- 242
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 65 تا 70 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 70 سوره طه"
وحدت دین الهی و سنخ شرایع
حقیقت داشتن معجزه و خیالی بودن سحر
تبیین خیالی بودن سحر و تأثیرگذاری آن بر نفس
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی ﴿65﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی ﴿66﴾ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ﴿67﴾ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾
تفاوت معجزه با سحر:
تاکنون روشن شد که معجزه، حقیقتِ الهی است و راهِ فکری ندارد نظیر علوم غریبه که موضوعی داشته باشد، محمولی داشته باشد، مبادیی داشته باشد انسان با درس خواندن یاد بگیرد و معجزه انجام بدهد این طور نیست بر خلاف سِحر و شعبده و سایر رشتهها. همان طوری که نبوّت و امامت راهِ فکری ندارد که کسی بعد از یک سلسله درسها حتّی با تهذیب نفس به سِمت نبوّت برسد یا به سِمت امامت برسد اینچنین نیست آنها راهِ فکری دارد و تحصیلی است اینها به قداست روح وابسته است از یک سو به ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ مرتبط است از سوی دیگر.
امکان همانندی معجزه دو پیامبر با یکدیگر:
مطلب بعدی این بود که معجزه یک حقیقت جهانی است یعنی هر پیغمبری که معجزه بیاورد غیر از پیغمبر و امامِ معصوم هیچ کس نمیتواند آن کار را بکند مِن البدأ إلی الختم نه در گذشته از زمان آدم به بعد(علیه السلام) کسی توانست چنین کاری بکند نه از آن زمان الی یوم القیامه یعنی وجود مبارک صالح که ناقه را از کوه به در آورد یا وجود مبارک ابراهیم یا وجود مبارک موسی یا وجود مبارک عیسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) معجزهای که دارند انبیای قبلی میتوانستند بیاورند انبیای بعدی میتوانند بیاورند چون همه از یک ریشهاند اما یک بشر عادی بر اساس تحصیلات از زمان آدم الی انقراض العالَم محال است بتواند چنین کاری بکند چون اگر در گذشته کسی چنین کاری میکرد یا در آینده با پیشرفت علم کسی بتواند چنین کاری بکند میگویند که این شخص در اثر نبوغ علمی کاری کرد که مردم آن عصر آشنا نبودند ولی بعضی از دانشمندان عصر بعدی آوردند یک کار عادی است پس معجزه اگر از پیغمبری صادر شد غیر از پیغمبر و امام معصوم کسی نمیتواند آن کار را انجام بدهد مِن بدأ العالَم إلی ختمه.
پرسش:...
پاسخ: آنها معجزه ندارند آنها هم کرامتشان به برکت پیغمبر یا امامِ آن عصر است هر عالِمی که اهل کرامت باشد این در اثر اینکه شاگرد آن امام آن عصر است شاگرد پیغمبر آن عصر است در کنار سفرهٴ آن حضرت نشسته و چهارتا کار مثبت نظیر بحرالعلوم یا ابنطاووس(رضوان الله علیهما) انجام میدهد خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون ببینید اصلِ معجزه آوردن است.
سرّ تفاوت مراتب معجزه:
اما طبق آن دو اصلی که بحثهای قبلی به عهده داشت معجزه هم درجاتی دارد یک اصل مربوط به تفاوت انبیاست یک اصل مربوط به تفاوت مُرسلین است طبق این دو اصل که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، طبق این دو اصل انبیا درجاتشان یکسان نیست، مُرسلین درجاتشان یکسان نیست قهراً معجزات آنها هم درجاتشان یکسان نیست ممکن است معجزهای خیلی عالی باشد و پیامبر قبلی نتواند و پیامبر بعدی بتواند اما نظیر آن را مرحلهٴ ضعیفتر آن را به مقدار نبوّت او یقیناً میتواند اگر نبوّت کسی برتر از نبوّت دیگری بود معجزهٴ او هم برتر از معجزهٴ اوست ولی بالأخره معجزه است.
وحدت دین الهی و سنخ شرایع:
خب، مطلب بعدی آن است که آنچه را که انبیا آوردند ولو نبوّتشان محدود باشد اما بر همهٴ ما واجب است که به نبوّت او در آن مقطع ایمان بیاوریم یعنی معتقد باشیم که آن که آمد پیامبر بود و هر چه آورد حق بود و از طرف خدای سبحان بود منتها شریعت او به وسیلهٴ شریعت پیامبر بعدی نسخ شده اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خوانده میشود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ بعد بگوییم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ همین است ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ با آن دو اصلی که یاد شده منافات ندارد ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ معنایش این نیست که انبیا در یک درجهاند ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ معنایش این است که همهٴ اینها پیغمبر ماست به همهٴ اینها ایمان میآوریم منتها هر کدام درجهٴ خاصّ خودشان را دارند هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ را قبول داریم یک، هم ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ را قبول داریم دو، اما همهٴ اینها انبیا هستند از طرف خدا هستند و دینِ حق آوردند سه.
مطلب بعدی آن است که دین نسخ نمیشود چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آن دین عبارت است از آن خطوط کلی عقاید، خطوط کلی احکام، خطوط کلی اخلاق، خطوط کلی فقه اینها در همهٴ ادیان بود و هست آنچه نسخ میشود ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن شریعتها و منهاجها که نمازِ ما چند رکعت است نماز آنها چند رکعت، نماز ما به کدام طرف است نماز آنها به کدام طرف اینها نسخ میشود اما اصلِ عبادت، اصلِ نماز، اصل احترام به پدر و مادر، اصل عدالت، اصل رعایت حقوق اینها نسخشدنی نیست اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن شرایع و مَناهج کم و زیاد میشود ولی ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾.
حقیقت داشتن معجزه و خیالی بودن سحر:
اما آنچه مربوط به جریان بحث این قسمت است ممکن است که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ پیامبر حیوانی را خَلق بکند اما وقتی حیوانی را خلق کرد واقعاً حیوان است حیاتی به یک شیء داد واقعاً حیات است یک وقت است کسی یک مجسّمهٴ گوساله درست میکند با ابزاری به او بانگی میدهد، صدایی میدهد که خیال میکنند این گوساله است این کارِ سامری است که فرمود: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ نفرمود «عجلا له خُوار» فرمود: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً﴾ اما توجه کنید که جسد بود نه عِجل واقعی ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ اما وقتی وجود مبارک عیسای مسیح پرنده خلق میکند ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ اینکه پرنده خلق میکند از گِل اینچنین نیست که یک مسجمهٴ پرنده خلق بکند که او اعضا و جوارح میدهد، ریه و روده و امعاء و احشاء میدهد، دستگاه گوارش میدهد، دستگاه قلب میدهد، دستگاه مغز میدهد همه چیز میدهد بر خلاف کارِ سامری است سامری یک مجسمهٴ گوساله در آورده تعبیه کرده که او صدایی از دهنش در میآمد خب، پس بین آن و او خیلی فرق است.
خب، این کارِ سامری ولی وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) واقعاً اگر بدن میساخت با همهٴ اعضا و جوارح و قلب و مغز میساخت و اگر روح میداد به اذن خدا با تمام حقیقت او را زنده میکرد. جریان وجود مبارک موسای کلیم همین است مار همهٴ اعضا و جوارح را که باید داشته باشد، دستگاه تغذیه داشته باشد، مغز و قلب داشته باشد همه چیز دارد و حیات دارد مارِ واقعی است اما کاری که سَحره کردند فقط این چوبها و این طنابها را البته با آن دسیسههایی نظیر جیوه یا غیر جیوه این کارهای معمولی این سَحره است که اگر آفتاب را ببینند یا چیزی را ببینند در اثر آن برق کشیدند ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ بالأخره در چشمِ بینندهها اثر میگذارند و خیال میکنند که این مار است.
تبیین خیالی بودن سحر و تأثیرگذاری آن بر نفس:
دو مطلب هست یکی اینکه آیا سِحر اثر دارد یا نه، این آیه در صدد نفی تأثیر سِحر نیست که گفته بشود ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ناظر به این باشد که سحر اثر ندارد نه خیر، سِحر علم است مانند علوم دیگر اثر دارد چه اینکه خود قرآن هم امضا کرده است منتها اثر از راه روانی و معرفتی نه اثر خارجی، گاهی هم ممکن است آثار خارجی را به همراه داشته باشد ولی آن را که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» امضا کرده است این است که اینها در اثر ایجاد بدبینی در خیال اثر میگذارند یک، وقتی انسان خیال کرد فلان شخص دشمن من است کینهٴ او را در دل میگیرد دو، به دنبال این کینه حرکت میکند سه، زن و شوهر از هم جدا میشوند چهار، فرمود: ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این علم است، مُحرَّم است کسبش محرّم و کارش محرّم و حکم او هم اعدام حکمِ ساحر اما بالأخره این کار را میکند دیگر قرآن نمیخواهد بگوید که سِحر بیاثر است چه اینکه خودش اثرش را امضا کرده بعد فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مثل سم، مثل ترور، مثل انفجار خب منتها اینها آثار مادّی دارد آن از راه خیال اثر میگذارد اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ یعنی هیچ ساحری سعادتمند نمیشود هیچ انسان تبهکاری به مقصد نمیرسد این ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ ناظر به این نیست که سِحر بیاثر است و علم نیست ناظر به این است که سِحر، فلاح و صلاح و سعادت در او نیست این هم یک مطلب.
سرّ تحدّی موسای کلیم(علیه السلام) با فرعون:
مطلب دیگر اینکه وقتی سَحره این کار را کردند حالا که آمدند پیشنهاد دادند گاهی ممکن است گفته بشود که چرا وجود مبارک موسای کلیم اجازه داد که اول اینها صحنه را آشفته کنند آشوبزده کنند و با سِحرشان اذهان جامعه را آلوده کنند به شبهه چرا حضرت اجازه داد؟ پاسخش این است که وجود مبارک حضرت موسای کلیم قبلاً معجزهٴ خودش را نشان داد این معجزه در فضای مصر پیچید و همه روشن شدند که عصای موسی قدرتمند است بعد از آن با قدرتِ تمام فرمود حالا شما هر کاری که خواستید بکنید القا بکنید این کار تحدّی است حضرت میدانست که آنها کاری نمیتوانند بکنند این تحدّی کرد در اسلام مشرکین وقتی سوَر قرآنی را میدیدند میگفتند که این مثلاً ـ معاذ الله ـ اساطیر گذشته است، قصّههای گذشته است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَاإِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ ما هم میتوانیم مثل این سوره ببافیم ـ معاذ الله ـ این مُختَلَق است یعنی مجعول است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾ ذات اقدس الهی به رسولش فرمود خیلی خب ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ بعد هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» تحدّی کرد این ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ که در سورهٴ «بقره» است یا ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ که در دیگر سوَر هست این تحدّی است شما میگویید ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾ خب ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این برای پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرعون بعد از دیدن جریان عصای موسی(علیه السلام) گفت ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود خب اگر میتوانید بیاورید این ﴿أُلْقُوا﴾ یعنی «فأتوا بمعجزةٍ مثل معجزتنا» نه اینکه تجویز کرده شما جامعه را با شبهه آلوده کنید یا اول شما شبهه را مستقر کنید بعد من جواب بدهم در حقیقت تحدّی است آنها گفتند ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ﴾ حضرت فرمود: ﴿فَأْتُوا﴾ اگر میتوانید ﴿فَأْتُوا﴾ این ﴿فَأْتُوا﴾ به صورت ﴿بَلْ أَلْقُوا﴾ در آمده.
احتمالات بیان مرجع ضمیر در آیهٴ ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾:
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک موسای کلیم در بحث دیروز طبق آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» خوانده شد حضرت همین که این صحنه را دید ﴿قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ با ضرس قاطع فرمود این سِحر است نه اینکه او نداند سِحر است منتها کسی که سَلیمالباصره است، سلیمالخیال است این در خیال آدم اثر میگذارد اینها که شعبدهبازند، تردستی دارند آدم میداند که واقعیت ندارد ولی خب بالأخره کارِ ایشان را میبیند دیگر، میبیند که چندتا پرنده از جایی در میآورد ولی میفهمد این در دید است یک وقت است آدم نمیبیند یک وقت میبیند و میداند که فقط در محدودهٴ دید است وجود مبارک موسای کلیم به ضرس قاطع فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ اما در محدودهٴ خیال حضرت موسی که اثر میکند که اینکه نقص نیست. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) احتمال اینکه این ضمیر به فرعون برگردد را رد کرده گفته احتمال اینکه ضمیر به فرعون ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ یعنی یُخیّل به طرف فرعون که ﴿مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ احتمال دوم آن است که این ضمیر به موسای کلیم برگردد بعد فرمود این دومی أظهر است برای اینکه در آیه سخن از فرعون نیست تا ضمیر به فرعون برگردد و شک نداریم که وجود مبارک موسی طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بالصراحه فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ ولی خب یک آدم سلیمالخیال، سلیمالحس در خیال او اثر میگذارد ما این برنامههایی که در رسانهها گاهی افراد تردست انجام میدهند آدم میبیند یقین دارد این تردستی است و واقعیّت ندارد اما خب میبیند دیدن معنایش باور کردن نیست دیدن معنایش عقیده داشتن نیست ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾.
ادعای فرعونیان دربارهٴ مسحور و مجنون بودن موسای کلیم(علیه السلام):
مطلب بعدی آن است که اینها آن عوامهایشان بتها را منشأ اثر میدانستند میگفتند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ چون اینها را منشأ اثر میدانستند انبیا(علیهم السلام) که علیه بت و بتپرستی سخن میگفتند همین بتپرستها میگفتند که شما چون نسبت به بتهای ما اهانت کردید اینها در شما اثر گذاشتند فکر شما و عقل شما رخت بربست به بعضی از انبیا میگفتند که این حرفهای شما حرفهای خردمندانه نیست ما فکر میکنیم چون نسبت به بتهای ما ادب را رعایت نکردی این بتهای ما تو را تنبیه کردند ﴿بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ همین معنا دربارهٴ صالح و قوم عاد و ثمود هم مطرح بود هود دربارهٴ قوم خودش گرفتار چنین حرفی بود که آنها میگفتند ﴿أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ﴾ وقتی میخواستند بگویند سِحر در تو خیلی اثر کرده میگفتند ﴿الْمُسَحَّرِینَ﴾ که باب تفعیل این مبالغه را برساند کمتر از او را فرعون نسبت به وجود مبارک موسای کلیم روا داشت گفت ﴿إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ گویا سِحر در تو اثر کرده که حرفهای خردمندانه نمیزنی گاهی میگفتند ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾
عدم تأثیر سحر بر تعقّل موسای کلیم(علیه السلام):
اما ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ معنایش این نیست که سِحر در حضرت اثر کرده پس سِحر در حضرت اثر نکرده یک، حضرت مَسحور نیست حضرت هم باور نکرده که این واقعیّت دارد در حدّ خیال است دو، آنکه باورِ قطعی حضرت بود این بود که بالصراحه اعلام کرد فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ برای اینکه باطل را ذات اقدس الهی امان نمیدهد ﴿فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾
پرسش:...
پاسخ: فهمید که باطل است مثل اینکه ما الآن این بازیگران را که میبینیم که مثلاً از یک جعبه دهتا کبوتر در میآورند میبینیم ولی یقیناً میدانیم دروغ است آدم نبیند که سلیمالحس نیست باورکردن نقص است نه دیدن ما میبینیم یک، یقین داریم دروغ میگوید دو، وجود مبارک موسی در محدودهٴ خیال او میدید که به این صورت دارد راه میرود بله، و یقین دارد دروغ میگویند چون آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که در بحث دیروز خواندیم حضرت صریحاً اعلام کرد ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ خب پس سِحر در حضرت اصلاً اثر نکرد مسحور نبود، حضرت باور نکرد که اینها سعی دارند چون ﴿یُخَیَّلُ﴾ و حضرت یقین داشت که اینها باطلند و سِحرند چون بالصراحه گفت ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾
علت خوف حضرت موسی(علیه السلام) از سحر ساحران:
خب، در این محدوده برخیها این احتمال را که ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ چون درست دقت نکردند خیال کردند که «فأوجس علی نفسه» بعد گفتند خب بالأخره بشر عادی است و میترسد در حالی که ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ است نه «علی نفسه» و این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه در خطبهٴ چهارم آمده است که هراس موسای کلیم برای خودش نبود از جهل مردم بود این را برخی از مفسّران نظیر مُقاتل و اینها که جزء تابعیناند ذکر کردند فخررازی از اینها ذکر کرده اما اینها دیگر نگفتند ما از چه کسی گرفتیم خب بگویید ما از خاندان وحی گرفتیم دیگر خب، ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ فخررازی نقل میکند که آنها این احتمال را دادند که موسای کلیم(سلام الله علیه) ترسید که مبادا از جهل تماشاچیها فرعون سوء استفاده کند نه اینکه بر خودش ترسیده باشد.
