display result search
منو
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، 61

سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، 61

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 48 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه شصت و یکم: تحلیل امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام از وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، سال 1399

«وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی» غیر از من کسی پیش او نبود، «وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّه‏» در آن شهر خانه ای که بر اساس اسلام بنا شده باشد جزء، اینجا نیازی نیست پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نبوت هم رسیده باشد چون موحد هستند. خانه پیغمبر، خدیجه سلام الله علیها و من، و حضرت آنجا می فرماید: من ایمان داشتم هنوز نوبت دعوت مخفیانه ی پیغمبر هم نرسیده است. قبل از نبوت پیغمبر است چون پیغمبر ما قبل از نبوتشان هم مقتدی بودند. بعد فرمود امیر المؤمنین «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَة». شاگرد پیغمبر، امیر المؤمنین کسی است که بیست و سه سال پیغمبر اکرم با او بود. روزی دو بار جلسه خصوصی نجوا با هم داشتند چون برای آینده ی اسلام، برای شخصیت امیر المؤمنین پیغمبر مطالبی می فرمود. گاهی اصحاب اعتراض می کردند یا بعضی از همسران، حضرت می فرمود دستور خداست. وقتی فرمود خداوند که می روید پیش پیغمبر صدقه بدهید. امیر المؤمنین یک دینار را برد صرافی تبدیل به 10 درهم کرد و 10 بار صدقه داد، 10 بار با پیغمبر گفتگوی خصوصی داشت. هر روز، روزی دوبار حد اقل باز هم مشتاقانه. به دیگران فرمود که نگران شدید پول شما کم شود؟ نیامدند. یک بارش را ولع نداشتند. امیر المؤمنین در آن 23 سال، روزی دوبار با پیغمبر خصوصی تعلیم می گرفت. می فرمود که هر وقتی که من سؤال می کردم، جوابم را می داد. سکوت می کردم، پیغمبر شروع می کرد. یعنی آن جلسات پربار بود. انقدر پربار بود که یک بارش فرمود به من هزار باب فرمود که از هر باب هزار باب باز شد. حالا این فضا را بگذارید کنار، این شخصیتی که 23 سال اینطوری پیش معلم انبیاء آموخته، کسی است که اولش این است. یک شخص مثلاً بی سواد نادان هیچی ندان نیست. حالا شما نگاه کنید. یک وقتی می گویند یک شخصیت با استعدادی است، یک آقای با استعدادی را 23 سال هم پیش یک استاد بی نظیر بردند. استاد که بی نظیر، معلم انبیاء، شاگرد هم غیر از آن 23 سال، قبلش ببینید کجاست. مثلاً من سال اول دبستان هیچی بلد نبودم بنویسم، خدا معلمان ما را رحمت کند. اگر هستند آنها را حفظ کند، حروف یاد ما دادند. امیر المؤمنین شروعش اینجا است. برای من خیلی عجیب است. می فرماید من در غار حرا پیغمبر را می دیدم «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَة» من پیغمبر را می دیدم نور وحی و رسالت او را می دیدم. «أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ» من آن عطر مبارک پیغمبر به مشامم می رسید بوی خودش نوبت را با حسم می چشیدم. درک می کردم. حالا یک نفر باید بیاید بگوید یک معجزه نشان بده که ببینیم. علی بن ابیطالب که معجزه نمی خواهد. نور وحی را می بینم. چه معجزه ای می خواهم؟ معلوم است که ایمان می آورم. افق این طفل است. شروع کار ببینید کجاست. نور وحی را می دیدم، بوی نبوت را می چشیدم. «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ» وقتی این وحی نازل شد صدای نعره ی شیطان را شنیدم. خب این شخص بیخود نبود که می فرمود: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاء» پرده را هم کنار بزنید به یقین من چی می خواهید اضافه کنید؟ الآن می بینم و می شنوم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:26

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن