- 193
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 68 تا 71 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 تا 71 سوره طه"
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقّل حضرت موسی(علیه السلام)
خوف موسای کلیم(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه
تعبیر قرآن دربارهٴ چگونگی مؤمن شدن ساحران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقّل حضرت موسی(علیه السلام)
بحثهایی که قبل از تعطیلات طولانی و اَسفبار ایّام فروردین گذشت این بود که ظاهر این آیه و همچنین آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که در صحنهٴ مسابقه ساحران آن طنابها و چوبها را به صورت مار در آوردند و تماشاچیان را ترساندند همه باور کردند که این سِحر است وجود مبارک موسای کلیم از سِحر اینها باخبر بود و مَسحور نشد لکن در خیال حضرت این سِحر بودن ظهور کرد این یک امر صحیحی هم هست برای اینکه در عقل که اثر نکرد در تخیّل ظهور کرده حضرت فهمید که این سِحر نیست و مار نیست و مارنَماست این مارنما بودن در تخیّل آن حضرت بود بنابراین سِحر نه در مجاری ادراکی حضرت اثر گذاشت نه در مجاری تحریکی او، منتها حضرت از نظر تمثّل خیالی مشاهده کرد که اینها به صورت مار در آمدند همین و ضمیر ﴿إِلَیْهِ﴾ در ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ به فرعون برنمیگردد برای اینکه نامی از فرعون در آیه برده نشد و رجوع ضمیر به حضرت موسای کلیم محذوری ندارد چون آنچه به عنوان سِحر است در مردم اثر کرده که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش مبسوطاً گذشت در آنجا آمده است ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ در مردم اثر گذاشت نه در موسای کلیم اما به خیال حضرت آمدن آسیبی نمیرساند نه به عقل حضرت
خوف موسای کلیم(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه
و این تعبیر ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ اگر به خیال حضرت هم نمیآمد فقط یک سلسله چوبهایی را حضرت میدید و یک سلسله طنابهایی را حضرت میدید ترس حضرت برای چه بود، ترس حضرت که در آیه روشن شد برای خودش نبود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبهٴ چهار نهجالبلاغه این بود که وجود مبارک موسای کلیم ترسید که اگر مردم نتوانند بین سِحر و معجزه فرق بگذارند و ضلالت و جهالت پیروز بشود چه باید کرد که «أشفق من غلبة الجُهّال و دُوَل الضّلال» خب اگر یک سلسله چوبهایی در صحنه افتاده بود یک سلسله طنابهایی افتاده بود حضرت چوب میدید و طناب میدید ترسِ حضرت برای چه بود، سه مسئله است یکی اینکه برای خود حضرت که اصلاً ترس نبود دوم اینکه در تخیّل حضرت اثر کرده نه در تعقّل، سوم اینکه وجود مبارک حضرت موسی ترسید که سَحره پیروز بشوند خب اگر حضرت مار نمیدید فقط چوب میدید یا طناب میدید و خود حضرت این عصا را القا میکرد مار میشد چه هراسی داشت چگونه تماشاچیها به جهالت میافتادند چگونه رقیب پیروز میشد این بیان نورانی حضرت امیر نشان میدهد که صحنه، صحنهٴ مار شد از نظر خیال آنها که در تخیّل و تعقّلشان فرقی نیست هراسناک شدند و ترسیدند موسای کلیم اصلاً نترسید منتها از ضعف تشخیص مردم در هراس بود که اگر مردم بین سِحر و معجزه فرق نگذارند چه بکنیم که خدای سبحان فرمود تو پیروز هستی ﴿إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾
بیان قدما دربارهٴ رسم الخط کلمه ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا﴾
خب، ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ بعد فرمود ما گفتیم که ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ٭ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا﴾ که باید ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ نوشته میشد. برخی از مفسّران گفتند که در قدما خیلی فرقی در رسمالخط بین «إنّ ما» آنجا که «إنّ» حرف مُشبهه به فعل است و «ما» اسم اوست با آنجایی که جمعاً یک حرفند و برای حصرند مثل «إنّما الأعمال بالنیّات» و مانند آن فرقی نمیگذاشتند در کتابت الآن هم شما میبینید «کلّما»یی که سور قضیّه است با «کلّ ما» که «کل» مضاف و مبتداست خیلیها فرق نمیگذارند این «کلّما» که در بعضی از موارد قرآن باید جدا نوشته میشد روی هم نوشته شده در بعضی از جاهایی که حتماً باید تفکیک بشود روی هم نوشته شده. خب، «کلما کانت الشمس الطالعه» این سور است اما «کلّ ما کان کذا فهو کذا» آن «کل» اسم است و مضاف است و مبتداست و بقیه خبرش است اینها را باید جدا نوشت اینکه برخی از مفسّران گفتند قدما بین این دو رسمالخط فرق نمیگذاشتند و همچنین با هم مینوشتند البته الآن باید متأخّرین تفکیک بکنند.
تأثیر سحر ساحران بر مردم و عدم تأثیر آن بر حضرت موسی(علیه السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، اما کسی بین حق و باطل نتواند فرق بگذارد چه باید کرد خیلیها بین متشابه و محکم فرق نمیگذارند آنها که اصحاب الحسّاند اگر اصحاب الحسّ و الخیال نتوانند بین معجزه و سِحر فرق بگذارند چه باید کرد خدا میفرماید نه خیر ما کاری میکنیم که حتی آنها هم بفهمند ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾.
پرسش:...
پاسخ: خیلی خب در حضرت اثر نکرده سِحر نکرده سِحر در مردم اثر کرده مردم مسحور شدند و باور کردند. وجود مبارک موسای کلیم مسحور نشد باور نکرد اما به حسب ظاهر به چشم حضرت آمد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، باور کردن مسحور است منتها یقین دارد که این دارد مثل همان جریان شعبدهبازهایی که الآن در بحثهای قبل از تعطیلی هم گفته شد اینها که در رسانهها میآیند بازی میکنند از یک سطل چندتا کبوتر در میآورند ما یقین داریم دروغ میگوید با اینکه یقین داریم دروغ میگوید کبوتر میبینیم این مسحور نیست.
پرسش:...