منشأ این نکته ظریف هم همان بیان نورانی حضرت امیر است البته ابنعباس شاگرد حضرت بود این حرفها را گفته که خب جزء اصحاب بود بعد تابعین هم از ابنعباس گرفتند اما دیگر نگفتند که ما از چه کسی میگیریم آدم یک مطلب علمی را از جایی گرفته بگوید برکت در این گونه از درس و بحث است وگرنه مطلبی که دیگری زحمت کشیده انسان طرزی بگوید که شنونده یا خواننده خیال بکند برای اوست این دیگر با برکت همراه نیست. خب، در این کریمه فرمود: ﴿قُلْنَا﴾ ما با جلال و شکوه و هِیمنه به موسای کلیم گفتیم ﴿لاَ تَخَفْ﴾ با چهار تعبیرِ رسا یکی جملهٴ اسمیه، یکی تأکید «إنّ»، یکی هم دو بار ضمیر را ذکر کردن ﴿إِنَّکَ أَنتَ﴾ آوردن ضمیر منفصل در کنار ضمیر متّصل بعد هم آوردن الف و لام تعریف بخش پنجم هم کلمهٴ عُلوّ یک وقت است میفرماید که نترس اینها پیروز نمیشوند یک وقت است نترس تو عالی هستی یک وقت میفرماید نه خیر، نترس تو أعلایی خب این طمأنینهآور است دیگر ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ خب، این چهار پنج جهت در این کریمه ملحوظ است. آنگاه وجود مبارک موسای کلیم در کمال هیمنه در این صحنه حاضر بود حالا آنها میلرزیدند ولی وجود مبارک موسای کلیم در کمال هیمنه بود.
آثار تقرب به خداوند در حدیث «قرب نوافل»:
این ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ چه فرمانی است خدای سبحان داد گاهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید در فلان جبهه و جنگ که شما یک مقدار شن یا خاک پَرت کردی به جبههٴ دیگران ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ این یک تعبیر است دربارهٴ وجود مبارک موسای کلیم آیا فرمود: «و ما ألقیت إذ ألقیت و لکن الله ألقیٰ» از این قبیل است یا نه، برابر حدیث شریف قرب نوافل که فریقین نقل کردند هم طریق صحیح دارد هم طریق حَسن دارد هم ما شیعهها نقل کردیم هم اهل سنّت نقل کردند که شخص سالکِ صالح به وسیلهٴ نوافل به خدا نزدیک میشود جزء بندگان مقرّب خدا میشود و از محدودهٴ مُحب بودن به محدودهٴ محبوب بودن میرسد «حتّی اُحبَّه» من میشود مُحبّ او، او میشود محبوب من، وقتی او محبوب من شد «کنتُ سَمعه الذی یَسمع به و بَصره الذی یُبصر به و لسانه الذی یَنطق به و یَده التی یَبطش بها» چون اینها در فصل سوم است یعنی در فصل اول که منطقهٴ ممنوعه هویّت مطلقه است نه، فصل دوم که مربوط به اکتناه اوصاف ذاتی است که آن هم منطقهٴ ممنوعه است نه، فصل سوم که وجه الله است و فیض خداست و کار خداست مقام امکان است آری، در این مقامِ فعل ذات اقدس الهی میشود یدِ او، پس خدا دارد این کار را میکند دیگر نمیفرماید «و ما ألقیت إذ ألقیت و لکن الله ألقیٰ» فرمود تو بینداز اینکه تو بینداز در حقیقت «کنتُ یده التی یَبطش بها» است، «کنت یده التی یُلقیها» است و مانند آن، آن وقت ذات اقدس الهی در مقام فعل این کار را کرده آن وقت چه کسی یا چه چیزی در برابر فعلِ خدای سبحان میتواند این کار را انجام بدهد.
چگونگی ابطال سحر ساحران با معجزه حضرت موسی(علیه السلام):
تعبیر لطیف فخررازی این است که این ﴿مَا صَنَعُوا﴾ در لغت عرب چیزی که موضوع است و مَدسوس است و مجعول است هم به او میگویند موضوعٌ مثل اینکه خبر موضوعٌ یعنی مجعولٌ هم به او میگویند مصنوعٌ یعنی مجعولٌ این کلمهٴ ﴿مَا صَنَعُوا﴾ که به منزلهٴ حدّ وسط است و تکرار شده باید به یک معنا باشد اگر به دو معنا باشد یکی به سِحر برگردد یکی به چوب و طناب برگردد حدّ وسط تکرار نمیشود ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این حدّ وسط که تکرار شد در صغرا همان معنایی را دارد که در کبراست، در کبرا همان معنایی را دارد که در صغراست مصنوع یعنی موضوع، یعنی مجعول، یعنی فریب خب، کاری که ساحره کردند یک چیز جعلی است اینها که طناب جعل نکردند، چوب جعل نکردند، جیوه جعل نکردند، آن مادهٴ برّاق جعل نکردند همهٴ این مواد در خارج موجود است چیزی را آنها جعل نکردند آنها سِحر را جعل کردند و این سحر میشود مجعول و میشود مصنوع فرمود خدای سبحان آنچه را که اینها بافتند رشته میکند از بین میبرد. در بخشهای دیگر هم فرمود آنچه را که اینها انجام دادند که کِید است و سِحر است و خدای سبحان باطل میکند قهراً ﴿تَلْقَفْ﴾ به معنای «یُبطل» خواهد بود و اشاره شد که اگر واقعاً وجود مبارک موسای کلیم این عصا را که به صورت مار در آورد اگر آن چوبها را میخورد و اگر آن طنابها را میخورد شاید شبهه حل نمیشود برای اینکه اگر تماشاچیها میگفتند که وجود مبارک موسای کلیم هم مار درست کرد، سَحره هم مار درست کردند مارِ بزرگ، مارِ کوچک را خورده کلّ این صحنه فیلم بود آن وقت اینجا چه جواب بگوید ما سهتا فیلم دیدیم یکی کارِ سَحره که اینها میدان را میدان مار کردند، یکی هم کارِ موسای کلیم ـ معاذ الله ـ آن هم یک مار درست کرد، بخش سوم این فیلم این است که یک مار بزرگ مارهای کوچک را خورده کلّش بازی بود آخر ما چه جوابی داریم بگوییم.
خب، بنابراین اگر وجود مبارک موسای کلیم کاری میکرد که آن چوبها را میخورد کلّ صحنه اگر بازی بود چطور، اوّلین کسی که فهمید همین کارشناسان بودند که اینها دیگر مهلت ندادند که با کسی مشورت کنند با آن خطرهای فراوانی که پیشبینی میکردند فوراً ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾.
پرسش:...
تهدید فرعون در مقابله با ایمان ساحران:
پس بنابراین ظاهر آیه این است اگر آن را میخورد هیچ راهی نبود فرعون آمده گفته که این ساحر بزرگتر از شماست و شما را آموخت شما شاگردان موسای کلیم هستید در سِحر و سِحر او سِحر شما را از بین برد این دسیسهای بود بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ لکن کارشناسان تا مرز شهادت رسیدند و گفتند این حرف دروغ است اینکه کارشناسان با آن خطر روبهرو شدند اگر فرعونِ ذیالأوتاد بود که مردم را به وَتد و میخ میکشید اینها خطر او را دیده بودند کسی که میدانستند او به کسی رحم نمیکند معذلک ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾
بررسی چگونگی ابطال سحر در روایات:
خب این نشان میدهد که واقعیّتی بود آنها درک کردند دیگر، اگر واقعیّت بود معلوم میشود که این حجّت بالغهٴ الهی است ظاهر آیه این است که سِحر را از بین برده و اگر آن مارها را میخورد سهتا بازی مطرح میشد راه برای احتجاج نبود. اما جریان روایات این روایات مستحضرید بعضی از این آقایان فضلا(شَکر الله مساعیهم) کوشش کردند این دو، سهتا روایت است یک روایتی که مربوط به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است این ذیل را ندارد که حضرت بفرماید اگر آنچه را عصای موسی بلع کرد دوباره برمیگرداند آنچه را که این شیرها خوردند هم دوباره برمیگرداندند ظاهراً آن قصّهٴ وجود مبارک امام رضا این ذیل را ندارد و سند این هم همان سند روایت تفسیر منسوب به امام عسکری(سلام الله علیه) است که خیلی از آقایان یکیاش هم مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیهم اجمعین) این اسناد را قبول نداشتند که سند معتبری ندارد ، پس دوتا اشکال در آنچه از امام رضا(علیه السلام) نقل شده هست یکی اشکال سندی است یکی اینکه این ذیل را ندارد اصلاً، اما آنچه از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شده است و بعضی از ائمه دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مشابه آن نقل شده است آنها را عدهای تحقیق کردند که باز هم شما تحقیق کنید که سند معتبر هست و این ذیل را هم دارد، اگر این ذیل را دارد ما اگر توانستیم توجیه بکنیم که وجود مبارک موسای کلیم سِحر را باطل کرد اگر دوباره عصای موسی آن سِحرهای باطلشده را به حال اوّلی برمیگرداند ما هم این اشخاص خوردهشده را به حال اوّلی برمیگردانیم آن سخن از چوب و مار و امثال ذلک شاید نباشد یا قابل توجیه است و اگر قابل توجیه نبود ما خیلی از چیزهاست که نمیفهمیم یکیاش هم همین است علمش را به اهلش واگذار میکنیم آنکه مرحوم شیخ انصاری در اول رسائل در بحث قطع گفته آن جرأت را ما نداریم که ایشان فرمود اگر چیزی مخالف بود ما یا طرحش میکنیم یا تأویل ما میگوییم اگر تأویلپذیر است تأویلپذیر نشد علمش را به اهلش واگذار میکنیم میگوییم «لا نَفهم» چون خیلی از چیزها را ما نمیفهمیم یکیاش هم همین است اما ظاهر قرآن این است.
موصوله یا کافّه بودن «ما» در آیهٴ ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا﴾:
پرسش:...
پاسخ: خب، پس ظاهر آیه این است که چوبها را نخورده و احتمال اینکه صحنه، صحنهٴ بازی باشد نیست برای اینکه کارشناسان باور کردند پس بازی نیست یک، سِحر را خورده نه چوب را طبق ظاهر آیه، ظاهر آیه این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ این دیگر ظهور شفاف دارد منتها برخیها این ﴿إنَّ﴾ را که با ﴿مَا﴾ در کتابت وصل کردند آنها به خودشان حق میدادند برای اینکه این ﴿مَا﴾ را کافّه میدانند و این ﴿إنَّ﴾ با ﴿مَا﴾ کافّه با هم نوشته میشود «إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدَ سَاحِرٍ» خواندند آن را هم به نصب خواندند مثل ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اگر این «ما» کافّه نباشد باید بگوییم «إنّ ما تعبدون مِن دون الله اوثانٌ» ولی چون این «ما» کافّه است و نمیگذارد «إنّ» عمل کند هم با هم نوشته میشوند میشود ﴿إنَّمَا﴾ هم «اوثان» منصوب است در سورهٴ «عنکبوت» ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اینجا اگر «ما» کافّه باشد و «إنّ» عمل نکند میشود «إنّما صنعوا کیدَ ساحرٍ» «إنّما» که عمل نکرده «صنعوا» مفعول میخواهد میخواهد مفعولش هم «کید» است مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) میفرماید این «ما» کافّه است نه موصوله اگر موصوله باشد البته این نکته در تبیان شیخ طوسی نیست اگر موصوله باشد باید «إنّ» را جدا نوشت «ما» را جدا نوشت مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ اینجا اگر ﴿مَا﴾ موصوله باشد مرحوم شیخ طوسی میفرماید این تام نیست ﴿مَا﴾ اگر موصوله باشد ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ اگر این ﴿مَا﴾ موصوله باشد معنایش این است که آنچه را که اینها انجام دادند.
تبیین معنای ﴿مَا صَنَعُوا﴾:
خب اینها چه کار کردند اینها کارشان، صُنع و مصدر بود این فعل و مصدر قابل بلع نیست برای اینکه عَرَض هست و عَرَض قابل خوردن نیست غافل از اینکه اگر به معنای مصدر باشد مصدر به معنای مفعول است مثل لفظ به معنای ملفوظ، خَلق به معنای مخلوق، صُنع اینها یعنی فعل اینها را بلع نکرده فعل این ساحر قائم به سِحر اوست او با اراده و اذکار و اورادی که دارد این کار را انجام میدهد مصنوعِ او این سِحر خارجی است اگر صُنع لغو میشود و خورده میشود به لحاظ آن مصنوع است لفظِ به معنای ملفوظ و خَلق به معنای مخلوق استعمال شده و فراوان هم استعمال میشود صُنع به معنای مصنوع این برداشت مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نمیتواند تام باشد. خب، ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ اما آنهایی که «إنّما» را وصل خواندند پس ﴿إنَّ﴾ عمل نمیکند وقتی ﴿إنَّ﴾ عمل نکرد میشود «إنّما ما صنعوا کیدَ ساحرٍ» باید بخوانند در حالی که اینجا ﴿کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ در سوره مبارکه «عنکبوت» آنجا به این صورت هست که ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ که آنجا ﴿أَوْثَاناً﴾ منصوب شده به مناسبت اینکه منصوب به فعل است آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است که ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ مُختلَق همین موضوع و مصنوع و مدسوس و مجعول اینها را میگویند مُختلَق دیگر اختلاق هم از همین باب است شما اِفک را اختلاق کردید این مفعول مطلقی است از معنای فعل منتها نه از لفظ فعل، خب در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ هفده که دارد ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ این روبهراه است خب البته «ما» اگر با «إنّ» متّصل کردند برای اینکه «ما» کافّه است با «إن» وصل میشود ﴿إنَّمَا﴾ نوشته میشود لذا آن ﴿أَوْثَاناً﴾ نصب دادند ولی اگر موصوله باشد و اسم «إنّ» باشد باید بگوییم «إنّ ما تعبدون من دون الله اوثانٌ» خب، به هر تقدیر این مسئله رسمالخط است که جداگانه باید بحث بشود.
علت مفرد بودن کلمه «ساحر» در آیات محل بحث:
﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این چون آنجا گرچه فرمود سَحّارها را آوردند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قبلاً گذشت که همهٴ این سَحّارها و ساحران حرفهای را او جمع کرده در آیهٴ 101 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ یعنی ـ معاذ الله ـ سِحرشدهای آن خرد و عقل را از دست دادی. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ برای تو روشن شد نه من مَسحورم یک، نه من ساحرم دو، و نه اینها سِحر است سه، اینها معجزه است و کارِ الهی است چهار، ولی نمیخواهی ایمان بیاوری ﴿وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً﴾ تو در آستانهٴ هلاکتی ما مسحور نیستیم آنگاه در بخشهای دیگر فرمود چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و آنها هم سخن از سَحّار بود در سورهٴ «شعراء» و مانند آن فرمود همهٴ ساحران و سَحّاران را آوردند ﴿فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ﴾ اما اینجا که مفرد ذکر میکند برای اینکه منظور جنس است فرمود آنچه را که شما انجام دادید ﴿کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ جمع نیاورد نفرمود «کید سَحره» است بعد هم با الف و لام که تعمیم را در برداشته باشد فرمود: ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ هیچ ساحری به مقصد نمیرسد چون عالَم بر اساس حق صادر شده در چنین حالی که سِحرِ ساحران را از بین برد ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ فوراً به خاک افتادند سجده کردند برای اینکه اشتباه نشود کسی خیال نکند که اینها برای کسی که میگوید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ و کسی که میگوید ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ سجده کردند گفتند که ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ کارِ سَحره و کارشناسان قولِ اهل خُبره است نه بیّنه، اگر بیّنه باشد شرایط خاصّ خودش را دارد یعنی باید عن حسٍّ باشد یک، عادل باشند دو، متعدّد هم باشند سه، که این میشود بیّنه ولی مسئلهٴ قول خُبره کاری به حس ندارد در مطالب دقیقِ عقلیِ حدسی هم کارشناسی کارشناس حجّت است منتها باید موثّق باشد و طمأنینهبخش تعدّد هم معتبر نیست از دو سه جهت بین قول خُبره و شهادت عادل فرق جوهری است اینجا حرفِ کارشناسان است نه حرفِ شهادت و شاهد و بیّنه اینها بالصراحه گفتند که ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
وحدت دین الهی و سنخ شرایع
حقیقت داشتن معجزه و خیالی بودن سحر
تبیین خیالی بودن سحر و تأثیرگذاری آن بر نفس
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی ﴿65﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی ﴿66﴾ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ﴿67﴾ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾
تفاوت معجزه با سحر:
تاکنون روشن شد که معجزه، حقیقتِ الهی است و راهِ فکری ندارد نظیر علوم غریبه که موضوعی داشته باشد، محمولی داشته باشد، مبادیی داشته باشد انسان با درس خواندن یاد بگیرد و معجزه انجام بدهد این طور نیست بر خلاف سِحر و شعبده و سایر رشتهها. همان طوری که نبوّت و امامت راهِ فکری ندارد که کسی بعد از یک سلسله درسها حتّی با تهذیب نفس به سِمت نبوّت برسد یا به سِمت امامت برسد اینچنین نیست آنها راهِ فکری دارد و تحصیلی است اینها به قداست روح وابسته است از یک سو به ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ مرتبط است از سوی دیگر.
امکان همانندی معجزه دو پیامبر با یکدیگر:
مطلب بعدی این بود که معجزه یک حقیقت جهانی است یعنی هر پیغمبری که معجزه بیاورد غیر از پیغمبر و امامِ معصوم هیچ کس نمیتواند آن کار را بکند مِن البدأ إلی الختم نه در گذشته از زمان آدم به بعد(علیه السلام) کسی توانست چنین کاری بکند نه از آن زمان الی یوم القیامه یعنی وجود مبارک صالح که ناقه را از کوه به در آورد یا وجود مبارک ابراهیم یا وجود مبارک موسی یا وجود مبارک عیسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) معجزهای که دارند انبیای قبلی میتوانستند بیاورند انبیای بعدی میتوانند بیاورند چون همه از یک ریشهاند اما یک بشر عادی بر اساس تحصیلات از زمان آدم الی انقراض العالَم محال است بتواند چنین کاری بکند چون اگر در گذشته کسی چنین کاری میکرد یا در آینده با پیشرفت علم کسی بتواند چنین کاری بکند میگویند که این شخص در اثر نبوغ علمی کاری کرد که مردم آن عصر آشنا نبودند ولی بعضی از دانشمندان عصر بعدی آوردند یک کار عادی است پس معجزه اگر از پیغمبری صادر شد غیر از پیغمبر و امام معصوم کسی نمیتواند آن کار را انجام بدهد مِن بدأ العالَم إلی ختمه.
پرسش:...
پاسخ: آنها معجزه ندارند آنها هم کرامتشان به برکت پیغمبر یا امامِ آن عصر است هر عالِمی که اهل کرامت باشد این در اثر اینکه شاگرد آن امام آن عصر است شاگرد پیغمبر آن عصر است در کنار سفرهٴ آن حضرت نشسته و چهارتا کار مثبت نظیر بحرالعلوم یا ابنطاووس(رضوان الله علیهما) انجام میدهد خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، چون ببینید اصلِ معجزه آوردن است.
سرّ تفاوت مراتب معجزه:
اما طبق آن دو اصلی که بحثهای قبلی به عهده داشت معجزه هم درجاتی دارد یک اصل مربوط به تفاوت انبیاست یک اصل مربوط به تفاوت مُرسلین است طبق این دو اصل که ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، طبق این دو اصل انبیا درجاتشان یکسان نیست، مُرسلین درجاتشان یکسان نیست قهراً معجزات آنها هم درجاتشان یکسان نیست ممکن است معجزهای خیلی عالی باشد و پیامبر قبلی نتواند و پیامبر بعدی بتواند اما نظیر آن را مرحلهٴ ضعیفتر آن را به مقدار نبوّت او یقیناً میتواند اگر نبوّت کسی برتر از نبوّت دیگری بود معجزهٴ او هم برتر از معجزهٴ اوست ولی بالأخره معجزه است.
وحدت دین الهی و سنخ شرایع:
خب، مطلب بعدی آن است که آنچه را که انبیا آوردند ولو نبوّتشان محدود باشد اما بر همهٴ ما واجب است که به نبوّت او در آن مقطع ایمان بیاوریم یعنی معتقد باشیم که آن که آمد پیامبر بود و هر چه آورد حق بود و از طرف خدای سبحان بود منتها شریعت او به وسیلهٴ شریعت پیامبر بعدی نسخ شده اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خوانده میشود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ بعد بگوییم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ همین است ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ با آن دو اصلی که یاد شده منافات ندارد ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ معنایش این نیست که انبیا در یک درجهاند ﴿لاَ نُفَرِّقُ﴾ معنایش این است که همهٴ اینها پیغمبر ماست به همهٴ اینها ایمان میآوریم منتها هر کدام درجهٴ خاصّ خودشان را دارند هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ را قبول داریم یک، هم ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ را قبول داریم دو، اما همهٴ اینها انبیا هستند از طرف خدا هستند و دینِ حق آوردند سه.
مطلب بعدی آن است که دین نسخ نمیشود چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آن دین عبارت است از آن خطوط کلی عقاید، خطوط کلی احکام، خطوط کلی اخلاق، خطوط کلی فقه اینها در همهٴ ادیان بود و هست آنچه نسخ میشود ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن شریعتها و منهاجها که نمازِ ما چند رکعت است نماز آنها چند رکعت، نماز ما به کدام طرف است نماز آنها به کدام طرف اینها نسخ میشود اما اصلِ عبادت، اصلِ نماز، اصل احترام به پدر و مادر، اصل عدالت، اصل رعایت حقوق اینها نسخشدنی نیست اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن شرایع و مَناهج کم و زیاد میشود ولی ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾.
حقیقت داشتن معجزه و خیالی بودن سحر:
اما آنچه مربوط به جریان بحث این قسمت است ممکن است که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ پیامبر حیوانی را خَلق بکند اما وقتی حیوانی را خلق کرد واقعاً حیوان است حیاتی به یک شیء داد واقعاً حیات است یک وقت است کسی یک مجسّمهٴ گوساله درست میکند با ابزاری به او بانگی میدهد، صدایی میدهد که خیال میکنند این گوساله است این کارِ سامری است که فرمود: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ نفرمود «عجلا له خُوار» فرمود: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً﴾ اما توجه کنید که جسد بود نه عِجل واقعی ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ اما وقتی وجود مبارک عیسای مسیح پرنده خلق میکند ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ اینکه پرنده خلق میکند از گِل اینچنین نیست که یک مسجمهٴ پرنده خلق بکند که او اعضا و جوارح میدهد، ریه و روده و امعاء و احشاء میدهد، دستگاه گوارش میدهد، دستگاه قلب میدهد، دستگاه مغز میدهد همه چیز میدهد بر خلاف کارِ سامری است سامری یک مجسمهٴ گوساله در آورده تعبیه کرده که او صدایی از دهنش در میآمد خب، پس بین آن و او خیلی فرق است.
خب، این کارِ سامری ولی وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) واقعاً اگر بدن میساخت با همهٴ اعضا و جوارح و قلب و مغز میساخت و اگر روح میداد به اذن خدا با تمام حقیقت او را زنده میکرد. جریان وجود مبارک موسای کلیم همین است مار همهٴ اعضا و جوارح را که باید داشته باشد، دستگاه تغذیه داشته باشد، مغز و قلب داشته باشد همه چیز دارد و حیات دارد مارِ واقعی است اما کاری که سَحره کردند فقط این چوبها و این طنابها را البته با آن دسیسههایی نظیر جیوه یا غیر جیوه این کارهای معمولی این سَحره است که اگر آفتاب را ببینند یا چیزی را ببینند در اثر آن برق کشیدند ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ بالأخره در چشمِ بینندهها اثر میگذارند و خیال میکنند که این مار است.
تبیین خیالی بودن سحر و تأثیرگذاری آن بر نفس:
دو مطلب هست یکی اینکه آیا سِحر اثر دارد یا نه، این آیه در صدد نفی تأثیر سِحر نیست که گفته بشود ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ناظر به این باشد که سحر اثر ندارد نه خیر، سِحر علم است مانند علوم دیگر اثر دارد چه اینکه خود قرآن هم امضا کرده است منتها اثر از راه روانی و معرفتی نه اثر خارجی، گاهی هم ممکن است آثار خارجی را به همراه داشته باشد ولی آن را که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» امضا کرده است این است که اینها در اثر ایجاد بدبینی در خیال اثر میگذارند یک، وقتی انسان خیال کرد فلان شخص دشمن من است کینهٴ او را در دل میگیرد دو، به دنبال این کینه حرکت میکند سه، زن و شوهر از هم جدا میشوند چهار، فرمود: ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این علم است، مُحرَّم است کسبش محرّم و کارش محرّم و حکم او هم اعدام حکمِ ساحر اما بالأخره این کار را میکند دیگر قرآن نمیخواهد بگوید که سِحر بیاثر است چه اینکه خودش اثرش را امضا کرده بعد فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مثل سم، مثل ترور، مثل انفجار خب منتها اینها آثار مادّی دارد آن از راه خیال اثر میگذارد اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ یعنی هیچ ساحری سعادتمند نمیشود هیچ انسان تبهکاری به مقصد نمیرسد این ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ ناظر به این نیست که سِحر بیاثر است و علم نیست ناظر به این است که سِحر، فلاح و صلاح و سعادت در او نیست این هم یک مطلب.
سرّ تحدّی موسای کلیم(علیه السلام) با فرعون:
مطلب دیگر اینکه وقتی سَحره این کار را کردند حالا که آمدند پیشنهاد دادند گاهی ممکن است گفته بشود که چرا وجود مبارک موسای کلیم اجازه داد که اول اینها صحنه را آشفته کنند آشوبزده کنند و با سِحرشان اذهان جامعه را آلوده کنند به شبهه چرا حضرت اجازه داد؟ پاسخش این است که وجود مبارک حضرت موسای کلیم قبلاً معجزهٴ خودش را نشان داد این معجزه در فضای مصر پیچید و همه روشن شدند که عصای موسی قدرتمند است بعد از آن با قدرتِ تمام فرمود حالا شما هر کاری که خواستید بکنید القا بکنید این کار تحدّی است حضرت میدانست که آنها کاری نمیتوانند بکنند این تحدّی کرد در اسلام مشرکین وقتی سوَر قرآنی را میدیدند میگفتند که این مثلاً ـ معاذ الله ـ اساطیر گذشته است، قصّههای گذشته است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَاإِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ ما هم میتوانیم مثل این سوره ببافیم ـ معاذ الله ـ این مُختَلَق است یعنی مجعول است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾ ذات اقدس الهی به رسولش فرمود خیلی خب ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ بعد هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» تحدّی کرد این ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ که در سورهٴ «بقره» است یا ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ که در دیگر سوَر هست این تحدّی است شما میگویید ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾ خب ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این برای پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرعون بعد از دیدن جریان عصای موسی(علیه السلام) گفت ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود خب اگر میتوانید بیاورید این ﴿أُلْقُوا﴾ یعنی «فأتوا بمعجزةٍ مثل معجزتنا» نه اینکه تجویز کرده شما جامعه را با شبهه آلوده کنید یا اول شما شبهه را مستقر کنید بعد من جواب بدهم در حقیقت تحدّی است آنها گفتند ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ﴾ حضرت فرمود: ﴿فَأْتُوا﴾ اگر میتوانید ﴿فَأْتُوا﴾ این ﴿فَأْتُوا﴾ به صورت ﴿بَلْ أَلْقُوا﴾ در آمده.
احتمالات بیان مرجع ضمیر در آیهٴ ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾:
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک موسای کلیم در بحث دیروز طبق آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» خوانده شد حضرت همین که این صحنه را دید ﴿قَالَ مُوسَی مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ با ضرس قاطع فرمود این سِحر است نه اینکه او نداند سِحر است منتها کسی که سَلیمالباصره است، سلیمالخیال است این در خیال آدم اثر میگذارد اینها که شعبدهبازند، تردستی دارند آدم میداند که واقعیت ندارد ولی خب بالأخره کارِ ایشان را میبیند دیگر، میبیند که چندتا پرنده از جایی در میآورد ولی میفهمد این در دید است یک وقت است آدم نمیبیند یک وقت میبیند و میداند که فقط در محدودهٴ دید است وجود مبارک موسای کلیم به ضرس قاطع فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ اما در محدودهٴ خیال حضرت موسی که اثر میکند که اینکه نقص نیست. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) احتمال اینکه این ضمیر به فرعون برگردد را رد کرده گفته احتمال اینکه ضمیر به فرعون ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ یعنی یُخیّل به طرف فرعون که ﴿مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ احتمال دوم آن است که این ضمیر به موسای کلیم برگردد بعد فرمود این دومی أظهر است برای اینکه در آیه سخن از فرعون نیست تا ضمیر به فرعون برگردد و شک نداریم که وجود مبارک موسی طبق آیه سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بالصراحه فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ﴾ ولی خب یک آدم سلیمالخیال، سلیمالحس در خیال او اثر میگذارد ما این برنامههایی که در رسانهها گاهی افراد تردست انجام میدهند آدم میبیند یقین دارد این تردستی است و واقعیّت ندارد اما خب میبیند دیدن معنایش باور کردن نیست دیدن معنایش عقیده داشتن نیست ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾.
ادعای فرعونیان دربارهٴ مسحور و مجنون بودن موسای کلیم(علیه السلام):
مطلب بعدی آن است که اینها آن عوامهایشان بتها را منشأ اثر میدانستند میگفتند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ چون اینها را منشأ اثر میدانستند انبیا(علیهم السلام) که علیه بت و بتپرستی سخن میگفتند همین بتپرستها میگفتند که شما چون نسبت به بتهای ما اهانت کردید اینها در شما اثر گذاشتند فکر شما و عقل شما رخت بربست به بعضی از انبیا میگفتند که این حرفهای شما حرفهای خردمندانه نیست ما فکر میکنیم چون نسبت به بتهای ما ادب را رعایت نکردی این بتهای ما تو را تنبیه کردند ﴿بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ همین معنا دربارهٴ صالح و قوم عاد و ثمود هم مطرح بود هود دربارهٴ قوم خودش گرفتار چنین حرفی بود که آنها میگفتند ﴿أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ﴾ وقتی میخواستند بگویند سِحر در تو خیلی اثر کرده میگفتند ﴿الْمُسَحَّرِینَ﴾ که باب تفعیل این مبالغه را برساند کمتر از او را فرعون نسبت به وجود مبارک موسای کلیم روا داشت گفت ﴿إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ گویا سِحر در تو اثر کرده که حرفهای خردمندانه نمیزنی گاهی میگفتند ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾
عدم تأثیر سحر بر تعقّل موسای کلیم(علیه السلام):
اما ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ معنایش این نیست که سِحر در حضرت اثر کرده پس سِحر در حضرت اثر نکرده یک، حضرت مَسحور نیست حضرت هم باور نکرده که این واقعیّت دارد در حدّ خیال است دو، آنکه باورِ قطعی حضرت بود این بود که بالصراحه اعلام کرد فرمود: ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ برای اینکه باطل را ذات اقدس الهی امان نمیدهد ﴿فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾
پرسش:...
پاسخ: فهمید که باطل است مثل اینکه ما الآن این بازیگران را که میبینیم که مثلاً از یک جعبه دهتا کبوتر در میآورند میبینیم ولی یقیناً میدانیم دروغ است آدم نبیند که سلیمالحس نیست باورکردن نقص است نه دیدن ما میبینیم یک، یقین داریم دروغ میگوید دو، وجود مبارک موسی در محدودهٴ خیال او میدید که به این صورت دارد راه میرود بله، و یقین دارد دروغ میگویند چون آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که در بحث دیروز خواندیم حضرت صریحاً اعلام کرد ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾ خب پس سِحر در حضرت اصلاً اثر نکرد مسحور نبود، حضرت باور نکرد که اینها سعی دارند چون ﴿یُخَیَّلُ﴾ و حضرت یقین داشت که اینها باطلند و سِحرند چون بالصراحه گفت ﴿مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ﴾
علت خوف حضرت موسی(علیه السلام) از سحر ساحران:
خب، در این محدوده برخیها این احتمال را که ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ چون درست دقت نکردند خیال کردند که «فأوجس علی نفسه» بعد گفتند خب بالأخره بشر عادی است و میترسد در حالی که ﴿فِی نَفْسِهِ﴾ است نه «علی نفسه» و این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه در خطبهٴ چهارم آمده است که هراس موسای کلیم برای خودش نبود از جهل مردم بود این را برخی از مفسّران نظیر مُقاتل و اینها که جزء تابعیناند ذکر کردند فخررازی از اینها ذکر کرده اما اینها دیگر نگفتند ما از چه کسی گرفتیم خب بگویید ما از خاندان وحی گرفتیم دیگر خب، ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ فخررازی نقل میکند که آنها این احتمال را دادند که موسای کلیم(سلام الله علیه) ترسید که مبادا از جهل تماشاچیها فرعون سوء استفاده کند نه اینکه بر خودش ترسیده باشد.
منشأ این نکته ظریف هم همان بیان نورانی حضرت امیر است البته ابنعباس شاگرد حضرت بود این حرفها را گفته که خب جزء اصحاب بود بعد تابعین هم از ابنعباس گرفتند اما دیگر نگفتند که ما از چه کسی میگیریم آدم یک مطلب علمی را از جایی گرفته بگوید برکت در این گونه از درس و بحث است وگرنه مطلبی که دیگری زحمت کشیده انسان طرزی بگوید که شنونده یا خواننده خیال بکند برای اوست این دیگر با برکت همراه نیست. خب، در این کریمه فرمود: ﴿قُلْنَا﴾ ما با جلال و شکوه و هِیمنه به موسای کلیم گفتیم ﴿لاَ تَخَفْ﴾ با چهار تعبیرِ رسا یکی جملهٴ اسمیه، یکی تأکید «إنّ»، یکی هم دو بار ضمیر را ذکر کردن ﴿إِنَّکَ أَنتَ﴾ آوردن ضمیر منفصل در کنار ضمیر متّصل بعد هم آوردن الف و لام تعریف بخش پنجم هم کلمهٴ عُلوّ یک وقت است میفرماید که نترس اینها پیروز نمیشوند یک وقت است نترس تو عالی هستی یک وقت میفرماید نه خیر، نترس تو أعلایی خب این طمأنینهآور است دیگر ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ خب، این چهار پنج جهت در این کریمه ملحوظ است. آنگاه وجود مبارک موسای کلیم در کمال هیمنه در این صحنه حاضر بود حالا آنها میلرزیدند ولی وجود مبارک موسای کلیم در کمال هیمنه بود.
آثار تقرب به خداوند در حدیث «قرب نوافل»:
این ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ چه فرمانی است خدای سبحان داد گاهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید در فلان جبهه و جنگ که شما یک مقدار شن یا خاک پَرت کردی به جبههٴ دیگران ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ این یک تعبیر است دربارهٴ وجود مبارک موسای کلیم آیا فرمود: «و ما ألقیت إذ ألقیت و لکن الله ألقیٰ» از این قبیل است یا نه، برابر حدیث شریف قرب نوافل که فریقین نقل کردند هم طریق صحیح دارد هم طریق حَسن دارد هم ما شیعهها نقل کردیم هم اهل سنّت نقل کردند که شخص سالکِ صالح به وسیلهٴ نوافل به خدا نزدیک میشود جزء بندگان مقرّب خدا میشود و از محدودهٴ مُحب بودن به محدودهٴ محبوب بودن میرسد «حتّی اُحبَّه» من میشود مُحبّ او، او میشود محبوب من، وقتی او محبوب من شد «کنتُ سَمعه الذی یَسمع به و بَصره الذی یُبصر به و لسانه الذی یَنطق به و یَده التی یَبطش بها» چون اینها در فصل سوم است یعنی در فصل اول که منطقهٴ ممنوعه هویّت مطلقه است نه، فصل دوم که مربوط به اکتناه اوصاف ذاتی است که آن هم منطقهٴ ممنوعه است نه، فصل سوم که وجه الله است و فیض خداست و کار خداست مقام امکان است آری، در این مقامِ فعل ذات اقدس الهی میشود یدِ او، پس خدا دارد این کار را میکند دیگر نمیفرماید «و ما ألقیت إذ ألقیت و لکن الله ألقیٰ» فرمود تو بینداز اینکه تو بینداز در حقیقت «کنتُ یده التی یَبطش بها» است، «کنت یده التی یُلقیها» است و مانند آن، آن وقت ذات اقدس الهی در مقام فعل این کار را کرده آن وقت چه کسی یا چه چیزی در برابر فعلِ خدای سبحان میتواند این کار را انجام بدهد.
چگونگی ابطال سحر ساحران با معجزه حضرت موسی(علیه السلام):
تعبیر لطیف فخررازی این است که این ﴿مَا صَنَعُوا﴾ در لغت عرب چیزی که موضوع است و مَدسوس است و مجعول است هم به او میگویند موضوعٌ مثل اینکه خبر موضوعٌ یعنی مجعولٌ هم به او میگویند مصنوعٌ یعنی مجعولٌ این کلمهٴ ﴿مَا صَنَعُوا﴾ که به منزلهٴ حدّ وسط است و تکرار شده باید به یک معنا باشد اگر به دو معنا باشد یکی به سِحر برگردد یکی به چوب و طناب برگردد حدّ وسط تکرار نمیشود ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این حدّ وسط که تکرار شد در صغرا همان معنایی را دارد که در کبراست، در کبرا همان معنایی را دارد که در صغراست مصنوع یعنی موضوع، یعنی مجعول، یعنی فریب خب، کاری که ساحره کردند یک چیز جعلی است اینها که طناب جعل نکردند، چوب جعل نکردند، جیوه جعل نکردند، آن مادهٴ برّاق جعل نکردند همهٴ این مواد در خارج موجود است چیزی را آنها جعل نکردند آنها سِحر را جعل کردند و این سحر میشود مجعول و میشود مصنوع فرمود خدای سبحان آنچه را که اینها بافتند رشته میکند از بین میبرد. در بخشهای دیگر هم فرمود آنچه را که اینها انجام دادند که کِید است و سِحر است و خدای سبحان باطل میکند قهراً ﴿تَلْقَفْ﴾ به معنای «یُبطل» خواهد بود و اشاره شد که اگر واقعاً وجود مبارک موسای کلیم این عصا را که به صورت مار در آورد اگر آن چوبها را میخورد و اگر آن طنابها را میخورد شاید شبهه حل نمیشود برای اینکه اگر تماشاچیها میگفتند که وجود مبارک موسای کلیم هم مار درست کرد، سَحره هم مار درست کردند مارِ بزرگ، مارِ کوچک را خورده کلّ این صحنه فیلم بود آن وقت اینجا چه جواب بگوید ما سهتا فیلم دیدیم یکی کارِ سَحره که اینها میدان را میدان مار کردند، یکی هم کارِ موسای کلیم ـ معاذ الله ـ آن هم یک مار درست کرد، بخش سوم این فیلم این است که یک مار بزرگ مارهای کوچک را خورده کلّش بازی بود آخر ما چه جوابی داریم بگوییم.
خب، بنابراین اگر وجود مبارک موسای کلیم کاری میکرد که آن چوبها را میخورد کلّ صحنه اگر بازی بود چطور، اوّلین کسی که فهمید همین کارشناسان بودند که اینها دیگر مهلت ندادند که با کسی مشورت کنند با آن خطرهای فراوانی که پیشبینی میکردند فوراً ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾.
پرسش:...
تهدید فرعون در مقابله با ایمان ساحران:
پس بنابراین ظاهر آیه این است اگر آن را میخورد هیچ راهی نبود فرعون آمده گفته که این ساحر بزرگتر از شماست و شما را آموخت شما شاگردان موسای کلیم هستید در سِحر و سِحر او سِحر شما را از بین برد این دسیسهای بود بر اساس ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ لکن کارشناسان تا مرز شهادت رسیدند و گفتند این حرف دروغ است اینکه کارشناسان با آن خطر روبهرو شدند اگر فرعونِ ذیالأوتاد بود که مردم را به وَتد و میخ میکشید اینها خطر او را دیده بودند کسی که میدانستند او به کسی رحم نمیکند معذلک ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾
بررسی چگونگی ابطال سحر در روایات:
خب این نشان میدهد که واقعیّتی بود آنها درک کردند دیگر، اگر واقعیّت بود معلوم میشود که این حجّت بالغهٴ الهی است ظاهر آیه این است که سِحر را از بین برده و اگر آن مارها را میخورد سهتا بازی مطرح میشد راه برای احتجاج نبود. اما جریان روایات این روایات مستحضرید بعضی از این آقایان فضلا(شَکر الله مساعیهم) کوشش کردند این دو، سهتا روایت است یک روایتی که مربوط به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است این ذیل را ندارد که حضرت بفرماید اگر آنچه را عصای موسی بلع کرد دوباره برمیگرداند آنچه را که این شیرها خوردند هم دوباره برمیگرداندند ظاهراً آن قصّهٴ وجود مبارک امام رضا این ذیل را ندارد و سند این هم همان سند روایت تفسیر منسوب به امام عسکری(سلام الله علیه) است که خیلی از آقایان یکیاش هم مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیهم اجمعین) این اسناد را قبول نداشتند که سند معتبری ندارد ، پس دوتا اشکال در آنچه از امام رضا(علیه السلام) نقل شده هست یکی اشکال سندی است یکی اینکه این ذیل را ندارد اصلاً، اما آنچه از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شده است و بعضی از ائمه دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مشابه آن نقل شده است آنها را عدهای تحقیق کردند که باز هم شما تحقیق کنید که سند معتبر هست و این ذیل را هم دارد، اگر این ذیل را دارد ما اگر توانستیم توجیه بکنیم که وجود مبارک موسای کلیم سِحر را باطل کرد اگر دوباره عصای موسی آن سِحرهای باطلشده را به حال اوّلی برمیگرداند ما هم این اشخاص خوردهشده را به حال اوّلی برمیگردانیم آن سخن از چوب و مار و امثال ذلک شاید نباشد یا قابل توجیه است و اگر قابل توجیه نبود ما خیلی از چیزهاست که نمیفهمیم یکیاش هم همین است علمش را به اهلش واگذار میکنیم آنکه مرحوم شیخ انصاری در اول رسائل در بحث قطع گفته آن جرأت را ما نداریم که ایشان فرمود اگر چیزی مخالف بود ما یا طرحش میکنیم یا تأویل ما میگوییم اگر تأویلپذیر است تأویلپذیر نشد علمش را به اهلش واگذار میکنیم میگوییم «لا نَفهم» چون خیلی از چیزها را ما نمیفهمیم یکیاش هم همین است اما ظاهر قرآن این است.
موصوله یا کافّه بودن «ما» در آیهٴ ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا﴾:
پرسش:...
پاسخ: خب، پس ظاهر آیه این است که چوبها را نخورده و احتمال اینکه صحنه، صحنهٴ بازی باشد نیست برای اینکه کارشناسان باور کردند پس بازی نیست یک، سِحر را خورده نه چوب را طبق ظاهر آیه، ظاهر آیه این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ این دیگر ظهور شفاف دارد منتها برخیها این ﴿إنَّ﴾ را که با ﴿مَا﴾ در کتابت وصل کردند آنها به خودشان حق میدادند برای اینکه این ﴿مَا﴾ را کافّه میدانند و این ﴿إنَّ﴾ با ﴿مَا﴾ کافّه با هم نوشته میشود «إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدَ سَاحِرٍ» خواندند آن را هم به نصب خواندند مثل ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اگر این «ما» کافّه نباشد باید بگوییم «إنّ ما تعبدون مِن دون الله اوثانٌ» ولی چون این «ما» کافّه است و نمیگذارد «إنّ» عمل کند هم با هم نوشته میشوند میشود ﴿إنَّمَا﴾ هم «اوثان» منصوب است در سورهٴ «عنکبوت» ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ اینجا اگر «ما» کافّه باشد و «إنّ» عمل نکند میشود «إنّما صنعوا کیدَ ساحرٍ» «إنّما» که عمل نکرده «صنعوا» مفعول میخواهد میخواهد مفعولش هم «کید» است مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) میفرماید این «ما» کافّه است نه موصوله اگر موصوله باشد البته این نکته در تبیان شیخ طوسی نیست اگر موصوله باشد باید «إنّ» را جدا نوشت «ما» را جدا نوشت مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ اینجا اگر ﴿مَا﴾ موصوله باشد مرحوم شیخ طوسی میفرماید این تام نیست ﴿مَا﴾ اگر موصوله باشد ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ اگر این ﴿مَا﴾ موصوله باشد معنایش این است که آنچه را که اینها انجام دادند.
تبیین معنای ﴿مَا صَنَعُوا﴾:
خب اینها چه کار کردند اینها کارشان، صُنع و مصدر بود این فعل و مصدر قابل بلع نیست برای اینکه عَرَض هست و عَرَض قابل خوردن نیست غافل از اینکه اگر به معنای مصدر باشد مصدر به معنای مفعول است مثل لفظ به معنای ملفوظ، خَلق به معنای مخلوق، صُنع اینها یعنی فعل اینها را بلع نکرده فعل این ساحر قائم به سِحر اوست او با اراده و اذکار و اورادی که دارد این کار را انجام میدهد مصنوعِ او این سِحر خارجی است اگر صُنع لغو میشود و خورده میشود به لحاظ آن مصنوع است لفظِ به معنای ملفوظ و خَلق به معنای مخلوق استعمال شده و فراوان هم استعمال میشود صُنع به معنای مصنوع این برداشت مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نمیتواند تام باشد. خب، ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ اما آنهایی که «إنّما» را وصل خواندند پس ﴿إنَّ﴾ عمل نمیکند وقتی ﴿إنَّ﴾ عمل نکرد میشود «إنّما ما صنعوا کیدَ ساحرٍ» باید بخوانند در حالی که اینجا ﴿کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ در سوره مبارکه «عنکبوت» آنجا به این صورت هست که ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ که آنجا ﴿أَوْثَاناً﴾ منصوب شده به مناسبت اینکه منصوب به فعل است آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است که ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ مُختلَق همین موضوع و مصنوع و مدسوس و مجعول اینها را میگویند مُختلَق دیگر اختلاق هم از همین باب است شما اِفک را اختلاق کردید این مفعول مطلقی است از معنای فعل منتها نه از لفظ فعل، خب در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ هفده که دارد ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ این روبهراه است خب البته «ما» اگر با «إنّ» متّصل کردند برای اینکه «ما» کافّه است با «إن» وصل میشود ﴿إنَّمَا﴾ نوشته میشود لذا آن ﴿أَوْثَاناً﴾ نصب دادند ولی اگر موصوله باشد و اسم «إنّ» باشد باید بگوییم «إنّ ما تعبدون من دون الله اوثانٌ» خب، به هر تقدیر این مسئله رسمالخط است که جداگانه باید بحث بشود.
علت مفرد بودن کلمه «ساحر» در آیات محل بحث:
﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این چون آنجا گرچه فرمود سَحّارها را آوردند در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قبلاً گذشت که همهٴ این سَحّارها و ساحران حرفهای را او جمع کرده در آیهٴ 101 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ فَسْأَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً﴾ یعنی ـ معاذ الله ـ سِحرشدهای آن خرد و عقل را از دست دادی. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ برای تو روشن شد نه من مَسحورم یک، نه من ساحرم دو، و نه اینها سِحر است سه، اینها معجزه است و کارِ الهی است چهار، ولی نمیخواهی ایمان بیاوری ﴿وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً﴾ تو در آستانهٴ هلاکتی ما مسحور نیستیم آنگاه در بخشهای دیگر فرمود چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و آنها هم سخن از سَحّار بود در سورهٴ «شعراء» و مانند آن فرمود همهٴ ساحران و سَحّاران را آوردند ﴿فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ﴾ اما اینجا که مفرد ذکر میکند برای اینکه منظور جنس است فرمود آنچه را که شما انجام دادید ﴿کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ جمع نیاورد نفرمود «کید سَحره» است بعد هم با الف و لام که تعمیم را در برداشته باشد فرمود: ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ هیچ ساحری به مقصد نمیرسد چون عالَم بر اساس حق صادر شده در چنین حالی که سِحرِ ساحران را از بین برد ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ فوراً به خاک افتادند سجده کردند برای اینکه اشتباه نشود کسی خیال نکند که اینها برای کسی که میگوید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ و کسی که میگوید ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ سجده کردند گفتند که ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ کارِ سَحره و کارشناسان قولِ اهل خُبره است نه بیّنه، اگر بیّنه باشد شرایط خاصّ خودش را دارد یعنی باید عن حسٍّ باشد یک، عادل باشند دو، متعدّد هم باشند سه، که این میشود بیّنه ولی مسئلهٴ قول خُبره کاری به حس ندارد در مطالب دقیقِ عقلیِ حدسی هم کارشناسی کارشناس حجّت است منتها باید موثّق باشد و طمأنینهبخش تعدّد هم معتبر نیست از دو سه جهت بین قول خُبره و شهادت عادل فرق جوهری است اینجا حرفِ کارشناسان است نه حرفِ شهادت و شاهد و بیّنه اینها بالصراحه گفتند که ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است