display result search
منو
تفسیر آیات 55 تا 61 سوره طه

تفسیر آیات 55 تا 61 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 61 سوره طه"

انکار فرعون با یقین به الهی بودن معجزات
عواقب اسارت نفس و آثار امیر شدن بر شیطان
بهره‌مندی فرعون از استخفاف بنی‌اسرائیل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی ﴿55﴾ وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَی ﴿56﴾ قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی ﴿57﴾ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَکَاناً سُوی ﴿58﴾ قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی ﴿59﴾ فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی ﴿60﴾ قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی ﴿61﴾

بیان نکته‌ای ادبی در آیهٴ ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾:
آنچه مربوط به بحثهای قبل بود این است که ذات اقدس الهی روح انسان را به خود اسناد داد که فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ ولی بدن را به زمین مرتبط کرد حیّاً و میّتاً فرمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ ضمیر را قبل ذکر کرد این متعلّق را این مفعول به واسطه را قبل ذکر کرد برای اینکه اصالت بدن از زمین است نفرمود «خلقناکم من الأرض» فرمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ چون نام زمین قبلاً بُرده شد و این بدن از زمین است لذا مقدّم داشت ذکرِ ﴿مِنْهَا﴾ را بر ﴿خَلَقْنَاکُمْ﴾ چه اینکه ﴿وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ﴾ هم از همین قبیل است که سرّ تقدّم این متعلِّق بر آن فعل همین است که اصالت بدن به زمین برمی‌گردد ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ یک، ﴿وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ﴾ سوم، این وسطی برای تناسب بین اوّلی و دومی اینجا هم ﴿فِیهَا﴾ مقدم شده است ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ رعایت نکات ادبی هم برای قرآن کریم یک اصل است که فصاحت را، بلاغت را، نکات ادبی را کاملاً رعایت می‌کند در همان آیه قبل یعنی آیه 54 که فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَی﴾ درست است که اولی‌النّهی همان اولواالألباب‌اند همان ذوافئده‌اند همان اولواالأبصارند ولی اینجا در پایان آیات «یاء» مُنقلِب به «الف» ذکر شده اگر می‌فرمود «إنّ فی ذلک لآیاتٍ لاولی‌‌الألباب» با قبل و بعد هماهنگ نبود قبلش ﴿شَتَّی﴾ است، بعدش ﴿أُخْرَی﴾ است، بعدش ﴿أَبِی﴾ است، بعدش ﴿یَا مُوسَی﴾ است، بعدش ﴿سُوی﴾ است همهٴ اینها یایی است که به صورت الف قرائت می‌شود برای رعایت این فواصل در آن آیهٴ 54 فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَی﴾.
دفن اموات، سنت الهی:
مطلب دیگر آن است که در دفن اموات بین ملل اختلاف است بعضی می‌سوزانند، بعضی در آب می‌اندازند، بعضی مومیایی می‌کنند روی زمین نگه می‌دارند همهٴ اینها بر خلاف سنّت الهی است آنچه سنّت الهی است این است که ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ بنابراین اگر کسی خواست بفهمد که از نظر قرآن کریم ذات اقدس الهی چه دستوری دربارهٴ اموات می‌دهد همین است که ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ پس سوزاندن بدن که در شرق کُرهٴ زمین در بخشی از هند رسم است آن تام نیست و سپردن به دریا هم بر خلاف سنّت است و مومیایی گرفتن و روی زمین نگه داشتن هم بر خلاف سنّت الهی است بلکه ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ فقط مطابق با سنّت است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم وقتی ذات اقدس الهی جریان فرزندان آدم را ذکر می‌کند که یکی دیگری را کُشت و متحیّر شد با این بدنِ مُرده چه کار بکند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ آن هم تعلیمِ آسمانی هم به وسیلهٴ یک حیوان همین است که مُرده را باید دفن کرد بنابراین بهترین راه که با سنّت الهی و فطرت دینی هماهنگ است دفن اموات است در زمین نه سوزاندن، نه به دریا ریختن، نه با مومیایی روی زمین نگه داشتن.
پرسش:...
پاسخ: بله، بیرون قرار بدهیم یعنی ما ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ اما بعد از مدّتی هم دفن شده بالأخره دیگر، حالا آنها احیاناً می‌گیرند با مومیایی روی زمین نگه می‌دارند مطلب دیگر است آنکه فرمود این است که سایر ابدان را آب بُرد ولی ما به آب دستور دادیم این بدن را در یک کناره و کرانهٴ ساحلی نگه بدارد تا دیگران ببینند و عبرت بگیرند. خب، پس اصل سنّت الهی دربارهٴ ابدان میّت دفن آنهاست ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾.
زنده به گور شدن فطرت در اثر هوا و هوس:
بعد فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ وقتی روح انسان در اثر قساوت خود را به شهوت و غضب سپرد فرمانروای مطلق در درون انسان می‌شود غضب یا شهوت زیرا آن عقل یا دفن شده است که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ یا به بند کشیده شده است که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» اگر نَفْس غالب شد این عقل را یا به بند می‌کشد به اسارت خود در می‌آورد طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) یا این را زنده به گور می‌کند طبق بیان سورهٴ «شمس» و سایر آیات دیگر که دسیسه می‌کنند، مدسوس می‌کنند یعنی این خاکها را کنار می‌برند چیزی را داخل آن دفن می‌کنند بعد روی آ‌ن خاک می‌ریزند این را می‌گویند دسیسه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این الفِ او تبدیل شده از یاء است و یاء هم تبدیل شده از سین است اصلش در باب تفعیل «دَسَّسَ» بود بعد شده «دسّا» خب این ‌«‌دسّس» صیغهٴ تفعیل ‌«دَسَّ‌‌» است ‌«دَسَّ‌‌» یعنی دسیسه کردن آن ثلاثی مجرّد است این ثلاثی مزید است ‌«دَسَّس و دسّ‌» یعنی دسیسه کرد، دسیسه کرد یعنی چیزهایی را کنار زد این در وسط دفن کرد و رویش هم خاک ریخت یا غبار ریخت یا بهانه‌های دیگر که مدفون بماند.
ظهور عواقب زنده به گور شدن فطرت در قیامت:
برخیها با روح خود دسیسه می‌کنند این فطرت را آن زیر دفن می‌کنند این فطرت البته همیشه زنده است از بین نمی‌رود چون فطرت اگر از بین رفتنی بود و می‌مُرد و رخت برمی‌بست اینها که در قیامت به صورت حیوان محشور می‌شدند دیگر عذابی نبود برای اینها الآن وقتی انسان وارد باغ‌وحش می‌شود هم آن طوطی و طاووس از زندگی‌شان لذّت می‌برند هم زاغ و زغن و مار و عقرب و گراز و امثال اینها این طور نیست که یک مار از مار بودن یا گراز از گراز بودن رنج ببرد که آن هم تغذیه دارد، تنمیه دارد، تولید دارد، گفت و شنود دارد، خنده دارد، نشاط دارد مثل طاووس، اگر کسی آن فطرت را از بین ببرد و حیوانِ محض در قیامت محشور بشود دیگر عذابی نیست برای او تمام یعنی تمام دشواریها این است که این انسانیّت به غُل و زنجیر کشیده شده و زنده به گور شده و هست و می‌فهمد و رنج می‌برد و این انسانی است که به صورت حیوان در آمده آن وقت تمام عذاب برای اوست اگر این فطرت اگر آن انسانیّت این از بین برود خب عوارض ذاتی خنزیر و خوک با او سازگار است این دیگر رنجی نیست این دیگر عذابی نیست این از دشوارترین از صعب و مستصعب‌ترین مسئلهٴ معاد است که اینها که حیوان می‌شوند که کاریکاتور نیست که واقعاً حیوان می‌شوند اگر واقعاً حیوان می‌شوند خب چه رنجی است چه عذابی است اما این «انسانٌ حیوانٌ» که انسان که گفتند نوع متوسّط است نه نوع‌الأنواع و جنس است نه نوع اخیر و تحت انسان چهار نوع دیگر است این از پیچده‌ترین مسائل حرکت جوهری است که تا گوشه‌ای بتواند مسئله اینکه این شخص انسانٌ واقعاً و حیوانٌ واقعاً رنج می‌برد چه اینکه در مسئلهٴ ربا هم گفته شد در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا﴾ کذا و کذا این رباخوار، عاقلٌ مجنونٌ، حقیقتاً عاقل است مثل عقلای دیگر و حقیقتاً دیوانه است مثل دیوانه‌های دیگر جنون در دنیا در عرض عقل است انسان یا عاقل است یا مجنون، اما جنون در معاد در طول عقل است این عاقلٌ مجنونٌ اگر انسان، جنس شد نه نوع اخیر، اگر تنها نوع متوسّط است نه نوع‌الأنواع پس تحت الإنسان انواعِ حقیقی است اگر انواع حقیقی است این شخص حقیقتاً انسان است و حقیقتاً حیوان، حقیقتاً عاقل است و حقیقتاً مجنون الآن وقتی کسی به تیمارستان می‌رود به آن آسایشگاه عقب‌افتاده‌ها می‌رود خب آنها حرکاتی انجام می‌دهند که بستگانش رنج می‌برند ولی خود آنها چه رنجی دارند آنها که نمی‌فهمند این حرفها بد است این کارها بد است که چون عاقل نیستند از حرکات جنون‌آمیز خود خجالت نمی‌کشند اما تمام پیچیدگی در این است که انسانِ رباخوار عاقل است می‌فهمد دارد چه کار می‌کند و دیوانه‌وار سر از قبر برمی‌دارد بعد این عذاب شروع می‌شود.
پرسش:...
پاسخ: همین، فطرتِ دیوانه مستورِ مستور است لذا مذکور نیست لکن در معاد کاملاً این فطرت مشهود است و مذکور است این شخص عاقلٌ همه چیز را می‌فهمد و مجنونٌ این شخص انسانٌ همه چیز را می‌فهمد و قِرَدٌ ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ از پیچیده‌ترین مسائل معاد این است وگرنه اگر انسان به صورت حیوان در بیاید خب عوارض ذاتی هر نوعی برای او لذیذ است اینکه تلخ نیست.
انکار فرعون با یقین به الهی بودن معجزات:
به هر تقدیر فرمود اگر انسان به اینجا رسید معجزات فراوانی را هم ذات اقدس الهی به وسیلهٴ یکی از انبیای اولواالعزم نشانش بدهد او ایمان نمی‌آورد این تعبیر ﴿کلَّها﴾ یک، تعبیر ﴿آیَاتِنَا﴾ که جمع است و مضاف دو، همه نشان آ‌ن است که تمام معجزات بیّن و روشن وجود مبارک موسای کلیم را فرعون دید و ایمان نیاورد گرچه هنوز سخن از ارائه آیات به میان نیامده ولی در جمع‌بندیها قرآن کریم وقتی قصّهٴ فرعون را ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا﴾ با اینکه هنوز مسابقه و امثال ذلک شروع نشده در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» هم مشابه این آمده است فرمود آیهٴ 41 به بعد ﴿وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ٭ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا﴾ تمام آیاتی که لازم بود ما نشانش بدهیم نشان دادیم و او ایمان نیاورد علمی که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده که وجود مبارک موسی فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ یک، یقینی که در سورهٴ «نمل» آمده ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ دو، همان علم و یقین حصولی است که از اینها در حوزه و دانشگاه کم نیست آن یقینِ شهودی مقدور اینها نیست مقدور کسی است که در عقلِ عملی این راههای خاصّ خودش را طی بکند نعم، برای ضِعاف یا برای اوساط از مؤمنین گاهی رهگذر چیزهایی پیدا می‌شود اما به همان اندازه‌ای که اینها راهِ مستقیم را طی کردند لحظه‌ای ممکن است یک فیض الهی نصیبشان بشود حالا یا در رؤیا یا در حالت مَنامی.
عواقب اسارت نفس و آثار امیر شدن بر شیطان:
همهٴ این نیرویی که تشخیص می‌دهد و فرمانروایی را به عهده می‌گیرد این را انسان به بند کشیده این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» جنگ است دیگر انسان در جنگ چه کار می‌کند اسیر می‌گیرد دیگر، اگر کسی شهوت و غضب را اسیر گرفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود شیطان را من مسلمان کردم نه مسلمان یعنی موحّد است و یعنی شهادت می‌دهد یعنی مُسلِم، مُنقاد، مطیع کردم «إن الله أعاننی علی شیطان حتی أسلم علی یَدَیَّ» شهوت این طور است، غضب این طور است اولیای الهی قوای خود را تعطیل نمی‌کنند که بشود رهبانیّت تعدیل می‌کنند که می‌شود حق همهٴ این کارها سرِ جایش محفوظ است و تعطیل نمی‌کنند اما در مسیر اصلی دور می‌زنند خب اگر کسی عقل را به بند بکِشد آن که فتوا می‌دهد الآن در بند است آن که داور است الآن زیر زمین است زیر خاک است آن وقت چه کسی میدان‌دار باشد لذا آنها خودشان می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ذات اقدس الهی هم فرمود: ﴿ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ این طور هستند دیگر این ﴿کُلَّهَا﴾ که در این آیه و در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» آمده ناظر به این است که ـ معاذ الله ـ انسان به جایی می‌رسد که معجزات بیّن الهی را هم که ببیند ایمان نمی‌آورد.
بهره‌مندی فرعون از استخفاف بنی‌اسرائیل:
خب، ﴿فَکَذَّبَ وَأَبَی﴾ بعد هم چون شستشوی مغزی داد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ اوّلین کاری که کرد این بود مستحضرید که در آن روزگار فراهم کردن سواد مقدور همه نبود هر کسی حق نداشت سواد تحصیل کند در ایرانِ سابق هم همین طور بود تحصیل سواد مربوط به یک گوشهٴ خاصّی بود عدّه‌ای حق داشتند درس بخوانند بقیه باید کارگری می‌کردند در خود مصر هم همین طور بود این بنی‌اسرائیل باید کارگری می‌کردند، ساختن اهرام و امثال اهرام به عهدهٴ اینها بود باید بردگی می‌کردند، کارگری می‌کردند و مانند آن بقیه که آل‌قِبط بودند قِبطی بودند آنها را هم شستشوی مغزی داد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ آن وقت حکومت بر مردم جاهل هم کارِ سهلی است ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ با «فاء» تفریع فرمود چون شستشوی مغزی داد قوم خود را آنها را خَفیف‌العقل، تهی‌مغز کرد از او اطاعت کردند حالا اینها بعضیها به اصطلاح کلیدداران بُتکده بودند در عبادتگاهشان در معبدشان که بت‌پرستی بود و عبادتگاهشان که بتکده بود به آن سَمت و سو متوجّه بودند اهل بتکده و بت‌پرستی و اینها بودند بعضیها ملّی بودند بعضیها هم فکر مذهب داشتند هر کسی را فرعون با راهی شستشوی مغزی می‌داد به آن متولّیان بتکده که می‌رسید می‌گفت ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ به اینها که به اصطلاح وطنی بودند می‌رسید می‌گفت که ﴿یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾ به آنهایی که به حسب ظاهر به تمدّن مصر فکر می‌کردند می‌گفت که من می‌ترسم ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ هر کسی را با بهانه‌ای شستشوی مغزی داده بود آن وقت از اینها هم اطاعت گرفته حرفِ فرعون نسبت به مردم یکسان نبود ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ را به هر کسی نمی‌گفت به آن لاابالیهای مصر نمی‌گفت به آنهایی که بالأخره به سَمت بتکده رابطه‌ای داشتند می‌گفت، ﴿وَیَذْهَبَا﴾ یعنی موسی و هارون ﴿بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ آن را هم به کسانی می‌گفت که طرفدار فرهنگ مصر بودند، تمدّن مصر بودند و مانند آن اینهایی هم که به حسب ظاهر به آب و خاک علاقه‌مند بودند می‌گفتند: ﴿لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾
بهانه‌های فرعون در عدم پذیرش رسالت موسای کلیم(علیه السلام):
خب با این بهانه‌های گوناگون مردم را فریب داد گفت که ﴿أَجِئْتَنَا﴾ این ﴿أَجِئْتَنَا﴾ تو آمدی برای آن است که وجود مبارک موسای کلیم مدّتی مصر را ترک کرده بود رفته بود مدین و تازه از مدین برگشت حالا این گفته شما تازه آمدی می‌خواهی ما را از سرزمینمان بیرون کنی این ﴿أَجِئْتَنَا﴾ برای آن جهت است وگرنه اگر موسای کلیم مرتّب در همان‌جا بود دیگر فرعون نمی‌گفت تو آمدی که ما را از سرزمینمان بیرون کنی.
﴿لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾ و آنچه ادّعا کردی دوتا ادّعا کردی و هر دو باطل است ـ معاذ الله ـ یکی گفتی این جریان عصا و جریان ید بیضا و اینها معجزه است خیر این معجزه نیست این سِحر است، یکی اینکه گفتی از طرف خداست خیر از طرف خدا نیست و از طرف خودت است ﴿بِسِحْرِکَ﴾ ‌«لا بإعجاز الله‌» تو که دو ادّعا کردی گفتی ﴿بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ این نه آیه است نه مِن الله بلکه سِحر است و مِن موساست چون در آیات قبل این‌چنین وجود مبارک موسای کلیم ادّعا کرد طبق دستور خدا فرمود: ﴿قَدْ جِئْناکَ﴾ یعنی من و برادرم آمدیم ﴿بِآیَةٍ﴾ یک، ﴿مِّن رَّبِّکَ﴾ دو، این آیه است معجزه است و از طرف خدا این هر دو را انکار می‌کند می‌گوید ﴿أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ﴾ یعنی این آیه نیست معجزه نیست سِحر است اولاً، مِن الله نیست مِن موسی است این ثانیاً ﴿بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی﴾ حالا که این است ما هم راهش را بلدیم. در جریان معجزه لازم نیست در مناظره اگر کسی برنده نشد بهتر از او نیاورد اعجاز ثابت بشود در مناظره‌ها در گفتگوها در گفتمان بالأخره کسی باید برنده بشود حرف آخر را بزند در تَحدّی لازم نیست که یکی حرف آخر را بزند همین که مثل این را بیاورد و برنده‌ای نداشته باشد این شکست‌خورده است برای اینکه این ادّعا دارد این معجزه است یک، و ادّعا دارد که مثل ندارد دو، اگر مماثل پیدا بشود شکست می‌خورد دیگر لذا قرآن کریم فرمود: ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ نه اینکه بهتر از این بیاورید حالا اگر کسی بهتر از این نتوانست بیاورد مثل این بیاورد بالأخره پیروز است در مناظره‌ها آوردن مِثل، دلیل بر پیروزی نیست برای اینکه این ادّعای عادت دارد آن هم یک امر عادی آورده در همهٴ مسابقه‌ها این طور است می‌گویند در این مناظره در این کُشتی در این بازی کسی برنده نبود اما در جریان اعجاز اگر کسی مثل این بیاورد یقیناً برنده است برای اینکه اگر این معجزه باشد مماثل ندارد لذا فرعون گفت ما هم مِثلش را می‌آوریم چون سِحر است ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ﴾ مثل این که تعبیر با آن تنوین خاص یک، آوردن مثل دو، همه نشانهٴ تحقیر داعیهٴ موسای کلیم است.
معنای ‌«‌موعد» در آیهٴ ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾:
﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَکَاناً سُوی﴾ این با فاء تفریع و لام قسم و نون تأکید ثقیله و تنوین تحقیر در ﴿بِسِحْرٍ﴾ و کلمهٴ ﴿مِّثْلِهِ﴾ همهٴ اینها نشان می‌دهد که کاری که تویِ موسی کردی از ما هم برمی‌آید این چیز مهمّی نیست در جریان آن مناظره و مسابقه هم تعبیرات تندی دارد گفت تو انتخاب بکن هر جا که انتخاب بکنی ما برای مناظره حاضریم این خودش پیشنهاد نمی‌دهد پیشنهاد را به موسای کلیم واگذار می‌کند که نشان بدهد ما هم بلدیم ﴿فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً﴾ که ‌«‌لا نخلف» ما آن موعِد را ﴿وَلاَ أَنتَ﴾ نه تو آن موعِد را خُلف بکنی یعنی نه ما خلف وعده بکنیم نه تو، در این ﴿مَوْعِداً﴾ چندتا بحث شده یکی اینکه موعِد اسم زمان است اسم زمین است، اگر اسم زمان است با ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ هماهنگ است ولی با ﴿مَکَاناً سُوی﴾ هماهنگ نیست یک، با ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ هماهنگ نیست دو، مگر زمان را آدم خُلف می‌کند، اگر اسم مکان باشد با ﴿مَکَاناً سُوی﴾ هماهنگ است ولی ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ با او هماهنگ نیست یک، با ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ هم هماهنگ نیست دو، مگر آدم مکان را خلف می‌کند الاّ ولابد باید اسم زمان نباشد، اسم مکان نباشد مصدر باشد که موعِد به معنای وَعد باشد تا خُلف‌پذیر باشد تا بگوییم ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ ما خُلف وعده نکنیم شما هم خلف وعده نکنید
بررسی دلالت ‌«‌موعد» بر زمان و مکان وعده:
خب، این ناچار بعضی از کلمات را باید ما مضاف بگیریم بگوییم محذوف است ﴿مَوْعِدُکُمْ﴾ یعنی زمان یا مکان این هیچ منافاتی ندارد اگر بگوییم مکان به قرینهٴ ﴿مَکَاناً﴾ اگر بگوییم زمان به قرینهٴ ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ اما ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ یعنی این موعِد را ما به معنی وَعْد بگیریم که با ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ هماهنگ باشد آ‌نجا که دارد ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ یعنی ‌«زمانُ وعدکم یوم الزینه‌» آ‌نجا که دارد ﴿مَکَاناً﴾ که خودش ﴿مَکَاناً﴾ را مشخص کرده پس ما ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ مشکلش را حل می‌کنیم که موعِد به معنی همان مصدر است یعنی وعد، ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ که دارد یعنی زمان وعد شما ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ است آن روز است یا زمان وعد شما در آ‌ن مکان است چون موعِد هم به معنای زمان هم آمده هم به معنای مکان لذا این آقایان گفتند ﴿مَوْعِداً﴾ به چه معناست در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 81 به این صورت آمده است که ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ﴾ که اینجا موعِد به معنی اسم زمان است یا در بعضی از آیات دارد که موعدشان جهنم است که اسم مکان است ولی موعِد به معنی اسم زمان، موعد به معنی اسم مکان داریم لکن با ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ هماهنگ نیست چون ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ خُلف به آن موعد به معنای مصدر برمی‌گردد آدم خلف وعد نمی‌کند نه خلف زمان یا خلف مکان بنابراین اگر ما ‌«موعد‌‌» را به معنی وعد بگیریم با ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ﴾ هماهنگ می‌شود ثانیاً و چه حاجتی به اینکه ما زمان تقدیر بگیریم، مضاف تقدیر بگیریم چون آخر کلمه تکرار شده است این استعمال لفظ در اکثر از معنا که نیست گرچه استعمال لفظ در اکثر از معنا حق است و جایز اما این از آن قبیل نیست این دوتا لفظ است در جای اول به معنای مصدر در جای دوم به معنای اسم زمان اگر فرموده باشد ﴿مَوْعِداً﴾ همان معنی مصدری است یعنی وعده‌ای بده که ﴿لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَکَاناً سُوی﴾ بعد در تعبیر دیگر در جملهٴ دیگر فرمود: ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ یعنی زمان وعده این است خب اگر موعِد اول مصدر باشد موعد دوم اسم زمان باشد چه محذوری دارد اگر هم محذوری در کار باشد با حذف مضاف مسئله حل است خب، پس موعِد به معنای زمان آمده به قرینهٴ آیهٴ 81 سورهٴ مبارکهٴ «هود» ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ﴾ به معنای اسم مکان هم آمده برای اینکه دارد موعدشان جهنم است ﴿فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ﴾ این آورن ﴿نَحْنُ﴾ هم برای اینکه ما هرگز تخلّف نمی‌کنیم خودشان را مقتدر نشان می‌دهند ﴿وَلاَ أَنتَ﴾
ویژگی زمان و مکان وعده حضرت موسی(علیه السلام) با فرعونیان:
بعد می‌فرماید حالا جایی که می‌خواهید قرار بدهی جایی باشد که وسط شهر باشد که همه بتوانند به آسانی به آن دسترسی داشته باشند برای همه مستوی باشد یک، و میدانی هم باشد که دیدش برای همه تماشاچیها علی‌السویه باشد جایی که فراز و نشیب داشته باشد، جدار داشته باشد، درخت داشته باشد، تپّه ماهوری داشته باشد که بعضیها ببینند بعضیها نبینند نباشد یک مکان مسطّح مستوی که همهٴ تماشاچی ببینند آنجا را انتخاب بکنید این برای زمان، وجود مبارک موسای کلیم تتمّه‌اش را ذکر کرده فرمود نه تنها جایی را انتخاب بکنیم که همهٴ مردم در آنجا باشند شما همهٴ مردم در روز عید یک جایی می‌روید ما همان‌جا را انتخاب می‌کنیم روز عید که همهٴ شما جمع می‌شوید جایی جمع نمی‌شوید که تپّه ماهوری داشته باشد، درخت داشته باشد، دیوار داشته باشد یکدیگر را نبینید که یک جای بازی است این یک میدان وسیعی است این یک، چیزی که من اضافه می‌کنم این است که در روز زینت باشد که روز تعطیلی است دو، روز تعطیلی هم اول روز و آخر روز هم نه، وسط روز که همه فرصت حضور داشته باشند عندالضّحی یعنی ساعت ده به بعد مثلاً که به آن می‌گویند برخیها چاشت این ﴿ضّحَی﴾ یعنی چاشت شد یعنی خیلی روشن است این سه، پس زمانش روز عید رسمی شما، مکان هم همان میدان بزرگ شما، ساعتش هم ساعت ﴿ضّحَی﴾، ﴿ضّحَی﴾ یعنی ده به بعد نه اول روز نه آخر روز که بعضیها معذور باشند ﴿قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ حالا بعضیها گفتند که آنها هم نوروز داشتند و مانند آن، بالأخره یک عید رسمی در میدان بزرگ مصر ﴿قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ یک، مکان که مشخص شد ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾ نه صبحاً، نه عشیةً و نه غدوةً نه صبح زود و نه پایان روز ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾ این قرارداد بسته شد.
ناتوانی و مقابله فرعون در برابر معجزات الهی:
اشاره شد که اگر بیش از این بخواهی حرف بزنی زبان‌درازی کنی ـ معاذ الله ـ زندانت می‌برند آیهٴ 29 سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت بود ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ این همان قدرت‌نمایی‌اش را کرده لکن عصا نگذاشت که او قدرت‌نمایی‌اش را ادامه بدهد وجود مبارک موسای کلیم فرمود چه حرف می‌زنی ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ ٭ قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ٭ فَأَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ﴾ وقتی اژدها دهن باز کرد او دهن بست وگرنه اول دهن فرعون باز بود گفت ما شما را زندانی می‌کنیم وجود مبارک موسی با عصا دهنِ او را بست فرمود چه مرا زندانی می‌کنی من معجزه آوردم گفت کجاست؟ یک دفعه دیدند اژدها پیدا شد وگرنه او که مهلت نمی‌داد وجود مبارک موسی به طور عادی در زمین مصر حرکت کند از همان اول گفت ﴿لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ آن هم با نون تأکید ثقیله آنچه جلوی او را گرفت همین جریان اژدها بود دیگر فرمود: ﴿فَأَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ﴾ این برای اژدها، ﴿وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ﴾ این برای ید بیضا در همان فرصت در سورهٴ «شعراء» فرعون به آ‌ن درباریانش گفته ﴿إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ ٭ یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ﴾ حالا جلسهٴ مشورتی گرفتند این ائتمار، ائتمار یعنی مشورت مُئتمَر یعنی مجلس شورا ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ﴾ یعنی دارند مشورت می‌کنند اینها مشورت کردند که ما با این ساحر چه بکنیم آنها هم گفتند که تو ﴿أَرْجِهِ وَأَخَاهُ﴾ یعنی «أخِّرهُ» یعنی فعلاً دست نگهدار ﴿وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ ٭ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ ٭ فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ﴾ این حرفها را در دربار زدند بعد تصمیم گرفتند که این مصوّبه را اجرا کنند و سَحره را دعوت کنند از سراسر مصر آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است همهٴ قضیه نیست یک، مُنسجم هم نیست دو، بلکه در هر سور‌ه‌ای به مناسبت آن سور‌ه بخشی از این قصّهٴ مبسوط وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) را ذکر می‌کند این سه، وگرنه قصّهٴ حضرت موسی نظیر قصّهٴ حضرت یوسف(سلام الله علیهما) به صورت منسجم در قرآن کریم نیامده قصص سایر انبیا هم همین طور است در هر جایی به گوشه‌ای از زوایای آن قصّهٴ بزرگوار نقل می‌کند خب.

گفتگوی موسای کلیم(علیه السلام) با ساحران قبل از مناظره:
اینکه فرمود: ﴿قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾ اینکه ﴿فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ﴾ تمام نقشه‌هایش را جمع کرده ﴿ثُمَّ أَتَی﴾ به میدان آمده. وجود مبارک موسای کلیم چون تنها برای فرعون و آل‌فرعون موعظه نمی‌کرد و برای آنها سخنرانی نمی‌کرد این سَحره‌ای هم که جمع شدند قبل از اینکه با آنها به مناظره بپردازد به مباحثه پرداخت فرمود: ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ من گفتم معجزه است شما می‌گویید سِحر است، من گفتم کارِ خداست شما می‌گویید کارِ موساست شما به خدای سبحان اِفترا بستید کاری که او کرد می‌گویید نکرد، معجزه‌ای که او داد می‌گویید نداد چرا افترا می‌بندید ﴿لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ این هم دروغ است هم فِریه، دروغ است چون مطابق با واقع نیست افتراست برای اینکه کاری که او کرده می‌گویید نکرده کاری که من نکردم می‌گویید کردی من سِحر نکردم می‌گویید سِحر کردی، او معجزه آورده می‌گویید نیاورده خب، ﴿وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی﴾ این را مستحضر باشید هر کس به خدا فِریه بست خِیْبِه و خسارت دامنگیر او می‌شود این سرمایه‌اش را می‌بازد یک، بعد شما را اِسحات می‌کند اسحات یعنی پوستتان را می‌کَند ببینید این درخت را وقتی پوست کَندند بدون اینکه کسی این را قطع بکند کم کم می‌خشکد چون این درخت از راه این پوست تغذیه می‌کند نفس می‌کشد سُحْت یعنی پوست، پودرتان می‌کنند، پوستتان را می‌کَنند حرام را حرام گفتند چون انسان از تصرّف در او محروم است یک، سُحت گفتند برای اینکه پوست آدم را می‌کَند آدم را می‌خُشکاند این کارِ حرام، مالِ حرام هر جا راه پیدا کرده مخصوصاً رشوه فرمود ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ این خاصیّتش همین است که آدم را پودر می‌کند، نرم می‌کند، خشک می‌کند، از بین می‌برد خدای سبحان مُسحِت است پوستتان را می‌کَند این کار را نکنید این معنای اِسحات است آن سُحتی که دربارهٴ رشوه گفته شده یعنی حرامی که پوست‌کَن است بالأخره ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ اینجا هم ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ از همین باب است ﴿فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی﴾ حالا اینها نتیجهٴ مشورتی بود که درباریان فرعون کردند بعد هم نصیحتی بود که وجود مبارک موسای کلیم نسبت به آنها اعلام می‌کند.
ظهور کرامت‌های امیرمؤمنان(علیه السلام) به برکت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم):
اما برخی از سؤالهایی که مربوط به گذشته است آ‌نچه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قبل از میلاد، حین میلاد، بعد از میلاد کرامتهایی از آن حضرت درست شد در صورت صحّت روایت «حقٌّ لا ریب فیه» این یک مطلب. مطلب دیگر این است که تمام این برکات چه قبل از میلاد، چه حین‌المیلاد که در کعبه به دنیا آمده چه بعدالمیلاد همهٴ اینها به برکت آن فیض اول و صادر نخستین یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این هم مطلب دوم.
اهمیت کتابت در کتاب و سنّت:
مطلب دیگر اینکه پیشینیان برای نوشتن حرمت خاصّی قائل بودند چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قَیِّدوا العلمَ بالکتابة» بعد فرمود: «استعن بیمینک» بعد وجود مبارک امام صادق به بعضی از شاگردان مخصوصشان فرمود: «فإن مِتّ فَوَرِّثْ کُتُبک بَنیک» طوری زندگی کنید که بعد از مرگ شما چند نسخه خطّی شما را بچه‌های شما ارث ببرند شما هم مورّث این امور باشید حالا سنگی، آجری را به ارث گذاشتید حرف دیگر است اما میراث فرهنگی ما چیز دیگر است «فإن مِتَّ فَوَرِّث کُتبک بَنیک» طوری باشد که چهارتا کتابی نوشته باشی، چهارتا مقاله‌ای نوشته باشید که بچه‌های تو آن کتابهای تو را، نسخه‌های خطی تو را، آ‌ن رساله‌های تو را ارث ببرند این بیانات وجود مبارک پیغمبر، سفارشهای آنها و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) باعث شد که حتّی علمای عامّه هم سعی می‌کردند از کتابت بعد از گذشت و محرومیّت و ممنوعیت حمایت بکنند احمد حنبل می‌گوید که روزی من در محضر شافعی نشسته بودم چون آن روزها با قلم و مرکّب و دوات کار می‌کردند مقداری مرکّب روی لباسم ریخته بود من این لباسم را جمع می‌کردم که کسی نبیند شافعی گفت چرا این کار را می‌کنی کسی که دستش مرکّبی نیست، لباسش مرکّبی نیست معلوم می‌شود او کاری را با نوشتن ندارد چرا این زینت را مستور می‌کنید شما باید اهل کتاب و کتیبه و نوشتن و تحریر باشید این ﴿فِی کِتَابٍ لاَّ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَی﴾ منشأ همهٴ این برکات است که سؤال کردند خب خدا چه حاجت به نوشتن اینکه وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود مؤمن وقتی مؤمن است که سنّت الهی در او باشد، سنّت پیغمبر در او باشد، سنّت امام در او باشد همین است آن حدیث نورانی در حدّ تمثیل ذکر شده نه تعیین، نه یعنی همان سنّت عالم‌الغیب را باید داشته باشد سُنن دیگر را نداشته باشد این طور نیست اخلاق الهی را، سُنن الهی را که در حدّ فیض و وجه خداست مؤمن باید داشته باشد این «تَخلّقوا بأخلاق الله» این است این روایتی که در تحف‌العقول از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده است به عنوان نمونه است در مقام تحدید نیست که همین سه خصوصیت و خصلت را باید داشته باشد وقتی که سنّت الهی، سنّت الهی این است که ضبط می‌کند با اینکه نیازی به ضبط کردن ندارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن