display result search
- 1187
- 1000
- 1000
- 1000
باران
قسمت اول از سری ششم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای امیر ظریف نژاد از مشهد
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای امیر ظریف نژاد را می شنویم:
- زندگی خالی از معنویت و مسائل مذهبی تا چهل سالگی و سفرهای خارجی و خوشگذرانی تا سال 1393 و شروع مشکلات مالی و اختلافات با همسر تا آستانه جدایی
- حالت ندامت و بیچارگی و توبه و پشیمانی و شنیدن ندایی که می گفت پاشو بیا کربلا
- موافقت همسر با سفر به کربلای معلی و جور شدن سفر به عتبات در ایام شلوغ نوروزی در عین ناباوری
- آغاز اتفاقات خوب و تحول مثبت و تغییر رویه زندگی و همراهی همسر برای انجام واجبات و دور شدن از مسائل گذشته و رسیدن به آرامش
- افتخار خادمی حرم منور رضوی
- گرفتن چله دعای عهد از روز پنجم رجب تا نیمه شعبان
- ظهر روز نیمه شعبان و بعد از خوردن غذا، دچار سکته قلبی شدن و از هوش رفتن در حضور خانواده و برادر همسر
- مشاهده موجودی ناشناخته که از درب منزل وارد شده و کنار جسم قرار گرفت و فراگرفتن حالت ترس و دلهره شدید
- شنیدن صدای آن موجود که می گفت آیا وصیت خودت را کرده ای؟ و بیشتر شدن ترس و اضطراب با شنیدن دوباره صدای آن موجود که می گفت شهادتین را بگو
- محو شدن تصویر خانه و بی حس شدن بدن و احساس یخ زدن از قسمت انگشتان پا تا اینکه به قفسه سینه رسید و حالت خفگی و یک لحظه خود را داخل تونلی سیاه و تاریک دیدن و حرکت به سمت بالا
- وارد شدن به فضایی که زیر پا را ابرهای سفید و زیبایی فرا گرفته بود و مشاهده سه دسته افراد که با لباس های سفید در فاصله 20 متری ایستاده بودند و دیدن آقایی با کت و شلوار سورمه ای که در فاصله سه چهار متری ایستاده بود و پرسید: چرا اینقدر نگرانی؟
- گیج بودن و حالت اضطراب فراوان که یکباره از پایین کشیده شدن و خود را در اتاق و افراد خانواده را بالای سر خود دیدن اما دقایقی بعد دوباره همان حالت محو شدن تصویر و همان تونل سیاه و برگشتن به جای قبلی و تکرار سه باره این حالت که بار آخر بی اختیار شروع به سلام دادن به امام زمان(عج) کردم تا اینکه همان شخص کت و شلواری آرام گفت: به امام حسین(ع) هم سلام بده و در حال سلام دادن به اباعبدالله الحسین(ع) ناگهان به پایین کشیده شده و خودم را در اتاق دیدم درحالیکه پرسنل اورژانس بالای سرم بودند
- انتقال به آمبولانس در زیر بارش قطرات باران و دیدن تک تک قطره های باران بصورت صاف و زلال و دانستن مقصد هرکدام از آنها
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای امیر ظریف نژاد را می شنویم:
- زندگی خالی از معنویت و مسائل مذهبی تا چهل سالگی و سفرهای خارجی و خوشگذرانی تا سال 1393 و شروع مشکلات مالی و اختلافات با همسر تا آستانه جدایی
- حالت ندامت و بیچارگی و توبه و پشیمانی و شنیدن ندایی که می گفت پاشو بیا کربلا
- موافقت همسر با سفر به کربلای معلی و جور شدن سفر به عتبات در ایام شلوغ نوروزی در عین ناباوری
- آغاز اتفاقات خوب و تحول مثبت و تغییر رویه زندگی و همراهی همسر برای انجام واجبات و دور شدن از مسائل گذشته و رسیدن به آرامش
- افتخار خادمی حرم منور رضوی
- گرفتن چله دعای عهد از روز پنجم رجب تا نیمه شعبان
- ظهر روز نیمه شعبان و بعد از خوردن غذا، دچار سکته قلبی شدن و از هوش رفتن در حضور خانواده و برادر همسر
- مشاهده موجودی ناشناخته که از درب منزل وارد شده و کنار جسم قرار گرفت و فراگرفتن حالت ترس و دلهره شدید
- شنیدن صدای آن موجود که می گفت آیا وصیت خودت را کرده ای؟ و بیشتر شدن ترس و اضطراب با شنیدن دوباره صدای آن موجود که می گفت شهادتین را بگو
- محو شدن تصویر خانه و بی حس شدن بدن و احساس یخ زدن از قسمت انگشتان پا تا اینکه به قفسه سینه رسید و حالت خفگی و یک لحظه خود را داخل تونلی سیاه و تاریک دیدن و حرکت به سمت بالا
- وارد شدن به فضایی که زیر پا را ابرهای سفید و زیبایی فرا گرفته بود و مشاهده سه دسته افراد که با لباس های سفید در فاصله 20 متری ایستاده بودند و دیدن آقایی با کت و شلوار سورمه ای که در فاصله سه چهار متری ایستاده بود و پرسید: چرا اینقدر نگرانی؟
- گیج بودن و حالت اضطراب فراوان که یکباره از پایین کشیده شدن و خود را در اتاق و افراد خانواده را بالای سر خود دیدن اما دقایقی بعد دوباره همان حالت محو شدن تصویر و همان تونل سیاه و برگشتن به جای قبلی و تکرار سه باره این حالت که بار آخر بی اختیار شروع به سلام دادن به امام زمان(عج) کردم تا اینکه همان شخص کت و شلواری آرام گفت: به امام حسین(ع) هم سلام بده و در حال سلام دادن به اباعبدالله الحسین(ع) ناگهان به پایین کشیده شده و خودم را در اتاق دیدم درحالیکه پرسنل اورژانس بالای سرم بودند
- انتقال به آمبولانس در زیر بارش قطرات باران و دیدن تک تک قطره های باران بصورت صاف و زلال و دانستن مقصد هرکدام از آنها
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان