display result search
منو
تفسیر آیات 75 تا 77 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 75 تا 77 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 5 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 75 تا 77 سوره آل‌عمران"

محبوب خدا شدن و درجات آن
مراحل سیر صعودی و نزولی
عاقبت نقض کنندگان عهد الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ﴿75﴾ بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ﴿76﴾ إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ﴿77﴾

رد برتری اهل کتاب
بعد از بیان افترای این گروه از خائنان اهل کتاب، فرمود این حرفی نیست که در کتابهای آسمانی آمده باشد یا انبیا گفته باشند، این جعلی است که از احبار و رهبان به اینها رسیده است، لذا براساس این جعل، خود را کریم پنداشتند و گفتند «لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ، بلی» یعنی «للامیین علیهم سبیلٌ» همان‌طوری که «لاهل الکتاب علی اهل الکتاب سبیل، للامی علی اهل الکتاب سبیلٌ» هر کسی که طرف عهد است سبیلی دارد، پس اینکه آنها گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این حرف ردع شده است که ﴿بلی﴾ یعنی «للامیین علی اهل الکتاب سبیلٌ» هیچ فرقی بین اهل کتاب و غیر اهل کتاب نیست.

پرسش: ...
پاسخ: به صورت نفی، تقریر می‌شود این بعد از نفی می‌شود اثبات «ألست بلی» آنجا به صورت اقرار‌گیری بیان شده، اینجا گفتند «لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ، بلی» یعنی نفی آن سخن قبلی آنهاست، اثبات سبیل است ﴿بلی﴾ سبیل هست. اگر به صورت استفهام انکاری بیان بشود ﴿الست بربکم﴾ این لسانش هم لسان نفی است که این نفی می‌کند نفی ربوبیت را، جواب دادند﴿بلی﴾ گاهی به این لسان است که آنها نفی کردند، گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ جواب ﴿بلی﴾ چرا ﴿لیس﴾؟ آن‌گاه آنها براساس همین جعل فکر می‌کردند که بتوانند بگویند ﴿نحن أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾ هم خود را «ابناء الله و احباء الله» پنداشتند، هم خود را جزء اولیاء الله، چه اینکه در سورهٴ «جمعه» و سوره ٴ«مائده» بیان شد، خداوند محور محبت را ذکر می‌کند، می‌فرماید اینکه شما خود را کریم پنداشتید و گفتید ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ این‌چنین نیست «بلی للامیین علیکم سبیل».

محور کرامت و درجات آن
آن‌گاه محور کرامت که همان محبت است در سایه حسن فعلی و فاعلی است، حسن فعلی آن است که کسی به عهدش وفا کند، حسن فاعلی این است که پرهیزکار باشد ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ یک انسان پرهیزگار باشد، محبوب خداست، زیرا این شخص متّقی است و هر متّقی را خدا دوست دارد، پس این شخص را خدا دوست دارد ﴿فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ او می‌شود «احباء الله» نه شمایی که گفتید ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ پس این نژادپرستی را از اسرائیلی‌ها گرفت و به مردان با تقوا داد، مردان با تقوا دیگر نژادپرست نخواهند بود، کریم‌اند و محبوب‌اند و یکی از نشانه‌های محبّت الهی این است که اینها متواضع‌اند و خاکسار، پس کرامت بر‌اساس ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ تنظیم شد و این آیه هم یکی از مصادیق همان اصل کلی را بیان می‌کند که ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ یعنی« یحبهم الله» چرا، چون اینها متّقی‌اند و الله، متّقیان را دوست دارد، وقتی دوست داشت کم کم عذابها را از او برطرف می‌کند.