پاسخ: لذا اعین وجود مبارک حضرت اثر نکرد که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ نه «واسترهبوا» مردم را با وجود مبارک موسی ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ اما وجود مبارک موسای کلیم از این صحنه مستثناست میماند در تخیّل، در تخیّل تعقّل حضرت بر خلاف بود یقین داشت که اینها دروغ میگویند مثل اینکه ما این صحنههایی که ده بیستتا کبوتر از یک سطل در میآورند یقین داریم دروغ میگوید اما میبینیم دیگر، این دیدنی که با پذیرش همراه نباشد که مسحور نمیکند آدم را
تبیین علت خوف موسای کلیم(علیه السلام) در نهج البلاغه
وجود مبارک حضرت فرمود اگر مردم نتوانند تشخیص بدهند بین معجزهٴ من با سِحر ساحران آنگاه چه کنیم این تفسیر نورانی نهجالبلاغه خیلی راهگشاست حضرت فرمود یعنی وجود مبارک حضرت امیر که وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیهما) از جهلِ مردم ترسید که اگر آنها نتوانند بین اعجاز و سِحر فرق بگذارند چه باید کرد ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ «أوجس» یعنی خاطرهای در ذهنش پیدا شد نه «خاف» آن وقت خدا فرمود نه خیر ما کاری میکنیم که مردم هم بفهمند.
چگونگی ابطال سحر در کتاب و سنّت
خب. ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که باید نوشته میشد اما حالا «إنّما» نوشته شده ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ که ظاهرش این است که سَحره یک سلسله طنابها و چوبهایی را آوردند و به صورت مار در آوردند وجود مبارک موسای کلیم که عصا را القا کرده این ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ برداشته شد، برطرف شد مردم دیدند یک سلسله چوبهایی در صحنه افتاده، یک سلسله طنابهایی افتاده بعد این طنابها را جمع کردند بردند خانههایشان تنها چیزی که در صحنه بود مار بود که همه از او هراسناک بودند این ظاهر آیه.
مطلب بعدی این بود که اگر روایت معتبری دلالت بکند بر اینکه گذشته از اینکه «کِید» و ﴿مَا صَنَعُوا﴾ را از بین برده خود چوبها را هم خورده برابر آن روایت معتبر عمل میشود. مسئلهٴ سوم این بود که در جریان وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) آن روایت این ذیل را ندارد که حضرت امام رضا فرموده باشد که اگر آنچه را که وجود مبارک موسی انجام داد برمیگرداندند من هم دستور میدادم برگردانند این یک اشکال، اشکال دوم ضعف سندی بود که گذشت. در جریان امام کاظم(سلام الله علیه) با سند خیلی عالی و معتبر هست که در اعتبار سند او حرفی نیست چنین صحنهای برای وجود مبارک امام کاظم و هارونالرشید اتفاق افتاده آنکه درباره امام هشتم هست دربارهٴ وجود مبارک امام هشتم و مأمون بود اینکه دربارهٴ امام کاظم است دربارهٴ آن حضرت(سلام الله علیه) بود و هارون و سندش هم خیلی معتبر است و در کمال اتقان منتها مشکلش این است که این در ملحقات امالی است بعضی از نُسخ یک، یک ذیلی دارد که دارد «فقال» همین باعث شهادت امام هفتم شد که هارونالرشید شروع کرد به قتل آن حضرت این «فقال» برای چه کسی است اگر «فقال» برای علیبنیَقطین است که راوی این حدیث است علیبنیَقطین که قبل از شهادت امام کاظم کُشته شد باید مشخص بشود که این چرا در ملحقات امالی است یک و چرا «قال» گفته شد این دو، در جریان روایت امام صادق هم باید یک بحث جدایی باشد اگر روایتی که دلالتش و سندش معتبر بود یقیناً یؤخذ به.
بررسی روایتی از بحار الانوار دربارهٴ معجزه عصای حضرت موسی(علیه السلام)
مطلب دیگر روایتی است که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف بحارالأنوار از حفصبنغیاث نقل میکند این روایت اگر چنانچه در همین کتابهای معتبر بود حرفی در آن نبود اما مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در جلد سیزده بحارالأنوار صفحهٴ 109 و 110 این را از قصصالأنبیاء نقل میکند باید بررسی کنید که این کتاب سنداً معتبر است یا نه، در متن این روایت که قصصالأنبیاء از صدوق نقل میکند چندتا تعبیر هست که این تعبیرها باعث حضاضت این روایت است چون در این روایتی که در قصصالأنبیاء هست این است که وجود مبارک امام صادق دارد که اگر آنچه را که عصای موسی بلع کرد یا از سَحره نقل میکنند تنها کِید و سِحر نبود بلکه چوبها و طنابها را هم بلع کرده و خورده در این روایت دو، سه نکتهای است که باعث حضاضت این روایت است یکی اینکه وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت «فَألقی عصاه و کان لها شُعبتان فوقعت إحدی الشُعبتین فی الأرض و الشُّعبة الاُخری فی أعلی القُبّه فنظر فرعون إلی جوفها و هی تَلتهِبُ ناراً و أهوت إلیه» فرعون نگاه کرد دید که از شکم این اژدها آتش شعلهور است این تعبیر، تعبیری است که بیحضاضت نیست و آن این است که دارد که «و هی تلتهب ناراً و أهوت إلیه فأحدث فرعون و صاح» این تعبیر با متن روایت خیلی هماهنگ نیست دو، نسبت دیگر و آن عبارت از این است که در تعبیری «و کان فی السحرة إثنان و سبعون شیخاً خَرّوا سُجّداً ثمّ قالوا لفرعون ما هذا سِحرٌ لو کان سِحراً لَبقیت حِبالنا و عصیّنا» آنگاه بعد از این جریان دارد که وجود مبارک موسای کلیم وقتی که میخواستند از دریا بگذرند خود موسای کلیم از دریا که گذشتند فرعون هم به دنبال حضرت موسی و قومش حرکت کرد جبرئیل متمثّل کرد یک مادیانی تعبیر مادیان دارد یعنی اسبِ ماده و تعبیر مادیان با تاء تأنیث آمده که خود مادیان یعنی اسب ماده آن وقت یک تاء تأنیث هم بر آن اضافه کرده اسبِ مادیانه که اگر فارسی است که دیگر فارسی تاء تأنیث ندارد مثل همین غلط مشهور که بین همشیر و همشیره فرق میگذارند اینها خیال میکنند همیشره برای زن است همشیر مال مرد هر دو همشیرند مگر فارسی تاء تأنیث دارد که شما بگویید خواهر همشیره است برادر همشیر هر دو همشیرند دیگر اگر عربی باشد یکی کاتب است یکی کاتبه اما وقتی فارسی است فارسی یعنی فارسی دیگر، دیگر در فارسی که تاء تأنیث نمیآورند بگوییم آستانهٴ مقدسه این آستانهٴ مقدسه جای ادبی ندارد که آستان مقدس حالا آن کسی که اینجا آرمیده است بانوست وگرنه تاء تأنیث در فارسی راه ندارد که یکی بشود همشیر یکی بشود همشیره که اینجا «مادیانة» این تعبیر چه تعبیری است در دو جا این کلمه آمده با آن تعبیری که دارد «فأحدث فرعون و صاح» اینها را دوتا اشکال هست یکی اینکه بررسی بفرمایید سند کتاب قصصالأنبیاء معتبر است یا نه یک، دوم اینکه این تعبیرات و این حضاضتها با روایت سازگار است یا نه، اگر روایت معتبر بود چه از امالی صدوق چه از غیر امالی صدوق که دلالت میکرد بر اینکه خود عصا و خود طناب را خوردند یؤخذ به این دیگر ممّا لا ریب فیه است اگر ظاهر آیه با روایت معتبری توجیه شد تفسیر شد خب آن روایت معتبر مقدّم است دیگر این یک مطلب. مطلب دیگر اینکه در جریان امالی صدوق خیلی بررسی بشود که این چرا در ملحقات هست یک، و آن «فقال» به چه کسی برمیگردد این دو.
مراد از «اشمّ ریح النبوة» در نهجالبلاغه
و اما مطلبی که در مناسبتهای اصلی ذکر شده یکی دربارهٴ «أشمّ رائحة النبوّة» اگر مطلبی در اثنای بحثی ذکر شده اصرار نداشته باشید که آن کلاً یک تحقیق مبسوطی دربارهٴ او بشود در جریان اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «أشمّ ریح النبوّة» در ذیل آیه مبارکه که وجود مبارک یعقوب به فرزندانش فرمود شما مرا سرزنش نکنید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ که با جملهٴ اسمیه فرمود با «إنّ» تأکید فرمود آنجا بحث گذشت که ما در درون جانِ انبیا و شاگردان آنها شامّهای است همان طوری که باصره است و سامعه است و ناطقه است شامّه هم هست بویی را میشنوند که ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ در بحث نهجالبلاغه، بحث نهجالبلاغه یعنی بحث نهجالبلاغه آنجا مبسوطاً در ذیل خطبهٴ قاصعه آنجا مبسوطاً بحث شد که «أشمّ ریح النبوّة» حالا در اثنای بحث اگر یک وقت جملهای آمده اصرار نداشته باشید که آدم وقتِ بحث تفسیری را به آن سَمت ببرد
تعبیر قرآن دربارهٴ چگونگی مؤمن شدن ساحران
خب، فرمود وقتی این صحنه پیش آمد دیگر آنها هیچ درنگی نداشتند فوراً سَحره آن خِصّیصینشان کارشناسانشان به سجده افتادند نه اینکه بعد فکر کردند و امثال ذلک ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ آنقدر مسئله فوری و برای حقّانیّت آنها نیاز به فکر نداشت که نفرمود «سجدوا» فرمود: ﴿فَأُلْقِیَ﴾ گویا بیاختیار شدند مشتاقانه سجده کردند ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ این یک نکته که نفرمود «سجدوا» دوم اینکه «قالوا» را عطف بر «اُلقی» نفرمود ظاهرش این است که خب آن یک جملهٴ فعلیه است بر او باید عطف بشود یا فعلی بر فعل دیگر عطف بشود نفرمود «و قالوا» آنقدر این مطالب سریع و هماهنگ و مرتبط است که به جای اینکه بفرماید «سجدوا» فرمود: ﴿فَأُلْقِیَ﴾ و به جای اینکه بفرماید «و قالوا» یا «فقالوا» نه «واو» آورد نه «فاء» فرمود: ﴿قَالُوا﴾ چه گفتند؟ ﴿قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ فرعون گاهی میگفت که ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ گاهی میگفتند ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ ظاهرش ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ یعنی به او ایمان آوردیم اما آنجایی که دارد ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ مثل همینجا که دارد ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ یعنی شما هدف سیاسی داشتید به او ایمان نیاوردید برای او ایمان آوردید کارِ شما سِحر بود از نظر فنّی یک، هدف شما سیاسی بود خواستید نظام را زیر و رو کنید دو، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشابه این تعبیرات گذشت که فرق است بین «آمنَ له» و «آمن به»
چگونگی ابطال سحر در پرتو حقیقت معجزه
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ فرعون گفت ﴿نَعَمْ وَإِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ اما نه اینکه وجود مبارک موسی را مرهوب کرده باشند ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ ٭ وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ سِحر، سِحر را باطل میکند اما سِحر بتواند اصلِ سحر بودن را افشا کند این نیست آنکه مرحوم شیخ و دیگران گفتند این است که اگر کسی سِحر کرده به عدّهای آسیب رسانده برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که دارد این سَحره کاری بکنند که ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ ولی ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ﴾ بین زن و شوهر جدایی میاندازند در آثار روانی اینها تأثیر میگذارند این دفعِ سِحر و باطلِ سِحر جلوی این ضرر را میگیرد نه اینکه سِحر را باطل کند آن کارش را کرده آن سِحر کارش را کرده این جلوی ضرر او را میگیرد این کار هست طبیعیاش هم هست اما در جریان موسای کلیم بساط سِحر را به هم ریخت مثل اینکه انسان در شبِ تار وقتی در بیابانی دارد زندگی میکند درختی میبیند، حیوانی میبیند، یک انیاب اغوالی میبیند همین که صبح شد آفتاب شد میبیند خبری نیست آنچه را که شب در تاریکی میدید آن در واهمهٴ او بود خیال او بود وقتی آفتاب طلوع کرد میبیند خبری نیست در صحنهٴ مناظره موسای کلیم هم همین طور بود یک عدّه میدیدند میدان شده میدان مار وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت دیدند خبری نیست یک سلسله چوبها آنجا افتاده یک سلسله طنابهایی افتاده یک مار واقعی است در میدان حرکت میکند اگر آفتاب طلوع کرد آن اوهام برطرف میشود این کارِ واقعیت است سِحر را ریشهکن میکند نه جلوی تأثیر سحر را بگیرد دفع سحر به سحر یا ابطال سحر به سحر این نیست که اساس سحر را کأن لم یکن کند این اساس سحر را کأن لم یکن کرده اگر مسافری در بیابانی راه گُم کرده شبِ تار دیو و دَد میبیند همین که آفتاب طلوع کرد چیزی نمیبیند کارِ موسای کلیم این بود که این سِحر را باطل کرده مردم دیدند چیزی در میدان نیست نه اینکه سحر را باطل کرده، یعنی بطلانش را روشن کرده «کان» تامّهاش را به هم زده نه جلوی سحر را گرفته. خب، این کار را وجود مبارک موسای کلیم کرد.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا همه «باء» است و درست هم هست.
تهمت فرعون در مقابله با ایمان ساحران
در جریان ایمان که باید «باء» استعمال بشود ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ درست است، ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ درست است اما در جریان تهمت فرعون که به سَحره گاهی میگوید ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ گاهی میگوید ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ نکته دارد ایمان که با «لام» استعمال نمیشود که فرعون میخواهد بگوید شما دسیسه سیاسی دارید به سود او دارید ایمان میآورید برای اینکه بساط تاج و تخت مرا بردارید هم از نظر فنّی کار شما با کار او یکی است هر دو سحر است هیچ کدام معجزه نیست هم از نظر هدفِ سیاسی شما به سود او رفتید به آن طرف میخواهید بساط مرا جمع کنید لذا ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ در جریان ایمان که با «باء» استعمال میشود هر دو جا حق است.
محال بودن اذن فرعون به ساحران برای ایمان به خداوند
پرسش:...
پاسخ: در آنجا که اول آنها گفتند ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ فرعون گفت ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ اما در محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «طه» میفرماید: ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ شما یک دسیسهٴ سیاسی دارید هم کار شما و موسی ـ معاذ الله ـ مشترک است و هر دو سِحر است ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ هم شما به سود موسای کلیم ایمان آوردید تا بساط مرا جمع بکنید ﴿آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ این متکلّم وحده است یعنی قبل از اینکه من اذن بدهم این قبل از اینکه من اذن بدهم معنایش این نیست که من بعداً اذن میدادم چرا شما قبلاً انجام دادید یعنی من که اذن نمیدهم اذن دادنی هم نیستم قبل از اذن من که اذن من محال است شما حق ندارید ایمان بیاورید مشابه این تعبیر در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت آیهٴ 109 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ یعنی قبل از اینکه کلمات پروردگار تمام بشود دریا و امثال ذلک تمام میشود خب مگر کلمات پروردگار تمام میشود قبل و بعد دارد معنایش این نیست که اول دریا تمام میشود بعد کلمات پروردگار، کلمات پروردگار «لا انقطاع لفیضه ابدا» او «دائم الفیض علی البریّه» بود او دائم الفیض بود و «دائم الفضل» هست إلی الأبد حالا در ازلیّت فیض ممکن است بعضیها تردید داشته باشند ولی در ابدیّت فیض که احدی تردید ندارد که، انسان و جوامع بشری بالأخره وارد برزخ میشود بعد وارد صحنهٴ قیامت میشود بعد وارد بهشت میشود ـ انشاءالله ـ دیگر تا و حتّی و کَم و کیف ندارد ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ سخن از سال و ماه و میلیارد سال نیست ابدیّت یعنی ابدیّت دیگر، اگر نبود اصرار کتاب و سنّت که بهشت و بهشتیان ابدیند خیلیها فیض ابدی را هم انکار میکردند میگفتند مگر میشود چیزی ابدی باشد و ممکن بله، ابدیّتش بالغیر است ابدیّتش بالتبع است همان طوری که ابدی است ممکن است ازلی هم باشد آسمان و زمین همه حادثند اما او «دائم الفیض علی البریّه» است «و کلّ مَنّه قدیم» است. به هر تقدیر حالا در ازلیّت اگر بحثی باشد در ابدیّت که بحثی نیست کلمات الهی تمام شدنی نیست اینکه فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ معنایش این نیست که قبلاً دریاها تمام میشود بعد فیض خدا تمام میشود یعنی این تمامشدنی نیست فرعون که میگوید ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ معنایش این نیست که اول باید من اذن بدهم بعد شما ایمان بیاورید اینکه اینها را اسطوره میداند و اینها را توطئه سیاسی میپندارد بنابراین این ﴿قَبْلَ﴾ یعنی بدون اذن من نباید ایمان میآوردید من هم که اذن نمیدهم
تهمتها و تهدیدهای فرعون نسبت به ساحران
خب، پس بنابراین این تعبیر ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ همان بوی سیاسی بودن این را دارد به دلیل اینکه گفت که شما تلاش و کوشش کردید که ما را از این صحنه بیرون کنید دیگر برای اینکه ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ همین است چند تعبیر دارد فرعون که آنها میخواهند تمدّن شما را بگیرند ، دین شما را عوض کنند ، سرزمین شما را بگیرند خب اینها ایمانِ له است دیگر نه ایمان به که اینها ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ و امثال ذلک همه تهتمهای سیاسی بود که فرعون به وجود مبارک موسای کلیم میزد هر دو کار را ذات اقدس الهی ابطال کرد ﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم﴾ با یک تهدید تام این فرعون ذوالأوتاد که به میخ میبست مردم را میخکوب میکرد همین بود دیگر گفت ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ﴾ نه «أقطعنّ» این تقطیع که باب تفعیل است در تصلیب و در تقطیع که به کار رفته نشانهٴ کثرت و مبالغهٴ در عذاب است ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ﴾ نه «فلأقطعنّ»، ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ﴾ نه «لأصلب» من شما را مصلوب نمیکنم مُصلّب میکنم، شما را مقطوع نمیکنم مُقطّع میکنم، تقطیع میکنم شدّت تقطیع، شدّت تصلیب ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ﴾ دست راست را با پای چپ اگر قطع بکنند میشود تقطیع مِن خلاف، پای راست و دست چپ را قطع بکنند میشود تقطیع مِن خلاف که به هیچ وجه نتواند به زندگیش ادامه بدهد ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم﴾ اما ﴿مِنْ خِلاَفٍ﴾ نه مِن وفاقٍ دست راست و پای چپ، دست چپ و پای راست ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ﴾ آنچنان شما را به دار میآویزانم که تقطیع بشوید ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ﴾ آنگاه میفهمید ما قدرتمندیم یا موسای کلیم و اینهایی که باند سیاسیاند ـ معاذ الله ـ ﴿وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾. اما آنچه مربوط به جریان این صحیحه است همچنان ملاحظه بفرمایید که این «قال» برای چه کسی است وگرنه آن روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی دارد از نظر سند بسیار مُتقن است همه راویانش بزرگوارند این دوتا نکته حل بشود چرا در ملحقات است یک، و این «فقال» به چه کسی برمیگردد دو، و این نکته را هم مستحضر باشید که معمولاً رسم بر این بود که آن طلبهای که در بحثهای استاد شرکت میکند در مجالس شرکت میکند اگر محاورهای بین گوینده و شنونده میشد سابقاً این را حمل میکردند میگفتند «ضرب الحَبیب ذبیبٌ».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقّل حضرت موسی(علیه السلام)
خوف موسای کلیم(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه
تعبیر قرآن دربارهٴ چگونگی مؤمن شدن ساحران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی ﴿70﴾ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقّل حضرت موسی(علیه السلام)
بحثهایی که قبل از تعطیلات طولانی و اَسفبار ایّام فروردین گذشت این بود که ظاهر این آیه و همچنین آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که در صحنهٴ مسابقه ساحران آن طنابها و چوبها را به صورت مار در آوردند و تماشاچیان را ترساندند همه باور کردند که این سِحر است وجود مبارک موسای کلیم از سِحر اینها باخبر بود و مَسحور نشد لکن در خیال حضرت این سِحر بودن ظهور کرد این یک امر صحیحی هم هست برای اینکه در عقل که اثر نکرد در تخیّل ظهور کرده حضرت فهمید که این سِحر نیست و مار نیست و مارنَماست این مارنما بودن در تخیّل آن حضرت بود بنابراین سِحر نه در مجاری ادراکی حضرت اثر گذاشت نه در مجاری تحریکی او، منتها حضرت از نظر تمثّل خیالی مشاهده کرد که اینها به صورت مار در آمدند همین و ضمیر ﴿إِلَیْهِ﴾ در ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ به فرعون برنمیگردد برای اینکه نامی از فرعون در آیه برده نشد و رجوع ضمیر به حضرت موسای کلیم محذوری ندارد چون آنچه به عنوان سِحر است در مردم اثر کرده که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش مبسوطاً گذشت در آنجا آمده است ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ در مردم اثر گذاشت نه در موسای کلیم اما به خیال حضرت آمدن آسیبی نمیرساند نه به عقل حضرت
خوف موسای کلیم(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه
و این تعبیر ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ اگر به خیال حضرت هم نمیآمد فقط یک سلسله چوبهایی را حضرت میدید و یک سلسله طنابهایی را حضرت میدید ترس حضرت برای چه بود، ترس حضرت که در آیه روشن شد برای خودش نبود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبهٴ چهار نهجالبلاغه این بود که وجود مبارک موسای کلیم ترسید که اگر مردم نتوانند بین سِحر و معجزه فرق بگذارند و ضلالت و جهالت پیروز بشود چه باید کرد که «أشفق من غلبة الجُهّال و دُوَل الضّلال» خب اگر یک سلسله چوبهایی در صحنه افتاده بود یک سلسله طنابهایی افتاده بود حضرت چوب میدید و طناب میدید ترسِ حضرت برای چه بود، سه مسئله است یکی اینکه برای خود حضرت که اصلاً ترس نبود دوم اینکه در تخیّل حضرت اثر کرده نه در تعقّل، سوم اینکه وجود مبارک حضرت موسی ترسید که سَحره پیروز بشوند خب اگر حضرت مار نمیدید فقط چوب میدید یا طناب میدید و خود حضرت این عصا را القا میکرد مار میشد چه هراسی داشت چگونه تماشاچیها به جهالت میافتادند چگونه رقیب پیروز میشد این بیان نورانی حضرت امیر نشان میدهد که صحنه، صحنهٴ مار شد از نظر خیال آنها که در تخیّل و تعقّلشان فرقی نیست هراسناک شدند و ترسیدند موسای کلیم اصلاً نترسید منتها از ضعف تشخیص مردم در هراس بود که اگر مردم بین سِحر و معجزه فرق نگذارند چه بکنیم که خدای سبحان فرمود تو پیروز هستی ﴿إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾
بیان قدما دربارهٴ رسم الخط کلمه ﴿إِنَّمَا صَنَعُوا﴾
خب، ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ بعد فرمود ما گفتیم که ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی ٭ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا﴾ که باید ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ نوشته میشد. برخی از مفسّران گفتند که در قدما خیلی فرقی در رسمالخط بین «إنّ ما» آنجا که «إنّ» حرف مُشبهه به فعل است و «ما» اسم اوست با آنجایی که جمعاً یک حرفند و برای حصرند مثل «إنّما الأعمال بالنیّات» و مانند آن فرقی نمیگذاشتند در کتابت الآن هم شما میبینید «کلّما»یی که سور قضیّه است با «کلّ ما» که «کل» مضاف و مبتداست خیلیها فرق نمیگذارند این «کلّما» که در بعضی از موارد قرآن باید جدا نوشته میشد روی هم نوشته شده در بعضی از جاهایی که حتماً باید تفکیک بشود روی هم نوشته شده. خب، «کلما کانت الشمس الطالعه» این سور است اما «کلّ ما کان کذا فهو کذا» آن «کل» اسم است و مضاف است و مبتداست و بقیه خبرش است اینها را باید جدا نوشت اینکه برخی از مفسّران گفتند قدما بین این دو رسمالخط فرق نمیگذاشتند و همچنین با هم مینوشتند البته الآن باید متأخّرین تفکیک بکنند.
تأثیر سحر ساحران بر مردم و عدم تأثیر آن بر حضرت موسی(علیه السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، اما کسی بین حق و باطل نتواند فرق بگذارد چه باید کرد خیلیها بین متشابه و محکم فرق نمیگذارند آنها که اصحاب الحسّاند اگر اصحاب الحسّ و الخیال نتوانند بین معجزه و سِحر فرق بگذارند چه باید کرد خدا میفرماید نه خیر ما کاری میکنیم که حتی آنها هم بفهمند ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾.
پرسش:...
پاسخ: خیلی خب در حضرت اثر نکرده سِحر نکرده سِحر در مردم اثر کرده مردم مسحور شدند و باور کردند. وجود مبارک موسای کلیم مسحور نشد باور نکرد اما به حسب ظاهر به چشم حضرت آمد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، باور کردن مسحور است منتها یقین دارد که این دارد مثل همان جریان شعبدهبازهایی که الآن در بحثهای قبل از تعطیلی هم گفته شد اینها که در رسانهها میآیند بازی میکنند از یک سطل چندتا کبوتر در میآورند ما یقین داریم دروغ میگوید با اینکه یقین داریم دروغ میگوید کبوتر میبینیم این مسحور نیست.
پرسش:...
پاسخ: لذا اعین وجود مبارک حضرت اثر نکرد که ﴿وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ نه «واسترهبوا» مردم را با وجود مبارک موسی ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ اما وجود مبارک موسای کلیم از این صحنه مستثناست میماند در تخیّل، در تخیّل تعقّل حضرت بر خلاف بود یقین داشت که اینها دروغ میگویند مثل اینکه ما این صحنههایی که ده بیستتا کبوتر از یک سطل در میآورند یقین داریم دروغ میگوید اما میبینیم دیگر، این دیدنی که با پذیرش همراه نباشد که مسحور نمیکند آدم را
تبیین علت خوف موسای کلیم(علیه السلام) در نهج البلاغه
وجود مبارک حضرت فرمود اگر مردم نتوانند تشخیص بدهند بین معجزهٴ من با سِحر ساحران آنگاه چه کنیم این تفسیر نورانی نهجالبلاغه خیلی راهگشاست حضرت فرمود یعنی وجود مبارک حضرت امیر که وجود مبارک حضرت موسی(سلام الله علیهما) از جهلِ مردم ترسید که اگر آنها نتوانند بین اعجاز و سِحر فرق بگذارند چه باید کرد ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ﴾ «أوجس» یعنی خاطرهای در ذهنش پیدا شد نه «خاف» آن وقت خدا فرمود نه خیر ما کاری میکنیم که مردم هم بفهمند.
چگونگی ابطال سحر در کتاب و سنّت
خب. ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که باید نوشته میشد اما حالا «إنّما» نوشته شده ﴿إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ که ظاهرش این است که سَحره یک سلسله طنابها و چوبهایی را آوردند و به صورت مار در آوردند وجود مبارک موسای کلیم که عصا را القا کرده این ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ﴾ برداشته شد، برطرف شد مردم دیدند یک سلسله چوبهایی در صحنه افتاده، یک سلسله طنابهایی افتاده بعد این طنابها را جمع کردند بردند خانههایشان تنها چیزی که در صحنه بود مار بود که همه از او هراسناک بودند این ظاهر آیه.
مطلب بعدی این بود که اگر روایت معتبری دلالت بکند بر اینکه گذشته از اینکه «کِید» و ﴿مَا صَنَعُوا﴾ را از بین برده خود چوبها را هم خورده برابر آن روایت معتبر عمل میشود. مسئلهٴ سوم این بود که در جریان وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) آن روایت این ذیل را ندارد که حضرت امام رضا فرموده باشد که اگر آنچه را که وجود مبارک موسی انجام داد برمیگرداندند من هم دستور میدادم برگردانند این یک اشکال، اشکال دوم ضعف سندی بود که گذشت. در جریان امام کاظم(سلام الله علیه) با سند خیلی عالی و معتبر هست که در اعتبار سند او حرفی نیست چنین صحنهای برای وجود مبارک امام کاظم و هارونالرشید اتفاق افتاده آنکه درباره امام هشتم هست دربارهٴ وجود مبارک امام هشتم و مأمون بود اینکه دربارهٴ امام کاظم است دربارهٴ آن حضرت(سلام الله علیه) بود و هارون و سندش هم خیلی معتبر است و در کمال اتقان منتها مشکلش این است که این در ملحقات امالی است بعضی از نُسخ یک، یک ذیلی دارد که دارد «فقال» همین باعث شهادت امام هفتم شد که هارونالرشید شروع کرد به قتل آن حضرت این «فقال» برای چه کسی است اگر «فقال» برای علیبنیَقطین است که راوی این حدیث است علیبنیَقطین که قبل از شهادت امام کاظم کُشته شد باید مشخص بشود که این چرا در ملحقات امالی است یک و چرا «قال» گفته شد این دو، در جریان روایت امام صادق هم باید یک بحث جدایی باشد اگر روایتی که دلالتش و سندش معتبر بود یقیناً یؤخذ به.
بررسی روایتی از بحار الانوار دربارهٴ معجزه عصای حضرت موسی(علیه السلام)
مطلب دیگر روایتی است که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف بحارالأنوار از حفصبنغیاث نقل میکند این روایت اگر چنانچه در همین کتابهای معتبر بود حرفی در آن نبود اما مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در جلد سیزده بحارالأنوار صفحهٴ 109 و 110 این را از قصصالأنبیاء نقل میکند باید بررسی کنید که این کتاب سنداً معتبر است یا نه، در متن این روایت که قصصالأنبیاء از صدوق نقل میکند چندتا تعبیر هست که این تعبیرها باعث حضاضت این روایت است چون در این روایتی که در قصصالأنبیاء هست این است که وجود مبارک امام صادق دارد که اگر آنچه را که عصای موسی بلع کرد یا از سَحره نقل میکنند تنها کِید و سِحر نبود بلکه چوبها و طنابها را هم بلع کرده و خورده در این روایت دو، سه نکتهای است که باعث حضاضت این روایت است یکی اینکه وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت «فَألقی عصاه و کان لها شُعبتان فوقعت إحدی الشُعبتین فی الأرض و الشُّعبة الاُخری فی أعلی القُبّه فنظر فرعون إلی جوفها و هی تَلتهِبُ ناراً و أهوت إلیه» فرعون نگاه کرد دید که از شکم این اژدها آتش شعلهور است این تعبیر، تعبیری است که بیحضاضت نیست و آن این است که دارد که «و هی تلتهب ناراً و أهوت إلیه فأحدث فرعون و صاح» این تعبیر با متن روایت خیلی هماهنگ نیست دو، نسبت دیگر و آن عبارت از این است که در تعبیری «و کان فی السحرة إثنان و سبعون شیخاً خَرّوا سُجّداً ثمّ قالوا لفرعون ما هذا سِحرٌ لو کان سِحراً لَبقیت حِبالنا و عصیّنا» آنگاه بعد از این جریان دارد که وجود مبارک موسای کلیم وقتی که میخواستند از دریا بگذرند خود موسای کلیم از دریا که گذشتند فرعون هم به دنبال حضرت موسی و قومش حرکت کرد جبرئیل متمثّل کرد یک مادیانی تعبیر مادیان دارد یعنی اسبِ ماده و تعبیر مادیان با تاء تأنیث آمده که خود مادیان یعنی اسب ماده آن وقت یک تاء تأنیث هم بر آن اضافه کرده اسبِ مادیانه که اگر فارسی است که دیگر فارسی تاء تأنیث ندارد مثل همین غلط مشهور که بین همشیر و همشیره فرق میگذارند اینها خیال میکنند همیشره برای زن است همشیر مال مرد هر دو همشیرند مگر فارسی تاء تأنیث دارد که شما بگویید خواهر همشیره است برادر همشیر هر دو همشیرند دیگر اگر عربی باشد یکی کاتب است یکی کاتبه اما وقتی فارسی است فارسی یعنی فارسی دیگر، دیگر در فارسی که تاء تأنیث نمیآورند بگوییم آستانهٴ مقدسه این آستانهٴ مقدسه جای ادبی ندارد که آستان مقدس حالا آن کسی که اینجا آرمیده است بانوست وگرنه تاء تأنیث در فارسی راه ندارد که یکی بشود همشیر یکی بشود همشیره که اینجا «مادیانة» این تعبیر چه تعبیری است در دو جا این کلمه آمده با آن تعبیری که دارد «فأحدث فرعون و صاح» اینها را دوتا اشکال هست یکی اینکه بررسی بفرمایید سند کتاب قصصالأنبیاء معتبر است یا نه یک، دوم اینکه این تعبیرات و این حضاضتها با روایت سازگار است یا نه، اگر روایت معتبر بود چه از امالی صدوق چه از غیر امالی صدوق که دلالت میکرد بر اینکه خود عصا و خود طناب را خوردند یؤخذ به این دیگر ممّا لا ریب فیه است اگر ظاهر آیه با روایت معتبری توجیه شد تفسیر شد خب آن روایت معتبر مقدّم است دیگر این یک مطلب. مطلب دیگر اینکه در جریان امالی صدوق خیلی بررسی بشود که این چرا در ملحقات هست یک، و آن «فقال» به چه کسی برمیگردد این دو.
مراد از «اشمّ ریح النبوة» در نهجالبلاغه
و اما مطلبی که در مناسبتهای اصلی ذکر شده یکی دربارهٴ «أشمّ رائحة النبوّة» اگر مطلبی در اثنای بحثی ذکر شده اصرار نداشته باشید که آن کلاً یک تحقیق مبسوطی دربارهٴ او بشود در جریان اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «أشمّ ریح النبوّة» در ذیل آیه مبارکه که وجود مبارک یعقوب به فرزندانش فرمود شما مرا سرزنش نکنید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ که با جملهٴ اسمیه فرمود با «إنّ» تأکید فرمود آنجا بحث گذشت که ما در درون جانِ انبیا و شاگردان آنها شامّهای است همان طوری که باصره است و سامعه است و ناطقه است شامّه هم هست بویی را میشنوند که ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ در بحث نهجالبلاغه، بحث نهجالبلاغه یعنی بحث نهجالبلاغه آنجا مبسوطاً در ذیل خطبهٴ قاصعه آنجا مبسوطاً بحث شد که «أشمّ ریح النبوّة» حالا در اثنای بحث اگر یک وقت جملهای آمده اصرار نداشته باشید که آدم وقتِ بحث تفسیری را به آن سَمت ببرد
تعبیر قرآن دربارهٴ چگونگی مؤمن شدن ساحران
خب، فرمود وقتی این صحنه پیش آمد دیگر آنها هیچ درنگی نداشتند فوراً سَحره آن خِصّیصینشان کارشناسانشان به سجده افتادند نه اینکه بعد فکر کردند و امثال ذلک ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ آنقدر مسئله فوری و برای حقّانیّت آنها نیاز به فکر نداشت که نفرمود «سجدوا» فرمود: ﴿فَأُلْقِیَ﴾ گویا بیاختیار شدند مشتاقانه سجده کردند ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً﴾ این یک نکته که نفرمود «سجدوا» دوم اینکه «قالوا» را عطف بر «اُلقی» نفرمود ظاهرش این است که خب آن یک جملهٴ فعلیه است بر او باید عطف بشود یا فعلی بر فعل دیگر عطف بشود نفرمود «و قالوا» آنقدر این مطالب سریع و هماهنگ و مرتبط است که به جای اینکه بفرماید «سجدوا» فرمود: ﴿فَأُلْقِیَ﴾ و به جای اینکه بفرماید «و قالوا» یا «فقالوا» نه «واو» آورد نه «فاء» فرمود: ﴿قَالُوا﴾ چه گفتند؟ ﴿قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ فرعون گاهی میگفت که ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ گاهی میگفتند ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ ظاهرش ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ یعنی به او ایمان آوردیم اما آنجایی که دارد ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ مثل همینجا که دارد ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ یعنی شما هدف سیاسی داشتید به او ایمان نیاوردید برای او ایمان آوردید کارِ شما سِحر بود از نظر فنّی یک، هدف شما سیاسی بود خواستید نظام را زیر و رو کنید دو، در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشابه این تعبیرات گذشت که فرق است بین «آمنَ له» و «آمن به»
چگونگی ابطال سحر در پرتو حقیقت معجزه
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ﴾ فرعون گفت ﴿نَعَمْ وَإِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ﴾ اما نه اینکه وجود مبارک موسی را مرهوب کرده باشند ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ ٭ وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ٭ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ سِحر، سِحر را باطل میکند اما سِحر بتواند اصلِ سحر بودن را افشا کند این نیست آنکه مرحوم شیخ و دیگران گفتند این است که اگر کسی سِحر کرده به عدّهای آسیب رسانده برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که دارد این سَحره کاری بکنند که ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ ولی ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ﴾ بین زن و شوهر جدایی میاندازند در آثار روانی اینها تأثیر میگذارند این دفعِ سِحر و باطلِ سِحر جلوی این ضرر را میگیرد نه اینکه سِحر را باطل کند آن کارش را کرده آن سِحر کارش را کرده این جلوی ضرر او را میگیرد این کار هست طبیعیاش هم هست اما در جریان موسای کلیم بساط سِحر را به هم ریخت مثل اینکه انسان در شبِ تار وقتی در بیابانی دارد زندگی میکند درختی میبیند، حیوانی میبیند، یک انیاب اغوالی میبیند همین که صبح شد آفتاب شد میبیند خبری نیست آنچه را که شب در تاریکی میدید آن در واهمهٴ او بود خیال او بود وقتی آفتاب طلوع کرد میبیند خبری نیست در صحنهٴ مناظره موسای کلیم هم همین طور بود یک عدّه میدیدند میدان شده میدان مار وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت دیدند خبری نیست یک سلسله چوبها آنجا افتاده یک سلسله طنابهایی افتاده یک مار واقعی است در میدان حرکت میکند اگر آفتاب طلوع کرد آن اوهام برطرف میشود این کارِ واقعیت است سِحر را ریشهکن میکند نه جلوی تأثیر سحر را بگیرد دفع سحر به سحر یا ابطال سحر به سحر این نیست که اساس سحر را کأن لم یکن کند این اساس سحر را کأن لم یکن کرده اگر مسافری در بیابانی راه گُم کرده شبِ تار دیو و دَد میبیند همین که آفتاب طلوع کرد چیزی نمیبیند کارِ موسای کلیم این بود که این سِحر را باطل کرده مردم دیدند چیزی در میدان نیست نه اینکه سحر را باطل کرده، یعنی بطلانش را روشن کرده «کان» تامّهاش را به هم زده نه جلوی سحر را گرفته. خب، این کار را وجود مبارک موسای کلیم کرد.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا همه «باء» است و درست هم هست.
تهمت فرعون در مقابله با ایمان ساحران
در جریان ایمان که باید «باء» استعمال بشود ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ درست است، ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی﴾ درست است اما در جریان تهمت فرعون که به سَحره گاهی میگوید ﴿آمَنْتُمْ بِهِ﴾ گاهی میگوید ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ نکته دارد ایمان که با «لام» استعمال نمیشود که فرعون میخواهد بگوید شما دسیسه سیاسی دارید به سود او دارید ایمان میآورید برای اینکه بساط تاج و تخت مرا بردارید هم از نظر فنّی کار شما با کار او یکی است هر دو سحر است هیچ کدام معجزه نیست هم از نظر هدفِ سیاسی شما به سود او رفتید به آن طرف میخواهید بساط مرا جمع کنید لذا ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ در جریان ایمان که با «باء» استعمال میشود هر دو جا حق است.
محال بودن اذن فرعون به ساحران برای ایمان به خداوند
پرسش:...
پاسخ: در آنجا که اول آنها گفتند ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ فرعون گفت ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ اما در محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «طه» میفرماید: ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ شما یک دسیسهٴ سیاسی دارید هم کار شما و موسی ـ معاذ الله ـ مشترک است و هر دو سِحر است ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ هم شما به سود موسای کلیم ایمان آوردید تا بساط مرا جمع بکنید ﴿آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ این متکلّم وحده است یعنی قبل از اینکه من اذن بدهم این قبل از اینکه من اذن بدهم معنایش این نیست که من بعداً اذن میدادم چرا شما قبلاً انجام دادید یعنی من که اذن نمیدهم اذن دادنی هم نیستم قبل از اذن من که اذن من محال است شما حق ندارید ایمان بیاورید مشابه این تعبیر در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت آیهٴ 109 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ یعنی قبل از اینکه کلمات پروردگار تمام بشود دریا و امثال ذلک تمام میشود خب مگر کلمات پروردگار تمام میشود قبل و بعد دارد معنایش این نیست که اول دریا تمام میشود بعد کلمات پروردگار، کلمات پروردگار «لا انقطاع لفیضه ابدا» او «دائم الفیض علی البریّه» بود او دائم الفیض بود و «دائم الفضل» هست إلی الأبد حالا در ازلیّت فیض ممکن است بعضیها تردید داشته باشند ولی در ابدیّت فیض که احدی تردید ندارد که، انسان و جوامع بشری بالأخره وارد برزخ میشود بعد وارد صحنهٴ قیامت میشود بعد وارد بهشت میشود ـ انشاءالله ـ دیگر تا و حتّی و کَم و کیف ندارد ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾ سخن از سال و ماه و میلیارد سال نیست ابدیّت یعنی ابدیّت دیگر، اگر نبود اصرار کتاب و سنّت که بهشت و بهشتیان ابدیند خیلیها فیض ابدی را هم انکار میکردند میگفتند مگر میشود چیزی ابدی باشد و ممکن بله، ابدیّتش بالغیر است ابدیّتش بالتبع است همان طوری که ابدی است ممکن است ازلی هم باشد آسمان و زمین همه حادثند اما او «دائم الفیض علی البریّه» است «و کلّ مَنّه قدیم» است. به هر تقدیر حالا در ازلیّت اگر بحثی باشد در ابدیّت که بحثی نیست کلمات الهی تمام شدنی نیست اینکه فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ معنایش این نیست که قبلاً دریاها تمام میشود بعد فیض خدا تمام میشود یعنی این تمامشدنی نیست فرعون که میگوید ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ﴾ معنایش این نیست که اول باید من اذن بدهم بعد شما ایمان بیاورید اینکه اینها را اسطوره میداند و اینها را توطئه سیاسی میپندارد بنابراین این ﴿قَبْلَ﴾ یعنی بدون اذن من نباید ایمان میآوردید من هم که اذن نمیدهم
تهمتها و تهدیدهای فرعون نسبت به ساحران
خب، پس بنابراین این تعبیر ﴿آمَنتُمْ لَهُ﴾ همان بوی سیاسی بودن این را دارد به دلیل اینکه گفت که شما تلاش و کوشش کردید که ما را از این صحنه بیرون کنید دیگر برای اینکه ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ همین است چند تعبیر دارد فرعون که آنها میخواهند تمدّن شما را بگیرند ، دین شما را عوض کنند ، سرزمین شما را بگیرند خب اینها ایمانِ له است دیگر نه ایمان به که اینها ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ و امثال ذلک همه تهتمهای سیاسی بود که فرعون به وجود مبارک موسای کلیم میزد هر دو کار را ذات اقدس الهی ابطال کرد ﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم﴾ با یک تهدید تام این فرعون ذوالأوتاد که به میخ میبست مردم را میخکوب میکرد همین بود دیگر گفت ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ﴾ نه «أقطعنّ» این تقطیع که باب تفعیل است در تصلیب و در تقطیع که به کار رفته نشانهٴ کثرت و مبالغهٴ در عذاب است ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ﴾ نه «فلأقطعنّ»، ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ﴾ نه «لأصلب» من شما را مصلوب نمیکنم مُصلّب میکنم، شما را مقطوع نمیکنم مُقطّع میکنم، تقطیع میکنم شدّت تقطیع، شدّت تصلیب ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ﴾ دست راست را با پای چپ اگر قطع بکنند میشود تقطیع مِن خلاف، پای راست و دست چپ را قطع بکنند میشود تقطیع مِن خلاف که به هیچ وجه نتواند به زندگیش ادامه بدهد ﴿فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم﴾ اما ﴿مِنْ خِلاَفٍ﴾ نه مِن وفاقٍ دست راست و پای چپ، دست چپ و پای راست ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ﴾ آنچنان شما را به دار میآویزانم که تقطیع بشوید ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ﴾ آنگاه میفهمید ما قدرتمندیم یا موسای کلیم و اینهایی که باند سیاسیاند ـ معاذ الله ـ ﴿وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾. اما آنچه مربوط به جریان این صحیحه است همچنان ملاحظه بفرمایید که این «قال» برای چه کسی است وگرنه آن روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی دارد از نظر سند بسیار مُتقن است همه راویانش بزرگوارند این دوتا نکته حل بشود چرا در ملحقات است یک، و این «فقال» به چه کسی برمیگردد دو، و این نکته را هم مستحضر باشید که معمولاً رسم بر این بود که آن طلبهای که در بحثهای استاد شرکت میکند در مجالس شرکت میکند اگر محاورهای بین گوینده و شنونده میشد سابقاً این را حمل میکردند میگفتند «ضرب الحَبیب ذبیبٌ».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است