display result search
منو
مهمان پذیر - قسمت سوم

مهمان پذیر - قسمت سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 62 دقیقه مدت قطعه
  • 346 دریافت شده
قسمت بیستم از سری ششم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای امیرحسین حیدری از مشهد

در این قسمت، سومین بخش از روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای امیرحسین حیدری را می شنویم:
در ادامه اتفاقات بیان شده در قسمت گذشته:
- در بیرون حرم امام رضا علیه‌السلام وقتی آن زائر را با همسر و مادر مریضش به مسافرخانه راهنمایی کردم و صاحب مسافرخانه حاضر به دادن تخفیف نشد، دلم به حال آن مسافر سوخت و پیش صاحب مسافرخانه رفتم و گفتم من پورسانت خودم را نمی خواهم و به جایش شما به این زائر تخفیف بده که راضی شد و رفتم پیش ماشین آن زائر که به او خبر بدهم ، آنجا شخصی را دیدم که بالای سر مادر مریض او نگران حال اوست و ایشان اولین نفری بود که در این تجربه مرا می دید و من به کرامت و بزرگواری و مهربانی امام رئوف، بیش از پیش ایمان آوردم و با دیدن این صحنه از زندگی گذشته ام، مجدد در محضر حضرت بودم و ایشان یک جمله فرمودند که این محب ماست و بخاطر ما او را ببخشید و هنوز کلام حضرت تمام نشده بود که دروازه نورانی زیبایی گشوده شد
- محو نورانیت آن دروازه بودم که حضرت به آنجا می نگریست و خواستم من هم به داخلش نگاه کنم که یکدفعه همه جا تاریک شد و انگار که از هوش رفتم
- وقتی که چشم باز کردم، همان جای قبلی بودم اما شرایط محیط تغییر کرده بود ونمی دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد تا اینکه دو نفر را دیدم که به من نزدیک می شدند و هر دو را می شناختم، اولی خاله بزرگ ما بود که سالها پیش به رحمت خدا رفته بود و اینقدر جوان و نورانی و زیبا شده بود که من از اینکه با ایشان نسبت فامیلی دارم خوشحال بودم اما دومی مردی کوتاه شده از لحاظ قد و قیافه و چروکیده و ژولیده بود که گردنبندی داغ به گردنش بود که در حال سوزاندن پوست او بود و او را هم می شناختم اما در زمان حیاتش در دنیا چهره خیلی شاداب و مهربانی داشت و از این حالش متعجب شده بودم و فهمیدم این درد و رنج بخاطر سرقت طلاجاتی است که متعلق به مادر من بوده و سالها قبل او آنها را دزدیده و الان از من التماس می کرد که از مادرم برایش حلالیت بطلبم و من اهمیتی به او نمی دادم و می گفتم من که قرار نیست برگردم و می خواهم همینجا بمانم که ناگهان چاهی در زیر پایم باز شد و با سرعت بسیار زیادی در آن فرو رفتم وهنگامی که به انتهایش رسیدم همانند شروع تجربه ام دوباره خودم را زیر آب دریا می دیدم
- دوباره دست و پا می زدم تا خودم را به سطح آب برسانم و نمی توانستم که ناگهان دستی از پشت مرا هل داد و من به سطح آب رسیدم و توانستم نفس بکشم و همزمان درد شدیدی در قفسه سینه ام حس کردم و دیگر در بدنم بودم
- از اتفاقات تجربه ام چیزی یادم نمی آمد جز همان زیر آب دریا بودن و احساس خفگی و مرگ که چندماه بعد آن هم کمرنگ شد و به همان روال قبل زندگی برگشتم تا اینکه یکبار در استخر بودم که برایم تلنگری زده شد و یاد آن شب و احساس خفگی زیر آب دریا افتادم و اینبار دیگر عهد بستم مسیر زندگی ام را اصلاح کنم و از نماز شروع کردم
- چند ماهی بود که بعد از تعطیل شدن مغازه به حرم امام رضا علیه‌السلام می رفتم و بعد نماز به خانه بر می گشتم تا اینکه یک شب در حرم از خستگی خوابم برد و همان موقع کل تجربه ای را که داشتم در خواب دیدم و با جزئیاتش به خاطر آوردم...

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 62:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    سلام بخش ۲دانلود نمیشه چرا؟
  • کاربر مهمان
    سلام چرا قسمت دوم باز نمیشه؟
  • کاربر مهمان
    عالی بود همش پخش شد خدا خیرتون بده

تصاویر

پایگاه سخن