- 1627
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 3 سوره بقره - بخش هشتم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 3 سوره بقره - بخش هشتم
- راه درمان بیماری شحّ و بُخل
- تقوای مالی
- اهمیت انفاق در روایات
- انفاق سرّی و علنی
- دستور العملهای برخورد با سائل در روایات
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾
شُح و بخل، مهمترین مانع تقوای مالی
در بیان اینکه تقوای مالی باعث بهرهبرداری از قرآن کریم است، مطالبی به عرض رسید که به استناد آن مطالب، خدای سبحان انسان را به تقوای مالی فرا میخواند و دعوت میکند. مهمترین عاملی که مانع این تقواست همان شُحّ و بخلِ درونی است [به عبارت دیگر] مالدوستی، مانع این تقوای مالی است. و این مالدوستی هم انسان را رها نمیکند، در کنار جان انسان جا کرده است که خدای سبحان هشدار داد؛ فرمود: ﴿وَأُحْضِرَتِ الأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛ یعنی شُحّ و بخل، در جان شما حضور دارد؛ این طور نیست که جدای از جانتان باشد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 128 اینچنین فرمود: ﴿وَأُحْضِرَتِ الأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾، آنگاه در سورهٴ «حشر» و در سورهٴ «تغابن» فرمود: ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ شحّ همان بُخل اکید است. پس بخل که یک مرض درونی است، در جان آدم جا کرده است؛ غایب نیست که این بیماری؛ گاهی حضور داشته باشد [و] گاهی غیبت، بلکه همواره حاضر است. اگر انسان این بیماری را فوراً درمان نکند، افزوده خواهد شد.
راه درمان بیماری شح و بُخل
و راه درمانش هم همان طوری که قرآن کریم ارائه داد، این بود که نعمتهایی که در دست انسان است برای انسان تحلیل کند که مبدأ فاعلی این نعمتها خداست و پایان این نِعَم هم به دست خداست و انسان بین آن مبدأ و این منتها؛ یا خلیفةالله است، اگر ﴿جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ﴾ را اینچنین معنا کنیم؛ یعنی خدای سبحان شما را خلیفهٴ خود قرار داد؛ یا انسانها خلیفهٴ یکدیگرند که ﴿جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ﴾؛ یعنی شما را خدای سبحان خلیفهٴ نسل قبل قرار داد؛ یعنی شما باید عبرت بگیرید که این مالها در دست دیگران بود، بهره بردند [و] رفتند، [اکنون به] دست شماست [و] شما هم رفتنی هستید؛ به هر دو تعبیر که انسان خلیفهٴ نسلهای گذشته باشد یا انسان خلیفهٴ خدا باشد، نشانهٴ آن است که در این چند صباحی که این نعمت به دست اوست، موظّف است انفاق کند.
نقش انفاق در بهرهمندی از قرآن
برای اینکه اهمیّت مسئلهٴ انفاق روشن بشود، خدای سبحان تشویق فرمود که من شخصاً صدقات را قبول میکنم؛ در سورهٴ «توبه» آیهٴ 103 و 104 اینچنین فرمود که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾؛ [فرمود: خداوند صدقات را اخذ میکند] در بخش زکات به رسولش(صلی الله علیه و آله و سلم) امر کرد که «از اموال اینها صدقهای بگیر که اینها را پاک کند»؛ معلوم میشود انسانی که صدقه یعنی زکات [را] نداد، انسانی است ناپاک، و اگر ناپاک بود هرگز از قرآن بهرهای ندارد، چون قرآن کتابی است که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و اگر صدقه داد تطهیر میشود و اگر تطهیر شد، توان بهره از قرآن را دارد، چون قرآن ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾؛ هم بُعد سلبی قضیّه را بیان کرد [و] هم بُعد اثباتی قضیّه را، لذا فرمود قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است. آنها که تقوای مالی دارند پاکاند، آنها که پاکاند از قرآن بهره میبرند؛ آنهایی که تقوای مالی ندارند، ناپاکاند و اگر کسی ناپاک بود راهی برای فهمیدن قرآن ندارد: ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ پس قبل از صدقهدادن، انسان ناپاک است. کسی که تقوای مالی ندارد معارف قرآن را درک نمیکند، و اگر انفاق کرد [و] صدقات لازمه را داد، میشود طاهر؛ وقتی طاهر شد، توان مساس با قرآن را دارد، چون قرآن «یمسّه المطّهرون».
تقوای مال، سبب طهارت انسان
پس اگر در اول سورهٴ «بقره» فرمود: قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است [و] آنگاه در تحلیل معنای تقوا، تقوای مالی را هم اخذ کرده است، برای آن است که اگر کسی تقوای مالی نداشت، ناپاک است و اگر ناپاک بود، از قرآن بهرهای نمیبرد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که یا ضمیر ﴿تُطَهِّرُ﴾ به همان صدقه برگردد که جمله ﴿تُطَهِّرُ﴾ در محلّ نصب باشد تا صفت برای صدقه قرار بگیرد [به عبارت دیگر] ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ أی «صدقةً مطهّره»، لذا ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ مرفوع شد تا اینکه جمله صفت باشد برای صدقه؛ یا نه؛ ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی تو آنها را تطهیر میکنی، که البتّه این احتمال دوم یک مقدار ضعیف است، برای اینکه اگر ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی «أنت تطهّرهم»، جواب ﴿خُذُ﴾ قرار میگرفت و جواب امر مجزوم بود؛ ولی این احتمال دوم را جملهٴ دوم تأیید میکند که فرمود: ﴿وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ ؛ یعنی تو آنها را تزکیه میکنی. علیٰایّحال تقوای مالی باعث طهارت خود انسان است. این لسان تهدیدی که اگر کسی تقوای مالی نداشت، طاهر نیست.
خدای سبحان، گیرندهٴ حقیقی انفاق
و امّا لسان تشویقیاش _ضمن اینکه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ که این هم یک لسان تشویق است_ فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ _این را به عنوان تشویق ذکر میکند_ میفرماید: مگر نمیدانند که خدای سبحان توبهٴ انسان تائب را میپذیرد و صدقهٴ انسانی که اهل صدقه است را قبول میکند؟ تعبیرِ قبولِ صدقه به «اخذ» است، فرمود: خدا میگیرد: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾؛ یعنی بر فرض هم توبه، توبهٴ نصوح نباشد، مقداری هم آمیخته باشد و مشوب باشد، باز خدا تجاوز میکند از گناه اینها؛ ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾؛ یعنی «یتجاوز عن سیّئات عباده»، ﴿وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ ؛ خدا این صدقه را قبول میکند، خدا میگیرد. کدام تشویق بالاتر از آن است که خدای سبحان بفرماید: «آن صدقهای که میدهید به دست من میرسد، من شخصاً اخذ میکنم»؟ چون اخذ صدقه از اوصاف فعلیّه خداست؛ نه از اوصاف ذاتیّه، اوصاف فعلی را از مقام فعل انتزاع میکنند؛ آن مؤمنی که شایستهٴ تصدّق است و انسان با نیّت به او صدقه میدهد، قبل از اینکه به دست این مؤمن برسد به دست گیرندهٴ حقیقیاش که خداست میرسد: ﴿یَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾؛ اوست که صدقات را میگیرد، ﴿وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ .
اهمیت انفاق در روایات
روایاتی را مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در صافی از جوامع روایی ما در زمینهٴ اخذ صدقه نقل کرده است که ملاحظه میفرمایید. مرحوم فیض در صافی ذیل آیهٴ کریمه ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ از کافی نقل میکند که امام صادق (سلام الله علیه) اینچنین فرمود؛ «و فی الکافی عن الصادق (علیه السلام): إنّ الله تبارک و تعالی یقول ما من شیءٍ إلاّ و قد وکلّت به من یقبضه غیری إلاّ الصدقة» همهٴ آن اموری که بر بندگان انجامش لازم است، من نماینده تعیین کردم که آنها را نمایندگان من بگیرند، فقط صدقه را شخصاً میگیرم، «إلاّ الصدقه فانّی اتلقّفها بیدی تلقفاً» _«تلقّف» یعنی اخذ سریع_ آنگاه خودم میگیرم و خودم میپرورانم و بازدهش به خود آن شخص صدقهدهنده برمیگردد: «حتّی أنّ الرّجل لیتصدّق بالتمرة أو بشقِّ تمرة فاربّیها له کما یرّبی الرجل فلُوَّه و فصیله فیأتی یوم القیامه و هو مثل اُحد و اعظم من اُحد» ؛ فرمود: این صدقه را من خودم شخصاً میگیرم و برای او میپرورانم؛ همانطوری که یک انسان برّه را، فرزند بز را یا فرزند میش را یا فرزند شکار را مثلاً میپروراند [و] آن را بزرگ میکند، من هم صدقه را میپرورانم [و] مثل کوه اُحُد یا مهمتر از کوه آُحُد میکنم.
سرانجام رباخواری و عاقبت انفاق
این همان است که در باب صدقه گفته شد صدقه ده برابر پاداش دارد و اگر خدای سبحان ببیند این از مال حلال بود و از نفس طوبا صادر شده است، یک درهم را به هفتصد برابر یا 1400 برابر یا بیش از این میرساند که فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ﴾؛ یعنی شد هفتصد برابر، ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾؛ یکی شده 1400 برابر، ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که دیگر به حساب در نمیآید که خدای سبحان با وسعتش و با علمی که دارد کجا یکی را هزاران برابر کند خودش میداند! این همان است که فرمود: اگر کسی گرفتار ربا شد و خواست از این راه ترقّی کند، ما ربا را در مَحاق میاندازیم: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ ؛ این ماه اوایل یک درخشش و فروغی دارد و مطلوب است (اوایل هلال) و اواسطش که «بَدر» شد کمال مطلوبیت را دارد و انگشتنماست و همه به سمت او نگاه میکنند، بعد کمکم آخرِ ماه به مَحاق میافتد؛ میفرماید: رباخوار چنین وضعی دارد؛ ممکن است در جامعه انگشتنما باشد، چشمگیر باشد [و] همه جا بتابد؛ ولی پایان زندگیاش گرفتار مَحاق میشود؛ ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾؛ اما ﴿وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ ؛ صدقه را در «رَبْوَه» و برجسته قرار میدهد، صدقه را میپروراند، صدقه را حداقل یکی [را] 1400 برابر میکند و بقیهاش را فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛ بیش از این مقدار میدهد اما میداند که به چه کسی بدهد و در چه زمینهای هم این وسعت را اعمال کند، لذا فرمود: شخصاً خدای سبحان صدقه را قبول میکند و چند برابر میکند.
از طرف خدای سبحان بودن انفاق به سائل
عن السجاد (علیه السلام) «ضمنت علی ربّی أن الصدقه لا تقع فی ید العبد حتّی تقع فی ید الرّب و هو قوله ﴿هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾» ؛ امام سجّاد (سلام الله علیه) میفرماید: این را من ضامنم که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده قرار بگیرد به دست خدا قرار میگیرد و ظاهر آیهای که فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ این است که خدا قبول میکند. درباره امام سجاد (علیه السلام) [آمده:] «کان علی بن الحسین(علیهالسلام) إذا أعطی السائل»؛ اگر چیزی را به یک سائل اعطا میفرمود، «قبّل ید السائل»؛ دست سائل را میبوسید، «فقیل له لم تفعل ذلک؟»؛ به حضرت عرض میکردند که چرا دست سائل را میبوسی؟ «قال لأنّها تقع فی ید الله قبل ید العبد»؛ میفرمود: این صدقه قبل از اینکه به دست سائل برسد به دست خدا میرسد، پس این دست سائل، صدقه را از خدا میگیرد؛ نه از انسان، چون انسان به قصد خدای سبحان و فی سبیلالله میدهد، [پس] به خدا تقدیم میکند، [آنگاه] خدا میگیرد و به این سائل اعطا میکند، پس دست سائل از دست خدا گرفت؛ نه از دست شخص، «لأنّها تقع فی ید الله قبل ید العبد و قال لیس من شیء إلا وکّل به ملک إلا الصدقه»؛ تمام کارها را فرشتگان، موکَّلاند و انجام میدهند؛ مگر جریان صدقه را که «فانّها تقع فی ید الله» ؛ به دست خدای سبحان میرسد و از آنجا به دست سائل میرسد. در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی هر دو عن الصادق (علیه السلام): «کان أبی إذا تصدّق بشیء وضعه فی ید السائل ثمّ ارتدّه منه فقبّله و شمّه ثم ردّه فی ید السائل» ؛ امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: پدر بزرگوارم، امام باقر (سلام الله علیه) اگر چیزی را صدقه میداد، وقتی این مال را در دست سائل میگذاشت، آن را برمیگرداند و میبوسید و میبویید، بعد به سائل میداد، (زیرا) برای حضرت اینچنین مسلّم بود که این مال به دست خدا افتاده است. چون این «اخذ» صفتِ فعل است، اگر یک انسان چنین بینش درونی داشته باشد، مشاهدهاش برای او خیلی سخت و ممتنع نیست، چون این صفات فعلیّه خداست. صفت فعل را اگر انسانی اهل معنا باشد مشاهده میکند، چون خدای سبحان دیگران را تشویق کرد که چرا در ملکوت عالم نگاه نمیکنید: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ؛ بنابراین اگر کسی اهل ملکوت بود این راه برای او باز است که ببیند این نعمت به دست چه کسی میرسد.
دستورالعملهای برخورد با سائل در روایات
و فی الخصال عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) «إذا ناولتم السائل الشیءَ فاسألوه أن یدعو لکم فانّه یجاب فیکم و لا یجاب فی نفسه لاّنهم یکذبون و لیرد الذی یناوله یده الی فیه فلیقبلها فانّ الله عزّوجلّ یأخذها قبل أن تقع فی ید السائل کما قال الله عزّوجلّ: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾» ؛ از امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیده است که فرمود: اگر چیزی را به سائل دادید، از او بخواهید که برای شما دعا کند، زیرا دعای سائل برای مُعطِی مستجاب است و برای خودش مستجاب نیست، چون نوعاً دروغ میگویند! از آن جهت که نوعاً دروغ میگویند و مضطر نیستند دعای آنها مستجاب نیست؛ امّا از آن جهت که دستشان متبرّک شد، [چون] چیزی را گرفت که دست خدای سبحان به او رسید، از این جهت دعای آنها برای مُعطی مستجاب است (نه برای خودشان). مرحوم ابنبابویه قمی در همین باب «فضل الصدقه» [در] جلد دوم من لا یحضره الفقیه دارد که [پیامبر اکرم فرمود:] «اگر کسی سؤال کرد شما رد نکنید»؛ گویا شخص عرض کرد که اینها نوعاً وضعشان خوب است، فرمود: البتّه؛ اگر اینها راست میگفتند که احدی از شما باقی نمیماندید؛ چون اینها دروغ میگویند شما زندهاید؛ و الاّ اگر کسی واقعاً مستحق باشد (نیازمند باشد) و سؤال بکند و مسلمین به داد او نرسند، آن آه او کسی را باقی نمیگذارد! فرمود: اگر اینها دروغ نمیگفتند که شما باقی نمیماندید؛ کذب اینها باعث است که شما سرپا هستید و امّا شما کسی را رد نکنید . در همین بیانی که از خصال نقل شده است، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چند مطلب را فرمود: یکی اینکه از سائل بخواهید برای شما دعا کند، زیرا دعای او گرچه برای خودش مستجاب نیست؛ برای شما مستجاب است؛ امّا مطلب دیگر فرمود: «و لیرد الذی یناوله یده إلی فیه»؛ اگر کسی چیزی به سائل داد، دستش را به دهن ببرد و دستش را ببوسد: «و لیرد الذی یناوله»؛ یعنی این مُعطی که چیزی به سائل داد، «و لیرد»؛ رد بکند، چه چیز را؟ «یده»؛ دستش را، کجا ببرد؟ «الی فیه»؛ به فوه و دهنش ببرد، «فلیقبلّها»؛ دست را به فوه و دهن ببرد و ببوسد برای اینکه [این] دست به دست خدا رسیده است؛ «و لیرد الذی یناوله یده الی فیه فلیقبلها فإنّ الله عزّوجلّ یأخذها قبل أن تقع فی ید السّائل» ؛ خدا قبول میکند.
عظمت کار انفاقکننده و ذلت سائل
این است که از امام باقر (سلام الله علیه) رسیده است که اگر کسی بداند سؤال چقدر ذلّتبار و ننگین است، احدی از احدی چیزی نمیخواهد و اگر کسی بداند اعطای [به] سائل چقدر عظیم و مهم است، احدی، احدی را رد نمیکند. و این هم از بیاناتی است که مرحوم ابنبابویه قمی در پایان من لا یحضره الفقیه از رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که قبل از حضرت احدی به این کلمات تفوّه نکرد: «الید العلیا خیر من الید السفلی» ؛ «دست بخشنده و دهنده» از «دست بگیر» بهتر است، و خلاصه دستی از «دست بگیر» بدتر نیست.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه انسان با این انفاق دارد آن سنگینترین مرض را که شُحِّ درونی است درمان میکند و هم جامعه تأمین است [و] از خطرها محفوظ است؛ هم انسان دارد آن شحّ درونی را درمان میکند.
پرسش ...
پاسخ: هر دو علی ایّ حال به دست خدا رسیده است (هر دو به دست خدا رسیده است)؛ منتها از اینکه امام(سلام الله علیه) گاهی دست سائل را میبوسید، برای این بود که او هم به دست خدا رسیده است، دست خودش را [هم] که میبوسد.
چون [دست سائل] از آن جهت که با دست خدا تماس گرفته است از آن جهت است؛ و الاّ آن دست که دست محترمی نیست؛ مثل اینکه خود آن مَتاع را هم حضرت گاهی بو میکرد.
نقش تقوای مالی در بهرهمندی از قرآن
بنابراین این تقوای مالی آن نقش را دارد که آن شحّ و بخل درونی که در درون جان انسان لانه کرده است را حل میکند؛ ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ و در سورهٴ «حشر» و در سورهٴ «تغابن» هم فرمود: اگر کسی از این مرض نجات پیدا کرد، به فلاح رسیده است: ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ این تقوای مالی چون شحّ درونی را درمان میکند، زمینه میشود برای طهارت روح، وقتی روح طاهر شد توان مِساس با قرآن را دارد. لذا قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ او البته کارش حرام است، اما اگر چیزی از انسان به خصوص خواست، انسان ولو به جواب حَسَن [هم که شد] او را ردّ نکند.
سخن در سؤال نیست؛ سخن در اعطاست. اگر انسان بداند که کسی دروغ میگوید _مثل اینکه علم اجمالی دارد به کذب این گدایان پیشهور_ [و با این حال به آنها کمک کند] البته او دارد خیر انجام میدهد (از این جهت خیر است)، اگر مفاسدی بر آن مترتّب بود از باب تزاحم یا اجتماع امر و نهی از بحث بیرون است.
انسانی که از قرض امتناع میکند برای این است که گرفتار بخل است. بخل، یک بیماری است که نه بخششِ رایگان را اجازه میدهد [و] نه بخشش معالعوض را. و اگر کسی این شُحّ را که بخل است درمان کند؛ هم بخششِ رایگان نصیبش میشود، هم بخشش معالعوض.
قرضالحسنه بودن همهٴ عبادات
و قرضی که در آن مسبّحات آمده است به معنای قرضالحسنهٴ متعارف نیست؛ هر کاری را که انسان در برابر فرمان خدای سبحان انجام میدهد، دارد به خدا قرضالحسنه میدهد؛ این نماز قرضالحسنه است؛ جهاد قرضالحسنه است؛ درس صحیح خواندن، مباحثهٴ صحیح کردن، قرضالحسنه است؛ قرضالحسنه نه [فقط] یعنی مال به دیگری دادن. اینکه در آن آیات مسبّحه آمده که ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ ؛ یعنی هر چه که شما انجام دادید، دارید به خدا قرض میدهید؛ نه اینکه [قرض الحسنه به این معنا باشد که] به دیگران قرض بدهید؛ کارهای شما به خدا قرضدادن است و پاداشگرفتن؛ ﴿من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً﴾ ؛ تمام عبادات قرضالحسنه است، [منظور آیه فقط] آن قرضالحسنهٴ مصطلح خاص نیست.
پرسش ...
پاسخ: خیلیها [که] از خیلی خیرات محروم شدهاند برای همین جهت است. در یکی از جبهههای جنگ حضرت فرمود: به ضعفایتان برسید «وهل تنصرون الاّ بضعفائکم» ؛ فرمود: مگر نمیدانید اگر کمکی به شما میرسد به برکت رعایت این محرومین است؟ خیلی از خیرات از آدم گرفته شده، به خاطر اینکه به دیگران نرسیده است.
پرسش ...
پاسخ: این انفاق در بحثهای قبل گذشت که گذشته از اینکه باید مال حلال باشد، باید از نفس طوبا و نیت خالص باشد و اگر حُسنِ فعلی داشت و حُسن فاعلی داشت، کیفیّت انفاق هم تأمین میشود؛ یعنی مال باید از راه حلال باشد: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ﴾ و از طرفی دیگر هم باید «لله» باشد. اگر حُسن فاعلی داشت [یعنی] «لله» بود و حسن فعلی داشت [یعنی] «من طیبات ما کسبه العبد» بود، میشود انفاق.
انفاق سری و علنی
پرسش ...
پاسخ: نه؛ آن را هم قرآن مشخّص کرد؛ فرمود: ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ ؛ الآن چون بحث در کیفیّت انفاق نیست، آن آیات مطرح نشد. قرآن کریم فرمود: به یک عدّه افراد آبرومند که دیگران از وضع آنها باخبر نیستند و در اثر عفّت اینها، اینها را توانگر میپندارند به آنها بپردازید: ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾؛ یعنی دیگران که از وضع اینها باخبر نیستند [و] از اوضاع داخلی اینها اطّلاع ندارند (به وضع اینها جاهلاند)، در اثر عفّت اینها اینها را توانگر میدانند. و گاهی مسئله سرّی است، گاهی جهری؛ مؤمن، کیّس است، میداند کجا سرّی انفاق کند [و] کجا جهری: ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ . یک وقت کمک به جبهه است، انسان بگوید «من در این جمع کمک نمیکنم، مخفیانه خودم به یک کسی میدهم» این صحیح نیست، باید به عنوان تشویق دیگران آن هنر را داشته باشد که شیطان را علناً در مجمع عام منکوب کند و علناً بگوید «من این مقدار تقدیم میکنم»، اینجاست که علنش بهتر از سرّ است؛ یک وقت است یک شخص آبرومندی است، انسان باید آنجا سرّاً انفاق کند؛ قرآن همهٴ این جزئیّات را تبیین کرد؛ فرمود: ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ و امثالذلک. یکی از مصادیق این آیهٴ کریمه همان جریان انفاق حضرت امیر(سلام الله علیه) است که چهار درهم داشت؛ یکی را شب انفاق کرد، یکی را روز، یکی را در سرّ، یکی را در علن. مؤمن اگر عاقل است، اگر کیّس است و اگر «لله» انفاق میکند، باید بداند که کجا عَلَن بهتر است و کجا سرّ.
انفاق در امور مادی و معنوی
و امّا این مسئله که انفاق از «اِنفاد» است و باعث کمشدن و زایلشدن است که در بحثهای قبل اشاره شد، اگر انسان بخواهد از امور طبیعی و مادّی انفاق کند، این ﴿مِن﴾، مِن تبعیضیّه است و احیاناً همراه با زوال و کمبودی است و اگر بخواهد از آن مَلَکات معنوی انفاق کند، این ﴿من﴾، مِن نشئیّه است. یک وقت انسان از مال انفاق میکند؛ یعنی بعضی از مال را انفاق میکند؛ یک وقتی از علم انفاق میکند؛ یعنی از مخزن جوشان علم چیزی به کسی میدهد؛ اینجا تبعیض نیست؛ اینجا نشئیه است، نشویّه است. اینجا این انفاق از آن مخزن علمی زوالناپذیر نشئت میگیرد؛ نه بعضی از آن علم را انسان به کسی بدهد. این «مال» است که یک امر طبیعی و مادی است که اگر گوشهای به دست دیگری رفت، دست انسان خالی است، لذا میشود گفت: ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾؛ یعنی بعضی از آنچه ما به شما دادیم، به دیگران بدهید؛ اما اگر سخن از انفاق علمی و مَلَکات معنوی باشد این ﴿من﴾، مِن نشئیه میشود؛ نه تبعیضیّه؛ نه یعنی بعض از علمتان را به دیگری بدهید؛ یعنی انفاقتان از مبدأ علمیتان باشد؛ از آن خزینهای که خدا به شما داد و کم نمیشود، از این خزینه چیزی به دیگران بدهید که منشأ بخشش شما این خزینه باشد. و خدای سبحان وقتی جریان «شعیب» را در سورهٴ «هود» مطرح میکند میفرماید: ما به شعیب رزق حَسَن دادیم و شکرانهٴ شعیب هم این است که خدای سبحان به من رزق حَسَن مرحمت کرده است؛ آیهٴ 88 سورهٴ «هود» این است؛ شعیب به قومش فرمود: ﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾ ؛ شعیب(سلام الله علیه) از نبوت به عنوان رزق حَسَن یاد میکند. نبوت روزی حسن است، رزق کریم است؛ علم، روزیِ کریم است. اگر کسی از علمش به دیگری داد؛ اینجا نه به آن معناست که بعضِ علم را به دیگری داد، چون علم تبعیضبردار نیست که به وسیلهٴ انفاق و اعطا کم بشود، بلکه به وسیلهٴ انفاق افزوده خواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ جامعی دارند اینها؛ یک جامعِ انتزاعی برای همه اینها تصویر دارد. اگر جامعی برای اینها تصویر میشود، میشود گفت: در مواردی که رزق مادی مطرح است، انفاق از آن با تبعیض همراه است؛ یعنی بعضی از آن روزیها را که ما به شما دادیم به دیگران بدهید و اگر رزق معنوی مطرح باشد، این ﴿من﴾ دیگر مِن تبعیضیّه نیست، [بلکه] مِن نشئیه است.
پاسخ مشرکان به توصیهٴ خداوند به انفاق
آنگاه مسئله انفاق را که خدای سبحان مطرح میکند میفرماید: ما شما را میخواهیم بیازماییم. مشرکین حرفشان این بود: وقتی به آنها میگفتند شما به افراد مستمند انفاق کنید و این کار خوبی است، میگفتند: «اگر کار خوب است و اگر خواست خداست، خُب خدا خودش به اینها روزی بدهد، چرا ما بدهیم؟ معلوم میشود خدا نخواست اینها داشته باشند؛ خدا اگر میخواست اینها داشته باشند خُب، خودش میداد دیگر؛ خدا نخواست اینها داشته باشند؛ لذا ما هم نباید به اینها بدهیم». این حرف اینها[ست که] در سورهٴ «یس» [آمده]؛ میگفتند: «اگر خدا میخواست، خودش میداد و چون خدا به اینها نداد معلوم میشود نخواست. چیزی را که خدا نمیخواهد ما هم نمیدهیم» این یک برداشت؛ در سورهٴ «یس» آیهٴ 47 این است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾؛ وقتی به مشرکین حجاز میگفتند شما از روزیای که خدا به شما داد به دیگران انفاق کنید، ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾؛ کفار به مؤمنین میگفتند «شما در یک گمراهی روشن گرفتار شدید. خدا نمیخواهد این فقرا چیزی داشته باشند؛ چون اگر خدا بخواهد خب، به اینها میدهد. شما که میگویید ما به فقرا انفاق کنیم یعنی خدا میخواهد که فقرا چیزدار بشوند، این درست نیست؛ چون اگر خدا میخواست فقرا چیزدار بشوند، خودش میداد».
خلط بین اراده تکوینی و تشریعی، مانع انفاق جان و مال
اینها در بسیاری از موارد بین ارادهٴ تشریع و تکوین فرق نگذاشتهاند و خلط کردند. خدای سبحان به بعضی میدهد (به عنوان آزمایش)؛ به بعضی هم نمیدهد (به عنوان آزمایش)، هر دو امتحان است؛ چه اینکه مبسوطاً در سورهٴ «فجر» بیان فرمود: ﴿فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلاَّ﴾ ؛ فرمود: برداشت خیلیها این است که اگر ما به آنها چیزی به عنوان امتحان و امتحان دادیم میگویند: «خدا ما را گرامی داشت و محترم شمرد» و اگر چیزی به کسی ندادیم خیال میکند ما او را تحقیر کردیم. نه آن برداشت اغنیا درست است، نه این برداشت تهیدستان؛ هر دو ابتلا و امتحان است. پس خدا با «مال» کسی را تکریم نمیکند و با «بیمالی» هم کسی را تحقیر نمیکند؛ هر دو امتحان است. اینها متوجّه نشدند که خدای سبحان اگر تکویناً بخواهد که کسی را متمکّن کند، میکند و امّا تشریعاً خواست افرادی را بیازماید. اینها بین ارادهٴ تشریعی خدا با ارادهٴ تکوینی خدا فرق نگذاشتند؛ خدا تکویناً اراده کرد که یک عدّه به عنوان امتحان دارا، یک عدّه به عنوان امتحان ندار [باشند] تا اوضاع دوباره برگردد؛ ولی به عنوان تشریع اراده کرد که آنها که دارند به آنها که ندارند بپردازند (وظیفهشان را ادا کنند). اینها چون بین این ارادهٴ تشریعی و ارادهٴ تکوینی فرق نگذاشتند گفتند: «اگر خدا اراده کند به اینها برسد، خب میرسد، پس معلوم میشود خدا نمیخواهد» در حالی که خدا تشریعاً میخواهد که انسان متمکّن به انسان ضعیف کمک کند و تکویناً هر دو را مورد امتحان قرار داد؛ چه اینکه مشابه این معنا را در جریان جنگ و حضور در جبههها و امثالذلک بیان کرد.
در سورهای که به نام مبارک رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آیهٴ چهارم این است؛ فرمود: شما در مراسم جنگ، دفاع و جهاد حضور داشته باشید، برای اینکه ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا میخواست از کفّار انتقام میگرفت و احدی از اینها را روی زمین نمیگذاشت، ﴿وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ ؛ میخواهد شما را با یکدیگر بیازماید. جنگی شده است؛ خدا میخواهد شما را بیازماید که آیا دینش را یاری میکنید یا نمیکنید؛ نگویید «اگر خدا بخواهد فوراً اینها را از بین میبرد»، خُب البتّه؛ امّا میخواهد شما را بیازماید و ببیند که در جهاد و دفاع چقدر حضور دارید: ﴿لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ﴾؛ یعنی «لانتقم»، ﴿مِنْهُمْ﴾؛ از این کفّار _«انتصار» یعنی انتقام_ ﴿وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾؛ شما را با یکدیگر میآزماید؛ کفّاری هستند و مؤمنینی هستند، خدای سبحان میخواهد [شما را] بیازماید، ببیند که مؤمنین در برابر حملهٴ کفّار چه میکنند. پس خلط بین اراده تشریع و اراده تکوین، احیاناً باعث امساک از انفاق جان یا انفاق مال خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- راه درمان بیماری شحّ و بُخل
- تقوای مالی
- اهمیت انفاق در روایات
- انفاق سرّی و علنی
- دستور العملهای برخورد با سائل در روایات
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾
شُح و بخل، مهمترین مانع تقوای مالی
در بیان اینکه تقوای مالی باعث بهرهبرداری از قرآن کریم است، مطالبی به عرض رسید که به استناد آن مطالب، خدای سبحان انسان را به تقوای مالی فرا میخواند و دعوت میکند. مهمترین عاملی که مانع این تقواست همان شُحّ و بخلِ درونی است [به عبارت دیگر] مالدوستی، مانع این تقوای مالی است. و این مالدوستی هم انسان را رها نمیکند، در کنار جان انسان جا کرده است که خدای سبحان هشدار داد؛ فرمود: ﴿وَأُحْضِرَتِ الأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛ یعنی شُحّ و بخل، در جان شما حضور دارد؛ این طور نیست که جدای از جانتان باشد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 128 اینچنین فرمود: ﴿وَأُحْضِرَتِ الأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾، آنگاه در سورهٴ «حشر» و در سورهٴ «تغابن» فرمود: ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ شحّ همان بُخل اکید است. پس بخل که یک مرض درونی است، در جان آدم جا کرده است؛ غایب نیست که این بیماری؛ گاهی حضور داشته باشد [و] گاهی غیبت، بلکه همواره حاضر است. اگر انسان این بیماری را فوراً درمان نکند، افزوده خواهد شد.
راه درمان بیماری شح و بُخل
و راه درمانش هم همان طوری که قرآن کریم ارائه داد، این بود که نعمتهایی که در دست انسان است برای انسان تحلیل کند که مبدأ فاعلی این نعمتها خداست و پایان این نِعَم هم به دست خداست و انسان بین آن مبدأ و این منتها؛ یا خلیفةالله است، اگر ﴿جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ﴾ را اینچنین معنا کنیم؛ یعنی خدای سبحان شما را خلیفهٴ خود قرار داد؛ یا انسانها خلیفهٴ یکدیگرند که ﴿جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ﴾؛ یعنی شما را خدای سبحان خلیفهٴ نسل قبل قرار داد؛ یعنی شما باید عبرت بگیرید که این مالها در دست دیگران بود، بهره بردند [و] رفتند، [اکنون به] دست شماست [و] شما هم رفتنی هستید؛ به هر دو تعبیر که انسان خلیفهٴ نسلهای گذشته باشد یا انسان خلیفهٴ خدا باشد، نشانهٴ آن است که در این چند صباحی که این نعمت به دست اوست، موظّف است انفاق کند.
نقش انفاق در بهرهمندی از قرآن
برای اینکه اهمیّت مسئلهٴ انفاق روشن بشود، خدای سبحان تشویق فرمود که من شخصاً صدقات را قبول میکنم؛ در سورهٴ «توبه» آیهٴ 103 و 104 اینچنین فرمود که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾؛ [فرمود: خداوند صدقات را اخذ میکند] در بخش زکات به رسولش(صلی الله علیه و آله و سلم) امر کرد که «از اموال اینها صدقهای بگیر که اینها را پاک کند»؛ معلوم میشود انسانی که صدقه یعنی زکات [را] نداد، انسانی است ناپاک، و اگر ناپاک بود هرگز از قرآن بهرهای ندارد، چون قرآن کتابی است که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و اگر صدقه داد تطهیر میشود و اگر تطهیر شد، توان بهره از قرآن را دارد، چون قرآن ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾؛ هم بُعد سلبی قضیّه را بیان کرد [و] هم بُعد اثباتی قضیّه را، لذا فرمود قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است. آنها که تقوای مالی دارند پاکاند، آنها که پاکاند از قرآن بهره میبرند؛ آنهایی که تقوای مالی ندارند، ناپاکاند و اگر کسی ناپاک بود راهی برای فهمیدن قرآن ندارد: ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ پس قبل از صدقهدادن، انسان ناپاک است. کسی که تقوای مالی ندارد معارف قرآن را درک نمیکند، و اگر انفاق کرد [و] صدقات لازمه را داد، میشود طاهر؛ وقتی طاهر شد، توان مساس با قرآن را دارد، چون قرآن «یمسّه المطّهرون».
تقوای مال، سبب طهارت انسان
پس اگر در اول سورهٴ «بقره» فرمود: قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است [و] آنگاه در تحلیل معنای تقوا، تقوای مالی را هم اخذ کرده است، برای آن است که اگر کسی تقوای مالی نداشت، ناپاک است و اگر ناپاک بود، از قرآن بهرهای نمیبرد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که یا ضمیر ﴿تُطَهِّرُ﴾ به همان صدقه برگردد که جمله ﴿تُطَهِّرُ﴾ در محلّ نصب باشد تا صفت برای صدقه قرار بگیرد [به عبارت دیگر] ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ أی «صدقةً مطهّره»، لذا ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ مرفوع شد تا اینکه جمله صفت باشد برای صدقه؛ یا نه؛ ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی تو آنها را تطهیر میکنی، که البتّه این احتمال دوم یک مقدار ضعیف است، برای اینکه اگر ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ یعنی «أنت تطهّرهم»، جواب ﴿خُذُ﴾ قرار میگرفت و جواب امر مجزوم بود؛ ولی این احتمال دوم را جملهٴ دوم تأیید میکند که فرمود: ﴿وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ ؛ یعنی تو آنها را تزکیه میکنی. علیٰایّحال تقوای مالی باعث طهارت خود انسان است. این لسان تهدیدی که اگر کسی تقوای مالی نداشت، طاهر نیست.
خدای سبحان، گیرندهٴ حقیقی انفاق
و امّا لسان تشویقیاش _ضمن اینکه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ﴾ که این هم یک لسان تشویق است_ فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ _این را به عنوان تشویق ذکر میکند_ میفرماید: مگر نمیدانند که خدای سبحان توبهٴ انسان تائب را میپذیرد و صدقهٴ انسانی که اهل صدقه است را قبول میکند؟ تعبیرِ قبولِ صدقه به «اخذ» است، فرمود: خدا میگیرد: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾؛ یعنی بر فرض هم توبه، توبهٴ نصوح نباشد، مقداری هم آمیخته باشد و مشوب باشد، باز خدا تجاوز میکند از گناه اینها؛ ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾؛ یعنی «یتجاوز عن سیّئات عباده»، ﴿وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ ؛ خدا این صدقه را قبول میکند، خدا میگیرد. کدام تشویق بالاتر از آن است که خدای سبحان بفرماید: «آن صدقهای که میدهید به دست من میرسد، من شخصاً اخذ میکنم»؟ چون اخذ صدقه از اوصاف فعلیّه خداست؛ نه از اوصاف ذاتیّه، اوصاف فعلی را از مقام فعل انتزاع میکنند؛ آن مؤمنی که شایستهٴ تصدّق است و انسان با نیّت به او صدقه میدهد، قبل از اینکه به دست این مؤمن برسد به دست گیرندهٴ حقیقیاش که خداست میرسد: ﴿یَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾؛ اوست که صدقات را میگیرد، ﴿وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ .
اهمیت انفاق در روایات
روایاتی را مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در صافی از جوامع روایی ما در زمینهٴ اخذ صدقه نقل کرده است که ملاحظه میفرمایید. مرحوم فیض در صافی ذیل آیهٴ کریمه ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ از کافی نقل میکند که امام صادق (سلام الله علیه) اینچنین فرمود؛ «و فی الکافی عن الصادق (علیه السلام): إنّ الله تبارک و تعالی یقول ما من شیءٍ إلاّ و قد وکلّت به من یقبضه غیری إلاّ الصدقة» همهٴ آن اموری که بر بندگان انجامش لازم است، من نماینده تعیین کردم که آنها را نمایندگان من بگیرند، فقط صدقه را شخصاً میگیرم، «إلاّ الصدقه فانّی اتلقّفها بیدی تلقفاً» _«تلقّف» یعنی اخذ سریع_ آنگاه خودم میگیرم و خودم میپرورانم و بازدهش به خود آن شخص صدقهدهنده برمیگردد: «حتّی أنّ الرّجل لیتصدّق بالتمرة أو بشقِّ تمرة فاربّیها له کما یرّبی الرجل فلُوَّه و فصیله فیأتی یوم القیامه و هو مثل اُحد و اعظم من اُحد» ؛ فرمود: این صدقه را من خودم شخصاً میگیرم و برای او میپرورانم؛ همانطوری که یک انسان برّه را، فرزند بز را یا فرزند میش را یا فرزند شکار را مثلاً میپروراند [و] آن را بزرگ میکند، من هم صدقه را میپرورانم [و] مثل کوه اُحُد یا مهمتر از کوه آُحُد میکنم.
سرانجام رباخواری و عاقبت انفاق
این همان است که در باب صدقه گفته شد صدقه ده برابر پاداش دارد و اگر خدای سبحان ببیند این از مال حلال بود و از نفس طوبا صادر شده است، یک درهم را به هفتصد برابر یا 1400 برابر یا بیش از این میرساند که فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ﴾؛ یعنی شد هفتصد برابر، ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾؛ یکی شده 1400 برابر، ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ که دیگر به حساب در نمیآید که خدای سبحان با وسعتش و با علمی که دارد کجا یکی را هزاران برابر کند خودش میداند! این همان است که فرمود: اگر کسی گرفتار ربا شد و خواست از این راه ترقّی کند، ما ربا را در مَحاق میاندازیم: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ ؛ این ماه اوایل یک درخشش و فروغی دارد و مطلوب است (اوایل هلال) و اواسطش که «بَدر» شد کمال مطلوبیت را دارد و انگشتنماست و همه به سمت او نگاه میکنند، بعد کمکم آخرِ ماه به مَحاق میافتد؛ میفرماید: رباخوار چنین وضعی دارد؛ ممکن است در جامعه انگشتنما باشد، چشمگیر باشد [و] همه جا بتابد؛ ولی پایان زندگیاش گرفتار مَحاق میشود؛ ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾؛ اما ﴿وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾ ؛ صدقه را در «رَبْوَه» و برجسته قرار میدهد، صدقه را میپروراند، صدقه را حداقل یکی [را] 1400 برابر میکند و بقیهاش را فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛ بیش از این مقدار میدهد اما میداند که به چه کسی بدهد و در چه زمینهای هم این وسعت را اعمال کند، لذا فرمود: شخصاً خدای سبحان صدقه را قبول میکند و چند برابر میکند.
از طرف خدای سبحان بودن انفاق به سائل
عن السجاد (علیه السلام) «ضمنت علی ربّی أن الصدقه لا تقع فی ید العبد حتّی تقع فی ید الرّب و هو قوله ﴿هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾» ؛ امام سجّاد (سلام الله علیه) میفرماید: این را من ضامنم که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده قرار بگیرد به دست خدا قرار میگیرد و ظاهر آیهای که فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ این است که خدا قبول میکند. درباره امام سجاد (علیه السلام) [آمده:] «کان علی بن الحسین(علیهالسلام) إذا أعطی السائل»؛ اگر چیزی را به یک سائل اعطا میفرمود، «قبّل ید السائل»؛ دست سائل را میبوسید، «فقیل له لم تفعل ذلک؟»؛ به حضرت عرض میکردند که چرا دست سائل را میبوسی؟ «قال لأنّها تقع فی ید الله قبل ید العبد»؛ میفرمود: این صدقه قبل از اینکه به دست سائل برسد به دست خدا میرسد، پس این دست سائل، صدقه را از خدا میگیرد؛ نه از انسان، چون انسان به قصد خدای سبحان و فی سبیلالله میدهد، [پس] به خدا تقدیم میکند، [آنگاه] خدا میگیرد و به این سائل اعطا میکند، پس دست سائل از دست خدا گرفت؛ نه از دست شخص، «لأنّها تقع فی ید الله قبل ید العبد و قال لیس من شیء إلا وکّل به ملک إلا الصدقه»؛ تمام کارها را فرشتگان، موکَّلاند و انجام میدهند؛ مگر جریان صدقه را که «فانّها تقع فی ید الله» ؛ به دست خدای سبحان میرسد و از آنجا به دست سائل میرسد. در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی هر دو عن الصادق (علیه السلام): «کان أبی إذا تصدّق بشیء وضعه فی ید السائل ثمّ ارتدّه منه فقبّله و شمّه ثم ردّه فی ید السائل» ؛ امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: پدر بزرگوارم، امام باقر (سلام الله علیه) اگر چیزی را صدقه میداد، وقتی این مال را در دست سائل میگذاشت، آن را برمیگرداند و میبوسید و میبویید، بعد به سائل میداد، (زیرا) برای حضرت اینچنین مسلّم بود که این مال به دست خدا افتاده است. چون این «اخذ» صفتِ فعل است، اگر یک انسان چنین بینش درونی داشته باشد، مشاهدهاش برای او خیلی سخت و ممتنع نیست، چون این صفات فعلیّه خداست. صفت فعل را اگر انسانی اهل معنا باشد مشاهده میکند، چون خدای سبحان دیگران را تشویق کرد که چرا در ملکوت عالم نگاه نمیکنید: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ؛ بنابراین اگر کسی اهل ملکوت بود این راه برای او باز است که ببیند این نعمت به دست چه کسی میرسد.
دستورالعملهای برخورد با سائل در روایات
و فی الخصال عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) «إذا ناولتم السائل الشیءَ فاسألوه أن یدعو لکم فانّه یجاب فیکم و لا یجاب فی نفسه لاّنهم یکذبون و لیرد الذی یناوله یده الی فیه فلیقبلها فانّ الله عزّوجلّ یأخذها قبل أن تقع فی ید السائل کما قال الله عزّوجلّ: ﴿أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾» ؛ از امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیده است که فرمود: اگر چیزی را به سائل دادید، از او بخواهید که برای شما دعا کند، زیرا دعای سائل برای مُعطِی مستجاب است و برای خودش مستجاب نیست، چون نوعاً دروغ میگویند! از آن جهت که نوعاً دروغ میگویند و مضطر نیستند دعای آنها مستجاب نیست؛ امّا از آن جهت که دستشان متبرّک شد، [چون] چیزی را گرفت که دست خدای سبحان به او رسید، از این جهت دعای آنها برای مُعطی مستجاب است (نه برای خودشان). مرحوم ابنبابویه قمی در همین باب «فضل الصدقه» [در] جلد دوم من لا یحضره الفقیه دارد که [پیامبر اکرم فرمود:] «اگر کسی سؤال کرد شما رد نکنید»؛ گویا شخص عرض کرد که اینها نوعاً وضعشان خوب است، فرمود: البتّه؛ اگر اینها راست میگفتند که احدی از شما باقی نمیماندید؛ چون اینها دروغ میگویند شما زندهاید؛ و الاّ اگر کسی واقعاً مستحق باشد (نیازمند باشد) و سؤال بکند و مسلمین به داد او نرسند، آن آه او کسی را باقی نمیگذارد! فرمود: اگر اینها دروغ نمیگفتند که شما باقی نمیماندید؛ کذب اینها باعث است که شما سرپا هستید و امّا شما کسی را رد نکنید . در همین بیانی که از خصال نقل شده است، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چند مطلب را فرمود: یکی اینکه از سائل بخواهید برای شما دعا کند، زیرا دعای او گرچه برای خودش مستجاب نیست؛ برای شما مستجاب است؛ امّا مطلب دیگر فرمود: «و لیرد الذی یناوله یده إلی فیه»؛ اگر کسی چیزی به سائل داد، دستش را به دهن ببرد و دستش را ببوسد: «و لیرد الذی یناوله»؛ یعنی این مُعطی که چیزی به سائل داد، «و لیرد»؛ رد بکند، چه چیز را؟ «یده»؛ دستش را، کجا ببرد؟ «الی فیه»؛ به فوه و دهنش ببرد، «فلیقبلّها»؛ دست را به فوه و دهن ببرد و ببوسد برای اینکه [این] دست به دست خدا رسیده است؛ «و لیرد الذی یناوله یده الی فیه فلیقبلها فإنّ الله عزّوجلّ یأخذها قبل أن تقع فی ید السّائل» ؛ خدا قبول میکند.
عظمت کار انفاقکننده و ذلت سائل
این است که از امام باقر (سلام الله علیه) رسیده است که اگر کسی بداند سؤال چقدر ذلّتبار و ننگین است، احدی از احدی چیزی نمیخواهد و اگر کسی بداند اعطای [به] سائل چقدر عظیم و مهم است، احدی، احدی را رد نمیکند. و این هم از بیاناتی است که مرحوم ابنبابویه قمی در پایان من لا یحضره الفقیه از رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که قبل از حضرت احدی به این کلمات تفوّه نکرد: «الید العلیا خیر من الید السفلی» ؛ «دست بخشنده و دهنده» از «دست بگیر» بهتر است، و خلاصه دستی از «دست بگیر» بدتر نیست.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه انسان با این انفاق دارد آن سنگینترین مرض را که شُحِّ درونی است درمان میکند و هم جامعه تأمین است [و] از خطرها محفوظ است؛ هم انسان دارد آن شحّ درونی را درمان میکند.
پرسش ...
پاسخ: هر دو علی ایّ حال به دست خدا رسیده است (هر دو به دست خدا رسیده است)؛ منتها از اینکه امام(سلام الله علیه) گاهی دست سائل را میبوسید، برای این بود که او هم به دست خدا رسیده است، دست خودش را [هم] که میبوسد.
چون [دست سائل] از آن جهت که با دست خدا تماس گرفته است از آن جهت است؛ و الاّ آن دست که دست محترمی نیست؛ مثل اینکه خود آن مَتاع را هم حضرت گاهی بو میکرد.
نقش تقوای مالی در بهرهمندی از قرآن
بنابراین این تقوای مالی آن نقش را دارد که آن شحّ و بخل درونی که در درون جان انسان لانه کرده است را حل میکند؛ ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ و در سورهٴ «حشر» و در سورهٴ «تغابن» هم فرمود: اگر کسی از این مرض نجات پیدا کرد، به فلاح رسیده است: ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ این تقوای مالی چون شحّ درونی را درمان میکند، زمینه میشود برای طهارت روح، وقتی روح طاهر شد توان مِساس با قرآن را دارد. لذا قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ او البته کارش حرام است، اما اگر چیزی از انسان به خصوص خواست، انسان ولو به جواب حَسَن [هم که شد] او را ردّ نکند.
سخن در سؤال نیست؛ سخن در اعطاست. اگر انسان بداند که کسی دروغ میگوید _مثل اینکه علم اجمالی دارد به کذب این گدایان پیشهور_ [و با این حال به آنها کمک کند] البته او دارد خیر انجام میدهد (از این جهت خیر است)، اگر مفاسدی بر آن مترتّب بود از باب تزاحم یا اجتماع امر و نهی از بحث بیرون است.
انسانی که از قرض امتناع میکند برای این است که گرفتار بخل است. بخل، یک بیماری است که نه بخششِ رایگان را اجازه میدهد [و] نه بخشش معالعوض را. و اگر کسی این شُحّ را که بخل است درمان کند؛ هم بخششِ رایگان نصیبش میشود، هم بخشش معالعوض.
قرضالحسنه بودن همهٴ عبادات
و قرضی که در آن مسبّحات آمده است به معنای قرضالحسنهٴ متعارف نیست؛ هر کاری را که انسان در برابر فرمان خدای سبحان انجام میدهد، دارد به خدا قرضالحسنه میدهد؛ این نماز قرضالحسنه است؛ جهاد قرضالحسنه است؛ درس صحیح خواندن، مباحثهٴ صحیح کردن، قرضالحسنه است؛ قرضالحسنه نه [فقط] یعنی مال به دیگری دادن. اینکه در آن آیات مسبّحه آمده که ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ ؛ یعنی هر چه که شما انجام دادید، دارید به خدا قرض میدهید؛ نه اینکه [قرض الحسنه به این معنا باشد که] به دیگران قرض بدهید؛ کارهای شما به خدا قرضدادن است و پاداشگرفتن؛ ﴿من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً﴾ ؛ تمام عبادات قرضالحسنه است، [منظور آیه فقط] آن قرضالحسنهٴ مصطلح خاص نیست.
پرسش ...
پاسخ: خیلیها [که] از خیلی خیرات محروم شدهاند برای همین جهت است. در یکی از جبهههای جنگ حضرت فرمود: به ضعفایتان برسید «وهل تنصرون الاّ بضعفائکم» ؛ فرمود: مگر نمیدانید اگر کمکی به شما میرسد به برکت رعایت این محرومین است؟ خیلی از خیرات از آدم گرفته شده، به خاطر اینکه به دیگران نرسیده است.
پرسش ...
پاسخ: این انفاق در بحثهای قبل گذشت که گذشته از اینکه باید مال حلال باشد، باید از نفس طوبا و نیت خالص باشد و اگر حُسنِ فعلی داشت و حُسن فاعلی داشت، کیفیّت انفاق هم تأمین میشود؛ یعنی مال باید از راه حلال باشد: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ﴾ و از طرفی دیگر هم باید «لله» باشد. اگر حُسن فاعلی داشت [یعنی] «لله» بود و حسن فعلی داشت [یعنی] «من طیبات ما کسبه العبد» بود، میشود انفاق.
انفاق سری و علنی
پرسش ...
پاسخ: نه؛ آن را هم قرآن مشخّص کرد؛ فرمود: ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ ؛ الآن چون بحث در کیفیّت انفاق نیست، آن آیات مطرح نشد. قرآن کریم فرمود: به یک عدّه افراد آبرومند که دیگران از وضع آنها باخبر نیستند و در اثر عفّت اینها، اینها را توانگر میپندارند به آنها بپردازید: ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾؛ یعنی دیگران که از وضع اینها باخبر نیستند [و] از اوضاع داخلی اینها اطّلاع ندارند (به وضع اینها جاهلاند)، در اثر عفّت اینها اینها را توانگر میدانند. و گاهی مسئله سرّی است، گاهی جهری؛ مؤمن، کیّس است، میداند کجا سرّی انفاق کند [و] کجا جهری: ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ . یک وقت کمک به جبهه است، انسان بگوید «من در این جمع کمک نمیکنم، مخفیانه خودم به یک کسی میدهم» این صحیح نیست، باید به عنوان تشویق دیگران آن هنر را داشته باشد که شیطان را علناً در مجمع عام منکوب کند و علناً بگوید «من این مقدار تقدیم میکنم»، اینجاست که علنش بهتر از سرّ است؛ یک وقت است یک شخص آبرومندی است، انسان باید آنجا سرّاً انفاق کند؛ قرآن همهٴ این جزئیّات را تبیین کرد؛ فرمود: ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ و امثالذلک. یکی از مصادیق این آیهٴ کریمه همان جریان انفاق حضرت امیر(سلام الله علیه) است که چهار درهم داشت؛ یکی را شب انفاق کرد، یکی را روز، یکی را در سرّ، یکی را در علن. مؤمن اگر عاقل است، اگر کیّس است و اگر «لله» انفاق میکند، باید بداند که کجا عَلَن بهتر است و کجا سرّ.
انفاق در امور مادی و معنوی
و امّا این مسئله که انفاق از «اِنفاد» است و باعث کمشدن و زایلشدن است که در بحثهای قبل اشاره شد، اگر انسان بخواهد از امور طبیعی و مادّی انفاق کند، این ﴿مِن﴾، مِن تبعیضیّه است و احیاناً همراه با زوال و کمبودی است و اگر بخواهد از آن مَلَکات معنوی انفاق کند، این ﴿من﴾، مِن نشئیّه است. یک وقت انسان از مال انفاق میکند؛ یعنی بعضی از مال را انفاق میکند؛ یک وقتی از علم انفاق میکند؛ یعنی از مخزن جوشان علم چیزی به کسی میدهد؛ اینجا تبعیض نیست؛ اینجا نشئیه است، نشویّه است. اینجا این انفاق از آن مخزن علمی زوالناپذیر نشئت میگیرد؛ نه بعضی از آن علم را انسان به کسی بدهد. این «مال» است که یک امر طبیعی و مادی است که اگر گوشهای به دست دیگری رفت، دست انسان خالی است، لذا میشود گفت: ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾؛ یعنی بعضی از آنچه ما به شما دادیم، به دیگران بدهید؛ اما اگر سخن از انفاق علمی و مَلَکات معنوی باشد این ﴿من﴾، مِن نشئیه میشود؛ نه تبعیضیّه؛ نه یعنی بعض از علمتان را به دیگری بدهید؛ یعنی انفاقتان از مبدأ علمیتان باشد؛ از آن خزینهای که خدا به شما داد و کم نمیشود، از این خزینه چیزی به دیگران بدهید که منشأ بخشش شما این خزینه باشد. و خدای سبحان وقتی جریان «شعیب» را در سورهٴ «هود» مطرح میکند میفرماید: ما به شعیب رزق حَسَن دادیم و شکرانهٴ شعیب هم این است که خدای سبحان به من رزق حَسَن مرحمت کرده است؛ آیهٴ 88 سورهٴ «هود» این است؛ شعیب به قومش فرمود: ﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾ ؛ شعیب(سلام الله علیه) از نبوت به عنوان رزق حَسَن یاد میکند. نبوت روزی حسن است، رزق کریم است؛ علم، روزیِ کریم است. اگر کسی از علمش به دیگری داد؛ اینجا نه به آن معناست که بعضِ علم را به دیگری داد، چون علم تبعیضبردار نیست که به وسیلهٴ انفاق و اعطا کم بشود، بلکه به وسیلهٴ انفاق افزوده خواهد شد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ جامعی دارند اینها؛ یک جامعِ انتزاعی برای همه اینها تصویر دارد. اگر جامعی برای اینها تصویر میشود، میشود گفت: در مواردی که رزق مادی مطرح است، انفاق از آن با تبعیض همراه است؛ یعنی بعضی از آن روزیها را که ما به شما دادیم به دیگران بدهید و اگر رزق معنوی مطرح باشد، این ﴿من﴾ دیگر مِن تبعیضیّه نیست، [بلکه] مِن نشئیه است.
پاسخ مشرکان به توصیهٴ خداوند به انفاق
آنگاه مسئله انفاق را که خدای سبحان مطرح میکند میفرماید: ما شما را میخواهیم بیازماییم. مشرکین حرفشان این بود: وقتی به آنها میگفتند شما به افراد مستمند انفاق کنید و این کار خوبی است، میگفتند: «اگر کار خوب است و اگر خواست خداست، خُب خدا خودش به اینها روزی بدهد، چرا ما بدهیم؟ معلوم میشود خدا نخواست اینها داشته باشند؛ خدا اگر میخواست اینها داشته باشند خُب، خودش میداد دیگر؛ خدا نخواست اینها داشته باشند؛ لذا ما هم نباید به اینها بدهیم». این حرف اینها[ست که] در سورهٴ «یس» [آمده]؛ میگفتند: «اگر خدا میخواست، خودش میداد و چون خدا به اینها نداد معلوم میشود نخواست. چیزی را که خدا نمیخواهد ما هم نمیدهیم» این یک برداشت؛ در سورهٴ «یس» آیهٴ 47 این است: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾؛ وقتی به مشرکین حجاز میگفتند شما از روزیای که خدا به شما داد به دیگران انفاق کنید، ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾؛ کفار به مؤمنین میگفتند «شما در یک گمراهی روشن گرفتار شدید. خدا نمیخواهد این فقرا چیزی داشته باشند؛ چون اگر خدا بخواهد خب، به اینها میدهد. شما که میگویید ما به فقرا انفاق کنیم یعنی خدا میخواهد که فقرا چیزدار بشوند، این درست نیست؛ چون اگر خدا میخواست فقرا چیزدار بشوند، خودش میداد».
خلط بین اراده تکوینی و تشریعی، مانع انفاق جان و مال
اینها در بسیاری از موارد بین ارادهٴ تشریع و تکوین فرق نگذاشتهاند و خلط کردند. خدای سبحان به بعضی میدهد (به عنوان آزمایش)؛ به بعضی هم نمیدهد (به عنوان آزمایش)، هر دو امتحان است؛ چه اینکه مبسوطاً در سورهٴ «فجر» بیان فرمود: ﴿فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلاَّ﴾ ؛ فرمود: برداشت خیلیها این است که اگر ما به آنها چیزی به عنوان امتحان و امتحان دادیم میگویند: «خدا ما را گرامی داشت و محترم شمرد» و اگر چیزی به کسی ندادیم خیال میکند ما او را تحقیر کردیم. نه آن برداشت اغنیا درست است، نه این برداشت تهیدستان؛ هر دو ابتلا و امتحان است. پس خدا با «مال» کسی را تکریم نمیکند و با «بیمالی» هم کسی را تحقیر نمیکند؛ هر دو امتحان است. اینها متوجّه نشدند که خدای سبحان اگر تکویناً بخواهد که کسی را متمکّن کند، میکند و امّا تشریعاً خواست افرادی را بیازماید. اینها بین ارادهٴ تشریعی خدا با ارادهٴ تکوینی خدا فرق نگذاشتند؛ خدا تکویناً اراده کرد که یک عدّه به عنوان امتحان دارا، یک عدّه به عنوان امتحان ندار [باشند] تا اوضاع دوباره برگردد؛ ولی به عنوان تشریع اراده کرد که آنها که دارند به آنها که ندارند بپردازند (وظیفهشان را ادا کنند). اینها چون بین این ارادهٴ تشریعی و ارادهٴ تکوینی فرق نگذاشتند گفتند: «اگر خدا اراده کند به اینها برسد، خب میرسد، پس معلوم میشود خدا نمیخواهد» در حالی که خدا تشریعاً میخواهد که انسان متمکّن به انسان ضعیف کمک کند و تکویناً هر دو را مورد امتحان قرار داد؛ چه اینکه مشابه این معنا را در جریان جنگ و حضور در جبههها و امثالذلک بیان کرد.
در سورهای که به نام مبارک رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آیهٴ چهارم این است؛ فرمود: شما در مراسم جنگ، دفاع و جهاد حضور داشته باشید، برای اینکه ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا میخواست از کفّار انتقام میگرفت و احدی از اینها را روی زمین نمیگذاشت، ﴿وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ ؛ میخواهد شما را با یکدیگر بیازماید. جنگی شده است؛ خدا میخواهد شما را بیازماید که آیا دینش را یاری میکنید یا نمیکنید؛ نگویید «اگر خدا بخواهد فوراً اینها را از بین میبرد»، خُب البتّه؛ امّا میخواهد شما را بیازماید و ببیند که در جهاد و دفاع چقدر حضور دارید: ﴿لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ﴾؛ یعنی «لانتقم»، ﴿مِنْهُمْ﴾؛ از این کفّار _«انتصار» یعنی انتقام_ ﴿وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾؛ شما را با یکدیگر میآزماید؛ کفّاری هستند و مؤمنینی هستند، خدای سبحان میخواهد [شما را] بیازماید، ببیند که مؤمنین در برابر حملهٴ کفّار چه میکنند. پس خلط بین اراده تشریع و اراده تکوین، احیاناً باعث امساک از انفاق جان یا انفاق مال خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است