- 160
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 41 سوره آلعمران _ بخش دوم"
شاهد کردن امر خارق العاده از جانب زکریا
مناجات زکریا با پروردگار نافی احتمال بشارت از سوی شیطان
تفاوت تسبیح و ذکر و معنای هر یک
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴿39﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴿40﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴿41﴾
شاهد کردن امر خارق العاده از جانب زکریا
از کلمهٴ ﴿هُنالِکَ﴾ روشن میشود که یک امر خارق عادتی مشهود زکریا(علیه السّلام) شد تا زمینهٴ دعا را فراهم کرد. آن امر خارق عاده یا مشاهدهٴ رزق بود که ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ یا علل و عوامل دیگر، یک امر خارق عادهای بود. لازم نیست که میوهٴ تابستانی در زمستان یا به عکس یافت بشود، اگر روایت هم چنین چیزی را هم بیان کرد به عنوان ذکر مصداق است ولی نمیشود آنطوری که در المنار آمده است ذکر هرگونه خارق عادت را انکار کرد. از این آیه به خوبی استفاده میشود که یک امر غیر عادی مشهود زکریا(علیه السّلام) شد، لذا او زمینهٴ دعا را مناسب دید و دعا کرد.
مناجات زکریا با پروردگار نافی احتمال بشارت از سوی شیطان
مطلب بعدی آن است که در تمام این فرازها و جملهها زکریا به عنوان ربِ با خدا مناجات میکند و در هیچ یک از این مناجاتها، جا برای احتمال خلاف و همچنین تردید نیست. وقتی دعا میکند با خدای خود مناجات میکند، وقتی بشارت را دریافت میکند از فرشتهها دریافت میکند، وقتی این امر را شگفت انگیز میداند باز با خدا سخن میگوید وقتی نشانه، طلب میکند باز با خدا سخن میگوید. این بیانها برای آن است که دیگر هرگز زکریا احتمال خلاف نمیداد تا اینکه آیت طلب کند و برای او روشن بشود که این بشارتی که دریافت کرد کلام شیطان است ـمعاذاللهـ یا کلام ملائکه است و این اصل، در بحثهای بعد ظاهرتر میشود.
دلیل تأنیث ﴿نَادَتْهُ﴾ و بررسی احتمالات مختلف در معنای حَصُور
مطلب سوم این است که این کلمهٴ ﴿نَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ که به صورت مؤنث ذکر شده است به اعتبار کلمهٴ جماعت یا جمعیت و مانند آن است، نه برای تأنیث وگرنه در قرآن کریم هم بالصراحه انوثت فرشتهها نفی شد و هم تعبیر جمع مذکر سالم دربارهٴ ملائکهها آمده است ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ یا ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ﴾ این آیات همهاش به عنوان ضمیر جمع مذکر سالم، دربارهٴ ملائکه تعبیر شده است.
مطلب سوم آن است که این کلمهٴ ﴿مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً﴾ این حصور به چه معناست؟ امام رازی میفرماید که این حصور یعنی بدون همسر و اصحاب ما به این آیه استدلال کردند که ترک نکاح، افضل از نکاح است. پس نکاح جایز است؛ اما ترکش افضل [که] به همین آیه استدلال کردهاند که فضیلتی برای یحیی(سلام الله علیه) یاد شده است و چون در شریعت آنها این حصور بودن به عنوان یک فضیلت مطرح شد، همین مطلب را در شریعت خودمان استصحاب میکنیم «و أمّا المعقول فهو أنّ الأصل فی الثابت بقاؤه علی ما کان و النسخ علی خلاف الأصل» از اینجا معلوم میشود که جناب امام رازی استصحاب را بر بنای علما حجت میداند، نه به استناد «مَنْ کانَ علی یقینٍ فَشَکَّ فَلْیَمْضِ علی یَقینِهِ» یا نصوص دیگری که این مضمون را تأیید میکند. اما آن استدلالشان تام نیست چه رسد به استصحاب [اما] آن استدلال تام نیست. چون حصور ظهور روشنی درباره بدون همسر بودن ندارد که حصور یعنی بیهمسر، اینچنین نیست [بلکه] حصور یعنی قدرت ضبط دارد میتواند غرایز و امیال را محاصره کند و محصور کند و این تقریباً مرادف عفیف خواهد بود و ثانیاً بر فرض حصور به معنای بیهمسر باشد این جزء فضیلت مشترک برای شرایع سابق نیست، زیرا همهٴ انبیا گذشته همسر داشتند. زکریا(سلام الله علیه) و همچنین آبا و اجداد یحیی(سلام الله علیه) یعنی حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی، همسر داشتند و انبیای اولواالعزم بعدی هم همسر داشتند تا برسد به وجود مبارک خاتم(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) پس نمیشود گفت این حصور یعنی بیهمسر بودن افضل از همسر داشتن است وگرنه لازمهاش این است که همهٴ انبیا بر خلاف افضل رفتار کرده باشند و اگر حصور به معنای بیهمسری است، نظیر یک فضیلت خاصهای است که برای بعضی از انبیا آمده، این جزء مختصات یک پیامبر خواهد بود این نه در یک شریعت جزء یک شریعت نیست اگر هم جزء فضیلت باشد فضیلتی است مخصوص به بعضی از انبیا نه فضیلت برای آن شریعت باشد، نظیر اینکه برای پیامبر اسلام(علیه آلاف التحیة و الثناء) یک سلسله خصایص فقهی هست. خب، چطور حصور بودن فضیلت است، در حالی که برای پیامبر اسلام که افضل انبیاست تسع زوجات حلال است و جزء مختصات اوست. پس اولاً معلوم نیست حصور به معنای بیهمسر باشد و ثانیاً اگر هم باشد این مخصوص خود یحیی است نه برای آن شریعت.
بررسی استدلال فخررازی در افضل بودن ترک تزویج در اسلام
مطلب بعدی آن است که البته اگر برای آن شریعت باشد که نیست، میشود به ادلهٴ لفظی استدلال کرد و اگر ادلهٴ لفظی کافی نبود، نوبت به استصحاب برسد. خود امام رازی به دلیل لفظی استدلال کرده است، غیر از استصحاب. دلیل لفظی همان است که در سورهٴ «انعام» و مانند آن آمده است که خدا وقتی بسیاری از انبیا را نام میبرد به رسول خدا(علیه السّلام) میفرماید که این انبیا یادشده ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾؛ تو هم به هدایت اینها اقتدا کن راه اینها را طی کن، نفرمود «فبهم اقتده» تو به انبیای سلف اقتدا کن، بلکه فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ یعنی آن هدایت و دینی که از طرف خدا، نصیب انبیای سلف شده است تو هم به همان هدایت اقتدا بکن که رسول خدا اقتدا به هیچ پیامبری نکرده [بلکه] اقتدا به دینی کرده که برای همه آمده است ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ این استدلالی است که امام رازی کرده. خب، خود این استدلال در خود همین این دلیل، دلیل لفظی نشانهٴ آن است که ازدواج افضل است نه ترکش افضل برای اینکه آن هدایی که انبیا سلف بر آن هدا بودند تزویج بود نه ترک تزویج چون ایشان میخواهد به دو دلیل ثابت کند که در شریعت ما هم ترک تزویج افضل است یکی دلیل نقلی؛ یکی هم استصحاب. بعد از اینکه حصور به معنای بیهمسر هست بر این مبنای مفروض، آنگاه هم به دلیل لفظی تمسک میکنند هم به دلیل استصحاب (به اصل) دلیل اماره و آن ظاهرش همین آیهٴ ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ است، استصحابش هم که معلوم است. اشکالی که بر جناب امام رازی وارد است این است که همین آیه دلیل است بر اینکه ازدواج افضل است نه ترکش، برای اینکه این آیه دارد که شما به آن هدایتی که انبیای سلف با آن هدایت میزیستند اقتدا کنید. خب، انبیای سلف که با اصل ازدواج زندگی کردهاند نه با حصور بودن پس این دلیل لفظی برخلاف دلالت میکند البته سایر ادله لفظی دلالت میکند و همین دلیل لفظی هم دلالت میکند که سیرهٴ انبیا سلف برای ما حجت است، نیازی به استصحاب نیست [ولی] اگر شک کردین نوبت به استصحاب میرسد و اما استصحاب راه اساسیاش همان آن ادله لفظیه است، گرچه خود استصحاب اصل است و اماره نیست؛ اما دلیل او اماره است یعنی آن ادله لفظیه است بنای عقلا به این صورت نیست که «ابقاء ما کان علی ما کان» باشد و آن ادله لفظیه البته برای اعتماد و اعتبار استصحاب کافی است.
پرسش:...
پاسخ: استصحاب به حکم شریعت سابقه، چون اصل کلی این است که آنچه برای آنها آمده حق است و ما به حقانیت آنها ایمان داریم بعضی از این امور هم نسخ شده است، ما اگر نتوانستیم به آن عام مخصص تمسک بکنیم دربارهٴ حکمی شک کردیم که آیا نسخ شده یا نه، بقای او را و حقانیت او را استصحاب میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: همین حضرت یحیی که اول کلام است که این ﴿حَصُوراً﴾ آیا دلالت بر بیهمسری دارد یا نه و بر فرض هم باشد برخلاف سیرهٴ همهٴ انبیا سلف است، معلوم میشود «قضیة فی واقعه» این جزء مختصات یک پیامبر است.
پرسش:...
پاسخ: همهٴ انبیا سلف، افضل از حضرت یحیی چه قبل و چه بعد ازدواج کردند دیگر.
مراد از صلاة در آیه
مطلب بعدی آن است که ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این گفت وگو در حال نماز انجام گرفت. در تفسیر المنار آمده است که ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ منظور از این صلات، همان دعاست یعنی در حینی که مشغول دعا بود و عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ و مبسوطترش در سورهٴ «مریم» هست [که] در حین دعا فرشتهها جواب دادند که ﴿أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ و منظور از این ﴿قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی «قائمٌ یدعوا» منظور از صلات، همان دعاست. البته بر دعا عبادت اطلاق میشود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ﴾ آن آیه در سیاق و سخن دعاست. در آن آیه اینچنین آمده است آنها که از عبادت خدا کبر میورزند که منظور از دعای خدا استکبار دارند، دعا مصداق عبادت است و عبادت بر دعا اطلاق میشود و مانند آن؛ اما ما هیچ دلیلی نداریم که بگوییم منظور از ﴿یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی «یدعوا»، با اینکه صلات به عنوان یک عبادت رسمیآنجا رواج داشت و اصولاً آن معبد جای نماز بود، این نماز را که همهٴ انبیا داشتند و حضرت عیسی(سلام الله علیه) هم که میگوید: ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ . نماز یک امر بین الرشد بود در ادیان سلف و حضرت عیسی هم دارد به اینکه ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ در آغاز وحییابی موسای کلیم هم آمده است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ در همان مناجاتهای اولیه وقتی موسای کلیم وحی را تلقی میکند، خدا میفرماید: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ برای اثبات اینکه نماز در شرایع انبیای سلف بود، نیازی به دلیل نیست تا جناب امام رازی بگوید پس این آیه دلیل است بر اینکه نماز در شرایع قبلی بود؛ اما دلیلی هم نیست که منظور از این صلات، دعاست که المنار میگوید. ﴿قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی نماز میخواند، البته در نماز دعا هم هست؛ اما منظور از این ﴿یُصَلِّی﴾ «یدعوا» است [و] این حدسی که ایشان زدند مبرهن نیست.
دلالت کلمه (ربِّ) بر یقین زکریا(علیه السلام) بر تخاطب با پروردگار
خب تمام این جملههایی که زکریا دارد این ربِ ربِ همه حرفها با خداست ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این سؤال را کرده جواب شنیده ﴿قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ آنگاه وقتی عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ ما بگوییم این برای آن است که از خدا دارد طلب میکند که اگر من بخواهم تشخیص بدهم این بشارت از ناحیه فرشتههاست نه از القائات شیطانی شما نشانهای برای من ذکر بکنید. لازمهاش این است که این با یک مشکوک المستمع روبهروست یعنی تو اگر رب هستی و این حرفها را توی رب میگویی نشانهای بیاور، چون همهٴ این حرفها را با ربّ خود در میان میگذارد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ یعنی خدایا تو برای من نشانه قرار بده اگر کسی شک دارد که مستمعش رب است یا غیر رب و گویندهاش رب است یا غیر رب دیگر با ضرس قاطع نمیگوید ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ که باید بگوید تو که این حرف را میزنی ربّی برای من نشانه قرار بده، ظاهر این تعبیرات همه این است که به ضرس قاطع با خدا دارد سخن میگوید.
نظر علامه طباطبائی در تفسیر ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾
خب ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ این را با خدای خود در میان گذاشت نه اینکه به یک مستمع مشکوک، لذا آنچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مریم» احتمال دادند که این برای آن باشد که بفهمد شیطانی نیست و فرشتهها آوردند، آن معنا را تقریباً در چند صفحه بعد جبران کردند در همان سورهٴ «مریم» بعد از شرح این قسمت از آیات، قصهٴ حضرت زکریا را عنوان میکند، قصهٴ حضرت یحیی را عنوان میکند، میفرمایند «قصة الزکریا(علیه السّلام)» بعد «قصة یحیی(علیه السّلام)» عصارهٴ آنچه قرآن درباره این بزرگان بیان کرده است [را] ذکر میکنند در آن فصلی که دارد قصهٴ زکریا را از زبان قرآن استنباط میکند، میفرماید که زکریا اینچنین بود و آن حالات را در مریم مشاهده کرده و علاقهای به فرزند پیدا کرده و با خدا در میان گذاشت و فرشتهها به او بشارت دادند و او برای حصول طمأنینه، از خدای سبحان، آیت طلب کرد و امثال ذلک یعنی چند صفحه بعد وقتی که دارد خلاصهٴ قصهٴ زکریا را ذکر میکند، این مسئلهٴ ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ را به وزان ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ معنا میکند.
دلیل درخواست آیت از جانب زکریا
مطلب بعدی آن است که در بحث قبل اشاره شد که این آیت، آیت تکوینی است نه تشریعی و به عنوان بشارت هم هست نه به عنوان کیفر که برخی پنداشتند پس نمیشود این را هم جزء نکات ذکر کرد که نکتهٴ دیگری در آیه هست و آن اینکه خداوند برای اینکه زکریا گرچه خلاف شرع نکرد، معصیت کبیره نکرد، معصیت صغیره نکرد، کار مکروه نکرد ولی ترک اولایی کرد این اصرار او ترک اولاست، خدای سبحان برای تنبیه او که چرا این ترک اولا را کرده است زبانش را بند آورد این روا نیست، برای اینکه صدر و ساقه این قصه با کرامت همراه است ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾. این گونه از بشارت خواهی و معجزه طلبی سابقه داشت و آیت نخواستند هیچکدام از آنها، آیت طلب نکردند. در جریان حضرت ابراهیم در سورهٴ «حجر» آمده است که آیهٴ 53 به بعد ﴿قَالُوا﴾ فرشتهها به حضرت ابراهیم گفتند: ﴿لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ ٭ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ٭ قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ ٭ قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ یعنی فرشتهها گفتند جز ضالین کسی ناامید نیست. ابراهیم هم فرمود که من که مهتدی هستم سخن از ناامیدی نیست، سخن از استبعاد نیست [بلکه] سخن از اعتراف به شگفتانگیز بودن جریان است بدون اینکه آیت طلب کند.
در سورهٴ «هود» همین جریان دربارهٴ همسر حضرت ابراهیم بازگو شد ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ یعنی فرشتهها که آمدند با ابراهیم(سلام الله علیه) سخن میگفتند، همسر او ایستاده بود ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا﴾؛ خدا میفرماید ما به وسیله فرشتهها به همسر ابراهیم بشارت دادیم [و] گفتیم تو مادر میشوی و خدا به تو اسحاق میدهد و اسحاق هم بزرگ میشود فرزندی به اسحاق خواهیم داد به نام یعقوب ﴿فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾، ﴿قَالَتْ﴾؛ همسر ابراهیم گفت: ﴿یَا وَیْلَتَی أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ این به عکس تعجب زکریاست، زکریا میگوید من فرتوت و کهنسالم و همسر من هم عاقر است، اینجا زن ابراهیم میگوید من خودم عجوز و کهنسال و فرتوتم همسر من هم که پیر است ﴿إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ فرشتهها به همسر حضرت ابراهیم گفتند: ﴿أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾؛ شما از امر خدا و کار خدا تعجب میکنید، در حالی که کرامتهای فراوانی خدا به شما داد ﴿أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾؛ شما که برکات غیبی فراوانی دیدید چه جا برای تعجب و هیچ کدام از اینها آیت طلب نکردند، معلوم میشود این آیت، طلب کردن زکریا(سلام الله علیه) برای آن نبود که مثلاً شکی داشته ـمعاذاللهـ آن هم در دوران پیری نبوتش که مکرر فرشتهها آمدند حرف آوردند، آن حرف فرشتهها را شنیده بعد تازه در آخر عمر شک کرده باشد، اینچنین نیست و میشود برای شکر که من بفهمم چه وقت این حادثه اتفاق میافتد که شاکر باشم.
آیت الهی بودن ز کریا(علیه السلام) و مقایسه آن با آیتهای دیگر
آنگاه در جواب شنید ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ گاهی خود شخص بتمامه میشود آیت، گاهی عضوی از اعضای بدن او میشود آیت و این آیتها گاهی به عنوان تجلیل است گاهی به عنوان تحقیر، آنجا که خود شخص آیت است و به عنوان تجلیل است، نظیر جریان حضرت مریم، نظیر جریان حضرت عیسی که خدا میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾؛ شما را ما معجزه جهانی قرار دادهایم که خود شخص میشود آیت الله، با تجلیل یا جریان ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ﴾ بعد که فرمود: ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آنجا فرمود خدای سبحان ﴿وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ﴾؛ تو آیت الله بشوی با تجلیل همراه است که خود این شخص میشود آیت حق. گاهی شخص آیت حق میشود به عنوان تحقیر و توبیخ، نظیر آنچه دربارهٴ فرعون آمده است که ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ یعنی پیکر تو آیت حق باشد، تو را ما به دستور خودمان به آبها گفتیم که در کنار و ساحلی بیندازد که فرو نروی و به همراه آب نروی تا آیت برای دیگران باشی گاهی عضوی از اعضای بدن آیت قرار میگیرد، نظیر همین جریان زکریا(سلامالله علیه) که فرمود: ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ فرق این قسمت با قسمتهای دیگر این است که آن قسمتهای دیگر آیتی جهانی است و هرکس ببیند باخبر میشود، چه دربارهٴ حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) چه درباره فرعون پلید، بالأخره دیگران که ببینند میشود آیت، اما درباره حضرت زکریا تا ایشان تبیین نکنند دیگران باخبر نمیشوند، چون صرف حرف نزدن آیت نیست، دیگران ببینند که این مشغول ذکر حق است میتواند ذکر بگوید ولی حرف نمیزند، این را احساس نمیکنند که به عنایت الهی است و زکریا قدرت حرف ندارد تا خودش بیان کند یا با علل و عوامل دیگر تبیین بشود وگرنه صرف حرف نزدن او با اینکه ذکر میگوید و تسبیح گوی حق است آیت بودن را ثابت نمیکند، لذا فرمود: ﴿آیتکَ﴾ که تو بفهمی که این کار چه موقع واقع میشود یک نشانهٴ اختصاصی است برای خود تو ﴿آیتکَ﴾ آن هم عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ که من بفهمم چه موقع دارم پدر میشوم فرمود: ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ﴾ این میشود آیت اختصاصی، این میبیند که میخواهد حرف بزند نمیتواند ولی بخواهد تسبیح بگوید میتواند ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ این رمز اگر اشاره باشد و این اشاره را هم کلام بگویند، استثنا متصل است و اما اگر رمز اشاره هست و این اشاره رمزی را کلام نمیگویند استثنا، منقطع است ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾.
نامحدود بودن ذکر حق
بعد فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ البته ذکر ربّ نسبت به دیگران هم با کثرت امر شده است ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ که این در تفسیر هم آمده ظاهراً در بعضی روایات هم هست که همه چیز محدود است مگر ذکر حق یعنی نماز مشخص است که رکعات واجب و مستحبش چقدر است، حج مشخص است، عمره مشخص است، روزه مشخص است و تنها چیزی که نصاب معینی ندارد ذکر حق است یاد حق در دل و نام حق بر لب، این حدی ندارد ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾.
منظور از تسبیح در آیه
اینکه فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ گفتند صوناً عن التکرار منظور از این تسبیح نماز است نه ذکر چون اگر منظور از این تسبیح ذکر باشد با آن جملهٴ قبلی که فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ میشود تکرار چون این ﴿سَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ اگر منظور این باشد که بامداد و شامگاه یعنی صبح تا شام به ذکر حق مشغول باش این همان تکرار ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ است و اما اگر منظور ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ یعنی طرفی النهار به ذکر حق مشغول باش مشمول همان ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ است دیگر نیازی به بازگویی بعدی ندارد ولی اگر منظور صلات باشد فی طرفی النهار ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ﴾ این تکرار نیست که منظور از تسبیح همان صلات باشد و اطلاق تسبیح برصلات شده، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» اینچنین آمده است؛ آیهٴ صد و سیام این است ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ که این ناظر بر همان صلوات چهار یا پنجگانه است ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ قبل طلوع شمس، میشود صلات صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ میشود صلات عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ میشود مغربین ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ میشود صلات ظهر، چون طرف نهار روز را که انسان به دو نیم تقسیم بکند عند الزّوال طرف النهار است، این نمازهای پنجگانه را این کریمه مشخص کرده است که ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ یعنی نماز صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ یعنی نماز عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ که مغربین است ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ که نماز ظهر است ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ پس تسبیح به معنای صلات در این گونه از موارد هم آمده است.
پرسش:...
پاسخ: نماز غیر از ذکر است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ﴾ آنوقت هدف، ذکر است غرض همین ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ نشان میدهد که صلات غیر از ذکر است، صلات برای ذکر است و مصداق ذکر است. بنابراین ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ خود اصل ذکر را بیان میکند ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ ناظر به صلات است و این هم نشانهٴ همان صلاتی که فرمود: ﴿وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ همان خواهد بود.
مراد از عَشیّ و اِبکار
منظور از عشیو ابکار یعنی بامداد و شامگاه، گفتند عشیّ آخر روز است و ابکار اول روز. بعضی خواستند بگویند عشی از نیمروز تا پایان است یعنی از ظهر تا غروب و ابکار از بامداد تا ظهر است، اگر اینچنین باشد معنایش این است که دائماً به فکر نماز باش؛ اما اثبات این معنا آسان نیست «عشی» شامگاه یعنی پایان روز «ابکار» همان بامداد یعنی اول روز. بنابراین این ناظر به صلات خواهد بود آن ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ ناظر به اصل ذکر.
تفاوت تسبیح و ذکر و معنای هر یک
گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در همان ذیل آیهٴ نور که سخن از غدو و آصال است، نشانه آن است که اهل ذکر هرگز این مواطن را فراموش نمیکنند؛ اما در خصوص این آیه شاهدی است که تسبیح غیر از ذکر است منظور از این تسبیح همان است که در پایان سورهٴ «طه» آمده. در سورهٴ «نور» اینچنین است: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ﴾ که اینجا اقامه صلات در کنار ذکر یاد شده است، آن هم ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ یعنی بامداد و شامگاه تسبیح حق میکنند، شاید ناظر به همان صلات باشد که صبح و عصر نماز میگذارند یا اگر منظور از تسبیح، همان ذکر باشد چون آنجا عطف نشده ممکن است تفسیر همان ﴿یُذْکَرَ﴾ باشد ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ﴾ که ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ﴾ آنگاه آن ذکر و تسبیح در این آیهٴ بعد به صورت تفصیل بیان شده است ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ﴾ و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: آیه 36 و 37 سورهٴ مبارکهٴ «نور» بنابراین ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ ظاهراً جملهٴ مستقلی است غیر از مسئله ذکر.
«و الحمد لله رب العالمین»
شاهد کردن امر خارق العاده از جانب زکریا
مناجات زکریا با پروردگار نافی احتمال بشارت از سوی شیطان
تفاوت تسبیح و ذکر و معنای هر یک
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴿39﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴿40﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴿41﴾
شاهد کردن امر خارق العاده از جانب زکریا
از کلمهٴ ﴿هُنالِکَ﴾ روشن میشود که یک امر خارق عادتی مشهود زکریا(علیه السّلام) شد تا زمینهٴ دعا را فراهم کرد. آن امر خارق عاده یا مشاهدهٴ رزق بود که ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ یا علل و عوامل دیگر، یک امر خارق عادهای بود. لازم نیست که میوهٴ تابستانی در زمستان یا به عکس یافت بشود، اگر روایت هم چنین چیزی را هم بیان کرد به عنوان ذکر مصداق است ولی نمیشود آنطوری که در المنار آمده است ذکر هرگونه خارق عادت را انکار کرد. از این آیه به خوبی استفاده میشود که یک امر غیر عادی مشهود زکریا(علیه السّلام) شد، لذا او زمینهٴ دعا را مناسب دید و دعا کرد.
مناجات زکریا با پروردگار نافی احتمال بشارت از سوی شیطان
مطلب بعدی آن است که در تمام این فرازها و جملهها زکریا به عنوان ربِ با خدا مناجات میکند و در هیچ یک از این مناجاتها، جا برای احتمال خلاف و همچنین تردید نیست. وقتی دعا میکند با خدای خود مناجات میکند، وقتی بشارت را دریافت میکند از فرشتهها دریافت میکند، وقتی این امر را شگفت انگیز میداند باز با خدا سخن میگوید وقتی نشانه، طلب میکند باز با خدا سخن میگوید. این بیانها برای آن است که دیگر هرگز زکریا احتمال خلاف نمیداد تا اینکه آیت طلب کند و برای او روشن بشود که این بشارتی که دریافت کرد کلام شیطان است ـمعاذاللهـ یا کلام ملائکه است و این اصل، در بحثهای بعد ظاهرتر میشود.
دلیل تأنیث ﴿نَادَتْهُ﴾ و بررسی احتمالات مختلف در معنای حَصُور
مطلب سوم این است که این کلمهٴ ﴿نَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ که به صورت مؤنث ذکر شده است به اعتبار کلمهٴ جماعت یا جمعیت و مانند آن است، نه برای تأنیث وگرنه در قرآن کریم هم بالصراحه انوثت فرشتهها نفی شد و هم تعبیر جمع مذکر سالم دربارهٴ ملائکهها آمده است ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ یا ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ﴾ این آیات همهاش به عنوان ضمیر جمع مذکر سالم، دربارهٴ ملائکه تعبیر شده است.
مطلب سوم آن است که این کلمهٴ ﴿مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً﴾ این حصور به چه معناست؟ امام رازی میفرماید که این حصور یعنی بدون همسر و اصحاب ما به این آیه استدلال کردند که ترک نکاح، افضل از نکاح است. پس نکاح جایز است؛ اما ترکش افضل [که] به همین آیه استدلال کردهاند که فضیلتی برای یحیی(سلام الله علیه) یاد شده است و چون در شریعت آنها این حصور بودن به عنوان یک فضیلت مطرح شد، همین مطلب را در شریعت خودمان استصحاب میکنیم «و أمّا المعقول فهو أنّ الأصل فی الثابت بقاؤه علی ما کان و النسخ علی خلاف الأصل» از اینجا معلوم میشود که جناب امام رازی استصحاب را بر بنای علما حجت میداند، نه به استناد «مَنْ کانَ علی یقینٍ فَشَکَّ فَلْیَمْضِ علی یَقینِهِ» یا نصوص دیگری که این مضمون را تأیید میکند. اما آن استدلالشان تام نیست چه رسد به استصحاب [اما] آن استدلال تام نیست. چون حصور ظهور روشنی درباره بدون همسر بودن ندارد که حصور یعنی بیهمسر، اینچنین نیست [بلکه] حصور یعنی قدرت ضبط دارد میتواند غرایز و امیال را محاصره کند و محصور کند و این تقریباً مرادف عفیف خواهد بود و ثانیاً بر فرض حصور به معنای بیهمسر باشد این جزء فضیلت مشترک برای شرایع سابق نیست، زیرا همهٴ انبیا گذشته همسر داشتند. زکریا(سلام الله علیه) و همچنین آبا و اجداد یحیی(سلام الله علیه) یعنی حضرت ابراهیم و انبیای ابراهیمی، همسر داشتند و انبیای اولواالعزم بعدی هم همسر داشتند تا برسد به وجود مبارک خاتم(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) پس نمیشود گفت این حصور یعنی بیهمسر بودن افضل از همسر داشتن است وگرنه لازمهاش این است که همهٴ انبیا بر خلاف افضل رفتار کرده باشند و اگر حصور به معنای بیهمسری است، نظیر یک فضیلت خاصهای است که برای بعضی از انبیا آمده، این جزء مختصات یک پیامبر خواهد بود این نه در یک شریعت جزء یک شریعت نیست اگر هم جزء فضیلت باشد فضیلتی است مخصوص به بعضی از انبیا نه فضیلت برای آن شریعت باشد، نظیر اینکه برای پیامبر اسلام(علیه آلاف التحیة و الثناء) یک سلسله خصایص فقهی هست. خب، چطور حصور بودن فضیلت است، در حالی که برای پیامبر اسلام که افضل انبیاست تسع زوجات حلال است و جزء مختصات اوست. پس اولاً معلوم نیست حصور به معنای بیهمسر باشد و ثانیاً اگر هم باشد این مخصوص خود یحیی است نه برای آن شریعت.
بررسی استدلال فخررازی در افضل بودن ترک تزویج در اسلام
مطلب بعدی آن است که البته اگر برای آن شریعت باشد که نیست، میشود به ادلهٴ لفظی استدلال کرد و اگر ادلهٴ لفظی کافی نبود، نوبت به استصحاب برسد. خود امام رازی به دلیل لفظی استدلال کرده است، غیر از استصحاب. دلیل لفظی همان است که در سورهٴ «انعام» و مانند آن آمده است که خدا وقتی بسیاری از انبیا را نام میبرد به رسول خدا(علیه السّلام) میفرماید که این انبیا یادشده ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾؛ تو هم به هدایت اینها اقتدا کن راه اینها را طی کن، نفرمود «فبهم اقتده» تو به انبیای سلف اقتدا کن، بلکه فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ یعنی آن هدایت و دینی که از طرف خدا، نصیب انبیای سلف شده است تو هم به همان هدایت اقتدا بکن که رسول خدا اقتدا به هیچ پیامبری نکرده [بلکه] اقتدا به دینی کرده که برای همه آمده است ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ این استدلالی است که امام رازی کرده. خب، خود این استدلال در خود همین این دلیل، دلیل لفظی نشانهٴ آن است که ازدواج افضل است نه ترکش افضل برای اینکه آن هدایی که انبیا سلف بر آن هدا بودند تزویج بود نه ترک تزویج چون ایشان میخواهد به دو دلیل ثابت کند که در شریعت ما هم ترک تزویج افضل است یکی دلیل نقلی؛ یکی هم استصحاب. بعد از اینکه حصور به معنای بیهمسر هست بر این مبنای مفروض، آنگاه هم به دلیل لفظی تمسک میکنند هم به دلیل استصحاب (به اصل) دلیل اماره و آن ظاهرش همین آیهٴ ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ است، استصحابش هم که معلوم است. اشکالی که بر جناب امام رازی وارد است این است که همین آیه دلیل است بر اینکه ازدواج افضل است نه ترکش، برای اینکه این آیه دارد که شما به آن هدایتی که انبیای سلف با آن هدایت میزیستند اقتدا کنید. خب، انبیای سلف که با اصل ازدواج زندگی کردهاند نه با حصور بودن پس این دلیل لفظی برخلاف دلالت میکند البته سایر ادله لفظی دلالت میکند و همین دلیل لفظی هم دلالت میکند که سیرهٴ انبیا سلف برای ما حجت است، نیازی به استصحاب نیست [ولی] اگر شک کردین نوبت به استصحاب میرسد و اما استصحاب راه اساسیاش همان آن ادله لفظیه است، گرچه خود استصحاب اصل است و اماره نیست؛ اما دلیل او اماره است یعنی آن ادله لفظیه است بنای عقلا به این صورت نیست که «ابقاء ما کان علی ما کان» باشد و آن ادله لفظیه البته برای اعتماد و اعتبار استصحاب کافی است.
پرسش:...
پاسخ: استصحاب به حکم شریعت سابقه، چون اصل کلی این است که آنچه برای آنها آمده حق است و ما به حقانیت آنها ایمان داریم بعضی از این امور هم نسخ شده است، ما اگر نتوانستیم به آن عام مخصص تمسک بکنیم دربارهٴ حکمی شک کردیم که آیا نسخ شده یا نه، بقای او را و حقانیت او را استصحاب میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: همین حضرت یحیی که اول کلام است که این ﴿حَصُوراً﴾ آیا دلالت بر بیهمسری دارد یا نه و بر فرض هم باشد برخلاف سیرهٴ همهٴ انبیا سلف است، معلوم میشود «قضیة فی واقعه» این جزء مختصات یک پیامبر است.
پرسش:...
پاسخ: همهٴ انبیا سلف، افضل از حضرت یحیی چه قبل و چه بعد ازدواج کردند دیگر.
مراد از صلاة در آیه
مطلب بعدی آن است که ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این گفت وگو در حال نماز انجام گرفت. در تفسیر المنار آمده است که ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ منظور از این صلات، همان دعاست یعنی در حینی که مشغول دعا بود و عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ و مبسوطترش در سورهٴ «مریم» هست [که] در حین دعا فرشتهها جواب دادند که ﴿أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ و منظور از این ﴿قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی «قائمٌ یدعوا» منظور از صلات، همان دعاست. البته بر دعا عبادت اطلاق میشود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ﴾ آن آیه در سیاق و سخن دعاست. در آن آیه اینچنین آمده است آنها که از عبادت خدا کبر میورزند که منظور از دعای خدا استکبار دارند، دعا مصداق عبادت است و عبادت بر دعا اطلاق میشود و مانند آن؛ اما ما هیچ دلیلی نداریم که بگوییم منظور از ﴿یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی «یدعوا»، با اینکه صلات به عنوان یک عبادت رسمیآنجا رواج داشت و اصولاً آن معبد جای نماز بود، این نماز را که همهٴ انبیا داشتند و حضرت عیسی(سلام الله علیه) هم که میگوید: ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ . نماز یک امر بین الرشد بود در ادیان سلف و حضرت عیسی هم دارد به اینکه ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ در آغاز وحییابی موسای کلیم هم آمده است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ در همان مناجاتهای اولیه وقتی موسای کلیم وحی را تلقی میکند، خدا میفرماید: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ برای اثبات اینکه نماز در شرایع انبیای سلف بود، نیازی به دلیل نیست تا جناب امام رازی بگوید پس این آیه دلیل است بر اینکه نماز در شرایع قبلی بود؛ اما دلیلی هم نیست که منظور از این صلات، دعاست که المنار میگوید. ﴿قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ یعنی نماز میخواند، البته در نماز دعا هم هست؛ اما منظور از این ﴿یُصَلِّی﴾ «یدعوا» است [و] این حدسی که ایشان زدند مبرهن نیست.
دلالت کلمه (ربِّ) بر یقین زکریا(علیه السلام) بر تخاطب با پروردگار
خب تمام این جملههایی که زکریا دارد این ربِ ربِ همه حرفها با خداست ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این سؤال را کرده جواب شنیده ﴿قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ آنگاه وقتی عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ ما بگوییم این برای آن است که از خدا دارد طلب میکند که اگر من بخواهم تشخیص بدهم این بشارت از ناحیه فرشتههاست نه از القائات شیطانی شما نشانهای برای من ذکر بکنید. لازمهاش این است که این با یک مشکوک المستمع روبهروست یعنی تو اگر رب هستی و این حرفها را توی رب میگویی نشانهای بیاور، چون همهٴ این حرفها را با ربّ خود در میان میگذارد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ یعنی خدایا تو برای من نشانه قرار بده اگر کسی شک دارد که مستمعش رب است یا غیر رب و گویندهاش رب است یا غیر رب دیگر با ضرس قاطع نمیگوید ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ که باید بگوید تو که این حرف را میزنی ربّی برای من نشانه قرار بده، ظاهر این تعبیرات همه این است که به ضرس قاطع با خدا دارد سخن میگوید.
نظر علامه طباطبائی در تفسیر ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾
خب ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ این را با خدای خود در میان گذاشت نه اینکه به یک مستمع مشکوک، لذا آنچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مریم» احتمال دادند که این برای آن باشد که بفهمد شیطانی نیست و فرشتهها آوردند، آن معنا را تقریباً در چند صفحه بعد جبران کردند در همان سورهٴ «مریم» بعد از شرح این قسمت از آیات، قصهٴ حضرت زکریا را عنوان میکند، قصهٴ حضرت یحیی را عنوان میکند، میفرمایند «قصة الزکریا(علیه السّلام)» بعد «قصة یحیی(علیه السّلام)» عصارهٴ آنچه قرآن درباره این بزرگان بیان کرده است [را] ذکر میکنند در آن فصلی که دارد قصهٴ زکریا را از زبان قرآن استنباط میکند، میفرماید که زکریا اینچنین بود و آن حالات را در مریم مشاهده کرده و علاقهای به فرزند پیدا کرده و با خدا در میان گذاشت و فرشتهها به او بشارت دادند و او برای حصول طمأنینه، از خدای سبحان، آیت طلب کرد و امثال ذلک یعنی چند صفحه بعد وقتی که دارد خلاصهٴ قصهٴ زکریا را ذکر میکند، این مسئلهٴ ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ را به وزان ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ معنا میکند.
دلیل درخواست آیت از جانب زکریا
مطلب بعدی آن است که در بحث قبل اشاره شد که این آیت، آیت تکوینی است نه تشریعی و به عنوان بشارت هم هست نه به عنوان کیفر که برخی پنداشتند پس نمیشود این را هم جزء نکات ذکر کرد که نکتهٴ دیگری در آیه هست و آن اینکه خداوند برای اینکه زکریا گرچه خلاف شرع نکرد، معصیت کبیره نکرد، معصیت صغیره نکرد، کار مکروه نکرد ولی ترک اولایی کرد این اصرار او ترک اولاست، خدای سبحان برای تنبیه او که چرا این ترک اولا را کرده است زبانش را بند آورد این روا نیست، برای اینکه صدر و ساقه این قصه با کرامت همراه است ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾. این گونه از بشارت خواهی و معجزه طلبی سابقه داشت و آیت نخواستند هیچکدام از آنها، آیت طلب نکردند. در جریان حضرت ابراهیم در سورهٴ «حجر» آمده است که آیهٴ 53 به بعد ﴿قَالُوا﴾ فرشتهها به حضرت ابراهیم گفتند: ﴿لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ ٭ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ٭ قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ ٭ قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ یعنی فرشتهها گفتند جز ضالین کسی ناامید نیست. ابراهیم هم فرمود که من که مهتدی هستم سخن از ناامیدی نیست، سخن از استبعاد نیست [بلکه] سخن از اعتراف به شگفتانگیز بودن جریان است بدون اینکه آیت طلب کند.
در سورهٴ «هود» همین جریان دربارهٴ همسر حضرت ابراهیم بازگو شد ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ یعنی فرشتهها که آمدند با ابراهیم(سلام الله علیه) سخن میگفتند، همسر او ایستاده بود ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا﴾؛ خدا میفرماید ما به وسیله فرشتهها به همسر ابراهیم بشارت دادیم [و] گفتیم تو مادر میشوی و خدا به تو اسحاق میدهد و اسحاق هم بزرگ میشود فرزندی به اسحاق خواهیم داد به نام یعقوب ﴿فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾، ﴿قَالَتْ﴾؛ همسر ابراهیم گفت: ﴿یَا وَیْلَتَی أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ این به عکس تعجب زکریاست، زکریا میگوید من فرتوت و کهنسالم و همسر من هم عاقر است، اینجا زن ابراهیم میگوید من خودم عجوز و کهنسال و فرتوتم همسر من هم که پیر است ﴿إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾ فرشتهها به همسر حضرت ابراهیم گفتند: ﴿أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾؛ شما از امر خدا و کار خدا تعجب میکنید، در حالی که کرامتهای فراوانی خدا به شما داد ﴿أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾؛ شما که برکات غیبی فراوانی دیدید چه جا برای تعجب و هیچ کدام از اینها آیت طلب نکردند، معلوم میشود این آیت، طلب کردن زکریا(سلام الله علیه) برای آن نبود که مثلاً شکی داشته ـمعاذاللهـ آن هم در دوران پیری نبوتش که مکرر فرشتهها آمدند حرف آوردند، آن حرف فرشتهها را شنیده بعد تازه در آخر عمر شک کرده باشد، اینچنین نیست و میشود برای شکر که من بفهمم چه وقت این حادثه اتفاق میافتد که شاکر باشم.
آیت الهی بودن ز کریا(علیه السلام) و مقایسه آن با آیتهای دیگر
آنگاه در جواب شنید ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ گاهی خود شخص بتمامه میشود آیت، گاهی عضوی از اعضای بدن او میشود آیت و این آیتها گاهی به عنوان تجلیل است گاهی به عنوان تحقیر، آنجا که خود شخص آیت است و به عنوان تجلیل است، نظیر جریان حضرت مریم، نظیر جریان حضرت عیسی که خدا میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾؛ شما را ما معجزه جهانی قرار دادهایم که خود شخص میشود آیت الله، با تجلیل یا جریان ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ﴾ بعد که فرمود: ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آنجا فرمود خدای سبحان ﴿وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ﴾؛ تو آیت الله بشوی با تجلیل همراه است که خود این شخص میشود آیت حق. گاهی شخص آیت حق میشود به عنوان تحقیر و توبیخ، نظیر آنچه دربارهٴ فرعون آمده است که ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ یعنی پیکر تو آیت حق باشد، تو را ما به دستور خودمان به آبها گفتیم که در کنار و ساحلی بیندازد که فرو نروی و به همراه آب نروی تا آیت برای دیگران باشی گاهی عضوی از اعضای بدن آیت قرار میگیرد، نظیر همین جریان زکریا(سلامالله علیه) که فرمود: ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ فرق این قسمت با قسمتهای دیگر این است که آن قسمتهای دیگر آیتی جهانی است و هرکس ببیند باخبر میشود، چه دربارهٴ حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) چه درباره فرعون پلید، بالأخره دیگران که ببینند میشود آیت، اما درباره حضرت زکریا تا ایشان تبیین نکنند دیگران باخبر نمیشوند، چون صرف حرف نزدن آیت نیست، دیگران ببینند که این مشغول ذکر حق است میتواند ذکر بگوید ولی حرف نمیزند، این را احساس نمیکنند که به عنایت الهی است و زکریا قدرت حرف ندارد تا خودش بیان کند یا با علل و عوامل دیگر تبیین بشود وگرنه صرف حرف نزدن او با اینکه ذکر میگوید و تسبیح گوی حق است آیت بودن را ثابت نمیکند، لذا فرمود: ﴿آیتکَ﴾ که تو بفهمی که این کار چه موقع واقع میشود یک نشانهٴ اختصاصی است برای خود تو ﴿آیتکَ﴾ آن هم عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ که من بفهمم چه موقع دارم پدر میشوم فرمود: ﴿آیتکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ﴾ این میشود آیت اختصاصی، این میبیند که میخواهد حرف بزند نمیتواند ولی بخواهد تسبیح بگوید میتواند ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ این رمز اگر اشاره باشد و این اشاره را هم کلام بگویند، استثنا متصل است و اما اگر رمز اشاره هست و این اشاره رمزی را کلام نمیگویند استثنا، منقطع است ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾.
نامحدود بودن ذکر حق
بعد فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ البته ذکر ربّ نسبت به دیگران هم با کثرت امر شده است ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾ که این در تفسیر هم آمده ظاهراً در بعضی روایات هم هست که همه چیز محدود است مگر ذکر حق یعنی نماز مشخص است که رکعات واجب و مستحبش چقدر است، حج مشخص است، عمره مشخص است، روزه مشخص است و تنها چیزی که نصاب معینی ندارد ذکر حق است یاد حق در دل و نام حق بر لب، این حدی ندارد ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾.
منظور از تسبیح در آیه
اینکه فرمود: ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ گفتند صوناً عن التکرار منظور از این تسبیح نماز است نه ذکر چون اگر منظور از این تسبیح ذکر باشد با آن جملهٴ قبلی که فرمود: ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ میشود تکرار چون این ﴿سَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ اگر منظور این باشد که بامداد و شامگاه یعنی صبح تا شام به ذکر حق مشغول باش این همان تکرار ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ است و اما اگر منظور ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ یعنی طرفی النهار به ذکر حق مشغول باش مشمول همان ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ است دیگر نیازی به بازگویی بعدی ندارد ولی اگر منظور صلات باشد فی طرفی النهار ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ﴾ این تکرار نیست که منظور از تسبیح همان صلات باشد و اطلاق تسبیح برصلات شده، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» اینچنین آمده است؛ آیهٴ صد و سیام این است ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ که این ناظر بر همان صلوات چهار یا پنجگانه است ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ قبل طلوع شمس، میشود صلات صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ میشود صلات عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ میشود مغربین ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ میشود صلات ظهر، چون طرف نهار روز را که انسان به دو نیم تقسیم بکند عند الزّوال طرف النهار است، این نمازهای پنجگانه را این کریمه مشخص کرده است که ﴿وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ یعنی نماز صبح ﴿وَقَبْلَ غُرُوبِهَا﴾ یعنی نماز عصر ﴿وَمِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ﴾ که مغربین است ﴿وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ که نماز ظهر است ﴿لَعَلَّکَ تَرْضَی﴾ پس تسبیح به معنای صلات در این گونه از موارد هم آمده است.
پرسش:...
پاسخ: نماز غیر از ذکر است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ﴾ آنوقت هدف، ذکر است غرض همین ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾ نشان میدهد که صلات غیر از ذکر است، صلات برای ذکر است و مصداق ذکر است. بنابراین ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ خود اصل ذکر را بیان میکند ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ ناظر به صلات است و این هم نشانهٴ همان صلاتی که فرمود: ﴿وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ﴾ همان خواهد بود.
مراد از عَشیّ و اِبکار
منظور از عشیو ابکار یعنی بامداد و شامگاه، گفتند عشیّ آخر روز است و ابکار اول روز. بعضی خواستند بگویند عشی از نیمروز تا پایان است یعنی از ظهر تا غروب و ابکار از بامداد تا ظهر است، اگر اینچنین باشد معنایش این است که دائماً به فکر نماز باش؛ اما اثبات این معنا آسان نیست «عشی» شامگاه یعنی پایان روز «ابکار» همان بامداد یعنی اول روز. بنابراین این ناظر به صلات خواهد بود آن ﴿وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً﴾ ناظر به اصل ذکر.
تفاوت تسبیح و ذکر و معنای هر یک
گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در همان ذیل آیهٴ نور که سخن از غدو و آصال است، نشانه آن است که اهل ذکر هرگز این مواطن را فراموش نمیکنند؛ اما در خصوص این آیه شاهدی است که تسبیح غیر از ذکر است منظور از این تسبیح همان است که در پایان سورهٴ «طه» آمده. در سورهٴ «نور» اینچنین است: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ﴾ که اینجا اقامه صلات در کنار ذکر یاد شده است، آن هم ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ یعنی بامداد و شامگاه تسبیح حق میکنند، شاید ناظر به همان صلات باشد که صبح و عصر نماز میگذارند یا اگر منظور از تسبیح، همان ذکر باشد چون آنجا عطف نشده ممکن است تفسیر همان ﴿یُذْکَرَ﴾ باشد ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ﴾ که ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ﴾ آنگاه آن ذکر و تسبیح در این آیهٴ بعد به صورت تفصیل بیان شده است ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ﴾ و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: آیه 36 و 37 سورهٴ مبارکهٴ «نور» بنابراین ﴿وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ ظاهراً جملهٴ مستقلی است غیر از مسئله ذکر.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است