display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 9 سوره مؤمنون _ بخش اول

تفسیر آیات 1 تا 9 سوره مؤمنون _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 23 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 9 سوره مؤمنون _ بخش اول"

«فلاح» لغتاً یعنی شکافتن. به کشاورزان فلّاح می‌گویند برای اینکه زمین را می‌شکافند
صِرف ایمان یعنی اعتقاد به معارف، به تنهایی برای فلاح و سعادت نیست.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿1﴾ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿2﴾ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿3﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ ﴿4﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿5﴾ إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿6﴾ فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿7﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿8﴾ وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿9﴾

سورهٴ مبارکهٴ «حج» با دستور به نماز و زکات و اعتصام به حبل خدا پایان پذیرفت. بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» این بود ﴿فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاَکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ﴾ که البته فرق بین ولایت و نصرت در بحثهای قبل بیان شد. گرچه سورهٴ مبارکهٴ «حج» در مدینه نازل شد و سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در مکه و سورهٴ «مؤمنون» قبل از سورهٴ «حج» نازل شد لکن تنظیم سوَر قرآنی به این سبک، نشانهٴ نظم خاصّی است که بین این سوَر برقرار است. آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حج» بیان شده که دستور به اقامهٴ نماز و ایتاء زکات است در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مطرح شده که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾.

مطلب دیگر آن است که «فلاح» لغتاً یعنی شکافتن. به کشاورزان فلاّح می‌گویند برای اینکه زمین را شیار می‌کنند، می‌شکافند و زمینهٴ شکافِ حبّه و هسته را هم فراهم می‌کنند، اگر کسی بتواند موانع را بشکافد و به مقصد برسد چنین کسی فالح است، فلاح دارد. ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ به صورت فعل ماضی ذکر کرده با «قد» تحقیق، یعنی کسانی که اهل ایمان‌اند یقیناً به مقصد می‌رسند. اوصافی را برای مؤمنان ذکر کرده است که سبب فلاح آنهاست. صِرف ایمان یعنی اعتقاد به معارف دین، به تنهایی کافی برای فلاح و سعادت نیست لازم است ولی کافی نیست، چون برای سعادت دو عامل لازم است یکی ایمان و دیگری عمل صالح، ولی برای کیفر و عذاب فقط یک عامل لازم است و آن عصیان است لذا در قرآن کریم هر جا سخن از بهشت است دو عامل ذکر می‌شود یکی ایمان و یکی عمل صالح، مگر آنجایی که قرینه همراهی کند که عمل صالح را در درون عنوان ایمان ذکر بکند و آن هم کم است غالباً سبب ورود بهشت را ایمان و عمل صالح می‌دانند، اما برای عذاب فقط یک عامل کافی است وآن معصیت است خواه آن معصیت‌کننده مؤمن باشد خواه کافر، البته فرق ایمان و کفر در مسئلهٴ خلود مشخص می‌شود. ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) به عنوان فرق علم و ایمان ذکر می‌کنند بحثی را ذیل این آیه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ به عنوان تأثیر ایمان ذکر می‌کنند. می‌فرمایند صِرف علمِ به باید و نباید کافی نیست که انسان علم داشته باشد چه چیزی حق است چه چیزی باطل است، چه چیزی صدق است چه چیزی کذب، چه چیزی خیر است چه چیزی شرّ، چه چیزی حَسَن است چه چیزی قبیح صِرف این علم کافی نیست این یک، بلکه علمِ به اینکه من باید این کار را بکنم لازم است، پس یک وقت است آدم علم دارد که فلان شیء خوب است فلان شیء حق است فلان شیء خیر است فلان شیء حَسن است یک وقت گذشته از آن علمِ مطلق و عام، علم خاص هم دارد که این شیء بر من لازم است در سعادت من سهیم است من باید این کار را بکنم. ایمان به این علمِ دوم برمی‌گردد با یک تلاش و کوششی سعی می‌فرمایند که این مطلب را تثبیت کنند. لکن در بحثهای قبل داشتیم که سنخِ ایمان اصلاً از سنخ علم نیست سنخ ایمان، اراده، اخلاص، محبّت، رضا، سَخط، غضب، جذب، دفع، اراده، کراهت، عداوت و سرانجام همهٴ اینها تولّی و تبرّی اینها یک فهرست مفصّلی است که متولّی اینها عقلِ عملی است اما همهٴ تصوّرات و اندیشه‌ها و تصدیقها و تکذیبها چه در علوم تجربی چه در نیمه‌تجربی، چه در تجریدی چه در تجریدیِ ناب یعنی چه در علومی که به اصطلاح می‌گویند علومِ طبیعی، چه در علوم ریاضی، چه در فلسفه و کلام، چه در عرفان نظری، همهٴ این علمها که به دانش برمی‌گردد متولّی‌اش عقل نظری است ما باید مرز بین این دو را مشخص بکنیم تا روشن بشود که چطور با اینکه بعضیها علم دارند که فلان شیء صد درصد نفع دارد ولی انجام نمی‌دهند فلان کار صد درصد ضرر دارد ولی انجام می‌دهند این آدم معتادی که کارتن‌خوابها را در جدولها می‌بیند این هیچ تردیدی ندارد که اعتیاد ضرر دارد اما دست‌بردار نیست یا آن کسی که عالِم است و احکام شرع را می‌داند آیات را می‌داند روایات را می‌داند، اگر خودش مجتهد است فتوا دارد اگر نه که فتوای مرجعش را می‌داند عالماً عامداً گناه می‌کند این مشکلش چیست؟ شاید دهها بار گفته شد که مرزها کاملاً از هم جداست هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین ایمان و علم نیست هیچ ارتباطی بین نیروی عمل و دانش نیست هیچ پیوندی بین انگیزه و اندیشه نیست باید بی‌رحمانه اینها را جدا کرد تا مرزها مشخص بشود نعم، برای اولیای الهی علم همان و عمل همان. یک عدّه کاملاً همین که فهمیدند عمل می‌کنند یک عدّه با اینکه صد درصد علم دارند عمل نمی‌کنند. این مطلب باعث شد که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بحث خاصّی تحت عنوان تأثیر ایمان ذیل همین آیه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ مطرح بفرمایند که چطور گاهی انسان با اینکه می‌داند حکم شرعی چیست مع‌ذلک معصیت می‌کند.

حالا ـ ان‌شاءالله ـ شاید روشن بشود. در بحثهای قبل داشتیم که ما در محدودهٴ حواسّ ظاهریمان، مجاری ادراکی و تحریکی‌مان را که خوب ارزیابی کنیم این کمک می‌کند به فرق بین اندیشه و انگیزه و فهمیدن راز اینکه چرا بعضی عالِم بی‌عمل‌اند. ما در دستگاه بیرونی‌مان یک سلسله مجاری ادراکی داریم مثل چشم، گوش و مانند آن که اینها می‌فهمند چشم می‌بیند، گوش می‌شنود. یک سلسله مجاری تحریکی داریم مثل دست، پا اینها چیز نمی‌فهمند ولی کار می‌کنند. لامسه غیر از دست است لامسه غیر از پاست نیروی لامسه در تمام جِرم بدن مفروش است دست و پا سرد و گرم و مانند آن را درک می‌کنند اما حرکت برای نیروی لامسه نیستاین پا باید بدوَد این کار است خب پس ما یک سلسله نیروهایی داریم که متولّیان ادراک‌اند یک سلسله نیروهایی داریم که متولّیان تحریک‌اند این اصل اول. اصل دوم آن است که افراد از نظر سلامت و مَعیب بودن این نیروها چهار گروه‌اند: گروه اول کسانی‌اند که هم نیروهای ادراکی اینها سالم است هم نیروهای تحریکی اینها، اینها هم چشم و گوشِ بینا دارند هم دست و پای دونده، اگر یک مار و عقربی هست اینها کاملاً می‌بینند و کاملاً هم فرار می‌کنند فرار کردن برای پاست دیدن برای چشم است اینها هم از نظر ادراک سالم‌اند هم از نظر تحریک. گروه دوم کسانی‌اند که ادراک اینها قوی است ولی تحریک اینها ضعیف است یعنی چشمشان سالم است مار را می‌بینند، عقرب را می‌بینند، خطر را می‌بینند اما پایشان فلج است خب این چطور فرار بکند پایش بسته است حالا چه کسی بست مطلب دیگر است. این کسی که چشمش باز است و پایِ او بسته این می‌فهمد هیچ تردیدی ندارد که این مار است و دارد می‌آید و مسموم می‌کند و می‌کُشد اما نمی‌تواند فرار کند. گروه سوم کسانی‌اند که مجاری ادراکی اینها ضعیف است و مجاری تحریکی اینها قوی مثل نابینایانی که اعضا و جوارح دست و پای آنها سالم است می‌توانند بدوَند اما مار را نمی‌بینند، عقرب را نمی‌بینند، اتومبیلی که دارد می‌آید را نمی‌بینند اینها از نظر ادراک محروم‌اند و از نظر تحریک سالم‌اند چون تحریکشان باید با ادراک رهبری بشود لذا خطر می‌بینند. گروه چهارم کسانی‌اند که از هر دو جهت آسیب می‌بینند هم معلولانِ اعضا و جوارحِ ادراکی‌اند هم معلولان اعضا و جوارح تحریکی، هم نابینا و ناشنواست هم دست و پای او فلج است اینها چهار گروه‌اند. کاملاً بین نیروی ادراکی و نیروی تحریکی فرق است در درون ما هم بشرح ایضاً ما یک سلسله دستگاههایی داریم که متولّیان اندیشه‌اند تصوّرات دقیق و غیر دقیق به عهدهٴ آنهاست، تصدیقات بیّن و مُبیَّن به عهدهٴ اینهاست، بررسی علوم تجربی، علوم نیمه‌تجربی ریاضی، علوم تجریدی فلسفه و کلام، علوم تجریدی ناب در عرفان نظری همهٴ اینها را دقیق‌اند ممکن است در اینجا تدریس بکنند کتاب هم بنویسند، اما همهٴ اینها متولّیان فهم‌اند متولّیان دیدن‌اند و ادراک‌اند آنجا که جای اراده و تصمیم و عزم و اخلاص و محبّت و تولّی و تبرّی است یک نیروی دیگر است آن به نام عقلِ عملی است که «العقل ما عُبِد به الرّحمن واکتسب به الجِنان» از نظر درون هم انسان همین چهار گروه را دارد بعضیها خیلی خوب می‌فهمند و خیلی خوب تصمیم می‌گیرند اینها عالِم عادل‌اند همین که فهمیدند عمل می‌کنند هیچ تردیدی ندارند چیزی که برای آنها ثابت شد بدون تردید عمل می‌کنند هم عقل نظری اینها که متولّی اندیشه است سالم است هم عقل عملی اینها که مسئول اراده و تصمیم است سالم است که «عُبِد به الرّحمن واکتسب به الجِنان» خیلیها عقل عملی را به همان ادراکِ حکمتِ عملی معنا می‌کنند معروفِ بین حکما این است که مطالب نظری را عقلِ نظری ادراک می‌کند حکمتِ عملی را مثل اخلاق را، فقه را، تهذیب نفس را، سیاست و امثال ذلک را عقل عملی ادراک می‌کند. آن اصطلاح غیر مشهور حق است حکمت را چه نظری و چه عملی آنجا که سخن از علم و دانش است همه را عقل نظری ادراک می‌کند آنجا که جای اراده و تصمیم و باور و پذیرش است عقلِ عملی به عهده می‌گیرد و آن حدیث نورانی «العقلُ ما عُبِد به الرّحمن واکتسب به الجِنان» مؤیّد این اصطلاح دوم است. خب، گروه اول کسانی‌اند که هم نیروی ادراکی آنها قوی است خوب می‌فهمند هم نیروی تحریکی اینها سالم است خوب تصمیم می‌گیرند.

گروه دوم کسانی‌اند که نیروی ادراکی اینها قوی است خوب می‌فهمند تدریس هم می‌کنند، تألیف هم می‌کنند، صاحب کُرسی هم هستند اما آنکه باید تصمیم بگیرد اراده کند این بسته است این در جبههٴ جهاد درونی در مَصاف با شیطان شکست خورد شیطان این را به گِرو گرفت بست، اگر کسی عالِم بی‌عمل بود ما اگر به او اعتراض کردیم مگر نمی‌دانید! این اعتراضِ ما بی‌جاست برای اینکه علم که مشکل را حل نمی‌کند آنکه مشکل را حل می‌کند نه ما می‌دانیم نه از او می‌پرسیم آنکه مشکل را حل می‌‌کند می‌گوییم چرا در جنگ با هوس با شیطان شکست خوردی که او آن نیروی تصمیم‌گیرنده‌ات را به گِرو بگیرد و ببندد.

پرسش: پس چرا فرمود: ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾
پاسخ: چون در ذیلش همان سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ چنین آیه است اینکه نمی‌خواهد بگوید که عالِم و غیر عالِم فرق می‌کند که عالِم نماز شب‌خوان، عالم نماز شب‌خوان یعنی عالم نماز شب‌خوان این عالم نماز شب‌خوان با دیگری فرق می‌کند دیگر، کنارش نماز شب را ذکر کرده وگرنه شما ببینید عالِم با غیر عالِم خیلیها در خیلی از موارد یکسان‌اند دیگر در گناه مشترک‌اند اینکه تنها یک آیه نیست که ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ﴾ با این مجموعاً یک آیه است ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ بنابراین درس خواندن نیمی از سعادت است مشکل را درس حل نمی‌کند مشکل را چیز دیگر حل می‌کند. خب، اینکه دین گفته اینها باور نکردند که جنگی هست و آن جنگجو شیطان است و شیطان از هر آل خلیفه‌ای از هر آل سعودی پلیدتر است برای اینکه اینها می‌خواهند بکُشند شیطان نمی‌خواهد بکشد شیطان می‌خواهد اسیر بگیرد شیطان اگر می‌کُشت که آدم راحت بود او برده می‌خواهد او نظام برده‌داری است می‌گوید تو باید باشی هر چه من می‌گویم عمل بکنی. اسیر می‌گیرد این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر» همین است در آن سند قبالهٴ مِلکی که حضرت تنظیم فرمود برای خانهٴ عثمان‌بن‌عفّان فرمود خانه‌ات شرقاً این، غرباً این، شمالاً آن، جنوباً آن حدودش را ذکر می‌کند فرمود این قباله‌ای است که من تنظیم کردم قباله، شاهد می‌خواهد شاهد این قباله عقل است «إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی» اگر عقل اسیر نباشد زیر این قباله را امضا می‌کند و اگر عقل اسیر باشد این قباله را فقط من نوشتم شاهد ندارم. از منِ علی بپرسی شاهدت چه کسی است می‌گویم شاهد ندارم، شاهدم عقل است که آن عقل به بند کشیده شده «شَهِدَ عَلَی ذلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی» اگر از اسارت هوس در بیاید. خب، قرآن کریم فرمود بعضیها به بند کشیده‌اند ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ (یک)، ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ (دو)، این دو آیه گرچه در قیامت ظهورِ کامل دارد اما در دنیا برای خیلیها شفاف، روشن است که یک عدّه در گِرواند خب این کسی که همه چیز را می‌داند بعد معصیت می‌کند برای اینکه آنکه باید تصمیم بگیرد که درس حوزه و دانشگاه نیست تصمیم‌گیرنده چیز دیگر است او در گِرو است او را به گرو گرفتند خب اگر انسان بدهکار باشد باید گِرو بدهد در مسائل مالی گاهی خانه را گرو می‌دهد گاهی زمین را گرو می‌دهد اما در مسائل دینی خود آدم را گرو می‌گیرند نه علمِ آدم را علم که «حجّة الله علی الخَلق» است آن حجّت و به نفع خداست او را گرو نمی‌گیرند این تصمیم‌گیری را گرو می‌گیرند این عالماً عامداً دروغ می‌گوید عالماً عامداً نامحرم نگاه می‌کند برای اینکه این شهوت دلش می‌خواهد آنکه باید تصمیم بگیرد بسته است مثل کسی که پایش را بستند خب بالأخره مار و عقرب می‌آید نیش می‌زند دیگر. این بیان نورانی ائمه(علیهم السلام) که فرمودند: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِن سِهام ابلیس» که تمثیل است و نه تعیین، یعنی در بین همهٴ گناهان نگاه به نامحرم تیر است گناهان دیگر تیر نیست؟! این به عنوان مثال و نمونه است این را که حضرت حصر نکرده نفرمود که الاّ ولابد گناه تیر است نه خیر، گناه تیر است اصولاً، منتها حالا این گناه را روشن‌تر ذکر فرمود «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِن سِهام ابلیس» حالا یا سهمِ مسموم یا غیر مسموم. بنابراین در درون، گاهی هر دو سالم‌اند گاهی دستگاه علم سالم است و دستگاه تحریک و اراده آسیب‌دیده است. گروه سوم کسانی‌اند که دستگاه ارادهٴ آنها خیلی قوی است اما دستگاه اندیشهٴ آنها ضعیف است اینها مثل مقدّسهای بی‌ادراک‌اند هر چه به اینها بگویی باور می‌کنند دستگاه عملیِ اینها خوب است اما نمی‌فهمند که این سی‌دی ظهور، جعل و کِذب و فِریه است این را نمی‌فهمد اما آنکه باید دعا بکنی باید منتظر باشی آن را خوب عمل می‌کند. دستگاه عملیِ او دوندهٴ خوبی است اما درکش ضعیف است. گروه چهارم کسانی‌اند که هر دو ضعیف است آن جاهلِ متهتّک است نه می‌فهمد نه عمل می‌کند. تمام تلاش و کوشش باید این صرف بشود هم در روانشناسی هم در روانکاوی هم کَند و کاو درون ما. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) حشرش با اولیای الهی خیلی تلاش و کوشش کردند که بالأخره بگویند مشکل چیست و ما راه‌حل پیدا نکردیم در المیزان الآن هم اینجا می‌فرمایند تنها علم کافی نیست که فلان چیز خوب است علمِ به اینکه حتماً ما باید انجام بدهم لازم است می‌گوییم این هم لازم است ولی این کافی نیست علم ولو اینکه ناظر به این باشد که این کار برای من صد درصد خوب است و اگر نکنم صد درصد ضرر دارد این هم کافی نیست این نیمی از قضیه است دستگاه اندیشه متولّی اراده نیست اراده یک دستگاه جدایی دارد محبّت و اخلاص و عشق. الآن شما می‌بینید خیلی از شماها خب همین طورید دیگر. روایتی که مربوط به مقتل است اعاظم و اساتید محدّثین مرحوم صدوق، مرحوم کلینی(رضوان الله علیهم) با سند معتبر جریان سیّدالشهداء یا جریان صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیهما) را نقل کردند خب آدم وقتی مطالعه می‌کند سند معتبر، گوینده معتبر، کتاب معتبر متأثّر می‌شود یا ممکن است نَمی از چشمش در موقع مطالعه بیاید اما وقتی یک مدّاح با آهنگ خوب این را می‌خواند آدم نمی‌تواند خودش را کنترل کند. علم که نمی‌گریاند که آن آهنگ است که می‌گریاند آن آهنگ با اراده کار دارد با عقل عملی کار دارد آنکه با دانش کار ندارد که آنکه چیز جدیدی نیست خیلی ضعیف‌ترش را خوانده اما آنکه اساس کار بود که نزد ماست می‌گوییم کلینی گفته، صدوق گفته، وجود مبارک امام صادق در مجلس این کار را کرده خب شاید ما ده برابر آنکه مدّاح محترم می‌خواند در مقتل دیدیم اما آنکه آدم را می‌لرزاند آن دستگاه آهنگ است آن اراده را او تحریک می‌کند آنکه علم نمی‌آورد که او با اراده کار دارد اراده هم به آهنگ وابسته است بنابراین خنده هم همین طور است گریه هم همین طور است آن دستگاه اراده را یک سلسله امور هنری اداره می‌کند آن مسئلهٴ دانش نیست آن مسئلهٴ سند نیست آن مسئلهٴ رجال و درایه و متن نیست خب ما با این زنده‌ایم یعنی ما دستگاهی داریم که مستقیماً با ارادهٴ ما، تصمیم ما، شوق ما، عشق ما، سرانجام جامع همهٴ اینها تولّی و تبرّی ما کار دارد آن اوایلش جذب و دفع است بعد شهوت و غضب است بعد اراده و کراهت است بعد عداوت و محبّت است بعد وقتی خیلی لطیف و رقیق شد می‌شود تولّی و تبرّی او با او کار دارد این تولّی و تبرّی کارِ عقل عملی است باید مواظب باشیم که در مصاف با دشمن این آسیب نبیند. جهاد اوسط همین است شب و روز مواظب باشیم همین است آن بحثهای تصدیق نیمی از کار است بله، طلب علم فریضه است واجب است اما اخلاص چطور؟ اخلاص برای حوزه و دانشگاه است یا اخلاص برای نماز شب است؟ خب این اخلاص فراهم کردن، اراده فراهم کردن، جهاد نفس کردن این با علم نیست بنابراین ما دوتا کار باید بکنیم یکی پنجاه درصد به عهدهٴ حوزه و دانشگاه است که بفهمیم چه چیزی است چه چیزی باطل است (این یک) که قضیه را به آ‌ن می‌گویند «عَقد» «و تُسمّی القضیة عقداً» چون بین موضوع و محمول گِره خورده است که «الف»، «باء» است این می‌شود قضیه، قضیه را اصطلاحاً مستحضرید که می‌گویند عقد. پنجاه درصد دیگر مانده است و آن این است که عصارهٴ این قضیه را به جانمان گِره ببندیم که به آن می‌گویند عقیده این می‌شود عقلِ عملی این کار است درک نیست منتها کاری است مجرّد. عصارهٴ این علم را به جانمان گِره ببندیم که بشویم معتقد وقتی معتقد شدیم عمل راه‌اندازی می‌شود این را می‌گویند مؤمن، ایمان کاملاً مرزش از علم جداست حتی از علم به باید، علم راهش اندیشه است ایمان راهش انگیزه است دو دستگاه کاملاً از هم جدا هستند و جدایی اینها هنگام بیماری یکی و سلامت دیگری مشخص می‌شود ولی در مقام برای اولیای الهی علم همان و ایمان همان مثل اینکه انسانی که اعضا و جارحه او سالم است مار را دیده دیدن همان و فرار همان او دیگر معطّل نیست که، وقتی می‌بیند اتومبیل به سرعت دارد می‌آید دیدن همان و فرار همان او دیگر معطّل نیست که تأمّل بکند که برای اینکه او فهمیده و باور کرده که از خطر باید حفظ بشود.

پرسش:...
پاسخ: چرا، علوم که تفاوت دارند. اراده ملاحظه فرمودید از مسئلهٴ جذب و دفع به شهوت و غضب به اراده و کراهه به عداوت و محبّت وقتی خیلی رقیق شد و شفاف شد و بلورین شد می‌شود تولّی و تبرّی آنجا هم خیلی فرق دارد علوم درجاتی دارد مراتبی دارد ولی مرز علم از مرز اراده کاملاً جداست مثل اینکه مرز دیدن از مرز رفتن کاملاً جداست. ما باید دوتا کار بکنیم یکی اینکه چشم و گوشمان را باز کنیم خوب بفهمیم یکی اینکه دست و پای درونمان را باز کنیم خوب بدویم دیگر نایستیم اینکه خطر را دیدیم تیراندازی شیطان را دیدیم «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِن سِهام ابلیس» بایستیم و نگاه کنیم همین است خب اگر کسی باور کرده که اینجا تیراندازی است خب باید برود دیگر. این روایت را خوانده درسش هم خوانده تقریرش هم نوشته مع‌ذلک نامحرم نگاه می‌کند این معلوم می‌شود آنکه باید فرار کند بسته است دیگر.

پرسش:...
پاسخ: بله آنها نمی‌فهمند که علم آن مسائل دینی، علمی است. آنها یک چیز دیگر می‌خواهند بگویند، می‌گویند مسئلهٴ قیامت، مسئلهٴ خدا، مسئلهٴ ترس اینها ایمانی است علمی نیست اینها نمی‌فهمند که علمیِ محض است اینها می‌گویند ترس از جهنم مثل ترس از سوسک است شما از سوسک می‌ترسی دیگری نمی‌ترسد اینها نمی‌فهمند که جهنم، برهانی است مثل دو دوتا چهارتا از همه چیز بی‌خبرند آنها خیال می‌کنند که خدا و قیامت و بهشت و جهنم اینها از سنخ اینکه شما از فلان پرنده خوشتان می‌آید ما نمی‌آید شما از سوسک می‌ترسید ما نمی‌ترسیم می‌گویند این علمی نیست هیچ کس نمی‌تواند ثابت کند که به چه دلیل من از سوسک می‌ترسم، می‌گویم اشتباه می‌کنید مسئلهٴ جهنم مسئلهٴ سوسک نیست مسئلهٴ سمّ است منتها تو نمی‌فهمی. بیان نورانی حضرت امیر در جریان عقیل که این قسمت را در نهج‌البلاغه در ذیل داستان عقیل ذکر کرده خوب شفاف و روشن کرده فرمود آنچه زیر عبا آوردی به عنوان حلوا و در حقیقت رشوه است و صدقه و صِلهٴ رَحِم و امثال ذلک نیست «أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ» مگر مُخبّتی اینکه تو به عنوان حلوای شیرین آوردی واقعیّتش این است که اگر غذایی را، چیزی را مارِ بزرگ، افعی بخورد (یک)، بالا بیاورد غِی بکند (دو)، غی‌کردهٴ افعی را کسی خمیر بکند (سه)، هیچ عاقلی به او دست نمی‌زند (چهار). این بیان معصومی است که می‌گوید: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» یعنی باطنِ رشوه سمّ است این سه‌تا راه دارد یا نظیر اُویس‌ قَرَن باش بو کن می‌بینی بوی سمّ می‌دهد یا حرف معصوم را گوش بده یا دو روز صبر بکن ببین چه چیزی گیرت می‌آید سه‌تا راه دارد دیگر، اینکه قرآن کریم یک عدّه را فرمود: ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾ یا ﴿لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ﴾ این تحقیق است و نه تحقیر، قرآن نمی‌خواهد کسی را تحقیر کند بر خلاف ادب حرف بزند می‌گوید یا چشم باز کن می‌بینی باطن اینها حیوان است. وجود مبارک امام باقر این کار را کرد وجود مبارک امام سجاد این کار را کرد در صحنهٴ عرفات خب نشان داد هر دو به اصحاب خاص نشان دادند اینها گفتند «کَثُرُ الحَجیج و قَلّ الحجیج» حضرت فرمود نه، «کَثُر الضّجیج و قلّ الحجیج» صحنهٴ عرفات را حیوانات پُر کردند کسی در برابر امام زمان خود بایستد به دنبال سقیفه حرکت کند طور دیگر است این می‌گوید نه، ببین. خب هر دو دیدند دیگر هم شاگرد امام سجاد دید هم شاگرد امام باقر دید که صحنهٴ عرفات پر از حیوانات است این است. یا این طور یا آدم حرف معصوم را گوش می‌دهد یا دو روز صبر می‌کند بعد از مرگ می‌بیند که خیلیها ﴿إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ همین هستند هم مرحوم شیخ طوسی از ما هم جناب زمخشری در آنها در ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ نقل کردند دیگر که عدّهٴ زیادی به صورت حیوانات محشور می‌شوند این تحقیقِ قرآنی است نه تحقیر، بیان نورانی حضرت امیر این است که زیرمیزی، رومیزی سمّ است سه‌تا راه دارد که امپراطوری غرب و امثال غرب نگذاشتند بفهمند. اینها می‌گویند چیزی را که ما نبینیم باور نمی‌کنیم همان حرفِ اسرائیلیها را می‌زنند که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ معرفت‌شناسی اینها در همین دوران کودکی خلاصه است یعنی حس و تجربه اینها به نیمه‌تجربی نرسیدند چه برسد به تجریدی، چه رسد به تجریدیِ ناب خب اینها خیال می‌کنند که ترس از جهنم مثل ترس از سوسک است.

پرسش:...
پاسخ: برای اینکه تصمیم‌گیری انسان کاری به علم ندارد لذا با دروغ می‌شود تصمیم‌گیری را عوض کرد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه آنها دنبال منافع خودشان‌اند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: تأثیری دارد در اراده، دروغ می‌گویند این دروغ، گزارش، باور می‌آورد وقتی باور آورد اثر می‌کنند آنها از این راه، لذا وقتی همین حرفی که می‌خواهند بزنند خیلی رنگین و آهنگین و سنگین ادا می‌کنند تا باور کند همین تبلیغ را با یک صدای خوب بیان می‌کنند با چهارتا علامت بیان می‌کنند با چهارتا دروغ بیان می‌کنند تا باور بکنند، البته این باعث باور کردن است پنجاه درصد این کار در صورتی که این سالم باشد باور می‌کنند اگر سالم نباشد باور نمی‌کنند. غرض آن‌ است که باور کردن کارِ سامی است علم، پنجاه درصد مطلب را تأمین می‌کند که رابطه بین موضوع و محمول را مشخص بکند به آن می‌گویند عقل آن اراده، عصارهٴ این قضیه را به جان خود گِره می‌زند این می‌شود عقیده این گاهی از راه صحیح است گاهی از راه باطل، شیطان هم از همین راه می‌باوراند دیگر شیطان وقتی این شخص را گفت به فلان مطلب معتقد باش او مریدِ چیزی است که شیطان می‌طلبد گفت ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ﴾ بنابراین مرز ایمان کاملاً از مرز علم جداست مثل اینکه مرز دویدن کاملاً از مرز دیدن جداست اگر کسی دستگاه دوندگیِ او آسیب ببیند علم، مشکل را حل نمی‌کند غالب کسانی که عالماً عامداً معصیت می‌کنند همین است. پس مطالب علمی صد درصد علمی است یعنی اصول دین، اعتقادات کاملاً قابل برهان است حالا اگر کسی معرفت‌شناسی او در حدّ حس و تجربه بود او ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بود خودش را کور کرد این می‌گوید بله، ترس از جهنم مثل ترس از سوسک است برهانی نیست اما مثل کسی که شاگرد حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد نه، می‌گوشد رشوه سمّ است بدبوست دو، سه‌تا راه دارد. بنابراین ایمان به آن برمی‌گردد ﴿قَدْ أَفْلَحَ﴾ کسی که مؤمن است یعنی معارف دینی را فهمید (یک)، بعد از فهم به جان خود گِره زد (دو)، حالا که گِره می‌زند گاهی یک گِره است گاهی دو گِره است گاهی سه، چهار گِره است گاهی شُل است گاهی ضعیف است این ایمان درجاتی دارد فرمود باید گره محکم باشد که کنارش اقامهٴ نماز است، کنارش فعلِ زکات است، کنارش حفظ عفاف و عصمت است، کنارش پرهیز از سایر خلافهاست، کنارش حفظ امانتهای فردی و جمعی است اینها را ذکر می‌کند باز دوباره جمع‌بندی می‌کند که نه تنها در نماز خشوع هستند مواظب نمازها هستند نه اهل نمازند مواظب نماز جماعت‌اند مواظب نماز جمعه‌اند مواظب نماز شب‌اند مواظب نماز واجب‌اند مواظب نماز مستحبّ‌اند ﴿عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ﴾ تنها یک نماز بخواند برود نیست، این اگر بخواهد ارثش فردوس باشد فردوسی الارث باشد باید همهٴ نمازهایش را حفظ بکند دوتا را بخواند دوتا را نخواند، واجب را بخواند مستحب را نخواند اهل اینها نباشد این نیست ﴿هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ﴾ لذا مسئلهٴ صلات را به صورت جنس یا مفرد ذکر کرده مسئلهٴ صلوات را که تکرار کرده به صورت جمع آورده کسی که مواظب همهٴ نمازهایش است به من چه و به تو چه نمی‌گوید در همهٴ نمازها حضور دارد هم نمازهای واجب هم نمازهای مستحب. خب ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ نماز، واقع ستون دین است و اینها که در نماز خاشع‌اند در بسیاری از موارد چون با خدای خود سخن می‌گویند خدا هم با اینها حرف می‌زند این طور نیست که خدای سبحان فقط مستمع باشد گاهی هم با او سخن می‌گوید همانهایی هستند که در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه است که «نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ» در درونِ درون اینها خدا با آنها مناجات می‌کند غیر از آن بیان نورانی حضرت در «مناجات شعبانیه» است. خب خشوع همان انقیاد درونی است که با ترس همراه است یک وقت عزیزانه است یک وقت ذلیلانه، عزیزانه باشد هر جا کلام خدا و اثر خدا ظهور کرد خشوعِ عزیزانه است فرمود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ﴾ و مردان الهی هم عزیزانه خاشع‌اند در خیلی از موارد سخن از ﴿الْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ﴾ زنان خاشع، مردان خاشع اینها را ذکر می‌کند گاهی خشوع بر اساس قهر و ذلّت است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» نمونهٴ این گذشت آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این بود که ﴿یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً﴾ اینها از ترس، مقهورانه و ذلیلانه آرام سخن می‌گویند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» هم آیهٴ 45 به این صورت آمده است ﴿تَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ﴾ آرام و آهسته از کنار یک گوش نگاه می‌کنند از ترس، کسی که خشوعِ عزیزانه را رها کرد مبتلا به خشوع ذلیلانه می‌شود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن