display result search
منو
تفسیر آیه 29 سوره بقره - بخش اول

تفسیر آیه 29 سوره بقره - بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 236 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 29 سوره بقره - بخش اول
- خلقت آسمان و زمین- نشانه های توحید
- کسب بینش توحیدی
- خلقت جهان برای انسان و خلقت انسان برای خدا
- دامنه تصرف در آسمان و زمین
- زینت آسمان و زمین

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ
وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ
در خلال شمارش آیات توحید و ذکر نعمت‌های خدای سبحان این جمله را مطرح فرمود: خدای سبحان آن ذاتی است که همة آنچه در زمین است برای شما آفرید بعد به آسمان پرداخت و آسمان را هم به ‌هفت طبقه و هفت قسمت تقسیم کرد یعنی تسویة آسمان‌ها هم برای شماست. این که فرمود: «خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» یعنی زمین و آنچه در زمین است برای شما خلق شده است. علّت غایی زمین آنست که انسان بهره ببرد این‌ها همه غرض فعل است نه غرض فاعل نه این که خدای سبحان هدفش در آفرینش زمین این باشد که انسان بهره ببرد که این‌ها هدف فاعل باشد بلکه هدف فعل است خدای سبحان از آن جهت که غنیّ محض است کاری را برای چیزی نمی‌کند که به وسیلة این کار به آن مقصد برسدکه اگر به آن مقصد نرسد نقصی در خدای سبحان لازم بیاید و از آن جهت که حکیم است کارهای او آمیخته با منفعت و مصلحت است. دو اسم از اسمای حسنای خدای سبحان در این آفرینش نقش دارد. از آن جهت که غنیّ است کاری را برای چیزی انجام نمی‌دهد که آن شیء غرض فاعل باشد. و امّا از آن جهت که حکیم است کارش با مصلحت و منفعت آمیخته است که بین غرض فعل و غرض فاعل فرق است. غرض فاعل نیست. چیزی هدف خدا نیست. امّا کار او هدف دارد که این بحث‌هایش قبلاً گذشت.
این که فرمود: برای شما آفرید اگر انسان‌ها از آسمان‌ها و زمین استفاده نکردند اینچنین نیست که خدا به مقصد نرسیده باشد بلکه آن طور است که انسان بهرة صحیح نبرده است این‌ها اهداف فعلند نه اهداف فاعل. «خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً». چون نه انسان از جهان جداست و نه جهان از انسان جداست این یک مجموعه است هر یک از اجزای این مجموعه برای هدف خاص خلق شده‌اند فرمودند به این که اگر برای زمین کمالی است و برای آسمان کمالی است کمال زمین و کمال آسمان در اینست که در خدمت انسان باشد. نوبت به خود انسان می‌رسد اگر انسان کمالی دارد کمالش در همانست که عبادت پیدا کند و خدا را بپرستد نوبت به خدا که می‌رسد او غنیّ محض است. پس سماوات و أرض برای انسان است و انسان برای عبادت است قهراً عالم برای عبادت است. جهان برای این خلق شده است که خدا را عبادت کند. خدا را بشناسد و در برابر خدا خضوع کند. چیزی در جهان حاکم نباشد مگر خدا و عبادتی در جهان مطرح نباشد مگر عبادت حق زیرا آسمان‌ها و زمین برای انسانند و انسان هم برای عبادت خداست پس مجموعة نظام آسمان و زمین برای پرستش حق است.
لذا خدای سبحان در عین حال که مسألة تسخیر را مطرح می‌کند هدف را که توحید و تهذیب نفس باشد بالصّراحه بازگو می‌کند. این که فرمود: «خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» نه یعنی شما فقط استفادة مادی ببرید اگر سخن از استفادة مادی بود دیگر آن توحید و تهذیب نفس را بالصّراحه ذکر نمی‌فرمود. در حالی که بالصّراحه در قرآن کریم مسألة توحید و تزکیه و تهذیب نفس را مطرح می‌کند دربارة بینش توحیدی در پایان سورة طلاق آیة ١٢ اینچنین است؛ «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً»؛ تا شما به قدیر محض و علیم محض پی ببرید. یعنی این نظام برای این خلق شده است که شما با خدای قدیر و علیم آشنا بشوید. بینشتان بینش توحیدی باشد یک قدیر در عالم حکمراناست و آن خداست. یک علیم محض در جهان آگاهی بالذّات دارد و آن خداست. «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً»؛ یعنی شما به خدایی که قدیر محض است و علیم صرف است آشنا بشوید این‌ها هدف‌های توحیدی است که قرآن کریم برای آفرینش نظام مطرح می‌کند و در سورة زخرف در بحث قبل گذشت که فرمود ما اگر برای شما کشتی‌ها را در دریا مسخّر کردیم و دام‌ها را در سفرهای خشکی مسخّر کردیم برای آنست که؛ «ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ ٭ وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ». که این یک تهذیب نفس است. یعنی متذکّر نعمت حق شدن تحمید و تسبیح کردن و به یاد قیامت بودن باعث تهذیب و تزکیة نفس می‌شود در سورة حج بعضی از منافع را که یاد می‌کند می‌فرماید به این که ما این امور را برای شما مسخّر قرار دادیم تا شما تکبیر بگویید آیة ٣٧ سورة حج اینست که «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنکُمْ». در مسألة حج و ذبح و نحر می‌فرماید: گوشت و خون به خدا نمی‌رسد تنها چیزی که به خدا می‌رسد روح این مناسک است که تقواست. «کَذلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ» این دام‌ها را برای شما مسخّر کرد «لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ» تا خدای سبحان را بر این هدایتی که نسبت به شما روا داشت تکبیر بگوئید و او را بزرگ بشمارید. پس مسألة تسبیح مطرح است مسألة تحمید مطرح است مسألة تکبیر مطرح است و مسألة تهلیل که ارکان عبادات و معارف اسلامی هم همین چهارتاست. «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و ألله أکبر» امّا مسألة تهلیل و توحید را در پایان سورة طلاق فرمود که: «لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً».
این نظام برای بینش توحیدی شما خلق شده است که بگوئید: «لا إله إلاّ الله» امّا دربارة تسبیح فرمود به این که بگویید: «سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ». دربارة تحمید فرمود: «ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ» تذکّر نعمت ربّ حمد خدای سبحان است دربارة تکبیر همین است که در سورة حج بیان فرمود که؛ «لِتُکَبِّرُوا اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ». لذا جزو سنن عیدین چه عید فطر چه عید قربان آنست که بعد از چند نماز این مسألة تکبیر خاص ذکر می‌شود که خدای سبحان این نعم را برای ما مسخّر کرده است. در نتیجه خدای سبحان نظام را برای انسان آفرید انسان را برای تحمید وتسبیح و تهلیل و تکبیر آفرید یعنی عبادت و این‌ها هدف فعل است و نه هدف فاعل. و این مسألة تسبیحات أربعه بسیاری از عبادت‌ها را تأمین می‌کند در حال مسافرت اگر دو رکعت نماز از مسافر فوت می‌شود در نمازهای چهار رکعتی قصر می‌شود برای جبران دو رکعت از دست رفته ٣٠ یا ٤٠ بار تسبیحات أربع را کسی بگوید همان ثواب را می‌برد این تسبیحات أربع اساس دین خواهد بود.
در جریان حج هم این حدیث شریف قبلاً خوانده شد که از امام صادق «سلام الله علیه» نقل شد که چرا کعبه را کعبه می‌گویند فرمود چون چهار دیوار دارد و خانه‌ای که چهار دیواری است مکعّب شکل است یک سقف دارد و یک سطح و هر چه که شش سطح داشته باشد مکعّب شکل باشد می‌گویند کعبه پس چهاردیوار دارد غیر از سقف و سطح چهار دیوار دارد. آنگاه فرمود: سرّ این که کعبه چهار دیوار دارد اینست که بیت المعمور چهار دیوار دارد و سرّ این که بیت المعمور چهار دیوار دارد آنست که عرش خدای سبحان دارای چهار ضلع است و سرّ این که عرش خدای سبحان دارای چهار ظلع است برای اینست که کلماتی که معارف اسلامی بر آن‌ها استوار است چهارتاست و همان تسبیحات أربع است «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و ألله أکبر» یعنی شما ریشه‌های دین را که تحلیل کنید به آن معارف دینی می‌رسید پس غرض آفرینش آسمان و زمین آنست که انسان موحّد باشد و اگر کسی موحّد نبود خود به هدف نرسید نه خدای سبحان به هدف نرسید چون «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» مطلب بعدی آنست که این تسخیر خواه تسخیر خدای سبحان باشد یا این که خدای سبحان این نظام را مسخّر انسان کرده باشد تسخیر با قسر و با قهر و شتاب فرق دارد اگر زمین یا آسمان‌ها مسخّر انسان شد نه به این معناست که انسان بتواند بر نظام حکومت کند بلکه می‌تواند در محدودة نظام این زمین و آسمان را در هدف صحیح وسیله قرار بدهد و بین این دو امر فرق است زمین را مسخّر انسان نکردند تا انسان بتواند اصول حاکم بر زمین را زیر و رو کند آسمان را مسخّر انسان نکردند که انسان بتواند آن نظام حاکم بر آسمان‌ها را هم زیر و رو کند یا لیل و نهار را مسخّر انسان نکردند که انسان بتواند لیل و نهار را به دل‌خواه خود تنظیم کند بلکه نظامی که خدای سبحان نظمش را به عهده دارد و فتور و بی‌نظمی در او راه ندارد این نظام را با حفظ این شرایط در اختیار انسان قرار دادند. گفتند زمام این نظام را بگیر و بهره‌برداری کن. البته هر بهره‌ای که انسان می‌برد در محدودة فعل مجرای فیض خدای سبحان خواهد بود نه تسخیر به معنای تفویض است نه تسخیر به معنای قسر و شتاب تحمیلی نه می‌شود چیزی را بر نظام تحمیل کرد و نه می‌شود تسخیر را تفویض پنداشت تفویض به این معنا که خدای سبحان کار یک نظام را به انسان واگذار کند این از دو نظر مستحیل است هم از نظر انسان که مبدأ قابلی است محال است هم از طرف خدای سبحان چون ربوبیّت خدای سبحان مطلق است و نامحدود و نامحدود را نمی‌شود محدود کرد و گفت خدای سبحان دیگر در زمین یا در فلان منظومة شمسی حضور ربوبی ندارد چون اگر ربوبیّت خدای سبحان نامحدود است جا برای غیر نمی‌گذارد که غیری در کار باشد و خدای سبحان این ربوبیّت خود را به غیر تفویض کند ربوبیّت نامحدود و ربوبیّت مطلق قابل حبس و تقیید نیست. این از طرف فاعل. از طرف قابل هم چیزی که ذاتاً فقیر است نمی‌شود او را غنیّ کرد یعنی کار او را به او واگذار کرد. تفویض خواه در برابر جبر خواه تفویضی که بعضی از غلاة می‌پندارند هر دو مستحیل است یعنی کار انسان را به خود انسان واگذار کنند. انسانی که ذاتاً عین الفقر و الرّبط إلی الله است بتواند روی پای خود بایستد و کار خود را اداره بکند یعنی چیزی که ذاتاً فقیر است بشود غنی این هم محال است پس تسخیر نه به معنای تفویض است نه به معنای قسر و تحمیل.
همان طوری که نظام زمین با حفظ همة شرایطش مسخّر انسان است یعنی انسان در محدودة قوانین حاکم بر زمین می‌تواند از زمین کار بگیرد و بهره‌برداری کند آسمانش اینچنین است لیل و نهارش اینچنین است. نه این که لیل و نهار را مسخّر انسان کرد انسان بتواند لیل و نهار را به دلخواه خود تنظیم کند. همة این قیود را هم خدای سبحان ذکر کرده است فرمود: اگر شمس و قمر را برای شما مسخّر کردیم شمس و قمری که با نظم کار می‌کند در سورة مبارکة ابراهیم جریان تسخیر شمس و قمر را اینچنین ذکر می‌کند آیة ٣٢ و ٣٣ سورة ابراهیم فرمود: «وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ». این بامره یعنی جریان فلک در بحر مصاحب امر است باء برای مصاحبت است یعنی این در صحبت امر خدا کار می‌کند نه این که خدا تفویض کرده باشد یا باء ملابسه است این زیر پوشش امر خدا کار می‌کند. نه این که امر شما حاکم باشد و دیگر زیر پوشش امر خدا نباشد «لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ ٭ وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ». یعنی شمس و قمری که دائبند و یک سیر خاصی دارند یک سنّت مستمرّه‌ای دارند با حفظ این دأب و با حفظ این سنّت برای شما مسخّرند و این سنّت را در سورة «یس» روشن‌تر بیان کرد.
جواب سؤال: نظام، نظام عاطلی بود، انسان نمی‌تواند از زمین مدد بگیرد همان طوری که حیوانات وحشی مسخّر انسان نیستند انسان از آن‌ها بهره نمی‌برند اگر این دام‌ها را مسخّر انسان نمی‌کرد همین طور بود لذا منّت می‌گذارد می‌فرماید ما در بین این حیوانات که اصلشان وحشیّت است این‌ها برای شما رام و ذلول کردیم.
در سورة «یس» وضع شمس و قمر را تشریح می‌کند آیة ٣٨ به بعد می‌فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ». شمس به یک سمت قرارگاه مشخّص حرکت می‌کند و این را خدای سبحان تقدیر و اندازه‌گیری کرد. این طور نیست که شمس را به دست کسی سپرده باشد که هر جور دیگری خواست طلوع و غروبش را تنظیم کند. «وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ٭ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ». ما برای ماه منزل‌گاه مشخّصی در طی سال قرار دادیم که این دوازده منزل را طی می‌کند تا دورش به پایان می‌رسد ما این را برای این منازل مشخّص قرار داده‌ایم «حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ». آنگاه فرمود: «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ». هیچ کدام از این دو حقّ بی‌نظمی ندارند. نه شمس حق دارد جلو بیفتد و نه لیل حق دارد از آن‌ها جلو بزند بلکه لیل وضعش مشخّص است نهار وضعیتش مشخّص است نهار به دنبال لیل حرکت می‌کند چون سایه است سایه به دنبال اصل باید حرکت کند و اگر تقدیر لیل و نهار است به خود نسبت داد فرمود: «وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ» و اگر تکویر لیل و نهار است باز به خودش نسبت داد «یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ». اگر ایلاج الیل فی النهار و ایلاج النهار فی اللیل است باز به خودش نسبت داد که فرمود: «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ». آنچنان منظم است که در طی این دوازده ماه آن وقتی که آن قوس‌اللّیل در قوس‌النّهار وارد می‌شود و شب بلند می‌شود و روز کوتاه‌تر از شب می‌شود مشخّص است و آن فصل‌هایی که قوس النّهار در قوس اللّیل از دو طرف بامداد و شامگاه وارد می‌شود روز بزرگ‌تر از شب می‌شود آن هم مشخّص است الآن که طلیعة پاییز هست این قوس اللّیل از دو طرف در قوس النّهار وارد می‌شوند که «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ». یعنی اگر تا کنون صبح زودتر هوا روشن می‌شد و عصر هوا دیرتر تاریک می‌شد قوس النّهار بیشتر از قوس اللّیل بود الآن که طلیعة پاییز است قوس اللّیل را خدای سبحان از دو طرف در قوس النّهار داخل می‌کند. «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ» أیّ «یدخل اللّیل فی النّهار». هم از آن طرف صبح تاریکی می‌آید مقداری از وقت را می‌گیرد دیرتر هوا روشن می‌شود. هم از طرف شامگاه تاریکی می‌آید طرف عصر را می‌گیرد هوا زودتر تاریک می‌شود که قهراً قوس اللّیل بیشتر از قوس النّهار است. در طیّ این سه ماه پاییز تا برسد به اول زمستان که قوس النّهار کم کم به طرف قوس الّیل حرکت کند و طوری بشود که روز بزرگ‌تر از شب باشد و اول بهار که می‌رسد کاملاً «وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ» در پاییز «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ» بود در بهار «وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ». یعنی این قوس النّهار دو طرف بالا می‌آید که تاریکی‌ها را روشن می‌کنند. یعنی هم طرف بامداد طرف قوس النّهار جلو می‌رود و شب تار را روشن می‌کند لذا تاریکی کم می‌شود زود صبح می‌شود و هم در طرف شامگاه قوس النّهار وارد قوس اللّیل می‌شود دیرتر تاریک می‌شود.
این کار منظّم به دست خداست. پس اگر تقدیر اللّیل و النّهار است «وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ» اگر تکویر لیل و نهار است او «یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ» و اگر ایلاج و وارد کردن قوس اللّیل است در قوس النّهار و بالعکس او «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ». این نظام حاکم بر لیل و نهار است. آنگاه فرمود: این نظامی که حاکم است مسخّر شماست نه این که شما وضع نظام را به هم بزنید شمس و قمر را به هم بریزید شمس و قمر دائبند، دأب مستمر دارند، لیل و نهار هم ولوج مستمر و مشخّص دارند و همان طوری که شما بر زمین مسلّطید امّا نمی‌توانید اصول حاکم بر زمین را عوض کنید بر آسمان هم اینچنین سلطه دارید. بر لیل و نهار هم اینچنین سلطه دارید. می‌توانید لیل و نهار را در خدمت خود قرار دهید.
جواب سؤال: شقّ القمر هم جزو این نظام است خدای سبحان که این نظام را قرار داد فرمود من دو تسخیر دارم یک تسخیر عمومی دارم که «سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» یک تسخیر خصوصی دارم که آن هم جزو این نظام است نه بیگانه و آن تسخیر خصوصی را در اختیار انبیا و اولیا قرار داد به عنوان معجزه اگر زمین است مسألة شقّ الأرض است در جریان موسای کلیم فرمود: «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ» که قارون را زمین دهن باز کرد و فرو برد این در حقیقت شقّ الأرض است و اگر سلسله جبال است کوه است صخره صمّاء است آن صخرة صمّاء هم محکوم به شقّ الحجر است که صالح پیغمبر «سلام الله علیه» آن سنگ را شکافت و آن ناقه را به إذن خدا درآورد. و اگر دریاست «اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ» محکوم شقّ البحر است که دریا را می‌شکافد و یک جادة خاکی درست می‌کند آتش هم همچنین است و اگر فضاست که «سَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ» این شق الریح شقّ الهواء است و اگر قمر است که «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ». این‌ها جزو تسخیرهای خاص است که ولایت تکوینی حاکم است دربارة این‌ها در جریان سلیمان و داوود «سلام الله علیهما» فرمود «سخّرنا له الرّیاح» یا «سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ» این‌ها یک نحوة تسخیر تکوینی است که جزو نظام است. همان طوری که اصل نبوّت و رسالت جزو نظام است بشر بدون راهنما نخواهد بود اعجاز هم که لازمة نبوّت و وحی است جزو نظام است این مجموعه را می‌گویند نظام آفرینش نظام که در آن سماوات و أرض هست انسان هست وحی و نبوّت و رسالت هست نظامی که لوازم رسالت و نبوّت ـ که اعجاز است ـ هست و معنای اعجاز خرق این نظام است خرق عادت و نه خرق امر عقلی همة این‌ها جزو این مجموعه هستند این مجموعه را کسی نمی‌تواند عوض بکند آن تسخیر خاص البته به نام ولایت تکوینی است که در اختیار اولیای خاص است نمونه‌اش را دربارة حضرت داوود و حضرت سلیمان ذکر فرموده است. دربارة حضرت داوود «سلام الله علیه» در سورة انبیا آیة ٧٩ فرمود: ما کوهها را با داوود و برای داوود مسخر کردیم که این معیت استقلالش از آن داوود است و کوهها به تبع داوودند که چه کنند؟ که معدن بپرورانند یا تسبیح بکنند آن معدن را برای همه می‌پرورانیم اما آن تسخیر خاصی که از آن ولایت داوود است این است که فرمود «سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ» یعنی با او تسبیح بکنند. با این که چیزی نیست که تسبیح نکند «إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» منتها تسبیح خاصی که داوود «سلام الله علیه» می‌گوید این‌‌ها یاد می‌گیرند و انجام می‌دهند و صدای تسبیح این‌ها را هم داوود می‌شنود و شاگردان مخصوص داوود «سلام الله علیه» هم می‌شنوند و هر که را داوود «سلام الله علیه» بخواهد می‌تواند او را شنوا کند که تسبیح کوه را بشنود. طیور هم اینچنین است «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ» طیر را هم مسخّر داوود پیغمبر کردیم که آن‌ها هم اهل تسبیح باشند لذا در کریمة دیگر فرمود: «وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ». آن‌ها حشرشان و جمعشان با داوود «سلام الله علیه» است و أوب و رجوعشان هم به داوود «سلام الله علیه» است این‌ها انس دارند با او اگر ولایت اولیای الهی ظهور کند در سنگ هم ظهور می‌کند در پرنده‌‌ها هم ظهور می‌کند این‌ها تسخیر خاص است. چنان که دربارة سلیمان هم فرمود: «وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا» این هم یک تسخیر مخصوص است تسخیر چه تسخیر عام چه تسخیر مخصوص غیر از تفویض است لذا در همة موارد تسخیر چه تسخیر عام چه تسخیر خاص سخن از «بأمر الله» مطرح است. در جریان کشتیرانی فرمود: ساختن کشتی و سلطة کشتی بر آب در اختیار شماست امّا تجری بأمره به نحو تسخیر است نه تفویض.
در جریان سلیمان «سلام الله علیه» فرمود که این ریاح تجری به امر سلیمان که سلیمان معصوم است و جز امر خدا امر دیگری ندارد. بنابراین کلّ این تسخیرها برای همان مسایل اعتقادی است که این مسایل اعتقادی را در چهار بخش قرآن کریم مبسوطاً بیانکرد. یک بخش آن مربوط به توحید است یک بخش آن مربوط به تسبیح است یک بخش آن مربوط به تحمید است و یک بخش آن مربوط به تکبیر. در مسألة ایلاج لیل در نهار یا ایلاج نهار در لیل مواردی است یکی از آن‌ها در سورة مبارکة آل عمران آیة ٣٥ و ٣٦ و ٣٧ است فرمود: «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ» اینچنین نیست که نظام را به دست کسی بدهند و بگویند تو در این نظام فساد بکن یا به دلخواه خود این نظام را اداره بکن بلکه از این نظام بهرة صحیح ببر. هر بهرة صحیحی که بخواهی ببری از این نظام میسّر است.
جواب سؤال: لمستقرٍ لها گر چه زمین به دور شمس حرکت می‌کند ولی شمس یک حرکت خاصّی برای خود دارد.
جواب سؤال دیگر: نباشد. حرکت اقسامی دارد. آن یکی از اقسام حرکت است «تجری لمستقرّ لها».
بنابراین اصل آفرینش زمین و آسمان‌‌ها برای بهره‌برداری صحیح انسان‌هاست و انسان‌ها آفرینششان برای عبادت است و این‌ها همه اهداف فعل است نه اهداف فاعل. فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ». یعنی اگر آسمان‌های هفت‌گانه را هم تسویه کرد مستوی الخلقه آفرید برای بهره‌برداری شماست.
جواب سؤال: باید با نظام حاکم بر این کل این کار را بکنند. مثلاً اگر کسی بخواهد جایی را منفجر کند چه می‌کند؟ همان کاری که در نهان کوه به نام آتش‌فشانی هست مشابه او را انجام می‌دهد و جایی را منفجر می‌کند اگر کسی بخواهد کاری در نظام بکند با استمداد از اصول حاکم بر نظام این کار را می‌کند.
جواب سؤال دیگر: اگر چنان چه برای زمین و برای منظومة شمسی مدارات مشخّصی است که در آن مدارات حرکت می‌کنند با اصول حاکم بر زمین ممکن است خود زمین این راه را طی کند. و اگر چنان نه خروج زمین را مدار تعیین شده باعث فساد نظام است چنین کاری هرگز مقدور أحدی نیست چون انسان باید با اصول علمی چنین کاری بکند اصول علمی معنایش آنست که سایر اجزا به انسان اجازه می‌دهند که انسان دست به چنین کاری بزند اگر سایر اجزا اجازه ندهند انسان چینن کاری نمی‌تواند بکند.
دربارة آسمان‌ها خدای سبحان فرمود ما هفت آسمان خلق کردیم بحث مبسوط سماوات سبع و این که آسمان‌ها قبل از زمینند یا زمین قبل از آسمان است این‌ها در آیات دیگری مبسوطاً مطرح می‌شود ولی قرآن که سماوات سبع قائل است ظاهراً غیر از سماوات سبعی است که در هیأت پیشینیان بود. آن‌ها اولاً قائل به نُه فلک بودند نه هفت فلک و معقتد بودند هفت فلک اول مرکز ستاره‌های سیّار هست. یعنی شمس و قمر و عطارد و زهره و ... و فلک هشتم مرکز ستاره‌های ثابت هست و فلک نهم هم که فلک اطلس می‌نامیدند می‌گفتند مصون از ستاره است و آخرین فلک به شمار می‌آمده است. امّا ظاهر قرآن اینست که تمام ستارگان زینت آسمان اوّلند «زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ». یعنی آن آسمانی که به شما نزدیک‌تر است. «أدنی السّماء» همان سماء دنیاست. فرمود ما این ستاره‌ها را زیور نزدیک‌ترین آسمان‌ها به شما قرار دادیم. پس در بین سماوات سبع آن سمائی که دنیاست به ما نزدیک‌تر از آسمان‌های دیگر است وأدنی السّماء است او با این کواکب ثابت و سیّار مزیّن است خود او هم مراتبی دارد درجاتی دارد به دلیل خسوف و کسوف که بین این کواکب هست چون از راه خسوف و کسوف می‌فهمند که کدام کواکب به ما نزدیک‌تر است و کدام کواکب از ما دورتر آن کوکبی که حاجب و کاسف کوکب دیگر است به ما نزدیک‌تر است آن محجوب و منکسف از ما دورتر است خسوف و کسوف یک نشانة خوبی است برای تشخیص قرب و بعد کواکب. امّا ظاهر این کریمه اینست که همة این ستاره‌‌ها چه ثابت چه سیّار در آسمان اوّلند. البته با حفظ مراتبی که برای این‌هاست. و امّا آن آسمان‌های شش‌گانه چه هستند و کجا هستند خیلی روشن نیست.
مطلب دیگر آنست که برای همة این‌ آسمان‌ها فرشتگانی قائل است که این‌ها بإذن الله مدبّرات امرند. فرمود: «یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ» و فرمود: «وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا» معلوم می‌شود آن فرشتگان هم که امور سماء را به عهده می‌گیرند همه و همه برای پرورش انسان کاملند لذا همة فرشته‌ها در برابر انسان کامل سجده کردند «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ». اگر کسی انسان کامل شد به اصطلاح کون جامع شد همة فرشته‌ها بدون استثنا در برابر او خاضعند «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» هیچ استثنایی دربارة فرشته نیست. بنابراین فرشتگانی هستند که به اذن خدا مدبّرات آسمانند و وحی هر آسمانی را آن‌ها تحویل می‌گیرند و تدبیر آسمان را به اذن خدا آن‌ها دارند که کلّ مجموعه به أحسن وجه بگردد تا انسان به مقصد برسد «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ». خدای سبحان عالمانه این کار را تنظیم کرده است نه تنها قدرتش را دارد بلکه علمش را هم دارد که عالمانه و حکیمانه این نظام را گسترده است. دربارة سماوات قرآن گر چه به تعبیر سبع یاد کرده است ولی دربارة زمین فرمود أرضین سبع. امّا در سورة طلاق آیة ١٢؛ «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» از این «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» شاید بتوان استفاده کرد که أرضین سبع هم در برابر سماوات سبع هست. امّا أرضین سبع نه یعنی اقالیم سبعه یا طبقات هفتگانه زمین. بلکه أرضین سبع به استناد روایتی که از امام هشتم «سلام الله علیه» رسیده است این روایت در ذیل همین آیة سورة طلاق رسیده این است که یک زمین است که زیر پای ماست و بقیة زمین‌ها بالای سر ماست در تفسیر شریف نور الثّقلین جلد پنجم صفحة ٣٦٦ از امام رضا «سلام الله علیه» سؤال کردند که این جریان «و السّماء ذات الحبک» چیست؟ حضرت آن را شرح می‌دهد بعد می‌فرماید به این که؛ «کیف یکون محبوکة» این‌ها حبک دارند طبقه‌بندی شده‌اند چگونه است؟ «کیف یکون محبوکة ذلک؟ ـ جعلنا الله فداک ـ قال فبسط کفه الیسریٰ ثمّ أوقع المینیٰ علیها فقال هذه أرض الدّنیا و السّماء علیها فوقها قبّة و الأرض الثانیة فوق السّماء الدّنیا و السّماء الثّانیة فوقها قبّة و الأرض الثّانیة فوق السّماء الثّانیة و السّماء الثّالة فوقها قبّة». راوی عرض می‌کند این‌ها حبکند یعنی چه؟ حضرت دست چپشان را اول پهن کردند فرمودند هذه أرض بعد دست راست را بالای آن بردند فرمودند هذه سماء بعد دست چپ را بالای دست راست آوردند فرمودند بالای آسمان یک سرزمین است که زمین دوم آنست بعد بالای زمین دوم آسمان دوم است و هکذا. قهراً زمین هم مثل آسمان هفت قسم خواهد بود یک قسم زمین زیر پای ماست و شش قسم زمین بالای سر ماست زمین چه خواهد بود در آن زمین چی هست کدام کره را می‌گویند زمین و چرا زمین از آسمان جدا شد بحث‌های علی حدّه خواهد داشت. منظور آنست که در این حدیث شریف أرضین را هم مثل سماوات سبع می‌داند و آن سماوات سبعه هم اولین آسمان برای ما مشخص است و شش آسمان برای ما روشن نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی