- 491
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 تا 14 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 14 سوره کهف":
آیات در قرآن کریم به دو قِسم تقسیم شده است آیات آفاقی است مثل آسمان و زمین
آیات انفسی که روح انسان, بدن انسان, رابطهٴ روح و بدن, کیفیت تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾ إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً ﴿10﴾ فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ﴿11﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً ﴿12﴾ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ﴿13﴾ وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً ﴿14﴾
قصص قرآن کریم مسبوق به سؤال است و گاهی چون در کتابهای غیر محرّف انبیای گذشته آمده است و گاهی هم چون مشتمل بر آیه الهی است. جریان اصحاب کهف از هر نظر واجد این خصوصیّات یاد شده است هم معروف بین عدّهای از صاحبنظران بود, هم در کتابهای آسمانی آمده لذا مورد سؤال قرار گرفت و هم خودش مشتمل بر آیات الهی است ذات اقدس الهی این قصّه را تطهیر میکند از آن لُوث تحریف و افراط و تفریط پاک میکند و درست تبیین میکند لذا فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ و اینکه فرمود اینها فِتیهای بودند ما اینها را خواباندیم تا معلوم بشود که کدام یک از دو گروه اینها را درست شماره کردند «احصیٰ» فعل ماضی است چه کسی شماره کرده, چه کسی شماره نکرده مستحضرید که خود این کمالی نیست که آدم ساعت خواب عدهای را یا ساعت خواب خودش را بداند خواب اگر عادی باشد ساعت خوابش را انسان چه بداند, چه نداند جزء آیات الهی نیست اما خدای سبحان فرمود ما این کار را کردیم تا ببینیم چه کسی شمرد, چه کسی اِحصا کرد که «أحصیٰ» فعل ماضی است, چرا؟ برای اینکه یک طرفش امر عادی است یک طرفش آیهٴ الهی است اگر انسان یک روز یا یک نصف روز در اثر خستگیاش بخوابد این یک امر عادی است اما سه قرن بخوابد این آیةٌ الهیّه صِرف دانستن یک رقم و عدد هدف این قصّه نیست فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود چه کسی آیتشناس است, چه کسی آیتشناس نیست. بیان ذلک این است که آیات در قرآن کریم به دو قِسم تقسیم شده است آیات آفاقی است مثل آسمان و زمین, موجودات زمینی, موجودات آسمانی آنچه بیرون از جانِ انسان است آیات الهی است آیات انفسی که روح انسان, بدن انسان, رابطهٴ روح و بدن, کیفیت اجتماع اینها, کیفیت افتراق اینها, کیفیت تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن و مانند آن جزء آیات انفسی است که در درون آدم است در این قصّه یک سلسله آیات انفسی را ذات اقدس الهی نصیب اینها کرده آیات خود را در درون اینها نهادینه کرده یک عده نفهمیدند خب آدم سه قرن بخوابد این آیهٴ الهی در درون او پیاده بشود بعد هم که بیدار بشود نمیفهمد. این معلوم میشود که یک عده نه تنها از آیات آفاقی طَرْفی نمیبندند از آیات انفسی هم طرفی نمیبندند اینکه در پایان یکی از حوامیم سبعه آمده ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ , خب آیهٴ الهی در درون انسان پیاده میشود و انسان هیچ نمیفهمد این خطر برای همهٴ ما هم هست که گاهی معجزات الهی, آیات الهی در درون خود انسان هست او مقلّبالقلوب حالاتی را در جان انسان پیاده میکند و انسان همهاش خواب است بر فرض هم که بیدار بشود بیداری حسّی است نه بیداری عقلی عقلش همچنان خواب است آنکه تشخیص میدهد عقل است او هم که بیدار نشده. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه هست «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» همین است سُبات با «سین» یعنی خواب, تعطیلی «یوم السبت», «یوم السبت» شنبه را که میگویند سَبْت یعنی تعطیل عرض کرد خدایا ما به تو پناه میبریم از اینکه عقل جامعه بخوابد «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» خب اگر عقل جامعه خوابید میشود «الناس نیام» اگر هم بیدار شد بیداری حسّی است آنکه تشخیص میدهد خوابش آیهٴ الهیه بود یا خوابش امر عادی بود آن عقل است او که بیدار نشده اگر عقل بیدار نشده آن نیروی تشخیص بیدار نشده حس که چنین فرقی نمیگذارد که, بنابراین همینها که ﴿آمَنُوا بِرَبِّهِمْ﴾ هستند, ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ﴾ هستند, قرآن خیلی تجلیل میکند از اینها, اینها مؤمناند همینها بعضی از آیات انفسی را درک نمیکنند یک عده درک میکنند بنابراین اینکه فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود چه کسی أحصیٰ, چه کسی لم یُحصی, چه کسی شماره کرد چه کسی شماره نکرد بر اساس همین جهت است آنکه شماره میکند نباید بخوابد عقلِ انسان که نمیخوابد اگر عقل است نمیخوابد این ارشاد سالبه به انتفاء موضوع است این بیان نورانی حضرت امیر وگرنه عقل اگر عقل است نمیخوابد آنکه عاقل است نمیخوابد آنکه همهاش خواب است در حقیقت ارشاد به نفی موضوع است یعنی عقل پیدا نکرده این بیان نورانی که دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این حدیث را شماره مراجعه میکنید دربارهٴ مؤمن هم هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» چشمم میخوابد قلبم نمیخوابد البته آن دیگر حوزهٴ بیداریاش فراوان است, قلمرو شهودش فراوان است اما مؤمنین به آن حضرت که حوزهٴ بیداری و قلمرو شهودشان اندک است بالأخره محدود است مؤمناند شما در روایات مؤمن نگاه کنید میبینید مؤمن «تنام عینی و لا ینام قلبه» قلبش نمیخوابد در خواب قلبش بیدار است در بیداری هم بیدار است لذا خوابهای خوب میبیند همانطوری که در بیداری صبح تا غروب مشغول درس است بعضی از روزها تکرار مکرّرات است بعضی از روزها چیزهایی هم میفهمد در خواب هم بشرح ایضاً بعضی از خوابها تکرار مکرّرات است بعضی از شبها هم خوابِ خوب میبیند عقل بما أنّه عقل لا ینامُ نوم برای موجودی است که ارتباط تنگاتنگ با عالَم طبیعت داشته باشد اگر یک موجود مجرّدی تام بود که خواب ندارد که حتماً یعنی حتماً این روایت را که مربوط به اینکه قلب مؤمن نمیخوابد ملاحظه میفرمایید بعد مراجعه میکنید به آن روایتی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» تا معلوم بشود اگر کسی امّت آن حضرت است شاگرد آن حضرت است چه در خواب, چه در بیداری منتها با این تفاوت که آن حضرت در عرش است مؤمنین در فرشاند ولی بالأخره امّت او هستند ابورافع است یا دیگری در سفری که وجود مبارک حضرت در جایی استراحت کرده بودند این رفت کنار درخت و این شاخهها را تکان داد و شاخه را شکاند حضرت در همان عالم رؤیا فرمود ابورافع چه میکنی؟ عرض کرد که ببینم شما در خواب میبینید یا نه, فرمود تو خیال کردی من که میخوابم چشمم میخوابد قلبم هم میخوابد «تنام عینی و لا ینام قلبی».
پرسش: قلب مؤمن عرش الرحمن هم داریم.
پاسخ: خب بله, داریم اما این عرش نسبت به آن عرش فرش است تازه آن عرشی که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ نصیب صاحب آن عرش میشود قلب مؤمن که عرش رحمان است نسبت به او فرش است بنابراین گاهی آیهٴ الهی به یک جمع داده میشود تا معلوم بشود چه کسی خواب است چه کسی بیدار فرمود ما اینجا خواستیم بیازماییم همینها که مؤمناند البته بیرون از اینها هم افراد ممکن است دو دسته شده باشند یک عده بگویند کم, یک عده بگویند بیدار آنهایی که خواب بودند با آثار باستانی میفهمند که چقدر خوابیدند آنها که بیدار بودند میگویند نه الله أعلم, ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ از همان اول میفهمند که کار به دست دیگری است این عده تا پول را نبرند در عهد دقیانوس این دینار و درهم را نبرند در بازار و معلوم نشود که این دینار برای سه قرن قبل است نمیفهمند سه قرن خوابیده اما آن یکی چون در درون خودش هست نیازی به آیات آفاقی ندارد این عده که گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینها تا این پولها را نبرند و نان نخرند و آنها نگویند که این برای سیصد سال قبل است نمیفهمند که سیصد سال خوابیدند با اینکه خودشان خوابیدند اینها را خواباندند اما آن عدهٴ دیگر گفتند نه, ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ چه میگویید یک روز یا نصف روز این کار, کار الهی است او بهتر میداند, خب این میشود آیه بنابراین اینکه فرمود من قصه را دارم میگویم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ﴾ این معنای عمیق را به همراه دارد وگرنه 300 سال یا 310 سال قمری یا شمسی اینکه نمیتواند هدف این قصه باشد که فرمود ما این کار را کردیم تا روشن بشود یک عده را میخوابانیم و بیدار میکنیم ولی خودش بیدار نمیشود با اینکه خواباندیم سه قرن خواباندیم بیدارش کردیم, حفظش کردیم ولی او هنوز بیدار نشده مؤمن هست اما آن دیگر درجهٴ عالیه را ندارد, خب.
﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ این ﴿عَدَداً﴾ با آن دو وجهی که بیان شد روشن میشود که یعنی مُهمل نیست معیّن است یا ناظر به این است که نسبت به ذات اقدس الهی کم است چون وقتی گفتند ﴿عَدَداً﴾ یا ﴿دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾ یعنی کم است برای اینکه وقتی افراد مؤمن یعنی انسانها که مُردند وارد صحنهٴ قیامت میشوند آنها گویا در زمین یا مجموعه زمین و برزخ یک ساعت بیشتر نبود آیهٴ 35 سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ با اینکه سالیان متمادی ماندند این یا بالقیاس الی المعاد که ابد است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است یا نسبت به ذات اقدس الهی که حقیقت نامتناهی است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است بالأخره اگر این ﴿عَدَداً﴾ به معنای قلیل هم باشد بالقیاس الی الله سبحانه و تعالی قلیل است وگرنه سیصد سال شمسی و 309 سال قمری کم نیست.
پرسش: خصوصیت این آیه چیست؟ اینها که شک نداشتند مؤمن بودند.
پاسخ: خب, مؤمنین از آیات الهی برخوردارند ذات اقدس الهی این کرامت را به اینها داده هم اینها را حفظ کرده, جان اینها را حفظ کرده, هم اینها را به عنوان رهبران فکری نسل بعد قرار داده اینها بعد آمدند آثار مثبت فراوانی داشتند اولاً اینها را خدا نجات داده از شرّ آن طاغی و ظالم عصر نجات داده چندین کار در اینجا صورت گرفته دیگر.
﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ مشابه این یعنی علمِ فعلی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت در آنجا ذات اقدس الهی فرمود شما درست است مؤمنید, پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز جماعت میخوانید نماز پنج وقت را به جماعت و پشت سر بهترین امام میخوانید بهترین مسجد بعد المسجدالحرام همین مسجدالنبیّ است اینجا میخوانید ولی اینها برای بهشت رفتن کافی نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ که ﴿مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ﴾ , ﴿حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ﴾ و مانند آن این مضمون چند آیه است فرمود همهٴ این کارها را میکنید دیگر امام جماعتی بالاتر از پیغمبر یا مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نیست مسجدی بعد از مسجدالحرام به اندازهٴ مسجدالنبی که نیست شما هم نماز پنج وقت را پشت سر حضرت به جماعت میخوانید ولی اینها شما را به بهشت نمیبرد اینها بعضی از کارهای واجب است بعض دیگر هم مانده و آن این است که باید در جهاد شرکت کنید ﴿حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ﴾ و مانند آن, اگر جهاد نباشد بله همینها کافی است اما وقتی جهاد آمد دیگران حمله کردند دفاع شده واجب هم نماز جماعت باید باشد هم دفاع ضمن آن آیه این کریمه مطرح شد که خدا میفرماید تا اینکه ما بدانیم ﴿حَتَّی نَعْلَمَ﴾ این یعنی چه؟ آنجا اشاره شد که مقام ذات هویّت مطلقه که منطقهٴ ممنوعه است فوقِ بحث است صفات ذات که عین ذات است آن هم منطقهٴ ممنوعه است فوق بحث است همهٴ این علمهایی که دارد تا خدا بداند, تا خدا تمیز بدهد, تا خدا تشخیص بدهد اینها علمهای فعلی است ﴿حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ , ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ﴾ , «لنعلم الله» اینها علم فعلی است علم فعلی را از مقام فعل میگیرند اگر معلوم نه از مقام ذات اگر عالِم بگیرند صفت فعل را از فعل میگیرند عین الفعل است در حوزهٴ امکان است حدوث و قدم دارد, تغیّر دارد, سَبق و لحوق دارد و مانند آن, علم فعلی گاهی هست گاهی نیست مثل خَلق خلقت گاهی هست گاهی نیست دیگر, رزق گاهی هست گاهی نیست, شفا گاهی هست گاهی نیست این تعبیر لطیف برای مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) است مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی خیلی کم حرف دارد بسیار به عنوان حدیث نقل میکنند گاهی یک بیانات لطیفی از خودشان در آن کتاب شریف کافی دارند اینچنین نیست که مثلاً ایشان در ذیل حدیثی یا مثلاً هر حدیثی یا حدیث مشکلی بنایشان بر شرح باشد بنایشان بر جمع روایات است ایشان در باب صفات ذات و صفات فعل این بیان لطیف را دارند که اگر چیزی هر دو طرفش وصف خدا بود و خداوند گاهی به این طرف متّصف شد گاهی به آن طرف معلوم میشود صفت ذات نیست صفت فعل است اما اگر چیزی خدا به یک طرفش متّصف بود به طرف دیگر اصلاً متّصف نبود این معلوم میشود صفت ذات است مثلاً حیات طرف دیگرش موت است, علم طرف دیگرش جهل است, قدرت طرف دیگرش عجز است, حکمت طرف دیگرش سَفه است ذات اقدس الهی اینچنین نیست که گاهی به وجود گاهی به عدم, گاهی به حیات گاهی به موت, گاهی به علم گاهی به جهل, گاهی به قدرت گاهی به عجز متّصف بشود معلوم میشود اینها عین ذات است اما مسئلهٴ رزق, مسئله شفا, مسئله خَلق امثال ذلک «قد یَخلق و قد لا یخلق, قد یرزق و قد لا یرزق, قد یشفی و قد لا یشفی, قد یُجیب قد لا یجیب» معلوم میشود اینها اسما فعل است اگر اینها عین ذات بود چون اینها گاهی سلب میشود ـ معاذ الله ـ باید ذات سلب بشود صفت ذات که قابل نفی نیست چون اینها دو طرف دارند و ذات اقدس الهی به هر دو طرف متّصف است معلوم میشود که اینها صفات فعلاند علم فعلی هم اینچنین است «قد یَعلم قد لا یعلم» مثل «قد یرزق قد لا یرزق, قد یَشفی قد لا یشفی, قد یُجیب قد لا یجیب» گاهی مصلحت در این است که به این شخص عطا بکند گاهی نه, گاهی مصلحت در این است که این شخص را شفا بدهد گاهی مصلحت در این نیست, گاهی حکمت در این است که به این شخص مال بدهد گاهی نیست لذا «قد یَفعل قد لا یفعل» آنچه که در این حوزه است میشود علمِ فعلی وقتی علم فعلی شد به دو طرف متّصف است یعنی به ثبوت و عدم اینها که علم ذاتی نیست وگرنه ذات اقدس الهی فرمود آنچه را شما در درون دارید خدا میداند ﴿أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ , ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ فرمود چه بگویید چه نگویید او میداند آن علم ذاتی خدا, علم قبل از خلق آن سرِ جایش محفوظ است چون اینها علم فعلی است علم فعلی از مقام فعل انتزاع میشود و در حوزهٴ امکان قرار داد سابقهٴ عدم میتواند داشته باشد فرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ که این ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی است نه «أحصیٰ» افعل تفضیل باشد. یک بیان لطیفی جناب زمخشری در کشاف دارند که افعل تفضیل را که از ثلاثی مجرّد باید بگیرند آن فعلی باید متعدّی باشد این ثلاثی مجرّدش که افضل و تفضیلبردار نیست اگر جایی باشد باید سماعی باشد اینجا هم شنیده نشده بنابراین أحصیٰ در اینجا حتماً فعل ماضی است و غالب مفسّرین هم این راه را طی کردند سیدناالاستاد هم فرمود فعل ماضی است و اگر کسی بگوید این افعل تفضیل است این تکلّفی را مرتکب شده است، خب تا معلوم بشود چه کسی شمارش کرده خب چه کسی میشمارد؟ آن کسی که بیدار باشد دیگر خب آن کسی که خواب است که نمیتواند بشمارد که، أحصیٰ فعل ماضی است احصا کرده قدم به قدم هر شب، هر روز این عقل خط کشیده که امشب دوازدهمین شب است فلان شب سیزدهمین شب است، فلان شب چهاردمین شب است، فلان شب دویستمین شب است، فلان شب دویست و یکمین شب است تا فلان این همه را میشمارد خب این کسی است که ﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ﴾ را بلد است اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت همین است این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ اسم فعل است یعنی «الزموا» یعنی همین جا تکان نخورید «الزموا أنفسکم» سرِ جایتان باشید ما مشکلمان این است که این را گذاشتیم اینجا در حیات خلوت همه جای عالَم را دور میزنیم فقط به فکر همه هستیم مگر به فکر خودمان فرمود همین جا باش کجا میروی چه چیزی را داری نگاه میکنی؟ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی «الزموا أنفسکم» سرِ جایتان باشید اینهایی که سر جایشان بودند فهمیدند امشب دویستمین شب است یا دویست و دهمین شب است یا دویست پنجاهمین شب است وقتی هم که بیدار شدند خبر دادند گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اینها که نمیتوانند بگویند ما سیصد سال خوابیدیم که فقط میتوانند بگویند این آیه الهی است خدا میداند و رقم را او باید بررسی کند و بگوید در همینهایی که آیهٴ الهی در درون جان اینها پیاده شده یک عده خواب بودند یک عده بیدار، خب ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ یعنی «أعدّ» شمرد ﴿لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾. میفرمایند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ این جزء نبأ آن خبرهای مهم را البته حالا به هر خبری هم میگویند نبأ اما ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ این است، ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم همینهاست در عِقدالفرید یعنی ابناثیر در عقدالفرید نقل میکند که در بعضی از لوحهای قبور افراد ذیشأن آن بالایش نوشته است «قل هو نبأ عظیم أنتم عنه مُعرضون» که جریان قیامت است یعنی مرگ به بعد یک خبر مهمّی است و شما اعراض کردید این را در بالای اوّلین سطح لوح قبر مینوشتند «قل هو نبأ عظیمٌ أنتم عنه معرضون» این هم همین طور است ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ اینها ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ این بر اساس اینکه اگر کسی ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ شد اگر کسی آن هدایت اوّلیه را پذیرفت هدایت پاداشی نصیبش میشود، آن گرایش نصیبش میشود، آن علاقه نصیبش میشود اگر کسی اول بگوید ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ﴾ ما ﴿آمَنَّا﴾ و پذیرفتیم از آن به بعد خدای سبحان پاداش عطا میکند پاداش تنها بهشتِ قیامت نیست در دنیا هم پاداش عطا میکند هم رفقای خوب برای او فراهم میکند هم استاد خوب، شاگرد خوب، همحجرهٴ خوب، همبحث خوب، هم درس خوب اینها توفیقات الهی است که اگر کسی درست راه بیفتد میبیند طولی نمیکشد که همهٴ این نِعم برایش فراهم است ولی متوجه نیست که چطور این رفیق خوب نصیبش شده، آن استاد خوب نصیبش شده، آن شاگرد خوب نصیبش شده، آن همحجرهٴ خوب نصیبش شده، این همبحث خوب نصیبش شده، آن مستأجر خوب نصیبش شده، آن موجر خوب نصیبش شده، این متوجّه نیست همین طوری دارد در نعمت غرق است و خب اگر کسی در خانه مشکل داشته باشد موجر یا مستأجر بدی داشته باشد، همبحث بدی داشته باشد، شاگرد بدی داشته باشد، استاد بدی داشته باشد این دیگر ملاّ نمیشود اینکه فرمود ما از هر طرف نِعَم را به او میدهیم همین است ﴿زِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ همین است، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ همین است البته مصداق کاملش ظهور کاملش اینها در قیامت است ولی در دنیا بالأخره ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ دیگر. فرمود اینها این کار را کردند ما هدایت اینها را اضافه کردیم و رابطهٴ قویتر به اینها دادیم این است که دل اینها را به خودمان مرتبط کردیم.
حالا چندتا سؤال مربوط به بحثهای قبل بود که آنها را بازگو کنیم این کلمهٴ ماکثین که در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ سه آمده این مخصوص مَکث در بهشت است و اگر در حین بحث از مکث جهنّمیها سخن به میان آمد نه برای آن است که این ماکثین ناظر به بأس شدید است و ناظر به جهنّمیهاست بلکه دربارهٴ جهنّمیها هم کلمهٴ ماکث آمده چه اینکه کلمهٴ لابس هم آمده در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 77 درباره مکث جهنّمیها چنین آمده سورهٴ «زخرف» آیه 77 این است ﴿وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ اینها هیچ ارتباطی با خدا نداشتند حالا یا بر اساس لجبازی حتی در جهنم هم باشد نمیگویند ﴿رَبِّنَا﴾ یا نه، اصلاً همان کفرِ بیرونیاش در دنیایشان اینجا هم ظهور کرده اگر چیزی را هم بخواهند از خدا بخواهند دیگر خودشان مستقیماً نمیگویند ﴿رَبِّنَا﴾ به مالک(سلام الله علیه) که مسئول دوزخ است به مالک میگویند به خدایت بگو نه به خدای ما، نه به ربّالعالمین به خدایت بگو جانِ ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ لجبازی آدم را تا آنجا هم میبرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنوقت مالک(سلام الله علیه) پاسخ میدهد ﴿إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ چه اینکه ﴿لاَبِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» بود هم ناظر به همین گروه است. فتحصّل که مکث هم دربارهٴ بهشتیهاست هم دربارهٴ جهنّمیها منتها مکث جهنّمیها در آیهٴ 77 سورهٴ «زخرف» است، مکث بهشتیها در همین آیهای است که محلّ بحث بود یعنی ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ .
اما در جریان این نعمتهایی که ذات اقدس الهی داده.
پرسش: بهشتیها منتظر هم هستند؟
پاسخ: بله خب منتظر نجات نیستند برای اینکه در نجاتاند منتظر نِعم بعدیاند شاید یک وقت به عرضتان رسید سیدناالاستاد مرحوم علامه میفرمود حالا نمیدانم این را از مرحوم آقای قاضی نقل میکرد یا از مرحوم آقاشیخ محمدحسین که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) سالی یکبار برای اهل بهشت تجلّی میکند اینطور نیست که حالا هر وقت خواستند خدمت حضرت برسند مقدورشان باشد خب این نِعَم هست دیگر اینها منتظر اینگونه از نِعماند.
پرسش: شما در مباحث گذشته فرمودید آنجا مقام فعلی است و هیچ قوّهای به فعل تبدیل نمیشود.
پاسخ: بله، عملی نیست علماً چرا، علماً لحظه به لحظه کمالات هست دیگر ما عملی انجام بدهیم که با عمل ما به مقامی برسیم اینچنین نیست اما همهٴ ذخایر دنیا یکی پس از دیگری اینجا ظهور میکند اگر کسی شیعهٴ حضرت بود این توفیق نصیبش میشود که سالی یکبار که حضرت برای اهل بهشت تجلّی میکند این به دیدار حضرت برسد بعضیها کمتر، بعضیها بیشتر شاید سالی یکبار هم نصیبشان نشود کمالات علمی فراوان است ولی کمالات عملی نیست یعنی کسی کاری انجام بدهد که به وسیلهٴ آن کار ثواب ببرد اگر این باشد یک شریعت میخواهد، یک رسالت میخواهد، یک دین میخواهد، یک پیامبر میخواهد این دیگر نیست این بیان را وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه از وجود مبارک پیغمبر(سلام الله علیهما) نقل کرد که پیغمبر فرمود: «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» .
پرسش: حاج آقا این اعمالی که انجام میدهد جزایش روز قیامت است پس اینها چیست؟
پاسخ: اعمالی که انجام میدهند در برزخ اثر دارد وقتی قیامت کبرا قیام میکند کسی در دنیا نیست که عمل انجام بدهد اعمالی که انجام میدهد این شخص ثوابش را نثار او میکند خب همانطوری که شفاعت نصیب او میشود فیض الهی نصیب او میشود از این طرف هم اعمال خیر نصیب او میشود اما خود او بتواند کاری انجام بدهد ثواب ببرد دیگر نیست «إذا مات ابن آدم انقطع عمله» این «الاّ عن ثلاث» در حقیقت استثنا, استثنای منقطع است یعنی او کاری نمیکند که با آن کار ثواب ببرد البته صدقه جاریه داشت, ولد صالحی داشت که «یدعو له», درختی که غرس کرد, معماری کرد, بنّایی کرد گاهی در روایت سه چیز استثنا شده, گاهی پنج الی شش چیز استثنا شده اینها هیچ کدام درصدد حصر نیستند طبق بیانی که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ اگر کسی اثرِ خوب گذاشت تا آن اثر هست ثواب میبرد برای اینکه نتیجهٴ عمل اوست دیگر خب نتیجهٴ عمل او را باید به او بدهند اما بعد از مرگ کاری بکند که با آن کار ثواب ببرد اینچنین نیست. اما اینکه فرمود دنیا یعنی ما علی الأرض را ما زینت قرار دادیم برای آزمون این بخشی از آزمون است و بیان لطیف سیدناالاستاد همان بیان مُتقن خودش را دارد, چرا؟ برای اینکه آزمون در دنیا این اختصاصی به مسئله زینت ندارد گاهی میفرماید: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ﴾ یک, ﴿وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ دو, ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ سه, ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ﴾ چهار و آیات دیگر. آزمون اختصاصی به زینت ندارد آزمون چه در سرّا, چه در ضرّا آزمون است اما چرا ما زمین را زینت دادیم؟ برای اینکه درست است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ با این زمین مأنوس است اما ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آن روح که در اینجا آرام نمیگیرد باید او را سرگرم کرد به یک سلسله لذایذی او برای اینکه سرگرم بشود به این لذایذ باید جایی سفرهای, مائدهای, مأدبهای آماده کرد تا او سرگرم بشود و بماند لذا آنهایی که اهل این بازی نیستند برابر خطبهٴ همّام وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اینها اگر اجل الهی نبود, اگر فرمان الهی نبود «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» برای اینکه اینها که اهل بازی نیستند حالا شما صدر و ذیل این شهر را پر از استادیوم ورزشی بکنید این برای فقها و حکما و اینها چه ارزشی دارد همهاش بازی است این غصّه میخورد که همهاش شده میدان بازی حضرت فرمود اگر اجل الهی که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ هست، ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ﴾ هست، ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ هست اگر آن اجل مشخّص و معیّن و مقدّر نبود اینها یک لحظه حاضر نبودند در دنیا بمانند خب اینها را خدا چطور نگه بدارد؟ یک علاقهٴ فرزند هست، یک علاقهٴ مال هست، یک علاقهٴ تدریس هست، یک علاقهٴ تألیف هست همینها اینها را سرگرم میکند نگهشان میدارد اگر اینها نباشد هیچ داعی ندارد بماند که، خب پس بنابراین آن محور اصلی تزیین برای آن است که این مهمانهایی که آمدند زود فاصله نگیرند ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هم اختصاصی به بوستان و راغ و باغ ندارد ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ همه چیز را شامل میشود لذا با آیهای که در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است که ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ با آن معارض نیست اینها مثبتیناند هم بِنا، هم فرزند، هم کاخ و فرش و هم درخت و بوستان همهٴ اینها ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هستند خواه به صورت مال و بَنین در بیاید, خواه به صورت باغ و راغ در بیاید و اگر بگوییم ما شامل لباس نمیشود خب لباس هم از همین ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ است دیگر بالأخره بهترین لباس از همین ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ است یا از حیوانات است پشمی است پشم است یا کُرک است یا وَبَر و امثال ذلک است یا نه ابریشم است آن بیان نورانی حضرت امیر هم ناظر به همین است دیگر فرمود بهترین لباس همان ابریشم است که محصول یک کِرم است, بهترین غذا عسل مصفّاست که آن هم محصول یک کِرم است و آن کسی که در حضور حضرت یک نفس صَعدایی کشید فرمود برای چه این نفس تأثّرآمیز میکشی یعنی چون کار دوتا کِرم به تو نرسیده الآن آه میکشی اگر برای آخرت تنفّست را اَدا داری که درست است اما برای اینکه حالا لباس ابریشم نداری یا عسل مصفّا نداری یعنی دسترنج این دوتا کرم به تو نرسیده داری آه میکشی این یک دیدِ دیگر است, خب پس ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ چه اینکه «الشجر و الحجر» هم ﴿زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اینها هست.
پرسش: استاد این زینت زن و فرزند و اینها بازی است یا مقام و منصب.
پاسخ: خب نه اینکه من ﴿أکْثَرُ مِنْکَ مالاً﴾ اینکه در همین سوره میآید که ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ من بچههایم زیاد است وگرنه آن حبّ فرزندپروریاش را گفتند که عبادت است شما این را علاقه داشته باش و بپروران اما ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ این میشود ﴿زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾, خب.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی جاهلِ بسیط بود و شاک بود همانطوری که کذب خبریاش مشکوک است کذب مُخبریاش هم مشکوک است احتیاط در این است که نگوید یا جزم به صدق دارد یا جزم به کذب دارد یا شک در صدق و کذب, اگر شکّ در صدق و کذب خبری دارد شک در صِدق و کذب مُخبری هم هست چون نمیداند این خبر درست است یا نه؟ مُخبر صدق و کذبش را از خبر دریافت میکند. اما آنچه که مربوط بود به این عرفانیّات عاشورا اگر کسی میخواهد رسالهای بنویسد یا پایاننامهاش را در این زمینه بنویسد ضرر نکرده چون اینها معارفی است که در روایات ما هست منتها کمتر به سراغش میروند در جریانات عرفانیّات عاشورا میبینید مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) در ذیل کلمهٴ «عَشَق» در همین سفینه آن قصّهٴ وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) را نقل میکند که بیست سال قبل از جریان کربلا وجود مبارک حضرت امیر که از جنگ صفین برمیگشتند به همین سرزمین رسیدند اصحاب که در خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بودند دیدند از اسب پیاده شد و با دستان مبارکشان اشاره فرمودند: «هاهنا, هاهنا» یک مقدار خاکی گرفتند و بو کردند دو رکعت نماز خواندند عرض کردند چه خبر است اینجا مگر چیست؟ فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق» اینجا عاشقانی هستند که قتلگاهشان اینجاست کسی هم نمیدانست جریان چیست فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق» این برای بیان نورانی حضرت امیر است اما در جریان حضرت سکینه(سلام الله علیها) مستحضرید که همهٴ برکاتی که نصیب اهل بیت شده حتی زینب کبرا(سلام الله علیها) اینها به وسیلهٴ برکات امام زمانشان وجود مبارک امام سجاد است در جریان امام سجاد کمتر نقل شده خود حضرت هم کمتر نقل کردند برای اینکه کسی نفهمد او امام زمان است و امام چهارم است وگرنه حضرت آسیب میدید قویتر و بهتر و بالاتر از حضرت سکینه یا حوادث دیگری که حضرت سکینه شنید وجود مبارک امام سجاد شنید اما از آن حضرت چیزی نقل نشده آن حضرت گرچه همهٴ ائمه چه حیاتشان, چه مماتشان نور است ولی بالأخره امامِ هر زمانی سُکّاندار آن عالم است به اذن ذات اقدس الهی. از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) ظاهراً سؤال کردند که اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ ابیذر فرمود: «ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغَبراء ذا لهجة أصدق من أبیذر» پس شما چطور؟ فرمود این را نسبت به شماها و افراد عادی فرمودند اول فرمود سال چند ماه است؟ مثلاً فرمود عرض کرد دوازده ماه است و مثلاً 360 روز است, فرمود چندتا شب قدر داریم؟ عرض کرد مثلاً یکی, فرمود نسبت شب قدر با شبهای دیگر چیست با ماههای دیگر چیست؟ عرض کرد طبق قرآن مثلاً ﴿خَیْرٌ مِنْ أَ لْفِ شَهْرٍ﴾ فرمود پس یک شب از هشتاد ماه بالاتر است عرض کرد بله, فرمود ماها شبِ قدر زندگی هستیم کسی افراد را با ما نمیسنجد اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ ابیذر فرمود ابیذر اینچنین است نسبت به شماهاست نسبت به دیگران که نمیسنجند که. وجود مبارک امام سجاد امام زمان است حسابش با همهٴ آنها حتی زینب کبرا(سلام الله علیها) فرق دارد جداست. این حدیث شریف را هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود هم در نهجالبلاغه است که این دو ذات مقدس(علیهما السلام) فرمودند گاهی به صورت ضمیر گاهی به صورت اسم ظاهر «لا یُقاس بِنا أحد» این در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنکه در نهجالبلاغه است با اسم ظاهر ذکر شده که با اهل بیت کسی را نمیسنجند , خب بنابراین اگر در جریان حضرت زینب, در جریان حضرت سکینه اینها عرفانیّات مطرح است اینها همهشان به برکات امام سجاد(سلام الله علیه) است وجود مبارک حضرت سکینه را نسبت به سایر دخترها و بچهها و زنهایی که آن محدوده بودند حالا یا وجود مبارک حضرت زینب آنجا حضور نداشت یا داشت و از او نقل نشده این نقل نشدن دلیل نیست بر اینکه حضرت نشنید در بین این دخترها و زنها و بچهها که بودند فقط از این سکینه(سلام الله علیها) نقل شده از وجود مبارک امام جواد سؤال کردند که اگر شما مدّعی امامتید همچنین درباره وجود مبارک امام رضا اگر شما مدّعی امامتید خب امام قبلی وقتی رحلت کرد امام بعدی باید که در مراسم تجهیزش حضور پیدا کند وقتی که وجود مبارک امام رضا رحلت کرد شما که در مدینه بودید یا درباره امام رضا نسبت به امام کاظم(سلام الله علیهما) حضرت در پاسخ فرمود شما که درباره امامت زینالعابدین(سلام الله علیه) شک ندارید که؟ عرض کرد نه, فرمود وقتی وجود مبارک سیّدالشهداء را دفن میکردند زینالعابدین در زندان کوفه بود همان خدایی که از زندان کوفه زینالعابدین را به کربلا میآورد ما را هم از مدینه به خراسان میآورد خب اینها جزء عرفانیّات عاشوراست اینها مانده در آن یعنی برای آنها شاید قابل هضم نباشد اما اگر کسی بخواهد مسئلهٴ طیّالأرض, حضور ملکوتی امام و سایر مسائل را مطرح کند اینها را میتواند جمعبندی کند از همین متون در مقتل هست اینچنین نیست که بیگانه باشد ولی این قسمتها کمتر مطرح میشود اینها هم میتواند جای خودش را باز کند هم میتواند آن مسئلهٴ ستمسوزی و ستیز با ستم و با طغیان و اینها بیشتر اثر کند چون کسی که پایگاه اعتقادی و دینی داشته باشد بهتر میتواند اثر کند چون عدهای از آقایان باید به مدارس بروند بچههایشان را بیاورند که (حفظکم الله تعالی) ما انشاءالله روزها پنج دقیقهای قبل از دوازده تمام میکنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
آیات در قرآن کریم به دو قِسم تقسیم شده است آیات آفاقی است مثل آسمان و زمین
آیات انفسی که روح انسان, بدن انسان, رابطهٴ روح و بدن, کیفیت تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾ إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً ﴿10﴾ فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ﴿11﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً ﴿12﴾ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ﴿13﴾ وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً ﴿14﴾
قصص قرآن کریم مسبوق به سؤال است و گاهی چون در کتابهای غیر محرّف انبیای گذشته آمده است و گاهی هم چون مشتمل بر آیه الهی است. جریان اصحاب کهف از هر نظر واجد این خصوصیّات یاد شده است هم معروف بین عدّهای از صاحبنظران بود, هم در کتابهای آسمانی آمده لذا مورد سؤال قرار گرفت و هم خودش مشتمل بر آیات الهی است ذات اقدس الهی این قصّه را تطهیر میکند از آن لُوث تحریف و افراط و تفریط پاک میکند و درست تبیین میکند لذا فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ و اینکه فرمود اینها فِتیهای بودند ما اینها را خواباندیم تا معلوم بشود که کدام یک از دو گروه اینها را درست شماره کردند «احصیٰ» فعل ماضی است چه کسی شماره کرده, چه کسی شماره نکرده مستحضرید که خود این کمالی نیست که آدم ساعت خواب عدهای را یا ساعت خواب خودش را بداند خواب اگر عادی باشد ساعت خوابش را انسان چه بداند, چه نداند جزء آیات الهی نیست اما خدای سبحان فرمود ما این کار را کردیم تا ببینیم چه کسی شمرد, چه کسی اِحصا کرد که «أحصیٰ» فعل ماضی است, چرا؟ برای اینکه یک طرفش امر عادی است یک طرفش آیهٴ الهی است اگر انسان یک روز یا یک نصف روز در اثر خستگیاش بخوابد این یک امر عادی است اما سه قرن بخوابد این آیةٌ الهیّه صِرف دانستن یک رقم و عدد هدف این قصّه نیست فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود چه کسی آیتشناس است, چه کسی آیتشناس نیست. بیان ذلک این است که آیات در قرآن کریم به دو قِسم تقسیم شده است آیات آفاقی است مثل آسمان و زمین, موجودات زمینی, موجودات آسمانی آنچه بیرون از جانِ انسان است آیات الهی است آیات انفسی که روح انسان, بدن انسان, رابطهٴ روح و بدن, کیفیت اجتماع اینها, کیفیت افتراق اینها, کیفیت تأثیر و تأثّر متقابل روح و بدن و مانند آن جزء آیات انفسی است که در درون آدم است در این قصّه یک سلسله آیات انفسی را ذات اقدس الهی نصیب اینها کرده آیات خود را در درون اینها نهادینه کرده یک عده نفهمیدند خب آدم سه قرن بخوابد این آیهٴ الهی در درون او پیاده بشود بعد هم که بیدار بشود نمیفهمد. این معلوم میشود که یک عده نه تنها از آیات آفاقی طَرْفی نمیبندند از آیات انفسی هم طرفی نمیبندند اینکه در پایان یکی از حوامیم سبعه آمده ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ , خب آیهٴ الهی در درون انسان پیاده میشود و انسان هیچ نمیفهمد این خطر برای همهٴ ما هم هست که گاهی معجزات الهی, آیات الهی در درون خود انسان هست او مقلّبالقلوب حالاتی را در جان انسان پیاده میکند و انسان همهاش خواب است بر فرض هم که بیدار بشود بیداری حسّی است نه بیداری عقلی عقلش همچنان خواب است آنکه تشخیص میدهد عقل است او هم که بیدار نشده. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه هست «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» همین است سُبات با «سین» یعنی خواب, تعطیلی «یوم السبت», «یوم السبت» شنبه را که میگویند سَبْت یعنی تعطیل عرض کرد خدایا ما به تو پناه میبریم از اینکه عقل جامعه بخوابد «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» خب اگر عقل جامعه خوابید میشود «الناس نیام» اگر هم بیدار شد بیداری حسّی است آنکه تشخیص میدهد خوابش آیهٴ الهیه بود یا خوابش امر عادی بود آن عقل است او که بیدار نشده اگر عقل بیدار نشده آن نیروی تشخیص بیدار نشده حس که چنین فرقی نمیگذارد که, بنابراین همینها که ﴿آمَنُوا بِرَبِّهِمْ﴾ هستند, ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ﴾ هستند, قرآن خیلی تجلیل میکند از اینها, اینها مؤمناند همینها بعضی از آیات انفسی را درک نمیکنند یک عده درک میکنند بنابراین اینکه فرمود ما اینها را بیدار کردیم تا معلوم بشود چه کسی أحصیٰ, چه کسی لم یُحصی, چه کسی شماره کرد چه کسی شماره نکرد بر اساس همین جهت است آنکه شماره میکند نباید بخوابد عقلِ انسان که نمیخوابد اگر عقل است نمیخوابد این ارشاد سالبه به انتفاء موضوع است این بیان نورانی حضرت امیر وگرنه عقل اگر عقل است نمیخوابد آنکه عاقل است نمیخوابد آنکه همهاش خواب است در حقیقت ارشاد به نفی موضوع است یعنی عقل پیدا نکرده این بیان نورانی که دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این حدیث را شماره مراجعه میکنید دربارهٴ مؤمن هم هست وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» چشمم میخوابد قلبم نمیخوابد البته آن دیگر حوزهٴ بیداریاش فراوان است, قلمرو شهودش فراوان است اما مؤمنین به آن حضرت که حوزهٴ بیداری و قلمرو شهودشان اندک است بالأخره محدود است مؤمناند شما در روایات مؤمن نگاه کنید میبینید مؤمن «تنام عینی و لا ینام قلبه» قلبش نمیخوابد در خواب قلبش بیدار است در بیداری هم بیدار است لذا خوابهای خوب میبیند همانطوری که در بیداری صبح تا غروب مشغول درس است بعضی از روزها تکرار مکرّرات است بعضی از روزها چیزهایی هم میفهمد در خواب هم بشرح ایضاً بعضی از خوابها تکرار مکرّرات است بعضی از شبها هم خوابِ خوب میبیند عقل بما أنّه عقل لا ینامُ نوم برای موجودی است که ارتباط تنگاتنگ با عالَم طبیعت داشته باشد اگر یک موجود مجرّدی تام بود که خواب ندارد که حتماً یعنی حتماً این روایت را که مربوط به اینکه قلب مؤمن نمیخوابد ملاحظه میفرمایید بعد مراجعه میکنید به آن روایتی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تنام عینی و لا ینام قلبی» تا معلوم بشود اگر کسی امّت آن حضرت است شاگرد آن حضرت است چه در خواب, چه در بیداری منتها با این تفاوت که آن حضرت در عرش است مؤمنین در فرشاند ولی بالأخره امّت او هستند ابورافع است یا دیگری در سفری که وجود مبارک حضرت در جایی استراحت کرده بودند این رفت کنار درخت و این شاخهها را تکان داد و شاخه را شکاند حضرت در همان عالم رؤیا فرمود ابورافع چه میکنی؟ عرض کرد که ببینم شما در خواب میبینید یا نه, فرمود تو خیال کردی من که میخوابم چشمم میخوابد قلبم هم میخوابد «تنام عینی و لا ینام قلبی».
پرسش: قلب مؤمن عرش الرحمن هم داریم.
پاسخ: خب بله, داریم اما این عرش نسبت به آن عرش فرش است تازه آن عرشی که ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ نصیب صاحب آن عرش میشود قلب مؤمن که عرش رحمان است نسبت به او فرش است بنابراین گاهی آیهٴ الهی به یک جمع داده میشود تا معلوم بشود چه کسی خواب است چه کسی بیدار فرمود ما اینجا خواستیم بیازماییم همینها که مؤمناند البته بیرون از اینها هم افراد ممکن است دو دسته شده باشند یک عده بگویند کم, یک عده بگویند بیدار آنهایی که خواب بودند با آثار باستانی میفهمند که چقدر خوابیدند آنها که بیدار بودند میگویند نه الله أعلم, ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ از همان اول میفهمند که کار به دست دیگری است این عده تا پول را نبرند در عهد دقیانوس این دینار و درهم را نبرند در بازار و معلوم نشود که این دینار برای سه قرن قبل است نمیفهمند سه قرن خوابیده اما آن یکی چون در درون خودش هست نیازی به آیات آفاقی ندارد این عده که گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ اینها تا این پولها را نبرند و نان نخرند و آنها نگویند که این برای سیصد سال قبل است نمیفهمند که سیصد سال خوابیدند با اینکه خودشان خوابیدند اینها را خواباندند اما آن عدهٴ دیگر گفتند نه, ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ چه میگویید یک روز یا نصف روز این کار, کار الهی است او بهتر میداند, خب این میشود آیه بنابراین اینکه فرمود من قصه را دارم میگویم ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ﴾ این معنای عمیق را به همراه دارد وگرنه 300 سال یا 310 سال قمری یا شمسی اینکه نمیتواند هدف این قصه باشد که فرمود ما این کار را کردیم تا روشن بشود یک عده را میخوابانیم و بیدار میکنیم ولی خودش بیدار نمیشود با اینکه خواباندیم سه قرن خواباندیم بیدارش کردیم, حفظش کردیم ولی او هنوز بیدار نشده مؤمن هست اما آن دیگر درجهٴ عالیه را ندارد, خب.
﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ این ﴿عَدَداً﴾ با آن دو وجهی که بیان شد روشن میشود که یعنی مُهمل نیست معیّن است یا ناظر به این است که نسبت به ذات اقدس الهی کم است چون وقتی گفتند ﴿عَدَداً﴾ یا ﴿دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾ یعنی کم است برای اینکه وقتی افراد مؤمن یعنی انسانها که مُردند وارد صحنهٴ قیامت میشوند آنها گویا در زمین یا مجموعه زمین و برزخ یک ساعت بیشتر نبود آیهٴ 35 سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ با اینکه سالیان متمادی ماندند این یا بالقیاس الی المعاد که ابد است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است یا نسبت به ذات اقدس الهی که حقیقت نامتناهی است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است بالأخره اگر این ﴿عَدَداً﴾ به معنای قلیل هم باشد بالقیاس الی الله سبحانه و تعالی قلیل است وگرنه سیصد سال شمسی و 309 سال قمری کم نیست.
پرسش: خصوصیت این آیه چیست؟ اینها که شک نداشتند مؤمن بودند.
پاسخ: خب, مؤمنین از آیات الهی برخوردارند ذات اقدس الهی این کرامت را به اینها داده هم اینها را حفظ کرده, جان اینها را حفظ کرده, هم اینها را به عنوان رهبران فکری نسل بعد قرار داده اینها بعد آمدند آثار مثبت فراوانی داشتند اولاً اینها را خدا نجات داده از شرّ آن طاغی و ظالم عصر نجات داده چندین کار در اینجا صورت گرفته دیگر.
﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ مشابه این یعنی علمِ فعلی در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت در آنجا ذات اقدس الهی فرمود شما درست است مؤمنید, پشت سر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز جماعت میخوانید نماز پنج وقت را به جماعت و پشت سر بهترین امام میخوانید بهترین مسجد بعد المسجدالحرام همین مسجدالنبیّ است اینجا میخوانید ولی اینها برای بهشت رفتن کافی نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ که ﴿مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ﴾ , ﴿حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ﴾ و مانند آن این مضمون چند آیه است فرمود همهٴ این کارها را میکنید دیگر امام جماعتی بالاتر از پیغمبر یا مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نیست مسجدی بعد از مسجدالحرام به اندازهٴ مسجدالنبی که نیست شما هم نماز پنج وقت را پشت سر حضرت به جماعت میخوانید ولی اینها شما را به بهشت نمیبرد اینها بعضی از کارهای واجب است بعض دیگر هم مانده و آن این است که باید در جهاد شرکت کنید ﴿حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ﴾ و مانند آن, اگر جهاد نباشد بله همینها کافی است اما وقتی جهاد آمد دیگران حمله کردند دفاع شده واجب هم نماز جماعت باید باشد هم دفاع ضمن آن آیه این کریمه مطرح شد که خدا میفرماید تا اینکه ما بدانیم ﴿حَتَّی نَعْلَمَ﴾ این یعنی چه؟ آنجا اشاره شد که مقام ذات هویّت مطلقه که منطقهٴ ممنوعه است فوقِ بحث است صفات ذات که عین ذات است آن هم منطقهٴ ممنوعه است فوق بحث است همهٴ این علمهایی که دارد تا خدا بداند, تا خدا تمیز بدهد, تا خدا تشخیص بدهد اینها علمهای فعلی است ﴿حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ , ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ﴾ , «لنعلم الله» اینها علم فعلی است علم فعلی را از مقام فعل میگیرند اگر معلوم نه از مقام ذات اگر عالِم بگیرند صفت فعل را از فعل میگیرند عین الفعل است در حوزهٴ امکان است حدوث و قدم دارد, تغیّر دارد, سَبق و لحوق دارد و مانند آن, علم فعلی گاهی هست گاهی نیست مثل خَلق خلقت گاهی هست گاهی نیست دیگر, رزق گاهی هست گاهی نیست, شفا گاهی هست گاهی نیست این تعبیر لطیف برای مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) است مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی خیلی کم حرف دارد بسیار به عنوان حدیث نقل میکنند گاهی یک بیانات لطیفی از خودشان در آن کتاب شریف کافی دارند اینچنین نیست که مثلاً ایشان در ذیل حدیثی یا مثلاً هر حدیثی یا حدیث مشکلی بنایشان بر شرح باشد بنایشان بر جمع روایات است ایشان در باب صفات ذات و صفات فعل این بیان لطیف را دارند که اگر چیزی هر دو طرفش وصف خدا بود و خداوند گاهی به این طرف متّصف شد گاهی به آن طرف معلوم میشود صفت ذات نیست صفت فعل است اما اگر چیزی خدا به یک طرفش متّصف بود به طرف دیگر اصلاً متّصف نبود این معلوم میشود صفت ذات است مثلاً حیات طرف دیگرش موت است, علم طرف دیگرش جهل است, قدرت طرف دیگرش عجز است, حکمت طرف دیگرش سَفه است ذات اقدس الهی اینچنین نیست که گاهی به وجود گاهی به عدم, گاهی به حیات گاهی به موت, گاهی به علم گاهی به جهل, گاهی به قدرت گاهی به عجز متّصف بشود معلوم میشود اینها عین ذات است اما مسئلهٴ رزق, مسئله شفا, مسئله خَلق امثال ذلک «قد یَخلق و قد لا یخلق, قد یرزق و قد لا یرزق, قد یشفی و قد لا یشفی, قد یُجیب قد لا یجیب» معلوم میشود اینها اسما فعل است اگر اینها عین ذات بود چون اینها گاهی سلب میشود ـ معاذ الله ـ باید ذات سلب بشود صفت ذات که قابل نفی نیست چون اینها دو طرف دارند و ذات اقدس الهی به هر دو طرف متّصف است معلوم میشود که اینها صفات فعلاند علم فعلی هم اینچنین است «قد یَعلم قد لا یعلم» مثل «قد یرزق قد لا یرزق, قد یَشفی قد لا یشفی, قد یُجیب قد لا یجیب» گاهی مصلحت در این است که به این شخص عطا بکند گاهی نه, گاهی مصلحت در این است که این شخص را شفا بدهد گاهی مصلحت در این نیست, گاهی حکمت در این است که به این شخص مال بدهد گاهی نیست لذا «قد یَفعل قد لا یفعل» آنچه که در این حوزه است میشود علمِ فعلی وقتی علم فعلی شد به دو طرف متّصف است یعنی به ثبوت و عدم اینها که علم ذاتی نیست وگرنه ذات اقدس الهی فرمود آنچه را شما در درون دارید خدا میداند ﴿أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ , ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ فرمود چه بگویید چه نگویید او میداند آن علم ذاتی خدا, علم قبل از خلق آن سرِ جایش محفوظ است چون اینها علم فعلی است علم فعلی از مقام فعل انتزاع میشود و در حوزهٴ امکان قرار داد سابقهٴ عدم میتواند داشته باشد فرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ که این ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی است نه «أحصیٰ» افعل تفضیل باشد. یک بیان لطیفی جناب زمخشری در کشاف دارند که افعل تفضیل را که از ثلاثی مجرّد باید بگیرند آن فعلی باید متعدّی باشد این ثلاثی مجرّدش که افضل و تفضیلبردار نیست اگر جایی باشد باید سماعی باشد اینجا هم شنیده نشده بنابراین أحصیٰ در اینجا حتماً فعل ماضی است و غالب مفسّرین هم این راه را طی کردند سیدناالاستاد هم فرمود فعل ماضی است و اگر کسی بگوید این افعل تفضیل است این تکلّفی را مرتکب شده است، خب تا معلوم بشود چه کسی شمارش کرده خب چه کسی میشمارد؟ آن کسی که بیدار باشد دیگر خب آن کسی که خواب است که نمیتواند بشمارد که، أحصیٰ فعل ماضی است احصا کرده قدم به قدم هر شب، هر روز این عقل خط کشیده که امشب دوازدهمین شب است فلان شب سیزدهمین شب است، فلان شب چهاردمین شب است، فلان شب دویستمین شب است، فلان شب دویست و یکمین شب است تا فلان این همه را میشمارد خب این کسی است که ﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ﴾ را بلد است اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت همین است این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ اسم فعل است یعنی «الزموا» یعنی همین جا تکان نخورید «الزموا أنفسکم» سرِ جایتان باشید ما مشکلمان این است که این را گذاشتیم اینجا در حیات خلوت همه جای عالَم را دور میزنیم فقط به فکر همه هستیم مگر به فکر خودمان فرمود همین جا باش کجا میروی چه چیزی را داری نگاه میکنی؟ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی «الزموا أنفسکم» سرِ جایتان باشید اینهایی که سر جایشان بودند فهمیدند امشب دویستمین شب است یا دویست و دهمین شب است یا دویست پنجاهمین شب است وقتی هم که بیدار شدند خبر دادند گفتند ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اینها که نمیتوانند بگویند ما سیصد سال خوابیدیم که فقط میتوانند بگویند این آیه الهی است خدا میداند و رقم را او باید بررسی کند و بگوید در همینهایی که آیهٴ الهی در درون جان اینها پیاده شده یک عده خواب بودند یک عده بیدار، خب ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ یعنی «أعدّ» شمرد ﴿لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾. میفرمایند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ این جزء نبأ آن خبرهای مهم را البته حالا به هر خبری هم میگویند نبأ اما ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ این است، ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم همینهاست در عِقدالفرید یعنی ابناثیر در عقدالفرید نقل میکند که در بعضی از لوحهای قبور افراد ذیشأن آن بالایش نوشته است «قل هو نبأ عظیم أنتم عنه مُعرضون» که جریان قیامت است یعنی مرگ به بعد یک خبر مهمّی است و شما اعراض کردید این را در بالای اوّلین سطح لوح قبر مینوشتند «قل هو نبأ عظیمٌ أنتم عنه معرضون» این هم همین طور است ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ اینها ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ این بر اساس اینکه اگر کسی ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ شد اگر کسی آن هدایت اوّلیه را پذیرفت هدایت پاداشی نصیبش میشود، آن گرایش نصیبش میشود، آن علاقه نصیبش میشود اگر کسی اول بگوید ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ﴾ ما ﴿آمَنَّا﴾ و پذیرفتیم از آن به بعد خدای سبحان پاداش عطا میکند پاداش تنها بهشتِ قیامت نیست در دنیا هم پاداش عطا میکند هم رفقای خوب برای او فراهم میکند هم استاد خوب، شاگرد خوب، همحجرهٴ خوب، همبحث خوب، هم درس خوب اینها توفیقات الهی است که اگر کسی درست راه بیفتد میبیند طولی نمیکشد که همهٴ این نِعم برایش فراهم است ولی متوجه نیست که چطور این رفیق خوب نصیبش شده، آن استاد خوب نصیبش شده، آن شاگرد خوب نصیبش شده، آن همحجرهٴ خوب نصیبش شده، این همبحث خوب نصیبش شده، آن مستأجر خوب نصیبش شده، آن موجر خوب نصیبش شده، این متوجّه نیست همین طوری دارد در نعمت غرق است و خب اگر کسی در خانه مشکل داشته باشد موجر یا مستأجر بدی داشته باشد، همبحث بدی داشته باشد، شاگرد بدی داشته باشد، استاد بدی داشته باشد این دیگر ملاّ نمیشود اینکه فرمود ما از هر طرف نِعَم را به او میدهیم همین است ﴿زِدْنَاهُمْ هُدیً﴾ همین است، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ همین است البته مصداق کاملش ظهور کاملش اینها در قیامت است ولی در دنیا بالأخره ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ دیگر. فرمود اینها این کار را کردند ما هدایت اینها را اضافه کردیم و رابطهٴ قویتر به اینها دادیم این است که دل اینها را به خودمان مرتبط کردیم.
حالا چندتا سؤال مربوط به بحثهای قبل بود که آنها را بازگو کنیم این کلمهٴ ماکثین که در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ سه آمده این مخصوص مَکث در بهشت است و اگر در حین بحث از مکث جهنّمیها سخن به میان آمد نه برای آن است که این ماکثین ناظر به بأس شدید است و ناظر به جهنّمیهاست بلکه دربارهٴ جهنّمیها هم کلمهٴ ماکث آمده چه اینکه کلمهٴ لابس هم آمده در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 77 درباره مکث جهنّمیها چنین آمده سورهٴ «زخرف» آیه 77 این است ﴿وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ اینها هیچ ارتباطی با خدا نداشتند حالا یا بر اساس لجبازی حتی در جهنم هم باشد نمیگویند ﴿رَبِّنَا﴾ یا نه، اصلاً همان کفرِ بیرونیاش در دنیایشان اینجا هم ظهور کرده اگر چیزی را هم بخواهند از خدا بخواهند دیگر خودشان مستقیماً نمیگویند ﴿رَبِّنَا﴾ به مالک(سلام الله علیه) که مسئول دوزخ است به مالک میگویند به خدایت بگو نه به خدای ما، نه به ربّالعالمین به خدایت بگو جانِ ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ لجبازی آدم را تا آنجا هم میبرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنوقت مالک(سلام الله علیه) پاسخ میدهد ﴿إِنَّکُم مَّاکِثُونَ﴾ چه اینکه ﴿لاَبِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» بود هم ناظر به همین گروه است. فتحصّل که مکث هم دربارهٴ بهشتیهاست هم دربارهٴ جهنّمیها منتها مکث جهنّمیها در آیهٴ 77 سورهٴ «زخرف» است، مکث بهشتیها در همین آیهای است که محلّ بحث بود یعنی ﴿مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً﴾ .
اما در جریان این نعمتهایی که ذات اقدس الهی داده.
پرسش: بهشتیها منتظر هم هستند؟
پاسخ: بله خب منتظر نجات نیستند برای اینکه در نجاتاند منتظر نِعم بعدیاند شاید یک وقت به عرضتان رسید سیدناالاستاد مرحوم علامه میفرمود حالا نمیدانم این را از مرحوم آقای قاضی نقل میکرد یا از مرحوم آقاشیخ محمدحسین که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) سالی یکبار برای اهل بهشت تجلّی میکند اینطور نیست که حالا هر وقت خواستند خدمت حضرت برسند مقدورشان باشد خب این نِعَم هست دیگر اینها منتظر اینگونه از نِعماند.
پرسش: شما در مباحث گذشته فرمودید آنجا مقام فعلی است و هیچ قوّهای به فعل تبدیل نمیشود.
پاسخ: بله، عملی نیست علماً چرا، علماً لحظه به لحظه کمالات هست دیگر ما عملی انجام بدهیم که با عمل ما به مقامی برسیم اینچنین نیست اما همهٴ ذخایر دنیا یکی پس از دیگری اینجا ظهور میکند اگر کسی شیعهٴ حضرت بود این توفیق نصیبش میشود که سالی یکبار که حضرت برای اهل بهشت تجلّی میکند این به دیدار حضرت برسد بعضیها کمتر، بعضیها بیشتر شاید سالی یکبار هم نصیبشان نشود کمالات علمی فراوان است ولی کمالات عملی نیست یعنی کسی کاری انجام بدهد که به وسیلهٴ آن کار ثواب ببرد اگر این باشد یک شریعت میخواهد، یک رسالت میخواهد، یک دین میخواهد، یک پیامبر میخواهد این دیگر نیست این بیان را وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه از وجود مبارک پیغمبر(سلام الله علیهما) نقل کرد که پیغمبر فرمود: «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» .
پرسش: حاج آقا این اعمالی که انجام میدهد جزایش روز قیامت است پس اینها چیست؟
پاسخ: اعمالی که انجام میدهند در برزخ اثر دارد وقتی قیامت کبرا قیام میکند کسی در دنیا نیست که عمل انجام بدهد اعمالی که انجام میدهد این شخص ثوابش را نثار او میکند خب همانطوری که شفاعت نصیب او میشود فیض الهی نصیب او میشود از این طرف هم اعمال خیر نصیب او میشود اما خود او بتواند کاری انجام بدهد ثواب ببرد دیگر نیست «إذا مات ابن آدم انقطع عمله» این «الاّ عن ثلاث» در حقیقت استثنا, استثنای منقطع است یعنی او کاری نمیکند که با آن کار ثواب ببرد البته صدقه جاریه داشت, ولد صالحی داشت که «یدعو له», درختی که غرس کرد, معماری کرد, بنّایی کرد گاهی در روایت سه چیز استثنا شده, گاهی پنج الی شش چیز استثنا شده اینها هیچ کدام درصدد حصر نیستند طبق بیانی که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست ﴿نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ اگر کسی اثرِ خوب گذاشت تا آن اثر هست ثواب میبرد برای اینکه نتیجهٴ عمل اوست دیگر خب نتیجهٴ عمل او را باید به او بدهند اما بعد از مرگ کاری بکند که با آن کار ثواب ببرد اینچنین نیست. اما اینکه فرمود دنیا یعنی ما علی الأرض را ما زینت قرار دادیم برای آزمون این بخشی از آزمون است و بیان لطیف سیدناالاستاد همان بیان مُتقن خودش را دارد, چرا؟ برای اینکه آزمون در دنیا این اختصاصی به مسئله زینت ندارد گاهی میفرماید: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ﴾ یک, ﴿وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ دو, ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ سه, ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ﴾ چهار و آیات دیگر. آزمون اختصاصی به زینت ندارد آزمون چه در سرّا, چه در ضرّا آزمون است اما چرا ما زمین را زینت دادیم؟ برای اینکه درست است که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ با این زمین مأنوس است اما ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آن روح که در اینجا آرام نمیگیرد باید او را سرگرم کرد به یک سلسله لذایذی او برای اینکه سرگرم بشود به این لذایذ باید جایی سفرهای, مائدهای, مأدبهای آماده کرد تا او سرگرم بشود و بماند لذا آنهایی که اهل این بازی نیستند برابر خطبهٴ همّام وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اینها اگر اجل الهی نبود, اگر فرمان الهی نبود «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ» برای اینکه اینها که اهل بازی نیستند حالا شما صدر و ذیل این شهر را پر از استادیوم ورزشی بکنید این برای فقها و حکما و اینها چه ارزشی دارد همهاش بازی است این غصّه میخورد که همهاش شده میدان بازی حضرت فرمود اگر اجل الهی که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ هست، ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ﴾ هست، ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ هست اگر آن اجل مشخّص و معیّن و مقدّر نبود اینها یک لحظه حاضر نبودند در دنیا بمانند خب اینها را خدا چطور نگه بدارد؟ یک علاقهٴ فرزند هست، یک علاقهٴ مال هست، یک علاقهٴ تدریس هست، یک علاقهٴ تألیف هست همینها اینها را سرگرم میکند نگهشان میدارد اگر اینها نباشد هیچ داعی ندارد بماند که، خب پس بنابراین آن محور اصلی تزیین برای آن است که این مهمانهایی که آمدند زود فاصله نگیرند ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هم اختصاصی به بوستان و راغ و باغ ندارد ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ همه چیز را شامل میشود لذا با آیهای که در همین سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است که ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ با آن معارض نیست اینها مثبتیناند هم بِنا، هم فرزند، هم کاخ و فرش و هم درخت و بوستان همهٴ اینها ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ هستند خواه به صورت مال و بَنین در بیاید, خواه به صورت باغ و راغ در بیاید و اگر بگوییم ما شامل لباس نمیشود خب لباس هم از همین ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ است دیگر بالأخره بهترین لباس از همین ﴿مَا عَلَی الْأَرْضِ﴾ است یا از حیوانات است پشمی است پشم است یا کُرک است یا وَبَر و امثال ذلک است یا نه ابریشم است آن بیان نورانی حضرت امیر هم ناظر به همین است دیگر فرمود بهترین لباس همان ابریشم است که محصول یک کِرم است, بهترین غذا عسل مصفّاست که آن هم محصول یک کِرم است و آن کسی که در حضور حضرت یک نفس صَعدایی کشید فرمود برای چه این نفس تأثّرآمیز میکشی یعنی چون کار دوتا کِرم به تو نرسیده الآن آه میکشی اگر برای آخرت تنفّست را اَدا داری که درست است اما برای اینکه حالا لباس ابریشم نداری یا عسل مصفّا نداری یعنی دسترنج این دوتا کرم به تو نرسیده داری آه میکشی این یک دیدِ دیگر است, خب پس ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ چه اینکه «الشجر و الحجر» هم ﴿زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اینها هست.
پرسش: استاد این زینت زن و فرزند و اینها بازی است یا مقام و منصب.
پاسخ: خب نه اینکه من ﴿أکْثَرُ مِنْکَ مالاً﴾ اینکه در همین سوره میآید که ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ من بچههایم زیاد است وگرنه آن حبّ فرزندپروریاش را گفتند که عبادت است شما این را علاقه داشته باش و بپروران اما ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ این میشود ﴿زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾, خب.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی جاهلِ بسیط بود و شاک بود همانطوری که کذب خبریاش مشکوک است کذب مُخبریاش هم مشکوک است احتیاط در این است که نگوید یا جزم به صدق دارد یا جزم به کذب دارد یا شک در صدق و کذب, اگر شکّ در صدق و کذب خبری دارد شک در صِدق و کذب مُخبری هم هست چون نمیداند این خبر درست است یا نه؟ مُخبر صدق و کذبش را از خبر دریافت میکند. اما آنچه که مربوط بود به این عرفانیّات عاشورا اگر کسی میخواهد رسالهای بنویسد یا پایاننامهاش را در این زمینه بنویسد ضرر نکرده چون اینها معارفی است که در روایات ما هست منتها کمتر به سراغش میروند در جریانات عرفانیّات عاشورا میبینید مرحوم محدّث قمی(رضوان الله علیه) در ذیل کلمهٴ «عَشَق» در همین سفینه آن قصّهٴ وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) را نقل میکند که بیست سال قبل از جریان کربلا وجود مبارک حضرت امیر که از جنگ صفین برمیگشتند به همین سرزمین رسیدند اصحاب که در خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) بودند دیدند از اسب پیاده شد و با دستان مبارکشان اشاره فرمودند: «هاهنا, هاهنا» یک مقدار خاکی گرفتند و بو کردند دو رکعت نماز خواندند عرض کردند چه خبر است اینجا مگر چیست؟ فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق» اینجا عاشقانی هستند که قتلگاهشان اینجاست کسی هم نمیدانست جریان چیست فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق» این برای بیان نورانی حضرت امیر است اما در جریان حضرت سکینه(سلام الله علیها) مستحضرید که همهٴ برکاتی که نصیب اهل بیت شده حتی زینب کبرا(سلام الله علیها) اینها به وسیلهٴ برکات امام زمانشان وجود مبارک امام سجاد است در جریان امام سجاد کمتر نقل شده خود حضرت هم کمتر نقل کردند برای اینکه کسی نفهمد او امام زمان است و امام چهارم است وگرنه حضرت آسیب میدید قویتر و بهتر و بالاتر از حضرت سکینه یا حوادث دیگری که حضرت سکینه شنید وجود مبارک امام سجاد شنید اما از آن حضرت چیزی نقل نشده آن حضرت گرچه همهٴ ائمه چه حیاتشان, چه مماتشان نور است ولی بالأخره امامِ هر زمانی سُکّاندار آن عالم است به اذن ذات اقدس الهی. از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) ظاهراً سؤال کردند که اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ ابیذر فرمود: «ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغَبراء ذا لهجة أصدق من أبیذر» پس شما چطور؟ فرمود این را نسبت به شماها و افراد عادی فرمودند اول فرمود سال چند ماه است؟ مثلاً فرمود عرض کرد دوازده ماه است و مثلاً 360 روز است, فرمود چندتا شب قدر داریم؟ عرض کرد مثلاً یکی, فرمود نسبت شب قدر با شبهای دیگر چیست با ماههای دیگر چیست؟ عرض کرد طبق قرآن مثلاً ﴿خَیْرٌ مِنْ أَ لْفِ شَهْرٍ﴾ فرمود پس یک شب از هشتاد ماه بالاتر است عرض کرد بله, فرمود ماها شبِ قدر زندگی هستیم کسی افراد را با ما نمیسنجد اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ ابیذر فرمود ابیذر اینچنین است نسبت به شماهاست نسبت به دیگران که نمیسنجند که. وجود مبارک امام سجاد امام زمان است حسابش با همهٴ آنها حتی زینب کبرا(سلام الله علیها) فرق دارد جداست. این حدیث شریف را هم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود هم در نهجالبلاغه است که این دو ذات مقدس(علیهما السلام) فرمودند گاهی به صورت ضمیر گاهی به صورت اسم ظاهر «لا یُقاس بِنا أحد» این در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنکه در نهجالبلاغه است با اسم ظاهر ذکر شده که با اهل بیت کسی را نمیسنجند , خب بنابراین اگر در جریان حضرت زینب, در جریان حضرت سکینه اینها عرفانیّات مطرح است اینها همهشان به برکات امام سجاد(سلام الله علیه) است وجود مبارک حضرت سکینه را نسبت به سایر دخترها و بچهها و زنهایی که آن محدوده بودند حالا یا وجود مبارک حضرت زینب آنجا حضور نداشت یا داشت و از او نقل نشده این نقل نشدن دلیل نیست بر اینکه حضرت نشنید در بین این دخترها و زنها و بچهها که بودند فقط از این سکینه(سلام الله علیها) نقل شده از وجود مبارک امام جواد سؤال کردند که اگر شما مدّعی امامتید همچنین درباره وجود مبارک امام رضا اگر شما مدّعی امامتید خب امام قبلی وقتی رحلت کرد امام بعدی باید که در مراسم تجهیزش حضور پیدا کند وقتی که وجود مبارک امام رضا رحلت کرد شما که در مدینه بودید یا درباره امام رضا نسبت به امام کاظم(سلام الله علیهما) حضرت در پاسخ فرمود شما که درباره امامت زینالعابدین(سلام الله علیه) شک ندارید که؟ عرض کرد نه, فرمود وقتی وجود مبارک سیّدالشهداء را دفن میکردند زینالعابدین در زندان کوفه بود همان خدایی که از زندان کوفه زینالعابدین را به کربلا میآورد ما را هم از مدینه به خراسان میآورد خب اینها جزء عرفانیّات عاشوراست اینها مانده در آن یعنی برای آنها شاید قابل هضم نباشد اما اگر کسی بخواهد مسئلهٴ طیّالأرض, حضور ملکوتی امام و سایر مسائل را مطرح کند اینها را میتواند جمعبندی کند از همین متون در مقتل هست اینچنین نیست که بیگانه باشد ولی این قسمتها کمتر مطرح میشود اینها هم میتواند جای خودش را باز کند هم میتواند آن مسئلهٴ ستمسوزی و ستیز با ستم و با طغیان و اینها بیشتر اثر کند چون کسی که پایگاه اعتقادی و دینی داشته باشد بهتر میتواند اثر کند چون عدهای از آقایان باید به مدارس بروند بچههایشان را بیاورند که (حفظکم الله تعالی) ما انشاءالله روزها پنج دقیقهای قبل از دوازده تمام میکنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است