- 371
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 تا 84 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 77 تا 84 سوره طه"
مدّت حضور حضرت موسی(علیه السلام) در مصر
رفع موانع هجرت بنیاسرائیل در پرتو معجزه
قادر بودن خداوند بر هدایت مؤمن و ضلالت ملحد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لاَّ تَخَافُ دَرَکاً وَلاَ تَخْشَی ﴿77﴾ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ﴿78﴾ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی ﴿79﴾ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی ﴿80﴾ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی ﴿81﴾ وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی ﴿82﴾ وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی ﴿84﴾
مدّت حضور حضرت موسی (علیه السلام) در مصر:
بعد از پیروزی وجود مبارک موسای کلیم در آن مبارزه و مناظره سالیان متمادی طول کشید طبق نقل برخی از مفسّران بیست سال طول کشید ولی اثبات این بیست سال شاید آسان نباشد در بحث روایی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذیل آیهٴ 130 این روایات گذشت که یک سال بعد از پیروزی چه حادثهٴ تلخی برای قوم فرعون پیش آمد سال دوم چه حادثه، سال سوم چه حادثه همان که فرمود جَراد و قُمّل و ضفادع و دَم اینها در سالهای گوناگون بود در آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ﴾ این سِنین به معنای سالها نیست کما مرّ. سِنَه یعنی قحط و عذاب الهی و مانند آن. سالی که در عذابی اتفاق میافتد میگویند سَنهٴ قَحط، سال خشکسالی، سال کمبارانی یکی از سالها سال دَم بود که این آب را بنیاسرائیل میگرفتند آب بود استفاده میکردند فرعونیان میخواستند بگیرند خون میشد که دَم یکی از عذابهایی بود که خدای سبحان در این سالهای میانی بر قوم فرعون مسلّط کرد، بنابراین بین مبارزه و مناظره و موفقیّت وجود مبارک موسای کلیم تا جریان حرکت کردن و بیرون رفتن و مهاجرت از مصر چندین سال طول کشید و اما اینکه در تفسیر ابیالسعود و مانند آن آمده که بیست سال فاصله شد البته این نیازمند به تحقیق بیشتر و روایت معتبرتری است. خب، فرمود لذا این عطف مفرد بر مفرد یا عطف جمله بر جمله نیست بلکه عطف جریان بر جریان است «واو» که با «لام» قسم به کار رفت ﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا﴾ یعنی به دنبال آن.
مطلب بعدی آن است که جریان اهرام مصر و اینها که صبغهٴ قبرستانی دارد در قسمت غرب مصر قرار داشت و این رود بزرگ نیل هم تقریباً در قسمت غربی مصر قرار دارد منتها شُعب و شاخههای فرعی این رود بزرگ نیل در بسیاری از مناطق مصر جاری است که فرعون که گفت ﴿هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾ برای آن شاخههای فرعی این رود عظیم نیل است که به زیر قصر او میآمد.
مطلب دیگر اینکه از رود نیل به عنوان یَم یاد شده است یعنی آبِ فراوان اما از او به دریا تعبیر نشد در جریان القای بدن مطهّر وجود موسای کلیم در صندوقچهای و القای آن صندوقچه سخن از یَم هست نه سخن از بحر ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ بر رود نیل بحر اطلاق نشده یَم اطلاق شده اما یَم بر دریا هم اطلاق میشود این هم یک مطلب.
مسیر هجرت حضرت موسی(علیه السلام):
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم حالا بعد از بیست سال یا کمتر از این صحنه گذشت در اثر فشار فرعونیها مجبور به مهاجرت شد مهاجرت هم به حسب ظاهر به غرب مصر نبود به شرق مصر بود شرق مصر باید از دریای احمر از دریای سرخ بگذرد تا به سرزمین سینا یا صحرای شام برسد مادامی که در این محدوده باشد در تحت قدرت و اسارت و نفوذ سلطنتی فرعون است اگر از دریا بگذرد وارد صحرای سینا یا شام بشود دیگر از منطقهٴ نفوذ فرعون بیرون است چه اینکه در جریان مدین هم همین طور است مدین منطقهای در شمال حجاز هست یا نزدیک سرزمین شام هست دربارهٴ مدین که آنجا وجود مبارک شعیب دامداری مختصر داشت از چاهی هم آب میگرفتند آن در شمال حجاز یا در جنوب شام بود بالأخره طرف شرق دریای احمر بود حالا وجود مبارک موسای کلیم آن سفر را چگونه طی کرد آیا با فاصلههای طولانی از راه خشکی خودش را به مدین رساند که بعد با خستگی عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ یا از راه کِشتی رفت چون جریان کشتی آنجا رواج داشت در جریان برخورد وجود مبارک موسای کلیم و خضر(سلام الله علیهما) که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت آنجا سخن از کشتیرانی و عبور با کشتی از منطقهای به منطقهٴ دیگر و در مجمعالبحرین برخورد با خضر و سوار کشتی شدن و ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾ و سوارخ کردن کشتی و امثال ذلک است در دو جای سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که قبلاً گذشت از جریان کشتی و سوار کشتی شدن و اینها مطرح شد خب، آیا وجود مبارک موسای کلیم از راه کشتی خودش را به مدین که شمال حجاز یا جنوب شام است رساند یا نه، از راههای خشکی در درازمدت خودش را به مدین رساند به هر تقدیر مدین در قلمرو نفوذ فرعون نبود لذا وجود مبارک شعیب بعد از اینکه موسی(سلام الله علیهما) آمد گفت ﴿نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اگر مدین یک روستا یا شهری از منطقهٴ وسیع مصر بود باز هم تحت نفوذ فرعون بود وجود مبارک موسای کلیم چگونه میتوانست نجات پیدا کند.
رفع موانع هجرت بنیاسرائیل در پرتو معجزه:
بنابراین این راهها را وجود مبارک موسای کلیم پشت سر گذاشته پس آن دوران کودکیاش با یم آشنا شد نه با بحر و رود نیل هم در قسمت غرب مصر جریان داشت حالا البته شهر که توسعه پیدا کرد ممکن است که آن طرف هم ساخت و ساز بشود، این طرف هم ساخت و ساز بشود ولی بالأخره نقشههایی که قبلی نشان میدادند نیل در قسمت غرب قاهره قرار داشت در بحثهای دیروز گذشت که اگر در جریان حفر خندق میخواستند الآن کسی اشکال بکند که چگونه اطراف مدینه با این وسعت اینها خندق کَندند مدینهٴ آن روز که با مدینهٴ الآن یک مساحت نداشت خب 1400 سال قبل یک محدودهٴ کمتری بود و مانند آن مصر هم در چندین قرن قبل یک محدودهٴ کمتری داشت دیگر ولی وجود مبارک موسی در یَم افتاد نه در بحر احمر یعنی در دوران کودکی لذا در قرآن از جریان القای صندوقچه به آب به یَم تعبیر شده است نه بحر اما در اینجا گاهی یم هست گاهی بحر چون بر بحر، یم هم اطلاق میشود حالا اینها میخواستند از دریا بگذرند سابقهٴ عبور از دریا را هم داشتند برای اینکه در جریان برخورد با خضر به مجمع البحرین رسیدند از دریا با کشتی عبور کردند به طور عادی اما الآن که با این جمعیّت فراوان میخواهند هجرت کنند و از دریا بگذرند از نفوذ فرعون خارج بشوند مهاجرت کنند باید این راه طولانی را طی کنند. دوتا مشکل سرِ راه اینهاست غیر از آن ارتش فرعون یکی راه دریایی، یکی طولانی بودن این راه خب چگونه این دریای به این وسعت را درست است دریاچه است دریای مصطلح نیست اما یک راه طولانی دارد دیگر چگونه این راه را در کوتاه مدت طی کنند و چگونه سفر دریایی را بدون کشتی طی کنند هر دو با اعجاز الهی حل شده است.
قادر بودن خداوند بر هدایت مؤمن و ضلالت ملحد:
هم خدایی که دریا را به صورت جادهٴ خشک در میآورد تواناست که اینها را در مدّت کوتاه از دریا عبور بدهد هم همین خدا تواناست اینها که بیراهه رفتند با مشاهدهٴ همهٴ این معجزات به دنبال سامری راه افتادند اینها را چهل سال سرگردان کند یعنی خدای تعالی، تواناست که یک شَبِه ره صد ساله را هدایت کند یک، دو خدای تعالی تواناست ره یک شبه را چهل سال معطّل کند چه اینکه کرد این برای مؤمن این برای ملحد، اگر یک شبه ره صد ساله میرود به خرق عادت است، اگر چهل ساله ره یک شبه را باید برود آن هم خرق عادت است همین خداست دیگر مگر آن وادی چقدر راه بود اینها مرتب شبانه راه میرفتند صبح میدیدند سرِ جای خودشان هستند گاهی انسان چهل سال زحمت میکشد میبیند چیزی نفهمید گاهی یک شبه ره صد ساله میرود «یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود» در تحصیلات هم همین طور است در تجارتها هم همین طور است در زندگیها هم همین طور است خب پس بنابراین گاهی ممکن است کسی یک شبه ره صد ساله برود گاهی ممکن است چهل ساله ره یک شبه را به زحمت طی کند هر دو را نشان داد
خشک شدن بستر دریا به فرمان الهی:
مشکل دریا آن جریان آب را که خدا حل کرد فرمود طریقِ یَبس است حالا طریق یَبس یا همان است که در دعای «سمات» آمده است که این را «کالحجارة» قرار دادیم چون آب میتواند سنگ بشود در درازمدت در کوتاه مدت هم سنگ شد این جریان طیّالأرض اختصاصی به خصوص انسان ندارد یک چوب میتواند مار بشود بعد از دراز مدت یعنی اگر این چوب بپوسد و خاک بشود و کنار بوتهای قرار بگیرد و جذب آن بوته بشود و ماری از کنارش بگذرد و از آن بوته استفاده بکند و نطفهٴ مار بشود بعد میشود مار همین چوب بعد از چند صد سال یا دویست سال یا کمتر و بیشتر میشود یک مار میشود یک عقرب شدنی است دیگر منتها اگر طیّالأرض باشد همان طوری که شاگرد وجود مبارک سلیمان راهِ یمن تا فلسطین را با طرفةالعین طی کرد رفت و آورد این تخت مَلکهٴ سبا را که ﴿قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ همچنین ممکن است که کار هشتاد ساله که مربوط به مار است دربارهٴ گیاهان انجام بشود یا آب ممکن است در اثر آن املاحی که دارد بعد از مدّتی ببندد شما که با منطقههای ییلاقی آشنا هستید میبینید خیلی از این آبهاست که با املاح همراه است اول که از چشمه میجوشد آب است ولی کم کم به تدریج راه خودش را میبندد سنگواره در میآید آب میشود سنگ بشود، سنگ میشود آب بشود اینها قابل تغییر و تبدیل است در هر کون و فساد خب اگر به صورت دعای «سمات» باشد قابل هست، به صورت یخبسته باشد قابل هست، آبهای رفته، رفته باشد نیامده، نیامده باشد جادهٴ خشک وسط پیدا شده باشد ممکن است لذا در قرآن کریم میفرماید یک راهِ خشک اگر به صورت سنگ در آمد، در آمد به صورت یخ که زیرش مثلاً آب باشد رویش یخ باشد ولی آسیبی نرساند در آمد ولی ظاهر قرآن این است که طریق یَبس و خشک است یخ خشک نیست. به هر تقدیر آنکه در دعای «سمات» آمده همهٴ اینها قابل احتمال است. آنچه وجود مبارک موسای کلیم را به این مقصد رساند همان دو خطری بود که خدا برطرف کرده یکی طولانی بودن یکی هم آب بودن.
پرسش:...
پاسخ: آن وقتی که خشک باشد دیگر عمق ندارد که، با یک شیب ملایمی شروع میشود از آن طرف هم رد میشود با سرعت که رد بشود چه عمیق چه غیر عمیق این دریاها نظیر این وادیها اول یک شیب ملایم دارد بعد میرسد به عمق بعد هم از آن طرف شیب سربالایی به شیب ملایم میرسد.
مسیر هجرت بنیاسرائیل و عبور آنان از دریا:
در جریان این شهر ممکن است برابر آنچه در سورهٴ «اعراف» باز گذشت که اصلاً یک منطقه یا کلّ آن منطقه بندری بود در کنار همین دریا اینها زندگی میکردند آیهٴ 163 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ﴾ اصولاً کسی که دریا دارد کنار دریا به عنوان بندر زندگی میکند برای اینکه از ماهیهای بخواهد استفاده کند باید فاصله کم باشد، راه بندری داشته باشد در قسمت جنوب شرقی مصر حجاز قرار دارد، بالأخره این مردم اگر بخواهند به وسیلهٴ کشتی تجارت بکنند رفت و آمد بکنند باید نزدیک دریا زندگی کنند نه فاصلهٴ دور اگر بخواهند ماهی بگیرند بالأخره که ارتزاق کنند باید نزدیک دریا باشد، بخواهد راه بندری باشد باید نزدیک دریا باشد، بنابراین اینچنین نیست که اینها در دورترین نقطهٴ مصر زندگی میکردند تا کسی بگوید اینها تا خودشان را به دریا برسانند میشود صبح پس از این جهت محذوری ندارد میماند راهِ دریایی و فاصلهٴ دریایی. راه دریایی و فاصلهٴ دریایی را ذات اقدس الهی به احسن وجه حل کرده است اینها وارد سرزمین سینا شدند یا آن صحرای شام و امثال ذلک آنها چهل سال معطّل شدند همین خب.
پرسش:...
پس در این قسمت سه، چهار بار با کشتی و دریا و آب آشنا بود حالا این بار آن مجمعالبحرین کجا بود آن جداگانه باید بحث بشود که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود کشتیرانی سابقه داشت آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود ولی اینجا سخن از کشتیرانی نیست خود وجود مبارک موسای کلیم از مصر به مدین رفت با کشتی رفت یا از جادهٴ خاکی رفت آن دیگر در آن قسمتهای قرآن مطرح نیست ولی آن به صورت معجزه نبود چون هم قبل از نبوّت بود و هم از آثارش پیداست که وجود مبارک حضرت در دراز مدت خسته شد که به مدین که رسید عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ در روایت هم دارد که حضرت از گرسنگی هم رنج میبرد در قبل از نبوّت آن حضرت بود خب، اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی﴾ این راهها بود که انجام داده است پس از این جهت هیچ محذوری ندارد.
دلالت آیه ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَکاً وَلاَ تَخْشَی﴾ بر رفع موانع هجرت:
فرمود دو خطر شما را تهدید میکرد یکی از جلو یکی از دنبال، خطر دنبال همان ارتش جرّار فرعون بود که گفتیم ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَکاً﴾ خطر جلو همین جریان غرق است که میگوییم ﴿لاَ تَخْشَی﴾ و اما اینکه فرمود فرعون جنود خود را آورد بعد فرمود قوم خود را گمراه کرد این برای اینکه قوم اعم از جنود است اضلال اختصاصی به جنود و غیر جنود ندارد همهٴ قِبطیها را گمراه کرد و اما در تعقیب جنود خودش را آورد نه همهٴ قبطیها را آنجا که شستشوی مغزی مطرح است فرمود: ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ﴾ اعم از جنود و غیر جنود آنجا که سخن از تعقیب مطرح است فرمود: ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾ خب، از دریا به یَم یاد میشود ولی از یَم یعنی از نیل به دریا یاد نشده ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ٭ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی﴾
عدم دلالت خطاب ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ بر یهودیان صدر اسلام:
برخیها احتمال دادند که این ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خطاب باشد به بنیاسرائیل معاصر نزول قرآن کریم این همان طوری که در تفسیر ابیالسعود و تفاسیر دیگر به قرینهٴ وحدت سیاق اشکال کردند این اشکال وارد است و آن این است که صدر و ذیل این بخش ناظر به یهودیها و بنیاسرائیل همان عصر است که فرمود: ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ ما به شما از راه موسای کلیم وعده دادیم که به طرف راست کوه طور قرار بگیرید یعنی وقتی شما از دریا گذشتید رو به مشرق هستید طرف راست شما کوه طور است جانب ایمنِ طور خود طور ایمن و ایسر ندارد اگر کسی به یک سمت بایستد حالا یا جانب ایمن او یا جانب ایسر او قرار میگیرد به هر تقدیر در طرف جانب ایمنِ طور به لحاظ این عابر ما آنجا قرارگاهی داشتیم که وجود مبارک موسای کلیم باید بیاید مناجات کند و شما هم باید به همراه موسای کلیم باشید ولی در آنجا وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) زودتر آمده خدای سبحان فرمود ما به موسای کلیم گفتیم چرا تنها آمدی چرا عجله کردی چرا آنها را نیاوردی، عرض کرد من زودتر آمدم سرعت و سبقت گرفتم تا رضای تو را زودتر تأمین کنم خب این گفتگو نشان میدهد که این مربوط به موسای کلیم و بنیاسرائیل آن عصرند نه بنیاسرائیل عصر نزول قرآن .
کلی و عمومی بودن دلالت آیه ﴿وَلاَ تَطْغَوْا﴾:
خب، ﴿وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی﴾ که دو نوع غذاست که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن شرحش گذشت فرمود این غذاها را که ما فرستادیم ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ هر گونه از غذاها این طور است این دیگر اصل کلی است ﴿وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ﴾ اسراف نکنید، تبذیر نکنید، آن را به صورت حرام در نیاورید نظیر اینکه حالا این نمیشود گفت چون مربوط به بنیاسرائیل است شامل حال ما نمیشود اگر کسی به آن استدلال کند که ذات اقدس الهی این میوهها را که طیّبات است به انسان عطا کرده و روزی انسان کرده فرمود در آن طغیان نکنید این انگور فواید فراوانی دارد همهٴ آن فواید برای شما حلال است مگر اینکه آن را به صورت شراب در بیاورید آن خرما همین طور است آن کشمش همین طور است آن آب جو همین طور است اینها را به صورت حرام در نیاورید اسراف نکنید، تبذیر نکنید، به صورت حرام در نیاورید اینها قابل تطبیق است این کلّی قابل تطبیق است.
شباهت عواقب طغیان از فرمان الهی باعواقب مشترک:
خب، ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ﴾ این اصل کلی است مورد هم که مخصّص نیست ﴿فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی﴾ غضب ذات اقدس الهی بر کسی حلال است که طیّبات او را حرام کند ﴿وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾ او سقوط میکند. در بخش الحاد، شرک تعبیر به سقوط آمده فرمود: ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ فرمود کسی که موحّد است دستاویزی دارد به عُروهٴ وثقیٰ متمسّک است به حبل متین متمسّک است چون متمسّک است سقوط نمیکند و اگر کسی از عُروهٴ وثقیٰ و حبل متین فاصله گرفت مثل کسی است که بین الأرض و السماء سقوط کرده یا کرکسها در همان فضا او را میربایند یا تندباد او را به تَه درّه پرت میکند ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾ حالا یا ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ این شاهینها و کرکسها در همان آسمان او را میربایند و اختطاف میکنند ﴿أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ بالأخره سقوط به او میدهند «هوی» یعنی سَقَط آنجا ﴿تَهْوِی بِهِ﴾ آن «باء» برای تعدیه است یعنی «تُهویه» اسقاطش میکنند اینجا هم فرمود: ﴿مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾.
انحصاراجازه قتل فرد یا افراد جامعه درخداوند:
مطلب دیگر اینکه گاهی خدای سبحان اِماتهٴ فردی دارد گاهی اماتهٴ جمعی دارد نباید گفت چون خدای سبحان طاغوتیان را یکجا کُشت ما هم پس باید کشتار جمعی داشته باشیم این روا نیست خدای سبحان روزانه هزارها نفر را زنده میکند هزارها نفر را میمیراند «یحیی و یمیت و یمیت و یحیی وهو علی کل شیءٍ قدیر» میگوییم چون خدا احیا میکند چون خدا اماته میکند پس بر ما هم جایز است بر ما نه فردیش جایز است نه جمعیش جایز است یک وقت برابر حکمت و مصلحت سونامی میفرستد صدها نفر را هلاک میکند یک وقت زلزله و سیل و امثال ذلک میفرستد عدّهٴ زیادی را هلاک میکند چه اینکه عدّهٴ زیادی را هم احیا میکند روزانه هزارها نفر را احیا میکند هزارها نفر را اماته میکند همهٴ اینها برابر با حکمت و عدل الهی است آن وقت این مصحّح نیست که ما هم بتوانیم مثلاً کاری انجام بدهیم ما یک نفر را نمیتوانیم چه برسد به افراد کثیر را مگر اینکه آن یک نفر را خود ذات اقدس الهی اجازه بدهد و آن این است که بیان نورانی حضرت امیر این بود که «رُدّوا الحجر من حیث جاء» ملّت ستمپذیر نباشید سنگ هر جا آمد سنگِ ستم را برگردانید یک ملّت ستمپذیر اهل سعادت نیست «رُدّوا الحجر من حیث جاء» سنگِ ستم هر جا آمد او را سنگانداز پَرت کنید خب، پس بنابراین کاری که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا یا غیر انبیا انجام میدهد این مصحّح کار ما نیست.
اقسام توبه و شرط پذیرش آن:
ولی در همین صحنه که فرمود: ﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی﴾ در همین فضا که ﴿مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾ در همین فضا فرمود اگر کسی توبه کند توبهٴ او مقبول است چون راه توبه تا آخرین لحظه باز است مگر اینکه انسان به حالت احتضار برسد که دیگر رابطهاش با عملِ صالح منقطع است وگرنه اگر به مرحلهٴ احتضار نرسد در حال عادی باشد یک لحظه قبل از موت توبه کند بعد به ایست قلبی مبتلا بشود توبهٴ او مقبول است البته مسائل حقوقی مربوط به اموال اوست که برمیگردد وگرنه مسائل کلامیاش تأمین شده است یعنی کاری انجام بدهد که هیچ مشکلی نداشته باشد حقّ الله را، حقّ الناس را امثال ذلک را انجام بدهد و مستقر باشد توبهٴ او توبهٴ مستقرّ باشد نه توبهٴ مستودع چنین کسی توبهٴ او مقبول است
سبقت حضرت موسی( علیه السلام ) بر بنیاسرائیل در موعد الهی:
بعد به دنبال او در همین قصّه و پارگراف جریان فرمود ما به موسای کلیم گفتیم که ما قرارمان این بود که با هم بیایید ﴿جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ چرا عجله کردی و تنها آمدی ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ خب ما ﴿وَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ میخواستیم همهٴ اینها از نزدیک بیایند و همهٴ اینها از آن فیض برخوردار باشند تو چرا تنها آمدی؟ عرض کرد ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی﴾ اینها به دنبال من دارند میآیند اما ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من زودتر آمدم تا تو راضی بشوی این همه محبّت و لطف و احسانی که نسبت به ما کردی بر اساس سرعت در کار خیر، سبقت بر دیگران ﴿سَارِعُوا﴾ ، و مانند آن من زودتر آمدم تا رضای شما را تأمین کنم. خب، این جریان پیداست که وجود مبارک موسای کلیم در این قسمت مطرح است آن بنیاسرائیل معاصر وجود مبارک موسای کلیم در این قسمتها مطرح هستند.
پرسش:...
پاسخ: بله خب آنها نیامدند حضرت اگر میفرمود جلوتر نیا خدا نهی کرده بود بله، مثل اینکه در جریان دریا و سفر دریا این طور بود دیگر با هم رفتند اما اینجا بنا شد که همه در میعاد حضور داشته باشند اما بدون فاصله و بدون تقدیم و بدون تأخیر نهی نشده بود اگر در جریان هجرت بود هجرت با هم رفتند و با هم وارد دریا شدند با هم از دریا گذشتند با هم وارد سرزمین صحرای سینا یا صحرای شام شدند این طور اما در این قرارگاه نهی نشده بود که تنها نیا این گفت بر اساس سرعت و سبقت در کار خیر من آمدم آنها هم دارند میآیند خب.
پرسش:...
پاسخ: این اهتدا این توبه اول انسان به اصطلاح باید تخلیه کند بعد تخلیه، اول باید از آن زشتی پشیمان بشود تا بخواهد خودش را تطهیر کند اگر شرک هست، اگر کفر هست، اگر ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ هست با آن رِیْن و شرک و خَتم و طبع و امثال ذلک که نور ایمان نمیتابد اول باید از آن کفر و الحاد و فرعونیّت و تفرعون برگردد بعد ایمان بیاورد و مستقر بشود خب.
پرسش:...
پاسخ: وجود مبارک موسی در اینجاها دارد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَیٰ﴾ در آنجا مناجات بود نه در کوه طور رفتن همهٴ اینها بنا بود بروند آنجا اما گفتگو و طرف مناجات موسای کلیم بود آن مواعدهٴ خاص که کسی کلام خدا را بشنود و مخاطب باشد البته مواعدهٴ خاص بود همه که کلام الهی را نمیشنیدند همه که با خدا مناجات نمیکردند ولی همه باید حضور داشته باشند تا وجود مبارک موسای کلیم با دست پُر تورات را به آنها نشان بدهد. خب، اگر اینها تأخیر کردند، تسامح کردند، تساهل کردند قدری دیر کردند دیگر وجود مبارک موسای کلیم نباید معطّل تک تک اینها بشود که فرمود: ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من شتاب کردم، سرعت کردم برای تأمین رضای تو برای غیر رضای تو نیامدم که.
پرسش:...
پاسخ: چرا، آن مسئلهٴ مواعدهٴ دیگر است که وجود مبارک موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ﴾ آن یک بحث دیگری است اما اینجا که بنا شده همهشان حضور داشته باشند عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من برای تأمین رضایت تو آمدم و ذات اقدس الهی هم اعتراض نکرد که رضای من در این نبود خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، سؤال است چون وجود مبارک موسای کلیم جواب نقد داد عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ ذات اقدس الهی هم دیگر پاسخ نداد این برای اینکه روشن بشود کسی اگر بخواهد سؤال کند که چرا موسای کلیم جلو رفته خدا سؤال کرده این هم گفته برای تأمین رضای تو بود اگر قربة الی الله باشد که جا برای مسئله نیست آن ﴿ثُمَّ اهْتَدَی﴾ در روایات ما تطبیق بر ولایت شده است از باب جَری و تطبیق است نه تفسیر مفهومی اصلِ کلی این است که اگر کسی ﴿تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی﴾ این اهل نجات است آن عطف ﴿آمَنَ﴾ بر ﴿تَابَ﴾ با «واو» است نه با «فاء» و «ثمّ» اما عطف اهتدا بر ایمان و توبه با «ثمّ» است این میتواند بر ولایت تطبیق بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مدّت حضور حضرت موسی(علیه السلام) در مصر
رفع موانع هجرت بنیاسرائیل در پرتو معجزه
قادر بودن خداوند بر هدایت مؤمن و ضلالت ملحد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لاَّ تَخَافُ دَرَکاً وَلاَ تَخْشَی ﴿77﴾ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ﴿78﴾ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی ﴿79﴾ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی ﴿80﴾ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی ﴿81﴾ وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی ﴿82﴾ وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی ﴿84﴾
مدّت حضور حضرت موسی (علیه السلام) در مصر:
بعد از پیروزی وجود مبارک موسای کلیم در آن مبارزه و مناظره سالیان متمادی طول کشید طبق نقل برخی از مفسّران بیست سال طول کشید ولی اثبات این بیست سال شاید آسان نباشد در بحث روایی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ذیل آیهٴ 130 این روایات گذشت که یک سال بعد از پیروزی چه حادثهٴ تلخی برای قوم فرعون پیش آمد سال دوم چه حادثه، سال سوم چه حادثه همان که فرمود جَراد و قُمّل و ضفادع و دَم اینها در سالهای گوناگون بود در آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود که ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ﴾ این سِنین به معنای سالها نیست کما مرّ. سِنَه یعنی قحط و عذاب الهی و مانند آن. سالی که در عذابی اتفاق میافتد میگویند سَنهٴ قَحط، سال خشکسالی، سال کمبارانی یکی از سالها سال دَم بود که این آب را بنیاسرائیل میگرفتند آب بود استفاده میکردند فرعونیان میخواستند بگیرند خون میشد که دَم یکی از عذابهایی بود که خدای سبحان در این سالهای میانی بر قوم فرعون مسلّط کرد، بنابراین بین مبارزه و مناظره و موفقیّت وجود مبارک موسای کلیم تا جریان حرکت کردن و بیرون رفتن و مهاجرت از مصر چندین سال طول کشید و اما اینکه در تفسیر ابیالسعود و مانند آن آمده که بیست سال فاصله شد البته این نیازمند به تحقیق بیشتر و روایت معتبرتری است. خب، فرمود لذا این عطف مفرد بر مفرد یا عطف جمله بر جمله نیست بلکه عطف جریان بر جریان است «واو» که با «لام» قسم به کار رفت ﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا﴾ یعنی به دنبال آن.
مطلب بعدی آن است که جریان اهرام مصر و اینها که صبغهٴ قبرستانی دارد در قسمت غرب مصر قرار داشت و این رود بزرگ نیل هم تقریباً در قسمت غربی مصر قرار دارد منتها شُعب و شاخههای فرعی این رود بزرگ نیل در بسیاری از مناطق مصر جاری است که فرعون که گفت ﴿هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾ برای آن شاخههای فرعی این رود عظیم نیل است که به زیر قصر او میآمد.
مطلب دیگر اینکه از رود نیل به عنوان یَم یاد شده است یعنی آبِ فراوان اما از او به دریا تعبیر نشد در جریان القای بدن مطهّر وجود موسای کلیم در صندوقچهای و القای آن صندوقچه سخن از یَم هست نه سخن از بحر ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ بر رود نیل بحر اطلاق نشده یَم اطلاق شده اما یَم بر دریا هم اطلاق میشود این هم یک مطلب.
مسیر هجرت حضرت موسی(علیه السلام):
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک موسای کلیم حالا بعد از بیست سال یا کمتر از این صحنه گذشت در اثر فشار فرعونیها مجبور به مهاجرت شد مهاجرت هم به حسب ظاهر به غرب مصر نبود به شرق مصر بود شرق مصر باید از دریای احمر از دریای سرخ بگذرد تا به سرزمین سینا یا صحرای شام برسد مادامی که در این محدوده باشد در تحت قدرت و اسارت و نفوذ سلطنتی فرعون است اگر از دریا بگذرد وارد صحرای سینا یا شام بشود دیگر از منطقهٴ نفوذ فرعون بیرون است چه اینکه در جریان مدین هم همین طور است مدین منطقهای در شمال حجاز هست یا نزدیک سرزمین شام هست دربارهٴ مدین که آنجا وجود مبارک شعیب دامداری مختصر داشت از چاهی هم آب میگرفتند آن در شمال حجاز یا در جنوب شام بود بالأخره طرف شرق دریای احمر بود حالا وجود مبارک موسای کلیم آن سفر را چگونه طی کرد آیا با فاصلههای طولانی از راه خشکی خودش را به مدین رساند که بعد با خستگی عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ یا از راه کِشتی رفت چون جریان کشتی آنجا رواج داشت در جریان برخورد وجود مبارک موسای کلیم و خضر(سلام الله علیهما) که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت آنجا سخن از کشتیرانی و عبور با کشتی از منطقهای به منطقهٴ دیگر و در مجمعالبحرین برخورد با خضر و سوار کشتی شدن و ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾ و سوارخ کردن کشتی و امثال ذلک است در دو جای سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که قبلاً گذشت از جریان کشتی و سوار کشتی شدن و اینها مطرح شد خب، آیا وجود مبارک موسای کلیم از راه کشتی خودش را به مدین که شمال حجاز یا جنوب شام است رساند یا نه، از راههای خشکی در درازمدت خودش را به مدین رساند به هر تقدیر مدین در قلمرو نفوذ فرعون نبود لذا وجود مبارک شعیب بعد از اینکه موسی(سلام الله علیهما) آمد گفت ﴿نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اگر مدین یک روستا یا شهری از منطقهٴ وسیع مصر بود باز هم تحت نفوذ فرعون بود وجود مبارک موسای کلیم چگونه میتوانست نجات پیدا کند.
رفع موانع هجرت بنیاسرائیل در پرتو معجزه:
بنابراین این راهها را وجود مبارک موسای کلیم پشت سر گذاشته پس آن دوران کودکیاش با یم آشنا شد نه با بحر و رود نیل هم در قسمت غرب مصر جریان داشت حالا البته شهر که توسعه پیدا کرد ممکن است که آن طرف هم ساخت و ساز بشود، این طرف هم ساخت و ساز بشود ولی بالأخره نقشههایی که قبلی نشان میدادند نیل در قسمت غرب قاهره قرار داشت در بحثهای دیروز گذشت که اگر در جریان حفر خندق میخواستند الآن کسی اشکال بکند که چگونه اطراف مدینه با این وسعت اینها خندق کَندند مدینهٴ آن روز که با مدینهٴ الآن یک مساحت نداشت خب 1400 سال قبل یک محدودهٴ کمتری بود و مانند آن مصر هم در چندین قرن قبل یک محدودهٴ کمتری داشت دیگر ولی وجود مبارک موسی در یَم افتاد نه در بحر احمر یعنی در دوران کودکی لذا در قرآن از جریان القای صندوقچه به آب به یَم تعبیر شده است نه بحر اما در اینجا گاهی یم هست گاهی بحر چون بر بحر، یم هم اطلاق میشود حالا اینها میخواستند از دریا بگذرند سابقهٴ عبور از دریا را هم داشتند برای اینکه در جریان برخورد با خضر به مجمع البحرین رسیدند از دریا با کشتی عبور کردند به طور عادی اما الآن که با این جمعیّت فراوان میخواهند هجرت کنند و از دریا بگذرند از نفوذ فرعون خارج بشوند مهاجرت کنند باید این راه طولانی را طی کنند. دوتا مشکل سرِ راه اینهاست غیر از آن ارتش فرعون یکی راه دریایی، یکی طولانی بودن این راه خب چگونه این دریای به این وسعت را درست است دریاچه است دریای مصطلح نیست اما یک راه طولانی دارد دیگر چگونه این راه را در کوتاه مدت طی کنند و چگونه سفر دریایی را بدون کشتی طی کنند هر دو با اعجاز الهی حل شده است.
