display result search
منو
تفسیر آیات 37 تا 40 سوره طه

تفسیر آیات 37 تا 40 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 40 سوره طه"

سابقه بهره‌مندی موسای کلیم(علیه السلام) از نعمت‌های الهی
تبیین کیفیت وحی الهی به مادر موسی
اختصاص برترین مراتب ذکر الهی به انسان کامل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ﴿40﴾

سابقه بهره‌مندی موسای کلیم(علیه السلام) از نعمت‌های الهی:
بعد از اینکه ذات اقدس الهی مأموریت سنگینی را به وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) داد چندتا درخواست از طرف وجود مبارک موسای کلیم ارائه شد و همهٴ آن درخواستها برآورده شد بعد خدای سبحان می‌فرماید شما از زمان کودکی و شیرخوارگی مورد عنایت خاصّ ما بودی و شما را در تمام خطرها حفظ کردیم اکنون که این مأموریت را به شما دادیم مطمئن باش محفوظ می‌مانی نگران از سنگینی این مأموریت نباش بعد از اینکه فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ شما شاید این سوابق را ندانی اما به طور تفصیل، محبّت خود و منّت خود منّت همان نعمت عُظماست هر نعمتی را هم منّت نمی‌گویند نعمتهای مهم را منّت می‌گویند «الـمِنَّةُ هی النِّعمَةُ العُظمیٰ» ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ برای اینکه نبوّت جزء نعمتهای بزرگ الهی است اینجا هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ بار دیگر، این بار دیگر همان طوری که در کتابهای عقلی و در فضای عرف هم می‌گویند بار دیگر نه یعنی بار دوم یعنی «ما لیس بأوّل»، اگر می‌گویند معقول ثانی یعنی «ما لیس بأوّل» در تعبیرات عرفی هم می‌گویند دست دوم، دست دوم نه یعنی دست دوم یعنی «ما لیس بأوّل» ممکن است دست پنجم و ششم باشد این معقول ثانی گاهی معقول هفتم و هشتم است ولی معقول ثانی است ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ یعنی غیر اول، حالا بار دوم است، بار سوم است، بار چهارم است، چون چندین بار محبّت الهی را اینجا بازگو می‌کند دوران شیرخوارگی یکی، دریا انداختن یکی، گرفتن آل فرعون یکی، نگهداری آل فرعون از او یکی، موفقیّت حضرت در دربار فرعون یکی، رفتن به مدین یکی، همهٴ اینها جزء منّتهای الهی است اما ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ است، ﴿أُخْرَی﴾ که مؤنّث آخَر است آخَر غیر منصرف است آخَر غیر از آخِر است آخَر یعنی دیگری ولو قبلاً گذشته باشد اما آخِر یعنی بعدی، ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ یعنی یک بار دیگر هم ما این محبّت را نسبت به شما اِعمال کردیم ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ با اینکه چندین محبّت هست فرمود مرّهٴ دیگر.
تبیین کیفیت وحی الهی به مادر موسی:
خب، از کجا؟ از اینجا شروع می‌شود که درست است که ما به مادر تو وحی فرستادیم اما در حقیقت این منّت و عنایت نسبت به تو بود ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ وحیی که به مادرت فرستادیم از سنخ وحیی نیست که به تو یا برادرت هارون فرستادیم اینها که به شما دادیم وحی تشریعی است، وحی علمی است، توحید و عقاید دیگر است، اما وحیی که به مادرت فرستادیم از سنخ علم نیست از سنخ عمل است، از سنخ حکم نیست از سنخ تصمیم است، انسان بخشی دارد که با او اندیشه‌هایش را تأمین می‌کند که به آن می‌گویند عقل نظری که می‌فهمد، بخشی دارد که جزم نیست کار جزم و خیال و وهم و امثال ذلک نیست کارش عزم و اراده و تصمیم و گرایش و محبّت و اخلاص و اینهاست که ریا و سُمعه هم در این بخشهاست و آن کارِ عقلی عملی است انسان در بخش جزم با اندیشه کار دارد در بخش عزم با عمل کار دارد و شیطان در هر دو بخش دخالت می‌کند یکی را با مغالطه گرفتار اندیشه‌های بد می‌کند، یکی را با وسوسه گرفتار عمل زشت می‌کند ذات اقدس الهی با وحیِ علمی یکی را آگاه می‌کند، با وحی عملی یکی را مصمّم می‌کند فرمود ما به مادر تو وحیِ عملی فرستادیم یعنی در آن محور تصمیم‌گیریِ او وحی رساندیم که این کار را بکن آن کار را بکن، این کار را بکن آن کار را بکن اینها وحیهای عزم و اراده و تصمیم است ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ از سنخ وحی شما نیست به شما همان وحیهای عملی را دادیم و می‌دهیم اما آنکه به مادر تو وحی فرستادیم از سنخ ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ است گاهی انسان یک تصمیم خوبی می‌گیرد این معلوم می‌شود به الهامات فرشته‌هاست، گاهی یک تصمیم بدی می‌گیرد این معلوم می‌شود بر اساس وسوسه‌های شیطان است ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ که داخل در مقولهٴ ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾، ﴿فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ یعنی ﴿فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ کاری به حکم و علم و معرفت ندارد یک تصمیم غیرعادی تصمیم می‌گیرد که بچه را بیندازد در دریا خب این تصمیم معلوم می‌شود عادی نیست دیگر آن هم با آرامش قلب. انسان برای اینکه مبادا بچه‌اش را بکُشند عمدا بچه‌اش را می‌اندازد در دریا با طمأنینه، طمأنینه از سنخ علم نیست از سنخ عمل است عزم و اراده و آرامش است خب.
پرسش:...
پاسخ: دو بخش است.
چگونگی پیدایش اطمینان قلبی مادر موسی:
علم نیمی از کمالات انسان است که بخشهای نظری به عهدهٴ اوست، اما عمل راهگشاست عمل را علم راهنمایی می‌کند منتها اگر گاهی عزم پیدا بشود دیگر معلوم می‌شود مبادی عالیه او را راهنمایی می‌کند دیگر کاری به اندیشه و اینها ندارد. یک وقت انسان کاری را انجام می‌دهد اما راهِ علمی را نمی‌تواند بیان کند از او سؤال بکنی که چگونه این کار را کردی هر چه فکر بکند حساب‌شده نیست یک وقت امام(رضوان الله علیه) دفعتاً گفت بریزید در خیابان این حکومت نظامی را بشکنید این دیگر ننشست و فکر بکند و تصمیم بگیرد با و مشاوران سیاسی بررسی بکند و اینها نبود اگر خدای سبحان بخواهد شخصی را، جامعه‌ای را، ملّتی را حفظ بکند تصمیم خوب عطا می‌کند از او اگر سؤال می‌کردند که در برابر گلوله زن و بچه‌های مردم بیایند بیرون چه می‌گویید جوابی نداشت فقط با طمأنینه گفت بریزید بیرون این بیریزید بیرون برای حفظ اسلام معلوم می‌شود از جای دیگر است دیگر، خب هیچ آدم عاقلی بچه را از ترس اینکه مبادا بچه‌اش را بکُشند می‌اندازد در دریا خب بالأخره بچّه‌اش را کُشتند نَعشش را که می‌دادند به او، آدم عاقل که دست به این کار نمی‌زند که، اما با طمأنینه بچه را بیندازد در دریا این معلوم می‌شود از جای دیگر است.
پرسش:...
پاسخ: او فرمود ما این کار را کردیم بعد می‌گوییم که به تو برمی‌گردانیم از کجا برمی‌گردد، کدام دریا رفته برگشت، هر دو کار را ذات اقدس الهی در قلبش القا کرده است از راه عزم، طمأنیه به او داد این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این است که این ذکر اگر اضافه به فاعل بشود اثر دارد و اما اگر اضافه به مفعول باشد کم‌اثر است ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ﴾ یعنی اگر کسی به یاد خدا باشد این بخشی از طمأنینه حاصل می‌شود اما اگر اضافهٴ ذکر به الله اضافهٴ مصدر به فاعل باشد یقیناً طمأنینه‌آور است اگر خدا به یاد کسی بود یقیناً قلبش را آرام می‌کند، خب.
معنای ‌«‌قذف» در آیهٴ ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾:
﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ آن ﴿مَا یُوحَی﴾ چیست، دو امرِ حاضر است و دو امر غایب ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ «قَذْف» گاهی به معنای گذاشتن است گاهی به معنای انداختن، جامع هر دو در اینجا وضع است به او گفتیم کودک را بگذار در صندوقچه، صندوقچه را بگذار در دریا هر دو را قَذْف بکن این کلمهٴ «قَذْف» گرچه می‌تواند معنای جامع داشته باشد در هر دو جا این‌چنین نیست که یک‌ جا به معنی وضع باشد یک جا به معنای القاء یک جا به معنای گذاشتن باشد یک جا به معنای انداختن، اما بی‌اعتنایی را به همراه دارد یک وقت آدم کتاب را در کتابخانه می‌گذارد در قفسه این می‌شود وضع کردم کتاب را نه قَذف کردم، یک وقت است که این کاغذ‌باطله را در سطل زباله می‌ریزد می‌گوید قذف کردم، قذف آن گذاشتنِ همراه با بی‌اعتنایی است همراه با کم‌اهمیت است وگرنه آدم کتاب را که بگذارد در قفسه یا قرآن را بگذارد در طاقچه این نمی‌گویند قذف کرده می‌گویند وَضَعه، اما قذف آن گذاشتنِ آمیخته با بی‌اعتنایی یا انداختن آمیخته با بی‌اعتنایی فرمود اعتنا نکن به کودک به ما اعتنا بکن می‌خواهی چه کنی هر چه بخواهی ما به تو می‌دهیم قذف تعبیر کرده این را در قلب او انداخته آنجا سخن از لفظ نبود ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ﴾ یک، ﴿فَاقْذِفِیهِ﴾ با «فاء» تفریع ﴿فِی الْیَمِّ﴾ دو، این دوتا امر حاضر نسبت به مادر، دو امر غایب نسبت به دریا، دریا هم موظف است که دو امر غایب یکی دریا یکی آل‌فرعون ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ دریا هم موظف است که آرام آرام این را در کناری جاسازی کند آن ساحل هم نزدیک خانه و قصر فرعون است ﴿فَلْیُلْقِهِ﴾ این مأمور است دریا مأمور است که این کار را بکند ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ امر غایب دیگر ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ حتماً فرعون باید بگیرد، حتماً دریا باید این امانت را کنار قصر فرعون ببرد این همان است که مدبّر در سماوات و ارض است. خب، پس این دو امر حاضر آن هم دو امر غایب ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ این چهارتا کار را ما کردیم.
ویژگی خطاب الهی به مادر موسی در سورهٴ ‌«‌قصص»:
در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به این صورت فرمود ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾ دو امر است و دو نهی و دو تبشیر، ﴿أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾ یک، ﴿فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ بینداز در دریا دو، این دو امرِ حاضر دوتا نهی هم کنارش است ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ اینکه گفته شد ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ نه از آینده هراس داشته باش نه نسبت به گذشته غمگین باش که بچه را از دست دادی فعلاً که چیزی را از دست ندادی به ما سپردی از آینده هم هراس نداشته باش برای اینکه ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾ برمی‌گردانیم بعد از اینکه به تو برگرداندیم دوران سلامت را پشت سر گذاشت در پایان عمرش هم ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این ﴿إِلَیْکِ﴾ قبل از جَعل ذکر شده نه بعد از جعل نفرمود «إنّا رادّوه و جاعلوه من المرسلینَ الیک» ما بعد از اینکه پیغمبر کردیم به تو برمی‌گردانیم ما او را به تو برمی‌گردانیم بعدش هم پیغمبر می‌کنیم ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ آن دو امر این دو نهی این دو تبشیر ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾ یک بشارت، ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ بشارت دیگر.
اطمینان قلبی مادر موسی در پرتو بشارت اهلی:
پرسش:...
پاسخ: بشارت است یک تبشیر است یعنی ما او را با یک مقام خوبی به تو برمی‌گردانیم این یک حکم شرعی باشد بفهماند نظیر نبوّت باشد، ولایت باشد، رسالت باشد از آن سنخ نبود تبشیری بود گفتند شیخ انصاری هم وقتی می‌خواست برود نجف استخاره کرد مادرش نگران بود همین آیه آمد که فهمید که بالأخره پسرش به یک مقام خوبی می‌رسد.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما این طمأنینه‌آور است طمأنینه‌اش برای چیست، برای اینکه با بشارت همراه باشد این ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾ تا اینجا تمام شد، اما ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ هم اولاً معلوم نیست به او گفته باشد برای اینکه این ﴿إِلَیْکِ﴾ تمام شد تا اینجا ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ مطلب دیگر است بر فرض باشد جزء محدوده طمأنیه است یک مطلب علمی باشد که حالا اثر شرعی بر او بار باشد نظیر آنچه به موسی و هارون داده از آ‌ن سنخ نیست.
نمونه‌ای از منّت الهی بر حضرت موسی و هارون(علیهما السلام)
در اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ می‌خواهد خانواده و خاندان وجود مبارک موسای کلیم را مشمول این برکات بداند در اینجا سخن از وحی به مادر موسی هست چه اینکه خواهر موسی هم سهمی داشت در نجات موسی که آن هم در همین بخش خواهد آمد در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ ٭ وَنَجَّیْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ﴾ مِنّت تنها مخصوص موسای کلیم نبود بعضی از مِنَن شامل وجود مبارک موسی و هارون هر دو شد گرچه جریان نوزادی او و به دریا رفتن او و به دربار فرعون رفتنِ او و مشکلات دربار را تحمل کردن و نجات یافتن اینجا جزء مختصّات موسای کلیم(سلام الله علیه) بود ولی هارون در این مِنَن سهیم نبود لکن اصل وحی‌یابی نصیب حضرت هارون هم شد که فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ ٭ وَنَجَّیْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ﴾ پس اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ شامل همهٴ این قسمتها خواهد شد که بعضیها را به طور تفصیل ذکر فرمود ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ٭ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾
سرّ محبّت و احسان فرعونیان به موسای کلیم(علیه السلام):
خب، بخش دیگر از منّت این است که حالا این کودک را آل‌فرعون گرفتند فرمود ما محبّت تو را در دلهای هر که تو را می‌دید قرار دادیم که دیگر بر اساس علاقه از تو پذیرایی بکنند و از تو حمایت بکنند ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾ این تکرار هم ضمیر متکلّم وحده از یک سو که ﴿اَلْقَیْتُ﴾، هم ﴿مِنِّی﴾ از سوی دیگر این کلمهٴ محبّت محفوف است به دو بار ضمیر متکلّم وحده فرمود محبّتی را من در دلهای دیگران نسبت به تو قرار دادم گاهی زمینه اقتضای متکلّم وحده می‌کند مثل آیهٴ سیزده به بعد همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» که فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ﴾ ﴿إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ﴾ ﴿أَکَادُ أُخْفِیهَا﴾ و مانند آن، گاهی اقتضای متکلّم مع‌الغیر می‌کند مثل اینکه فرمود: ﴿لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْری﴾ آنجا که عظمت و جلال الهی را می‌خواهد نشان بدهد با ضمیر متکلّم مع‌الغیر یاد می‌کند اینجا هم که فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ چون سخن از جلال و شکوه الهی است با متکلّم مع‌الغیر یاد شده است در این قسمت فرمود: ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾ که هر کسی وجود مبارک موسای کلیم را می‌دید به او مِهر می‌ورزید ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ «صَنَعَ» به معنای «أحسن» است به تو احسان می‌شد در مرئا و در منظر من و به حکم من، همه نسبت به تو احسان می‌کردند نه تنها محبّت قلبی بود احسانِ عملی هم آن محبّت قلبی را همراهی می‌کرد هم نسبت به تو دوست بودند هم این دوستی را اِعمال می‌کردند تو مصنوع بودی یعنی مُحسَن‌إلیه بودی بر اساس حکم من و در مرئا و در منظر من.
چگونگی بازگشت حضرت موسی(علیه السلام) به مادرش:
﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ خب کجا، برای اینکه ما به مادرت وعده دادیم گفتیم ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾، گفتیم ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾ حالا می‌خواهیم تو را به مادر برگردانیم، چه موقع ﴿لِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ آن وقتی که ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ مادرت، خواهرت را به دنبال تو فرستاد گفت برو ببین این صندوقچه کجا می‌رود سرگذشت این صندوقچه چیست که فرمود: ﴿قُصِّیهِ﴾ قصّه را که قصّه می‌گویند برای اینکه تتابع هست دوّمی به دنبال اوّلی می‌آید «قَصَّهُ» یعنی به دنبال او حرکت کرد مادر به دختر(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿قُصِّیهِ﴾ یعنی به دنبال این تابوت بین این صندوقچه کجا می‌رود، خواهر موسی به دنبال این صندوقچه حرکت کرد دید آب این را آورد کنار قصر فرعون ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ خواهرت به دنبال تابوت آمد، آمد تا دمِ در فرعون از آن طرف حالا خدای سبحان می‌خواهد که این کودک را به مادر برگرداند خب راه‌حل چیست، فرمود راه‌حل این است که این کودک محتاج به شیر هست و گریه می‌کند محبوب کسانی هم هست که به او دسترسی پیدا کردند اگر محبوب همگان بود یک، و اگر همگان خواستند نسبت به او احسان بکنند دو، و این هم بی‌تابی می‌کند در اثر گرسنگی گریه می‌کند سه، فرمود تنها راه این است که ما از نظر تکوینْ تحریم بکنیم که تو هیچ پستانی را قبول نکنی ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ هر کسی، هر دایه‌ای که می‌آمد پستان در کام او می‌گذاشت این قبول نمی‌کرد خب یک وقت است می‌گویند حالا وِل کن بینداز در دریا این هم نیست برای اینکه محبوب همه است و مصنوعٌ‌إلیه همه هم هست فرمود همه به تو علاقه‌مند شدند و همه هم در صدد کمک به تو هستند و به تو هم گفتیم هیچ پستانی هم قبول نکن ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ ، «مُرْضِع» زنِ شیرده فراوان بود هر کسی می‌آوردند این قبول نمی‌کرد همچنان بی‌تابی می‌کرد در چنین فضایی ﴿تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ﴾ خواهرت به آنها گفته بود ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ من دایه‌ای نشان دارم شما که خیلی دایه آوردید این را بدهید به آن دایه بلکه بپذیرد خب در چنین فضایی چاره جز این نیست، اگر ذات اقدس الهی بخواهد کاری را انجام بدهد ‌«إذا اراد الله امراً هیّأ اسبابه‌» همهٴ راهها را بسته خواهر وجود مبارک موسی پیشنهاد داد که من دایه‌ای نشان دارم بدهید ببرم نزد او، ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ آنها هم گفتند بسیار خب، برای اینکه همه به موسی علاقه‌مند بودند یک، همه می‌خواستند به او احسان کنند دو، او هم هیچ پستانی را قبول نمی‌کرد سه، این پیشنهاد این خواهر ناشناس را قبول کردند چهار، ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ﴾ ما به مادرت گفتیم که ما برمی‌گردانیم ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾ ما به او برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ آن خوف و حُزنش برطرف بشود نه اینکه خوف و حزن آمده، خوف و حزنِ نیامده ادامه پیدا کند ما گفتیم نترس، غمگین نباش الآن این بچه را به او برگرداندیم که آن ﴿لاَ تَخَافِی﴾ همچنان بماند، ﴿لاَ تَحْزَنِی﴾ همچنان بماند
مراد از ‌«‌قرة العین» در آیهٴ محل بحث:
﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ قُرّةالعین که قبلاً هم به مناسبتی معنا شد این به معنای روشنی چشم نیست گرچه برخی او را به نور چشم معنا کردند «قُرّه»، قارّ آن سردی و خنکی را می‌گویند، می‌گویند ‌«هواءٌ قارّ‌» در برابر هوای حارّ است و می‌گویند اشکِ چشم دو قِسم است اشکِ انسانِ غم‌دیده سوزنده است و گرم است اشکِ گرم است اشک شوقی که انسان از دیدن فرزند یا برادری که سالیان متمادی او را ندیده بود می‌بیند اشک شوق است اشک شوق اشک خنک است اگر گفتند قُرّة العین یا قَرّة الأعین یعنی چشمِ ما اشک شوق بریزد در اثر دیدن شما وگرنه قُرّة به معنای نور نیست «وان ذهب الیه قومٌ» اشک شوقی که در اثر دیدنِ محبوب از چشم می‌ریزد این را می‌گویند قُرّه، و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «حُبِّبَ إلیّ من الدّنیا ثلاث» بعد فرمود: «و جُعِلَت قُرّةُ عینی فی الصلاة» برای اینکه در نماز محبوبش را می‌بیند و اشک شوق می‌ریزد این گریه‌هایی که اهل بیت در نماز می‌کردند هیچ کدام از اینها مربوط به «خوفاً مِن النّار» نبود یا «شوقاً إلی الجنّة» نبود، «شوقاً إلی لقاء الله» بود برای اینکه «جُعِلت قرّة عینی فی الصلاة» برای اینکه آدم وقتی محبوب خودش را می‌بیند با او سخن می‌گوید، می‌گوید ﴿إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾ خب اشک شوق می‌ریزد دیگر، اینها که می‌دیدند وجود مبارک حضرت امیر یا اهل بیت در نماز گریه می‌کنند خیال می‌کردند «خوفاً من النار» است خود حضرت فرمود: «وَهَبْنی‏ صَبَرْتُ عَلی‏ حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی‏ کَرامَتِکَ» خب، گریه را می‌دیدند اما نمی‌دانستند این گریه قرّةالعین است نه «خوفاً من النار» اینکه فرمود: ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ یعنی خوشحال بشود با دیدن فرزندش ما گفتیم ﴿لاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾ حالا برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ این بخشی از ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ است
پرورش موسای کلیم(علیه السلام) در دامن دشمن:
در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که جریان آل‌فرعون را ذکر می‌کند آنجا می‌فرماید آیهٴ ده به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ همان طوری که در جریان یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ اگر مشاهدهٴ برهان رب نبود ممکن بود تصمیم بگیرد ولی چون مشاهدهٴ برهان رب بود از آن تصمیم منزّه شد اینجا هم فرمود اگر ما قلبش را به خودمان مرتبط نکرده بودیم این دل خالی می‌شد ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ دلش تهی می‌شد دلش خالی می‌شد خب دلِ خالی لرزان است دیگر دلی که چیزی در او هست سنگین است و آرام است اما دلِ خالی، دلِ تهی خب لرزان است دیگر ﴿إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ﴾ نزدیک بود اظهار کند که دلم تهی است ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ این می‌شود ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این یک فعل است ما دلش را به خودمان بستیم این قلب مطمئن شد، اگر این دل به یاد الهی بسته شد دیگر خالی نیست یک کشتی خالی لرزان است، اما یک کشتی که به جای محکم بسته است که دیگر لرزان نیست یک دل تهی لرزان است اما دلی که مربوط است به جای محکم به حبلِ متینِ الهی بسته است که دیگر لرزان نیست فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد این مادر با این قلب آرام به دخترش که خواهر موسای کلیم بود فرمود: ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ﴾ یعنی به دنبال او برو، همین خواهر به دنبال این صندوقچه حرکت کرد ﴿فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ کنار این صندوقچه در کنار ساحل و کرانهٴ این دریای روان آرام آرام حرکت می‌کرد کسی نمی‌فهمید که این دختر چه کسی است و چرا به دنبال این صندوقچه دارد حرکت می‌کند ﴿وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ وقتی وجود مبارک موسای کلیم را گرفتند ما به موسی گفتیم هیچ پستانی را قبول نکن ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ ما از قبل طرزی کامِ موسای کلیم را تنظیم کردیم که این هیچ پستانی را قبول نمی‌کرد پس کودک را، فضای لبان کودک و مَکیدن کودک را تضمین کردیم، قلب مادر را به خود مرتبط کردیم، خواهر هم به راهنمایی مادر به دنبال این صندوقچه حرکت کرد قلبِ درباریان فرعون را هم نسبت به تو مهربان کردیم دستور دادیم که این صندوقچه را بگیرند و محافظت کنند و پذیرایی کنند همهٴ این کارها را کردیم پس اگر بخواهد دوست را در دامن دشمن می‌پروراند ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ﴾ آن خواهر ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ٭ فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ﴾ از این به بعد این است ﴿أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾
وحی عملی خداوند به مادر موسی:
این علم بعد از آن وحیِ عملی است معنای آن وحی عملی این نیست که اصلاً هیچ چیزی را بعداً به او نگفتیم اما این علمها غیر از آن وحی عملی است بعدها چیزهای دیگر هم فهمید البته، و آن این است که می‌فهمد این آرامش از ناحیهٴ خدای سبحان بود یک، و اینکه در قلبش به امیدی که بچه برگردد به دریا انداخت این امید را خدا القا کرد دو، و خدا کاری که القا می‌کند حق است سه، اینها را بعدها فهمید
پرسش:...
پاسخ: نه، برای اینکه محبّت را ذات اقدس الهی حفظ کرده برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم را حفظ کند، گاهی به آتش دستور می‌دهد که کاری به دوستم نداشته باش خب آتش قهّار را خدا می‌گوید کار به ابراهیم نداشته باش ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ وقتی که بخواهد دوست را در دامن آتش حفظ بکند وجود مبارک ابراهیم را در متن آتش هم حفظ می‌کند آتش بالأخره تابع اوست دیگر مخلوق اوست دیگر متتابع ارادهٴ ذات اقدس الهی است دیگر خب، فرمود ما قلب او را گفتیم که این کار را بکن نسبت به موسای کلیم عرض ارادت بکن ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ﴾ بنابراین اگر علمی بود در فضای آن وحی عملی نبود آن وحی عملی کاری به علم ندارد بعدها خیلی چیزها را مادر فهمید، اگر از مادر موسای کلیم سؤال می‌کرد چه کسی به تو گفت، راهی برای جواب نداشت چون وحی و نبوّت و خدا گفته و اینها بعدها به وسیلهٴ موسای کلیم در فضای مصر پیچید وگرنه فضایی که فضای بت‌پرستی بود و جاهلیّت بود و ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ بود، ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ بود اگر از مادر موسی(سلام الله علیها) سؤال می‌کرد چه کسی به تو گفت چرا این کار را کردی، این جوابی برای گفتن نداشت این را معلوم می‌شود که علم نبود بعدها بله البته عالِم شد خب.
مطلب دیگر اینکه فرمود ما یک بار دیگر هم تو مشکلی پیدا کردی و ما حفظ کردیم و آن این بود که ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ﴾ این داستان دیگر است که گرچه در ذیل همین ذکر شده ولی یک داستان دیگر است.
اختصاص برترین مراتب ذکر الهی به انسان کامل:
امروز چون اوّلین روز امامت وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) هست ما ضمن تهنیت این مقام به وجود مبارک آن حضرت این دعای معروفی که زراره از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که وظیفهٴ شیعیان در عصر غیبت است آن دعا را یک بار تبرّکاً و تیمنّاً می‌خوانیم یک توضیح کوتاه می‌دهیم و همهٴ اینها را پیشگاه آن حضرت تقدیم می‌کنیم. مستحضرید که مردان عادی که آدمهای خوبی‌اند کسانی‌اند که ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اما مردان الهی، حُکما، فقها، بزرگان، مراجع اینها کسانی‌اند که «لا تُلهیهم ریاسةٌ و لا سیاسةٌ و لا فقاهةٌ و لا اجتهادٌ عن ذکر الله» اعظم از اینها انبیا و اولیایی هستند که «لا تلهیهم نبوّةٌ و لا امامةٌ و لا ولایةٌ عن ذکر الله» وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) را اگر خواستیم مشمول آیهٴ نور قرار بدهیم می‌بینیم که این بخش از آیهٴ نور برای اندام بلند وجود مبارک ولیّ عصر رسا نیست برای اینکه نه تنها تجارت و بیع او را از ذکر خدا باز نمی‌دارد، ریاست و حکومت و مرجعیّت و اجتهاد هم باز نمی‌دارد، ولایت و امامت هم او را از یاد خدا باز نمی‌دارد چنین کسی است.
رابطه حدیث منزلت با وحی تشریعی:
مطلب مهمّی که برای ما مطرح است این است که به استثنای مسئلهٴ نبوّت همهٴ مقامات را ائمه(علیهم السلام) دارا هستند وجود مبارک هارون خب نبیّ بود، شریعت را می‌یافت، کتاب را خدای سبحان به او داد منتها به برکت موسای کلیم، از انبیای اولواالعزم نبود، این کتاب بالاصاله برای وجود مبارک موسای کلیم بود گرچه قرآن فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُمَا الْکِتَابَ الْمُسْتَبِینَ﴾ اما بالأصاله برای موسای کلیم است بالتبع برای هارون، آنچه را که مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در ذیل این حدیث منزلت ذکر کردند البته غالب بزرگان شیعه و غالب بزرگان اهل سنّت همه این را ذکر کردند شیعه که بالاتفاق ذکر کرد در حدیث منزلت که «أنت منّی بمنزلة هارون مِن موسی الاّ أنّه لا نبیّ بعد» این «الاّ أنّه لا نبیّ بعدی» همان طوری که در آن حدیث منزلت هست در بیانات نورانی خود حضرت امیر(سلام الله علیه) است این خطبهٴ «قاصعه» که خطبهٴ 192 نهج‌البلاغه است طولانی‌ترین یا از طولانی‌ترین خطبه‌های نورانی حضرت امیر است و مرحوم سیدرضیّ(رضوان الله علیه) هم این خطبه را با همهٴ طولانی بودن و گستردگی که داشت نقل کرد مگر چند جمله، بعضی از خطبه‌ها هست که مثلاً پنج صفحه است، شش صفحه است مرحوم سیّد رضی دو سه سطرش را نقل می‌کند اما این خطبه چون یک پیوستگی دارد همهٴ این خطبه را یکجا نقل کرد به استثنای یک چند جمله‌ای این خطبه خیلی مفصّل است دیگر ملاحظه بفرمایید. چندین صفحه از این صفحات کتابی است ده، یازده صفحه است تقریباً در آن بخشهای پایانی این خطبه فرمود: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ» طبق بعضی از نسخه «رتَّةً» طبق بعضی از نُسخ دیگر «حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ» وقتی که وحی در حِرا بر وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) نازل شد من ناله‌ای را شنیدم. دو نکته در این خطبه است که باید ملاحظه بشود من شنیدم «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ» یا ‌«‌الرّتة» این ناله چیست؟ «فقال» حضرت فرمود: «هذَا الشَّیْطَانُ» این نالهٴ شیطان است «قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ» «آیِس» صحیح است نه «مأیوس» این آیِس شد، این ناامید شد که دیگر مردم او را عبادت بکنند دیگر بساط شرک و بت‌پرستی از این سرزمین رخت بربست «قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ» و ناله کشید بعد فرمود: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ» هر چه من می‌شنوم تو می‌شنوی «وَ تَرَی مَا أَرَی» هر چه من می‌بینم تو می‌بینی «إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ» تو پیامبر نیستی «وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ» اینکه فرمود: «و إنّک لوزیر» همان جریان حدیث منزله است که «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی» اینکه فرمود: «إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ» همان است که فرمود: «إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» این یک نکته است که از این حدیث استفاده می‌شود. نکتهٴ دیگر این است که همین صدا را وجود مبارک حضرت امیر شنید اما متوجّه نشد چیست این صدا، معلوم می‌شود نبیّ نیست دیگر، اگر نبیّ بود متوجّه می‌شد این چه کسی است و چه گفته، پس به دو شاهد از همین خطبهٴ «قاصعه» به دست می‌آید که وجود مبارک حضرت امیر یک قدم پایین‌تر است یعنی در محدودهٴ نبوّت به هیچ وجه راه ندارد چون نبوّت برای شریعت است دیگر از نبوّت که پایین آمدید بله هر چه می‌خواهند یکسان است «أنفسنا» هست و مانند آن، اما در آن محدوده که وحی تشریعی است هم بالصراحه پیغمبر فرمود: «إنّک لَست بنبیٍّ» هم عموم و اطلاقی که در آن حدیث منزلت است «أنت منّی بمنزلة هارون مِن موسیٰ إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» شامل می‌شود حضرت را که او هم مانند دیگر از نبوّت سهمی ندارد، شاهد دوم همین است که متوجّه نشده که این صدا برای چه کسی است یک، و چرا ناله می‌کند دو،
معرفت توحیدی مقدمه معرفت به نبوّت و امام:
اما آن دستوری که وجود مبارک امام صادق به زراره(رضوان الله علیه) در عصر غیبت داد که وظیفهٴ ماست این است که ما در عصر غیبت عرض کنیم «اللهمّ عَرِّفْنی نَفْسَک فإنّک إن لم تَعَرِّفنی نَفْسَک لم أعْرف نبیّک، اللهمّ عَرِّفْنی رسولک فإنّک إن لَم تُعَرّفنی رَسولک لم أعرف حُجَّتک، اللهمّ عَرِّفنی حُجّتک فإنّک إن لم تُعَرّفنی حُجّتک ضللت عن دینی» این دعایی است که وظیفهٴ ماست در عصر غیبت مکرّر هم باید یاد بکنیم چه در قنوت نماز غیر نماز این دعا را بخوانیم دعای نورانی و پربرکتی است اما این یک دعای عالِمانه و محقّقانه است این را برهان «لم» مسئلهٴ توحید را، مسئلهٴ نبوّت را، مسئلهٴ امامت را دارد شرح می‌کند فرمود بگویید اول خدا را ما باید بشناسیم چرا، برای اینکه اگر خدا را نشناختیم پیغمبر را نمی‌شناسیم باز چرا، برای اینکه پیغمبر خلیفةالله است یک، تا کسی مستخلف‌عنه را نشناسد که خلیفه‌شناس نیست این دو، می‌شود برهان «لِمّ» «اللهمّ عَرّفنی نفسک» این برهان اقامه کرده شما در دعاهای دیگر که برهان نمی‌بینید «فإنّک إنُ لَم تُعَرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک» بعد لحن دعا برگشت سخن از رسالت آمد چون انسانِ کامل یک سکّهٴ دو روست از آن رو که نبأ و خبر را از ذات اقدس الهی دریافت می‌کند می‌شود نبیّ، آن روی سکّه که خبرهای دریافت‌شده را به جامعه منتقل می‌کند می‌شود رسول، در آن بخش اول سخن از رویِ قبلی سکّهٴ نبوّت بود این بخش روی بعدی سکّه رسالت است «اللهمّ عَرِّفنی رسولک» نه «نبیّک» ما که تو را که شناختیم خبریاب را می‌شناسیم.
معرفت به رسول مقدّمه معرفت به امام معصوم:
«اللهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تُعَرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک» خدایا! توفیق بده پیامبرت را بشناسیم برای اینکه اگر پیامبر را نشناختیم امام را نمی‌شناسیم، برای اینکه امام جانشین پیغمبر است اگر ما مستخلف‌عنه را نشناسیم خلیفه را نمی‌شناسیم اگر کسی پیغمبر را نشناسد بین غدیر و سقیفه فرق نمی‌گذارد چقدر این دعا نورانی است فرمود اینها پیغمبر را نشناختند سَقفی شدند «فإنّک» یعنی «فإنّک» برهان مسئله است «اللهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک» من که نمی‌خواهم کسی را انتخاب بکنم که مردم به او رأی بدهند می‌خواهم به کسی رأی بدهم که تو او را نصب کرده باشی و او هم جانشین پیغمبر است اگر من پیغمبر که مستخلف‌عنه است نشناسم خلیفهٴ او را نمی‌شناسم. «اللهمّ عرّفنی رسولک فإنّک» اینکه در زیارتهای ‌«جامعه‌‌» می‌گوییم «کلامکم نور» همین است «فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک» آن جملهٴ آخرش معلوم است «اللهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ظللت عن دینی» هم شیعه هم سنّی از وجود مبارک پیغمبر نقل کردند که «مَن مات و لم یَعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیّة» ثواب همهٴ اینها به روح مطهّر امام عسکری و پیشگاه ولیّ عصر باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن