- 13
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 103 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 103 سوره آلعمران _ بخش دوم"
کلمه «حبل» نشان دهنده نیاز انسان به دستگیری پروردگار
حب دنیا منشا اختلاف انسانها
حل اختلاف در تشخیص موضوعات بوسیله وحدت رهبری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾
کلمه «حبل» نشان دهنده نیاز انسان به دستگیری پروردگار
این کریمه بعد از دعوت به اعتصام فردی، ما را به اعتصام جمعی فرا میخواند، میفرماید: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ هشداری هم میدهد که شما در حالتی هستید که نیازی به دستگیره و دستگیر دارید چون حبل، برای کسی است که یا بخواهد به درون چاه برود یا بخواهد به سقف برود و مانند آن، کسی که در یک مستوای خاص و آرام به سر میبرد نیازی به تمسک به حبل ندارد یک جای ناآرام و ناامنی، نیاز به اعتصام به حبل دارد، از اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ معلوم میشود که انسان در جایی است که بدون تمسک به حبلالله میلغزد و حبلهای دیگران و طنابهای دیگران در حقیقت، حباله است دام است آن شبکه صید را میگویند حباله، آنچه را که دیگران به عنوان حبل به انسان نشان میدهند این حباله است این تور و دام است، چون ﴿فما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ قهراً «ما ذا بعد الحبل الله الا الحباله».
مذموم بودن اختلاف بعد از مشخص شدن حکم پروردگار
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ این فرقه، فرقه نشوید فریق، فریق نشوید یعنی در مسائل دینی تفرق پیدا نکنید و این تفرق بعد از تبیّن حبلالله است. یک وقت بحث در این است که حبلالله چیست، این تفرق و اختلاف نه تنها بد نیست، بلکه چیز بسیار خوبی است که انسان تشخیص بدهد حبلالله چیست و کدام است تا به او اعتصام پیدا کند، این اختلاف قبل از علم است که اختلاف قبل العلم، کار محققانه است و یک چند محقق، با هم اختلاف دارند تشخیص بدهد که حبلالله چیست. ولی بعد از اینکه معلوم شد دین خدا و حکم خدا که همان حبلالله است چیست از آن به بعد هر گونه اختلافی مذموم است، که شرحاش در آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت. در آنجا که فرمود: ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ﴾ یعنی اینها اختلاف داشتند در تشخیص حق، کتاب الهی آمده تا به اختلاف اینها پایان بدهد، آن اختلاف بسیار چیز خوبی بود، زیرا در صدد تشخیص حق بودند؛ اما بعد از اینکه کتاب الهی آمد و آنها حق را از باطل تشخیص دادند ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ آنگاه عدهای اختلاف کردند، بعد میفرماید: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: اگر مثلاً در صدر اسلام فرض، مسلمانها ده هزار نفر بودند؛ ده هزار نفر همهشان اهل نماز بودند؛ اما تنها همهشان اهل مبارزه بودند؛ اما تنها زیر پوشش رهبری رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبودند، پشت سر پیامبر نبودند هیچ کدام به تکلیفشان عمل نکردند و هر وقتی که مسلمین با هم بودند پیروز شدند، هر وقتی که بی هم بودند شکست خوردند، یک وظیفه فردی دارد که انسان باید نماز بخواند، روزه بگیرد و با ظلم مبارزه کند. یک وظیفه این است که این کارها را با هم انجام بدهند، اگر اولی را انجام داد دومی را انجام نداد فقط فیض اولی را میبرد ولی به دومی عمل نکرده است، قهراً خطرات ترک عمل به دوم هم دامنگیرش میشود.
در آن آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً ملاحظه فرمودید که اختلاف قبل از علم، چیز بسیار خوبی است، نظیر اختلافی که دو صاحب نظر برای تشخیص حق دارند؛ اما اختلاف بعد العلم بد است، برای اینکه منشأش روح تحقیق نیست [بلکه] منشأش روح بغی و ستم و خودخواهی است، لذا فرمود: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ خب، این هم یک مطلب.
اختلاف بعد از علم سنت ناپسند گروهی از اهل کتاب
مطلب دیگر آنکه قرآن کریم این اختلاف بعد از علم را سنت سیئه گروهی از اهل کتاب میداند، چه اینکه در سورهٴ «بینه» فرمود: ﴿رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفًا مُطَهَّرَةً ٭ فیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ ٭ وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ ؛ اهل کتاب اختلافی با هم نداشتند، مگر اینکه مسئله برای آنها روشن شد، از باب ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ با آمدن بینه الهی، حق بر اینها روشن شد بعد با هم اختلاف کردند، آنگاه در آیات دیگر به ما میفرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ این ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ﴾ یعنی مثل یهودیها نباشید، مثل مسیحیها نباشید. در سورهٴ «شوری» آیهٴ چهارده آنجا دارد که ﴿وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ بعد از اینکه حرف همه انبیا را به عنوان ﴿أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾ بیان فرمود، آنگاه میفرماید: ﴿وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ در بخشهای دیگر به مسلمین خطاب میکند که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» هم همین مطلب را در دو آیه بعد داریم، در همین سورهٴ «آل عمران» میفرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ یعنی مثل اهل کتاب نباشید، چون در سورهٴ «بینه» فرمود: اهل کتاب بعد از اینکه بینه برایشان آمده [و] مطلب برایشان روشن شد، از آن به بعد اختلاف کردند که این اختلاف بعدالعلم است. در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به مسلمین خطاب میکند، میفرماید که مانند اهل کتاب نباشید که اینها بعدالعلم اختلاف کردند.
حب دنیا منشاء اختلاف انسانها
خب، مطلب دیگر آن است که گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و یا موارد دیگر، اجمالاً اشاره فرمود که این بغی است و ستم؛ اما منشأ این اختلاف چیست؟ چطور میشود آدم با هم مختلف میشود؟ آن را در موارد دیگر فرمود منشأ اختلاف، دنیا دوستی است و حب دنیا، عامل اختلاف است در همان ظاهراً سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» در پیش داریم که ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ حالا در این بخش نیست، در بخشهای بعد داریم. پس اگر در موارد دیگر فرمود که ﴿بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران آیه 152 اینچنین میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾؛ اگر همه، اهل دنیا باشند باز هم اختلاف دارند اگر بعضی، اهل دنیا باشند [و] بعضی اهل آخرت، باز هم اختلاف هست ولی اگر همه اهل آخرت باشند البته اختلاف ندارد، چون بین آخرتیها هیچ اختلافی نیست، همانطوری که در بهشت ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ ، ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ در بین بهشتیها و مردان با ایمان هم اختلافی نیست که ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ این دعای مردم با ایمان است، وصف بهشتیان را از خدا مسئلت میکند. در سورهٴ «حشر» دارد که مردم با ایمان از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾؛ خدایا! کینه هیچ مرد مسلمانی را در دل ما جا نده؛ هیچ مسلمانی را مغضوب و مبغوض ما نکن که ما نسبت به او بد باشیم، چه رسد به اینکه نسبت به او بدرفتاری بکنیم. این دعای مردم با ایمان است. همان¬طوری که در بهشت ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ مردم با ایمان، در دنیا همان حالت را از خدا مسئلت میکنند که خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما کینه هیچ مسلمانی را در دل نداشته باشیم، قهراً جا برای اختلاف نمیماند.
فتحصل که اگر در سورهٴ «بقره» و یا در موارد دیگر، کلمه «بغی» عامل اختلاف و انگیزه تشتت شمرده شد، در سورهٴ «آل عمران» ریشه هر گونه اختلافی بیان شد که فرمود: ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ .
خطرات اختلاف از دیدگاه قرآن
در بخشهای دیگر، خطر اختلاف را ذکر میکند مثل سورهٴ «انفال» که در آنجا میفرماید که ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ در سورهٴ «انفال» بخشی از این خطرات را بازگو میکند [آیه] 46 سورهٴ «انفال» این است ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾ تنازع کردن، بازگشتاش به یک اتحاد است و اتحاد همه جا مؤثر است، چون اتحاد یک نظم است و یک هماهنگی است و چون تنازع، بازگشت به اتحاد بر سلب قدرت است، لذا اثر میکند. طرفین تنازع هر کدام دو تا کار میکنند: یکی اینکه قدرت خودشان را صرف میکنند؛ یکی اینکه میخواهند قدرت دیگری را بکنَند، با اعمال قدرت خود دیگری را ضعیف میکنند و هر دو اتفاق دارند در سلب قدرت، لذا موفق میشوند. فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾ فشل و ضعف دامنگیرتان میشود، وقتی ضعیف شدید آن شوکت و عزتتان از دست میرود: ﴿وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ یعنی شوکت شما از بین میرود، این هم خطر اختلاف ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ﴾ البته در تحمل یکدیگر صبر لازم است، انسانی که حیثیت اجتماعی دارد باید خواه ناخواه مطامع فردی را نادیده بنگرد و تحمل کند دیگری را، چون هیچ کسی مثل دیگری ساخته نشده و هر کسی هم برای خود خواستهای دارد و اگر کار، کار جمعی است، قهراً تحمل دیگران هم لازم است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن راه معذور است، چون هر کسی یک مطلب دیگری هم که به عنوان جزء اصول مسلّم است این است که هر کسی در کارش معذور است، نباید کسی را تخطئه کرد، لذا این همه اختلاف بین صاحب¬نظران و مراجع علمی هست؛ اما هر کدام دیگری را تقدیس میکنند، تنزیه میکنند [و] به دیگری اقتدا میکند، این خاصیت آن اختلاف ممدوح است، این معذور است، اینچنین نیست که دیگری را تخطئه کند، وقتی دیگری را تخطئه نکرد به دیگری احترام میگذارد.
حل اختلاف در تشخیص موضوعات به وسیله وحدت رهبری
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن اختلافات فرعی خیلی جزئی و نازل است و در خطوط کلی در خط مشی، اختلافی ندارند. البته در تشخیص موضوعات اختلاف هست در تشخیص موضوعات، چون اختلاف هست، لذا با وحدت رهبری مسئله را حل کردند، لذا میفرماید که مطیع خدا و پیامبر و اولواالامر باشید. در تطبیق موضوعات خارجی که اجرا در کار هست با مسئله وحدت رهبری حل میشود، در مسئله اختلاف علمی خب اختلاف علمی است، این همه اختلاف در کتابهای عملی هست، جز وجود علمی و اختلاف علمی اثر دیگری ندارد؛ اما در موضوعات و در اجرا و در تطبیق، با وحدت رهبری حل است، لذا فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ او را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان فرمود بخشی راه¬ام در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که اگر اختلافی کردید به ولیّ امرتان مراجعه کنید. آیه 59 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید منشأ همه این خیرات، ذات اقدس الهی است، لذا این آیه مبارکه به سه قسمت تقسیم شده: اولاش تثلیث است وسطاش تثنیه است آخرش توحید، معلوم میشود که مرجعیت رسول و اولواالامر، مرجعیت بالعرض است، چون اول دارد که خدا و پیامبر و اولواالامر را ائمه معصومین(علیهم السّلام) را و در زمان غیبت اینها جانشینان اینها را اطاعت کنید، این اول آیه که ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ وسط آیه دارد که ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ دیگر سخن از اولواالامر نیست. در پایان آیه دارد ﴿انْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ دیگر سخن از پیغمبر هم نیست یعنی اگر در صدر آیه فرمود مطیع خدا و پیامبر و اولواالامر باشید، اینچنین نیست که این سه امر در عرض هم باشند، این¬طور نیست [بلکه] یکی اصل است دو تا به تبع. حالا اگر در خود اولواالامر اختلاف کردید چه کار کنید، مشخص نیست که وصی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از رحلت او کیست به خدا و پیامبر مراجعه کنید، این مرحله بعد حالا اگر در خود پیغمبر اختلاف کردید که چه کسی پیغمبر است به خدا مراجعه کنید، خدا بر شما معجزه میفرستد معجزه مشخص است دیگر، معلوم میشود که اطاعت پیامبر و اولواالامردر طول اطاعت حق است آن مطاع بالذات و بالاصل، ذات اقدس الهی است؛ به قدری مرجعیت ذات اقدس الهی «وحده لاشریک له» است که حتی اگر در خود آن دو تا مرجع هم اختلاف کردیم حل اختلاف به ذات اقدس الهی بسته است. اگر کسی اختلاف کرده است که آیا فلان کس پیامبر است یا نه، به خدا مراجعه میکند. خدا اگر معجزهای فرستاد، معلوم میشود که این پیامبر است اگر معجزهای به دست او ظاهر نکرد معلوم میشود پیامبر نیست. پس راه حل اختلاف در کارهای اجرایی هم باز است و اگر اختلاف باشد ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ است و امثال ذلک، لذا هیچ کسی بهانهای ندارد [و] مسئله هم خیلی مسئله روشنی است.
بررسی قول فخررازی در تحلیل آیه ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾
جناب امام رازی در ذیل آیهٴ محلّ بحث ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ میگوید که خب تفرق در مسایل دینی که هست یا باید بگوییم همه ادله، قطعی است یا همه ادله، قطعی نیست. اگر ذات اقدس الهی براهین و ادله قطعی اقامه کرده است دیگر جا برای قیاس نیست، چون میگوید به این آیه استدلال کردند در رد قیاس. اگر ذات اقدس الهی بینات و ادله قطعی اقامه کرده است، پس جا برای قیاس نیست و اگر ادله قطعی ارائه نداد، قیاس که با مظنه همراه است خودش عامل تفرقه است چه کنیم؟ و حالا که آیه از تفرقه نهی میکند. بعد جواب میدهد که دلیل حجیت قیاس و مانند آن مخصص این آیه است این خلاصه سخن امام رازی در تفصیل، در حالی که این آیه لحناش آبی از تخصیص است بعضی از عمومات است که اصلاً تخصیص¬پذیر نیست، مثل اینکه کسی بگوید هیچ کس حق ندارد نظم کشور را به هم بزند، بعد بگوییم الا فلان شخص، هیچ کس حق ندارد هرج و مرج در کشور ایجاد کند عامل خونریزی بشود الا فلان کس، این عامی نیست که تخصیص¬پذیر باشد، لحناش آبی از تخصیص است. مثل اینکه بگوییم هیچ پیامبری گناه نکرده است بگوییم الا فلان پیامبر ـ معاذالله ـ این عمومات قابل تخصیص نیست. این کریمهای که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ یک اعلان خطری کرده است که فرمود «لا تفرقوا الا» در فلان مورد، اینچنین نیست این آبی از تخصیص است آن هم ادله ظنیه، پایگاهش ادله قطعیه است و حجیت دارد؛ منتها قیاس بیّن الغی است و حجت نیست و سایر ظنون و ظواهر لفظی عامل تفرقه نیست، در بخشی از مسائل جزئی اختلاف نظر دارد از مسئله ولایت که میافتد در اولواالامر و رهبری، چیزی مایه اختلاف نخواهد بود الا اینکه ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی چون تمسک به این حبل¬الله واجب است دیگر، اگر عقل تشخیص میداد این میشد ارشاد به حکم عقل و چون عقل در جزئیات اهل تشخیص نیست، این میشود مولوی، اعتصام واجب است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: چون فرقی از این جهت ندارد، اگر ارشاد است ارشاد الی ما حکم به¬العقل است، باز هم میشود واجب، این¬طور نیست که اگر چیزی ارشادی شد واجب نباشد که، ارشاد به حکم عقل است، حکم عقل هم دلیل شرعی است، منتها دو تا وجوب ندارد. اگر انسان فهمید که فلان کار و فلان غذا برای او ضرر دارد، طبیب هم او را راهنمایی کرد ارشاد کرد، حرف طبیب خب ارشاد است به حکم عقل، عقل وقتی گفت این چیز ضرر دارد این شخص اگر عمل ضررداری را مرتکب شد خب، خلاف شرع کرده است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله یقیناً گناه میکند، این ﴿وَ اعْتَصِمُوا﴾ اگر ارشاد باشد به حکم عقل، آن عقل قبلاً گفته است و این تقویت حکم عقل است و اگر عقل، قبلاً نگفته باشد خودش تأسیسی است، یقیناً کسی که عامل تفرقه است معصیت کرده است.
پرسش:...
پاسخ: او را در روایات خودش مشخص کرده است در صدر اسلام که این¬طور بود؛ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که اگر کسی نماز جماعت نیاید من دستور میدهم خانه را بر سر او خراب بکنند و خانهاش را آتش بزنند و اینها، آنها منافق بودند که عمداً میخواستند در برابر مسجد رسول خدا؛ مسجد قبا را علم کنند و اینها که آن صحنه پیش آمد و دیگران هم که این توطئه را کردند از همین جا سوء استفاده کردند، گفتند ما خانه را آتش میزنیم، برای اینکه دیدند اهل این خانه در مراسم عبادی آنها شرکت نمیکنند، اینها از همین بهانه خواستند سوء استفاده کنند وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات، فرمود اگر کسی به مسجد نیامد من دستور میدهم خانه او را خراب بکنند، خانهاش را آتش بزنند. این منافقان بودند که میخواستند در مسجد شرکت پیدا نکنند و نظام اسلامی تضعیف بشود، آن حکم هم پیغمبر میکرد اگر آنها ادامه میدادند؛ اما خب در قبال مسجد ضرار رفتند آنجا جمع بشوند، دستور داد آنجا را خراب بکنید، آنجا را خراب کردند.
پرسش:...
پاسخ: واجب مولوی است دیگر، حفظ جامعه واجب است و اختلاف انگیزی حرام است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نماز جماعت واجب است، چون «افضلُ فَردیِ الواجب» است نماز جماعت که مستحب نیست، مثل اینکه میگویند مستحب است یعنی افضل الفردی الواجب است، اگر کسی نماز جماعت نخواند به این معنا که این قید را رعایت نکرده یعنی افضل الفردین را، مثل اینکه گاهی میگویند نماز اول وقت مستحب است، نماز اول وقت که مستحب نیست، نظیر نوافل نیست، افضل فردی الواجب است، نماز در مسجد افضل فردی الواجب است، مگر اینکه توجه داشته باشند به اینکه آن قید استحباب به خود آن قید بر گردد، به هر حال قید وحدت جامعه واجب است و تفرقه و اختلاف حرام است دیگر، چه ارشاد به حکم عقل باشد عقل اگر مستقلاً حکم بکند فتوا به حرمت اختلاف به وجوب اتحاد میدهد و اگر عقل در این مسئله راجل باشد و درست فتوا ندهد، این دلیل شرعی تأسیساً این مطلب را میرساند.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که اگر خدا و پیامبر و معصومین(علیهم السّلام) مورد قبول باشند، دیگر جا برای اختلاف نیست دیگر، یک سلسله اختلافات عملی است که آن اختلافات علمی در آن کتابها میماند.
پرسش:...
پاسخ: وقتی که اصل مشخص شد که حبل¬الله همان دین است همه را مشخص کرد دیگر، دین هم خطوط کلی را و خط مشی را مشخص فرمود، بعد وقتی که فرمود این دین است ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ قهراً میشود عامل وحدت و تنها چیزی که عامل اختلاف است همان ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ است دیگر.
تبیین معنای «اصبحتم» در آیه کریمه
خب، اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ نعمتهای الهی را به عنوان دلیل تجربی و مانند آن یادآور شد، فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی این الفت قلوب را رایگان از دست ندهید، کسی که ﴿یُریدُ الدُّنْیا﴾ هرگز اهل الفت دل نیست، از اینکه فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ قرطبی بر این است که هر جا کلمه «اصبح» در قرآن آمده معنای «صار» است ﴿أَصْبَحْتُمْ﴾ یعنی «صرتم»، نظیر ﴿إن أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ ؛ فرمود که اگر شما یک وقت ببینید که این آبهای چاهتان مقداری فرو رفته، حالا بر فرض ذات اقدس الهی دستور بدهد که این چاهها و این منابع آب یک چند کیلومتری پایین برود، دیگر جا برای زیست نیست روی زمین ﴿أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ ماء معین آبی است که «تناله الایدی و الدلاء، تناله العیون و تناله الدلاء»؛ چشم او را ببیند و دلو به او برسد، این میشود آب معین، آب جاری را میگویند آب معین. خب، «اصبح» یعنی «صار» ایشان مدعی است که ﴿فاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی «صرتم بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا» این یک مطلب.
مراد از «اخوان» در آیه
خب، مطلب دیگر آن است که این اخوان در قرآن کریم، مواردی استعمال شده است که بخشی از آنها مربوط به اخوان نسبی است، نظیر آیه حجاب، نظیر آیه اکل مجاز، فرمود که ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ تا می¬رسد به ﴿إِخْوانِهِنَّ﴾ آن گونه از موارد، اخوان نسبی است که انسان میتواند وارد خانه آنها بشود و از غذایی که آنجا هست بخورد یا زن میتواند در برابر خواهرش، برادرش زینت خود را ظاهر کند، آن اخوان نسبی است که حکم فقهی دارد چه در باب حجاب، چه در باب اکل مال؛ اما این اخوان ایمانی است و اخوت ایمانی است.
مطلب دیگر این است که گفتند اخ از «توخّی» است «توخیٰ» یعنی «طَلَبَ»، «توخّی» یعنی طلب کردن، چون هر کدام از اخوین، مقصد دیگری را طلب میکند «یتوخی مقصده» از این جهت او را اخ مینامند، «اخوین» به کسانی میگویند که «یتوخی کل واحد منهما مقصد صاحبه»، ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی هماهنگ هستید، هر کدام مقصد دیگری را تأیید میکنید و تقویت میکنید.
منظور از ﴿شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ و سخن ابنعباس در این باره
آنگاه فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ گفتند فاصله بین دنیا و آخرت که مدت حیات است همین فاصله، بین لبه چاه است و درون چاه، خیلی طول نمیکشد مدت حیات به همین اندازه است اگر کسی در لبه چاه باشد، فاصلهاش با خود چاه کم است دیگر، مدت حیات را تعبیر کردند که شما ﴿عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ بودید، خیلی طول نمیکشید که بیفتید، نزدیک بود بیفتید. شفا با شفیر تقریباً یکی است، شفیر جهنم یعنی لبه جهنم و بعضیها که از این نصایح، بهرهای نبردهاند اینها خانه خودشان را در لبه جهنم میسازند، گرچه ﴿تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ یا اینکه ﴿أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ﴾ و امثال ذلک؛ اما اینها در لبه جهنم خانه میسازند، نظیر آیه 109 سورهٴ «توبه» این است که ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ این لبه هم لبه سفت و محکمی نیست، لبه تلی از شن است که در شرف فرو ریختن است، اگر کسی اساسش بر تقوا نهاده نشد، مثل کسی است که بر لبه یک تل ضعیفی از شن قرار گرفته که این ﴿هارٍ﴾؛ دارد میریزد، در شرف ریختن است این¬طور.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه این چند روزه مقداری چون «حفّت النار بالشهوات» درونش آتش است، بیرونش لذت این بیرونش مثل همین این تل شنی لرزان است، اینچنین نیست که درون و بیرون، آتش باشد اگر درون و بیرون، آتش باشد که خب نمیخورد ولی «حفّت النار بالشهوات» درون آتش است، بیرون یک سلسله لذایذ زودگذر، به طمع لذایذ زودگذر میرود و میافتد. خب، پس اینکه فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ این گرچه شامل هر دو قسمت میشود؛ اما نشانه آن است که خطر خیلی نزدیک است. گفتند ابن¬عباس مشغول قرائت این قسمت از قرآن بود یک اعرابی این جمله را شنید، بعد گفت که ذات اقدس الهی که اینها از این خطر و پرتگاه، نجات داد منظورش این نیست که اینها را دوباره گرفتار بکند، اگر مقصود خدا این بود که اینها گرفتار بشوند هرگز اینها را رهایی نمیبخشید [و] آزاد نمیکرد. ابن¬عباس گفت: «خذوه من غیر فقیه» یعنی حرف فقیهانهای است از یک آدم درس نخوانده، معلوم میشود عنایت الهی بر نجات است حالا که خدا نجات داد، چرا انسان به سوء اختیار خود خود را به همین ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ گرفتار بکند. از اینکه فرمود: ﴿فاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ و از آن طرف هم که فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ معلوم میشود همه این برکات فردی و جمعی، دنیایی و اخروی را ذات اقدس الهی مطرح کرده است.
پروردگار نجات دهنده حقیقی انسانها
پرسش:...
پاسخ: حالا وقتی به روایات رسیدیم معلوم میشود که ذات مبارک رسول خدا مظهر انقاذ است وگرنه به خدا بر میگردد. در همان خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارد «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» آنگاه معلوم میشود منقذ، خداست و وجود مبارک پیامبر حبلالله است. اگر کسی بگوید طناب، ما را نجات داد درست گفت و اگر بگوید صاحب طناب، طناب انداخت و ما را نجات داد هم درست گفت، اگر وسیله را ببیند، میگوید ما با این طناب، نجات پیدا کردیم. صاحب وسیله را ببیند، میگوید آن صاحب وسیله ما را نجات داد. وجود مبارک رسول خدا حبلالله است در آن حدیث شریف ثقلین هم اصولاً کلمه حبلالله آمده یعنی «انی تارک فیکم الثقلین» درباره قرآن آمده «سببٌ ممدود طرفیه بید الله و الطرف الاخر بایدیکم» یا درباره حضرت حجت(سلام الله علیه) که عرض میکند «این السبب المتصل بین الارض و السماء» سبب همان حبل است دیگر، سبب را حبل میگویند به همین مناسب است، اسنادش به هر دو درست است، حبلاللهالمتین هم هست، در نهجالبلاغه هم هست که ملاحظه فرمودید. بعد در پایان میفرماید که این اختصاصی به جریان فضیلت اتحاد و رذیلت اختلاف ندارد، ما همه معارف را اینچنین بیان میکنیم. حالا یک وقت است بعضی از آیات، دلیل با مدلول کنار هم ذکر میشود، نظیر همین آیه. یک وقت اصل آیه به عنوان مدعا بازگو میشود، ادلهاش در سایر آیات میآید ولی مسائل را ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ﴾ یعنی احکام دیگر را، آیات و حکم دیگر را اینچنین ما برای شما بیان میکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
کلمه «حبل» نشان دهنده نیاز انسان به دستگیری پروردگار
حب دنیا منشا اختلاف انسانها
حل اختلاف در تشخیص موضوعات بوسیله وحدت رهبری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾
کلمه «حبل» نشان دهنده نیاز انسان به دستگیری پروردگار
این کریمه بعد از دعوت به اعتصام فردی، ما را به اعتصام جمعی فرا میخواند، میفرماید: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ هشداری هم میدهد که شما در حالتی هستید که نیازی به دستگیره و دستگیر دارید چون حبل، برای کسی است که یا بخواهد به درون چاه برود یا بخواهد به سقف برود و مانند آن، کسی که در یک مستوای خاص و آرام به سر میبرد نیازی به تمسک به حبل ندارد یک جای ناآرام و ناامنی، نیاز به اعتصام به حبل دارد، از اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ معلوم میشود که انسان در جایی است که بدون تمسک به حبلالله میلغزد و حبلهای دیگران و طنابهای دیگران در حقیقت، حباله است دام است آن شبکه صید را میگویند حباله، آنچه را که دیگران به عنوان حبل به انسان نشان میدهند این حباله است این تور و دام است، چون ﴿فما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ قهراً «ما ذا بعد الحبل الله الا الحباله».
مذموم بودن اختلاف بعد از مشخص شدن حکم پروردگار
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ این فرقه، فرقه نشوید فریق، فریق نشوید یعنی در مسائل دینی تفرق پیدا نکنید و این تفرق بعد از تبیّن حبلالله است. یک وقت بحث در این است که حبلالله چیست، این تفرق و اختلاف نه تنها بد نیست، بلکه چیز بسیار خوبی است که انسان تشخیص بدهد حبلالله چیست و کدام است تا به او اعتصام پیدا کند، این اختلاف قبل از علم است که اختلاف قبل العلم، کار محققانه است و یک چند محقق، با هم اختلاف دارند تشخیص بدهد که حبلالله چیست. ولی بعد از اینکه معلوم شد دین خدا و حکم خدا که همان حبلالله است چیست از آن به بعد هر گونه اختلافی مذموم است، که شرحاش در آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت. در آنجا که فرمود: ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ﴾ یعنی اینها اختلاف داشتند در تشخیص حق، کتاب الهی آمده تا به اختلاف اینها پایان بدهد، آن اختلاف بسیار چیز خوبی بود، زیرا در صدد تشخیص حق بودند؛ اما بعد از اینکه کتاب الهی آمد و آنها حق را از باطل تشخیص دادند ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ آنگاه عدهای اختلاف کردند، بعد میفرماید: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: اگر مثلاً در صدر اسلام فرض، مسلمانها ده هزار نفر بودند؛ ده هزار نفر همهشان اهل نماز بودند؛ اما تنها همهشان اهل مبارزه بودند؛ اما تنها زیر پوشش رهبری رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبودند، پشت سر پیامبر نبودند هیچ کدام به تکلیفشان عمل نکردند و هر وقتی که مسلمین با هم بودند پیروز شدند، هر وقتی که بی هم بودند شکست خوردند، یک وظیفه فردی دارد که انسان باید نماز بخواند، روزه بگیرد و با ظلم مبارزه کند. یک وظیفه این است که این کارها را با هم انجام بدهند، اگر اولی را انجام داد دومی را انجام نداد فقط فیض اولی را میبرد ولی به دومی عمل نکرده است، قهراً خطرات ترک عمل به دوم هم دامنگیرش میشود.
در آن آیه 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً ملاحظه فرمودید که اختلاف قبل از علم، چیز بسیار خوبی است، نظیر اختلافی که دو صاحب نظر برای تشخیص حق دارند؛ اما اختلاف بعد العلم بد است، برای اینکه منشأش روح تحقیق نیست [بلکه] منشأش روح بغی و ستم و خودخواهی است، لذا فرمود: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ خب، این هم یک مطلب.
اختلاف بعد از علم سنت ناپسند گروهی از اهل کتاب
مطلب دیگر آنکه قرآن کریم این اختلاف بعد از علم را سنت سیئه گروهی از اهل کتاب میداند، چه اینکه در سورهٴ «بینه» فرمود: ﴿رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفًا مُطَهَّرَةً ٭ فیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ ٭ وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ﴾ ؛ اهل کتاب اختلافی با هم نداشتند، مگر اینکه مسئله برای آنها روشن شد، از باب ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ با آمدن بینه الهی، حق بر اینها روشن شد بعد با هم اختلاف کردند، آنگاه در آیات دیگر به ما میفرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ این ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ﴾ یعنی مثل یهودیها نباشید، مثل مسیحیها نباشید. در سورهٴ «شوری» آیهٴ چهارده آنجا دارد که ﴿وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ بعد از اینکه حرف همه انبیا را به عنوان ﴿أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾ بیان فرمود، آنگاه میفرماید: ﴿وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ در بخشهای دیگر به مسلمین خطاب میکند که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» هم همین مطلب را در دو آیه بعد داریم، در همین سورهٴ «آل عمران» میفرماید: ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ یعنی مثل اهل کتاب نباشید، چون در سورهٴ «بینه» فرمود: اهل کتاب بعد از اینکه بینه برایشان آمده [و] مطلب برایشان روشن شد، از آن به بعد اختلاف کردند که این اختلاف بعدالعلم است. در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به مسلمین خطاب میکند، میفرماید که مانند اهل کتاب نباشید که اینها بعدالعلم اختلاف کردند.
حب دنیا منشاء اختلاف انسانها
خب، مطلب دیگر آن است که گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و یا موارد دیگر، اجمالاً اشاره فرمود که این بغی است و ستم؛ اما منشأ این اختلاف چیست؟ چطور میشود آدم با هم مختلف میشود؟ آن را در موارد دیگر فرمود منشأ اختلاف، دنیا دوستی است و حب دنیا، عامل اختلاف است در همان ظاهراً سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» در پیش داریم که ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ حالا در این بخش نیست، در بخشهای بعد داریم. پس اگر در موارد دیگر فرمود که ﴿بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران آیه 152 اینچنین میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾؛ اگر همه، اهل دنیا باشند باز هم اختلاف دارند اگر بعضی، اهل دنیا باشند [و] بعضی اهل آخرت، باز هم اختلاف هست ولی اگر همه اهل آخرت باشند البته اختلاف ندارد، چون بین آخرتیها هیچ اختلافی نیست، همانطوری که در بهشت ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ ، ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ در بین بهشتیها و مردان با ایمان هم اختلافی نیست که ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ این دعای مردم با ایمان است، وصف بهشتیان را از خدا مسئلت میکند. در سورهٴ «حشر» دارد که مردم با ایمان از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند ﴿وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾؛ خدایا! کینه هیچ مرد مسلمانی را در دل ما جا نده؛ هیچ مسلمانی را مغضوب و مبغوض ما نکن که ما نسبت به او بد باشیم، چه رسد به اینکه نسبت به او بدرفتاری بکنیم. این دعای مردم با ایمان است. همان¬طوری که در بهشت ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ مردم با ایمان، در دنیا همان حالت را از خدا مسئلت میکنند که خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما کینه هیچ مسلمانی را در دل نداشته باشیم، قهراً جا برای اختلاف نمیماند.
فتحصل که اگر در سورهٴ «بقره» و یا در موارد دیگر، کلمه «بغی» عامل اختلاف و انگیزه تشتت شمرده شد، در سورهٴ «آل عمران» ریشه هر گونه اختلافی بیان شد که فرمود: ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ .
خطرات اختلاف از دیدگاه قرآن
در بخشهای دیگر، خطر اختلاف را ذکر میکند مثل سورهٴ «انفال» که در آنجا میفرماید که ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ در سورهٴ «انفال» بخشی از این خطرات را بازگو میکند [آیه] 46 سورهٴ «انفال» این است ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾ تنازع کردن، بازگشتاش به یک اتحاد است و اتحاد همه جا مؤثر است، چون اتحاد یک نظم است و یک هماهنگی است و چون تنازع، بازگشت به اتحاد بر سلب قدرت است، لذا اثر میکند. طرفین تنازع هر کدام دو تا کار میکنند: یکی اینکه قدرت خودشان را صرف میکنند؛ یکی اینکه میخواهند قدرت دیگری را بکنَند، با اعمال قدرت خود دیگری را ضعیف میکنند و هر دو اتفاق دارند در سلب قدرت، لذا موفق میشوند. فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾ فشل و ضعف دامنگیرتان میشود، وقتی ضعیف شدید آن شوکت و عزتتان از دست میرود: ﴿وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ یعنی شوکت شما از بین میرود، این هم خطر اختلاف ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ﴾ البته در تحمل یکدیگر صبر لازم است، انسانی که حیثیت اجتماعی دارد باید خواه ناخواه مطامع فردی را نادیده بنگرد و تحمل کند دیگری را، چون هیچ کسی مثل دیگری ساخته نشده و هر کسی هم برای خود خواستهای دارد و اگر کار، کار جمعی است، قهراً تحمل دیگران هم لازم است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن راه معذور است، چون هر کسی یک مطلب دیگری هم که به عنوان جزء اصول مسلّم است این است که هر کسی در کارش معذور است، نباید کسی را تخطئه کرد، لذا این همه اختلاف بین صاحب¬نظران و مراجع علمی هست؛ اما هر کدام دیگری را تقدیس میکنند، تنزیه میکنند [و] به دیگری اقتدا میکند، این خاصیت آن اختلاف ممدوح است، این معذور است، اینچنین نیست که دیگری را تخطئه کند، وقتی دیگری را تخطئه نکرد به دیگری احترام میگذارد.
حل اختلاف در تشخیص موضوعات به وسیله وحدت رهبری
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن اختلافات فرعی خیلی جزئی و نازل است و در خطوط کلی در خط مشی، اختلافی ندارند. البته در تشخیص موضوعات اختلاف هست در تشخیص موضوعات، چون اختلاف هست، لذا با وحدت رهبری مسئله را حل کردند، لذا میفرماید که مطیع خدا و پیامبر و اولواالامر باشید. در تطبیق موضوعات خارجی که اجرا در کار هست با مسئله وحدت رهبری حل میشود، در مسئله اختلاف علمی خب اختلاف علمی است، این همه اختلاف در کتابهای عملی هست، جز وجود علمی و اختلاف علمی اثر دیگری ندارد؛ اما در موضوعات و در اجرا و در تطبیق، با وحدت رهبری حل است، لذا فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ او را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیان فرمود بخشی راه¬ام در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که اگر اختلافی کردید به ولیّ امرتان مراجعه کنید. آیه 59 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید منشأ همه این خیرات، ذات اقدس الهی است، لذا این آیه مبارکه به سه قسمت تقسیم شده: اولاش تثلیث است وسطاش تثنیه است آخرش توحید، معلوم میشود که مرجعیت رسول و اولواالامر، مرجعیت بالعرض است، چون اول دارد که خدا و پیامبر و اولواالامر را ائمه معصومین(علیهم السّلام) را و در زمان غیبت اینها جانشینان اینها را اطاعت کنید، این اول آیه که ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ وسط آیه دارد که ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ دیگر سخن از اولواالامر نیست. در پایان آیه دارد ﴿انْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾ دیگر سخن از پیغمبر هم نیست یعنی اگر در صدر آیه فرمود مطیع خدا و پیامبر و اولواالامر باشید، اینچنین نیست که این سه امر در عرض هم باشند، این¬طور نیست [بلکه] یکی اصل است دو تا به تبع. حالا اگر در خود اولواالامر اختلاف کردید چه کار کنید، مشخص نیست که وصی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از رحلت او کیست به خدا و پیامبر مراجعه کنید، این مرحله بعد حالا اگر در خود پیغمبر اختلاف کردید که چه کسی پیغمبر است به خدا مراجعه کنید، خدا بر شما معجزه میفرستد معجزه مشخص است دیگر، معلوم میشود که اطاعت پیامبر و اولواالامردر طول اطاعت حق است آن مطاع بالذات و بالاصل، ذات اقدس الهی است؛ به قدری مرجعیت ذات اقدس الهی «وحده لاشریک له» است که حتی اگر در خود آن دو تا مرجع هم اختلاف کردیم حل اختلاف به ذات اقدس الهی بسته است. اگر کسی اختلاف کرده است که آیا فلان کس پیامبر است یا نه، به خدا مراجعه میکند. خدا اگر معجزهای فرستاد، معلوم میشود که این پیامبر است اگر معجزهای به دست او ظاهر نکرد معلوم میشود پیامبر نیست. پس راه حل اختلاف در کارهای اجرایی هم باز است و اگر اختلاف باشد ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ است و امثال ذلک، لذا هیچ کسی بهانهای ندارد [و] مسئله هم خیلی مسئله روشنی است.
بررسی قول فخررازی در تحلیل آیه ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾
جناب امام رازی در ذیل آیهٴ محلّ بحث ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ میگوید که خب تفرق در مسایل دینی که هست یا باید بگوییم همه ادله، قطعی است یا همه ادله، قطعی نیست. اگر ذات اقدس الهی براهین و ادله قطعی اقامه کرده است دیگر جا برای قیاس نیست، چون میگوید به این آیه استدلال کردند در رد قیاس. اگر ذات اقدس الهی بینات و ادله قطعی اقامه کرده است، پس جا برای قیاس نیست و اگر ادله قطعی ارائه نداد، قیاس که با مظنه همراه است خودش عامل تفرقه است چه کنیم؟ و حالا که آیه از تفرقه نهی میکند. بعد جواب میدهد که دلیل حجیت قیاس و مانند آن مخصص این آیه است این خلاصه سخن امام رازی در تفصیل، در حالی که این آیه لحناش آبی از تخصیص است بعضی از عمومات است که اصلاً تخصیص¬پذیر نیست، مثل اینکه کسی بگوید هیچ کس حق ندارد نظم کشور را به هم بزند، بعد بگوییم الا فلان شخص، هیچ کس حق ندارد هرج و مرج در کشور ایجاد کند عامل خونریزی بشود الا فلان کس، این عامی نیست که تخصیص¬پذیر باشد، لحناش آبی از تخصیص است. مثل اینکه بگوییم هیچ پیامبری گناه نکرده است بگوییم الا فلان پیامبر ـ معاذالله ـ این عمومات قابل تخصیص نیست. این کریمهای که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ یک اعلان خطری کرده است که فرمود «لا تفرقوا الا» در فلان مورد، اینچنین نیست این آبی از تخصیص است آن هم ادله ظنیه، پایگاهش ادله قطعیه است و حجیت دارد؛ منتها قیاس بیّن الغی است و حجت نیست و سایر ظنون و ظواهر لفظی عامل تفرقه نیست، در بخشی از مسائل جزئی اختلاف نظر دارد از مسئله ولایت که میافتد در اولواالامر و رهبری، چیزی مایه اختلاف نخواهد بود الا اینکه ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی چون تمسک به این حبل¬الله واجب است دیگر، اگر عقل تشخیص میداد این میشد ارشاد به حکم عقل و چون عقل در جزئیات اهل تشخیص نیست، این میشود مولوی، اعتصام واجب است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: چون فرقی از این جهت ندارد، اگر ارشاد است ارشاد الی ما حکم به¬العقل است، باز هم میشود واجب، این¬طور نیست که اگر چیزی ارشادی شد واجب نباشد که، ارشاد به حکم عقل است، حکم عقل هم دلیل شرعی است، منتها دو تا وجوب ندارد. اگر انسان فهمید که فلان کار و فلان غذا برای او ضرر دارد، طبیب هم او را راهنمایی کرد ارشاد کرد، حرف طبیب خب ارشاد است به حکم عقل، عقل وقتی گفت این چیز ضرر دارد این شخص اگر عمل ضررداری را مرتکب شد خب، خلاف شرع کرده است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله یقیناً گناه میکند، این ﴿وَ اعْتَصِمُوا﴾ اگر ارشاد باشد به حکم عقل، آن عقل قبلاً گفته است و این تقویت حکم عقل است و اگر عقل، قبلاً نگفته باشد خودش تأسیسی است، یقیناً کسی که عامل تفرقه است معصیت کرده است.
پرسش:...
پاسخ: او را در روایات خودش مشخص کرده است در صدر اسلام که این¬طور بود؛ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که اگر کسی نماز جماعت نیاید من دستور میدهم خانه را بر سر او خراب بکنند و خانهاش را آتش بزنند و اینها، آنها منافق بودند که عمداً میخواستند در برابر مسجد رسول خدا؛ مسجد قبا را علم کنند و اینها که آن صحنه پیش آمد و دیگران هم که این توطئه را کردند از همین جا سوء استفاده کردند، گفتند ما خانه را آتش میزنیم، برای اینکه دیدند اهل این خانه در مراسم عبادی آنها شرکت نمیکنند، اینها از همین بهانه خواستند سوء استفاده کنند وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات، فرمود اگر کسی به مسجد نیامد من دستور میدهم خانه او را خراب بکنند، خانهاش را آتش بزنند. این منافقان بودند که میخواستند در مسجد شرکت پیدا نکنند و نظام اسلامی تضعیف بشود، آن حکم هم پیغمبر میکرد اگر آنها ادامه میدادند؛ اما خب در قبال مسجد ضرار رفتند آنجا جمع بشوند، دستور داد آنجا را خراب بکنید، آنجا را خراب کردند.
پرسش:...
پاسخ: واجب مولوی است دیگر، حفظ جامعه واجب است و اختلاف انگیزی حرام است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نماز جماعت واجب است، چون «افضلُ فَردیِ الواجب» است نماز جماعت که مستحب نیست، مثل اینکه میگویند مستحب است یعنی افضل الفردی الواجب است، اگر کسی نماز جماعت نخواند به این معنا که این قید را رعایت نکرده یعنی افضل الفردین را، مثل اینکه گاهی میگویند نماز اول وقت مستحب است، نماز اول وقت که مستحب نیست، نظیر نوافل نیست، افضل فردی الواجب است، نماز در مسجد افضل فردی الواجب است، مگر اینکه توجه داشته باشند به اینکه آن قید استحباب به خود آن قید بر گردد، به هر حال قید وحدت جامعه واجب است و تفرقه و اختلاف حرام است دیگر، چه ارشاد به حکم عقل باشد عقل اگر مستقلاً حکم بکند فتوا به حرمت اختلاف به وجوب اتحاد میدهد و اگر عقل در این مسئله راجل باشد و درست فتوا ندهد، این دلیل شرعی تأسیساً این مطلب را میرساند.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که اگر خدا و پیامبر و معصومین(علیهم السّلام) مورد قبول باشند، دیگر جا برای اختلاف نیست دیگر، یک سلسله اختلافات عملی است که آن اختلافات علمی در آن کتابها میماند.
پرسش:...
پاسخ: وقتی که اصل مشخص شد که حبل¬الله همان دین است همه را مشخص کرد دیگر، دین هم خطوط کلی را و خط مشی را مشخص فرمود، بعد وقتی که فرمود این دین است ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ قهراً میشود عامل وحدت و تنها چیزی که عامل اختلاف است همان ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ است دیگر.
تبیین معنای «اصبحتم» در آیه کریمه
خب، اینکه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ نعمتهای الهی را به عنوان دلیل تجربی و مانند آن یادآور شد، فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی این الفت قلوب را رایگان از دست ندهید، کسی که ﴿یُریدُ الدُّنْیا﴾ هرگز اهل الفت دل نیست، از اینکه فرمود: ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ قرطبی بر این است که هر جا کلمه «اصبح» در قرآن آمده معنای «صار» است ﴿أَصْبَحْتُمْ﴾ یعنی «صرتم»، نظیر ﴿إن أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ ؛ فرمود که اگر شما یک وقت ببینید که این آبهای چاهتان مقداری فرو رفته، حالا بر فرض ذات اقدس الهی دستور بدهد که این چاهها و این منابع آب یک چند کیلومتری پایین برود، دیگر جا برای زیست نیست روی زمین ﴿أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾ ماء معین آبی است که «تناله الایدی و الدلاء، تناله العیون و تناله الدلاء»؛ چشم او را ببیند و دلو به او برسد، این میشود آب معین، آب جاری را میگویند آب معین. خب، «اصبح» یعنی «صار» ایشان مدعی است که ﴿فاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی «صرتم بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا» این یک مطلب.
مراد از «اخوان» در آیه
خب، مطلب دیگر آن است که این اخوان در قرآن کریم، مواردی استعمال شده است که بخشی از آنها مربوط به اخوان نسبی است، نظیر آیه حجاب، نظیر آیه اکل مجاز، فرمود که ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ تا می¬رسد به ﴿إِخْوانِهِنَّ﴾ آن گونه از موارد، اخوان نسبی است که انسان میتواند وارد خانه آنها بشود و از غذایی که آنجا هست بخورد یا زن میتواند در برابر خواهرش، برادرش زینت خود را ظاهر کند، آن اخوان نسبی است که حکم فقهی دارد چه در باب حجاب، چه در باب اکل مال؛ اما این اخوان ایمانی است و اخوت ایمانی است.
مطلب دیگر این است که گفتند اخ از «توخّی» است «توخیٰ» یعنی «طَلَبَ»، «توخّی» یعنی طلب کردن، چون هر کدام از اخوین، مقصد دیگری را طلب میکند «یتوخی مقصده» از این جهت او را اخ مینامند، «اخوین» به کسانی میگویند که «یتوخی کل واحد منهما مقصد صاحبه»، ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ یعنی هماهنگ هستید، هر کدام مقصد دیگری را تأیید میکنید و تقویت میکنید.
منظور از ﴿شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ و سخن ابنعباس در این باره
آنگاه فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ گفتند فاصله بین دنیا و آخرت که مدت حیات است همین فاصله، بین لبه چاه است و درون چاه، خیلی طول نمیکشد مدت حیات به همین اندازه است اگر کسی در لبه چاه باشد، فاصلهاش با خود چاه کم است دیگر، مدت حیات را تعبیر کردند که شما ﴿عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾ بودید، خیلی طول نمیکشید که بیفتید، نزدیک بود بیفتید. شفا با شفیر تقریباً یکی است، شفیر جهنم یعنی لبه جهنم و بعضیها که از این نصایح، بهرهای نبردهاند اینها خانه خودشان را در لبه جهنم میسازند، گرچه ﴿تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ یا اینکه ﴿أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ﴾ و امثال ذلک؛ اما اینها در لبه جهنم خانه میسازند، نظیر آیه 109 سورهٴ «توبه» این است که ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ این لبه هم لبه سفت و محکمی نیست، لبه تلی از شن است که در شرف فرو ریختن است، اگر کسی اساسش بر تقوا نهاده نشد، مثل کسی است که بر لبه یک تل ضعیفی از شن قرار گرفته که این ﴿هارٍ﴾؛ دارد میریزد، در شرف ریختن است این¬طور.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه این چند روزه مقداری چون «حفّت النار بالشهوات» درونش آتش است، بیرونش لذت این بیرونش مثل همین این تل شنی لرزان است، اینچنین نیست که درون و بیرون، آتش باشد اگر درون و بیرون، آتش باشد که خب نمیخورد ولی «حفّت النار بالشهوات» درون آتش است، بیرون یک سلسله لذایذ زودگذر، به طمع لذایذ زودگذر میرود و میافتد. خب، پس اینکه فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ این گرچه شامل هر دو قسمت میشود؛ اما نشانه آن است که خطر خیلی نزدیک است. گفتند ابن¬عباس مشغول قرائت این قسمت از قرآن بود یک اعرابی این جمله را شنید، بعد گفت که ذات اقدس الهی که اینها از این خطر و پرتگاه، نجات داد منظورش این نیست که اینها را دوباره گرفتار بکند، اگر مقصود خدا این بود که اینها گرفتار بشوند هرگز اینها را رهایی نمیبخشید [و] آزاد نمیکرد. ابن¬عباس گفت: «خذوه من غیر فقیه» یعنی حرف فقیهانهای است از یک آدم درس نخوانده، معلوم میشود عنایت الهی بر نجات است حالا که خدا نجات داد، چرا انسان به سوء اختیار خود خود را به همین ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ گرفتار بکند. از اینکه فرمود: ﴿فاصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ و از آن طرف هم که فرمود: ﴿وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ معلوم میشود همه این برکات فردی و جمعی، دنیایی و اخروی را ذات اقدس الهی مطرح کرده است.
پروردگار نجات دهنده حقیقی انسانها
پرسش:...
پاسخ: حالا وقتی به روایات رسیدیم معلوم میشود که ذات مبارک رسول خدا مظهر انقاذ است وگرنه به خدا بر میگردد. در همان خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارد «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» آنگاه معلوم میشود منقذ، خداست و وجود مبارک پیامبر حبلالله است. اگر کسی بگوید طناب، ما را نجات داد درست گفت و اگر بگوید صاحب طناب، طناب انداخت و ما را نجات داد هم درست گفت، اگر وسیله را ببیند، میگوید ما با این طناب، نجات پیدا کردیم. صاحب وسیله را ببیند، میگوید آن صاحب وسیله ما را نجات داد. وجود مبارک رسول خدا حبلالله است در آن حدیث شریف ثقلین هم اصولاً کلمه حبلالله آمده یعنی «انی تارک فیکم الثقلین» درباره قرآن آمده «سببٌ ممدود طرفیه بید الله و الطرف الاخر بایدیکم» یا درباره حضرت حجت(سلام الله علیه) که عرض میکند «این السبب المتصل بین الارض و السماء» سبب همان حبل است دیگر، سبب را حبل میگویند به همین مناسب است، اسنادش به هر دو درست است، حبلاللهالمتین هم هست، در نهجالبلاغه هم هست که ملاحظه فرمودید. بعد در پایان میفرماید که این اختصاصی به جریان فضیلت اتحاد و رذیلت اختلاف ندارد، ما همه معارف را اینچنین بیان میکنیم. حالا یک وقت است بعضی از آیات، دلیل با مدلول کنار هم ذکر میشود، نظیر همین آیه. یک وقت اصل آیه به عنوان مدعا بازگو میشود، ادلهاش در سایر آیات میآید ولی مسائل را ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ﴾ یعنی احکام دیگر را، آیات و حکم دیگر را اینچنین ما برای شما بیان میکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است