محبوب خدا شدن و درجات آن
اگر کسی محبوب خدا شد، هر درجه‌ای که از محبت الهی نصیب او بشود او در مقابلش، بهره‌ای از بهره‌های الهی می‌برد، اول اینکه عذاب از او برطرف می‌شود، دوم اینکه نظر تشریفی الهی متوجّه او خواهد شد، سوم اینکه بالاتر از نظر، خدا با او سخن می‌گوید، چهارم اینکه نه تنها با او سخن می‌گوید، بلکه بهره‌های خاص و نصیب مخصوصی در قیامت به او خواهد داد، این راه تکامل در قرب الی الله است که اول برطرف شدن عذاب، بعد مورد نظر لطف الهی قرار گرفتن و در این راه تزکیه شدن، بعد مخاطب خاص خدا واقع شدن، بعد هم بهره‌مند شدن، کسانی که احبای خدا و اولیای الهی‌اند یکی پس از دیگری این درجات را طی می‌کنند.

پرسش: ...
پاسخ: ﴿فی الدنیا و الآخرة﴾ در قسمتهای مهم در آن آیه فرمود ﴿الآخرة﴾؛ اما ادله مطلق است و این قسمت هم اگر فرمود ﴿فی الآخره﴾ مقیّدِ آن اطلاقات و ادلّه دیگر نیست، چون اینها مثبتین‌اند. یک عده هستند که خدا در دنیا اینها را تزکیه کرده به اینها نگاه کرده و با اینها سخن گفته، یک عدّه هستند که در آخرت، مشمول نعمتهای الهی‌اند اگر در این آیه سخن از ﴿فی الآخرة﴾ هست با مطلقاتی که در جاهای دیگر هست معارض نیست، چون اینها یک لسان دارند.

مراحل سیر صعودی و نزولی
خب، پس در قوس صعود اگر کسی بخواهد به کمال برسد اول آن است که از عذاب می‌رهد، بعد مورد نظر الهی قرار می‌گیرد و در این بین تزکیه می‌شود، آن‌گاه مخاطب خاص خدا قرار می‌شود و از مواهب مخصوص بهره می‌گیرد، این در سیر صعودی. در سیر نزولی اگر بخواهند فیضی را از کسی بگیرند یا بگویند این فیضها را ما به آن افراد نمی‌دهیم اول این است که می‌گویند اینها خلاق و بهره‌ای ندارند، بعد پایین‌تر از او مخاطب خدا نیستند، بعد پایین‌تر از او خدا به اینها نگاه نمی‌کند، بعد پایین‌تر از او اینها را نمو نمی‌دهد، بعد پایین‌تر از او اینها از عذاب نمی‌رهند این سیر طبیعی است، نه اینکه سیر طبیعی برای تکامل این باشد که اول آدم، خلاق دارد بعد مخاطب می‌شود بعد وقتی که نزدیک‌تر شد منظور‌الیه می‌شود، بعد وقتی نزدیک‌تر شد تزکیه می‌شود، بعد که نزدیک‌تر شد از عذاب می‌رهد چون رهایی از عذاب قدم اول است، آنچه آن بزرگان فرمودند به عکس این فرمودند یعنی اول در قوس نزول، نجات از عذاب است در این خلال تزکیه است، بعد شخص مورد نظر الهی قرار می‌گیرد وقتی بالاتر رفت، مخاطب می‌شود وقتی مخاطب شد از فیض خاص بهره می‌گیرد «له خلاق» در طرف معکوس اگر بخواهند بگویند فلان شخص فیض خدا به او نمی‌رسد اول از بالا شروع می‌کنند، می‌گویند ﴿لا خلاق﴾ له بعد ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ﴾ بعد ﴿وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ﴾ بعد ﴿وَ لا یُزَکِّیهِمْ﴾ بعد ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ این نظم طبیعی‌اش.

پرسش: ...
پاسخ: در کجا؟ عذاب الهی چه عذاب ظاهری، چه عذاب باطنی، چه ﴿نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾ چه ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ همه اینها عذاب است. اول خدا کسی را که به طرف او نزدیک می‌شود از عذاب نجات می‌دهد، بعد کم کم به او فیض خاص می‌رساند، بعد کم کم او را مجرای فیض خود قرار می‌دهد که به وسیله او دیگران می‌شوند مستفیض، این سه مقطع اساسی است: اول نجات از عذاب؛ بعد درجات استفاضه را پیمودن؛ بعد مجرای فیض قرار گرفتن که دیگران را مستفیض کردن. چون آن گروه که گفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ کسانی بودند که عهد الهی را به بازی گرفتند، خداوند در مقابل کسی که برای عهد احترامی قائل است و تقوا پیشه است، فرمود او محبوب است اینها دیگر محبوب نیستند. آنها که محبوب‌اند اول، از عذاب نجات پیدا می‌کنند در این ضمن تزکیه می‌شوند، مورد نظر خاص خدا قرار می‌گیرند، بعد مخاطب الهی می‌شوند، بعد دارای خلاق و نصیب خواهند شد. اینها که عهد الهی را به بازیچه گرفتند و عهد فروش‌اند و دین فروش‌اند کسانی‌اند که از بالا سقوط می‌کنند؛ اول از آن خلاق محروم می‌شوند، بعد مورد خطاب قرار نمی‌گیرند، بعد مورد نظر تشریفی واقع نمی‌شوند در این بین تزکیه هم نخواهند شد، بعد به چاه عذاب الیم سقوط می‌کنند. این ترقّی، معکوس است از بالا به پایین است برای سلب کردن.

اقسام عهود الهی
این ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ چند تا حکم فقهی دارد. در قرآن کریم عهد را واجب‌الوفا می‌داند در کتابهای فقهی هم ملاحظه فرمودید عهد واجب الوفا است، عهود الهی سه قسم است: یک قسم عهدی است که از طرف خدا آمده و ما هم متعهّد شدیم که خدا را بپرستیم ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ حالا خواه به صورت عهد ﴿الست﴾ ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾ باشد، خواه به زبان فطرت از ما اقرار گرفته باشند، خواه به زبان وحی و شریعت از ما تعهّد گرفته باشد که ما دین او را حفظ بکنیم این عهد الله است که او را بپرستیم و شیطان را عبادت نکنیم، این یک بخش که این مربوط به اصل دین و کل دین «من بدئه الی ختمه» است.

قسم دوم عهد خاصی است در مقابل نذر و یمین که یک مکلّف در برابر خدا می‌بندد، این همان عهد فقهی است که کسی عهد می‌کند که این کار را انجام بدهد، نظیر نذر و یمین [که] عهد کرده است که سیگار نکشد عهد کرده است که این مقدار قرآن بخواند عهد کرده است که حرف زاید نزند، عهد کرد که کذا، بزرگان معمولاً رساله‌ای در عهد داشتند یعنی رساله عهد اینها معروف است، آنها که اهل راه‌اند برای اینکه یک مقدار وضعشان منظم باشد تنظیم می‌کنند هم عهد می‌بندند با خدا و هم او را به قلم می‌آورند که در سیر علمی اینها نقش دارد که من عهد کردم این کارها را انجام بدهم، این مقدار عبادت کنم، این مقدار درس بخوانم، این مقدار حرف بزنم، این مقدار خدمت بکنم و مانند آن، اینها عهد خاصی است در مقابل نذر و یمین، این هم وجوب وفا دارد.

قسم سوم عهدی است که آحاد مردم با یکدیگر دارند؛ همین قرارداد متقابلی که در مبایعات هست در حقوق هست که طرفین چه در تبدیل عین به عین، چه در تبدیل عین به دِین، چه در تبدیل کار به مال و امثال ذلک دارند، اینها را هم می‌گویند عهد و چون این مقدار هم جزء دین است و مورد امضای دین است می‌شود «عهد‌الله» بنابراین «عهدالله» اختصاصی به قسم اول یا دوم ندارد وقتی گفته شد به «عهدالله» وفا کنید شامل هر سه قسم می‌شود.

حرمت خاص عهد الهی در قرآن کریم
در قرآن کریم برای عهد خدا یک حرمت خاصی قائل است، گاهی بالقول‌المطلق می‌فرماید به عهد خدا وفا کنید و کسانی که اهل وفای به عهد‌ند از آنها به عظمت یاد می‌شود، گاهی هم کلمه عهد را به الله اضافه می‌کنند آن طایفه از آیات که می‌فرماید به عهد وفا کنید، اضافه به الله در آن طایفه مطرح نیست، نظیر آیهٴ 34 سورهٴ «اسراء» است که فرمود: ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً﴾ این اختصاصی به هیچ کدام از این سه قسم ندارد و دو تعبیر در این کریمه هست که نشانه وجوب هست: یکی امر است که فرمود ﴿أَوْفُوا بِالْعَهْدِ﴾ یکی آن هشدار و تهدید است که فرمود: ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً﴾ این ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً﴾ یعنی در قیامت ما سؤال می‌کنیم، البته چون مستحب ترکش رواست جای سؤال هم نیست زمینه برای سؤال نیست؛ اما اینکه فرمود مسئول است در حقیقت شما مسئولید. عهد، مسئول عنه است؛ اما نظیر ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ از موؤده سؤال می‌کنند برای عظمت مسئله وگرنه موؤده مسئول عنها است نه مسئول ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ﴾ هرگز از این دخترکی که به گور سپرده شده سؤال نمی‌کنند، او مسئولیتی ندارد [بلکه] از آن پدرش سؤال می‌کنند که چرا این کودک را به گور دادی؟ آن پدر مسئول است و این کودک مسئول‌عنها است ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ مسئول، مکلف است آن مطلبی که از او سؤال می‌شود او مسئول‌عنه است، مثل ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ یعنی کل واحد، مسئول عنه‌اند؛ خدا سائل است مکلف مسئول است سمع و بصر و فؤاد مسئول عنه‌اند که سؤال می‌کنند این نِعَم را چه کردی؟ عهد، مسئول عنه است نه مسئول ولی برای عظمت مسئله گفته شد که ﴿إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً﴾ تعبیر دیگر در طایفه‌ای است که کلمه عهد به الله اضافه شده، آن هم یکسان نیست گاهی عهد الله مقدم بر ﴿اوفوا﴾ است گاهی به عکس. آیهٴ 91 سوره «نحل» این است که ﴿وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا اْلأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾؛ به عهد خدا وفا کنید. در این‌گونه از موارد هم عهد مصطلح فقهی مشمول این آیه است و هم یمین که آن هم به نوبه خود عهد است آیات عهد، یمین را هم شامل می‌شود. در همین آیهٴ 91 و92 مسئله عهد و یمین را کنار هم ذکر کردند ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ﴾ بخش دیگر همین تعبیر هست یعنی دستور به وفای به عهد‌الله است، العهد بالقول‌المطلق نیست؛ منتها کلمه عهدالله را قبل از ﴿اوفوا﴾ ذکر فرمود، نظیر آیهٴ 152 سورهٴ «انعام» که فرمود: ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ این تقدیم متعلِّق نشان می‌دهد که از اهمیّتی برخوردار است، نفرمود ﴿اوفوا بعهد الله﴾ که در سورهٴ «نحل» بود، فرمود: ﴿وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾.

واجب بودن وفای به عهد در تمام مسائل
مطلب بعدی آن است که این جریان عهد که وفای به او واجب است، این اختصاصی به مسائل مالی و امثال ذلک ندارد عهدهای نظامی و سیاسی و امثال ذلک را هم شامل خواهد شد، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بخش مهمی ناظر به این جهت نازل شده است؛ از آیهٴ هفت به بعد سورهٴ «توبه» این است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ٭ کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ تا می‌رسد به اینجا فرمود: ﴿وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ﴾ این نشانه عظمتی است که خدا به عهد داده است، فرمود با رهبران کفر، چون اهل رعایت پیمان نیستند مقاتله کنید ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾.

پرسش: ...
پاسخ: حالا مورد تعهّد هر‌چه هست، معاهده هر‌چه هست این البته اشهری که در آیهٴ دوم سورهٴ «توبه» آمده است ﴿فَسیحُوا فِی اْلأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ چهار ماه است، نه آن چهار ماه مصطلحی که اربع اشهر حرم است حتی در دو، سه آیهٴ بعد هم که فرمود: ﴿فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ این ﴿الاشهر الحرم﴾ که در آیهٴ پنج همین سورهٴ «توبه» هست ناظر به اشهر حرم مصطلح فقهی نیست یعنی رجب و ذی¬قعده و ذی¬حجه و محرم نیست، این اشهر‌الحرم غیر از ﴿منها اربعة حرم﴾ است، این اشهر‌الحرم یعنی همان چهار ماهی که با هم تعهّد کردید حالا می‌خواهد مطابق با اشهر حرم باشد می‌خواهد نباشد ﴿فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ که «الف» و «لام»‌ آ‌ن «الف» و «لام» عهد است یعنی آن چهار ماهی که مورد تعهّد بود آن چهار ماه گذشت شما حالا می‌توانید جنگ را شروع کنید، تعهّد هر چه هست حالا آنها به این معاهده حرمتی نمی‌نهند [و] نقض عهد می‌کنند، هر چه هست درباره هر کدام هست، فرمود با رهبران کفر بجنگید، برای اینکه اینها حرمتی برای عهد قائل نیستند: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ چون گناههای فردی ممکن است که به مسائل داخلی آسیب برساند، اما این‌چنین نیست که در مدت کوتاه شیرازه نظامی را ساقط کند و در هم بریزد. مسئله‌های سیاسی، نظیر آیات عهد این‌چنین است؛ اگر تعهّدی شد دولت اسلامی با غیر اسلامی تعهّدی بسته است و کسی نخواهد به این عهد عمل کند نظام نمی‌ماند، فرمود ائمه کفر این‌چنین‌اند آنها برای عهد احترامی قائل نیستند، نفرمود «فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا صلاة لهم یا لا صیام لهم» درست است که صلات و صیام ندارند و برای آن هم جای نبرد هست؛ اما آنچه نظام را در خطر می‌اندازد ترک صلات و صیام نیست، بلکه نقض عهد است ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ مقاتله و مبارزه بکنید ﴿لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ﴾ پس عظمت رعایت عهد از چند طایفه آیات مشخص می‌شود، مخصوصاً عهدهای سیاسی و پیمانهای نظامی. اینکه فرمود: ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ شامل همه اینها خواهد شد، البته عهدهای سیاسی و نظامی از سایر عهود اهم است، آنجا که مسئله دماء و مانند آن مطرح است.

عاقبت نقض کنندگان عهد الهی
مطلب دیگر آن است که فرمود اهل کتاب و مانند آنها که عهود الهی را محترم نمی‌شمارند، اینها عهد‌الله را می‌دهند [و] دنیا می‌گیرند. یکی از مواردی که اشتراء به معنای بیع است همین جاست نه تنها «شری یَشری» به معنای «باع یبیع» است، بلکه «اشتری، یشتری» هم به همین معناست ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ﴾ اینها عهد خدا را می‌دهند اگر هم اشتراء به معنای خودش باشد اینها عهد الله را می‌دهند و از آن طرف متاع می‌گیرند؛ منتها چون در مقابل ثمن آمده معلوم می‌شود که این اشتراء به معنی باع است ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ﴾ یعنی «یبیعون، یبیعون بعهد الله و ایمانهم ثمناً قلیلا» یعنی عهد را می‌فروشند، دنیا می‌گیرند.

پرسش: ...
پاسخ: بله؛ اما اشتراء کم است، شراء این‌چنین هست اصلاً ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ شراء به معنای باع فراوان استعمال شده، یشری به معنای یبیع خیلی استعمال شده؛ اما اشتراء به معنای باع کم است ولی آمده در این‌گونه از موارد ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ اگر ثمن، ذکر نمی‌شد ممکن بود که انسان آن عوض را مثمن بداند و این عهد‌الله را ثمن؛ اما چون فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ یعنی کسانی که عهد‌الله را می‌فروشند و ثمن که متاع دنیاست را می‌گیرند و این متاع دنیا از آن جهت که قلیل است، هرچه هم که زیاد باشد صادق است که او متاع کم گرفته. اینکه فرمود: ﴿یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ نه یعنی عهد فروشی می‌کنند، دین فروشی می‌کنند [و] متاع کم می‌گیرند، بلکه کل دنیا را هم اگر در قبال دین بگیرند متاع اندک است و ثمن قلیل، چون در سورهٴ «نساء» آیهٴ 77 کل دنیا را متاع اندک معرّفی کرد، فرمود: ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً﴾ اگر کل دنیا را به کسی بدهند که او دین الهی را بفروشد، ثمن کم نصیبش شده، در مقابل آن عذاب زوال ناپذیر. بنابراین معنای این ﴿یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این نیست که یک متاع کمی نصیبشان شده، بلکه کل دنیا از آن جهت که کم است صادق است که آنها عهد فروشی کردند و ثمن کم گرفتند.

پرسش: ...
پاسخ: آن هم همین است دیگر، مواردی که اشتراء به معنای بیع آمده در این‌گونه از موارد است، بعضی از جاها قابل توجیه هست؛ اما اینجا از آن جهت که عوض را ثمن قرار داد فرمود اینها عهدالله را می‌دهند ثمن می‌گیرند، معلوم می‌شود اشتراء یعنی بیع، عهد خدا را می‌فروشند پول کم و بهای کم نصیبشان می‌شود، اگر می‌فرمود «ان الذین یشترون بعهد الله متاعاً قلیلا» ممکن بود انسان بگوید آن متاع، مثمن است و این عهدالله ثمن؛ اما وقتی تصریح شده که اینها عهدالله را می‌دهند [و] ثمن کم می‌گیرند، معلوم می‌شود که این ﴿یشترون﴾ یعنی یبیعون. آن‌گاه فرمود اینها که عهد فروشند و یمین فروشند نام خدا را برای تثبیت مسئله ذکر می‌کنند؛ منتها ﴿تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ﴾ عهد می‌بندند سوگند یاد می‌کنند چهره دینی پیدا می‌کنند، بعد این چهره را می‌فروشند [و] دنیا می‌گیرند، فرمود اینها در معامله (اولاً) ضرر کردند مغبون شدند، آن مایه محبت الهی را که گفتیم ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ آن مایه محبت را دادند، متاع کم گرفتند ضرر کردند، آن‌گاه بهره آخرت ندارند مکرّر پشت‌سر هم دیگر سقوط می‌کنند؛ از اوج محبت می‌افتند، بی‌بهره می‌شوند از اوج مخاطب بودن می‌افتند، دیگر حرف خدا را نمی‌شنوند بعد پایین‌تر می‌آیند دیگر خدا به اینها نگاه نمی‌کند، بعد پایین‌تر می‌آیند دیگر اهل تزکیه و نمو نیستند، بعد پایین‌تر می‌آیند و دیگر از عذاب هم نمی‌رهند اینها مرتّب از همان بالا سقوط می‌کنند ﴿اولئک﴾، این تعبیر ﴿اولئک﴾ هم نشانه بعد آنهاست، حالا که دور شدند ﴿لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ﴾ که این نفی جنس است، هیچ بهره‌ای و نصیبی در آخرت ندارند. گرچه در دنیا، متاع گرفتند این متاع اندک است، در آخرت هیچ متاعی ندارند. از این مرحله هم باز تنزّل می‌کنند ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ﴾ خدا با اینها سخن نمی‌گوید.

معنای نفی تکلیم در آیهٴ شریفه
این مسئله نفی تکلیم و نفی نظر، با اینکه خداوند با همه سخن می‌گوید و سراسر جهان کلمات الله است و خداوند همه را می‌بیند، چون ﴿إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصیرٌ﴾ هیچ موجودی نیست که منظورالیه حق نباشد، معلوم می‌شود این یک تکلّم تشریفی خاص است و آن هم یک نظر تشریفی مخصوص، خداوند با همه سخن گفت و سراسر جهان کلمات الهی است و خدا هم مرتّب دارد سخن می‌گوید؛ کسی نیست که کلمه خدا نباشد یا کلام الله به او نرسد.

پرسش: ...
پاسخ: اینها چون ضرر ندارد که، این عذابها نشان می‌دهد که به شهادت آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مربوط به عهد دینی است، این تعبیر هم در آیهٴ 174«بقره» آمده است ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ گرچه نقض عهد حرام است؛ اما آن‌طوری که همه این مراحل سقوط پنج‌گانه را به همراه داشته باشد مربوط به آن عهود اصیل دین است، نظیر آنچه که احبار و رهبان داشته‌اند، کسی خلاصه عهد خدا را کتمان کند، دین خدا را بفروشد نه یک بار معصیت بکند.
بنابراین این شخص از شنیدن کلمه خاص الهی محروم است، با اینکه سراسر جهان کلمات الله است. از این مرحله که سقوط می‌کند، با اینکه خدا ﴿بکل شیء بصیر﴾ است؛ اما نگاه تشریفی خاص را نسبت به او ندارد ﴿ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ ﴾ این «و انظر إلینا نظرة رحیمة» که در دعاها هست این «نظرة» را آدم می‌خواهد. مشابه این همان است که در ادعیه آمده و در توبیخهای روایی هم آمده، در ادعیه آمده که « لا تَکِلنی الی نفسی طرفة عین» یا «لا تَکِلنا الا غیرک و لا تَمنَعنا من خیرک» مگر می‌شود خدا کسی را به حال خودش رها کند، دو تا برهان بر استحاله این کار اقامه می‌شود: یکی اینکه آن قدرت نامحدود است، قدرت نامحدود فراگیر است ممکن نیست کسی از قلمرو قدرت بیرون برود؛ یکی هم چیزی که فقیر محض است اصلاً نمی‌شود او را به حال خودش رها کرد، اینکه فرمود مرا به حال خود من رها نکن یعنی آن لطف خاص را از من نگیر. اگر کسی خدای ناکرده مغضوب الهی شد آن لطف خاص را می‌گیرد، این همان است که در بعضی از روایات تهدیداً آمده «وَکَلَهُ الله الی الناس»؛ خدا او را به مردم واگذار می‌کند، می‌گوید کارت را دیگران انجام بدهند از دیگران هم که کاری ساخته نیست این «ایکال الانسان الی نفسه او غیره» عقلاً مستحیل است ولی منظور آن است که آن لطف خاص را از ما نگیر، این کلام نگفتن یا نگاه نکردن، عقلاً مستحیل است خود این شخص «کلمة الله» است و خدا ﴿بکل شیء بصیر﴾ است، لذا آن لطف خاص را از او می‌گیرد، لذا در قیامت در حینی که دارد می‌گوید چرا این کار را کردی برو جهنم می‌گوید من با تو حرف نمی‌زنم، این مثل مولایی که از عبدش قهر کرده، می‌گوید با تو حرف نمی‌زنم این خودش حرف است، این تهدید است، این سبّ و لعن است [و] همین خودش عذاب است، تعذیب است می‌گوید من با تو حرف نمی‌زنم او را نگاه می‌کند، می‌گوید من دیگر تو را نگاه نمی‌کنم و همیشه هم مواظب اوست که او چه انجام می‌دهد «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن