- 44
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 49 تا 51 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 51 سوره آلعمران _ بخش دوم"
تفاوت معجزه بیّن و غیر بیّن
جدال احسن بودن ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾
جمع بین اصول کلی دین و شریعت حضرت عیسی (ع)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿وَ رَسُولاً إِلَیٰ بَنِیإِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ٭ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ ٭ إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ﴾
تفاوت معجزه بیّن و غیربیّن
در اوصافی که ذات اقدس الهی برای مسیح(علیه السّلام) ذکر کرد و در تبشیر به مریم(علیها السّلام) بازگو کرد جریان رسالت مسیح(علیه السّلام) و آیاتی که به مسیح اعطا کرد مطرح شد. از این آیات گاهی به صورت بیّنات یاد میشود یعنی دلیل روشن که هیچ راهی برای این کار نباشد، کاری که خارق عادت است و از بشر عادی ساخته نیست آن معجزه است، خواه مستور باشد خواه مشهور ولی مشهورش آیه بیّنه است، مستورش آیه غیر بیّنه است. اگر کسی کاری انجام داد که از هیچ بشر عادی ساخته نبود این عادت را خرق کرده است؛ میشود معجزه، خواه این معجزه چیزی باشد که محسوس هم باشد یا چیزی باشد که محسوس نباشد. جریان ناقه صالح را ذات اقدس الهی به عنوان آیهٴ مبصر و آیهٴ روشن یاد میکند، میفرماید که ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ که این مبصره صفت است برای موصوف محذوف یعنی «آیةً مبصرةً» یعنی دلیل روشن که از دل کوهی ناقهای بیرون بیاید. بسیاری از این معجزاتی را که خدای سبحان به انبیا اعطا کرد از آنها به عنوان بینات یاد میکند که در جریان حضرت مسیح هم همینطور است. مثلاً اگر کسی به بیماری سرطان مبتلا باشد و سرطان بودن آن بیماری هم مسلّم نزد همه متخصصان باشند و کار درمان او هم به نظر همه متخصصان از عهده پزشکی به در آمده باشد، آنگاه اگر کسی با دعا این را درمان کند میشود معجزه. اما معجزهای است مستور، نه مشهور همه نمیبینند ولی اگر کور مادرزادی را کسی درمان کرد معجزهای¬ست مشهود، چون همه میبینند. این است که ذات اقدس الهی در جریان حضرت مسیح فرمود من به تو بیّنه دادم یعنی معجزهای که همه باید بپذیرند، هیچ راهی برای این کار نیست اختصاصی به صاحب نظران ندارد. اینکه فرمود تو میتوانی بیماری نظیر کوری مادرزاد یا برص را درمان کنی برای آن است که این حجتت، حجت بالغه باشد از حجت بالغه به عنوان بیّنات یاد میشود، هیچ فرقی بین معالجه سرطان که همه متخصصان از درمانش عاجز شدند با آن معالجه برص و پیسی نیست، اگر کسی ابرص باشد پزشک و پزشکی از درمان آن عاجز باشند مسیح(سلام الله علیه) که او را درمان میکند با یک نیایش، این معجزه است. بیماریهای درونی که همه از درمان او عاجز باشند اگر با دم مسیحی معالجه بشود معجزه است؛ منتها یکی معجزه غیر بیّنه است، دیگری معجزه بیّنه یعنی آفتابی و روشن نزد همه چون معجزه برای آن است که همه بفهمند، لذا قرآن کریم در اینگونه از موارد تعبیر میکند به اینکه عیسای مسیح میتوانست کسانی که اکمه و ابرص بودند یعنی کسی که مادرزاد، بیچشم بود یا پیسیاش علنی بود. این حصر نیست که اگر بیماری در دستگاه گوارش یا قلب بود مسیح(علیه السّلام) توان درمان آن را نداشت، توان درمان آن را داشت ولی آن معجزه دیگر علنی نبود [بلکه] معجزهای بود که خواص میفهمیدند. مسئله آفرینش ابتدایی طیور چیزی است که همه میفهمند که مسیح(سلام الله علیه) پرندهای را زنده میکند یا مردهای را زنده میکند. اینها همه معجزه است؛ اما بیّنه است یعنی چیزی است که همهگان میفهمند مستور نیست، نظیر معراج نیست که آیه غیر بیّنه باشد، نظیر مشاهده ملکوت برای ابراهیم(سلام الله علیه) نیست که آیه غیر بیّنه باشد. رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که معراج مشرف شدند معجزه است؛ اما آیه غیر بیّنه است. اینطور نیست که همه ببینند و بفهمند که خواص باخبر میشوند با این اعلام ولی اینگونه از معجزاتی که خدای سبحان به موسای کلیم به عیسای مسیح و امثال ذلک میدهد اینها معجزه مستور نیستند مشهورند، لذا از اینها به عنوان بیّنه یاد میشود.
بررسی نظر صاحب المنار پیرامون معجزات حضرت عیسی
منتها آنها که ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ چون در آن عصر نبودند که بیّن را درک کنند، با کلمات دارند بازی میکنند. شما ملاحظه بفرمایید همین صاحب المنار در همین قسمت از سورهٴ «آلعمران» که محل بحث است، میگوید خدای سبحان به مسیح فرمود تو بگو من اینها را میتوانم، دلیلی نداریم که مسیح این کارها را کرده است. شاگردش که مقّرر درس ایشان است هم در این بخش و هم در بخش سورهٴ «مائده» میگوید استاد ما بر این باور است که مسیح(سلام الله علیه) توان این کارها را داشت ولی نکرد و من بر سخنان استادم نقدی وارد کردم، گرچه جزمی نقد وارد نکردم جزماً اشکال نکردم، گفتم ظاهر آیه این است که این کارها را او کرده است خب بعضیها با اینکه لفظ در دلالت بر اعجاز در حد بیّن است مع ذلک دارند با این بیّن دلالی مقابله میکنند. ملاحظه فرمایید همین مسائل را در سورهٴ «مائده» به چه صورت بیان کرد. در سورهٴ «مائده» آیهٴ 110 اینچنین است که بخشی از این در بحث دیروز خوانده شد، فرمود در قیامت خدای سبحان به مسیح(علیه السّلام) میفرماید که به یاد بیاور آن نعمتهایی که ما در دنیا به تو دادیم: ﴿وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِی وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنکَ إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ خب این آیات به خوبی دلالت میکند که در صحنه قیامت ذات اقدس الهی به مسیح(علیه السّلام) میفرماید تو این کارها را میکردی اولاً به صورت فعل مضارع تعبیر کرد و در قیامت دارد که به یاد نعمتهای ما باش که این کارها را در دنیا میکردی، با فعل مضارع تعبیر میکند که دلالت بر استمرار دارد یعنی در خیلی از موارد این کارها را میکردی، نه «اذ خلقت» یا «ابرئت»، ﴿تُبْرِئ﴾ در ذیل همین آیه دارد که خدا به مسیح فرمود که به یاد بیاور تو وقتی این آیات بیّنه را به مردم ارائه دادی، کافران گفتند این سحر است ﴿فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ﴾ از این بنیاسرائیل گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾؛ این سحر است. خب، اگر مسیح(سلام الله علیه) این کارها را نکرده بود کافران به چه میگفتند سحر، مگر دلالت مطابقه چیست، مگر دلالت روشن چیست خب، این را صاحب المنار دارد انکار می¬کند؛ این کارها نشده میتوانست بشود این همان تفکر وهابیت است شاید آن نمیخواست؛ اما وقتی چیزی رسوخ کرد در قلب آدم، ناخداگاه آن فکر به زبان انسان به قلم انسان جاری است. آیه به این روشنی دلالت میکند که خدای سبحان به مسیح فرمود این کارها را میکردی کافران میگفتند این سحر است، ایشان میگویند که این کارها را نکرد، میتوانست بکند روی توان کافران میگفتند این سحر است، کافران به چه چیزی میگفتند این سحر است؟ کاری که نشده بود را میگفتند این سحر است یا کار شده را میگفتند سحر است ﴿فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ حالا از آن طرف خدا میفرماید این بیّنه است یعنی معلوم است معجزه است، از آن طرف کافران میگویند این معلوم است که سحر است، این سحر مبین در مقابل آن بیّنه است، بیّنه یعنی دلیل روشن، سحر مبین یعنی سحر روشن. از آن طرف خدا میفرماید ما به عیسی ادله روشن دادیم شده بیّنه، کافران از آن طرف گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ یعنی گفتند این بدیهی است که سحر دیگر لازم نیست که ما درباره آن فکر بکنیم، اینقدر فاصله است.
نقد مکتب وهابیت در تفسیر قرآن
خود این آیات هم به خوبی دلالت دارد بر اینکه این قضایا واقع شده است، آنگاه همین را جناب عبدو میفرماید مسیح میتوانست دلیل از قرآن نیست که بگوید این کارها واقع شده است.
پرسش:...
پاسخ: کدام نه؛ این آن را مقتدر کرد، فرمود تو این قدرتها را داری که هر وقت از تو بخواهند انجام بدهی ولی نخواستند این انجام نداد، این خلاصه حرف ایشان.
پرسش:...
پاسخ: تا آنجا که ممکن است بله، بیش از بیست معجزه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است آرام آرام زیر همه آنها را بسته بودند ملاحظه فرمودید قبلاً، مگر آنجا که ضرورت اقتضا بکند اینکه شما می¬بینید اعتقاد به توسل یک مقدار ضعیف شده ناخداگاه آدم نمی داند از کجا دارد چوب میخورد، که ولی در نوشتههای امام(رضوان الله علیه) که میبینید در آن تعلیقات عرفانی ایشان میگوید شما در کارهای جزئی خیلی مزاحم بزرگان نشوید به این امامزادهها متوسل بشوید این را میگویند عارف، که کارهای جزئی را به این مظاهر جزئی حق تعالی متوسل بشوید یعنی شما مگر نمیخواهید مطالعه کنید حالا چرا به سراغ آن پروژکتورهای خیلی قوی میروید، با همین لامپ استفاده کنید، مگر این لامپها نورشان «بِإِذْنِ اللّهِ» نیست، الآن شما وقتی به سراغ چراغ میروید مگر غیر از آن است که دارید به چراغ متوسل میشوید؛ منتها معتقدید که آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در اینجا ظهور کرده این را روشن کرده غیر از این چیزی برای توسل نیست، وقتی تشنهاید آب میخورید یعنی چه؟ یعنی این آب رفع عطش میکند خب یعنی آب در رفع عطش مستقل است اینکه با هیچ توحیدی سازگار نیست، وقتی گرسنهاید غذا میخورید یعنی چه؟ یعنی واقعاً این غذا در رفع گرسنگی مستقل است اینکه با هیچ توحیدی سازگار نیست، معتقدید که ذات اقدس الهی آن ظهور فعلیاش در نان و آب ظهور کرده است ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ حرف ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را میزنید، این میشود رفع توسل به آب و نان، عترت طاهره که به مراتب بالاتر از اینها هستند که این هم میشود توسل، انسان واقعاً از اینها چیزی میخواهد همانطور که واقعاً از آب میخواهد رفع عطش بشود، مگر کسی که تشنه است آب را رافع عطش نمیداند؟ خب چرا مگر خیال میکند آب در رفع عطش مستقل است اینکه با توحید سازگار نیست، ربوبیت مطلقه اجازه نمیدهد که ما بیندیشیم که آب مستقلاً در رفع عطش اثر دارد، اینکه نیست رب العالمین همان خداست اینها مظاهر ربوبیت و کار او هستند، انسانهای کامل هم از شمس و قمر بالاترند از این موجودات بالاترند، این فکر که میفرماید در کارهای جزئی توسلاتتان به این مظاهر جزئی باشد و اینها را فراموش نکنید، با آن تفکری که اصرار دارد هر معجزهای را بر حد قدرت حمل بکند نه بر فعلیت، خب فاصلههای فراوانی دارد.
دلالت الفاظ آیهٴ بر وقوع معجزه
پرسش:...
پاسخ: نوعاً همینطور است تا مگر آنجایی که دیگر هیچ راهی برای علاج نباشد وگرنه شاگرد ایشان میگوید که من اشکال کردم به ایشان؛ منتها آن هم در اثر اینکه تفکر استاد در او اثر کرد، گفت من اشکال کردم ولی جزم ندارم. خب، شما منهای مسئله اعجاز که آیا شده یا نشده این را به دست هر عربیدانی بدهید بگویید آیا این دلالت دارد بر اینکه شده یا نشده خب، همه میفهمند آیه دلالت دارد بر اینکه شده. آیه میفرماید که عیسای مسیح به یاد آن صحنه باش که بنیاسرائیل خواستند مزاحمت کنند در مقابل معجزات تو گفتند این سحر مبین است، معجزات نیاورده را بنیاسرائیل گفتند سحر است یا آورده را، میبینید فرمود «حبک للشی یُعمی و یُصم» همین طور «بغضک للشی یُعمی و یُصم» اینطور است، انسان اگر به چیزی دل بست نمیگذارد آن دل بستگی که انسان درست مسئله را درک کند، دشمنی هم همینطور است؛ دشمنی با یک مکتب نمیگذارد انسان درست آن حرف را درک بکند، دشمنی با اعجاز و توسل این را دارد.
خرق عادت بودن معجزه
پرسش...
پاسخ: بله؛ پی میبرد درمانش، درمان غیر عادی حالا ناقه را همه دامداران میتوانند ناقه تولید کنند؛ اما از راه غیر عادی میشود معجزه، چون اعجاز این نیست که خلاف عقل باشد که خلاف عادت است، خلاف عقل که واقع نمیشود خلاف عادت واقع میشود. حالا اگر کسی توانست بیماری را با دهها پزشک متخصص درمان کند این میشود کار عادی؛ اما یک ولی از اولیای الهی با یک نگاه این را درمان کرد این میشود کرامت. فرق کرامت با کار عادت این نیست که کرامت، خلاف عقل است و آنها عادیاند، کرامت خلاف عادت است، خرق عادت است نه خرق عقل، دلیل عقلی که استثنا بردار نیست.
تفاوت المیزان و المنار در تفسیر قرآن
اگر کسی آنچنان بینش داشته باشد اینگونه از این آیات را به همین. این از آن مصادق بارز تفسیر به رأی است، این را میگویند تفسیر به رأی یعنی تفسیری که خود آیه تحمل آن معنا را ندارد از خارج، انسان مسئلهای بر او مسلم شد این را بر قرآن تحمیل میکنند و اگر کسی اساسش بر این باشد که قرآن را به قرآن تفسیر کند، نظیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اگر آیهٴ سورهٴ «آلعمران» ظهورش شصت درصد است مثلاً، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در حدود صد درصد یا نود درصد است، این آیه به خوبی روشن میکند که آن معجزات واقع شده است ولی کسی که بنای او بر تفسیر قرآن به قرآن نیست آنجا که آیه دلالتش کم رنگ است آنجا را محور بحث قرار میدهد، آنجا که مدار آیه پر رنگ است میگوید: «قد تقدم فی محله فلا نعید» مثل المنار شما حرف جناب عبده را در سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «مائده» بررسی کنید، میبینید در سورهٴ «آلعمران» که خیلی ظهور قوی ندارد بر اینکه این آیات واقع شده میگوید آنچه که از این آیه استفاده میشود این است که مسیح(علیه السّلام) قدرت این کارها را داشت؛ اما آیا کرد یا نکرد معلوم نیست. به آیهٴ سورهٴ «مائده» میرسد که دلالتش کالنّص است هیچ سخنی در این زمینه ندارد، میگوید: «قد مرّ بحثه فی سورة آلعمران» این با آن تفکری که میگوید: «القرآن یفسر بعضه بعضا» فاصله فراوانی دارد، این «بعضه بعضا» این است که ظاهر را به اظهر بر میگردانند، اظهر را به نصّ برمیگرانند بعد از قرآن سخن در میآورند که آیا این کار واقع شده یا واقع نشده، لذا سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) حرف المنار را در همین ذیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» رد کرده است، فرمود بعضی اینچنین گفتند یک وقت به ایشان عرض شد خب شما اسم ببرید این عبارتی که در تفسیر المیزان هست که فرمود «بعضهم» اینچنین گفتند: «و قصارا ما تدل علیه آلایه» این عین عبارت المنار عین عبارت نقل کردند و رد کردند، به ایشان عرض شد که خب شما اسم ببرید آن در مجلدهای آخر اسم بردند؛ اسم میبردند که تفسیر المنار کذا، این مجلدات اولیه چون چوب گمنامی را میخوردند، حوزه علمیه و تفکر شیعی در جهان آن روز متأسفانه گمنام بود، آنها فکر نمیکردند از قم شیعه بتواند حرفی داشته باشد جهانپسند، بعدها که جلد اول و دوم و سوم و چهارم المیزان منتشر شد دارالتقریب مصر، روی جلد پنجم ایشان تقریض نوشت روی جلد پنجم، آن آخرها که حالا فراگیر شده اگر شما الآن میبینید دنیا تشنه تفکر شیعه است جزوهای اگر از قم منتشر بشود قبل از اینکه در خود ایران کاملاً منتشر بشود در کشورهای دیگر میرود، اینها به برکت انقلاب است و امام. شما یک کتاب بنویسید قابل عرضه باشد، قبل از اینکه در خود قم شما پخش بشود در خود ایرانتان پخش بشود در جای دیگر رفته و ترجمه شده آنها منتظر حرف تازه شمایند این معنای صدور انقلاب است، الآن دارند از دوست و دشمن تفسیر المیزان را ترجمه میکنند به زبانهای دیگر، سرّش این است که اگر کسی بخواهد و لو قبول نداشته باشد ـ معاذ الله ـ قرآن را ولی اگر خواست بفهمد قرآن چه میگوید باید «و یفسر بعضه بعضا» باشد یعنی کمبود آیهٴ سورهٴ «آل عمران» را به آن پر رنگی آیهٴ سورهٴ «مائده» جبران بکند؛ بگوید قرآن منطقش این است حالا شما خواه بپذیرید خواه نپذیرید، نه اینکه آنجا که یک مقدار ظهور کمی دارد آنجا را مدار بحث قرار بدهید آنجا که ظهور پر رنگ و قوی دارد میگوید: «قد مر فی محله» این کار را نکنید، اگر واقعاً خواستید ببنید قرآن چه میگوید یعنی مثل جناب عبده این کارها را بکند بگوید که «سیأتی فی محله» یعنی آیهٴ سورهٴ «آلعمران» را ارجاع بدهد به آیهٴ سورهٴ «مائده» بگوید ما در آنجا خواهیم گفت که این آیات واقع شده است، چون آیات سورهٴ «مائده» به خوبی کاللنّص است در وقوع، نه اینکه آنجا که ظهور کمرنگ دارد، آنجا را محل بحث قرار بدهد آنجا که ظهور پررنگ دارد اصلاً طرح نکند آنوقت شاگردش بگوید ما یک چنین اعترافی را کردیم. غرض آن است که قرآن کریم اگر سورهٴ «آلعمران» به سورهٴ «مائده» ارجاع بشود به خوبی دلالت میکند که این کارها شده است.
بهانه دادن تفسیرالمنار به ملحدان برای تکذیب قرآن
آنها برای اینکه بخشی از این معجزات را کمرنگ کنند گفتند که ما دلیلی نداریم که مردههای زیر خاک را مسیح زنده کرده باشد، معجزههای تازه مرده را او زنده کرده است که بهانهای به دست ملحدان بدهند. اینطور آیه را معنا کردن یعنی دستآویز به دست ملحد دادن، آنگاه همین تفسیر المنار نقل میکنند که بعضی از ملحدان غربی آمدهاند گفتهاند که آن قصهای که واقع شده کسی مرده است و آن را در تابوت گذاشتند و میخواستند ببرند گورستان دفن کنند عیسای مسیح او را زنده کرد، این یک تبانی بود ـ معاذالله ـ بین مسیح و آن متوفی، آن تماوت کرد؛ خود را به موت زد، آیه را اینها طوری معنا کردند که بهانه به دست او دهند، بگویند این مرده را او زنده نکرد بلکه متماوت را؛ آنکه تماوت کرد [و] خود را به مرگ زده است و نمرده بود او را زنده کرده است، ظاهراً این حرف ملحدان است که باز ایشان به عنوان طعن نقل میکنند؛ اما ﴿أُحْیِی الْمَوْتَیٰ﴾ ظاهرش این است که آن کسی که واقعاً مرده بود من او را میتوانم زنده کنم و قرآن کریم هم با فعل مضارع یاد کرد با جمع محلّا به الف و لام یاد کرد، هم ماده کلمه دلالت دارد هم صورت کلمه، ماده کلمه موتی است و جمع است و محلّا به الف لام است و هیئت تخلق هم دلالت بر استمرار دارد یعنی هر وقتی که از تو میخواستند زنده میکردی، گاهی هم برای اتمام حجت زنده میکردی این کار را چندین بار میکردی، بالأخره فعل، فعل ماضی هیئت، هیئت استمرار، ماده هم که ماده عموم پس مادتاً و صورتاً دلالت بر دوام و عموم دارد، ما میگوییم هیچ یک از اینها واقع نشده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر این را قبول دارند معجزه است ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا﴾ ؛ اگر نتوانستید مثل قرآن بیاورید که نمیتوانید، خود همین هم معجزه است که اخبار به غیب کرده، نیاوردید و نمیتوانید بیاورید.
پرسش...
پاسخ: این دفعی بود؛ اما آن تدریجی که هست به سرعت انجام گرفته است، نظیر کار حضرت موسی(سلام الله علیه).
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر با سرعت میگذارد یعنی جهش نیست که طفره باشد؛ اما با سرعت انجام میگیرد، نظیر کار حضرت موسی یعنی ممکن است چوبی با چند قرن بشود ثعبان مبین؛ اما با سرعت که انجام بگیرد بدون استمداد وسایل مادی میشود معجزه، معجزه این نیست که بر خلاف عقل کار انجام بگیرد، بلکه بر خلاف عادت کار انجام میگیرد.
دلیل تکرار دو کلمه﴿اذ﴾ و ﴿اذن﴾در آیهٴ محل بحث
مطلب دیگر آن است که گاهی در همین بخش کلمه ﴿اذ﴾ تکرار شده و کلمه «اذن» ذکر شده در بعضی از موارد فقط کلمه «اذن» است و کلمه «اذ» نیست، این «اذ» یک تذکار است یعنی به یاد آن صحنه باش، این کلمه ﴿بِإِذْنِی﴾ نشان میدهد که این کار به اذن حق انجام گرفته، در جریان آفرینش پرندهها، هم در اول این جمله کلمه «اذ» آمده هم در پایان جمله کلمه ﴿اذن﴾ فرمود ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ این ﴿فَتَنفُخُ﴾ دیگر مصّدر به «اذن» نیست، درباره ابرای اکمه و ابرص فرمود: ﴿وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ دیگر نفرمود «و اذ تبرئ» درباره احیای موتی، چون از مسئله ابرای اکمه و ابرص مهمتر است هم مصدّر به «اذن» است هم ملحوق به «اذ» است، هم ملحوق به «اذن» فرمود: ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِی﴾ این تکرار «اذن»، «اذ» کلمه«اذ» نشانه اهمیت آن مسئله است، مثل اینکه شما اگر چهار تا کار مهم کردید برای کسی این کارها یکسان نبود بعضیها خیلی مهم بود بعضی متوسط، در هنگام تذکر میگویید یادت هست که این کارها را کردهام آن که خیلی مهم است بعد دو سه جمله از همان کارهایی که برایش کردی انجام بدهید باز وقتی به آن نکته حساس رسیدید بگویید یادت هست که آن کار را برایت کردم این «اذ» یعنی «اذْکُرُ»، لذا در مسئله احیای موتی هم اولش کلمه «اذ» دارد هم در پایانش کلمه «اذن» در مسئله ابرای اکمه و ابرص، چون به اهمیت مرده زنده کردن نیست فقط «اذن» دارد نه «اذ»، نمیفرماید به یادت باشد آن وقتی که به اذن من ابرای اکمه و ابرص میکردی.
اذن تکوینی و تشریعی در قرآن
مطلب دیگر آن است که این کلمه «اذن» در قرآن کریم گاهی به این معناست که اذن تکوینی است گاهی به این معناست که تکوینی و تشریعی است «اذن» غیر از اجازه است «اذن» غیر از «اذن» تشریعی است، خدای سبحان که به چیزی اذن میدهد یعنی اگر او نخواهد واقع نمیشود، نه اینکه او تشریعاً هم میخواهد ممکن است چیزی را تشریعاً تحریم کرده باشد و «اذن» نداده باشد ولی تکویناً «اذن» میدهد برای آزمون و امتحان، نظیر تأثیر سحر فرمود این بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت؛ آیهٴ 102 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ در جریان ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ آنجا فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ؛ اینها هیچ نمیتوانند ـ ساحران ـ به افرادی ضرر برسانند مگر به اذن خدا این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی نه باجازته تشریعاً، چون ایذا و اضرار مردم حرام است، این کاری که تشریعاً ممنوع است و شرعاً اذن داده نشده، تکویناً اذن است یعنی ساحران نپندارند که در کارگاه خدا بدون اذن خدا دارند انجام میدهند، بلکه خدا به اینها مهلت داد اذن تکوینی داد نه اذن تشریعی وگرنه تشریعاً اینها مجاز نیست، پس این ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این اذن تشریعی نیست [بلکه] این اذن تکوینی است. اما در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ 249 این بود که ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینجا هم تکوینی است هم تشریعی یعنی ذات اقدس الهی این مجاهدان راستین را تکویناً اذن داد، تشریعاً هم نه تنها اذن داد و کارشان را هم امضا کرد، بلکه امر هم کرد در بخش دیگر باز ناظر به اذن تشریعی است، نظیر آنچه درباره اطاعت پیامبر آمده است؛ آیهٴ 64 سورهٴ «نساء» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ هیچ پیامبری را ما نفرستادیم، مگر اینکه به اذن خدا او مطاع میشود، این گذشته از اینکه تکوین را به همراه دارد تشریعاً هم مردم موظفاند و رسول خدا مأذون است که مطاع مردم باشد، اذن گاهی تکوینی و تشریعی با هم است [و] گاهی خصوص تکوینی است بدون تشریعی. معجزاتی را که انبیا(علیهم السّلام) میآورند که به اذن خدا مقید است هم اذن تکوینی است هم اذن تشریعی، اذن تشریعی از آن جهت که اینها نبیاند برابر شرع هر کاری انجام بدهی، اما عمده اذن تکوینی است که ولایت تکوینی اینها را تبیین میکند.
جدال احسن بودن﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾
مطلب بعدی آن است که یک برهان داریم و یک جدل. برهان آن است که مقدماتش را همان اصول متعارف و بیّن تشکیل میشود. جدل صحیح و جدال احسن آن است که مطلبی است حق ولی این مطلب را از آن جهت که طرف قبول دارد مقدمه دلیل قرار بدهیم این میشود جدال احسن، جدال غیر احسن و جدال باطل که انسان از ضعف فکری دیگران حقی را باطل کند یا باطل را حق کند که خوب محّرم است، قرآن کریم هم که به جدال احسن هم دعوت کرده است یعنی استفاده کردن از اصولی که صحیح است و مورد پذیرش طرف استدلال، این ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ که در ذیل آیه آمده است جدال احسن است، چون خطاب به بنیاسرائیل است نه به زنادقه و ملحدان. میفرماید شما اگر به خدا و اذن خدا و اصل ولایت تکوینی و اصل اعجاز باورتان میشود خب اینها معجزه است ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ که در ذیل بخشی از آیات دیگر آمده است که خدا به ما خطاب میکند که اگر مؤمنیناید راه صحیح را طی کنید، این جدال احسن است ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یعنی اگر شما بناست برابر ایمانتان حرکت کنید این روش را ادامه بدهید این میشود جدال احسن، گاهی ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾ است، گاهی ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ گاهی ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است این جدال احسن است. درباره غیر مؤمنین آنجا تحدی رسمی است، میگوید که ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این تحدی است؛ اما وقتی خطاب به مومنین باشد به موحدین باشد آنها که اصل اعجاز را میپذیرند، جدال احسن است میفرماید: ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ یعنی شما این اصول را که پذیرفتید خدایی هست وحیای هست اعجازی هست خب، من هم معجزه آوردم و نبیّ هستم پس گاهی به صورت برهان است، نظیر آیهٴ سورهٴ «بقره» و مانند آنکه تحدی محض است ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این یک تحدی صرف است، یک وقت به عنوان جدال احسن است، نظیر کار مسیح(علیه السّلام) که میفرماید: ﴿إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾.
جمع بین اصول کلی دین و شریعت حضرت عیسی
بخش دیگر بحث این است که انبیا(علیه السّلام) یک اصل حاکمی دارند به نام اسلام یک خطوط جزئی دارند به نام شریعت که در اسلام که اصل کلی دین است ملاحظه فرمودید که نسخ راه ندارد ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ همه انبیا یک سخن آوردهاند، درباره توحید، درباره معاد، درباره نبوت و رسالت و مانند آن، این را میگویند اسلام که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ همه یک سخن دارند و هر پیامبری که آمده است سخن پیامبران قبلی را تصدیق کرده است. یک شریعت است که هر پیامبری احکام خاصه عصر خود را به مردم ابلاغ میکند که چند رکعت نماز بخوانند، چند روز روزه بگیرند و مانند آن که این شریعتها به صورت منهاج اینها مختلف است. در قرآن کریم هم درباره ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ سخن به میان آمد، هم درباره ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ سخن به میان آمد. پس این انبیا دینی آوردند یعنی خطوط کلی که همواره محفوظ و ثابت است، شریعتی دارند که این شریعت مربوط به عصرو زمان خاصی است. در این آیهٴ مبارکه، عیسای مسیح(سلام الله علیه) بین این دو مطلب جمع کرد، فرمود: ﴿وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ که این درباره اصل دین است ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ که مربوط به شریعت است یعنی آن خطوط کلی را من تصدیق کردم بعضی از احکام را هم عوض کردم، این تغییر با آن تصدیق در دو موطن است نه در یک موطن تصدیق؛ درباره اصول کلی دین است تغییر درباره فروغ جزئی. الآن شما به هر طبیبی مراجعه کنید هر بیماری به هر طبیبی مراجعه کند یک سلسله اصول ثابت پزشکی است که هر پزشکی درباره هر طبیب آن دستورات کلی را میدهد [و] یک سلسله امور جزئی است که اطبا به بیماران مخصوص، در فرصتهای خاص میدهند که تو این دارو را مصرف بکن او آن دارو را مصرف بکند یا فلان مدت که از این دارو استفاده کردی، دیگر از این به بعد این دارو را استفاده نکن [و] داروی دیگر را استفاده بکن. پزشکی و طبابت در این امور جزئیه تغییری راه میدهد ولی در اصول کلی پزشکی که تغییری راه نمیدهد. اینکه در یک آیه بین تصدیق و بین تغییر جمع شد، آن تصدیق برای اصول کلی دین است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آن تغییر برای آن شریعت است، فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ چه این ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ ظاهراً همان است که قبلاً هم اشاره شد که ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ شاید ناظر به آن باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تفاوت معجزه بیّن و غیر بیّن
جدال احسن بودن ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾
جمع بین اصول کلی دین و شریعت حضرت عیسی (ع)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿وَ رَسُولاً إِلَیٰ بَنِیإِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ٭ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِیعُونِ ٭ إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ﴾
تفاوت معجزه بیّن و غیربیّن
در اوصافی که ذات اقدس الهی برای مسیح(علیه السّلام) ذکر کرد و در تبشیر به مریم(علیها السّلام) بازگو کرد جریان رسالت مسیح(علیه السّلام) و آیاتی که به مسیح اعطا کرد مطرح شد. از این آیات گاهی به صورت بیّنات یاد میشود یعنی دلیل روشن که هیچ راهی برای این کار نباشد، کاری که خارق عادت است و از بشر عادی ساخته نیست آن معجزه است، خواه مستور باشد خواه مشهور ولی مشهورش آیه بیّنه است، مستورش آیه غیر بیّنه است. اگر کسی کاری انجام داد که از هیچ بشر عادی ساخته نبود این عادت را خرق کرده است؛ میشود معجزه، خواه این معجزه چیزی باشد که محسوس هم باشد یا چیزی باشد که محسوس نباشد. جریان ناقه صالح را ذات اقدس الهی به عنوان آیهٴ مبصر و آیهٴ روشن یاد میکند، میفرماید که ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ که این مبصره صفت است برای موصوف محذوف یعنی «آیةً مبصرةً» یعنی دلیل روشن که از دل کوهی ناقهای بیرون بیاید. بسیاری از این معجزاتی را که خدای سبحان به انبیا اعطا کرد از آنها به عنوان بینات یاد میکند که در جریان حضرت مسیح هم همینطور است. مثلاً اگر کسی به بیماری سرطان مبتلا باشد و سرطان بودن آن بیماری هم مسلّم نزد همه متخصصان باشند و کار درمان او هم به نظر همه متخصصان از عهده پزشکی به در آمده باشد، آنگاه اگر کسی با دعا این را درمان کند میشود معجزه. اما معجزهای است مستور، نه مشهور همه نمیبینند ولی اگر کور مادرزادی را کسی درمان کرد معجزهای¬ست مشهود، چون همه میبینند. این است که ذات اقدس الهی در جریان حضرت مسیح فرمود من به تو بیّنه دادم یعنی معجزهای که همه باید بپذیرند، هیچ راهی برای این کار نیست اختصاصی به صاحب نظران ندارد. اینکه فرمود تو میتوانی بیماری نظیر کوری مادرزاد یا برص را درمان کنی برای آن است که این حجتت، حجت بالغه باشد از حجت بالغه به عنوان بیّنات یاد میشود، هیچ فرقی بین معالجه سرطان که همه متخصصان از درمانش عاجز شدند با آن معالجه برص و پیسی نیست، اگر کسی ابرص باشد پزشک و پزشکی از درمان آن عاجز باشند مسیح(سلام الله علیه) که او را درمان میکند با یک نیایش، این معجزه است. بیماریهای درونی که همه از درمان او عاجز باشند اگر با دم مسیحی معالجه بشود معجزه است؛ منتها یکی معجزه غیر بیّنه است، دیگری معجزه بیّنه یعنی آفتابی و روشن نزد همه چون معجزه برای آن است که همه بفهمند، لذا قرآن کریم در اینگونه از موارد تعبیر میکند به اینکه عیسای مسیح میتوانست کسانی که اکمه و ابرص بودند یعنی کسی که مادرزاد، بیچشم بود یا پیسیاش علنی بود. این حصر نیست که اگر بیماری در دستگاه گوارش یا قلب بود مسیح(علیه السّلام) توان درمان آن را نداشت، توان درمان آن را داشت ولی آن معجزه دیگر علنی نبود [بلکه] معجزهای بود که خواص میفهمیدند. مسئله آفرینش ابتدایی طیور چیزی است که همه میفهمند که مسیح(سلام الله علیه) پرندهای را زنده میکند یا مردهای را زنده میکند. اینها همه معجزه است؛ اما بیّنه است یعنی چیزی است که همهگان میفهمند مستور نیست، نظیر معراج نیست که آیه غیر بیّنه باشد، نظیر مشاهده ملکوت برای ابراهیم(سلام الله علیه) نیست که آیه غیر بیّنه باشد. رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که معراج مشرف شدند معجزه است؛ اما آیه غیر بیّنه است. اینطور نیست که همه ببینند و بفهمند که خواص باخبر میشوند با این اعلام ولی اینگونه از معجزاتی که خدای سبحان به موسای کلیم به عیسای مسیح و امثال ذلک میدهد اینها معجزه مستور نیستند مشهورند، لذا از اینها به عنوان بیّنه یاد میشود.
بررسی نظر صاحب المنار پیرامون معجزات حضرت عیسی
منتها آنها که ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ چون در آن عصر نبودند که بیّن را درک کنند، با کلمات دارند بازی میکنند. شما ملاحظه بفرمایید همین صاحب المنار در همین قسمت از سورهٴ «آلعمران» که محل بحث است، میگوید خدای سبحان به مسیح فرمود تو بگو من اینها را میتوانم، دلیلی نداریم که مسیح این کارها را کرده است. شاگردش که مقّرر درس ایشان است هم در این بخش و هم در بخش سورهٴ «مائده» میگوید استاد ما بر این باور است که مسیح(سلام الله علیه) توان این کارها را داشت ولی نکرد و من بر سخنان استادم نقدی وارد کردم، گرچه جزمی نقد وارد نکردم جزماً اشکال نکردم، گفتم ظاهر آیه این است که این کارها را او کرده است خب بعضیها با اینکه لفظ در دلالت بر اعجاز در حد بیّن است مع ذلک دارند با این بیّن دلالی مقابله میکنند. ملاحظه فرمایید همین مسائل را در سورهٴ «مائده» به چه صورت بیان کرد. در سورهٴ «مائده» آیهٴ 110 اینچنین است که بخشی از این در بحث دیروز خوانده شد، فرمود در قیامت خدای سبحان به مسیح(علیه السّلام) میفرماید که به یاد بیاور آن نعمتهایی که ما در دنیا به تو دادیم: ﴿وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِی وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنکَ إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ خب این آیات به خوبی دلالت میکند که در صحنه قیامت ذات اقدس الهی به مسیح(علیه السّلام) میفرماید تو این کارها را میکردی اولاً به صورت فعل مضارع تعبیر کرد و در قیامت دارد که به یاد نعمتهای ما باش که این کارها را در دنیا میکردی، با فعل مضارع تعبیر میکند که دلالت بر استمرار دارد یعنی در خیلی از موارد این کارها را میکردی، نه «اذ خلقت» یا «ابرئت»، ﴿تُبْرِئ﴾ در ذیل همین آیه دارد که خدا به مسیح فرمود که به یاد بیاور تو وقتی این آیات بیّنه را به مردم ارائه دادی، کافران گفتند این سحر است ﴿فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ﴾ از این بنیاسرائیل گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾؛ این سحر است. خب، اگر مسیح(سلام الله علیه) این کارها را نکرده بود کافران به چه میگفتند سحر، مگر دلالت مطابقه چیست، مگر دلالت روشن چیست خب، این را صاحب المنار دارد انکار می¬کند؛ این کارها نشده میتوانست بشود این همان تفکر وهابیت است شاید آن نمیخواست؛ اما وقتی چیزی رسوخ کرد در قلب آدم، ناخداگاه آن فکر به زبان انسان به قلم انسان جاری است. آیه به این روشنی دلالت میکند که خدای سبحان به مسیح فرمود این کارها را میکردی کافران میگفتند این سحر است، ایشان میگویند که این کارها را نکرد، میتوانست بکند روی توان کافران میگفتند این سحر است، کافران به چه چیزی میگفتند این سحر است؟ کاری که نشده بود را میگفتند این سحر است یا کار شده را میگفتند سحر است ﴿فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ حالا از آن طرف خدا میفرماید این بیّنه است یعنی معلوم است معجزه است، از آن طرف کافران میگویند این معلوم است که سحر است، این سحر مبین در مقابل آن بیّنه است، بیّنه یعنی دلیل روشن، سحر مبین یعنی سحر روشن. از آن طرف خدا میفرماید ما به عیسی ادله روشن دادیم شده بیّنه، کافران از آن طرف گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ یعنی گفتند این بدیهی است که سحر دیگر لازم نیست که ما درباره آن فکر بکنیم، اینقدر فاصله است.
نقد مکتب وهابیت در تفسیر قرآن
خود این آیات هم به خوبی دلالت دارد بر اینکه این قضایا واقع شده است، آنگاه همین را جناب عبدو میفرماید مسیح میتوانست دلیل از قرآن نیست که بگوید این کارها واقع شده است.
پرسش:...
پاسخ: کدام نه؛ این آن را مقتدر کرد، فرمود تو این قدرتها را داری که هر وقت از تو بخواهند انجام بدهی ولی نخواستند این انجام نداد، این خلاصه حرف ایشان.
پرسش:...
پاسخ: تا آنجا که ممکن است بله، بیش از بیست معجزه است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است آرام آرام زیر همه آنها را بسته بودند ملاحظه فرمودید قبلاً، مگر آنجا که ضرورت اقتضا بکند اینکه شما می¬بینید اعتقاد به توسل یک مقدار ضعیف شده ناخداگاه آدم نمی داند از کجا دارد چوب میخورد، که ولی در نوشتههای امام(رضوان الله علیه) که میبینید در آن تعلیقات عرفانی ایشان میگوید شما در کارهای جزئی خیلی مزاحم بزرگان نشوید به این امامزادهها متوسل بشوید این را میگویند عارف، که کارهای جزئی را به این مظاهر جزئی حق تعالی متوسل بشوید یعنی شما مگر نمیخواهید مطالعه کنید حالا چرا به سراغ آن پروژکتورهای خیلی قوی میروید، با همین لامپ استفاده کنید، مگر این لامپها نورشان «بِإِذْنِ اللّهِ» نیست، الآن شما وقتی به سراغ چراغ میروید مگر غیر از آن است که دارید به چراغ متوسل میشوید؛ منتها معتقدید که آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ در اینجا ظهور کرده این را روشن کرده غیر از این چیزی برای توسل نیست، وقتی تشنهاید آب میخورید یعنی چه؟ یعنی این آب رفع عطش میکند خب یعنی آب در رفع عطش مستقل است اینکه با هیچ توحیدی سازگار نیست، وقتی گرسنهاید غذا میخورید یعنی چه؟ یعنی واقعاً این غذا در رفع گرسنگی مستقل است اینکه با هیچ توحیدی سازگار نیست، معتقدید که ذات اقدس الهی آن ظهور فعلیاش در نان و آب ظهور کرده است ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ﴾ حرف ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را میزنید، این میشود رفع توسل به آب و نان، عترت طاهره که به مراتب بالاتر از اینها هستند که این هم میشود توسل، انسان واقعاً از اینها چیزی میخواهد همانطور که واقعاً از آب میخواهد رفع عطش بشود، مگر کسی که تشنه است آب را رافع عطش نمیداند؟ خب چرا مگر خیال میکند آب در رفع عطش مستقل است اینکه با توحید سازگار نیست، ربوبیت مطلقه اجازه نمیدهد که ما بیندیشیم که آب مستقلاً در رفع عطش اثر دارد، اینکه نیست رب العالمین همان خداست اینها مظاهر ربوبیت و کار او هستند، انسانهای کامل هم از شمس و قمر بالاترند از این موجودات بالاترند، این فکر که میفرماید در کارهای جزئی توسلاتتان به این مظاهر جزئی باشد و اینها را فراموش نکنید، با آن تفکری که اصرار دارد هر معجزهای را بر حد قدرت حمل بکند نه بر فعلیت، خب فاصلههای فراوانی دارد.
دلالت الفاظ آیهٴ بر وقوع معجزه
پرسش:...
پاسخ: نوعاً همینطور است تا مگر آنجایی که دیگر هیچ راهی برای علاج نباشد وگرنه شاگرد ایشان میگوید که من اشکال کردم به ایشان؛ منتها آن هم در اثر اینکه تفکر استاد در او اثر کرد، گفت من اشکال کردم ولی جزم ندارم. خب، شما منهای مسئله اعجاز که آیا شده یا نشده این را به دست هر عربیدانی بدهید بگویید آیا این دلالت دارد بر اینکه شده یا نشده خب، همه میفهمند آیه دلالت دارد بر اینکه شده. آیه میفرماید که عیسای مسیح به یاد آن صحنه باش که بنیاسرائیل خواستند مزاحمت کنند در مقابل معجزات تو گفتند این سحر مبین است، معجزات نیاورده را بنیاسرائیل گفتند سحر است یا آورده را، میبینید فرمود «حبک للشی یُعمی و یُصم» همین طور «بغضک للشی یُعمی و یُصم» اینطور است، انسان اگر به چیزی دل بست نمیگذارد آن دل بستگی که انسان درست مسئله را درک کند، دشمنی هم همینطور است؛ دشمنی با یک مکتب نمیگذارد انسان درست آن حرف را درک بکند، دشمنی با اعجاز و توسل این را دارد.
خرق عادت بودن معجزه
پرسش...
پاسخ: بله؛ پی میبرد درمانش، درمان غیر عادی حالا ناقه را همه دامداران میتوانند ناقه تولید کنند؛ اما از راه غیر عادی میشود معجزه، چون اعجاز این نیست که خلاف عقل باشد که خلاف عادت است، خلاف عقل که واقع نمیشود خلاف عادت واقع میشود. حالا اگر کسی توانست بیماری را با دهها پزشک متخصص درمان کند این میشود کار عادی؛ اما یک ولی از اولیای الهی با یک نگاه این را درمان کرد این میشود کرامت. فرق کرامت با کار عادت این نیست که کرامت، خلاف عقل است و آنها عادیاند، کرامت خلاف عادت است، خرق عادت است نه خرق عقل، دلیل عقلی که استثنا بردار نیست.
تفاوت المیزان و المنار در تفسیر قرآن
اگر کسی آنچنان بینش داشته باشد اینگونه از این آیات را به همین. این از آن مصادق بارز تفسیر به رأی است، این را میگویند تفسیر به رأی یعنی تفسیری که خود آیه تحمل آن معنا را ندارد از خارج، انسان مسئلهای بر او مسلم شد این را بر قرآن تحمیل میکنند و اگر کسی اساسش بر این باشد که قرآن را به قرآن تفسیر کند، نظیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اگر آیهٴ سورهٴ «آلعمران» ظهورش شصت درصد است مثلاً، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در حدود صد درصد یا نود درصد است، این آیه به خوبی روشن میکند که آن معجزات واقع شده است ولی کسی که بنای او بر تفسیر قرآن به قرآن نیست آنجا که آیه دلالتش کم رنگ است آنجا را محور بحث قرار میدهد، آنجا که مدار آیه پر رنگ است میگوید: «قد تقدم فی محله فلا نعید» مثل المنار شما حرف جناب عبده را در سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «مائده» بررسی کنید، میبینید در سورهٴ «آلعمران» که خیلی ظهور قوی ندارد بر اینکه این آیات واقع شده میگوید آنچه که از این آیه استفاده میشود این است که مسیح(علیه السّلام) قدرت این کارها را داشت؛ اما آیا کرد یا نکرد معلوم نیست. به آیهٴ سورهٴ «مائده» میرسد که دلالتش کالنّص است هیچ سخنی در این زمینه ندارد، میگوید: «قد مرّ بحثه فی سورة آلعمران» این با آن تفکری که میگوید: «القرآن یفسر بعضه بعضا» فاصله فراوانی دارد، این «بعضه بعضا» این است که ظاهر را به اظهر بر میگردانند، اظهر را به نصّ برمیگرانند بعد از قرآن سخن در میآورند که آیا این کار واقع شده یا واقع نشده، لذا سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) حرف المنار را در همین ذیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» رد کرده است، فرمود بعضی اینچنین گفتند یک وقت به ایشان عرض شد خب شما اسم ببرید این عبارتی که در تفسیر المیزان هست که فرمود «بعضهم» اینچنین گفتند: «و قصارا ما تدل علیه آلایه» این عین عبارت المنار عین عبارت نقل کردند و رد کردند، به ایشان عرض شد که خب شما اسم ببرید آن در مجلدهای آخر اسم بردند؛ اسم میبردند که تفسیر المنار کذا، این مجلدات اولیه چون چوب گمنامی را میخوردند، حوزه علمیه و تفکر شیعی در جهان آن روز متأسفانه گمنام بود، آنها فکر نمیکردند از قم شیعه بتواند حرفی داشته باشد جهانپسند، بعدها که جلد اول و دوم و سوم و چهارم المیزان منتشر شد دارالتقریب مصر، روی جلد پنجم ایشان تقریض نوشت روی جلد پنجم، آن آخرها که حالا فراگیر شده اگر شما الآن میبینید دنیا تشنه تفکر شیعه است جزوهای اگر از قم منتشر بشود قبل از اینکه در خود ایران کاملاً منتشر بشود در کشورهای دیگر میرود، اینها به برکت انقلاب است و امام. شما یک کتاب بنویسید قابل عرضه باشد، قبل از اینکه در خود قم شما پخش بشود در خود ایرانتان پخش بشود در جای دیگر رفته و ترجمه شده آنها منتظر حرف تازه شمایند این معنای صدور انقلاب است، الآن دارند از دوست و دشمن تفسیر المیزان را ترجمه میکنند به زبانهای دیگر، سرّش این است که اگر کسی بخواهد و لو قبول نداشته باشد ـ معاذ الله ـ قرآن را ولی اگر خواست بفهمد قرآن چه میگوید باید «و یفسر بعضه بعضا» باشد یعنی کمبود آیهٴ سورهٴ «آل عمران» را به آن پر رنگی آیهٴ سورهٴ «مائده» جبران بکند؛ بگوید قرآن منطقش این است حالا شما خواه بپذیرید خواه نپذیرید، نه اینکه آنجا که یک مقدار ظهور کمی دارد آنجا را مدار بحث قرار بدهید آنجا که ظهور پر رنگ و قوی دارد میگوید: «قد مر فی محله» این کار را نکنید، اگر واقعاً خواستید ببنید قرآن چه میگوید یعنی مثل جناب عبده این کارها را بکند بگوید که «سیأتی فی محله» یعنی آیهٴ سورهٴ «آلعمران» را ارجاع بدهد به آیهٴ سورهٴ «مائده» بگوید ما در آنجا خواهیم گفت که این آیات واقع شده است، چون آیات سورهٴ «مائده» به خوبی کاللنّص است در وقوع، نه اینکه آنجا که ظهور کمرنگ دارد، آنجا را محل بحث قرار بدهد آنجا که ظهور پررنگ دارد اصلاً طرح نکند آنوقت شاگردش بگوید ما یک چنین اعترافی را کردیم. غرض آن است که قرآن کریم اگر سورهٴ «آلعمران» به سورهٴ «مائده» ارجاع بشود به خوبی دلالت میکند که این کارها شده است.
بهانه دادن تفسیرالمنار به ملحدان برای تکذیب قرآن
آنها برای اینکه بخشی از این معجزات را کمرنگ کنند گفتند که ما دلیلی نداریم که مردههای زیر خاک را مسیح زنده کرده باشد، معجزههای تازه مرده را او زنده کرده است که بهانهای به دست ملحدان بدهند. اینطور آیه را معنا کردن یعنی دستآویز به دست ملحد دادن، آنگاه همین تفسیر المنار نقل میکنند که بعضی از ملحدان غربی آمدهاند گفتهاند که آن قصهای که واقع شده کسی مرده است و آن را در تابوت گذاشتند و میخواستند ببرند گورستان دفن کنند عیسای مسیح او را زنده کرد، این یک تبانی بود ـ معاذالله ـ بین مسیح و آن متوفی، آن تماوت کرد؛ خود را به موت زد، آیه را اینها طوری معنا کردند که بهانه به دست او دهند، بگویند این مرده را او زنده نکرد بلکه متماوت را؛ آنکه تماوت کرد [و] خود را به مرگ زده است و نمرده بود او را زنده کرده است، ظاهراً این حرف ملحدان است که باز ایشان به عنوان طعن نقل میکنند؛ اما ﴿أُحْیِی الْمَوْتَیٰ﴾ ظاهرش این است که آن کسی که واقعاً مرده بود من او را میتوانم زنده کنم و قرآن کریم هم با فعل مضارع یاد کرد با جمع محلّا به الف و لام یاد کرد، هم ماده کلمه دلالت دارد هم صورت کلمه، ماده کلمه موتی است و جمع است و محلّا به الف لام است و هیئت تخلق هم دلالت بر استمرار دارد یعنی هر وقتی که از تو میخواستند زنده میکردی، گاهی هم برای اتمام حجت زنده میکردی این کار را چندین بار میکردی، بالأخره فعل، فعل ماضی هیئت، هیئت استمرار، ماده هم که ماده عموم پس مادتاً و صورتاً دلالت بر دوام و عموم دارد، ما میگوییم هیچ یک از اینها واقع نشده.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر این را قبول دارند معجزه است ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا﴾ ؛ اگر نتوانستید مثل قرآن بیاورید که نمیتوانید، خود همین هم معجزه است که اخبار به غیب کرده، نیاوردید و نمیتوانید بیاورید.
پرسش...
پاسخ: این دفعی بود؛ اما آن تدریجی که هست به سرعت انجام گرفته است، نظیر کار حضرت موسی(سلام الله علیه).
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر با سرعت میگذارد یعنی جهش نیست که طفره باشد؛ اما با سرعت انجام میگیرد، نظیر کار حضرت موسی یعنی ممکن است چوبی با چند قرن بشود ثعبان مبین؛ اما با سرعت که انجام بگیرد بدون استمداد وسایل مادی میشود معجزه، معجزه این نیست که بر خلاف عقل کار انجام بگیرد، بلکه بر خلاف عادت کار انجام میگیرد.
دلیل تکرار دو کلمه﴿اذ﴾ و ﴿اذن﴾در آیهٴ محل بحث
مطلب دیگر آن است که گاهی در همین بخش کلمه ﴿اذ﴾ تکرار شده و کلمه «اذن» ذکر شده در بعضی از موارد فقط کلمه «اذن» است و کلمه «اذ» نیست، این «اذ» یک تذکار است یعنی به یاد آن صحنه باش، این کلمه ﴿بِإِذْنِی﴾ نشان میدهد که این کار به اذن حق انجام گرفته، در جریان آفرینش پرندهها، هم در اول این جمله کلمه «اذ» آمده هم در پایان جمله کلمه ﴿اذن﴾ فرمود ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ این ﴿فَتَنفُخُ﴾ دیگر مصّدر به «اذن» نیست، درباره ابرای اکمه و ابرص فرمود: ﴿وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ دیگر نفرمود «و اذ تبرئ» درباره احیای موتی، چون از مسئله ابرای اکمه و ابرص مهمتر است هم مصدّر به «اذن» است هم ملحوق به «اذ» است، هم ملحوق به «اذن» فرمود: ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِی﴾ این تکرار «اذن»، «اذ» کلمه«اذ» نشانه اهمیت آن مسئله است، مثل اینکه شما اگر چهار تا کار مهم کردید برای کسی این کارها یکسان نبود بعضیها خیلی مهم بود بعضی متوسط، در هنگام تذکر میگویید یادت هست که این کارها را کردهام آن که خیلی مهم است بعد دو سه جمله از همان کارهایی که برایش کردی انجام بدهید باز وقتی به آن نکته حساس رسیدید بگویید یادت هست که آن کار را برایت کردم این «اذ» یعنی «اذْکُرُ»، لذا در مسئله احیای موتی هم اولش کلمه «اذ» دارد هم در پایانش کلمه «اذن» در مسئله ابرای اکمه و ابرص، چون به اهمیت مرده زنده کردن نیست فقط «اذن» دارد نه «اذ»، نمیفرماید به یادت باشد آن وقتی که به اذن من ابرای اکمه و ابرص میکردی.
اذن تکوینی و تشریعی در قرآن
مطلب دیگر آن است که این کلمه «اذن» در قرآن کریم گاهی به این معناست که اذن تکوینی است گاهی به این معناست که تکوینی و تشریعی است «اذن» غیر از اجازه است «اذن» غیر از «اذن» تشریعی است، خدای سبحان که به چیزی اذن میدهد یعنی اگر او نخواهد واقع نمیشود، نه اینکه او تشریعاً هم میخواهد ممکن است چیزی را تشریعاً تحریم کرده باشد و «اذن» نداده باشد ولی تکویناً «اذن» میدهد برای آزمون و امتحان، نظیر تأثیر سحر فرمود این بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت؛ آیهٴ 102 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ در جریان ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ آنجا فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ ؛ اینها هیچ نمیتوانند ـ ساحران ـ به افرادی ضرر برسانند مگر به اذن خدا این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی نه باجازته تشریعاً، چون ایذا و اضرار مردم حرام است، این کاری که تشریعاً ممنوع است و شرعاً اذن داده نشده، تکویناً اذن است یعنی ساحران نپندارند که در کارگاه خدا بدون اذن خدا دارند انجام میدهند، بلکه خدا به اینها مهلت داد اذن تکوینی داد نه اذن تشریعی وگرنه تشریعاً اینها مجاز نیست، پس این ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این اذن تشریعی نیست [بلکه] این اذن تکوینی است. اما در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ 249 این بود که ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اینجا هم تکوینی است هم تشریعی یعنی ذات اقدس الهی این مجاهدان راستین را تکویناً اذن داد، تشریعاً هم نه تنها اذن داد و کارشان را هم امضا کرد، بلکه امر هم کرد در بخش دیگر باز ناظر به اذن تشریعی است، نظیر آنچه درباره اطاعت پیامبر آمده است؛ آیهٴ 64 سورهٴ «نساء» این است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ هیچ پیامبری را ما نفرستادیم، مگر اینکه به اذن خدا او مطاع میشود، این گذشته از اینکه تکوین را به همراه دارد تشریعاً هم مردم موظفاند و رسول خدا مأذون است که مطاع مردم باشد، اذن گاهی تکوینی و تشریعی با هم است [و] گاهی خصوص تکوینی است بدون تشریعی. معجزاتی را که انبیا(علیهم السّلام) میآورند که به اذن خدا مقید است هم اذن تکوینی است هم اذن تشریعی، اذن تشریعی از آن جهت که اینها نبیاند برابر شرع هر کاری انجام بدهی، اما عمده اذن تکوینی است که ولایت تکوینی اینها را تبیین میکند.
جدال احسن بودن﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾
مطلب بعدی آن است که یک برهان داریم و یک جدل. برهان آن است که مقدماتش را همان اصول متعارف و بیّن تشکیل میشود. جدل صحیح و جدال احسن آن است که مطلبی است حق ولی این مطلب را از آن جهت که طرف قبول دارد مقدمه دلیل قرار بدهیم این میشود جدال احسن، جدال غیر احسن و جدال باطل که انسان از ضعف فکری دیگران حقی را باطل کند یا باطل را حق کند که خوب محّرم است، قرآن کریم هم که به جدال احسن هم دعوت کرده است یعنی استفاده کردن از اصولی که صحیح است و مورد پذیرش طرف استدلال، این ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ که در ذیل آیه آمده است جدال احسن است، چون خطاب به بنیاسرائیل است نه به زنادقه و ملحدان. میفرماید شما اگر به خدا و اذن خدا و اصل ولایت تکوینی و اصل اعجاز باورتان میشود خب اینها معجزه است ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ که در ذیل بخشی از آیات دیگر آمده است که خدا به ما خطاب میکند که اگر مؤمنیناید راه صحیح را طی کنید، این جدال احسن است ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یعنی اگر شما بناست برابر ایمانتان حرکت کنید این روش را ادامه بدهید این میشود جدال احسن، گاهی ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾ است، گاهی ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ گاهی ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است این جدال احسن است. درباره غیر مؤمنین آنجا تحدی رسمی است، میگوید که ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این تحدی است؛ اما وقتی خطاب به مومنین باشد به موحدین باشد آنها که اصل اعجاز را میپذیرند، جدال احسن است میفرماید: ﴿إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ یعنی شما این اصول را که پذیرفتید خدایی هست وحیای هست اعجازی هست خب، من هم معجزه آوردم و نبیّ هستم پس گاهی به صورت برهان است، نظیر آیهٴ سورهٴ «بقره» و مانند آنکه تحدی محض است ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این یک تحدی صرف است، یک وقت به عنوان جدال احسن است، نظیر کار مسیح(علیه السّلام) که میفرماید: ﴿إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾.
جمع بین اصول کلی دین و شریعت حضرت عیسی
بخش دیگر بحث این است که انبیا(علیه السّلام) یک اصل حاکمی دارند به نام اسلام یک خطوط جزئی دارند به نام شریعت که در اسلام که اصل کلی دین است ملاحظه فرمودید که نسخ راه ندارد ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ همه انبیا یک سخن آوردهاند، درباره توحید، درباره معاد، درباره نبوت و رسالت و مانند آن، این را میگویند اسلام که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ همه یک سخن دارند و هر پیامبری که آمده است سخن پیامبران قبلی را تصدیق کرده است. یک شریعت است که هر پیامبری احکام خاصه عصر خود را به مردم ابلاغ میکند که چند رکعت نماز بخوانند، چند روز روزه بگیرند و مانند آن که این شریعتها به صورت منهاج اینها مختلف است. در قرآن کریم هم درباره ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ سخن به میان آمد، هم درباره ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ سخن به میان آمد. پس این انبیا دینی آوردند یعنی خطوط کلی که همواره محفوظ و ثابت است، شریعتی دارند که این شریعت مربوط به عصرو زمان خاصی است. در این آیهٴ مبارکه، عیسای مسیح(سلام الله علیه) بین این دو مطلب جمع کرد، فرمود: ﴿وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ که این درباره اصل دین است ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ که مربوط به شریعت است یعنی آن خطوط کلی را من تصدیق کردم بعضی از احکام را هم عوض کردم، این تغییر با آن تصدیق در دو موطن است نه در یک موطن تصدیق؛ درباره اصول کلی دین است تغییر درباره فروغ جزئی. الآن شما به هر طبیبی مراجعه کنید هر بیماری به هر طبیبی مراجعه کند یک سلسله اصول ثابت پزشکی است که هر پزشکی درباره هر طبیب آن دستورات کلی را میدهد [و] یک سلسله امور جزئی است که اطبا به بیماران مخصوص، در فرصتهای خاص میدهند که تو این دارو را مصرف بکن او آن دارو را مصرف بکند یا فلان مدت که از این دارو استفاده کردی، دیگر از این به بعد این دارو را استفاده نکن [و] داروی دیگر را استفاده بکن. پزشکی و طبابت در این امور جزئیه تغییری راه میدهد ولی در اصول کلی پزشکی که تغییری راه نمیدهد. اینکه در یک آیه بین تصدیق و بین تغییر جمع شد، آن تصدیق برای اصول کلی دین است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آن تغییر برای آن شریعت است، فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ چه این ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ ظاهراً همان است که قبلاً هم اشاره شد که ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ﴾ شاید ناظر به آن باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است