display result search
منو
تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

اهمیت قرآ‌‌ن‌شناسی
فرق قرآن‌شناسی با تفسیر
راز نعمت بودن آیات متشابه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾

اهمیت قرآ‌‌ن‌شناسی
این آیه گذ‌شته از آنکه بحثهای تفصیلی دارد بحثهای مهمّ قرآن‌شناسی هم خواهد داشت یعنی مضمون این آیه جزء علوم‌القرآن هم هست.همان‌طوری که بحث ناسخ و منسوخ، بحث عدم تحریف و بحث قرائات و امثال ذلک جزء علوم‌القرآن است و آنها را جداگانه بحث می‌کنند جریان محکم و متشابه هم همین‌طور است جزء علوم‌القرآن است یعنی به قرآن‌شناسی برمی‌گردد، غیر از بحثهای قرآنی است ولی هیچ کتابی مثل خود قرآن عهده‌دار شناخت درون و بیرون نیست یعنی قرآن کریم هم مفاهیمی قرآنی را تبییین می‌کند هم علوم قرآنی را، هم معارف را باید از قرآن فرا گرفت، هم قرآن‌شناسی را باید از خود قرآن گرفت. قرآن بهتر از هر کتابی خودش را معرفی می‌کند.

فرق قرآن‌شناسی با تفسیر
بحث قرآن‌شناسی غیر از بحث تفسیر است ولی هر دو بخش را خود قرآن کریم به عهده دارد. چه اینکه مسئله عدم تحریف که مبسوطاً گذشت این جزء علوم‌القرآن است ولی مسئله عدم تحریف را خود قرآن به خوبی تبیین کرده است. یعنی با ادلّه فراوانی ثابت کرده است که قرآن مصون از تحریف است و مانند آن. لذا اگر در این زمینه بخواهید بحث مبسوطی داشته باشید بجاست چه اینکه سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) در حدود شصت‌، هفتاد صفحه در همین آیه بحث کرده است چون این به علوم‌القرآن برمی‌گردد که در این زمینه بعضیها رساله‌های مستقلّی نوشتند. ضمناً اگر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» حفظ شد که حفظ شد اگر نشد آنهایی که سنّشان در حدی است که بتوانند به آسانی حفظ کنند ـ ان‌شاءالله ـ حفظ بکنند و این آیات سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هم تعهّد بر حفظ داشته باشید، چون حفظ این آسان است به خواست خدا.

محصور نبودن آیات محکم
﴿هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ﴾ از این تعبیر معلوم می‌شود که یک آیه در قرآن محکم باشد و بقیه متشابه این‌چنین نیست، بلکه آیات فراوانی محکم‌اند و بعضی دیگر از آیات قرآنی متشابه‌اند چون نفرمود «منه آیة محکمة»، بلکه فرمود ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا هم آمده است که اگر سوره محکمه‌ای نازل بشود، آیه بیست سوره 47 که فرمود: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾; عدّه‌ای می‌گویند چرا دستور قتال و جهاد و مانند آن به صورت روشن نازل نمی شود یا چرا دستور جنگ نمی‌آید که ما بجنگیم. آن‌گاه فرمود اگر سوره محکمی نازل بشود یعنی سوره‌ای که در محتوای آن هیچ تردیدی نیست. ﴿وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ در این کریمه نفرمود ما سوره محکمه داریم فرمود اگر سوره محکمه‌ای نازل بشود که جریان قتال در آن سوره هست آنهایی که قلبشان بیمار است بهانه می‌گیرند مثل انسانی که در حال غشوهٴ مرگ است نگاه می‌کنند و آنها که قلبشان مریض است اگر سوره محکمه هم ببینند باز مع‌ذلک منحرف خواهند بود، اما آن آیه دلالت ندارد بر اینکه ما سوره محکمه‌ای هم داریم ولی از این آیه محلّ بحث به خوبی استفاده می‌شود که آیاتی در قرآن کریم است که محکم است نه تنها یک آیه.

تبیین مطالب چندگانه در آیهٴ ﴿هُنَّ اُمّ الکِتاب﴾
مطلب بعدی آن است که فرمود این محکمات، امّ‌الکتاب‌ هستند. آن آیات محکم آیا آیاتی است که به اصول دین برمی‌گردد یا به فروع دین برمی‌گردد یا به اخلاقیات برمی‌گردد یا به قصص برمی‌گردد یا به مواعظ و نصایح برمی‌گردد، چیست؟ از اینکه فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ چند مطلب از آن استفاده می‌شود; یکی اینکه مبدأ تفسیر و تبیین سایر آیات متشابهه این آیات محکم است، برای اینکه اینها ام‌ّالکتاب‌ هستند.
مطلب دیگر آن است که محتوای این آیات محکمه باید به اصول دین برگردد لا‌اقل، زیرا ما اگر خواستیم فروع دین را شناسایی کنیم، اخلاقیات را شناسایی کنیم، قصص و داستانها را بررسی کنیم، مواعظ و نصایح را بررسی کنیم تا یک جهان‌بینی ثابت و روشنی نداشته باشیم هرگز نمی‌توانیم این امور یاد شده را توجیح کنیم. فقه ما به استناد آن اصول دین ماست تشریح حالات انبیا به استناد آن اصول دین ماست تنظیم مسائل اخلاقی به استناد آن اصول دین ماست تنظیم نصایح و مواعظ به استناد آن اصول دین ماست اگر ما یک اصول دین روشن و صافی نداشته باشیم هرگز آن توان را نداریم که در امور یاد شده یک مکتب روشنی ارائه بدهیم.
پس اگر امر دایر بشود بین اینکه آیات مربوط به اصول، متشابه باشد یا آیات مربوط به فروع باید گفت آنکه امّ و اصل است محکم است آنکه فرع و ریشه و خوشه و شاخه است متشابه است یعنی ما یک سلسله آیاتی داریم که اصول کلّی دین را به صورت روشن برای ما ترسیم می‌کند. اگر تشابهی هست در امور فرعی است آیات مربوط به امور فرعی است یا اگر هم درباره اسمای حسنای حق و اوصاف الهی آیات متشابهی وجود دارد، نظیر ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ و مانند آن بعد از آنکه یک سلسله آیات روشنی اصل ذات حق را، وجودش را، وحدتش را و صفات علیایش را ترسیم کرده است آن آیات متشابه وجود دارند. پس قدر مسلّم آن است که آیات محکم مربوط به اصول دین است اولاً و در بین اصول دین اگر آیات متشابهی وجود داشته باشد نظیر ﴿یَدُ اللَّهِ﴾ ، نظیر ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ ، نظیر ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾، نظیر ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾ و مانند آن بعد از آن است که یک سلسله آیات روشن درباره اصول دین ترسیم کرد آن معارف اولیه را تا بشود امّ‌الکتاب قرار بگیرد. ﴿مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ﴾ که ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ یعنی آیات دیگری است که اینها متشابه‌اند. ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾، «زیغ» یعنی انحراف ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ یعنی «انحرف»، «زاغ» یعنی «انحرف».
در سورهٴ مبارکهٴ «صف» که فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ یعنی «فلما انحرفوا» خدای سبحان فیض را از اینها گرفته است و در آیه بعد که دعای اولواالالباب ذکر می‌شود این است که ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ معلوم می شود که زیغ در مقابل هدایت است، چه اینکه در همین آیه محل بحث هم زیغ در مقابل رسوخ در علم یاد شده است. پس کسی که گمراه است قلبش منحرف است «فی قلبه زیغ» این شخص نه تنها کاری به محکمات ندارد می‌گوید «حسبنا المتشابهات» بلکه می‌کوشد راز و رمز این متشابهات را به میل خود تبیین کند چون محکمات را طرد کرد. وقتی محکم را طرد کرد برای تبیین متشابه بالأخره اصلی باید داشته باشد آن اصلی که در سایه آن اصل متشابهات را تبیین می‌کند اصلی است که خودش ساخت و اصلی را که خود بسازد سخنش به اینجا خواهد شد که ما احتیاجی به وحی نداریم «حسبنا الهوی»، «حسبنا العقل» اول می‌گوید: «حسبنا المتشابهات دون المحکمات» بعد می‌گوید: «حسبنا العقل» چرا، چون متشابه را اگر بخواهد تبیین کند اصلی لازم است و اصل متشابه را خودش اختراع کرده است، چون فرمود: ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ تا اصلی نداشته باشد که متشابه را توجیح نمی‌کند آن اصل را چون خودش ابداع و اختراع کرد پس در حقیقت به هیچ قسم از اقسام وحی بها نخواهد داد «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنَ القُرآن» را.

بیان حضرت وصیّ(علیه السلام) دربارهٴ تعمّدی بودن تمسّک به آیات متشابه
در بحث دیروز هم گذشت که ﴿فَیَتَّبِعُونَ﴾ نه یعنی پیرو متشابهات‌اند، دنبال متشابهات می‌گردند، مثل اینکه بگوییم دنبال بهانه می‌گردند. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه آمده است که بعضی عمداً اشتباه می‌کنند «علیٰ عمدً لَبِسَ»; عمداً اشتباه می‌کنند عمداً کار را بر خود ملتبس می‌کنند تا بهانه بگیرند، نه اینکه سهواً اشتباه بکنند سهواً این کار را انجام بدهند عمداً خود را به سهو می‌زنند تا بهانه‌ای برای لغزشهایشان داشته باشند. اینها هم به دنبال متشابه می‌گردند ﴿فَیَتَّبِعُونَ﴾ این ﴿فَیَتَّبِعُونَ﴾ نظیر ﴿یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ و امثال ذلک است، نه اینکه واقعاً به متشابه مؤمن باشند «فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنَ القرآن » را. فقط دنبال متشابه می‌گردند، چرا؟ برای فتنه.

راز نعمت بودن آیات متشابه
قرآن متشابه را به عنوان نعمت می‌داند که زمینه اجتهاد و تحقیق فراهم بشود. یکی از بهترین نعمتهای قرآن وجود متشابهات است. اگر همه آیاتش صریح و روشن بود دیگر راه تحقیق، راه فحص، راه بررسی، راه نقد باز نبود. بهترین راه برای اجتهاد در تفسیر قرآن کریم همان اشتمال بر متشابهات است تا انسان تلاش و کوشش بکند اولاً بفهمد محکم کدام است بعد متشابه کدام است. کیفیت ارجاع متشابهات و محکمات را وقتی می‌فهمد که در تفسیر مجتهد باشد و نیاز به امام هم از جهت اشتمال قرآن بر متشابهات است که در فصل اینکه چرا قرآن مشتمل بر متشابهات است روشن خواهد شد. اسرار فراوانی در اشتمال قرآن بر متشابه است که یکی از اسراری که به امّت برمی‌گردد آن است که روح تحقیق و اجتهاد زنده باشد. وقتی انسان می‌تواند در بحثهای تفصیلی مجتهد باشد که فروعات قرآنی را به اصول قرآنی برگرداند. اولاً این محکمات نه تنها امّ‌الکتاب است بلکه امّ‌المعارف الالهیه است، امّ‌الاسلام است زیرا اوّل در درون این قرآن باید متشابهات را به محکمات برگرداند و یک اصل ثابتی را از قرآن ارئه داد و گفت قرآن این‌چنین می‌گوید بعد وقتی به روایات رسید روایات را بر قرآن عرضه کند، چون مسئله عرض روایت برقرآن ملاحظه فرمودید چه در باب تعارض و چه در روایتهای ابتدایی، در هر دو باب هست.

عرضه همهٴ روایات بر قرآن کریم
هر روایتی که به ما رسیده است ما باید بر قرآن عرضه کنیم، لذا قرآن می‌شود ثقل اکبر. خواه روایاتی که معارض دارند برای تعیین حجّت از لاحجّت خواه روایاتی که معارض ندارند. لذا در مرجعیت قرآن دو باب روایات در جوامع روایی ما هست; یک باب مربوط به نصوص علاجیه است که ما اگر خواستیم یکی از دو روایت متعارض را بر دیگری تعییناً یا ترجیحاً مقدّم بداریم باید بر قرآن عرضه کنیم; باب دیگر مربوط به این است که یک روایت به ما رسیده است و لو معارض هم ندارد باید ببینیم که این مطابق با قرآن است یا مخالف با قرآن و منظور از عرضه هم آن است که مخالف با قرآن نباشد نه موافق قرآن باشد و منظور از این مخالفت هم مخالفت تباینی است نه مخالفت اطلاق و تقیید و امثال ذلک.

پرسش:...
پاسخ: هدایت تشریعی که نصیب همه شده است، فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اگر کسی برابر این هدایت تشریعی توفیقی پیدا کرد و توفیق الهی که همان هدایت تکوینی است نصیب کسی شد و شخصی راه افتاد آن‌گاه به خدا عرض می‌کند که توفیق را از ما سلب نکنی. هدایت تشریعی نصیب همه شده است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است. غرض آن است که اگر ما خواستیم روایات را بر قرآن عرضه کنیم اول باید متشابهات قرآن را به محکمات برگردانیم بگوییم قرآن نظرش این است، بعد روایات را عرضه کنیم. چه در روایات متعارضه چه در روایتهای غیر متعارض.

کیفیت عرضه داشتن روایات
ما موظّفیم هر روایت را بر قرآن عرضه کنیم نه بر آیه‌ای از آیات قرآن یا سوره‌ای از سور قرآن و تا دید روشنی درباره کل قرآن نداشته باشیم نمی‌توانیم بگوییم قرآن این‌چنین می‌گوید، بلکه باید بگوییم از این آیه این‌چنین استفاده می‌شود وآن هم هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. روایت را بر آیه نباید سنجید، [بلکه] روایت را بر قرآن باید سنجید. پس قرآن در درون خود اولاً متشابهات را به دامن محکمات ارجاع می‌دهد سراسر می‌شود نور، وقتی قرآن سراسر نورانیتش برای کسی ظهور کرد و معلوم شد که قرآن چه می‌گوید آن‌گاه مرجع است هم برای روایتهای ابتدایی هم برای حلّ روایتهای متعارض.

عدم توجه به محکمات، منشأ تفسیر به رأی
کسانی که قلبشان بیمار است و واقعاً قرآن را نمی‌پذیرند متشابه منهای محکمات را می‌گیرند به دنبال متشابه می‌گردند و می‌خواهند به بهانه اسلام هم فتنه کنند و چون متشابه معنای روشنی ندارد خواه و ناخواه به دنبال اصل و علّت آن می‌گردند اصل و علّت را هم نزد خود اختراع می‌کنند و متشابهات را در سایه آن اصل بدعت گذاشته شده تفسیر به رأی می‌کنند ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ﴾، «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنَ القرآن» را.

پرسش:...
پاسخ: بله باید عالم باشد به کتاب خدا از راهی که قرآن کریم آموخت، ممکن است خدای ناکرده عالم باشد و عاقل نباشد و عمداً به سراغ متشابهات برود. آ‌ن تاریخ کتاب 23 ساله آن پلید و ملعون هم این‌چنین بود، او عمداً به سراغ متشابهات رفته است، بدون ارجاع به محکمات. همان شبهاتی که جاهلیت داشتند و مشرکین همان تهمتهایی را که به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) زدند، همان تهمتها را زدند دیگر ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ را، چرا این کار را می‌کنند ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ﴾، برای آشوب‌گری و اضلال مردم. خب، اضلال مردم یعنی بالأخره قرآن در بین جامعه مطرح است یا هوا و هوس اینها مطرح است می‌فرماید نه ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ چون این ﴿تَأْوِیلِهِ﴾، ضمیر به «ما» برمی‌گردد که فرمود: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنَ القرآن» ضمیر ﴿ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ به این «ما» برمی‌گردد به ﴿مَا تَشَابَهَ﴾ برمی‌گردد. وقتی که تأویل این را خودش ابتکار کرد قهراً او محکمات قرآن را هم برابر این تأویل خود ساخته حمل می کند آن وقت کلّ قرآن را به میل معنا می‌کند.
معنای ﴿اِبْتِغاء﴾

پرسش:...
پاسخ: نه ابتغا یعنی اتخاذ دیگر ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مبارکه «بقره» بحثش گذشت که اصلش چیست . اصلش بغی هست به معنی طلب است «إنّ الله یحبّ بُغاة العلم» یعنی طالبین علم را و آنجایی که بغی به معنی ظلم است برای اینکه انسان حق غیر را طلب می کند و تجاوز می‌کند چیزی را طلب می‌کند که برای او نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن تفسیر به رای است، آن دیگر همیشه هست. آن را خدای سبحان راهش را باز گذاشته تا ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه; آن تحریف را قرآن عهده‌دار حفظش نبود، بلکه فرمود این کارها را کرده‌اند. تحریف به این معنا که عده‌ای که قرآن را به میل خود معنا کرده‌اند به این معنا هست که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ اما آن تحریفی نیست که قرآن فرمود محال است درباره قرآن راه پیدا کند و اگرنه تحریف هست تفسیر به رای یا ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ هست به میل خود معنا کردن تحریف هست، اما تحریفی نیست که قرآن از او مصون باشد که او نقشی هم ندارد.
راز برگشت ضمیر ﴿تأویله﴾ به «ما»ی ﴿تشابه﴾
ضمیر ﴿ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ به آن ﴿مَا﴾ برمی‌گردد. «فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِ» آن «ما تشابه»، قهراً محکمات را هم برابر همین متشابهات معنا می‌کنند و کلّ قرآن می‌شود نزد اینها متشابه. ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ﴾ اینها می خواهند تأویل قرآن را بدانند در حالی که تأویل قرآن فقط نزد خداست. آن ریشه اصلی که قرآن از آنها نشات گرفته است نزد خدای سبحان است. ضمیر ﴿تَأْوِیلَهُ﴾ ظاهرش آن است که به همین «ما» برمی‌گردد تا انسجام طبیعی محفوظ باشد نه به قرآن گرچه کلّ قرآن تأویل دارد و گرچه تأویل کلّ قرآن نزد خدا و عترت طاهره(علیهم السلام) است، اما ظاهر این کلمه برای حفظ نظم آن است که ضمیر «تأویله» به همین «ما» برگردد ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا﴾ آن مقداری که «تشابه من القرآن»، ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ همان ﴿مَا تَشَابَهَ﴾، نه تأویل قرآن چون اینها مستقیماً کاری با قرآن ندارند کاری با متشابه دارند. آن‌گاه فرمود: ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ﴾ یعنی تأویل همین «ما تشابه» که انسجام طبیعی محفوظ بماند و این منافات ندارد به اینکه کلّ قرآن تأویل داشته باشد و تأویل کلّ قرآن هم نزد حق باشد. چون اینها مثبتین هستند اینکه نمی‌گوید فقط متشابه تأویل دارد. این می‌گوید تأویل متشابه را خدا می‌داند، نه یعنی غیر متشابه تأویل ندارد این آن لسان را که ندارد ﴿وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ﴾ چه اینکه اگر بر همین کلمه «الله» وقف کردیم [واو در] ﴿وَالرّاسِخونَ﴾ را «واو» عطف نگرفتیم «واو» استیناف گرفتیم تا نظم طبیعی محفوظ بماند و در برابر آن ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ﴾ قرار بگیرد این دلالت نمی‌کند به اینکه غیر خدا کسی عالم به تأویل نیست، چون حصرش حصر اضافی است و با روایات دیگر و ادلّه فراوان دیگر ثابت شده است که همین تأویل قرآن را که ذات اقدس الهی می‌داند به معصومین(علیهم السلام) هم افاضه کرده است و اصولاً فرض ندارد که حقیقت قرآن بر قلب پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل بشود وآن رسول هم از تأویل قرآن خبر نداشته باشد این‌چنین نیست.

فرق تفسیر و تأویل
پرسش:...
پاسخ: حالا در تأویل چند بحث است یک بحث کوتاه است که امروز مطرح می‌شود، یک بحث مبسوطی است که سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) یک فصل جدایی برای تأویل ذکر کرده است، چون ایشان بحثی دارند که محکم چیست متشابه چیست، یک فصلی بحث کرده‌اند که تأویل قرآن چیست، یک فصلی بحث کرده‌اند که چرا قرآن اصولاً مشتمل بر متشابه است، فایده اشتمال قرآن بر تشابه چیست و مانند آ‌ن. تأویل قرآ‌ن وقتی به خود آیات قرآن کریم مراجعه می‌شود معلوم می‌شود که تأویل به معنای تفسیر نیست، تأویل هم بر آن موجود خارجی اطلاق می‌شود و هم بر آن راز و انگیزه و هدف و علّت و امثال ذلک اطلاق می‌شود. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 52 و 53 این‌چنین است که ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ٭ هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾; فرمود ما قرآنی را خیلی باز و روشن، فصل فصل، هر مطلبی را جدای از مطلب دیگر بیان کردیم. هیچ مطلب آمیخته، در هم، به هم ریخته ما در قرآن نداریم، سراسر قرآن قول فصل است ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾ هم حرفی است جدی و شوخی در او نیست هم باز و روشن است ابهام در او نیست. خب اگر شما متشابهات را به محکمات برنگرداندی عمداً کلید را نزدی تا ببینی وگرنه اگر کسی بگوید در این کتابخانه همه کتابها هست و هر کتابی هم در قفسه مربوط به خودش هست، در سر جای خودش هست واین هم کلیدش، خب اگر کسی کلید کتابخانه را نزد و از کتابهای کتابخانه خبر نداشت این تقصیر خودش است وگرنه آن که این کتابها را تنظیم کرد هر کتابی را جای خودش گذاشت. فرمود هر آیه‌ای و هر مطلبی در جای خود قرار گرفت سراسر فصل است و سراسر منفصل، مفصّل، باز و روشن است ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ خب متشابهات اگر هست کلیدش، محکمات است کلیدش را بزنید [تا] متشابهات روشن می‌شود. پس با اشتمال قرآن بر متشابهات سراسرش روشن است. آن‌گاه فرمود: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ﴾; اینها منتظرند که تأویل قرآ‌ن بیاید ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾; روزی می‌رسد که تأویل قرآن می‌آید. معلوم می‌شود تأویل غیر از تفسیر است.

تقابل تفسیر با تأویل
تفسیر قرآ‌ن دو قسم است یا تفسیر به ظاهر است یا تفسیر به باطن. تفسیر به باطن غیر از تأویل است تفسیر به باطن کار به الفاظ و مفاهیم و امثال ذلک دارد، تأویل کار به آن وجود خارجی یا مصالح و مفاسد یا آن مبادی دیگری که زمینه پیدایش محتوای آیات را تأمین می‌کند دارد. فرمود قیامت که شد تأویل قرآن می‌آید یعنی بازگشت این معارف به هر چه و هر جایی هست او روشن می‌شود. بخشی از اینها که مربوط به اسمای حسنای حق است خدا را در قیامت افراد به خوبی می‌شناسند که ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ آنچه که مربوط به قصص انبیاست آن هم به خوبی روشن می‌شود‌ آنچه مربوط به احکام و اوامر و نواهی است آن هم مصالح و مفاسدش خوب روشن می‌شود. هر کسی هر کاری کرده است محصول کار او هم در قیامت روشن می‌شود، کلاً اینها تأویل‌اند و قرآن مشتمل بر همه اینهاست و تأویل همه اینها هم در قیامت ظهور می‌کند ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾ . قیامت جا برای تفسیر نیست نه تفسیر ظاهر نه تفسیر باطن، چون سخن از لفظ و مفهوم نیست سخن از عول و رجوع است این معارف بازگشتش به هر جا هست همان جا در قیامت ظهور می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بخشی از این تأویل یاد شده است، آیه 39 این‌چنین است که ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾; اینها چیزی را که نمی‌دانستند انکار کردند همان‌طوری که تصدیق بدون تصوّر روا نیست تکذیب هم بدون تصّور روا نیست. انسان تا چیزی را خوب نفهمید نه حق تصدیق دارد نه حق تکذیب. حق تکذیب ندارد برای اینکه اینجا فرمود اینها چیزی را که نفهمیدند تکذیب کردند ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ هنوز تأویل قرآن نیامده و اینها ندانسته تکذیب کردند، معلوم می‌شود تأویل در مقابل تفسیر است نه در مقابل تفسیر به ظاهر. تفسیر گاهی تفسیر به ظاهر است گاهی تفسیر به باطن و تفسیر به کلاقسمیه در مقابل تأویل هست.

نمونه‌هایی از تأویل در قرآن کریم
نمونه‌هایی از تأویل را در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» یا سورهٴ «کهف» مشخص فرمود. در سورهٴ «کهف» که سه جریان را در ارتباط حضرت موسی و خضر(علیهم السلام) ذکر فرمود، از هر کدام از آن سه جریان به عنوان تأویل یاد کرده است. تاویل درآنجا یعنی بیان سرّ و انگیزه و علت انجام این کارها. سه کاری که انجام شد اوّلش این است موسی (سلام الله علیه) به خضرگفت که من شما را همراهی کنم. ایشان گفتند شما به مقدار آگاهیتان حوصله دارید چیزی که خارج از آگاهی شماست قدرت صبر ندارید من هم مأَمورم کارهایی انجام بدهم که خارج از حوصله ادراکی شماست، قهراً نمی‌توانید صبر کنید ﴿کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ موسی هم فرمود: ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً وَلاَ أَعْصِی لَکَ أَمْراً﴾ آن‌گاه اولین جریانی که اتفاق افتاد این بود که: ﴿فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً﴾; اصل کار این بود که کشتی را سوراخ کرد و موسی(سلام الله علیه) هم سؤال کرد که این کار را که کردید زمینه غرق سرنشینان کشتی فراهم می‌شود. این یک کار خارجی و یک سؤال. درباره این خضر(سلام الله علیه) فرمود: ﴿هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْراً ٭ أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ و این می‌شود تأویل. پس یک سوراخ کردن کشتی بود که فعل خارجی است و یک سؤال کردن بود که چرا این کار را کردید این زمینه غرق سرنشینان را فراهم می‌کند یک جوابی هم داد فرمود سرّش این بود که این سفینه برای یک عده کارگرانی بود که ملکه ظالمی این را کشتی سالم را به غصب می‌گرفت. این شده تأویل، تأویل یعنی بیان سرّ این کار. درباره غلام هم این‌چنین بود که ﴿فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا لَقِیَا غُلاَماً فَقَتَلَهُ﴾; کاری که خضر(سلام الله علیه) کرد این بود که آن جوان را کشت یا آن نوجوان را کشت این یک فعل خارجی است. حرف موسای کلیم این بود که ﴿أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً﴾ حرف خضر(سلام الله علیه) این بود که ﴿وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً﴾ این شده تأویل. بیان سرّ و علت و انگیزه را می‌گویند تأویل این تفسیر نیست نه تفسیر باطن است نه تفسیر ظاهر نه بیان مصداق است. گاهی می‌بینید روایاتی در ذیل آیه‌ای آمده است که می‌فرماید منظور در اینجا اهلـ‌بیت‌اند آن آیاتی که مربوط به ولایت است. این بیان مصداق کامل است این تطبیق است یا یک معنای دقیق‌تری را ذکر می‌کند این بیان باطن قرآن است. هیچ کدام از اینها تأویل نیست. این تفسیر به باطن است یا تفسیر به ظاهر است یا تطبیق معنا بر مصداق است که تفسیر نیست در حقیقت، اما این کاری که خضر(سلام الله علیه) کرد بیان علت و انگیزه این کار است و این را می‌گویند تأویل. پس تأویل غیر از تفسیر است، تأویل غیر از تطبیق است، تأویل غیر از معنای به باطن است و امثال ذلک. و این هر سه تأویل بود. وقتی که درباره آن امر سومی که رسید درباره آن جدار که ﴿فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ یک کار خارجی خضر(سلام الله علیه) کرد که دیواری که در شُرُف انهدام بود نوسازی کرد و مرمّت کرد. سؤالی هم موسی(سلام الله علیه) کرد که گفت پس شما مناسب بود در برابر این کار مزدی دریافت کنید. جوابی هم که خضر داد این بود که فرمود: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تأویل مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْراً﴾ بیان علت و انگیزه را تأویل گفته‌اند پس تأویل بر این معنا هم اطلاق می‌شود. موارد دیگری هم در قرآن کریم تأویل را بر آن موارد اطلاق کرده‌اند که باید بحث بشود.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:27

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن