- 119
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش پانزدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آلعمران _ بخش پانزدهم"
برتری علامه طباطبایی (ره) بر سایر مفسّران در تفسیر متشابهات قرآن
نور بودن سراسر قرآن و گرفتاری آلودگان به متشابهات آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾
سرّ وجود متشابهات در قرآن
در بیان معانی محکم و متشابه بخشی از اینها را راغب در مفردات ذکر کرده است بعضی از اینها را هم سیوطی در اتقان و در تفسیر طبری که ریشه همه این حرفها تقریباً از آنجاست بسیاری از این وجوه ذکر شده است که متأخرین از او گرفتند.
یکی از فصولی که مربوط به این قرآنشناسی است که در حقیقت این بحث علمالقرآن است نه جزء مفاهیم قرآن، این است که چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است اگر همه آیاتش محکم بود چه میشد، چرا خدا فرمود آیات قرآن دو قسم است ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ فایده اشتمال قرآن بر متشابهات چیست، با اینکه قرآن برای هدایت همه نازل شده است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است و با اینکه مدعی است این کتابی که هدایت مردم است برای همه مردم است در همه تاریخ یعنی این دو اصل کلیّت و دوام را هم به همراه دارد؛ برای همه مردم است در همه زمانها و عصرها «إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» چون کلی است و دائمی است بر اساس این دو اصل میشود کتاب خاتَم و خاتِم اگر برای همه مردم است و در هر عصر است پس کتاب دیگری نخواهد آمد آنگاه کتابی که خاتم کتب است و دینی را در بر دارد که خاتم ادیان است چگونه مشتمل بر متشابهات است با اینکه این متشابهات دستاویزی برای فتنهگران خواهد بود و از طرفی خودش مدعی است که ﴿ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالهَزْلِ﴾ و مدعی است که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است و مدعی است که نور است و این نور به همراه رسول اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) نازل شده است و مانند آن.
برتری علامه طباطبایی (ره) بر سایر مفسّران در تفسیر متشابهات قرآن
پس کتابی که مدعی است که نور است چگونه دستاویز افرادی است که ظلمتطلباند این سؤال، جوابهای زیادی از این سؤال داده شد که بخشی ازآن جوابها و نقد آن جوابها در کتاب سیدناالاستاد آمده است . حالا به آنچه دیگران از متقدمین و متأخرین گفتهاند عنایت کنیم تا معلوم بشود که آنچه را هم که سیدناالاستاد آورده است مطلبی نیست در ردیف اقوال دیگر، ممکن است کسی در ردیف دیگران سخن بگوید دیگران ده وجه گفتهاند ایشان یک وجه یازدهمی بگوید این را نمیگویند تحول در تفسیر، حالا شما همه این آرا و اقوالی که در سرّ اشتمال قرآن بر متشابه گفته شد اینها را هم بنگرید بعد نوبت به فرمایش ایشان شد آن هم مطالعه کنید ببینید ایشان قولی در ردیف اقوال دیگر آوردهاند یا تحولی ایجاد کردهاند. تمام آن اقوال بعد از پذیرش این مطلب است که خدا متشابه نازل کرده است یعنی آنچه آمد متشابه بود که آمد همانطوری که محکم آمده است متشابه هم آمده است و همانطوری که اِحکام نازل شد تشابه هم نازل شده است، آنگاه در سرّ اشتمال قرآن بر تشابه، وجوهی گفته شد و ایشان میفرمایند آنچه آمده است محکم آمده است وقتی به نشئه فکر بشر رسید تشابه پیدا کرده است ، نظیر ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ که از آسمان کف نیامد حالا این یک تابلوی مطلب است تا روشن بشود که فرق علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) با دیگر مفسّران این نیست که در ضمن آیهای دیگران ده قول گفتند ایشان یک قول یازدهمی هم دارد، ایشان با این کار راه را نشان داد دیگران راه را گم کرده بودند خیال میکردند قرآن متشابه دارد و خدا متشابه نازل کرده است آنگاه به این فکر افتادند که چرا خدای سبحان متشابه نازل کرده است. ایشان میفرمایند متشابه نازل نشد وقتی به اذهان افراد غیر معصوم رسید تشابهی پیدا شده است، غیر معصوم نمیتواند محکم را محکم بفهمد غیر معصوم با آن مبادی که قبلاً فراهم کرده است با آن قصور و تقصیری که به همراه دارد یک سلسله برداشتهای باطلی در کنار برداشتهای حق است که اینها کف روی آب اذهان افراد عادی است وگرنه قرآن بیکف آمده است، قرآن هرگز متشابهی که دستاویز فتنهگران باشد به همراه ندارد این سراسر نور است و پیروی نور فتنه ندارد و اگر کسی بخواهد این قرآن را آنطوری که آمده است بفهمد یا باید خود معصوم باشد یا قرآن به علاوه عترت را بفهمد وگرنه به دام فتنه میافتد؛ ممکن نیست قرآن منهای عترت را کسی بفهمد و به دام فتنه نیفتد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تمام قرآن اینچنین نیست.
دیدگاه فخررازی پیرامون آیات متشابه
پرسش:...
پاسخ: اگر کسی بیراهه برود محکم هم برای او متشابه است، چه اینکه بعداً خواهد آمد به خواست خدا که امام رازی این آیه ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ که از محکمات قرآن کریم است جزء مصادیق متشابه میشمارد. وقتی کسی تفکر جبری داشت و برای او جبر جا افتاد این آیه که خیلی به خوبی دلالت میکند بر اختیار انسانها او را جزء متشابهات میشمارد. در ذیل همین آیه مبارکه ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ بحثی دارند که متشابه کدام است محکم کدام. یکی از آیاتی را که امام رازی به زعم جبریتش آن را متشابه میداند همین آیه مبارکه پایان سورهٴ «بقره» است که بحثش گذشت و دلالتش خوب روشن است ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ خب، قبل از اینکه ما اسم تشابه را روی این آیه بگذاریم همه شما آقایان در اصول این آیه را خواندهاید و دیدهاید و استدلال کردهاید یا استدلال دیگران را شنیدهاید هرگز این آیه به ذهنتان متشابه میآمد الآن که ما این حرف را از امام رازی نقل کردیم احتمال میدهید که تشابه از فکر خود این مفسر نشأت میگیرد وگرنه اگر از شما سؤال میکردند که ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ محکم است یا متشابه شما احتمال تشابه نمیدادید غرض آن است که محکم متشابه بودن بخشی به برداشت خود مفسران برمیگردد.
بازگشت متشابهات قرآن به محکمات آن
پرسش:...
پاسخ: میفرماید: ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ مثل اینکه بفرماید ما از بالا آب نازل کردیم بخشی از اینها آب سودمندی است بعضی کف روی آب است خب کف روی آب را چه کسی باید از بین ببرد فرمود: ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ «جفاء» یعنی آب برانداز یعنی شما صبر کن خود سیل میآید این کف را از بین میبرد، کف را با کف نمیشود از بین برد آن آب میآید این خلأ را پر میکند جایش از بین میرود کف رفتنی است «جفاء» یعنی آب برانداز، این کف روی آب آمده خودش را نشان داده، اما این سیل که نمیگذارد همیشه کف روی آب بماند که فوراً این را برمیدارد اینچنین نیست که احتیاج داشته باشد کسی کف روی آب را بردارد، خود آب این کف را برمیاندازد از بالا کف نیامده وقتی در اودیه قرار گرفت کف پیدا شد از بالا تشابه نیامده، چون بالا جای تشابه نیست جای فتنهگری نیست وقتی پایین آمده در قالب لفظ آمد به صورت عبری و عربی درآمد با اذهان مردم تماس گرفت میشود متشابه، ولی انسان باید یک وادی باشد یک درّهای باشد که سیل قرآنی از این درّه میگذرد که آن محکمات که ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ﴾ است در پرتو همان محکمات این متشابهات رخت بربندد، قهراً وقتی آرام شد سراسر آب است بیکف، فرمود اینچنین نیست که متشابه برای همیشه متشابه باشد یا ماندنی باشد که، مگر کودک همیشه کودک است یا بالأخره روزی تغذیه میکند و راه میافتد این متشابهات کودکانی هستند که مادرانی اینها را میپروراند و اینها را راه میاندازند شما صبر کنید اگر محکمات این متشابهات را راه نینداخت اشکال کنید که چرا متشابه در قرآن است. اگر این متشابهات در دامن آن محکمات قانون راه رفتن را یاد میگیرد پس متشابهی ما نداریم، لذا سراسر قرآن محکم است ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾ حالا این تابلو بحث است: وقتی وارد شدید آنگاه روشن میشود که فرق المیزان با دیگر تفاسیر فرق کتابهایی نیست که در یک ردیف باشند یک کمی یک قدری بالاتر، اینطور نیست.
نور بودن سراسر قرآن و گرفتاری آلودگان به متشابهات آن
پرسش:...
پاسخ: بله؛ معلوم میشود اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند اینها هستند که گرفتار تشابه میشوند وگرنه خود آیه سراسر نور است نور که فتنه ندارد آنکه «فی قلبه زیغ» است معلوم میشود تشابه را او به همراه دارد او میگوید: «حسبنا المتشابهات» متشابهات منهای محکمات را میگیرد، مثل کسی که بگوید: «حسبنا الزّبد» کف منهای آب را بگیرد البته تشنه میماند و قرآن فرموده است که محکمات، امّ کتاب است و نباید گفت کودک را منهای امّ، فرع را منهای اصل میگیریم باید کودک را بعلاوه امّ، فرع را بعلاوه اصل گرفت تا آن اصل سایهافکن باشد و این کودک را بپروراند.
پرسش:...
پاسخ: یعنی آن آیهای که نازل شده است معنای محکمی دارد کفی آمده است رویش به عنوان اوّلین چیزی که انسان با جهان حس اُنس دارد این کف را باید برداشت، زیر این کف یک معنا محکم است این تشابه به منزله زبد و کفی است که روی معنای محکم آیه را پوشانده است سیل محکمات میآید این کف را برمیاندازد تا درون و باطن این کف که آب است روشن بشود وگرنه آیه تشابه ندارد، آنکه «فی قلبه زیغ» است او گرفتار تشابهبینی است این فوراً به سراغ کف میرود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ معنای متشابه همین است نه سراسر قرآن محکم است کتابی است نور ما در قرآن ظلمت نداریم اینکه «فی قلبه زیغ» است مهلت نمیدهد فوراً میرود کف روی آب میگیرد همانطوری که در جهان خارج حقایق نازل شده است یک سلسله باطلهایی همانند کف این حقیقت را همراهی میکند و این سیل خروشان حقیقت این کف را برمیاندازد، آیات قرآن هم بشرح ایضاً [همچنین] خب، چطور در نظام خارج یک عده به دنبال باطل میروند به دنبال کف میروند در بهرهبرداری از تفاسیر قرآن هم اینچنین است؛ قرآن وقتی که در نشئه معنا ظهور میکند آنجا جای لفظ نیست آنجا جای حقیقت و مجاز نیست جای اشتراک لفظی نیست جای اشتراک معنوی نیست این اقسام سیزدهگانه مغالطه اصلاً آنجا راه ندارد، چون هر چیزی حرفش این است ﴿وَمَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ لذا ما وقتی از سطح این فرشتگان عادی بگذریم آنجا اصلاً علم بر منطق نیازی نیست برای اینکه هر چیزی برای خودش روشن است، اما وقتی به جهان کثرت آمده است آنجا که جای اشتراک لفظی است جای اشتراک معنوی است جای حقیقت و مجاز است امثال ذلک است غلط راه پیدا میکند آنوقت میزان میطلبیم و این مغالطات در این نشئه است وگرنه آنجا که جای اشتباه نیست، قرآن وقتی که به عالم لفظ رسیده است در جهان کثرت ظهور کرده است با کلماتی که حقیقت و مجاز دارد، اشتراک لفظی دارد، اشتراک معنوی دارد ترادف دارد تباین دارد امثال ذلک دارد اذهان که با این مطالب مأنوساند با همین مطالب بخواهند قرآن را بفهمند احیاناً بعضی از آیات آن معنایی که این شخص فهمیده است و کف روی آیه بود این زمینه فتنهگری ﴿فأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ را فراهم کرده است وگرنه آنچه نازل شد یکدست نور است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ همین اشاره شد همین ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ که نزد ما جزء محکمات است، نزد اشاعره جزء متشابهات است. امام رازی تصریح میکند که ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ جزء متشابهات است ، نوع آیاتی که دلالت بر اختیار میکند جبریه اینها را متشابه میدانند به فکر توجیهاند.
حذف محکم و متشابه در آیات قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: آنجا محکمش هم محکم است مفصّلش هم محکم، چه اینکه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم که فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً﴾ یعنی سراسر او متشابه است، آن متشابه بودن و آن محکم بودن عمومی که همه آیات متشابه است و همه آیات محکم است، در آن بحثهای اولیه این آیه مبارکه اشاره شد که غیر از این محکم و متشابهی است که اینجا دارد بحث میشود، ولی منظور آن است که خدا در ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ آنجا متشابه نفرمود وقتی به جهان طبیعت آمد به عالم لفظ آمد اینجا که اینگونه از اصطلاحات مطرح است تشابه پیدا میشود و تشابه جایش همین جاست و تشابه آن است که یک چهرهاش حق است یک چهرهاش باطل آن باطل از آن ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است که آمده روی آن آب محکم را پوشانده است وگرنه چیزی که دستاویز فتنهگران باشد ریشهای در امّ الکتاب ندارد [و] از آنجا نازل نشد.
پرسش:...
پاسخ: اما آب در عالم کثرت وقتی در این بیابانها راه افتاد کف دارد وگرنه آنجایی که مخزن غیب است بیکف است.
پرسش:...
پاسخ: کف روی آب را میپوشاند آب نیست، برای خروش آب است و برای حرکت آب، آن هم در این نشئه نه آن نشئه. در مخزن الهی کف نیست وقتی به جهان طبیعت و ماده آمد و حرکت کرد کفی روی حق را در عالم طبیعت بر اثر حرکت میپوشاند. آنگاه خود آن آب در اثر حرکت این کف را از بین میبرد ﴿فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خب، مثل اینکه قرآن میفرماید افراد باطلگرا به سراغ آن کف میروند؛ باطل را کسی میطلبد که «فی قلبه زیغ» باشد. اینجا هم دنبال تشابه کسی میگردد که «فی قلبه زیغ» باشد.
پرسش:...
پاسخ: به همین دلیل ما نیازمند به عترت طاهرهایم، که قرآن منهای عترت یعنی قرآن منهای قرآن.
جایگاه ممتاز المیزان در میان تفاسیر
پرسش:...
پاسخ: چرا فرمود:﴿لاَ یَمَسُّهُ﴾ این بحثش گذشت که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ مطهرون را هم در سوره «احزاب» مشخص کرد که اهلبیتاند دیگر. فرمود کسی به آن دست نمیزند مگر مطهّر، مطهّر هم به شهادت آیه سوره «احزاب» اهلبیتاند، پس کسی نمیتواند قرآن را بفهمد مگر اینها. پس اگر کسی بگوید: «حسبنا کتاب الله» یعنی قرآن منهای قرآن، فقط متشابهات گیرش میآید. حالا بنگرید ببینید آن اقوال چه است تا یکی پس از دیگری آن اقوال وقتی از بین رفت میرسیم به سخن سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) و این برای آن گفته شد که المیزان مثل مجمعالبیان و امثال ذلک نیست که کسی که طلبهای که پنج، شش سال درس خارج خوانده بتواند همینطوری این را مرور کند و مطالعه کند بفهمد. اینجاهای المیزان یعنی هشت، ده جلد اول المیزان مخصوصاً این بخشها اینطور نیست نظیر کفایه و اسفار و امثال ذلک نیست این قسمتهای المیزان، که کسی مطالعه بکند خیال بکند بفهمد اینطور نیست، حالا شما بنگرید که این مرد یک مرد عادی است حرفهای عادی دارد یا آنطوری که مرحوم شهید مطهری گفته دویست سال باید بگذرد تا کسی بیاید بفهمد آن حرف، آن حرف است و شما این تفسیر را از تفسیر طبری تا تفسیر صافی که در دست دارید یا بعد که آمد، بنگرید این حرفها را و حرفهای ایشان را هم بنگرید. خب، پس بحث در این است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است چرا قرآن متشابه دارد؟ آنها خیال کردند قرآن متشابه دارد و خدا تشابه نازل کرده است آنگاه دارند به این فکر میافتند که این را توجیح کنند که چرا قرآن متشابه دارد و قرآن تشابه دارد، مثل اینکه کسی بیاید بحث کند که چرا آب کف دارد این خودش را به زحمت انداخت اول طرح سؤال درست نیست آب کف ندارد، آب اگر کف میداشت در آن مخزن اولی با کف بود این اودیه و این حرکت چون همهشان جا ندارند هر کدام باید یک محدوده خاصی را بپذیرد این حرکت باعث میشود کف پیدا میشود، اگر حرکت نباشد ثبات باشد کف نیست پس اگر کسی بخواهد بحث کند که چرا آب کف دارد بیراهه رفته است، اما اگر بخواهد بحث کند که چرا در حال حرکت، کف پیدا میشود بله وارد بحث میشود اگر کسی بخواهد بحث کند که چرا قرآن تشابه دارد این بیراهه رفته است، اما اگر کسی بخواهد بحث کند وقتی قرآن به کسوت لفظ درآمد با اصطلاحات ما با ما سخن گفت به صورت سوره و آیه درآمده است با کلمات و عربی و عبری دارد با ما حرف میزند و امثال ذلک، حالا به صورت قرآن یا غیر قرآن، اینجاها چطور تشابه پیدا شده است، آنگاه مسیر سؤال عوض میشود قهراً جوابهای دیگری هم دارد. آن آقایان نوعاً سؤال را بردند در این راه که چرا خداوند تشابه را روا داشت و متشابه را نازل کرده است، سؤال این است. حالا ببینید جوابهایش از چه رقم خواهد بود.
وجوه سخیفه در معنای متشابه
یکی از جوابها آن است که چون فهمیدن متشابهات دشوار است و «أفضَلُ الأعمال أحمزُها» لذا خدای سبحان متشابه نازل کرده است تا مردم با رنج و تلاش قرآن را بفهمند تا ثواب بیشتری ببرند این یک وجه که ایشان از آن به عنوان وجه سخیف یاد میکند یا سرّ اشتمال قرآن بر متشابه این است که اگر قرآن به صراحت سخن میگفت خیلی از اقوام و ملل میرمیدند و متنفر میشدند و حاضر نبودند دربارهٴ قرآن بیندیشند، لذا گاهی دو پهلو گاهی چند پهلو سخن گفت تا صاحبان ملل و نحل دیگر به خودشان این اجازه را بدهند که دربارهٴ قرآن بیندیشند از اول رم نکنند بعد وقتی که آمدند شاید بپذیرند و شاید هم رد کنند این دو وجه، در حالی که قرآن کریم میفرماید ما اهل مداهنه نیستیم اهل سازش نیستیم ، سخن ما سخن فصل است گاهی به صورت حمار اینها را معرض کرد ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ گاهی به صورت کلب ﴿إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ چیزی را فروگذار نکرده است قرآن، گاهی به بتهای بتپرستان آنچنان میتازد که آنها را از هر گونه بتپرستی مشمئز میکند. پس اینکه قرآن به صراحت سخن نگفته است تا اینکه صاحبان ملل رغبت کنند این ناصواب است. وجه سوم این است که قرآن مشتمل بر متشابهات است تا مردم از تقلید نجات پیدا کنند اهل تحقیق باشند بررسی کنند متشابهات را به محکمات ارجاع بدهند و امثال ذلک . این هم نارواست، برای اینکه آنها هم که محکمات است فهمیدن آن بیتحقیق میسر نیست. مگر آیات محکمه استدلال در آن نیست مگر آیاتی که دلالتش بر معنا خیلی روشن است استدلال نمیکند فهمیدن این استدلال، پی بردن به تلازم مقدم و تالی در قیاسهای استثنایی که قرآن دارد همه اینها تحقیق است و نجات از فرقه تقلید.
جواب چهارمی که دادند این بود که گفتند چون قرآن میخواهد متخصصان فراوانی در علوم گوناگون تربیت کند نظیر لغت، امور ادبی و مانند آن، لذا آیاتش را به دو قسم تقسیم کرد؛ محکمات و متشابهات تا در هر رشتهای صاحبنظری بپروراند ، در حالیکه قرآن کریم اگر همهاش هم محکم بود صاحبنظر میپروراند یعنی به فصاحت و بلاغت و سایر شئون ادبی اینها میتوانستند احاطه پیدا کنند، متخصص بشوند تا آن معانی محکمات را بفهمند و در رشتههای دیگر هم باز صاحبنظر باشند، در حالی که آنچه از خود این آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» استفاده میشود این است که این متشابهات دستاویزی است برای فتنهگران نه برای این نازل شده است که متخصّصان بپروراند یا محقّقان تربیت کند، فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ لذا از این چهار جواب، سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) به عنوان وجوه سخیفه یاد میکند و از اینها مبسوطاً جواب نمیدهد. چند جواب را میگویند که اینها تا حدودی قابل توجه است و آن جوابها را هم نقل میکنند و نقد میکنند بعد به حرف خودشان میرسند.
وجوه قابل نقد در معنای متشابه
یکی از آن جوابها این است که سرّ اشتمال قرآن بر متشابه این است که میخواهد امتحان بکند. چون اگر همه آیات محکم بود در دلالتش بر مطلب واضح بود ایمان آوردن به شیء واضح به منزله ایمان به شهادت است و ایمان به شهادت یک امر آزمایشی نیست، چون انسان حس میکند و سود و زیانش را میفهمد و ایمان میآورد یعنی آیاتی که میگوید ظلم نکنید اگر کسی به این آیات ایمان بیاورد خیلی هنر نیست، چون ضرر ظلم را به خوبی درک میکند، اما آیاتی که میگوید برزخ هست، صراط هست، حساب هست، تطایر کتب هست، انطاق جوارح هست اینها که غیب هست اگر کسی به این غیب ایمان بیاورد هنر کرده است. پس برای آزمون انسانها در اینکه به چیزی که درک نمیکنند ایمان بیاورند براساس این نکته متشابهات نازل شده است ، در حالیکه متشابه، مربوط به اسرار غیب نیست متشابه را قرآن معرفی میکند میگوید این دستاویز تبهکاران است نه مشتمل بر غیب است، آن محکمات، مشتمل بر غیب است چه اینکه مشتمل بر شهادت هم است، این آیات محکم هم نظیر ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ﴾ را در بر دارد یا ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ را در بر دارد و هم آنچه مربوط به غیب است، نظیر صراط و حساب و انطاق جوارح و تطایر کتب و امثال ذلک. اینچنین نیست که آن بخشهایی که مربوط به غیب باشد آن بخشها را آیات متشابه به عهده بگیرد، پس این جواب هم نظیر چهار جواب گذشته کافی نیست.
دو محور بحث دربارهٴ متشابهات
پرسش:...
پاسخ: یک بحث در این است که چرا متشابه نازل شده است یک بحث در این است که وظیفه ما دربارهٴ متشابهات چیست. همین خلط را هم آنها کردند، گاهی در تعریف متشابه گفتند: «المتشابه ما یؤمن به ولا یعمل»، گرچه در بعضی از نصوص آمده است ، ولی آنها خیال کردند اینها حقیقت متشابه است، در حالی که اینها وظیفه ماست در برابر محکم و متشابه.
پرسش:...
پاسخ: اما این غیر از آن است که وظیفه ما دربارهٴ متشابه چیست.
پرسش:...
پاسخ: آیات محکم هم همینطور است، محکمات هم مشتمل بر غیب و شهادت است و امتحان هم حاصل است. دو تا مسئله هست که این دو تا مسئله گذشت الآن در مسئله سوم سخن گفته میشود؛ یکی اینکه «المحکم ما هو المتشابه ما هو؟» یکی اینکه وظیفه ماها دربارهٴ محکم و متشابه چیست که اینها بحثش گذشت، بحث کنونی این است که «لم اشتمل القرآن علی المتشابه؟» این مسئله سوم است سه تا مسئله بود، الآن ما فصل هشتم یا دهم از این آیه هستیم و اما الآن این مسائل و این فصول باید از هم جدا بشود؛ یکی که محکم چیست متشابه چیست این یک فصل است [و] یکی اینکه وظیفه ما دربارهٴ محکم و متشابه چیست، بحث دیگر این است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است؟ آنها خیال کردند که قرآن مشتمل بر متشابه است برای اینکه بیازماید خب، با نازل کردن محکمات هم میآزماید.
پرسش:...
پاسخ: ایمان به غیب را قرآن کریم معیار ایمان راستین دانست، وقتی مؤمنین را معرفی میکند میگوید: ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ و خیلی از آیات محکم، مربوط به مغیبات است و میآزماید.
شکوفائی عقل در پرتو آیات متشابه
جواب ششم آن است سرّ اینکه قرآن کریم مشتمل بر متشابه است میخواهد عقل را شکوفا کند. اگر قرآن مشتمل بر محکمات بود مشتمل بر متشابهات نبود عقل به کار نمیافتاد، چون معنای آیات محکم روشن است نیازی به تدبر ندارد، ولی وقتی متشابهات را در بر دارد عقل ناچار است تحمل کند تدبر کند متشابهات را به محکمات ارجاع دهد، ریشهیابی کند و مانند آن و دین چون دین عقل است و شکوفایی عقل هم در این است که متشابهات در قرآن باشد از این جهت قرآن مشتمل بر متشابهات است . صدر این جواب درست است دین، دین عقل است از عقل حمایت کرده است، اما حمایت از عقل هم با تدبر در آیات محکم حاصل میشود (یک)، هم با تدبر در کلّ جهان، خدای سبحان در آیات فراوانی فرمود دربارهٴ خودتان و دربارهٴ جهان تا میتوانید بیندیشید ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ این همه تشویقی که کرده است که شما دربارهٴ جهان بیندیشید دربارهٴ خودتان بیندیشید، رابطه خودتان را با جهان تنظیم بکنید اینها دعوت به شکوفایی عقل است، دیگر لازم نبود یک سلسله آیاتی که نه تنها مشکلی را حل نمیکند احیاناً ممکن است دستاویزی برای فتنهگران باشد پس اینها نمیتواند سرّ اشتمال قرآن کریم بر متشابهات باشد. تعقل را قرآن کریم در این نمیداند که شما با عقلتان متشابهات را حل کنید، چون در همین آیه هم فرمود بالأخره راسخین در علماند که از باطنش با خبرند شما هر چه هم بیندیشید بالأخره نصیبتان نمیشود، مگر اینکه از راسخین در علم مدد بگیرید و راسخین در علم را هم روایات مشخص کرد که اهلبیتاند . عقل گرچه قدرت تدبر دارد، اما آنطور نیست که جای عصمت معصومین را هم بگیرد و بتواند بگوید که من بدون آنها هم باز میتوانم به متشابهات راه پیدا کنم، اینچنین نیست. کیفیت ارجاع متشابه به محکم را هم آنهایی که راسخ در علماند مشخص کردند.
تفاوت تأویل با تفسیر
گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند این ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ عطف بر ﴿اللّهُ﴾ نیست، بلکه ضلع دوم آن منفصله است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ کذا ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ کذا ، اما در بحث اینکه قرآن سراسر قرآن تأویل دارد و اینکه تأویل قرآن را ائمه(علیهمالسلام) میدانند آنجا بحث مفصّلی کرده است قویتر از بحث کسانی که این «واو» را عاطفه گرفتند گفتند: ﴿اللّهُ﴾ تأویل را میداند، راسخون در علم هم تأویل را میدانند و منظورشان از تأویل هم تفسیر است. الآن نام تفسیر طبری همان تأویل است «تأویل القرآن» اسمش «جامعالبیان فی تأویل آی القرآن» اسم این کتاب تفسیر طبری نیست تأویل طبری است و سرّ اینکه او تفسیر را تأویل میداند این است که تأویل به زعم او همان تفسیر است، لذا در ذیل همین آیه ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ﴾ در ذیل این جمله میگوید: «وما یعلم تأویله أی تفسیره» اما سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید در آن بحثی که «التأویل ما هو» آنجا فرمودند تأویل از سنخ تفسیر نیست، تفسیر کاری با لفظ و مفهوم و معنا دارد حالا یا تفسیر به ظاهر است یا تفسیر به باطن است که تفسیر به باطن تفسیر است، ولی تفسیر به باطن و تأویل سنخش از سنخ تفسیر نیست نه تفسیر به ظاهر است، نه تفسیر به باطن تا آنجا که سخن از لفظ است مفهوم است، معناست، دلالت است آنجا قلمرو تأویل نیست، آنجا که عین خارج است وجود خارجی است او را میگویند تأویل که فرمود کلّ قرآن تأویل دارد و در قیامت تأویل قرآن میآید ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ آنگاه تأویل قرآن سنخش از تفسیر بیرون است یعنی حقایقی که قرآن از آنجا نشأت گرفته است و حقایقی که قرآن در معاد به آنجا برمیگردد و آن حقایق را ائمه(علیهم السلام) میدانند از امالکتاب گرفته تا قیامت کبرا که این شده تأویل و این تأویل را عترت طاهره میدانند ، دیگران آمدند این ﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾ را عطف گرفتند بر ﴿اللّهُ﴾ اما تأویل را همان تفسیر دانستند، ایشان فرمودند به شهادت آیات قرآن کریم که تأویل را معنا میکند معلوم میشود تأویل قرآن از سنخ لفظ و مفهوم و معنا و علوم حصولیه و صُوَر ذهنیه و تصور و تصدیق نیست، مثل اینکه یوسف(سلام الله علیه) وقتی به آن مقام رسید که برادران او با پدر و مادرش یا مثلاً پدر و دیگری ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ گفته است ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ﴾ میشود امر خارجی و کلّ قرآن تأویل دارد. پس آنچه در کتابهای تفسیر است هیچکدام تأویل نیست، آن حقیقت خارج که در قیامت ظهور میکند تأویل است، حالا وجوه بعد برای بحث فردا ـ انشاءالله ـ.
«و الحمد لله رب العالمین»
برتری علامه طباطبایی (ره) بر سایر مفسّران در تفسیر متشابهات قرآن
نور بودن سراسر قرآن و گرفتاری آلودگان به متشابهات آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ ﴿7﴾
سرّ وجود متشابهات در قرآن
در بیان معانی محکم و متشابه بخشی از اینها را راغب در مفردات ذکر کرده است بعضی از اینها را هم سیوطی در اتقان و در تفسیر طبری که ریشه همه این حرفها تقریباً از آنجاست بسیاری از این وجوه ذکر شده است که متأخرین از او گرفتند.
یکی از فصولی که مربوط به این قرآنشناسی است که در حقیقت این بحث علمالقرآن است نه جزء مفاهیم قرآن، این است که چرا قرآن کریم مشتمل بر متشابه است اگر همه آیاتش محکم بود چه میشد، چرا خدا فرمود آیات قرآن دو قسم است ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ فایده اشتمال قرآن بر متشابهات چیست، با اینکه قرآن برای هدایت همه نازل شده است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است و با اینکه مدعی است این کتابی که هدایت مردم است برای همه مردم است در همه تاریخ یعنی این دو اصل کلیّت و دوام را هم به همراه دارد؛ برای همه مردم است در همه زمانها و عصرها «إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» چون کلی است و دائمی است بر اساس این دو اصل میشود کتاب خاتَم و خاتِم اگر برای همه مردم است و در هر عصر است پس کتاب دیگری نخواهد آمد آنگاه کتابی که خاتم کتب است و دینی را در بر دارد که خاتم ادیان است چگونه مشتمل بر متشابهات است با اینکه این متشابهات دستاویزی برای فتنهگران خواهد بود و از طرفی خودش مدعی است که ﴿ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالهَزْلِ﴾ و مدعی است که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است و مدعی است که نور است و این نور به همراه رسول اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) نازل شده است و مانند آن.
برتری علامه طباطبایی (ره) بر سایر مفسّران در تفسیر متشابهات قرآن
پس کتابی که مدعی است که نور است چگونه دستاویز افرادی است که ظلمتطلباند این سؤال، جوابهای زیادی از این سؤال داده شد که بخشی ازآن جوابها و نقد آن جوابها در کتاب سیدناالاستاد آمده است . حالا به آنچه دیگران از متقدمین و متأخرین گفتهاند عنایت کنیم تا معلوم بشود که آنچه را هم که سیدناالاستاد آورده است مطلبی نیست در ردیف اقوال دیگر، ممکن است کسی در ردیف دیگران سخن بگوید دیگران ده وجه گفتهاند ایشان یک وجه یازدهمی بگوید این را نمیگویند تحول در تفسیر، حالا شما همه این آرا و اقوالی که در سرّ اشتمال قرآن بر متشابه گفته شد اینها را هم بنگرید بعد نوبت به فرمایش ایشان شد آن هم مطالعه کنید ببینید ایشان قولی در ردیف اقوال دیگر آوردهاند یا تحولی ایجاد کردهاند. تمام آن اقوال بعد از پذیرش این مطلب است که خدا متشابه نازل کرده است یعنی آنچه آمد متشابه بود که آمد همانطوری که محکم آمده است متشابه هم آمده است و همانطوری که اِحکام نازل شد تشابه هم نازل شده است، آنگاه در سرّ اشتمال قرآن بر تشابه، وجوهی گفته شد و ایشان میفرمایند آنچه آمده است محکم آمده است وقتی به نشئه فکر بشر رسید تشابه پیدا کرده است ، نظیر ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ که از آسمان کف نیامد حالا این یک تابلوی مطلب است تا روشن بشود که فرق علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) با دیگر مفسّران این نیست که در ضمن آیهای دیگران ده قول گفتند ایشان یک قول یازدهمی هم دارد، ایشان با این کار راه را نشان داد دیگران راه را گم کرده بودند خیال میکردند قرآن متشابه دارد و خدا متشابه نازل کرده است آنگاه به این فکر افتادند که چرا خدای سبحان متشابه نازل کرده است. ایشان میفرمایند متشابه نازل نشد وقتی به اذهان افراد غیر معصوم رسید تشابهی پیدا شده است، غیر معصوم نمیتواند محکم را محکم بفهمد غیر معصوم با آن مبادی که قبلاً فراهم کرده است با آن قصور و تقصیری که به همراه دارد یک سلسله برداشتهای باطلی در کنار برداشتهای حق است که اینها کف روی آب اذهان افراد عادی است وگرنه قرآن بیکف آمده است، قرآن هرگز متشابهی که دستاویز فتنهگران باشد به همراه ندارد این سراسر نور است و پیروی نور فتنه ندارد و اگر کسی بخواهد این قرآن را آنطوری که آمده است بفهمد یا باید خود معصوم باشد یا قرآن به علاوه عترت را بفهمد وگرنه به دام فتنه میافتد؛ ممکن نیست قرآن منهای عترت را کسی بفهمد و به دام فتنه نیفتد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تمام قرآن اینچنین نیست.
دیدگاه فخررازی پیرامون آیات متشابه
پرسش:...
پاسخ: اگر کسی بیراهه برود محکم هم برای او متشابه است، چه اینکه بعداً خواهد آمد به خواست خدا که امام رازی این آیه ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ که از محکمات قرآن کریم است جزء مصادیق متشابه میشمارد. وقتی کسی تفکر جبری داشت و برای او جبر جا افتاد این آیه که خیلی به خوبی دلالت میکند بر اختیار انسانها او را جزء متشابهات میشمارد. در ذیل همین آیه مبارکه ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ بحثی دارند که متشابه کدام است محکم کدام. یکی از آیاتی را که امام رازی به زعم جبریتش آن را متشابه میداند همین آیه مبارکه پایان سورهٴ «بقره» است که بحثش گذشت و دلالتش خوب روشن است ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ خب، قبل از اینکه ما اسم تشابه را روی این آیه بگذاریم همه شما آقایان در اصول این آیه را خواندهاید و دیدهاید و استدلال کردهاید یا استدلال دیگران را شنیدهاید هرگز این آیه به ذهنتان متشابه میآمد الآن که ما این حرف را از امام رازی نقل کردیم احتمال میدهید که تشابه از فکر خود این مفسر نشأت میگیرد وگرنه اگر از شما سؤال میکردند که ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ محکم است یا متشابه شما احتمال تشابه نمیدادید غرض آن است که محکم متشابه بودن بخشی به برداشت خود مفسران برمیگردد.
بازگشت متشابهات قرآن به محکمات آن
پرسش:...
پاسخ: میفرماید: ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ مثل اینکه بفرماید ما از بالا آب نازل کردیم بخشی از اینها آب سودمندی است بعضی کف روی آب است خب کف روی آب را چه کسی باید از بین ببرد فرمود: ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ «جفاء» یعنی آب برانداز یعنی شما صبر کن خود سیل میآید این کف را از بین میبرد، کف را با کف نمیشود از بین برد آن آب میآید این خلأ را پر میکند جایش از بین میرود کف رفتنی است «جفاء» یعنی آب برانداز، این کف روی آب آمده خودش را نشان داده، اما این سیل که نمیگذارد همیشه کف روی آب بماند که فوراً این را برمیدارد اینچنین نیست که احتیاج داشته باشد کسی کف روی آب را بردارد، خود آب این کف را برمیاندازد از بالا کف نیامده وقتی در اودیه قرار گرفت کف پیدا شد از بالا تشابه نیامده، چون بالا جای تشابه نیست جای فتنهگری نیست وقتی پایین آمده در قالب لفظ آمد به صورت عبری و عربی درآمد با اذهان مردم تماس گرفت میشود متشابه، ولی انسان باید یک وادی باشد یک درّهای باشد که سیل قرآنی از این درّه میگذرد که آن محکمات که ﴿وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ﴾ است در پرتو همان محکمات این متشابهات رخت بربندد، قهراً وقتی آرام شد سراسر آب است بیکف، فرمود اینچنین نیست که متشابه برای همیشه متشابه باشد یا ماندنی باشد که، مگر کودک همیشه کودک است یا بالأخره روزی تغذیه میکند و راه میافتد این متشابهات کودکانی هستند که مادرانی اینها را میپروراند و اینها را راه میاندازند شما صبر کنید اگر محکمات این متشابهات را راه نینداخت اشکال کنید که چرا متشابه در قرآن است. اگر این متشابهات در دامن آن محکمات قانون راه رفتن را یاد میگیرد پس متشابهی ما نداریم، لذا سراسر قرآن محکم است ﴿کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾ حالا این تابلو بحث است: وقتی وارد شدید آنگاه روشن میشود که فرق المیزان با دیگر تفاسیر فرق کتابهایی نیست که در یک ردیف باشند یک کمی یک قدری بالاتر، اینطور نیست.
نور بودن سراسر قرآن و گرفتاری آلودگان به متشابهات آن
پرسش:...
پاسخ: بله؛ معلوم میشود اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند اینها هستند که گرفتار تشابه میشوند وگرنه خود آیه سراسر نور است نور که فتنه ندارد آنکه «فی قلبه زیغ» است معلوم میشود تشابه را او به همراه دارد او میگوید: «حسبنا المتشابهات» متشابهات منهای محکمات را میگیرد، مثل کسی که بگوید: «حسبنا الزّبد» کف منهای آب را بگیرد البته تشنه میماند و قرآن فرموده است که محکمات، امّ کتاب است و نباید گفت کودک را منهای امّ، فرع را منهای اصل میگیریم باید کودک را بعلاوه امّ، فرع را بعلاوه اصل گرفت تا آن اصل سایهافکن باشد و این کودک را بپروراند.
پرسش:...
پاسخ: یعنی آن آیهای که نازل شده است معنای محکمی دارد کفی آمده است رویش به عنوان اوّلین چیزی که انسان با جهان حس اُنس دارد این کف را باید برداشت، زیر این کف یک معنا محکم است این تشابه به منزله زبد و کفی است که روی معنای محکم آیه را پوشانده است سیل محکمات میآید این کف را برمیاندازد تا درون و باطن این کف که آب است روشن بشود وگرنه آیه تشابه ندارد، آنکه «فی قلبه زیغ» است او گرفتار تشابهبینی است این فوراً به سراغ کف میرود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ معنای متشابه همین است نه سراسر قرآن محکم است کتابی است نور ما در قرآن ظلمت نداریم اینکه «فی قلبه زیغ» است مهلت نمیدهد فوراً میرود کف روی آب میگیرد همانطوری که در جهان خارج حقایق نازل شده است یک سلسله باطلهایی همانند کف این حقیقت را همراهی میکند و این سیل خروشان حقیقت این کف را برمیاندازد، آیات قرآن هم بشرح ایضاً [همچنین] خب، چطور در نظام خارج یک عده به دنبال باطل میروند به دنبال کف میروند در بهرهبرداری از تفاسیر قرآن هم اینچنین است؛ قرآن وقتی که در نشئه معنا ظهور میکند آنجا جای لفظ نیست آنجا جای حقیقت و مجاز نیست جای اشتراک لفظی نیست جای اشتراک معنوی نیست این اقسام سیزدهگانه مغالطه اصلاً آنجا راه ندارد، چون هر چیزی حرفش این است ﴿وَمَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ لذا ما وقتی از سطح این فرشتگان عادی بگذریم آنجا اصلاً علم بر منطق نیازی نیست برای اینکه هر چیزی برای خودش روشن است، اما وقتی به جهان کثرت آمده است آنجا که جای اشتراک لفظی است جای اشتراک معنوی است جای حقیقت و مجاز است امثال ذلک است غلط راه پیدا میکند آنوقت میزان میطلبیم و این مغالطات در این نشئه است وگرنه آنجا که جای اشتباه نیست، قرآن وقتی که به عالم لفظ رسیده است در جهان کثرت ظهور کرده است با کلماتی که حقیقت و مجاز دارد، اشتراک لفظی دارد، اشتراک معنوی دارد ترادف دارد تباین دارد امثال ذلک دارد اذهان که با این مطالب مأنوساند با همین مطالب بخواهند قرآن را بفهمند احیاناً بعضی از آیات آن معنایی که این شخص فهمیده است و کف روی آیه بود این زمینه فتنهگری ﴿فأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ را فراهم کرده است وگرنه آنچه نازل شد یکدست نور است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ همین اشاره شد همین ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ که نزد ما جزء محکمات است، نزد اشاعره جزء متشابهات است. امام رازی تصریح میکند که ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا﴾ جزء متشابهات است ، نوع آیاتی که دلالت بر اختیار میکند جبریه اینها را متشابه میدانند به فکر توجیهاند.
حذف محکم و متشابه در آیات قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: آنجا محکمش هم محکم است مفصّلش هم محکم، چه اینکه که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم که فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً﴾ یعنی سراسر او متشابه است، آن متشابه بودن و آن محکم بودن عمومی که همه آیات متشابه است و همه آیات محکم است، در آن بحثهای اولیه این آیه مبارکه اشاره شد که غیر از این محکم و متشابهی است که اینجا دارد بحث میشود، ولی منظور آن است که خدا در ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ آنجا متشابه نفرمود وقتی به جهان طبیعت آمد به عالم لفظ آمد اینجا که اینگونه از اصطلاحات مطرح است تشابه پیدا میشود و تشابه جایش همین جاست و تشابه آن است که یک چهرهاش حق است یک چهرهاش باطل آن باطل از آن ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ است که آمده روی آن آب محکم را پوشانده است وگرنه چیزی که دستاویز فتنهگران باشد ریشهای در امّ الکتاب ندارد [و] از آنجا نازل نشد.
پرسش:...
پاسخ: اما آب در عالم کثرت وقتی در این بیابانها راه افتاد کف دارد وگرنه آنجایی که مخزن غیب است بیکف است.
پرسش:...
پاسخ: کف روی آب را میپوشاند آب نیست، برای خروش آب است و برای حرکت آب، آن هم در این نشئه نه آن نشئه. در مخزن الهی کف نیست وقتی به جهان طبیعت و ماده آمد و حرکت کرد کفی روی حق را در عالم طبیعت بر اثر حرکت میپوشاند. آنگاه خود آن آب در اثر حرکت این کف را از بین میبرد ﴿فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خب، مثل اینکه قرآن میفرماید افراد باطلگرا به سراغ آن کف میروند؛ باطل را کسی میطلبد که «فی قلبه زیغ» باشد. اینجا هم دنبال تشابه کسی میگردد که «فی قلبه زیغ» باشد.
پرسش:...
پاسخ: به همین دلیل ما نیازمند به عترت طاهرهایم، که قرآن منهای عترت یعنی قرآن منهای قرآن.
جایگاه ممتاز المیزان در میان تفاسیر
پرسش:...
پاسخ: چرا فرمود:﴿لاَ یَمَسُّهُ﴾ این بحثش گذشت که ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ مطهرون را هم در سوره «احزاب» مشخص کرد که اهلبیتاند دیگر. فرمود کسی به آن دست نمیزند مگر مطهّر، مطهّر هم به شهادت آیه سوره «احزاب» اهلبیتاند، پس کسی نمیتواند قرآن را بفهمد مگر اینها. پس اگر کسی بگوید: «حسبنا کتاب الله» یعنی قرآن منهای قرآن، فقط متشابهات گیرش میآید. حالا بنگرید ببینید آن اقوال چه است تا یکی پس از دیگری آن اقوال وقتی از بین رفت میرسیم به سخن سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) و این برای آن گفته شد که المیزان مثل مجمعالبیان و امثال ذلک نیست که کسی که طلبهای که پنج، شش سال درس خارج خوانده بتواند همینطوری این را مرور کند و مطالعه کند بفهمد. اینجاهای المیزان یعنی هشت، ده جلد اول المیزان مخصوصاً این بخشها اینطور نیست نظیر کفایه و اسفار و امثال ذلک نیست این قسمتهای المیزان، که کسی مطالعه بکند خیال بکند بفهمد اینطور نیست، حالا شما بنگرید که این مرد یک مرد عادی است حرفهای عادی دارد یا آنطوری که مرحوم شهید مطهری گفته دویست سال باید بگذرد تا کسی بیاید بفهمد آن حرف، آن حرف است و شما این تفسیر را از تفسیر طبری تا تفسیر صافی که در دست دارید یا بعد که آمد، بنگرید این حرفها را و حرفهای ایشان را هم بنگرید. خب، پس بحث در این است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است چرا قرآن متشابه دارد؟ آنها خیال کردند قرآن متشابه دارد و خدا تشابه نازل کرده است آنگاه دارند به این فکر میافتند که این را توجیح کنند که چرا قرآن متشابه دارد و قرآن تشابه دارد، مثل اینکه کسی بیاید بحث کند که چرا آب کف دارد این خودش را به زحمت انداخت اول طرح سؤال درست نیست آب کف ندارد، آب اگر کف میداشت در آن مخزن اولی با کف بود این اودیه و این حرکت چون همهشان جا ندارند هر کدام باید یک محدوده خاصی را بپذیرد این حرکت باعث میشود کف پیدا میشود، اگر حرکت نباشد ثبات باشد کف نیست پس اگر کسی بخواهد بحث کند که چرا آب کف دارد بیراهه رفته است، اما اگر بخواهد بحث کند که چرا در حال حرکت، کف پیدا میشود بله وارد بحث میشود اگر کسی بخواهد بحث کند که چرا قرآن تشابه دارد این بیراهه رفته است، اما اگر کسی بخواهد بحث کند وقتی قرآن به کسوت لفظ درآمد با اصطلاحات ما با ما سخن گفت به صورت سوره و آیه درآمده است با کلمات و عربی و عبری دارد با ما حرف میزند و امثال ذلک، حالا به صورت قرآن یا غیر قرآن، اینجاها چطور تشابه پیدا شده است، آنگاه مسیر سؤال عوض میشود قهراً جوابهای دیگری هم دارد. آن آقایان نوعاً سؤال را بردند در این راه که چرا خداوند تشابه را روا داشت و متشابه را نازل کرده است، سؤال این است. حالا ببینید جوابهایش از چه رقم خواهد بود.
وجوه سخیفه در معنای متشابه
یکی از جوابها آن است که چون فهمیدن متشابهات دشوار است و «أفضَلُ الأعمال أحمزُها» لذا خدای سبحان متشابه نازل کرده است تا مردم با رنج و تلاش قرآن را بفهمند تا ثواب بیشتری ببرند این یک وجه که ایشان از آن به عنوان وجه سخیف یاد میکند یا سرّ اشتمال قرآن بر متشابه این است که اگر قرآن به صراحت سخن میگفت خیلی از اقوام و ملل میرمیدند و متنفر میشدند و حاضر نبودند دربارهٴ قرآن بیندیشند، لذا گاهی دو پهلو گاهی چند پهلو سخن گفت تا صاحبان ملل و نحل دیگر به خودشان این اجازه را بدهند که دربارهٴ قرآن بیندیشند از اول رم نکنند بعد وقتی که آمدند شاید بپذیرند و شاید هم رد کنند این دو وجه، در حالی که قرآن کریم میفرماید ما اهل مداهنه نیستیم اهل سازش نیستیم ، سخن ما سخن فصل است گاهی به صورت حمار اینها را معرض کرد ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ گاهی به صورت کلب ﴿إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ چیزی را فروگذار نکرده است قرآن، گاهی به بتهای بتپرستان آنچنان میتازد که آنها را از هر گونه بتپرستی مشمئز میکند. پس اینکه قرآن به صراحت سخن نگفته است تا اینکه صاحبان ملل رغبت کنند این ناصواب است. وجه سوم این است که قرآن مشتمل بر متشابهات است تا مردم از تقلید نجات پیدا کنند اهل تحقیق باشند بررسی کنند متشابهات را به محکمات ارجاع بدهند و امثال ذلک . این هم نارواست، برای اینکه آنها هم که محکمات است فهمیدن آن بیتحقیق میسر نیست. مگر آیات محکمه استدلال در آن نیست مگر آیاتی که دلالتش بر معنا خیلی روشن است استدلال نمیکند فهمیدن این استدلال، پی بردن به تلازم مقدم و تالی در قیاسهای استثنایی که قرآن دارد همه اینها تحقیق است و نجات از فرقه تقلید.
جواب چهارمی که دادند این بود که گفتند چون قرآن میخواهد متخصصان فراوانی در علوم گوناگون تربیت کند نظیر لغت، امور ادبی و مانند آن، لذا آیاتش را به دو قسم تقسیم کرد؛ محکمات و متشابهات تا در هر رشتهای صاحبنظری بپروراند ، در حالیکه قرآن کریم اگر همهاش هم محکم بود صاحبنظر میپروراند یعنی به فصاحت و بلاغت و سایر شئون ادبی اینها میتوانستند احاطه پیدا کنند، متخصص بشوند تا آن معانی محکمات را بفهمند و در رشتههای دیگر هم باز صاحبنظر باشند، در حالی که آنچه از خود این آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» استفاده میشود این است که این متشابهات دستاویزی است برای فتنهگران نه برای این نازل شده است که متخصّصان بپروراند یا محقّقان تربیت کند، فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ لذا از این چهار جواب، سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) به عنوان وجوه سخیفه یاد میکند و از اینها مبسوطاً جواب نمیدهد. چند جواب را میگویند که اینها تا حدودی قابل توجه است و آن جوابها را هم نقل میکنند و نقد میکنند بعد به حرف خودشان میرسند.
وجوه قابل نقد در معنای متشابه
یکی از آن جوابها این است که سرّ اشتمال قرآن بر متشابه این است که میخواهد امتحان بکند. چون اگر همه آیات محکم بود در دلالتش بر مطلب واضح بود ایمان آوردن به شیء واضح به منزله ایمان به شهادت است و ایمان به شهادت یک امر آزمایشی نیست، چون انسان حس میکند و سود و زیانش را میفهمد و ایمان میآورد یعنی آیاتی که میگوید ظلم نکنید اگر کسی به این آیات ایمان بیاورد خیلی هنر نیست، چون ضرر ظلم را به خوبی درک میکند، اما آیاتی که میگوید برزخ هست، صراط هست، حساب هست، تطایر کتب هست، انطاق جوارح هست اینها که غیب هست اگر کسی به این غیب ایمان بیاورد هنر کرده است. پس برای آزمون انسانها در اینکه به چیزی که درک نمیکنند ایمان بیاورند براساس این نکته متشابهات نازل شده است ، در حالیکه متشابه، مربوط به اسرار غیب نیست متشابه را قرآن معرفی میکند میگوید این دستاویز تبهکاران است نه مشتمل بر غیب است، آن محکمات، مشتمل بر غیب است چه اینکه مشتمل بر شهادت هم است، این آیات محکم هم نظیر ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ﴾ را در بر دارد یا ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ را در بر دارد و هم آنچه مربوط به غیب است، نظیر صراط و حساب و انطاق جوارح و تطایر کتب و امثال ذلک. اینچنین نیست که آن بخشهایی که مربوط به غیب باشد آن بخشها را آیات متشابه به عهده بگیرد، پس این جواب هم نظیر چهار جواب گذشته کافی نیست.
دو محور بحث دربارهٴ متشابهات
پرسش:...
پاسخ: یک بحث در این است که چرا متشابه نازل شده است یک بحث در این است که وظیفه ما دربارهٴ متشابهات چیست. همین خلط را هم آنها کردند، گاهی در تعریف متشابه گفتند: «المتشابه ما یؤمن به ولا یعمل»، گرچه در بعضی از نصوص آمده است ، ولی آنها خیال کردند اینها حقیقت متشابه است، در حالی که اینها وظیفه ماست در برابر محکم و متشابه.
پرسش:...
پاسخ: اما این غیر از آن است که وظیفه ما دربارهٴ متشابه چیست.
پرسش:...
پاسخ: آیات محکم هم همینطور است، محکمات هم مشتمل بر غیب و شهادت است و امتحان هم حاصل است. دو تا مسئله هست که این دو تا مسئله گذشت الآن در مسئله سوم سخن گفته میشود؛ یکی اینکه «المحکم ما هو المتشابه ما هو؟» یکی اینکه وظیفه ماها دربارهٴ محکم و متشابه چیست که اینها بحثش گذشت، بحث کنونی این است که «لم اشتمل القرآن علی المتشابه؟» این مسئله سوم است سه تا مسئله بود، الآن ما فصل هشتم یا دهم از این آیه هستیم و اما الآن این مسائل و این فصول باید از هم جدا بشود؛ یکی که محکم چیست متشابه چیست این یک فصل است [و] یکی اینکه وظیفه ما دربارهٴ محکم و متشابه چیست، بحث دیگر این است که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است؟ آنها خیال کردند که قرآن مشتمل بر متشابه است برای اینکه بیازماید خب، با نازل کردن محکمات هم میآزماید.
پرسش:...
پاسخ: ایمان به غیب را قرآن کریم معیار ایمان راستین دانست، وقتی مؤمنین را معرفی میکند میگوید: ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ و خیلی از آیات محکم، مربوط به مغیبات است و میآزماید.
شکوفائی عقل در پرتو آیات متشابه
جواب ششم آن است سرّ اینکه قرآن کریم مشتمل بر متشابه است میخواهد عقل را شکوفا کند. اگر قرآن مشتمل بر محکمات بود مشتمل بر متشابهات نبود عقل به کار نمیافتاد، چون معنای آیات محکم روشن است نیازی به تدبر ندارد، ولی وقتی متشابهات را در بر دارد عقل ناچار است تحمل کند تدبر کند متشابهات را به محکمات ارجاع دهد، ریشهیابی کند و مانند آن و دین چون دین عقل است و شکوفایی عقل هم در این است که متشابهات در قرآن باشد از این جهت قرآن مشتمل بر متشابهات است . صدر این جواب درست است دین، دین عقل است از عقل حمایت کرده است، اما حمایت از عقل هم با تدبر در آیات محکم حاصل میشود (یک)، هم با تدبر در کلّ جهان، خدای سبحان در آیات فراوانی فرمود دربارهٴ خودتان و دربارهٴ جهان تا میتوانید بیندیشید ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ این همه تشویقی که کرده است که شما دربارهٴ جهان بیندیشید دربارهٴ خودتان بیندیشید، رابطه خودتان را با جهان تنظیم بکنید اینها دعوت به شکوفایی عقل است، دیگر لازم نبود یک سلسله آیاتی که نه تنها مشکلی را حل نمیکند احیاناً ممکن است دستاویزی برای فتنهگران باشد پس اینها نمیتواند سرّ اشتمال قرآن کریم بر متشابهات باشد. تعقل را قرآن کریم در این نمیداند که شما با عقلتان متشابهات را حل کنید، چون در همین آیه هم فرمود بالأخره راسخین در علماند که از باطنش با خبرند شما هر چه هم بیندیشید بالأخره نصیبتان نمیشود، مگر اینکه از راسخین در علم مدد بگیرید و راسخین در علم را هم روایات مشخص کرد که اهلبیتاند . عقل گرچه قدرت تدبر دارد، اما آنطور نیست که جای عصمت معصومین را هم بگیرد و بتواند بگوید که من بدون آنها هم باز میتوانم به متشابهات راه پیدا کنم، اینچنین نیست. کیفیت ارجاع متشابه به محکم را هم آنهایی که راسخ در علماند مشخص کردند.
تفاوت تأویل با تفسیر
گرچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند این ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ عطف بر ﴿اللّهُ﴾ نیست، بلکه ضلع دوم آن منفصله است که ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ کذا ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ﴾ کذا ، اما در بحث اینکه قرآن سراسر قرآن تأویل دارد و اینکه تأویل قرآن را ائمه(علیهمالسلام) میدانند آنجا بحث مفصّلی کرده است قویتر از بحث کسانی که این «واو» را عاطفه گرفتند گفتند: ﴿اللّهُ﴾ تأویل را میداند، راسخون در علم هم تأویل را میدانند و منظورشان از تأویل هم تفسیر است. الآن نام تفسیر طبری همان تأویل است «تأویل القرآن» اسمش «جامعالبیان فی تأویل آی القرآن» اسم این کتاب تفسیر طبری نیست تأویل طبری است و سرّ اینکه او تفسیر را تأویل میداند این است که تأویل به زعم او همان تفسیر است، لذا در ذیل همین آیه ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ﴾ در ذیل این جمله میگوید: «وما یعلم تأویله أی تفسیره» اما سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید در آن بحثی که «التأویل ما هو» آنجا فرمودند تأویل از سنخ تفسیر نیست، تفسیر کاری با لفظ و مفهوم و معنا دارد حالا یا تفسیر به ظاهر است یا تفسیر به باطن است که تفسیر به باطن تفسیر است، ولی تفسیر به باطن و تأویل سنخش از سنخ تفسیر نیست نه تفسیر به ظاهر است، نه تفسیر به باطن تا آنجا که سخن از لفظ است مفهوم است، معناست، دلالت است آنجا قلمرو تأویل نیست، آنجا که عین خارج است وجود خارجی است او را میگویند تأویل که فرمود کلّ قرآن تأویل دارد و در قیامت تأویل قرآن میآید ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ آنگاه تأویل قرآن سنخش از تفسیر بیرون است یعنی حقایقی که قرآن از آنجا نشأت گرفته است و حقایقی که قرآن در معاد به آنجا برمیگردد و آن حقایق را ائمه(علیهم السلام) میدانند از امالکتاب گرفته تا قیامت کبرا که این شده تأویل و این تأویل را عترت طاهره میدانند ، دیگران آمدند این ﴿وَالرَّاسِخُونَ﴾ را عطف گرفتند بر ﴿اللّهُ﴾ اما تأویل را همان تفسیر دانستند، ایشان فرمودند به شهادت آیات قرآن کریم که تأویل را معنا میکند معلوم میشود تأویل قرآن از سنخ لفظ و مفهوم و معنا و علوم حصولیه و صُوَر ذهنیه و تصور و تصدیق نیست، مثل اینکه یوسف(سلام الله علیه) وقتی به آن مقام رسید که برادران او با پدر و مادرش یا مثلاً پدر و دیگری ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ گفته است ﴿هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ﴾ میشود امر خارجی و کلّ قرآن تأویل دارد. پس آنچه در کتابهای تفسیر است هیچکدام تأویل نیست، آن حقیقت خارج که در قیامت ظهور میکند تأویل است، حالا وجوه بعد برای بحث فردا ـ انشاءالله ـ.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است