- 47
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 58 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 58 سوره آلعمران"
استفادهٴ حکم خاص مربوط به عیسی (علیهالسلام) در آیه شریفه
وجود معجزه در بقای مسیح (علیهالسلام)
خداوند مرجع تصمیمگیری در دنیا و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿57﴾ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴿58﴾
استفاده حکم خاص مربوط به عیسی(علیه السلام) در آیهٴ شریفه
از ظاهر این کریمه استفاده میشود که ذات اقدس الهی یک نعمت خاصّی به مسیح(علیه السلام) مرحمت کرد، نمیشود گفت که از این آیه یک حُکم خاص استفاده نمیشود. بنابراین اگر ما خواستیم آیه را اینچنین معنا کنیم که ﴿یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی من تو را میمیرانم که توفّی معنی اماته باشد، آنگاه ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ یعنی روح تو را بعد از مُردن قبض میکنم به طرف خودم ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی روح تو را از این جامعهٴ پلید کفر نجات میدهم و تطهیر میکنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ منطق پیروان تو و مقام پیروان تو را تا روز قیامت بر کافران مقدّم میدارم، اگر اینطور معنا بکنیم این هیچ اختصاصی به حضرت مسیح ندارد، زیرا همهٴ انبیا را خدا توفّی کرده است و روح مطهّر همه انبیا را به طرف خود رفع کرده است و همه انبیا را از قوم کافرشان نجات داده است و منطق پیروان همه انبیا را بر کافران مقدم داشته است و این تفوّق منطق، اختصاص به دنیا ندارد [بلکه] در آخرت هم منطق اینها قبیح است، چون آخرت، اصولاً روز منطق است. ممکن است در دنیا منطق، خریدار نداشته باشد، ولی آخرت روز حجت است اصلاً، روز استدلال است، آنجا که روز دعوا نیست. اگر منظور تفوّق منطقی و استدلال عقلی باشد، حجت پیروان همه انبیا در قیامت بر حرف دیگران مقدم است. پس اینکه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اگر منظور، فوقیّت عقلی و معنوی یا حجت عقلی و منطقی باشد این در قیامت هم هست، چه اینکه برای همه هم هست، این دو مطلب.
پس مطلب اول اینکه از آیه، یک امر اختصاصی استفاده میشود. مطلب دوم آن است که اگر آیه را به این سبکی که عرض شد معنا کنیم اختصاصی به مسیح(سلام الله علیه) ندارد، چه اینکه با خود آیه هم سازگار نیست، اگر منظور فوقیت حجت باشد این در قیامت هم هست، دیگر ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ندارد که، در قیامت هم حجت مؤمنان بر کافران مقدم است و امثال ذلک.
وجود معجزه در بقای مسیح
مطلب سوم آن است که باید از این کریمه یک امر خاصی استفاده شود. اصولاً حیات مسیح(سلام الله علیه) با معجزه آمیخته شده بود یعنی او بر اساس معجزه به دنیا آمده و معجزات فراوانی را هم در زمان حیاتش اعمال کرد؛ اما با معجزه به دنیا آمده، برای اینکه فرشتگان به مریم(علیها سلام) بشارت دادند که خدا این فرزند را به تو اعطا خواهد کرد بدون تماس با همسری، زندگی او هم با اعجاز همراه بود، معجزات فراوانی را همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» شمرد که بحثش گذشت و آیات دیگری هم در سایر سُوَر هست، معلوم میشود که این درباره بقای زندگی مسیح است که بقای او مثل حدوث او با اعجاز است یعنی او بر مبنای خارق عادت به دنیا آمده، بر مبنای خارق عادت هم باقی است.
منظور از ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ در آیهٴ کریمه
این کلمهٴ ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ ملاحظه فرمودید که ظهور در اماته ندارد، برای اینکه توفّی لغتاً اخذ تام است، بعضی از مصادیق او در حال موت است، بعضی از مصادیق دیگر در حال نوم است و منحصر در این دو مصداق نیست تا گفته شود چون این توفّی برای نوم نیست حتماً برای مرگ است، چون توفّی یعنی اخذ تام، این اخذ تام جامع مصادیق فراوان است دو مصداقش را در قرآن ما یافتیم ممکن است مصادیق فراوان دیگری هم باشد که یکی از آن مصادیق «أخذ تام من الأرض» باشد، منحصر در آن دو مورد نبود «حتی یقال» که توفّی به عنوان اماته است یا به صورت قبض روح در خواب و اینجا چون قبض روح در خواب نیست حتماً اماته است، این استدلال ناتمام است، چون توفّی به معنای اخذ تام است و جامعی دارد و دلیلی هم بر انحصار توفّی در این دو مورد نیست، پس این راجع به کلمهٴ ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾.
مراد از رفع مسیح(علیه السلام)به وسیله پروردگار
اما درباره ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ اینجا وعده است که فرمود من تو را به طرف خودم بالا میبرم. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از این وعده، به صورت انجاز خبر داد که ما این کار را کردیم باید ببینیم آنجا چطور رفع کرد، این ﴿رَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ وعده است که فرمود من تو را به طرف خود بالا میبرم، اگر احتمال آن باشد که روحِ تو را به طرف خود بالا میبرم یعنی با مرگ و ظاهرش این نباشد که روح و جسم، هر دو را به طرف خود بالا میبرم، این کلمهٴ ﴿رَافِعُکَ﴾ وعده است که من این کار را میکنم. در سورهٴ «نساء» فرمود این کار را کردم حالا باید ببینیم آنجا چطور کرد؟ آنجا میتواند روشنگر این وعده باشد، اینجا میگوید من ﴿رَافِعُکَ﴾ تو را بالا میبرم، آنجا فرمود تو را بالا بردم، عیسی را رفع کردهام، آنجا شاید نشان بدهد که چگونه عیسی را بالا برد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 157 و 158 این است، فرمود: ﴿وَقَوْلِهِمْ﴾ یعنی قول یهودیها که ﴿إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ﴾؛ یهودیها پنداشتند که مسیح(سلام الله علیه) را کُشتند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾؛ نه تنها نکُشتند، به دارش هم نیاویختند، اگر کسی را کُشتند آن مقتول مسیح نبود، اگر کسی را دارآویز کردند آن مصلوب، عیسی(علیه السلام) نبود ﴿وَمَا قَتَلُوهُ﴾ به این هم اکتفا نکرد، فرمود: ﴿وَمَا صَلَبُوهُ﴾ تا جا برای هیچ شبههای نباشد، تا نگویند بسیار خب حالا اگر قتل نشد که یهودیها میگویند ممکن است مصلوب شد که مسیحیها میپندارند، فرمود نه ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾؛ آنها کسی را به دار آویختند یا کسی را کُشتند ولی این اشتباهی کسی را کشتند، شبیه مسیح را کشتند یا اشتباهاً کشتند، مسیح را نکشتند ﴿وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ﴾؛ آنها هم که درباره مسیح(علیه السلام) اختلاف نظر دارند سخن جزمی ندارند، خودشان هم با شک سخن میگویند ﴿مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾.
خب، این جملهها همهاش به عنوان تعیین و تأکید قتل را، صلب را بالکل نفی میکند. گاهی میفرماید اینها در شکاند، گاهی فرمود اینها علم ندارند، گاهی فرمود اینها بر اساس مظنّه سخن میگویند، گاهی میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾ گاهی هم در آخر میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ این پنج، شش جمله و تعبیر همه برای تثبیت آن است که آنچه را که یهودیها میپندارند که مسیح(سلام الله علیه) را کُشتند درست نیست، آنچه را هم که مسیحیها میپندارند که مسیح(علیه السلام) مصلوب شد این هم درست نیست. خب، پس چه شد؟ فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ ؛ خداوند مسیح را به طرف خود بالا برد. خب، در آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ اینجا وعده است، خیلی روشن نیست که آیا من تو را در حال حیات به طرف خودم میبرم یا روح تو را به طرف خودم میبرم.
قرائن مختلف در آیهٴ 158 سورهٴ «نساء» بر زنده بودن مسیح
اما در آیه 158 سورهٴ «نساء» که این وعده را عمل کرد، فرمود: ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ اینجا دیگر دوتا احتمال مطرح نیست یک احتمال اینکه عیسی را حیّاً به طرف خود برده باشد، احتمال دیگر اینکه روح عیسی را به طرف خود برده باشد، چرا این دو احتمال مطرح نیست، برای اینکه اگر مسیح(سلام الله علیه) را میکُشتند و او را شهید میکردند حالا یا بالقتل یا بالصلب، آنجا که به طریق اُولیٰ روحش را خدا به طرف خود میبرد. خدایی که درباره سایر مقتولین فی سبیلالله میفرماید اینها را مرده نپندارید اینها نزد ما هستند ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سبیلالله أَمْوَاتاً﴾ یا ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سبیلالله أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ خب، آن کس که مقتول فی سبیلالله است او مرفوع الیالله است، خب عیسای مسیح که به طریق اُولیٰ مرفوع الیالله است.
اینکه خدا فرمود عیسی را نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه خدا عیسی را به طرف خود بالا بُرد یعنی فقط روحش را، خب اگر میکشتند هم که روحش را به طرف خود بالا میبرد، اگر او را به دار میآویختند هم که روحش را به طرف خود بالا میبرد، بل به طریق اُولیٰ بالا میبرد. اینکه فرمود نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه خدا او را به طرف خود بالا برد همه این ضمیرها به یکجا برمیگردد «مَا قَتَلُوا» عیسی را یقیناً «مَا صَلَبُوهُ» عیسی را یقیناً «بَل رَفَعَ» خدا، عیسی را به طرف خودش نه «رفع روحه»، بلکه ﴿رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ .
اینجا پس دو قرینه است که منظور آن است که حیّاً خدا، مسیح را بالا برد: یکی اینکه اگر منظور این بود که خداوند روح مسیح را بالا میبرد این با «بل» اضرابیه سازگار نبود که بفرماید او را نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه روح او را خدا بالا برد، خب اگر به دار میآویختند هم که به طریق اُولیٰ روحش را خدا بالا میبرد، اگر او را میکُشتند که به طریق اُولیٰ روحش را خدا به طرف خود بالا میبرد، این یک قرینه. قرینه دوم این است که همه این ضمیرها به خود عیسی برمیگردد، چطور ضمیر ﴿بَل رَفَعَهُ﴾ به روحش برگردد به روح تنها؟! آنجا که دارد ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ همه این ضمایر به خود عیسی برمیگردد نه به روحش، آنگاه ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ به خصوص روح برگردد یعنی «بل رفعه الله روحه الیه»؟!
بنابراین از این آیه 157 و 158 سورهٴ «نساء» به خوبی استفاده میشود که مسیح حیّاً به طرف حق صعود کرده است، آنگاه این کلمهٴ ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ که محلّ بحث است در سورهٴ «آلعمران» مشخص میشود که ﴿وَرَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعک حیّاً إلیّ» قهراً روایاتی که میگوید عیسی(سلام الله علیه) زنده است ، مخالف با قرآن نیست، بلکه موافق با قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: «أخذ من الأرض» چون رفع، وضعی دارد، هجرت دو چهره دارد: یکی ترک یک موطن؛ یکی وصول به موطن دیگر. از بین اینها میگیرم و به خودم میرسانم، این از اینها گرفتن یک طرف و به لقای حق رسیدن و به طرف بالا بردن حساب دیگر است. به هر حال از خود ظاهر آیه محلّ بحث خصیصهای استفاده میشود و آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت روشنتر بیان میکند .
پرسش:...
پاسخ: اگر ما دلیل داشتیم بر خلاف، میگوییم برای استخدام است. استخدام، جایز است نه این است که شما استخداماً روایت یا آیه را تفسیر کنید که، اگر جایی دلیل داشتیم نظیر ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ﴾ آنجا میگویند بر اساس استخدام است، نه اینکه شما هر جا شد ضمیر را بر خلاف یا بر بعض برگردانید، چون استخدام جایز است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ جمله بعد است دیگر، این ﴿وَرَافِعُکَ﴾ ظهور در رفع عیسی حیّاً دارد نه خصوص روح.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون آن ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ اخذ تام است همه اخذ تاماند؛ اما چون ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الاَ نفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ ؛ اما بعد از توفّی از مکان رفیع برخوردار است نظیر ادریس ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ یا نه، آن را باید ﴿وَرَافِعُکَ﴾ چون منظور رفع ظاهری که نیست، هر کس میمیرد متوفّی میشود؛ اما یا «الی أسفل السافلین» یا «الی أعلی علّیین» به کدام طرف میرود؟ ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الاَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آن هم متوفّاست، خدای سبحان اخذ تام کرد به طرف پایین فرستاد، عدهای را توفّی میکند، اخذ تام میکند به طرف بالا میبرد.
تطهیر حضرت عیسی از انسانهای ناپاک و تهمتهای آنها
فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این تهمتهای ناروا که بخشی از اینها در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ آنگونه از تهمتها و ناسازگارییهایی که بنیاسرائیل با مسیح(علیه السلام) داشتند مایه رِجس بودن و رِجز بودن آنهاست. فرمود من تو را از این افراد ناپاک تطهیر میکنم.
گذشته از اینکه قرآن، مشرکین را نَجَس میداند: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ درباره گروه دیگری هم تعبیر به رِجس کرده است، چه اینکه در سورهٴ «توبه» آیه 125 اینچنین است: ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ﴾؛ آیات الهی که نازل میشود نور مؤمنان را زیاد میکند ولی رجس و پلیدی کافرها را آشکارتر میکند، پس اینها انجاساند و پیامبری که در بین اینهاست به اینها مبتلاست اگر از دست اینها نجات پیدا کرد، میشود «تطهیر من الذین کفروا».
دلیل برتری سیاسی و نظامی تابعان مسیح(علیه السلام)تا قیامت
جمله چهارم این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این ظاهر اینکه کسانی که پیروان تواند یعنی تو تا روز قیامت پیامی داری بالأخره، هستی. اینکه درباره حضرت ابراهیم فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ولی درباره حضرت عیسی میگوید: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ معلوم میشود تو تا روز قیامت متبوع و مُطاعی، چون زندهای و پیام داری و کسانی که تابع تو باشند تا روز قیامت پیروزند. منظور این نیست که دلیل اینها بر دلیل طرف، غالب است چون در قیامت هم این دلیل هست، منظور همین سلطههای ظاهری و موفقیتهای نظامی و مانند آن است. آنگاه این آیه به عنوان یک سنّت مستمر، آیه پایانی سورهٴ «صف» را تثبیت میکند. آیه پایانی سورهٴ «صف» این بود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی الیالله قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ آن آیه ما مسلمانها را مخاطب قرار میدهد که ای مسلمانها مثل حواریین حضرت عیسی باشید، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این سورهٴ «صف» اصولاً سورهٴ جنگ است: اولش جنگ است ، وسطش جنگ است ، آخرش هم ما مسلمین را دعوت میکند به مبارزه و ادامه کار ، پس آیه پایانی سورهٴ «صف» به طور ظهور دلالت دارد بر جنگ ظاهری.
این آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» میخواهد بفرماید که آنچه در سورهٴ «صف» است به عنوان «قضیة فی واقعة» نیست [بلکه] این یک اصل کلی است که همواره پیروان مسیح بر کافران پیروزند و اگر جایی پیروز نشدند معلوم میشود درست تبعیّت نکردند، نظیر اینکه خداوند وعده داد فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ اگر در جایی کسانی از نصرت الهی برخوردار نشدند معلوم میشود به حق و به صِدق، دین خدا را یاری نکردند وگرنه فرض ندارد خدایی که ﴿لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ وعده بدهد و ـ معاذ الله ـ به وعده عمل نکند. اینکه فرمود من، به صورت جمله اسمیه هم هست که دلالت بر استمرار دارد ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ معلوم میشود سنّت الهی بر این است که پیروان مسیح تا روز قیامت بر کافران پیروز باشند و آنچه هم که این تفوّق نظامی و سیاسی را تأیید میکند آن است که در جملهٴ بعد، در آیه بعد میفرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ این عذاب شدید تنها چندتا مسئله فقهی نیست که بعضی از مفسّران پنداشتند، گفتند عذاب شدید آن است که کسانی که کافر باشند غیبت آنها جایز است ولی غیبت مسلمین جایز نیست پس مسلم فوق کافر است، در قصاص با هم فرق دارند، در دِیه با هم فرق دارند. با این دو، سهتا مسئله فقهی خواستند حل کنند خدا پیروان مسیح را بر کافران تا روز قیامت پیروز میدارد و اولاً اختصاص پیروان مسیح نیست، پیروان موسی هم همینطور است و مسیحیها نسبت به مسلمین هم همینطورند، اگر غیبت جایز است همانطوری که غیبت یهودیها جایز است، غیبت مسیحیها جایز است، اگر در قصاص بین مسلمان و یهودی فرق است بین مسلمان و مسیحی هم فرق است، اگر در دِیه بین مسلمان و یهودی فرق است بین مسلمان و مسیحی هم فرق است اینها که عذاب شدید محسوب نمیشود که.
خداوند، مرجع تصمیمگیری در دنیا و آخرت
مطلب دیگر این است که ـ این مطلب گفته شد ولی باز برای اینکه نظم مسئله محفوظ بماند این است که ـ فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ یعنی خلاصه مسئله این است، نه ﴿ثُمَّ﴾ یعنی بعد از اینکه قیامت، قیام کرد بازگشت شما به طرف من است. آیه معنایش این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ نه ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی وقتی قیامت، قیام کرد بازگشت شما به سوی من است و من در قیامت بین شما حُکم میکنم تا اشکال بشود خب، اگر در قیامت حُکم میکند باید بفرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ چرا فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ معلوم میشود اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ دارد خلاصه مسئله را ذکر میکند یعنی خلاصه، بازگشت همه شما به طرف من است نه «بعدالموت» الآن هم کارها به دست من است، معنای این جمله ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ این نیست که «إنّا لله فی الدنیا و إنّا إلیه راجعون بعد الموت فی الآخره» اینطور نیست. معنایش این است که هر لحظه مرجع ما اوست، چه اینکه هر لحظه از او فیض گرفتیم. این نیست که اگر مُردیم به طرف او برمیگردیم که، هر لحظه مرجع ما اوست، هر لحظه داریم به او مراجعه میکنیم. مآب ما ﴿إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است ﴿مَآبِ﴾ یعنی «مآبی» آنجا که دارد ﴿إِلَیْهِ مَآبِ﴾ یعنی مرجع، مطلقا اوست ﴿إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ یعنی «مآبی» یعنی هر لحظه به او مراجعه میکنیم.
آن معنا که بعد از مرگ برای همه روشن میشود، پس ﴿إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی مرجع تصمیمگیری در هر حال ماییم. نشانه این معنا در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست که میفرماید مرجع تصمیمگیری در همه امور خداست و این اختصاصی به جریان بعد از مرگ ندارد.
آیه 46 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَی مَا یَفْعَلُونَ﴾؛ فرمود تو که پیامبری یک سلسله مأموریتها و وظایفی داری باید انجام بدهی، ما هم درباره کافران، تصمیمهایی میگیریم. حالا آن تصمیمها را یا در زمان حیات تو پیاده میکنیم یا بعد از رحلت تو آن تصمیمها را درباره اینها اجرا میکنیم، مرجع تصمیمگیری اینها ماییم بالأخره، نه اینکه «بعد القیامه» مرجع ماییم ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ﴾؛ ما خیلی از وعیدها و تهدیدها را درباره اینها به تو گفتیم، ممکن است بعضی از این وعیدها و تهدیدها را در زمان حیات تو به تو ارائه بدهیم یا نه، بعضی از این وعیدها و تهدیدها را بعد از وفات تو اجرا بکنیم، در هر دو حال مرجع تصمیمگیری ماییم ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ مرجع تصمیمگیری این آقایان ماییم، این نه به آن معناست که خدا در قیامت، مرجع است ما در قیامت میفهمیم او مرجع بود، چه اینکه در قیامت میفهمیم او مبدأ بود، نه اینکه او در قیامت مرجع است.
این آیاتی که دارد ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی امروز کار به دست دیگران است، فردا به دست خداست یا فردا میفهمید که کارها فقط به دست او بود؟ ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ این درباره قدرت، درباره علم و خُبرویت حق هم همینطور است ﴿إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ﴾ یعنی خدا آن روز خبیر است یا آن روز ما میفهمیم که این خبیر بود، این ظرف ظهور این اوصاف است، نه ظرف حدوث این اوصاف وگرنه الیوم هم خدا «بکلّ شیء خبیر» است، الآن هم ﴿لِلَّهِ الاَمْر مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ الآن هم «بیده الامور» اینچنین نیست که ﴿وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی قیامت ظرف حدوث این قدرت باشد. قیامت ظرف ظهور این صفت است که ما میفهمیم کارها به دست او بود [و] ما بیخود این طرف و آن طرف میرفتیم.
پرسش:...
پاسخ: بله، یعنی آنچه شما اختلاف کردید من داوری میکنم و حق را به صاحب حق برمیگردانم، عدهای را در دنیا عذاب میکنم، عدهای در آخرت عذاب میکنم، عدهای را هم به ترفیع درجه نایل میکنم. خب، پس این ﴿ثُمَّ إِلَیَّ﴾ معنایش این نیست که بعد از قیامت به من برمیگردید.
عدم اختصاص برتری یاران حضرت عیسی به برتری ذهنی و فکری
این ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ هم نشان میدهد که این ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ تنها فوقیّت منطقی و ذهنی و فکری نیست و تنها فوقیّت درجهٴ معنوی نیست، فوقیّت درجه معنوی آن است که مؤمنین درجهشان بالاست؛ اما کافرین معذّباند از کجا؟ اگر کسی مرتبهٴ بالا رفت، خب بسیار خب، کسی به مقام بالا رفت این پایینی چرا معذّب باشد؟ کدام تفوّق است که عذاب پایینی را به همراه دارد، آن تفوّق سیاسی و نظامی است دیگر وگرنه تفوّق درجه و معنا مایه معذّب بودن نازلها که نیست، حالا خداوند ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ ؛ خب حالا عالمِ مؤمن را به چند درجه بالا برد، دیگری که معذّب نیست. اینکه فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا﴾ معلوم میشود تفوّقی است که عذاب آن افراد ضعیف و افراد نازل را هم به همراه دارد، این میشود تفوّق سیاسی و نظامی، این وعده الهی هم هست و به صورت یک اصل کلی هم خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها به عنوان کیفر است، چون خیلی از کیفرها در سورهٴ «نساء» فرمود، فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ﴾ کذا و کذا دیگر.
«و الحمد لله رب العالمین»
استفادهٴ حکم خاص مربوط به عیسی (علیهالسلام) در آیه شریفه
وجود معجزه در بقای مسیح (علیهالسلام)
خداوند مرجع تصمیمگیری در دنیا و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿57﴾ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴿58﴾
استفاده حکم خاص مربوط به عیسی(علیه السلام) در آیهٴ شریفه
از ظاهر این کریمه استفاده میشود که ذات اقدس الهی یک نعمت خاصّی به مسیح(علیه السلام) مرحمت کرد، نمیشود گفت که از این آیه یک حُکم خاص استفاده نمیشود. بنابراین اگر ما خواستیم آیه را اینچنین معنا کنیم که ﴿یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی من تو را میمیرانم که توفّی معنی اماته باشد، آنگاه ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ یعنی روح تو را بعد از مُردن قبض میکنم به طرف خودم ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی روح تو را از این جامعهٴ پلید کفر نجات میدهم و تطهیر میکنم ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ منطق پیروان تو و مقام پیروان تو را تا روز قیامت بر کافران مقدّم میدارم، اگر اینطور معنا بکنیم این هیچ اختصاصی به حضرت مسیح ندارد، زیرا همهٴ انبیا را خدا توفّی کرده است و روح مطهّر همه انبیا را به طرف خود رفع کرده است و همه انبیا را از قوم کافرشان نجات داده است و منطق پیروان همه انبیا را بر کافران مقدم داشته است و این تفوّق منطق، اختصاص به دنیا ندارد [بلکه] در آخرت هم منطق اینها قبیح است، چون آخرت، اصولاً روز منطق است. ممکن است در دنیا منطق، خریدار نداشته باشد، ولی آخرت روز حجت است اصلاً، روز استدلال است، آنجا که روز دعوا نیست. اگر منظور تفوّق منطقی و استدلال عقلی باشد، حجت پیروان همه انبیا در قیامت بر حرف دیگران مقدم است. پس اینکه فرمود: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اگر منظور، فوقیّت عقلی و معنوی یا حجت عقلی و منطقی باشد این در قیامت هم هست، چه اینکه برای همه هم هست، این دو مطلب.
پس مطلب اول اینکه از آیه، یک امر اختصاصی استفاده میشود. مطلب دوم آن است که اگر آیه را به این سبکی که عرض شد معنا کنیم اختصاصی به مسیح(سلام الله علیه) ندارد، چه اینکه با خود آیه هم سازگار نیست، اگر منظور فوقیت حجت باشد این در قیامت هم هست، دیگر ﴿إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ندارد که، در قیامت هم حجت مؤمنان بر کافران مقدم است و امثال ذلک.
وجود معجزه در بقای مسیح
مطلب سوم آن است که باید از این کریمه یک امر خاصی استفاده شود. اصولاً حیات مسیح(سلام الله علیه) با معجزه آمیخته شده بود یعنی او بر اساس معجزه به دنیا آمده و معجزات فراوانی را هم در زمان حیاتش اعمال کرد؛ اما با معجزه به دنیا آمده، برای اینکه فرشتگان به مریم(علیها سلام) بشارت دادند که خدا این فرزند را به تو اعطا خواهد کرد بدون تماس با همسری، زندگی او هم با اعجاز همراه بود، معجزات فراوانی را همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» شمرد که بحثش گذشت و آیات دیگری هم در سایر سُوَر هست، معلوم میشود که این درباره بقای زندگی مسیح است که بقای او مثل حدوث او با اعجاز است یعنی او بر مبنای خارق عادت به دنیا آمده، بر مبنای خارق عادت هم باقی است.
منظور از ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ در آیهٴ کریمه
این کلمهٴ ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ ملاحظه فرمودید که ظهور در اماته ندارد، برای اینکه توفّی لغتاً اخذ تام است، بعضی از مصادیق او در حال موت است، بعضی از مصادیق دیگر در حال نوم است و منحصر در این دو مصداق نیست تا گفته شود چون این توفّی برای نوم نیست حتماً برای مرگ است، چون توفّی یعنی اخذ تام، این اخذ تام جامع مصادیق فراوان است دو مصداقش را در قرآن ما یافتیم ممکن است مصادیق فراوان دیگری هم باشد که یکی از آن مصادیق «أخذ تام من الأرض» باشد، منحصر در آن دو مورد نبود «حتی یقال» که توفّی به عنوان اماته است یا به صورت قبض روح در خواب و اینجا چون قبض روح در خواب نیست حتماً اماته است، این استدلال ناتمام است، چون توفّی به معنای اخذ تام است و جامعی دارد و دلیلی هم بر انحصار توفّی در این دو مورد نیست، پس این راجع به کلمهٴ ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾.
مراد از رفع مسیح(علیه السلام)به وسیله پروردگار
اما درباره ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ اینجا وعده است که فرمود من تو را به طرف خودم بالا میبرم. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از این وعده، به صورت انجاز خبر داد که ما این کار را کردیم باید ببینیم آنجا چطور رفع کرد، این ﴿رَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ وعده است که فرمود من تو را به طرف خود بالا میبرم، اگر احتمال آن باشد که روحِ تو را به طرف خود بالا میبرم یعنی با مرگ و ظاهرش این نباشد که روح و جسم، هر دو را به طرف خود بالا میبرم، این کلمهٴ ﴿رَافِعُکَ﴾ وعده است که من این کار را میکنم. در سورهٴ «نساء» فرمود این کار را کردم حالا باید ببینیم آنجا چطور کرد؟ آنجا میتواند روشنگر این وعده باشد، اینجا میگوید من ﴿رَافِعُکَ﴾ تو را بالا میبرم، آنجا فرمود تو را بالا بردم، عیسی را رفع کردهام، آنجا شاید نشان بدهد که چگونه عیسی را بالا برد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 157 و 158 این است، فرمود: ﴿وَقَوْلِهِمْ﴾ یعنی قول یهودیها که ﴿إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ﴾؛ یهودیها پنداشتند که مسیح(سلام الله علیه) را کُشتند ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾؛ نه تنها نکُشتند، به دارش هم نیاویختند، اگر کسی را کُشتند آن مقتول مسیح نبود، اگر کسی را دارآویز کردند آن مصلوب، عیسی(علیه السلام) نبود ﴿وَمَا قَتَلُوهُ﴾ به این هم اکتفا نکرد، فرمود: ﴿وَمَا صَلَبُوهُ﴾ تا جا برای هیچ شبههای نباشد، تا نگویند بسیار خب حالا اگر قتل نشد که یهودیها میگویند ممکن است مصلوب شد که مسیحیها میپندارند، فرمود نه ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾؛ آنها کسی را به دار آویختند یا کسی را کُشتند ولی این اشتباهی کسی را کشتند، شبیه مسیح را کشتند یا اشتباهاً کشتند، مسیح را نکشتند ﴿وَلکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ﴾؛ آنها هم که درباره مسیح(علیه السلام) اختلاف نظر دارند سخن جزمی ندارند، خودشان هم با شک سخن میگویند ﴿مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾.
خب، این جملهها همهاش به عنوان تعیین و تأکید قتل را، صلب را بالکل نفی میکند. گاهی میفرماید اینها در شکاند، گاهی فرمود اینها علم ندارند، گاهی فرمود اینها بر اساس مظنّه سخن میگویند، گاهی میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾ گاهی هم در آخر میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ این پنج، شش جمله و تعبیر همه برای تثبیت آن است که آنچه را که یهودیها میپندارند که مسیح(سلام الله علیه) را کُشتند درست نیست، آنچه را هم که مسیحیها میپندارند که مسیح(علیه السلام) مصلوب شد این هم درست نیست. خب، پس چه شد؟ فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً ٭ بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ ؛ خداوند مسیح را به طرف خود بالا برد. خب، در آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ اینجا وعده است، خیلی روشن نیست که آیا من تو را در حال حیات به طرف خودم میبرم یا روح تو را به طرف خودم میبرم.
قرائن مختلف در آیهٴ 158 سورهٴ «نساء» بر زنده بودن مسیح
اما در آیه 158 سورهٴ «نساء» که این وعده را عمل کرد، فرمود: ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ اینجا دیگر دوتا احتمال مطرح نیست یک احتمال اینکه عیسی را حیّاً به طرف خود برده باشد، احتمال دیگر اینکه روح عیسی را به طرف خود برده باشد، چرا این دو احتمال مطرح نیست، برای اینکه اگر مسیح(سلام الله علیه) را میکُشتند و او را شهید میکردند حالا یا بالقتل یا بالصلب، آنجا که به طریق اُولیٰ روحش را خدا به طرف خود میبرد. خدایی که درباره سایر مقتولین فی سبیلالله میفرماید اینها را مرده نپندارید اینها نزد ما هستند ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سبیلالله أَمْوَاتاً﴾ یا ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سبیلالله أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ خب، آن کس که مقتول فی سبیلالله است او مرفوع الیالله است، خب عیسای مسیح که به طریق اُولیٰ مرفوع الیالله است.
اینکه خدا فرمود عیسی را نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه خدا عیسی را به طرف خود بالا بُرد یعنی فقط روحش را، خب اگر میکشتند هم که روحش را به طرف خود بالا میبرد، اگر او را به دار میآویختند هم که روحش را به طرف خود بالا میبرد، بل به طریق اُولیٰ بالا میبرد. اینکه فرمود نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه خدا او را به طرف خود بالا برد همه این ضمیرها به یکجا برمیگردد «مَا قَتَلُوا» عیسی را یقیناً «مَا صَلَبُوهُ» عیسی را یقیناً «بَل رَفَعَ» خدا، عیسی را به طرف خودش نه «رفع روحه»، بلکه ﴿رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ .
اینجا پس دو قرینه است که منظور آن است که حیّاً خدا، مسیح را بالا برد: یکی اینکه اگر منظور این بود که خداوند روح مسیح را بالا میبرد این با «بل» اضرابیه سازگار نبود که بفرماید او را نکشتند، به دار نیاویختند، بلکه روح او را خدا بالا برد، خب اگر به دار میآویختند هم که به طریق اُولیٰ روحش را خدا بالا میبرد، اگر او را میکُشتند که به طریق اُولیٰ روحش را خدا به طرف خود بالا میبرد، این یک قرینه. قرینه دوم این است که همه این ضمیرها به خود عیسی برمیگردد، چطور ضمیر ﴿بَل رَفَعَهُ﴾ به روحش برگردد به روح تنها؟! آنجا که دارد ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً﴾ همه این ضمایر به خود عیسی برمیگردد نه به روحش، آنگاه ﴿بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ﴾ به خصوص روح برگردد یعنی «بل رفعه الله روحه الیه»؟!
بنابراین از این آیه 157 و 158 سورهٴ «نساء» به خوبی استفاده میشود که مسیح حیّاً به طرف حق صعود کرده است، آنگاه این کلمهٴ ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ که محلّ بحث است در سورهٴ «آلعمران» مشخص میشود که ﴿وَرَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعک حیّاً إلیّ» قهراً روایاتی که میگوید عیسی(سلام الله علیه) زنده است ، مخالف با قرآن نیست، بلکه موافق با قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: «أخذ من الأرض» چون رفع، وضعی دارد، هجرت دو چهره دارد: یکی ترک یک موطن؛ یکی وصول به موطن دیگر. از بین اینها میگیرم و به خودم میرسانم، این از اینها گرفتن یک طرف و به لقای حق رسیدن و به طرف بالا بردن حساب دیگر است. به هر حال از خود ظاهر آیه محلّ بحث خصیصهای استفاده میشود و آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت روشنتر بیان میکند .
پرسش:...
پاسخ: اگر ما دلیل داشتیم بر خلاف، میگوییم برای استخدام است. استخدام، جایز است نه این است که شما استخداماً روایت یا آیه را تفسیر کنید که، اگر جایی دلیل داشتیم نظیر ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ﴾ آنجا میگویند بر اساس استخدام است، نه اینکه شما هر جا شد ضمیر را بر خلاف یا بر بعض برگردانید، چون استخدام جایز است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن ﴿مُطَهِّرُکَ﴾ جمله بعد است دیگر، این ﴿وَرَافِعُکَ﴾ ظهور در رفع عیسی حیّاً دارد نه خصوص روح.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون آن ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ اخذ تام است همه اخذ تاماند؛ اما چون ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الاَ نفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ ؛ اما بعد از توفّی از مکان رفیع برخوردار است نظیر ادریس ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ یا نه، آن را باید ﴿وَرَافِعُکَ﴾ چون منظور رفع ظاهری که نیست، هر کس میمیرد متوفّی میشود؛ اما یا «الی أسفل السافلین» یا «الی أعلی علّیین» به کدام طرف میرود؟ ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الاَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ آن هم متوفّاست، خدای سبحان اخذ تام کرد به طرف پایین فرستاد، عدهای را توفّی میکند، اخذ تام میکند به طرف بالا میبرد.
تطهیر حضرت عیسی از انسانهای ناپاک و تهمتهای آنها
فرمود: ﴿وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این تهمتهای ناروا که بخشی از اینها در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست ﴿وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ آنگونه از تهمتها و ناسازگارییهایی که بنیاسرائیل با مسیح(علیه السلام) داشتند مایه رِجس بودن و رِجز بودن آنهاست. فرمود من تو را از این افراد ناپاک تطهیر میکنم.
گذشته از اینکه قرآن، مشرکین را نَجَس میداند: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ درباره گروه دیگری هم تعبیر به رِجس کرده است، چه اینکه در سورهٴ «توبه» آیه 125 اینچنین است: ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ﴾؛ آیات الهی که نازل میشود نور مؤمنان را زیاد میکند ولی رجس و پلیدی کافرها را آشکارتر میکند، پس اینها انجاساند و پیامبری که در بین اینهاست به اینها مبتلاست اگر از دست اینها نجات پیدا کرد، میشود «تطهیر من الذین کفروا».
دلیل برتری سیاسی و نظامی تابعان مسیح(علیه السلام)تا قیامت
جمله چهارم این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این ظاهر اینکه کسانی که پیروان تواند یعنی تو تا روز قیامت پیامی داری بالأخره، هستی. اینکه درباره حضرت ابراهیم فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ ولی درباره حضرت عیسی میگوید: ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ معلوم میشود تو تا روز قیامت متبوع و مُطاعی، چون زندهای و پیام داری و کسانی که تابع تو باشند تا روز قیامت پیروزند. منظور این نیست که دلیل اینها بر دلیل طرف، غالب است چون در قیامت هم این دلیل هست، منظور همین سلطههای ظاهری و موفقیتهای نظامی و مانند آن است. آنگاه این آیه به عنوان یک سنّت مستمر، آیه پایانی سورهٴ «صف» را تثبیت میکند. آیه پایانی سورهٴ «صف» این بود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی الیالله قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ آن آیه ما مسلمانها را مخاطب قرار میدهد که ای مسلمانها مثل حواریین حضرت عیسی باشید، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این سورهٴ «صف» اصولاً سورهٴ جنگ است: اولش جنگ است ، وسطش جنگ است ، آخرش هم ما مسلمین را دعوت میکند به مبارزه و ادامه کار ، پس آیه پایانی سورهٴ «صف» به طور ظهور دلالت دارد بر جنگ ظاهری.
این آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» میخواهد بفرماید که آنچه در سورهٴ «صف» است به عنوان «قضیة فی واقعة» نیست [بلکه] این یک اصل کلی است که همواره پیروان مسیح بر کافران پیروزند و اگر جایی پیروز نشدند معلوم میشود درست تبعیّت نکردند، نظیر اینکه خداوند وعده داد فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ اگر در جایی کسانی از نصرت الهی برخوردار نشدند معلوم میشود به حق و به صِدق، دین خدا را یاری نکردند وگرنه فرض ندارد خدایی که ﴿لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ وعده بدهد و ـ معاذ الله ـ به وعده عمل نکند. اینکه فرمود من، به صورت جمله اسمیه هم هست که دلالت بر استمرار دارد ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ معلوم میشود سنّت الهی بر این است که پیروان مسیح تا روز قیامت بر کافران پیروز باشند و آنچه هم که این تفوّق نظامی و سیاسی را تأیید میکند آن است که در جملهٴ بعد، در آیه بعد میفرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ این عذاب شدید تنها چندتا مسئله فقهی نیست که بعضی از مفسّران پنداشتند، گفتند عذاب شدید آن است که کسانی که کافر باشند غیبت آنها جایز است ولی غیبت مسلمین جایز نیست پس مسلم فوق کافر است، در قصاص با هم فرق دارند، در دِیه با هم فرق دارند. با این دو، سهتا مسئله فقهی خواستند حل کنند خدا پیروان مسیح را بر کافران تا روز قیامت پیروز میدارد و اولاً اختصاص پیروان مسیح نیست، پیروان موسی هم همینطور است و مسیحیها نسبت به مسلمین هم همینطورند، اگر غیبت جایز است همانطوری که غیبت یهودیها جایز است، غیبت مسیحیها جایز است، اگر در قصاص بین مسلمان و یهودی فرق است بین مسلمان و مسیحی هم فرق است، اگر در دِیه بین مسلمان و یهودی فرق است بین مسلمان و مسیحی هم فرق است اینها که عذاب شدید محسوب نمیشود که.
خداوند، مرجع تصمیمگیری در دنیا و آخرت
مطلب دیگر این است که ـ این مطلب گفته شد ولی باز برای اینکه نظم مسئله محفوظ بماند این است که ـ فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ﴾ یعنی خلاصه مسئله این است، نه ﴿ثُمَّ﴾ یعنی بعد از اینکه قیامت، قیام کرد بازگشت شما به طرف من است. آیه معنایش این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ نه ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی وقتی قیامت، قیام کرد بازگشت شما به سوی من است و من در قیامت بین شما حُکم میکنم تا اشکال بشود خب، اگر در قیامت حُکم میکند باید بفرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ چرا فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً﴾ معلوم میشود اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ دارد خلاصه مسئله را ذکر میکند یعنی خلاصه، بازگشت همه شما به طرف من است نه «بعدالموت» الآن هم کارها به دست من است، معنای این جمله ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ این نیست که «إنّا لله فی الدنیا و إنّا إلیه راجعون بعد الموت فی الآخره» اینطور نیست. معنایش این است که هر لحظه مرجع ما اوست، چه اینکه هر لحظه از او فیض گرفتیم. این نیست که اگر مُردیم به طرف او برمیگردیم که، هر لحظه مرجع ما اوست، هر لحظه داریم به او مراجعه میکنیم. مآب ما ﴿إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است ﴿مَآبِ﴾ یعنی «مآبی» آنجا که دارد ﴿إِلَیْهِ مَآبِ﴾ یعنی مرجع، مطلقا اوست ﴿إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ یعنی «مآبی» یعنی هر لحظه به او مراجعه میکنیم.
آن معنا که بعد از مرگ برای همه روشن میشود، پس ﴿إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی مرجع تصمیمگیری در هر حال ماییم. نشانه این معنا در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست که میفرماید مرجع تصمیمگیری در همه امور خداست و این اختصاصی به جریان بعد از مرگ ندارد.
آیه 46 سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَی مَا یَفْعَلُونَ﴾؛ فرمود تو که پیامبری یک سلسله مأموریتها و وظایفی داری باید انجام بدهی، ما هم درباره کافران، تصمیمهایی میگیریم. حالا آن تصمیمها را یا در زمان حیات تو پیاده میکنیم یا بعد از رحلت تو آن تصمیمها را درباره اینها اجرا میکنیم، مرجع تصمیمگیری اینها ماییم بالأخره، نه اینکه «بعد القیامه» مرجع ماییم ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ﴾؛ ما خیلی از وعیدها و تهدیدها را درباره اینها به تو گفتیم، ممکن است بعضی از این وعیدها و تهدیدها را در زمان حیات تو به تو ارائه بدهیم یا نه، بعضی از این وعیدها و تهدیدها را بعد از وفات تو اجرا بکنیم، در هر دو حال مرجع تصمیمگیری ماییم ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ مرجع تصمیمگیری این آقایان ماییم، این نه به آن معناست که خدا در قیامت، مرجع است ما در قیامت میفهمیم او مرجع بود، چه اینکه در قیامت میفهمیم او مبدأ بود، نه اینکه او در قیامت مرجع است.
این آیاتی که دارد ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی امروز کار به دست دیگران است، فردا به دست خداست یا فردا میفهمید که کارها فقط به دست او بود؟ ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ این درباره قدرت، درباره علم و خُبرویت حق هم همینطور است ﴿إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ﴾ یعنی خدا آن روز خبیر است یا آن روز ما میفهمیم که این خبیر بود، این ظرف ظهور این اوصاف است، نه ظرف حدوث این اوصاف وگرنه الیوم هم خدا «بکلّ شیء خبیر» است، الآن هم ﴿لِلَّهِ الاَمْر مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ الآن هم «بیده الامور» اینچنین نیست که ﴿وَالاَمْر یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی قیامت ظرف حدوث این قدرت باشد. قیامت ظرف ظهور این صفت است که ما میفهمیم کارها به دست او بود [و] ما بیخود این طرف و آن طرف میرفتیم.
پرسش:...
پاسخ: بله، یعنی آنچه شما اختلاف کردید من داوری میکنم و حق را به صاحب حق برمیگردانم، عدهای را در دنیا عذاب میکنم، عدهای در آخرت عذاب میکنم، عدهای را هم به ترفیع درجه نایل میکنم. خب، پس این ﴿ثُمَّ إِلَیَّ﴾ معنایش این نیست که بعد از قیامت به من برمیگردید.
عدم اختصاص برتری یاران حضرت عیسی به برتری ذهنی و فکری
این ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ هم نشان میدهد که این ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ تنها فوقیّت منطقی و ذهنی و فکری نیست و تنها فوقیّت درجهٴ معنوی نیست، فوقیّت درجه معنوی آن است که مؤمنین درجهشان بالاست؛ اما کافرین معذّباند از کجا؟ اگر کسی مرتبهٴ بالا رفت، خب بسیار خب، کسی به مقام بالا رفت این پایینی چرا معذّب باشد؟ کدام تفوّق است که عذاب پایینی را به همراه دارد، آن تفوّق سیاسی و نظامی است دیگر وگرنه تفوّق درجه و معنا مایه معذّب بودن نازلها که نیست، حالا خداوند ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ ؛ خب حالا عالمِ مؤمن را به چند درجه بالا برد، دیگری که معذّب نیست. اینکه فرمود: ﴿فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا﴾ معلوم میشود تفوّقی است که عذاب آن افراد ضعیف و افراد نازل را هم به همراه دارد، این میشود تفوّق سیاسی و نظامی، این وعده الهی هم هست و به صورت یک اصل کلی هم خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها به عنوان کیفر است، چون خیلی از کیفرها در سورهٴ «نساء» فرمود، فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ﴾ کذا و کذا دیگر.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است