display result search
منو
تفسیر آیات 68 تا 72 سوره مریم

تفسیر آیات 68 تا 72 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 56 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 تا 72 سوره مریم"

آیات معاد سه طایفه است؛ گاهی بخشهای رحمت و بهشت مطرح است، گاهی کیفر و عذاب مطرح است ...
بعضی که از قبر بیرون می‌آیند مستقیماً به بهشت می‌روند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل و مسائل اساسی سوَر مکّی اصول اعتقادی است یعنی توحید و وحی و نبوّت و بخشی از خطوط کلی اخلاق و حقوق مطرح است در اینجا جریان معاد را ذکر فرمود و دو مطلب دربارهٴ معاد ذکر کرد یکی اینکه معاد ممکن است به دلیل خلقت اول, دوم اینکه معاد ضروری است یعنی حتماً واقع می‌شود که «إن المعاد حقٌّ لا ریب فیه». آیات معاد سه طایفه است گاهی بخشهای رحمت و بهشت مطرح است گاهی کیفر و عذاب مطرح است گاهی در بخشی از آیات دیگر هم سخن بهشت و جزا مطرح است هم سخن جهنم و کیفر, در اینجا بالاصاله به طرف عذاب و کیفر اشاره شده و در کنارش از رحمت هم سخن به میان آمده چون آغاز این مبحث از انکار منکران معاد سخن به میان آمد لذا بخش اساسی این قسمت مربوط به جهنّم و کیفر جهنّمیهاست اینکه فرمود حتماً ما اینها را جمع می‌کنیم با شیاطین این یک نحوه عذاب است بعد اینها را کنار جهنم احضار می‌کنیم این هم احضار به جلب کردن یک نحوه عذاب است بعد فرمود آن کسی که اظلم است جزء ائمه کفر است ﴿أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ است این را وارد جهنم می‌کنیم عذاب می‌کنیم این هم یک مطلب است دیگران ممکن است مشمول رحمت الهی باشند تخفیف عذاب باشند لذا دربارهٴ آنها بالصراحه نفرمود ما آنها را عذاب می‌کنیم فرمود: ﴿ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ﴾ به کسی که ﴿أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾. بعد لحن خطاب را عوض کرد از مُغایب به مخاطب آمد و کلّ بشر را خطاب کرد اعمّ از مؤمن و کافر, متّقی و عاصی فرمود: ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ ضمیر ﴿وَارِدُهَا﴾ به جهنم برمی‌گردد نه به ﴿حَوْلَ﴾ برای اینکه سایر ضمایر به جهنم برمی‌گردد یک, و ﴿حَوْلَ﴾ مذکر است و این ضمیر مؤنث است دو, بنابراین این ضمیر به خود جهنم برمی‌گردد ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ این ورود اگر به معنای اِشراف باشد نظیر آن دوتا شاهدی که یکی در سورهٴ «قصص» بود یکی در سورهٴ «یوسف» ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ که در سورهٴ «قصص» بود یا ﴿فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ که در سورهٴ «یوسف» بود آنجا ورود به معنی حضور و اشراف است اگر به معنای حضور و اشراف باشد که محذوری ندارد اشراف جهنّمیها برای کیفر است و غمناک شدن و غصّه خوردن آنهاست و احضار بهشتیها برای شکرگزاری است که چنین جایی بود و خدای سبحان ما را هدایت کرد و ما مبتلا به اینجا نشدیم و اگر ورود به معنای دخول باشد که در بخشی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» داشت فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾ یا ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ که بخشی در سورهٴ «انبیاء» بود بخشی در سورهٴ «هود» آنجا ورود به معنای دخول است اگر ورود به معنای دخول باشد ورود همگان به جهنم محذوری ندارد برای اینکه جهنم جای آتش است نه خود آتش مثل اینکه ورود موسای کلیم و مؤمنان به دریا, ورود فرعون و آل‌فرعون و درباریان فرعون به دریا هر دو حق بود منتها وجود مبارک موسی وارد دریا شد و دریا خشک بود فرعون و آل‌فرعون وارد دریا شدند و ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ دریا خانهٴ آب است نه آب, جهنم خانه و اتاق آتش است جای آتش است نه آتش, بنابراین برابر آیات فراوانی که دارد ﴿أُولئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾ یک, ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ دو, و آیات دیگر نشان می‌دهد که بهشتیها و مردان باتقوا از عذاب دورند نه از جهنم از آتش دورند, از عذاب دورند, از کیفر دورند, اما وارد جهنم بشوند و از نزدیک جهنم را ببینند و شکرگزاری کنند که رحمت است پس اگر ورود به معنای دخول باشد دخولِ در جهنم عذاب نیست مثل اینکه دخول در دریا عذاب نیست اگر موسای کلیم وارد دریا شد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ نصیب اوست و از دریای خشک می‌گذرد یعنی آبهای رفته رفته است و آبهای نیامده نمی‌آید یک سدّ آبی درست می‌شود این وسط می‌شود خشک نه تنها معبَر می‌شود نه تنها فرمود: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ﴾ بلکه ﴿یَبَساً﴾ را ذکر کرد که اینجا جای خشک است بالأخره کفشتان پایتان تَر نمی‌شود این طور اینجا هم کفشتان پایتان اصلاً گرم نمی‌شود این طور, اگر این باشد و همان طوری که برای وجود مبارک ابراهیم شد ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ این‌چنین می‌شود پس ورود در آنجایی که آتش است به معنای عذاب نیست ورود در خود آتش و عذاب رنجیدن و سوختن عذاب است پس اگر ورود به معنای دخول باشد باز هم قابل جمع است هم شواهد آیه‌ای دارد هم شواهد روایی بر فرض این روایات ضعیف باشد آیات اصلِ مسئله است.
پرسش: روایت نبوی است روایت می‌فرماید که بعضی که از قبر بیرون می‌آیند مستقیماً به بهشت می‌روند و ملائکه از اینها می‌پرسند که آیا جهنم را دیدید, می‌گویند «ما رأینا شیئاً».
پاسخ: بله, آن جابر می‌گوید که من با دو گوشم از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم و اگر نشنیده باشم و این حرف را گفته باشم این دو گوشم کَر باشد که بهشتیها وقتی وارد بهشت شدند به پیغمبر عرض می‌کنند که اینکه در قرآن گفته شد ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ همه باید از جهنم بگذرند ما جهنّمی را ندیدیم فرمود شما از جهنم عبور کردید منتها او خاموش بود این روایت گرچه سندش ضعیف است ولی از بهترین لطایف روایی ماست منتها در آن روز چهارشنبه روز قبل از تعطیل عرض کردیم که در روایات فقهی این بزرگان خیلی زحمت کشیدند سعیشان مشکور و اما در این رشته‌های دیگر یعنی روایات تفسیری, روایات تاریخی, روایات مقتلی, روایات اخلاقی و سایر روایات اینها روی آن کار نشده بسیاری از روایات است که در بحثهای تفسیری آمده می‌گوییم مجهول است و چون اگر کار می‌شد خب یا صحیح بود یا حَسن بود یا موثّق بود در بحثهای مقتل هم همین طور است در بحثهای تاریخ هم همین طور است الآن اگر کسی در رشتهٴ تاریخ‌شناسی یا شیعه‌شناسی بخواهد کار کند با زحمت روبه‌روست اگر بخواهد در این رشته‌ها مجتهد باشد آسان نیست اما بخواهد در فقه مجتهد بشود خیلی سخت نیست چون خیلی کار روی آن شده هم کتابش فراوان است, هم مطالبش فراوان است, هم ادله‌اش فراوان است, هم رجال و درایه‌اش فراوان است, حیف این روایت که سند معتبری ندارد خب ولی آیات تثبیت می‌کند آن وقت این روایت چون سند ندارد در حدّ تأیید است نه دلیل معتبر.
مطلب سوم آن است که اگر ورود به معنای اِشراف نبود و ورود به معنای دخول نبود به معنای مرور علی الصراط است وقتی پُلی روی جهنّم باشد صادق است که همه‌شان وارد می‌شوند از این در, وارد این رودخانه می‌شوند و می‌روند ورودشان به همین عبور از پل هست بعضیها می‌افتند بعضیها عبور می‌کنند «کالبرق الخاطف» اینکه در بعضی از آیات دارد که ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ «نَکب عن الصراط» یعنی سقوط کرده, افتاده این کسی که در جاده می‌لغزد به طرف راست یا به طرف چپ سقوط می‌کند می‌گویند «نَکب عن الصراط» ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ «ناکِب» یعنی ساقط اما عده‌ای که «کالبرق الخاطف» می‌گذرند اینها ﴿جزناها فهی خالدون﴾ و امثال ذلک دارند.
مطلب بعدی آن است که این تعبیر ﴿ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ با معنای دوم أنسب است یعنی ورود به معنی دخول ظاهر آیه این است که همه وارد جهنم می‌شوند ما یک عدّه که اهل تقوا هستند نجات می‌دهیم بقیه را همان طور نگه می‌داریم اگر ورود به معنای اِشراف باشد ﴿ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ این ﴿فِیهَا﴾ یعنی در خود جهنم, ﴿نَذَرُ﴾ یعنی همین طور به حال قبلی رها می‌کنیم خب این نه با ضمیر ﴿فِیهَا﴾ سازگار است نه با کلمهٴ ﴿نَذَرُ﴾ اگر به معنای اشراف باشد مناسب با ﴿ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾ این است که ورود به معنای دخول باشد منتها این سؤال می‌ماند که ﴿نُنَجِّی﴾ ما متّقیان را نجات می‌دهیم اول اینها را وارد جهنم می‌کنیم بعد نجات می‌دهیم از چه چیزی نجات می‌دهیم, چطوری اینها وارد جهنم می‌شوند این در ذیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در جریان «آیةالکرسی» آنجا بحثش گذشت که تَنْجِیه, اخراج مِن الظلمات إلی النور این گونه از عناوین دوتا مصداق دارد یک مصداقش دفع است یک مصداقش رفع دربارهٴ مؤمنان که فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ خب آن مؤمنی که از خانوادهٴ با ایمان و با تقوا تربیت شده دوران کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش را با ایمان گذرانده این در ظلمت نبود تا خدای سبحان او را از ظلمت به نور خارج کند اولیای الهی این‌چنین‌اند, معصومان این‌چنین‌اند حالا بگوییم معصومان خارج از بحث‌اند ولی بالأخره خیلی از مؤمنین‌اند که سابقهٴ ظلمت و کفر و شرک نداشتند اینکه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ اما ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ﴾ این درست است برای اینکه هر کسی بر فطرت توحید خلق شده «کل مولودٍ یولد علی الفطرة» با نفسی که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ خلق شده, پاک خلق شده, طیّب و طاهر خلق شده در اثر تربیتِ غلط این از نور به ظلمت می‌آید این درست است اما مؤمنینی که با فطرت توحید خلق شدند و همان فطرت محفوظ ماند خدا می‌فرماید ما اینها را از ظلمت به نور خارج می‌کنیم این دوتا مصداق دارد اگر مؤمنی خدای ناکرده لغزید بعد در اثر شمول رحمت الهی توبه کرد این از ظلمت به نور بیرون می‌آید این رفع است و اما مؤمنانی که از خاندان طیّب و طاهر رشد کردند و در آنجا به سر بردند این دفع است و نه رفع آنجا هم مرحوم امین‌الاسلام این را ذکر کرده که گاهی اخراج به معنای دفع است گاهی به معنای رفع مثلاً در تعبیرات عرفی اگر یک‌جا همایشی باشد یک‌جا محفلی باشد ورودش شرایطی داشته باشد کسی که فاقد شرط باشد بخواهد وارد آن همایش و مجلس بشود این را راه نمی‌دهند اینها به یکدیگر می‌گویند که نروید که بیرونتان می‌کنند, بیرونتان می‌کنند معنایش این نیست که شما را اجازه می‌دهند بروید داخل بعد از ورود بیرونتان می‌کنند معنای اینکه بیرونتان می‌کنند این است که راه نمی‌دهند پس گاهی اخراج به معنای رفع است کسی که هست این را بیرون می‌کنند, گاهی به معنای دفع است یعنی نمی‌گذارند وارد بشوند خدای سبحان مؤمنین را از ظلمت خارج می‌کند إمّا دفعاً أو رفعاً اگر کسی ـ معاذ الله ـ مبتلا شد در اثر توبهٴ الهی خدا او را از ظلمت بیرون می‌آورد و اگر کسی به شکر الهی موفق شد آلوده نشد خدا او را دفعاً و نه رفعاً از ظلمت به نور خارج می‌کند یعنی نمی‌گذارد او وارد ظلمت بشود تَنْجِیه هم این‌چنین است.
پرسش: ظلمت برای همه هست چون می‌فرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ﴾.
پاسخ: بله خب دیگر اما اسفل‌السافلین به معنی ظلمت نیست به معنی دنیاست در دنیا همه هستند اما خیلیها هستند که بر اساس فطرت‌اند و سابقهٴ آلودگی ندارند اگر سابقهٴ آلودگی نداشتند و علی الفطرة بودند مثل انبیا، اولیا، معصومین، افراد باتقوا اینها سابقهٴ ظلمت و کفر و شرک و طغیان و عصیان نداشتند ولی توفیق الهی شامل حال آنها می‌شود اینها را نمی‌گذارد وارد جهنم بشوند بنابراین اخراج هر دو قِسم را می‌گیرد، تَنجیه هم هر دو قِسم را می‌گیرد اگر کسی مؤمن بود ولی مقداری گناه کرد به مقدار گناهش گرفتار سوخت و سوز می‌شود بعد نجات پیدا می‌کند و اگر اصلاً گناه نکرد یا اگر گناه کرد در دنیا تطهیر شد در حال مرگ تطهیر شد یا در برزخ تطهیر شد مشمول شفاعت شد بالأخره تطهیر شد اصلاً وارد عذاب نمی‌شود مثلاً جریان فشار قبر یا حال احتضار اصلاً برای مؤمن نیست این طور نیست که هر کسی در هنگام مرگ رنج ببیند یا در قبر فشار ببیند فشار قبر برای یک گروه خاصّی است برای یک عدّه که قبر «روضةٌ مِن ریاض الجَنّة» هیچ فشاری نیست حالت احتضار هم همین طور است برای یک عده ممکن است در زمان بیماری درد بکِشند اما وقتی که طبیب جواب کرد که دیگر این دستگاه بدن آماده برای پذیرش دارو نیست از آن به بعد این بیمارِ در حال رفتن در کمال نشاط و لذّت است درست است که به بیماریهای سخت مبتلا بود اما الآن دیگر بدن شروع به فعالیت نمی‌کند این با بدنِ دیگری که وارد برزخ می‌خواهد بشود مأنوس است اصلاً درد را احساس نمی‌کند، بنابراین این فشار احتضار یا فشار قبر برای همه نیست اگر عدّه‌ای محکوم به عذاب بودند این ﴿نُنَجِّی﴾ به عنوان رفع است صادق است و اگر واقعاً با تقوای کامل بودند این تَنجیه به معنای دفع است و نه معنای رفع ﴿ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾.
پرسش: حاج آقا ببخشید اگر تنجیه به معنای دفع هم باشد همان طوری که به اصطلاح در حدوث نیاز به هدایت الهی دارد در بقا هم نیاز به هدایت الهی دارد.
پاسخ: بله خب همیشه هدایت است منتها آنجا هدایت تکوینی است ایشان در دنیا برابر هدایت تشریعی تا زنده بود موفق بود به ایمان و عمل صالح از آن به بعد هم راه بهشت را به او نشان می‌دهند فرشته‌ها می‌آیند یک عده استقبال می‌کنند یک عده بدرقه می‌کنند ﴿وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ فرشته‌ها با بدرقه اینها را وارد بهشت می‌کنند این مشکلی ندارد اگر مشمول رحمت الهی باشد این تنجیه به معنای دفع عذاب است نه معنای رفع.
پرسش: استاد ببخشید تنجیه به معنای دفع خلاف ظاهر معناست.
پاسخ: نه نجات دادن مثل خارج کردن در «آیةالکرسی» که دارد ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ ظاهر اخراج چیست، ظاهر بیرون کردن چیست، ظاهرش این است که اینها در ظلمت بودند خدا اینها را از ظلمت بیرون آورد ظلمت در «آیةالکرسی» همان به معنای کفر و نفاق و شرک و اینهاست خب مؤمنی که از اول از خانوادهٴ طیّب و طاهر به در آمده این سابقهٴ شرک و کفر و نفاق ندارد که این بر اساس توحید و فطرت رشد کرده در آنجا هم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) اشاره کردند که اخراج به معنای دفع است یعنی خدای سبحان نمی‌گذارد اینها وارد جهنم، وارد ظلمت بشوند تعبیرات عرفی ما هم همین طور است ما اگر بگوییم آقا نروید، بیرون می‌کنند نه معنایش این است که شما را اجازه می‌دهند بروید وارد مجلس بشوید بعد از ورود بیرونتان می‌کنند می‌گویند نروید بیرونتان می‌کنند یعنی راه نمی‌دهند اگر کسی اشتباهی رفته او را هم بیرون می‌کنند. هذا تمام الکلام فی المقام الأول که ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ بعد فرمود: ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾.
پرسش: این آیه با «سبقت رحمته علی غضبه» نمی‌سازد این آیه در جهنم
پاسخ: چرا این هم رحمت است دیگر بهشتیها وقتی وارد جهنم می‌شوند خدا را شکر می‌کنند این رحمت الهی است می‌گویند خوب شد که ما اینجا معصیت نکردیم که اینجا بیاییم چقدر لذّت می‌برند بهشتیها از دیدن جهنم چون این جهنم گرچه شبیه آیات سورهٴ مبارکهٴ «حدید» نیست یعنی از آن قبیل نیست ولی آن می‌تواند تقریر به ذهن را به عهده بگیرد در سورهٴ «حدید» دارد که دیواری رسم می‌شود ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ این طرفش آتش است آن طرفش رحمت است خب حالا این جداری هست این رحمت ما چنین چیزی در دنیا نداریم که پرده‌ای بکِشند دیواری بکشند این طرفش بهشت آن طرفش جهنم خب چنین چیزی هست که ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ﴾ اینهایی که این طرف را نگاه می‌کردند می‌سوزند آنهایی که آن طرف را نگاه می‌کردند در رفاه‌اند اگر خدای سبحان رحمتش بر غضبش غالب است چه اینکه هست این را در محاسبه بررسی می‌کند دیگر الآن سخن از محاسبه و موقِف عرض اعمال و حساب و سنجش و تطایر کتب که نیست از همهٴ مواقف گذشتند به آن بخش پایانی رسیدند این پنجاه هزار سالی که هست پنجاه هزار موقفی که هست یا کمتر و بیشتر باید عرض اعمال بشود در سَبق رحمت بر غضب اینجا جایش است در محاسبه اینجا جایش است.
پرسش: دور از بهشت باشد این روایت درست است ولی دور از جهنم است آخر.
پاسخ: برای روز جهنم نعمت است برای اینکه بهشتیها وقتی چنین جایی را می‌بینند می‌گویند خدا را شکر که هدایت الهی شامل حال ما شد ما دست به آلودگی نزدیم و به این مبتلا نشدیم اگر کسی این خطر را نمی‌بیند که نمی‌تواند شکر کند که دیگر نمی‌دانند که جهنم چه خبر است کیفر تبهکاری چیست اما وقتی که می‌بینند می‌گویند خدا را شکر که ما را نجات داد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ بنابراین این رحمتی است برای خدا از رحمت الهی است اما سبقت رحمت بر غضب در موقف عرض اعمال و تطایر کتب و محاسبه و میزان و آنجاهاست که آنجا خدای سبحان گروهی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ آنها را بررسی می‌کند مشمول شفاعت می‌شوند یا نمی‌شوند بر اساس رحمت الهی با آنها رفتار می‌کند اما آنها که جمع‌بندی شده اهل سوخت و سوزند وقتی از این طرف می‌آیند ﴿نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً﴾. هذا تمام الکلام فی المقام الأول که ﴿إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ اما عمده ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ این تعبیر حتمی‌بودن، تعبیر به قضای الهی با تعبیر به ﴿کَانَ﴾ نشانهٴ تثبیت این امر است که این امر، امر یقینی است همان طوری که اصل معاد ضروری است اصل جهنم و سوخت و سوز عده‌ای هم ضروری است اینکه فرمود: ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ بر خدا لازم است مستحضرید که قرآن کریم ذات اقدس الهی را مبدأ آفرینش جمیع اشیاء می‌داند بر اساس آیهٴ ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ هر چیزی که مصداق شیء است مخلوق خداست اگر لا شیء بود معدوم بود که هیچ از او خبری نیست اگر شیء بود مخلوق خداست این یک، اصل دوم آن است که به نحو ایجاب کلی موجبهٴ کلیه همان طوری که خدای سبحان آفریدگار است پروردگار هم هست همه چیز را او می‌پروراند او ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است، ﴿رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ است، ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾ است، ﴿بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ است یک، ﴿بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ است دو، پس پروردگار همان آفریدگار است این دو اصل، اصل سوم آن است که در نظام تکوین صدر و ساقهٴ عالَم سپاه و ستاد الهی‌اند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ چیزی در عالَم نیست که سرباز خدا نباشد لذا جنگ در برابر خدا فرض ندارد نه فرضش محال است نه اینکه فرض دارد و شکست می‌خورند برای اینکه سرباز تکوینی انسان در برابر انسان نیست ممکن است دیگری سرباز تشریعی باشد و نافرمانی کند اما سرباز تکوینی اعضا و جوارح هر کسی در اختیار اوست دیگر دست آدم که علیه آدم کار نمی‌کند که چون دست تمام حرکات قبض و بسطش به ارادهٴ خود آدم است اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ حق است کما هو الحق پس فرض ندارد که چیزی در برابر خدا باشد این سه اصل، لذا اگر خدای سبحان ـ معاذ الله ـ خواست کسی را بگیرد دیگر از جای دیگر لشکرکشی نمی‌کند برای اینکه خود این آقا فکر او، عقل او، وهم و خیال او، شهوت و غضب او، دست و پای او سرباز خداست خدا او را با زبانش می‌گیرد یک جا امضا می‌کند گرفتار می‌شود، یک جا نباید برود می‌رود گرفتار می‌شود، حرفی نباید بزند می‌زند گرفتار می‌شود با زبان او، او را می‌گیرد این بیان نورانی حضرت امیر مصداق همان اصل کلی است که فرمود: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» اعضا و جوارح شما فرمود سربازان او هستند مبادا خیال بکنید او اگر کسی را خواست بگیرد از جای دیگر لشکرکشی می‌کند نه انسان حرفی می‌زند آبرویش می‌رود اگر کسی پرده‌دری کرد این است جایی نباید برود می‌رود، حرفی نباید بزند می‌زند، غذایی نباید بخورد می‌خورد، چیزی را نباید امضا بکند می‌کند «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ» فرمود خلوتهای شما جلوت اوست خب این ‌چنین خداست اگر چنین خداست کما هو الحق فرض ندارد که او محکوم قانونی باشد این فرض ندارد نه فرضش محال است قانونی باشد که بر خدا حاکم باشد برای اینکه آن قانون اگر معدوم است لا شیء است که حکومتی ندارد اگر موجود است مصداق شیء است مخلوق اوست خدای سبحان هم علوم را آفرید هم معلوم را آفرید هم عالِمان را آفرید اضلاع این مثلث مخلوق او هستند هر کسی به هر چیزی علم دارد اگر علم است و نه خطا و جهل و سهو و نسیان که آن می‌شود لا شیء اگر علم است مخلوق اوست، اگر معلوم است مخلوق اوست، اگر عالِم است مخلوق اوست، بسیاری از مشکلات این است که همین مختصر علمی را که ما داریم دوتا رهزنی کردیم این مختصر علم را زیاد می‌دانیم یک، راهزنی ما هم دوم هم این است که اینکه برای دیگری است برای خداست این را مصادره می‌کنیم می‌گوییم برای ماست دو، لذا می‌گوییم این علوم بشری است علوم اسلامی نیست بعد می‌گوییم مگر می‌شود علوم اسلامی باشد مگر می‌شود فیزیک اسلامی باشد مگر می‌شود شیمی اسلام باشد غافل از اینکه ما اصلاً شیمیِ غیر اسلامی نداریم، فیزیک غیر اسلامی نداریم، علمِ غیر اسلامی نداریم این علم چراغ است معلوم هم مخلوق خداست این چراغ را خدا در درون ما روشن کرده به ما چشم داده که با این چراغ کار او را ببینیم هر سه هم کار اوست اگر چشم نباشد شمس هم مشکل را حل نمی‌کند برای آدم نابینا آفتاب چه تأثیری دارد خب آفتاب جایی را روشن کرده ولی او باید چشم داشته باشد که ببیند که انسان باید عقل داشته باشد که چشم اوست، تجربه یا تجرید داشته باشد که علم اوست، خلقت خدا را ببیند که معلوم اوست خدا می‌فرماید این مختصری که دادید این اولاً زیاد نیست کم است آن هم من به شما دادم نه خودتان گرفتید نگویید اینها بشری است اسلام چه چیزی آورده ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ نه «ما عَلِمتم» نه شما یاد گرفتید ما به شما دادیم شما آمدید این کم را زیاد حساب کردید گفتید نحن العلماء بعد هم گفتید برای ماست این بشری است. به هر تقدیر اگر این مسائل حل بشود دانشگاههای ما می‌شود اسلامی، علوم ما می‌شود اسلامی، سطر به سطر می‌گوییم خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، دیگر ما دانشجوی بی‌نماز نخواهیم داشت دیگر استادی که بگوید اینها برای بشر است اسلام چیزی نیاورده نخواهیم داشت اگر بدانیم این چراغ مثل صحیحه زراره است این چراغ مثل صحیحه محمدبن‌مسلم است گاهی خدا از بیرون چراغ را روشن می‌کند گاهی از درون این دادهٴ اوست، عطیهٴ اوست، سراج است سراج کارش روشن کردن است صراط برای خداست سراج هم برای خداست از سراج چیزی برنمی‌آید ولو شمس هم باشد از آفتاب چه چیزی برمی‌آید آفتاب فقط نشان می‌دهد کجا راه است کجا چاه است آفتاب که راه درست نکرده آفتاب که چاه درست نکرده عقل اگر خیلی قوی باشد عقل مرحوم فارابی و بوعلی باشد یک چراغ قوی است این چراغ نشان می‌دهد کجا چاه است کجا راه ما یک صراط داریم به نام دین، یک سراج داریم دوتا چراغ داریم یک چراغ را زراره و محمدبن‌مسلم از اهل بیت گرفتند به ما دادند یک چراغ را هم خدای سبحان در دل ما گذاشته ما با سراج با چراغ با عقل چه تجربی، چه تجریدی هم فقه و اصول را حل می‌کنیم هم شیمی و فیزیک را حل می‌کنیم.
به هر تقدیر اگر این دوتا کار را نکنیم به اسلام نزدیک‌تر می‌شویم یکی اینکه این کم را زیاد ندانیم نگوییم خیلی چیز بلدیم یکی اینکه مصادره نکنیم نگوییم برای ماست نگوییم بشری است خب مگر حرف زراره را می‌گوییم بشری است می‌گوییم به ما آیات داد دیگر این عقل را هم نمی‌گوییم بشری است فرمود: ﴿مَا أُوتِیتُم﴾ فعلِ مجهول است شما که نداشتید آن در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بیان کرد که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ خب اگر برای شماست چرا خیلی از شماها گرفتار فراموشی می‌شوید در آخرهای عمر ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ این نسیان و فراموشی برای خیلی از پیرها هست دیگر فرمود شما که اوّلتان این بود آخرتان این بود هر دو را هم به صورت نکره در سیاق نفی ذکر کرده فرمود آخر شما چه می‌گویید اول که در سورهٴ «نحل» است ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این نکره در سیاق نفی، آخر هم خیلیها در معرض این خطرند ﴿مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ خب اگر برای ماست نگه داریم دیگر فرمود این سراج است این ﴿مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ خب پس اگر صدر و ساقهٴ عالم سپاه خدا و ستاد خدا هستند چیزی بر خدا حاکم نیست این برهان عقلی که مُستفاد از قرآن است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» هم تأیید می‌کند که اگر حکمی هست، حکومتی هست، داوری هست، قضایی هست منحصراً برای اوست انسان چراغی دستش هست می‌فهمد می‌بیند دیگر پس به هیچ وجه حکم ندارد خب پس این ﴿کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ چیست؟ اشاعره می‌گویند به ما چه حُسن و قبح را من نمی‌فهمم شما یک سلسله سؤالهایی می‌کنید که مثل اینکه عقل مسئولیتی دارد یک مبادی دارد، یک مبانی دارد خیر عقل معذور است اشعری خودش را راحت کرده معتزلی به این فکر افتاده که چون حُسن و قبح را قبول دارد می‌گوید عقل مبادی دارد مبانی دارد حُسن و قبح را می‌فهمد می‌گوید یَجب علی الله که ظلم نکند، یجب علی الله که عدل بکند و مانند آن، اما امامیّه که بین افراط و تفریط فتوا می‌دهد و این از لطایف تعبیر مرحوم بوعلی است که صدرالمتألّهین با جلال از آن نقل می‌کند می‌فرماید این یَجب عن الله است نه یجب علی الله اینجاست که باید گفت که «از شافعی نپرسید امثال این مسائل» شما وقتی به مُغنی و امثال مغنی مراجعه می‌‌کنید می‌گویید «علیٰ» برای استعلاست مگر قبلاً ما کتاب مدوّن داشتیم، نحو مدوّن داشتیم، صرف مدوّن داشتیم اینها را اسلام آورده اینها را قرآن آورده قبلاً یک سلسله مسموعات بود ما حالا این از لطایف تعبیرات جناب فخررازی است شاید دیگران هم داشته باشند ما چندبار این را از فخررازی نقل کردیم که در جریان ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ آنجا بعضی از مفسّران اشکال کردند که «تَهلُکه» بر وزن «تَفعُله» این مصدر ثلاثی مجرّد نیست ما ثلاثی مجرّد داشته باشیم «هَلک، یَهلک، تَفعُلَة» نیامده ایشان می‌گوید شما منتظرید ببینید در جاهلیّت سبعهٴ معلّقه شعر آن ساربان او به شما سند بدهد او از کجا گرفته این قانون را، اگر قبل از ثابت شدن معجزه بودن قرآن سؤال بکنید باید بحث بکنید که قرآن معجزه است اما بعد از ثابت شدن اینکه قرآ‌ن معجزه است دنبال آن سبعهٴ معلّقه و شعر جاهلی نرو این کتاب منشأ نحو و صرف است آنها قانونی داشتند عرب جاهلی یک قانون مدوّنی داشت، نحوی داشت، صرفی داشت، یک معانی بدیعی داشت یا اینها را اسلام آورده آن بیان نورانی حضرت امیر آورده بنابراین این «علیٰ» را وقتی به ابن‌هشام و امثال ابن‌هشام می‌دهید می‌گوید برای استعلاء است وقتی به حکیم می‌دهید می‌گوید به معنای «عن» است نه استعلاء «یَجب عن یَصدر عن الله العدل، یَمتنع عن یصدر عن الله الظلم» خدا یقیناً عدل دارد، خدا یقیناً از ظلم پرهیز می‌کند نه باید عادل باشد برای اینکه حقیقت محض است و قدرت هم همین است، علم هم همین است، حیات هم همین است، اختیار هم همین است از حکمتِ محض جهل صادر نمی‌شود ایجاب هم در کار نیست اضطرار هم در کار نیست برای اینکه این عین قدرت است حکمتی که عین قدرت است محال است از او ظلم صادر بشود محال است از او عدل صادر نشود این عین حکمت است ما هر وسیله‌ای بخواهیم به او متوسّل بشویم که ذات اقدس الهی بر خلاف حکمت کار می‌کند شدنی نیست این از آن ادعیه نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است در دعای سیزده صحیفهٴ سجادیه اوایل آن دعای نورانی است یعنی سطر پنجم، ششم اول دعای سیزده این است «اللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ وَ یَا مَنْ لَا یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ وَ یَا مَنْ لَا یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالِامْتِنَانِ» بعد از دو، سه جمله به اینجا می‌رسد «یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ» ای خدایی که هر که هر چه سؤال بکند شما عطا بکنی از خزینه‌ات کم نمی‌شود «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» خدایا درست است که فرمودی: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ فرمودی توسّل کنید فرمودی نماز وسیله است، توحید وسیله است، توسّل به اهل بیت وسیله است اینها وسیله‌اند اما هیچ وسیله‌ای باعث نمی‌شود که شما کار خلافت حکمت بکنی خیلی از موارد است که انسان متوسّل می‌شود به اهل بیت(علیهم السلام) به دعا و نماز اما آن کار مصلحت نیست چون ما نمی‌دانیم نباید پیشنهاد بدهیم که خدایا به ما این بده، آ‌ن بده، آن بده ما بهترین راه دعایمان این است که خدایا به ما خیر بده هر چه خواست اوست هیچ وسیله‌ای حکمت خدا را عوض نمی‌کند خب، پس اگر چیزی حکیمِ محض بود عین قدرت بود ظلم از او صادر نمی‌شود نه او باید ظلم نکند این قانون از کار خدا او انتزاع می‌شود نه یک چیز دیگری باشد که بر خدا حاکم است. دو مطلب از سه مطلبی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در آن بحث تفسیر قیّم المیزان دارند باید مطرح بشود یکی اینکه ایشان می‌فرمایند این بحث این مربوط به تشریع و اعتبار است یکی اینکه ظاهر این را می‌خواهند حفظ بکنند المیزان را در این بحثها باید شناخت در جای دیگر خیلی تفاوتی با تبیان و با مجمع‌البیان و اینجاها ندارد این فصلی که دارند بحثی که دارند معنای اینکه چیزی بر خدا حتمِ مَقضی است چیست تحلیلی دارند به دنبال آن تحلیل سه‌تا نتیجه می‌گیرند که ظاهراً دوتا نتیجه‌اش محلّ بحث است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی