display result search
منو
تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش ششم

تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش ششم"

عوامل پیدایش اختلاف در شریعت‌ها و مذاهب
سوء سیرت علما، موجب پیدایش اختلاف در مسیحیت
علّت اختصاص خطابی مستقل برای زنها در برخی از احکام قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾

عوامل پیدایش اختلاف در شریعت‌ها و مذاهب
فصل دوم آیهٴ محل بحث این بود که تنها عامل اختلاف، سوء سیرهٴ علمای دین بود یعنی بعد از اینکه اختلاف دو قِسم تقسیم شد اختلاف دین و اختلاف مذهب و معلوم شد که در دین هیچ اختلافی نیست، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ و اختلاف مذهب به عنوان اختلاف شِرعه و منهاج یک اختلاف محمودی است و در هر دینی هم به مناسبت زمان و مکان پیدا می‌شود، آن‌گاه وقتی انسان به ادیان موجود می‌رسد می‌بیند یک اختلاف فراوان و جوهری بین این ادیان هست.

سوء سیرت علما، موجب پیدایش اختلاف در مسیحیت
اسلام بر این است که ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ و ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ و امثال ذلک؛ اما یهودیت و مسیحیت سخنان آنها در همین حد است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مائده و مانند آن مطرح است. در اواخر سورهٴ «نساء» آیهٴ 171 این است که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَما فِی الاَرْض وَکَفَی بِاللّهِ وَکِیلاً﴾ این تثلیث که در مسیحیت راه پیدا کرد از انجیل نبود، از مسیح(سلام الله علیه) نبود، از علمای راستین مسیحیت نبود، از علمای سوء مسیحیت بود. از خود مسیح نبود چون در آیهٴ بعدی می‌فرماید: ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ خود مسیح بندهٴ خاص خدا بود، از علمای راستین مسیحیت نبود، چون قرآ‌ن کریم از علمای حقیقی اهل کتاب به عظمت یاد می‌کند. در سورهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 113 به بعد این است که ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ ٭ وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَن یُکْفَرُوهُ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ﴾ که با این عظمت از گروهی از اهل کتاب تجلیل می‌کند.

علل پیدایش اختلاف در یهودیت
چه اینکه مفسّران راستینِ اهل کتاب را در ردیف انبیای بنی‌اسرائیل می‌شمارد، می‌فرماید تورات که آمده است، انبیا که بعد از موسای کلیم(سلام الله علیه) ظهور کردند به همان تورات حکم کردند و علمای راستین هم به همان تورات حکم کردند. آیهٴ 44 سورهٴ «مائده» این است که ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ﴾؛ فرمود تورات که حاوی هدایت و نور بود ما نازل کردیم، انبیایی که بعد از موسای کلیم(سلام الله علیهم) آمده‌اند به همین تورات حکم کردند در بین بنی‌اسرائیل، ربّانیون و احبار هم برابر همین تورات بدون تحریف حکم کردند. آن عالِمی را ربّانی می‌گویند که کثیرالارتباط به رب باشد و مربی خوب جامعه هم باشد، هم مربّی دلسوز باشد نسبت به مردم که مدبّر خوبی باشد برای مردم و کثیرالتدبیر و التربیب باشد نسبت به جامعه و هم کثیرالربط باشد نسبت به رب تا بشود ربّانی و انبیا آمدند که علما را ربّانی کنند. در همین آیه 44 سورهٴ «مائده» فرمود این تورات را که موسی(سلام الله علیه) دریافت کرد انبیای بعد از او و ربانیون و اخبار که حافظان راستین تورات بودند برای مردم تفسیر می‌کردند.
خب، پس این اختلاف نه از خود مسیح بود نه در تورات و انجیل بود، نه از علمای راستین، حالا اصل اختلاف معلوم بشود چیست تا عاملان این اختلاف هم مشخص بشود که چه گروهی بودند.

تبیین برخی از تحریفات تورات و انجیل در قرآن
اختلاف درباره مسیحیت همان بود که اشاره شد و آیات دیگر هم هست. درباره یهودیت آیهٴ 64 سورهٴ «مائده» این است که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ که این سر از تفویض درآورده است ﴿وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ که یک تفاوت اساسی و تفاوت کلامی است. درباره مسیحیت همین سورهٴ «مائده» آیهٴ 75 این است ﴿مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلاَنِ الطَّعَامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الآیَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾؛ مسیح بنده‌ای از بندگان خداست، رسولی از مرسلین الهی(علیهم السلام) است فرزند مادری است که جسم بودند، غذا می‌خوردند و مانند آن. ما آیات الهی را این‌‌چنین برای مردم تبیین می‌کنیم، آن‌گاه مفسّرین دروغین انجیل همین آیات را برای مردم «بما تهوی أنفسهم» تفسیر می‌کنند ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ یعنی از مسیح، تا خدای سبحان اذن ندهد هیچ کاری ساخته نیست؛ نه ضار است و نه نافع. در همین سورهٴ «مائده» می‌فرماید: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَابَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مَنْ أَنْصَارٍ ٭ لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ ، ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ آن است که در عرض اینهاست واحد عددی است از هر جا شروع بکنی سوّمی خداست؛ أب و إبن و روح‌القدس هست، روح‌القدس هست و مسیح هست و سومیشان خداست ـ معاذالله‌ـ که ثالث اینهاست.

علت نکوهش علمای یهود و نصارا در قرآن
فرمود این سخن، سخن مسیح نیست، سخن انجیل نیست، سخن علمای راستین یهود مسیحیت نیست، بلکه گروه خاصی از احبار و رهبان‌اند که از این گروه خاص از احبار و رهبان هم این‌‌چنین قرآ‌ن کریم یاد می‌کند، می‌فرماید چرا احبار و رهبان جلوی کج‌اندیشی اهل کتاب را نگرفتند، آیهٴ 63 سورهٴ «مائده» این است که ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾ اول بفرماید چرا این ربانیون و احبار جلوی مردم را نگرفتند، جلوی فساد را نگرفتند نهی از منکر نکردند، بعد می‌فرماید که این ربانیون و احبار نه تنها جلوی فساد را نگرفتند، بلکه خود به دام فساد افتادند. همان آیهٴ معروف سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که کثیری از احبار و رهبان اکل مال باطل را سیرهٴ خود کردند. آیهٴ 34 سورهٴ «توبه» این است که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الاَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ آن‌‌گاه فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ در همین سورهٴ «توبه» آیهٴ سی می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ حالا سؤال: این تثلیث یا آن ثنویت را یهودیت و مسیحیت از کجا آموختند؟
جواب: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ هم اینها تقلید کور کردند، هم آنها تفسیر به رأی کردند. اینها در حقیقت یک تنبّی بود به صورت علم یعنی اینها داعیه نبوّت داشتند در کِسوت تفسیر انجیل حرفها را به مردم گفتند می‌خواستند صریحاً بگویند ما پیامبریم، نتوانستند. حرفهای آن پیامبر را تحریف کردند به دست خود نوشتند و به مردم می‌گفتند «هذ ا کلام الله» که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ این یک تنبّی است، دعوی نبوت است؛ منتها در کسوت تفسیر انجیل.

پرسش:...
پاسخ: آن چون خاتم ادیان نبود آزاد گذاشتند؛ اما این چون خاتم ادیان است بعد پیامبری هم نخواهد آمد اگر ـ معاذالله‌ـ تحریف عبارتی در قرآن راه پیدا می‌کرد یعنی دینی در روی زمین نمی‌ماند و اما تحریف معنوی چرا، تفسیر به رأی کردند که 72 ملت به جان فرقه ناجیه افتادند دیگر، همه این جنگ 72 ملت علیه این فرقه امامیه همین است دیگر، اینها همان مشایخ سوء هستند که به دنبال اینها راه افتادند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود اینها کثیری از احبار و رهبان اموال مردم را به عنوان اکل سحت گرفتند و مردم هم اینها را به عنوان ارباب پذیرفتند ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ﴾ از یک طرف مسیح را معبود کردند، از طرف دیگر حرف احبار و رهبان را پذیرفتند در حقیقت احبار و رهبان داعیه نبوت داشتند در کسوت تفسیر انجیل، در حالی که مردم ﴿مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ .

تحریف دین در اثر کتمان حق و دعوت به خویش
بنابراین اختلافی که بین مسیحیت و یهودیت و اسلام است یک اختلاف جوهری است که به هیچ وجه قابل حل نیست. این اختلاف جوهری در خود کتاب آسمانی نبود از زمان وحی نبود از تفسیر علمای راستین نبود از تفسیر مشایخ سوء نشئت گرفت، لذا می‌فرماید که در همین آیهٴ محل بحث و سایر آیات می‌فرماید که هیچ عاملی برای تفرقه نبود، مگر کار مشایخ سوء، در حالی که اسلام آمده است تا اینکه مردم را در بین اینها علمای ربّانی تربیت کند. همین آیهٴ محل بحث می‌فرماید هیچ تفرقه‌ای پیدا نشد مگر این تفرقه بعد از قیام حجت است بعد از اتمام حجت است که فرمود: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ در حالی که قرآن می‌فرماید این کتاب آمده است تا شما را عالم ربانی بکند، بپروراند هیچ پیامبری نیامد که مردم را به طرف خود دعوت کند. نشانهٴ اینکه اینها عالماً دست به این تفسیر به رأی زدند در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هست، آیهٴ 69 به بعد ﴿وَدَّت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ٭ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ یَا أَهْلَ الکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ اینکه خطاب به تودهٴ مردم نیست این ﴿وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾، ﴿وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ برای علمای آنهاست و اگر عده‌ای همین حرف را تکرار می‌کنند، چون ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ اول این مشایخ سوء تفسیر به رأی کردند، حق را کتمان کردند در حالی که می‌دانند، بعد عده‌ای هم کورکورانه از اینها تقلید کردند که ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ لذا تعبیر قرآن کریم این است که ﴿یَا أَهْلَ الکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.

جامعه ربّانی، رهآورد تعالیم انبیا
در قسمتهای دیگر آیات فراوانی در همین زمینه هست، گاهی آنها را به عنوان شاهد، گاهی به عنوان عالم یاد می‌کند که شما می‌دانید یا شاهدید و عمداً دست به این تحریف می‌زنید در حالی که کتاب آمده است شما را عالم ربّانی کند و هیچ پیامبری نیامد که مردم را به خود دعوت کند، شما که خود را وارث آن پیامبر می‌دانید چرا مردم را به خود دعوت می‌کنید. در همین سورهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 79 این است که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾؛ هیچ پیامبری نیامد و حق هم ندارد و این‌‌چنین نمی‌کند که وحی را دریافت کند، بعد به جای اینکه مردم را به الله دعوت کند، مردم را به خود دعوت کند، این سیرهٴ انبیا(علیهم السلام): ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾ این حرف هرگز نمی‌زند ﴿وَلکِن﴾ این را می‌گویند ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ حرف ِانبیا این نیست که ما را بپرستید، مردم را به خود دعوت کنند. حرف انبیا این است که عالم ربّانی بشوید، از راه تعلیم وحی و درس و مذاکرهٴ کتاب آسمانی، عالم ربّانی بشوید کثیرالارتباط با رب باشید و مدبّر خوب جامع، این‌‌چنین نیست که تهذیب نفوس و تربیت مردم کار آسانی باشد یا هر کسی سِمتی را پیدا کرد موفق بشود که عده‌ای را بپروراند و به همراه خود بهشت ببرد، این کار هر کسی نیست. مردم هم گوش به حرف هر کسی نمی‌دهند، آن‌که به حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «یا علی! لان یهدی الله بیدیک رجلاً خیرٌ لک مما طلعت علیه الشمس و غَربت علیه و لک ولاؤُهُ یا علی» سرّش همین است این کار کوچکی نیست آدم هنر داشته باشد که عده‌ای را از سوختن نجات بدهد بهشتی کند، اگر کسی موفق شد با بیانش، با امامتش، با نمازش، با سخنرانی‌اش عده‌ای را از جهنم برهاند، بهشتی کند این به حق وارث پیغمبر است با علمش و با عملش.
فرمود انبیا، حرف همه انبیا این است این جزء دین است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ چون این‌گونه از تعبیرات مخصوص موسی و عیسی و ابراهیم(علیهم السلام) نیست اینها مربوط به نبوت عامه است. بحثهای قرآن کریم بعضی قصه و جریان انبیای خاص است مثل جریان اینکه ابراهیم چه کرد ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ﴾ یا موسی با فرعون چه کرد یا موسی با هارون(سلام الله علیهما) این دوتایی با بنی‌اسرائیل چه کردند و مانند آن، اینها قصص جزئی است. یک سلسله بحثها برای نبوت عامه است آن بحثها که برای نبوت عامه است لسانش این است ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ این برای نبوت عامه است. ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾ برای نبوت عامه است. کسی نمی‌تواند بدون اذن خدا معجزه بیاورد این برای نبوت عامه است، کسی حق ندارد بعد از دریافت وحی مردم را به خود دعوت کند برای نبوت عامه است، کسی نمی‌تواند با خدا سخن بگوید مگر از سه راه این برای نبوت عامه است.
این وقتی جزء نبوت عامه شد در متن دین قرار می‌گیرد ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ این رهاورد همه انبیاست. این جزء نبوت عامه است که شما عالم ربّانی باشید از راه تعلیم و از راه تدریس؛ مردم را خوب بپرورانید این حرف همه انبیاست ﴿وَلاَ یَأْمُرُکُم أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّیِنَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرکُمْ بالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ هرگز خدای سبحان اجازه نمی‌دهد شما پیامبری را حرفی که از خودش بزند قبول کنید ـ معاذالله‌ـ هیچ پیامبری از خودش حرف نمی‌زند، اجازه نمی‌دهد که فرشته را عبادت کنید چه رسد به اینکه علمایتان را بپرستید.

انتساب برخی برداشتها به خداوند، عامل تحریف دین
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بحث مبسوطی درباره مسیحیت هست و همین سورهٴ «آل‌عمران»ی که در پیش داریم بحث مبسوطی درباره مسیحیت هست که به خواست خدا یکی پس از دیگری خواهد آمد؛ اما در نوع این موارد قرآن می‌فرماید شما می‌دانید چرا تحریف می‌کنید. این گروه با ترویج آ‌ن مسئلهٴ عظمت اهل کتاب و مانند آن یهودیت را بر سایر فِرَق مسلّط کردند در هنگام تفسیر قرآن دهنشان را باز نمی‌کنند که درست حرف بزنند وقتی از این گروه یاد می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 78 می‌فرماید: ﴿وإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ طوری بیان می‌کند که شما خیال بکنید دارد انجیل معنا می‌کند این حرف خود را به کسوت انجیل به شما ارائه می‌دهد در حالی که این‌‌چنین نیست ﴿لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ می‌گویند این از نزد خداست، آن‌گاه معلوم می‌شود که این ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ که دو فصل بود: یکی اختلاف در الله ـ آن اختلاف بین موحّد و ملحد است ملحد می‌گوید نیست، موحّد می‌گوید هست ـ . اختلاف دوم اختلافی است که بین موحّدین است؛ موحّدین می‌گویند دینی که ﴿عِندِ اللّهِ﴾ هست اسلام هست، یهودیت می‌گوید دینی که ﴿عِندِ اللّهِ﴾ هست یهودیت است، مسیحیت می‌گوید دینی که ﴿عِندِ اللّهِ﴾ هست مسیحیت هست این ﴿عِندِ اللّهِ﴾ گفتند آنها همین است که در آیهٴ 78 سورهٴ «آل‌عمران» تبیین شد فرمود که حرف خود را می‌زنند و می‌خواهند بگویند ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست ﴿وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اما ﴿وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ ﴿وَیَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾ این خطای در تطبیق و امثال ذلک نیست، این عمداً تفسیر به رأی کردن است و بدعت نهادن است، لذا یا کلمهٴ ﴿تَشْهَدُونَ﴾ یا کلمه ﴿تَعْلَمُونَ﴾ یا کلمه ﴿یَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن ذکر شده است.

ممدوح بودن اختلاف در نظام تکوین و مباحث علمی
در آیهٴ محل بحث هم می‌فرماید: ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ است ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ در آن آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم آمده بود که بعد از بیّنه است، در سورهٴ «بیّنه» هم آمده است که اینها بعد از بیّنه یعنی بعد از اینکه حق برای آنها روشن شده است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بعد از آن آمدند اختلاف انداختند‎ ، نه اینکه اختلاف نظر باشد. این اختلاف نظر را تقدیس می‌کند قرآن، چون اختلاف نظر زمینهٴ تکامل است فرمود اصلاً عالم با این اختلاف خلق شد تا اینکه یکی دیگری را مسخّر کند، نظام بگرداند. همان‌طوری که در کارهای اجرایی تفاوتی هست، در کارهای علمی هم یک تفاوتی هست. آیهٴ 32 سورهٴ «زخرف» یک تفاوت عمومی را امضا می‌کند ﴿أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾؛ مردم اگر همه‌شان در یک حدّ مشخصی از استعداد و سلیقه و گرایش باشند کارها منظم نخواهد شد چون نیازها بشر زیاد است، کارها زیاد است، اگر استعدادها و گرایشها یک دست باشد هرگز نمی‌شود به همه نیازها پاسخ داد.

تفاوت مسخره کردن با تسخیر گرفتن
انسان ارتباطی با کلّ جهان دارد باید گرایشی در نوع انسان نسبت به کلّ جهان باشد تا هر گوشه‌اش را کسی بشناسد و متخصّص بشود و مشکل جامعه را حل کند و هر کسی هم یک گوشه کار را باید بگیرد فرمود احترام متقابل لازم است کسی حق ندارد دیگری را مسخره کند، حیثیت کسی را مبادا نادیده بنگرد، این همان است که فرمود: ﴿لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾ این براساس عظمت مسئله و اهمیت مسئله اخلاقی و اجتماعی این جمله را تکرار کرد، نفرمود «لا یسخر بعضکم من بعض» نظیر غیبت نیست مسخره کردن بالاتر از غیبت کردن است. تحقیر اجتماعی غیر از آن است که انسان در اتاقش نشسته از کسی بد می‌گوید، غیبت کردن جزء گناهان کبیره است؛ اما آنجا دیگر جدا نکرد نفرمود هیچ مردی غیبت مرد را نکند، هیچ زنی غیبت زن نکند، فرمود: ﴿لاَ یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً﴾ اما در مسئله مسخره کردن که تحقیر اجتماعی است که آبروی کسی یا گروهی را ممکن است با این هتک کنند، لذا جریان مرد را جدا، جریان زن را جداگانه ذکر کرد ﴿لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾.

علّت اختصاص خطابی مستقل برای زنها در برخی از احکام قرآن
مسائلی که مهم است حساب مردها را مستقل، حسابها زنها را هم مستقل ذکر می‌کند. در مسئله اقتصادی چون در جاهلیت برای زن آ‌ن استقلال اقتصادی نبود یا برای زن آن ارث نبود آیه نمی‌گوید هر که هر چه کرد برای خود اوست، بلکه می‌گوید مرد هر چه کسب کرد برای خودش هست، زن هر چه کسب کرد برای خودش است که به این قسمت هم توجه کند ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ و امثال ذلک، اگر می‌فرمود «لکل نصیب مما اکتسب» کافی بود، نظیر سایر قوانین عامه؛ لازم نبود بفرماید مرد هر چه کسب کرد برای اوست، زن هر چه کسب کرد برای اوست یا درباره ارث آن قسمتی که نمی‌خواهد موارد اختلاف را بیان کند لازم نیست که زن را جدا، مرد را جدا آنجا البته تسهیم هست و بیان فروض و سهام است آنجا البته جا دارد که سهم زن را جدا، سهم مرد را جدا، سهم خواهر را جدا، سهم برادر امّا جدا، آنجا که اصل ارث مطرح هست لازم نیست بگوید مرد ارث می‌برد، زن ارث می‌برد می‌فرماید هر کسی مُرد از بازماندگان او ارث می‌برند؛ اما اینکه می‌فرماید زن ارث می‌برد، مرد ارث می‌برد برای آن است که آن فکر جاهلی را از بین برد که آ‌نها زن را از ارث محروم می‌کردند.
در قسمت مسخره کردن هم همین طور است فرمود: ﴿لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾ بعد از اینکه مسخره کردن را خطّ بطلان کشید تحریم کرد و احترام متقابل را تصویب کرد و به کسی که احیاناً از یک مزیّت ظاهری برخوردار است هشدار داد که ممکن است او از تو بهتر باشد که این تعبیر در غیبت نیست در مسخره هست که فرمود تو که دهن باز کردی می‌خواهی کسی را تحقیر کنی هوشیار باش شاید او از تو بهتر باشد که این تعبیر باز در غیبت نیست. بعد از تحریم مسخره کردن آن مُسخّر کردن متقابل را امضا کرده است، فرمود شما استعدادهای گوناگون ندارید هر کسی با استعداد خاص خلق شده است ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ نه «سِخریا».

پیدایش نظم جامعه در پرتو تسخیر متقابل
خب، این تسخیر متقابل برای آن است که کارهای جامعه بگردد هم در مسائل اجرایی هر کسی ذوق خاص دارد، هم در مسائل علمی، این مسائل علمی بدون اختلاف نظر نخواهد بود این اختلاف نظر وقتی متضارب شدند، مشاجره شدند ثمر می‌دهد اصولاً مشاجره را مشاجره گفتند، برای اینکه این نظرها و اندیشه‌ها چون شاخه‌های شجرند تا شاخ به شاخ نیفتند، شاخه به شاخه نیفتد مشاجره نخواهد شد ﴿فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ﴾ هم همین طور است وقتی این فکر و اندیشه ثمر می‌دهد که این اندیشه‌ها شاخه به شاخه و شاخ به شاخ گلاویز هم بشوند تا بار بدهند، خب آن وقت کسی حق ندارد دیگری را در اثر داشتن یک نظریه تحقیر کند کم‌کم برای او روشن خواهد شد و اگر هم برای او روشن نشد ـ لااقل داعیه ندارد که از او ترویج کند، اما اصل اختلاف نظر یک رحمت و برکتی است که زمینهٴ پیدایش بسیاری از آثار گرانبهای علمی است.
فرمود این تفاوتها هست، این اختلاف نظر هست تا تسخیر باشد، نه مسخره اولاً، آن هم تسخیر متقابل باشد که ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾.

پذیرش حق؛ ویژگی علمای ربانی در هنگام اختلاف
اگر این‌‌چنین باشد هرگز اختلاف مذموم رخنه نمی‌کند اختلاف ممدوح رخنه می‌کند بسیاری از مسائل هست با اختلاف حل خواهد شد یعنی با اختلاف نظر حل می‌شود و انسان برای اینکه خود را گرفتار هوی نکند باید از همان اوایل ببیند که وقتی حق را تشخیص داد حالا دارد اصرار می‌کند که حرف خودش را توجیه کند بگوید من هم خواستم همین مطلب را بگویم یا ضمن تصدیق حرف طرف، حرف خود را هم از جهات دیگر حق بداند یا یک شهامت در اوایل برای او هست که کوتاه بیاید. «من ترک المراء و ان کان محقّاً دخل الجنة» بعد از اینکه بحثها روشن شد، حرف انسان خوب معلوم شد، حرف رفیق هم خوب معلوم شد، دیگر از آن به بعد هواست، اگر کسی در خود این راه را زنده کرد و در این راه قدم برداشت او عالم ربّانی خواهد شد و ساختنش هم در اوایل ممکن است بعد از اینکه این ریشه پیدا کرد حلّش بسیار دشوار است. گاهی انسان به جایی می‌رسد که این نظر خود را وحی مُنزل می‌پندارد و خیال می‌کند دارد از وحی حمایت می‌کند «وَهُو یحسب أنّه یُحسِنُ صُنْعاً» چون اول خود را نساخت؛ اما اگر از اول در همان دوران طلبگی برای او این‌‌چنین سیره شده باشد حرف خود را درست تبیین کند، زحمت تبیین را در حین بحث به عهده هم‌بحثش نگذارد در موقع مطالعه اصل مطلب را بفهمد و بفهمد چطور بیان کند که دیگر در خلال بحث بعد از گذشت یک مدّتی تازه به این فکر نیفتد که حرفش را چطور ادا کند، اگر حرف خود را طوری ادا کرد که رسا بود آن طرف هم حرفش را طوری ادا کرد که رسا بود طرفین حرف یکدیگر را می‌فهمند، حالا قبول یا نکول از آن به بعد در اختیار دیگری است به انسان مربوط نیست، این یک راه خوبی است، اگر در حوزه ماند عالم ربانی می‌شود، اگر به شهر و دیار خود سفر کرد عالم ربانی می‌شود یک نوری است «یمشی به فی الارض»، فرمود حرف همه انبیا این است که ﴿کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ و منشأ این اختلاف هم بَغیْ خواهد بود ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ﴾؛ هر کسی برتری‌طلب بود و ظالم بود و تجاوزطلب بود این عامل اختلاف است، آن‌گاه اگر این فصل دوم بحث به پایان رسیده است، فصل سوم بحث بعد از تعطیلات فاطمیه به خواست خدا شروع خواهد شد. فردا هم به مناسبت فاطمیه تعطیل است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن