوقی این منزلت است یعنی این مقام در برابر آن مقام خاضع است. تو که اهل خضوع در برابر آن مقام نیستی باید هبوط کنی. این مقام در برابر مقام انسانیّت خاضع است تو چون شایستهٴ این مقام نیستی باید خضوع کنی. که امر متوجّه به افراد و اشخاص معیّن نیست هر کسى در این منزلت هست باید سجده کند چه اینکه هر کسی به آن منزلت رسید و انسان کامل شد مسجودٌ له است.
آفرینش انسان، امتحان الهی
قصّهٴ آدم به عنوان الگو و نمونه برای همهٴ انسانهای کامل است مقام انسانیّت، مسجودٌ له است و شخص آدم(سلام الله علیه) قبله. مسجودٌ له شخص آدم نیست، شخصیّت حقوقی اوست. یعنی مقام انسان کامل. سجده کننده هم این منزلت و این مقام است. این مقام در برابر مقام انسانیّت باید خضوع کند. فرشتگان چون خاضعند در این مقام مستقرّند. شیطان چون خاضع نیست از این مقام سقوط میکند. و آفرینش انسان یک اختبار و امتحان الهی است. این امتحان الهی هر کسی که صاحب این مقام است به حق او را در مقامش تثبیت میکند و هر که صاحب این مقام نیست او را تبعید میکند مثل این که در فضای تاریک، همه در روی زمین هستند امّا وقتی آفتاب بتابد آنها که بصیرند روی زمین میمانند و از نور آفتاب بهرهها میگیرند. آنها که اعشایند ناچارند در یک گوشهای بخزند. قبل از آفتاب همه در روی زمین هستند امّا وقتی آفتاب طلوع میکند آن که توانایی بینش دارد میماند و بهره میگیرد آن که اعشاست ناچار است به یک گوشهای بخزد. یا قبل از وزش نسیم هم گلها روی زمین موجود هستند و هم بعضی از هیزمهایی که شعلهٴ زودگذر دارند. این نسیم که وزید این گلها شکفته میشوند، باز میشوند چون بهره میگیرند. آن هیزم که شعلهٴ مختصر داشت آتشش خاموش میشود تبدیل به دود سیاه میشود. شیطان یک چنین آتشی بود. وقتی نسیم انسانیّت وزید این خاموش شد به صورت دود درآمد به چشم انسانها رفت. گفت: من اینها را گمراه میکنم. و فرشتگان شکوفا شدند و در خدمت انسان هستند.
عبادت فرشتگان، خدمت به انسان کامل
اگر فرشتگان عبادت میکنند عبادتشان اینست که خادم انسانها باشند شما سمت و شؤون فرشتهها را که ملاحظه میفرمایید میبینید همهاش در خدمت انسان است. اگر جبرییل(سلاماللهعلیه) با خدمتگزاران علمی او هستند همه سرگرم آوردن وحی هستند. ٭«بأیدی سفرة ٭ کرام بررة»٭(١١) و امثال ذلک. این وحی را دست به دست به یکدیگر میرسانند تا به قلب مطهّر پیغمبر برسد. اگر میکاییل(سلام الله علیه) با سایر خدمتگزاران زیر دست او هستند همه برای تأمین ارزاق انسان هستند اگر عزراییل(سلام الله علیه) و همهٴ زیردستان او هستند همه برای انتقال انسان از نشئهای به نشئهٴ دیگر هستند و اگر اسرافیل(سلام الله علیه) و سایر خدمتگزاران زیردست او هستند همه برای احیای مجدّد انسانها هستند. پس همه در کار انسانیّت هستند، کاری جز خدمت به انسان ندارند آنها در برابر انسانیّت خاضعند اگر شیطان است با قبیله و جنودش همهاش و همهاش به قصد رهزنی است. این مثل همان آتش مختصری بود که وزش نسیم تبدیل به دود شد و به چشم انسانها میرود فرشتگان به منزلهٴ گلهایی بودند که با نسیم انسانیّت شکفته شدند خود انسان مائز بین فرشته و شیطان است وگرنه با هم بودند. این میتواند یک وجهی از آن وجوه باشد. گرچه امر تشریعی برای شیطانها قابل تصویر هست امّا امر تشریعی یک پیغمبر میخواهد یک کتاب و دین میخواهد یک رسالتی میخواهد اولین پیغمبر آدم(سلام الله علیه) است آن هم وقتی که به زمین آمد هنوز تشریع مطرح نشد چه اینکه برای خود آدم هنوز تشریع مطرح نشد. برای این که در بحثهاى بعد ملاحظه میفرمایید وقتی آدم(سلام الله علیه) در بهشت بود آنجا جای تکلیف نبود آن نهی ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(١٢) هم نهی تشریعی نیست چون تکلیف از این به بعد پیدا شده است اولین پیغمبر آدم(سلام الله علیه) است که بعد از هبوط به أرض به مقام رسالت میرسد نه مقام ولایت، ولایت را داشت. امّا پیغمبر شدن، دین آوردن، امر و نهی تشریعی آوردن این مال زمین است.
سؤال ...
جواب:
تکوینی بودن امر به هبوط شیطان
این امر تکوینی است دیروز عرض شد که این امر، امر تکوینی است، این هم اگر امر تشریعی بود که میتوانست عصیان کند بگوید جا به این خوبی من چرا بروم بیرون، این امر تشریعی نبود، امر تکوینی بود، امر تکوینی عصیانپذیر نیست، گفتن همان و سقوط همان نه اینکه خدای سبحان فرمود ٭«فاهبط»*(١٣) یعنی این امر حاضر را اجرا کرد و شیطان(علیه اللّعنة) هبوط کرد نه ٭«إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»٭(١٤). همان ٭«کن»٭ امر اوست. «لِمَنْ أرادَ کونه کن فیکون لا بصوت یَقْرَعُ ولا بنداء یسمع واَنّما کلامُهُ فَعلٌ منه»(15) این در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: حرف خدا کار خداست نه این که خدا حرف بزند که، امر خدا کار خداست. ٭«کن»٭(16) یعنی ایجاد کردن.
سؤال ...
جواب: این مجازات تکوینی است مثل این که وقتی آفتاب طلوع میکند خزندهها ناچارند که در یک سوراخی بخزند. این چون نمیتوانند در برابر شمس حقیقت ظهور کنند ناچار هستند به یک گوشه بخزند.
سؤال ...
جواب: نه، کیفرهای تکوینی مربوط به امر تکوینی است، کیفرهای تشریعی البته مال امر تشریعی است. آن مقام، مقام تشریع نبود چون اول پیغمبر، آدم است و خود آدم(سلام الله علیه) هنوز به مقام نبوّت نرسیده، وقتی به زمین آمد پیغمبر شد.
سؤال ...
جواب: بله خب، شریعت میخواهد دیگر، همان شریعت است دیگر، همان که میآورد، پیام خدا را میآورد، پیام اعتباری خدا را میآورد، نه پیام تکوینی.
مقام نورانیت انسان کامل، صادر اوّل
پیام تکوینی را موجودات تکوینی حمل میکنند. فرمود: ٭«و أرسلنا الرّیاح لواقح»٭(17) فرمود تمام این بادها رسالت دارند که ابرها را تلقیح کنند، باردارشان کنند که ببارند اینها رسالتهای الهی را دارند چیزی در عالم نیست که رسول خدا نباشد. در بعضی از روایات هم آمده است که «إنّ المسکین رسولُ الله»(18) این روایات که آمده است این رسالتهای تکوینی است فرمود یک نیازمندی که به سراغ شما میآید او رسالت خدا را دارد به شما میرساند که کاری از دست شما برمیآید انجام بدهید «إنّ المسکین رسول الله» اینها رسالتهای تکوینی است.
سؤال ...
جواب: این در بحث ٭«إنّی جاعل فی الأرض خلیفة»٭(19) گذشت که انسان کامل گرچه نورانیتش صادر اول است ولی بخواهد به عالم ناسوت *«فی الأرض»* ظهور کند این بعد است وگرنه مقام نورانیّت انسان کامل، البته قبل از ملائکه است. قبل از اینکه فرشتهها خلق بشوند آن «أوّل ما خلق الله نوری»(20) (صلّی الله علیه و آله وسلّم)، بعدها فرشتهها خلق شدند، اگر بخواهد از مقام نورانیّت به عنوان «خلافت فی الأرض» قرار بگیرد یعنی *«فی الأرض»* بشود اینجا مسألهٴ سجود و مسألهٴ تمرّد و امثال ذلک مطرح است.
سؤال ...
جواب: نه، آن کیفر تکوینی به دنبالش هست، کسی نمیتواند مخالفت کند این یک امر اعتباری به دنبال اوست یک پاداش و کیفر اعتباری هم به دنبال اوست. این یک، امّا آن که پیام خدا را میآورد آن جهتش امر تکوینی است نه امر تشریعی یعنی الآن مسکین که میآید رسول الله است یا مسکین است. از آن جهت که مسکین است قابل اطاعت و عصیان است امّا از آن جهت که رسول الله است هم قابل عصیان و اطاعت است؟ ممکن است کسی معصیت بکند آن حرف را و به جایی سردر بیاورد، این ممکن نیست. از آن جهت که رسالت الهی را دارد حرف خدا را رسانده است و امّا از آن جهت که یک مسکینی است انسان موظّف است در برابر او البته عصیان دارد و اطاعت هم دارد از آن جهت دیگر رسالتی ندارد.
سقوط شیطان، پیامد تکبّر او
فرمود اینجا جای تکبّر نیست. تکبّر کردن همان و سقوط همان. این اصلاً افتاد. کسی که درونش کبریاطلبی بود و بیرون نیامد به وسیلهٴ آفرینش انسان این درون، بیرون آمد وقتی این آفتاب طلوع کرد درون ظاهر شد، فوراً سقوط کرد. نه این که در آنجا مدتی ماند و تکبّر کرد و بعدها بیرون افتاد مثل این که آفتاب که میتابد فوراً خزندگان به سوراخشان میروند. وقتی انسانیّت آفریده شد شیطان سقوط کرد این روح آن سخن است.
سؤال ...
جواب: لذا کسی اینجا نمیتواند تکبّر کند در آنجا نمیتواند تکبّر کند لذا با تکبّر سقوط کرد نه این که آن مقام متکبّرانه بود. آن کبر را در درون کتمان کرده بود. کبری نبود وقتی اظهار کرد اظهار کردن همان و سقوط همان این طور نبود که بعد از اظهار یک مدّتی بماند.
سؤال ...
جواب: در درونش کتمان کرده بود، لذا فرمود: ٭«وکان من الکافرین»٭ یعنی یک تکبّر مرموزی بود نه تکبّر مشهود. به فعلیت نرسیده بود به وسیله آفرینش انسان کامل آنچه در نهان اینها بود از کَتْم به ظهور آمد. وقتی به ظهور آمد میشود تکبّر، این ظهور همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: آنجا که دیگر صحبت زمان نیست ما بگوییم قبلاً بود یا بعداً بود آن نشئه، نشئهای نیست که تاریخ و سال و ماه بردارد این سؤال و جواب همواره هست الآن هم میگوید: به اینکه ٭«لأ غوینّهم أجمعین»٭(21) الآن هم خدای سبحان میفرماید به این که: ٭«علیک لعتی إلی یوم الدّین»٭(22) اینچنین نیست که این سؤال و جواب تمام شده باشد. هر لحظه این سؤال هست و هر لحظه آن پاسخ هم هست.
سؤال ...
جواب: عرض کنم که بیانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در این خطبهٴ قاصعه هست ملاحظه میفرمایید که در خطبهٴ قاصعه حضرت میفرماید: ایشان در بهشت بود و به وسیلهٴ تکبّر بیرون آمد. البتّه قبلاً متکبّر نبود این کبریا طلبی در نهان او تعبیه شده بود. و خدای سبحان هم فرمود: ٭«و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»٭(23) به وسیلهٴ این امر الهی که آفرینش انسان کامل است آنچه در نهان شیطان بود بروز کرد لذا از بهشت بیرون آمد اگر قبلاً او در بهشت بود، در آن منزلت بود، آن منزلت جا برای امر تشریعی نیست در طلیعهٴ خطبهٴ قاصعه خدای سبحان را حمد میکند که: «الحمدلله الّذی لبس العزّ و الکبریاء واختارهما لنفسه دون خلقه» فرمود: «و جعلهما حمیً و حَرَماً علی غیره واصطفاهما لجلاله» فرمود: عزّت و کبریایی قرقگاه خداست. حرم خداست. کسی حق ندارد به سراغ عزّت و کبریایی حرکت کند آنگاه جریان شیطان را مطرح میفرماید، میفرماید: «و جعل اللّعنة علی من نازعه فیهما من عباده ثمّ اختبر بذلک ملائکته المقرّبین لیمیز المتواضعین منهم من المستکبرین فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوبِ» یعنی این امتحان خدایی نه برای آنست که خودش بداند امتحان میکند برای این که درون را بیرون بیاورد، نه این که خود بداند چون او عالم به مضمرات القلوب است. اختبار میکند، یعنی کاری میکند که آنچه در نهان انسان است آشکار بشود «فقال سبحانه و هوالعالم بمضمرات بالقلوب و محجوبات الغیوب إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ ٭«مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»٭(24)» همین که من روح خودم را در او دمیدم سجده کنید این هم تأیید میکند به این که در حقیقت مسجودٌ له خداست و این انسان کامل، مرآت خداست آیت حق است. گفت همین که روحم در او دمیده شد بر او سجده کنید، خضوع کنید که این احتمال آن اشکالات را هم برطرف میکرد که چگونه برای غیر خدا سجده کردند. «٭«فقعوا له ساجدین ٭ فسجد الملائکة کلّهم أجمعون ٭ إلاّ إبلیس»٭(25) اعترضته الحمیّة فافتخر علی ٰادم بخلقه و تعصَّب علیه لأصله فعدوّ الله إمام المتعصّبین» یعنی قبل از او متعصّبی نبود که او را گمراه کند او اولین متعصّب است و همهٴ اهل تعصّب را به دنبال خود میکشاند آنها امّت شیطانند «إمام المتعصّبین و سلف المستکبرین الّذى وضع أساس العصبیّة و نازع الله رداءَ الجبریَة» جبروتی از آن خداست «و ادرّع لباس التعزّز و خلع قناع التذلّل ألاٰ ترونَ کیف صغّره اللهُ بتکبّره و وضعه بترفّعه فجعله فى الدّنیا مدحوراً و أعدّ له فى الآخرة سعیراً» آنگاه فرمود اگر خدای سبحان میخواست آدم را در بهترین نورانیّت خلق کند میتوانست معلوم میشود یک چنین مقامی برای آدم هست، منتها امتحان محقّق نمیشد اگر خدا آدم را در بهترین چهره خلق میکرد در نورانیترین چهره میآفرید میتوانست و میشد ولی دیگر جا برای امتحان نبود آنگاه فرمود به این که: «فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبلیس إذ أحبط عمله الطویل و جهده الجهید» شما عبرت بگیرید از کاری که خدا با شیطان کرد زیرا جهد کوشنده و پرتلاش او را خدا باطل کرد. «و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة» ٦٠٠٠ سال خدا را عبادت کرد که «لا یُدریٰ»: معلوم نیست که این ٦٠٠٠ سال «أَمِن سِنى الدّنیا أم من سِنى الآخرة»؛ معلوم نیست از سالهای دنیاست که هر سال ٣٦٥ روز است یا از سالهای آخرت است که هر روزش ١٠٠٠ سال است یا هر روزش ٥٠٠٠٠ سال. خب اگر «من سنى الآخرة» باشد جا برای تکلیف نیست آنجا. خیلی وضع را برای ما، در اینجا، حضرت روشن نفرمود خب اگر این از سنین آخرت بود یعنی با سال آخرت خدا را عبادت کرد یعنی در حدّی عبادت کرد که با زمان ما سازگار نیست فرمود «لا یدریٰ أَمِن سِنى الدّنیا أم من سِنى الاٰخرة عن کبر ساعةٍ واحدةٍ» که یک لحظه ممکن است انسان را خدای ناکرده ساقط کند بعد فرمود: «فمَن ذا بعد إبلیس یسلَم علی الله بمثل معصیته» چه کسی ممکن است اهل عصبیّت و کبر باشد بعد وارد بهشت بشود «کلاّ ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها مَلَکاً» خدا با تکبّر ملک را از بهشت بیرون کرد چون آخر به حسب ظاهر جزو ملائکه بود تغلیباً به همان ترتیبی که ملائکه شامل جن هم میشود که بحثش گذشت یعنی تغلیباً، به همان معیار حضرت ملک را بر شیطان اطلاق کرد فرمود خدای سبحان شیطان را به وسیلهٴ تکبّر از بهشت بیرون کرد چگونه انسان متکبّر وارد بهشت میشود. معلوم میشود این در بهشت بود بهشت هم جای تکلیف نیست. پس امر تشریعی هم گرچه برای شیطان متصوّر هست و امّا در آن موطن و در آن منزلتی که بود جا برای تشریع نبود. «ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها ملکا إنّ حکمه فى أهل السّماء و أهل الأرض لواحد و ما بین الله و بین أحد من خلقه هوادة فى إباحة حِمیً حرّمه علی العالَمین»(26)؛ فرمود خدا با هیچ کسی اهل سازش و اهل مداهنه کاری و مسامحه کاری نیست. کِبر را قرقگاه خود قرار داد فرمود کسی حق ندارد اهل تکبّر باشد این از آنِ من است. این کبریایی از آن خدای سبحان است و با أحدی هم اهل هواده و مسامحه نیست. معلوم میشود که شیطان قبلاً در یک منزلتی بود که با تکبّر یعنی با ظهور تکبّر از درون به بیرون، سقوط کرده است و این معنا در سورهٴ مبارکهٴ اعراف به خوبی روشن میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(2) سورهٴ انسان، آیهٴ ٣.
(3) سورهٴ بلد، آیهٴ ١٠.
(4) سورهٴ ذاریات، آیهٴ ٥٦.
(5) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(6) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١١.
(7) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١١.
(8) سورهٴ اعراف، آیات ١٢ ـ ١٣.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(10) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(11) سورهٴ عبس، آیات ١٥ ـ ١٦.
(12) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٥.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(14) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(15) نهج البلاغة، خطبه 186.
(16) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(17) سورهٴ حجر، آیهٴ ٢٢.
(18) نهج البلاغة، حکمت 304.
(19) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٠.
(20) بحار، ج 15، ص 24.
(21) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(22) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٨.
(23) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٣.
(24) سورهٴ ص، آیات ٧١ ـ ٧٢.
(25) سورهٴ ص، آیات ٧٢ ـ ٧٤.
(26) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.
- امر به سجده تشریعی یا تکوینی
- خلقت انسان آزمایش الهی برای فرشتگان و شیطان
- ظهور کفر درونی شیطان
- حکم فقهی سجده بر انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
بحثی که دربارهٴ سجود شده بود که چگونه سجده برای غیر خدا جایز است با این که عبادت است. وقتی این بحث قابل طرح است که مسألهٴ تکوین و تشریع طرح نشده باشد. اگر این سجود، سجود تشریعی باشد آنگاه آن بحث گذشته جا دارد که چگونه براى غیر خدا سجده میکنند جوابش هم همان بود که سجده عبادت ذاتی نیست بلکه به دستور خدای سبحان برای آدم به عنوان تحیّت و تکریم، اینها سجده کردند. ولی اگر بحثی که دیروز طرح شد یعنی مسألهٴ تکوین و تشریع در کار نباشد یا خصوص تکوین باشد دیگر آن بحث گذشته که سجده برای غیر خدا روا نیست و چگونه امر به سجده صادر شده است این بحث طرح نمیشود. یعنی اگر این سجود تکوینی باشد دیگر آن مسأله طرح نمیشود اصلاً یا اگر نه تکوین و نه تشریع باشد بلکه تمثیل باشد باز هم آن مسألهٴ قابل طرح نیست. پس بحث گذشته دربارهٴ این که سجده برای غیر خدا رواست یا نه؟ فقط در یک صورت طرح میشود و آن این است که این سجده امر تشریعی باشد و خدای سبحان به نحو تشریع دستور داده باشد که سجده کنند آنگاه این سؤال طرح میشود که آیا برای غیر خدا میشود سجده کرد یا نه؟ پس مسأله سه صورت دارد دو صورت قابل طرح نیست یک صورت قابل طرح است.
سؤال ...
جواب:
سجده بر آدم، عبادت خدای سبحان
نه اطاعت امر خدا است، مأمور به سجود لآدم است. خدا آمر است، اینها سجده که میکنند میگویند سجده میکنیم برای آدم قربةً إلی الله که برای اطاعت امر «اسجدوا» سجده میکنند در حقیقت دارند خدا را عبادت میکنند منتها مأمور به اینها «السجدة لآدم» است نه آدم را سجده کنند.
مقام شامخ آدمیت
مطلبی که در این آیه طرح میشود اینست که مقام شامخ آدمیّت یک مقامی است که خدای سبحان روی آن خیلی تکیه کرده است (یعنی مقام انسان کامل). خدای سبحان عرش آفرید، کرسی آفرید، لوح و قلم خلق کرد، بهشت و اعراف خلق کرد، سماوات و أرض خلق کرد دربارهٴ هیچ کدام از اینها نفرمود من میخواهم عرش خلق کنم، من میخواهم لوح و قلم خلق کنم، من میخواهم بهشت خلق کنم به طور عادی فرمود: خدای سبحان همهٴ اینها را آفرید یا میآفریند. دربارهٴ هیچ کدام از اینها خصوصیّتی قائل نشد. به فرشتگان نفرمود من میخواهم عرش خلق کنم. یا من میخواهم لوح و قلم خلق کنم. دربارهٴ انسان کامل است که فرمود من میخواهم انسان بیافرینم. این نشان میدهد که یک خصوصیّتی در انسان است که در هیچ موجودی از موجودات جهان امکان نیست.
یادآوری
ـ محذور تکوینی و تشریعی بودن امر به سجده
امّا این امری که شده است اگر انسان بتواند از ظواهر قرآن استفاده کند که واقعاً دو امر بود یعنی یک امر متوجّه ملائکه یک امر متوجّه شیطان میتواند بگوید که امر ملائکه تکوینی است و امر شیطان تشریعی. آن هم یک شبههای دارد که امروز عرض میکنیم. اگر نتوانست از قرآن استفاده کند که دو امر بود، چه اینکه استفادهٴ دو امر مشکل است زیرا ظواهر آیات این است که ما وقتی آدم را خلق کردیم به فرشتگان گفتیم سجده کنید همه سجده کردند مگر شیطان. ظاهر این امر آن است که بیش از یک امر نبود اگر بیش از یک امر نبود، امر هم دو قسم است یا تکوین یا تشریع و امر تکوینی را قرآن معنا کرده است که: ٭«إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»٭(١) یعنی عصیانناپذیر است و امر تشریعی را هم معنا کرده است که فرمود: ما امر کردیم منتها ٭«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً»٭(٢) یا ٭«و هدیناه النجدین»٭(٣) که امر تشریعی هم قابل اطاعت است هم قابل عصیان پس امر تکوینی محدودهاش مشخّص، امر تشریعی محدودهاش مشخّص و بیش از یک امر هم نبود که این یک امر متوجّه همهٴ فرشتگان و شیطان شد. این یک امر یا باید تکوینی باشد یا تشریعی اگر امر تکوینی باشد، امر تکوینی عصیانپذیر نیست پس چرا شیطان معصیت کرد اگر امر تشریعی باشد امر تشریعی وحی و رسالت و دین میخواهد و این برای جن و انس متصوَّر هست ولی برای فرشتگان امر تشریعی متصوّر نیست زیرا آنها حساب و کتاب و بهشت و جهنّم و امثال ذلک ندارند. جبلّی آنها اطاعت خدای سبحان است.
سؤال ...
جواب: نه، امکان معصیت باشد. نه امکان معصیت برای فرشتگان نیست یعنی شهوت نیست، غضب نیست وقتی که علل و عوامل معصیت در یک موجودی نباشد راه برای عصیان نیست.
سؤال ...
جواب: اختیار مثل اینکه خدای سبحان هم مختار است، لوح و قلم هم مختارند. اختیار مصحّح تکلیف نیست، امکان عصیان مصحّح تکلیف است.
سؤال ...
جواب: جبلّی آنها نه جبری. اینها مجبول هستند به اطاعت. مثل این که شما بگویید این برق یا این شمس هیچ مزیّتی ندارد برای این که نور دادن ذاتی اوست اختیار در آنها هست خود همین اختیار کمال است. همین وجود تجرّدی که مصون از عالم طبیعت و شهوت و غضباند کمال است. البتّه انسان چون دو بُعدی است اگر معصوم باشد از ملائکه میگذرد.
سؤال ...
جواب: آن بحثی است که آیا فرشتگان افضل هستند یا انسان؟ در این که فرشته مختار است و معصوم است و مطهّر است و یک موجود کاملی است حرفی در او نیست و جبر در اطاعت ندارد جبلّی آنها اطاعت است نه مجبور بر اطاعت باشند.
بنابراین برای آنها تکلیف نیست لذا خدای سبحان در هیچ جا نفرمود ما ملائکه را برای عبادت خلق کردیم. ولی دربارهٴ جنّ و انس فرمود ٭«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»٭(٤) برای جن و انس، انبیا هست، بهشت و جهنّم هست و مانند آن. ولی برای فرشتگان مسألهٴ دین و شریعت و کتاب و رسالت و بهشت و جهنّم و امثال ذلک اصلاً مطرح نیست.
تمثیل در امر به سجده، راه حل مشکل
اگر این مسائل شبهاتش حل شد خب فلیذهب کلّ ذاهب إلی مذهبه الخاص. ولی اگر این شبهات حل نشد یعنی ثابت نشد که دو امر بود، ثابت شد که یک امر است و ثابت شد که یک امر نه میتواند تکوینی باشد نه میتواند تشریعی. آنگاه میتوان آن را به عنوان یک وجه تفسیری در حدّ یک تمثیل بیان کرد.
تشریعی بودن امر به سجده نسبت به شیطان نیز خالی از اشکال نیست
برای این که این تمثیل خیلی از ذهنها دور نشود این نکته را هم عرض کنیم که شیطان گرچه قابل امر تشریعی هست از آن جهت که جن است و جن را میشود با اوامر و نواهی تشریعی تکلیف کرد ولی در موطنی که شیطان به سر میبرد که موطن فرشتگان است آن موطن جای تکلیف و تشریع نیست. شیطان وقتی به زمین آمد، در نشئهٴ طبیعت قرار گرفت مانند انسان مکلّف است. در آن نشئه که در جمع ملائکه بود آنجا جای دین و امر و نهی و تکلیف و امثال ذلک نیست. لذا خدای سبحان به شیطان فرمود: این مقام جای تکبّر نیست برو پایین، به زمین بیا. شیطان کجا بود که خدای سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ»٭(٥) این ضمیر ٭«منها»٭ که در سورهٴ اعراف است به چه چیز برمیگردد؟ جز آن است که به آن منزلت و مکانت برمیگردد؟ آیهٴ ١١ به بعد سورهٴ اعراف اینست که فرمود: ٭«وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»٭(٦) که این نشانهٴ وحدت امر است ٭«لم یکن من السّاجدین»٭(٧) آنگاه فرمود: ٭«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا»٭(٨) از این منزلت هبوط کن و سقوط کن. ٭«فما یکون لک أن تتکبّر فیها»٭(٩) اینجا جای تکبّر نیست، پایین بیا. ٭«فاخرج إنّک من الصّاغرین»٭(١٠) خب آن منزلت که منزلت ملائکه است جا برای تشریع نیست آنجا جا برای تکلیف نبود گرچه شیطان مکلّف است امّا در آن موطن جا برای تکلیف نبود.
بنابراین امر متوجّه آن موطن، امر تشریعی نخواهد بود. چه اینکه مسجودٌ له شخص آدم نیست شخصیّت حقوقی اوست. یعنی آن منزلت انسانی است که مسجودٌ له است ساجد هم شخصیّت حقوقی این منزلت است یعنی این مقام در برابر آن مقام خاضع است. تو که اهل خضوع در برابر آن مقام نیستی باید هبوط کنی. این مقام در برابر مقام انسانیّت خاضع است تو چون شایستهٴ این مقام نیستی باید خضوع کنی. که امر متوجّه به افراد و اشخاص معیّن نیست هر کسى در این منزلت هست باید سجده کند چه اینکه هر کسی به آن منزلت رسید و انسان کامل شد مسجودٌ له است.
آفرینش انسان، امتحان الهی
قصّهٴ آدم به عنوان الگو و نمونه برای همهٴ انسانهای کامل است مقام انسانیّت، مسجودٌ له است و شخص آدم(سلام الله علیه) قبله. مسجودٌ له شخص آدم نیست، شخصیّت حقوقی اوست. یعنی مقام انسان کامل. سجده کننده هم این منزلت و این مقام است. این مقام در برابر مقام انسانیّت باید خضوع کند. فرشتگان چون خاضعند در این مقام مستقرّند. شیطان چون خاضع نیست از این مقام سقوط میکند. و آفرینش انسان یک اختبار و امتحان الهی است. این امتحان الهی هر کسی که صاحب این مقام است به حق او را در مقامش تثبیت میکند و هر که صاحب این مقام نیست او را تبعید میکند مثل این که در فضای تاریک، همه در روی زمین هستند امّا وقتی آفتاب بتابد آنها که بصیرند روی زمین میمانند و از نور آفتاب بهرهها میگیرند. آنها که اعشایند ناچارند در یک گوشهای بخزند. قبل از آفتاب همه در روی زمین هستند امّا وقتی آفتاب طلوع میکند آن که توانایی بینش دارد میماند و بهره میگیرد آن که اعشاست ناچار است به یک گوشهای بخزد. یا قبل از وزش نسیم هم گلها روی زمین موجود هستند و هم بعضی از هیزمهایی که شعلهٴ زودگذر دارند. این نسیم که وزید این گلها شکفته میشوند، باز میشوند چون بهره میگیرند. آن هیزم که شعلهٴ مختصر داشت آتشش خاموش میشود تبدیل به دود سیاه میشود. شیطان یک چنین آتشی بود. وقتی نسیم انسانیّت وزید این خاموش شد به صورت دود درآمد به چشم انسانها رفت. گفت: من اینها را گمراه میکنم. و فرشتگان شکوفا شدند و در خدمت انسان هستند.
عبادت فرشتگان، خدمت به انسان کامل
اگر فرشتگان عبادت میکنند عبادتشان اینست که خادم انسانها باشند شما سمت و شؤون فرشتهها را که ملاحظه میفرمایید میبینید همهاش در خدمت انسان است. اگر جبرییل(سلاماللهعلیه) با خدمتگزاران علمی او هستند همه سرگرم آوردن وحی هستند. ٭«بأیدی سفرة ٭ کرام بررة»٭(١١) و امثال ذلک. این وحی را دست به دست به یکدیگر میرسانند تا به قلب مطهّر پیغمبر برسد. اگر میکاییل(سلام الله علیه) با سایر خدمتگزاران زیر دست او هستند همه برای تأمین ارزاق انسان هستند اگر عزراییل(سلام الله علیه) و همهٴ زیردستان او هستند همه برای انتقال انسان از نشئهای به نشئهٴ دیگر هستند و اگر اسرافیل(سلام الله علیه) و سایر خدمتگزاران زیردست او هستند همه برای احیای مجدّد انسانها هستند. پس همه در کار انسانیّت هستند، کاری جز خدمت به انسان ندارند آنها در برابر انسانیّت خاضعند اگر شیطان است با قبیله و جنودش همهاش و همهاش به قصد رهزنی است. این مثل همان آتش مختصری بود که وزش نسیم تبدیل به دود شد و به چشم انسانها میرود فرشتگان به منزلهٴ گلهایی بودند که با نسیم انسانیّت شکفته شدند خود انسان مائز بین فرشته و شیطان است وگرنه با هم بودند. این میتواند یک وجهی از آن وجوه باشد. گرچه امر تشریعی برای شیطانها قابل تصویر هست امّا امر تشریعی یک پیغمبر میخواهد یک کتاب و دین میخواهد یک رسالتی میخواهد اولین پیغمبر آدم(سلام الله علیه) است آن هم وقتی که به زمین آمد هنوز تشریع مطرح نشد چه اینکه برای خود آدم هنوز تشریع مطرح نشد. برای این که در بحثهاى بعد ملاحظه میفرمایید وقتی آدم(سلام الله علیه) در بهشت بود آنجا جای تکلیف نبود آن نهی ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(١٢) هم نهی تشریعی نیست چون تکلیف از این به بعد پیدا شده است اولین پیغمبر آدم(سلام الله علیه) است که بعد از هبوط به أرض به مقام رسالت میرسد نه مقام ولایت، ولایت را داشت. امّا پیغمبر شدن، دین آوردن، امر و نهی تشریعی آوردن این مال زمین است.
سؤال ...
جواب:
تکوینی بودن امر به هبوط شیطان
این امر تکوینی است دیروز عرض شد که این امر، امر تکوینی است، این هم اگر امر تشریعی بود که میتوانست عصیان کند بگوید جا به این خوبی من چرا بروم بیرون، این امر تشریعی نبود، امر تکوینی بود، امر تکوینی عصیانپذیر نیست، گفتن همان و سقوط همان نه اینکه خدای سبحان فرمود ٭«فاهبط»*(١٣) یعنی این امر حاضر را اجرا کرد و شیطان(علیه اللّعنة) هبوط کرد نه ٭«إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»٭(١٤). همان ٭«کن»٭ امر اوست. «لِمَنْ أرادَ کونه کن فیکون لا بصوت یَقْرَعُ ولا بنداء یسمع واَنّما کلامُهُ فَعلٌ منه»(15) این در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: حرف خدا کار خداست نه این که خدا حرف بزند که، امر خدا کار خداست. ٭«کن»٭(16) یعنی ایجاد کردن.
سؤال ...
جواب: این مجازات تکوینی است مثل این که وقتی آفتاب طلوع میکند خزندهها ناچارند که در یک سوراخی بخزند. این چون نمیتوانند در برابر شمس حقیقت ظهور کنند ناچار هستند به یک گوشه بخزند.
سؤال ...
جواب: نه، کیفرهای تکوینی مربوط به امر تکوینی است، کیفرهای تشریعی البته مال امر تشریعی است. آن مقام، مقام تشریع نبود چون اول پیغمبر، آدم است و خود آدم(سلام الله علیه) هنوز به مقام نبوّت نرسیده، وقتی به زمین آمد پیغمبر شد.
سؤال ...
جواب: بله خب، شریعت میخواهد دیگر، همان شریعت است دیگر، همان که میآورد، پیام خدا را میآورد، پیام اعتباری خدا را میآورد، نه پیام تکوینی.
مقام نورانیت انسان کامل، صادر اوّل
پیام تکوینی را موجودات تکوینی حمل میکنند. فرمود: ٭«و أرسلنا الرّیاح لواقح»٭(17) فرمود تمام این بادها رسالت دارند که ابرها را تلقیح کنند، باردارشان کنند که ببارند اینها رسالتهای الهی را دارند چیزی در عالم نیست که رسول خدا نباشد. در بعضی از روایات هم آمده است که «إنّ المسکین رسولُ الله»(18) این روایات که آمده است این رسالتهای تکوینی است فرمود یک نیازمندی که به سراغ شما میآید او رسالت خدا را دارد به شما میرساند که کاری از دست شما برمیآید انجام بدهید «إنّ المسکین رسول الله» اینها رسالتهای تکوینی است.
سؤال ...
جواب: این در بحث ٭«إنّی جاعل فی الأرض خلیفة»٭(19) گذشت که انسان کامل گرچه نورانیتش صادر اول است ولی بخواهد به عالم ناسوت *«فی الأرض»* ظهور کند این بعد است وگرنه مقام نورانیّت انسان کامل، البته قبل از ملائکه است. قبل از اینکه فرشتهها خلق بشوند آن «أوّل ما خلق الله نوری»(20) (صلّی الله علیه و آله وسلّم)، بعدها فرشتهها خلق شدند، اگر بخواهد از مقام نورانیّت به عنوان «خلافت فی الأرض» قرار بگیرد یعنی *«فی الأرض»* بشود اینجا مسألهٴ سجود و مسألهٴ تمرّد و امثال ذلک مطرح است.
سؤال ...
جواب: نه، آن کیفر تکوینی به دنبالش هست، کسی نمیتواند مخالفت کند این یک امر اعتباری به دنبال اوست یک پاداش و کیفر اعتباری هم به دنبال اوست. این یک، امّا آن که پیام خدا را میآورد آن جهتش امر تکوینی است نه امر تشریعی یعنی الآن مسکین که میآید رسول الله است یا مسکین است. از آن جهت که مسکین است قابل اطاعت و عصیان است امّا از آن جهت که رسول الله است هم قابل عصیان و اطاعت است؟ ممکن است کسی معصیت بکند آن حرف را و به جایی سردر بیاورد، این ممکن نیست. از آن جهت که رسالت الهی را دارد حرف خدا را رسانده است و امّا از آن جهت که یک مسکینی است انسان موظّف است در برابر او البته عصیان دارد و اطاعت هم دارد از آن جهت دیگر رسالتی ندارد.
سقوط شیطان، پیامد تکبّر او
فرمود اینجا جای تکبّر نیست. تکبّر کردن همان و سقوط همان. این اصلاً افتاد. کسی که درونش کبریاطلبی بود و بیرون نیامد به وسیلهٴ آفرینش انسان این درون، بیرون آمد وقتی این آفتاب طلوع کرد درون ظاهر شد، فوراً سقوط کرد. نه این که در آنجا مدتی ماند و تکبّر کرد و بعدها بیرون افتاد مثل این که آفتاب که میتابد فوراً خزندگان به سوراخشان میروند. وقتی انسانیّت آفریده شد شیطان سقوط کرد این روح آن سخن است.
سؤال ...
جواب: لذا کسی اینجا نمیتواند تکبّر کند در آنجا نمیتواند تکبّر کند لذا با تکبّر سقوط کرد نه این که آن مقام متکبّرانه بود. آن کبر را در درون کتمان کرده بود. کبری نبود وقتی اظهار کرد اظهار کردن همان و سقوط همان این طور نبود که بعد از اظهار یک مدّتی بماند.
سؤال ...
جواب: در درونش کتمان کرده بود، لذا فرمود: ٭«وکان من الکافرین»٭ یعنی یک تکبّر مرموزی بود نه تکبّر مشهود. به فعلیت نرسیده بود به وسیله آفرینش انسان کامل آنچه در نهان اینها بود از کَتْم به ظهور آمد. وقتی به ظهور آمد میشود تکبّر، این ظهور همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: آنجا که دیگر صحبت زمان نیست ما بگوییم قبلاً بود یا بعداً بود آن نشئه، نشئهای نیست که تاریخ و سال و ماه بردارد این سؤال و جواب همواره هست الآن هم میگوید: به اینکه ٭«لأ غوینّهم أجمعین»٭(21) الآن هم خدای سبحان میفرماید به این که: ٭«علیک لعتی إلی یوم الدّین»٭(22) اینچنین نیست که این سؤال و جواب تمام شده باشد. هر لحظه این سؤال هست و هر لحظه آن پاسخ هم هست.
سؤال ...
جواب: عرض کنم که بیانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در این خطبهٴ قاصعه هست ملاحظه میفرمایید که در خطبهٴ قاصعه حضرت میفرماید: ایشان در بهشت بود و به وسیلهٴ تکبّر بیرون آمد. البتّه قبلاً متکبّر نبود این کبریا طلبی در نهان او تعبیه شده بود. و خدای سبحان هم فرمود: ٭«و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»٭(23) به وسیلهٴ این امر الهی که آفرینش انسان کامل است آنچه در نهان شیطان بود بروز کرد لذا از بهشت بیرون آمد اگر قبلاً او در بهشت بود، در آن منزلت بود، آن منزلت جا برای امر تشریعی نیست در طلیعهٴ خطبهٴ قاصعه خدای سبحان را حمد میکند که: «الحمدلله الّذی لبس العزّ و الکبریاء واختارهما لنفسه دون خلقه» فرمود: «و جعلهما حمیً و حَرَماً علی غیره واصطفاهما لجلاله» فرمود: عزّت و کبریایی قرقگاه خداست. حرم خداست. کسی حق ندارد به سراغ عزّت و کبریایی حرکت کند آنگاه جریان شیطان را مطرح میفرماید، میفرماید: «و جعل اللّعنة علی من نازعه فیهما من عباده ثمّ اختبر بذلک ملائکته المقرّبین لیمیز المتواضعین منهم من المستکبرین فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوبِ» یعنی این امتحان خدایی نه برای آنست که خودش بداند امتحان میکند برای این که درون را بیرون بیاورد، نه این که خود بداند چون او عالم به مضمرات القلوب است. اختبار میکند، یعنی کاری میکند که آنچه در نهان انسان است آشکار بشود «فقال سبحانه و هوالعالم بمضمرات بالقلوب و محجوبات الغیوب إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ ٭«مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»٭(24)» همین که من روح خودم را در او دمیدم سجده کنید این هم تأیید میکند به این که در حقیقت مسجودٌ له خداست و این انسان کامل، مرآت خداست آیت حق است. گفت همین که روحم در او دمیده شد بر او سجده کنید، خضوع کنید که این احتمال آن اشکالات را هم برطرف میکرد که چگونه برای غیر خدا سجده کردند. «٭«فقعوا له ساجدین ٭ فسجد الملائکة کلّهم أجمعون ٭ إلاّ إبلیس»٭(25) اعترضته الحمیّة فافتخر علی ٰادم بخلقه و تعصَّب علیه لأصله فعدوّ الله إمام المتعصّبین» یعنی قبل از او متعصّبی نبود که او را گمراه کند او اولین متعصّب است و همهٴ اهل تعصّب را به دنبال خود میکشاند آنها امّت شیطانند «إمام المتعصّبین و سلف المستکبرین الّذى وضع أساس العصبیّة و نازع الله رداءَ الجبریَة» جبروتی از آن خداست «و ادرّع لباس التعزّز و خلع قناع التذلّل ألاٰ ترونَ کیف صغّره اللهُ بتکبّره و وضعه بترفّعه فجعله فى الدّنیا مدحوراً و أعدّ له فى الآخرة سعیراً» آنگاه فرمود اگر خدای سبحان میخواست آدم را در بهترین نورانیّت خلق کند میتوانست معلوم میشود یک چنین مقامی برای آدم هست، منتها امتحان محقّق نمیشد اگر خدا آدم را در بهترین چهره خلق میکرد در نورانیترین چهره میآفرید میتوانست و میشد ولی دیگر جا برای امتحان نبود آنگاه فرمود به این که: «فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبلیس إذ أحبط عمله الطویل و جهده الجهید» شما عبرت بگیرید از کاری که خدا با شیطان کرد زیرا جهد کوشنده و پرتلاش او را خدا باطل کرد. «و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة» ٦٠٠٠ سال خدا را عبادت کرد که «لا یُدریٰ»: معلوم نیست که این ٦٠٠٠ سال «أَمِن سِنى الدّنیا أم من سِنى الآخرة»؛ معلوم نیست از سالهای دنیاست که هر سال ٣٦٥ روز است یا از سالهای آخرت است که هر روزش ١٠٠٠ سال است یا هر روزش ٥٠٠٠٠ سال. خب اگر «من سنى الآخرة» باشد جا برای تکلیف نیست آنجا. خیلی وضع را برای ما، در اینجا، حضرت روشن نفرمود خب اگر این از سنین آخرت بود یعنی با سال آخرت خدا را عبادت کرد یعنی در حدّی عبادت کرد که با زمان ما سازگار نیست فرمود «لا یدریٰ أَمِن سِنى الدّنیا أم من سِنى الاٰخرة عن کبر ساعةٍ واحدةٍ» که یک لحظه ممکن است انسان را خدای ناکرده ساقط کند بعد فرمود: «فمَن ذا بعد إبلیس یسلَم علی الله بمثل معصیته» چه کسی ممکن است اهل عصبیّت و کبر باشد بعد وارد بهشت بشود «کلاّ ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها مَلَکاً» خدا با تکبّر ملک را از بهشت بیرون کرد چون آخر به حسب ظاهر جزو ملائکه بود تغلیباً به همان ترتیبی که ملائکه شامل جن هم میشود که بحثش گذشت یعنی تغلیباً، به همان معیار حضرت ملک را بر شیطان اطلاق کرد فرمود خدای سبحان شیطان را به وسیلهٴ تکبّر از بهشت بیرون کرد چگونه انسان متکبّر وارد بهشت میشود. معلوم میشود این در بهشت بود بهشت هم جای تکلیف نیست. پس امر تشریعی هم گرچه برای شیطان متصوّر هست و امّا در آن موطن و در آن منزلتی که بود جا برای تشریع نبود. «ما کان الله سبحانه لیدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها ملکا إنّ حکمه فى أهل السّماء و أهل الأرض لواحد و ما بین الله و بین أحد من خلقه هوادة فى إباحة حِمیً حرّمه علی العالَمین»(26)؛ فرمود خدا با هیچ کسی اهل سازش و اهل مداهنه کاری و مسامحه کاری نیست. کِبر را قرقگاه خود قرار داد فرمود کسی حق ندارد اهل تکبّر باشد این از آنِ من است. این کبریایی از آن خدای سبحان است و با أحدی هم اهل هواده و مسامحه نیست. معلوم میشود که شیطان قبلاً در یک منزلتی بود که با تکبّر یعنی با ظهور تکبّر از درون به بیرون، سقوط کرده است و این معنا در سورهٴ مبارکهٴ اعراف به خوبی روشن میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(2) سورهٴ انسان، آیهٴ ٣.
(3) سورهٴ بلد، آیهٴ ١٠.
(4) سورهٴ ذاریات، آیهٴ ٥٦.
(5) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(6) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١١.
(7) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١١.
(8) سورهٴ اعراف، آیات ١٢ ـ ١٣.
(9) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(10) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(11) سورهٴ عبس، آیات ١٥ ـ ١٦.
(12) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٥.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
(14) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(15) نهج البلاغة، خطبه 186.
(16) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(17) سورهٴ حجر، آیهٴ ٢٢.
(18) نهج البلاغة، حکمت 304.
(19) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٠.
(20) بحار، ج 15، ص 24.
(21) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(22) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٨.
(23) سورهٴ بقره، آیهٴ ٣٣.
(24) سورهٴ ص، آیات ٧١ ـ ٧٢.
(25) سورهٴ ص، آیات ٧٢ ـ ٧٤.
(26) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.
کاربر مهمان