قادر بودن خداوند بر هدایت مؤمن و ضلالت ملحد:
هم خدایی که دریا را به صورت جادهٴ خشک در میآورد تواناست که اینها را در مدّت کوتاه از دریا عبور بدهد هم همین خدا تواناست اینها که بیراهه رفتند با مشاهدهٴ همهٴ این معجزات به دنبال سامری راه افتادند اینها را چهل سال سرگردان کند یعنی خدای تعالی، تواناست که یک شَبِه ره صد ساله را هدایت کند یک، دو خدای تعالی تواناست ره یک شبه را چهل سال معطّل کند چه اینکه کرد این برای مؤمن این برای ملحد، اگر یک شبه ره صد ساله میرود به خرق عادت است، اگر چهل ساله ره یک شبه را باید برود آن هم خرق عادت است همین خداست دیگر مگر آن وادی چقدر راه بود اینها مرتب شبانه راه میرفتند صبح میدیدند سرِ جای خودشان هستند گاهی انسان چهل سال زحمت میکشد میبیند چیزی نفهمید گاهی یک شبه ره صد ساله میرود «یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود» در تحصیلات هم همین طور است در تجارتها هم همین طور است در زندگیها هم همین طور است خب پس بنابراین گاهی ممکن است کسی یک شبه ره صد ساله برود گاهی ممکن است چهل ساله ره یک شبه را به زحمت طی کند هر دو را نشان داد
خشک شدن بستر دریا به فرمان الهی:
مشکل دریا آن جریان آب را که خدا حل کرد فرمود طریقِ یَبس است حالا طریق یَبس یا همان است که در دعای «سمات» آمده است که این را «کالحجارة» قرار دادیم چون آب میتواند سنگ بشود در درازمدت در کوتاه مدت هم سنگ شد این جریان طیّالأرض اختصاصی به خصوص انسان ندارد یک چوب میتواند مار بشود بعد از دراز مدت یعنی اگر این چوب بپوسد و خاک بشود و کنار بوتهای قرار بگیرد و جذب آن بوته بشود و ماری از کنارش بگذرد و از آن بوته استفاده بکند و نطفهٴ مار بشود بعد میشود مار همین چوب بعد از چند صد سال یا دویست سال یا کمتر و بیشتر میشود یک مار میشود یک عقرب شدنی است دیگر منتها اگر طیّالأرض باشد همان طوری که شاگرد وجود مبارک سلیمان راهِ یمن تا فلسطین را با طرفةالعین طی کرد رفت و آورد این تخت مَلکهٴ سبا را که ﴿قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ همچنین ممکن است که کار هشتاد ساله که مربوط به مار است دربارهٴ گیاهان انجام بشود یا آب ممکن است در اثر آن املاحی که دارد بعد از مدّتی ببندد شما که با منطقههای ییلاقی آشنا هستید میبینید خیلی از این آبهاست که با املاح همراه است اول که از چشمه میجوشد آب است ولی کم کم به تدریج راه خودش را میبندد سنگواره در میآید آب میشود سنگ بشود، سنگ میشود آب بشود اینها قابل تغییر و تبدیل است در هر کون و فساد خب اگر به صورت دعای «سمات» باشد قابل هست، به صورت یخبسته باشد قابل هست، آبهای رفته، رفته باشد نیامده، نیامده باشد جادهٴ خشک وسط پیدا شده باشد ممکن است لذا در قرآن کریم میفرماید یک راهِ خشک اگر به صورت سنگ در آمد، در آمد به صورت یخ که زیرش مثلاً آب باشد رویش یخ باشد ولی آسیبی نرساند در آمد ولی ظاهر قرآن این است که طریق یَبس و خشک است یخ خشک نیست. به هر تقدیر آنکه در دعای «سمات» آمده همهٴ اینها قابل احتمال است. آنچه وجود مبارک موسای کلیم را به این مقصد رساند همان دو خطری بود که خدا برطرف کرده یکی طولانی بودن یکی هم آب بودن.
پرسش:...
پاسخ: آن وقتی که خشک باشد دیگر عمق ندارد که، با یک شیب ملایمی شروع میشود از آن طرف هم رد میشود با سرعت که رد بشود چه عمیق چه غیر عمیق این دریاها نظیر این وادیها اول یک شیب ملایم دارد بعد میرسد به عمق بعد هم از آن طرف شیب سربالایی به شیب ملایم میرسد.
مسیر هجرت بنیاسرائیل و عبور آنان از دریا:
در جریان این شهر ممکن است برابر آنچه در سورهٴ «اعراف» باز گذشت که اصلاً یک منطقه یا کلّ آن منطقه بندری بود در کنار همین دریا اینها زندگی میکردند آیهٴ 163 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿وَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ﴾ اصولاً کسی که دریا دارد کنار دریا به عنوان بندر زندگی میکند برای اینکه از ماهیهای بخواهد استفاده کند باید فاصله کم باشد، راه بندری داشته باشد در قسمت جنوب شرقی مصر حجاز قرار دارد، بالأخره این مردم اگر بخواهند به وسیلهٴ کشتی تجارت بکنند رفت و آمد بکنند باید نزدیک دریا زندگی کنند نه فاصلهٴ دور اگر بخواهند ماهی بگیرند بالأخره که ارتزاق کنند باید نزدیک دریا باشد، بخواهد راه بندری باشد باید نزدیک دریا باشد، بنابراین اینچنین نیست که اینها در دورترین نقطهٴ مصر زندگی میکردند تا کسی بگوید اینها تا خودشان را به دریا برسانند میشود صبح پس از این جهت محذوری ندارد میماند راهِ دریایی و فاصلهٴ دریایی. راه دریایی و فاصلهٴ دریایی را ذات اقدس الهی به احسن وجه حل کرده است اینها وارد سرزمین سینا شدند یا آن صحرای شام و امثال ذلک آنها چهل سال معطّل شدند همین خب.
پرسش:...
پس در این قسمت سه، چهار بار با کشتی و دریا و آب آشنا بود حالا این بار آن مجمعالبحرین کجا بود آن جداگانه باید بحث بشود که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود کشتیرانی سابقه داشت آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود ولی اینجا سخن از کشتیرانی نیست خود وجود مبارک موسای کلیم از مصر به مدین رفت با کشتی رفت یا از جادهٴ خاکی رفت آن دیگر در آن قسمتهای قرآن مطرح نیست ولی آن به صورت معجزه نبود چون هم قبل از نبوّت بود و هم از آثارش پیداست که وجود مبارک حضرت در دراز مدت خسته شد که به مدین که رسید عرض کرد ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ در روایت هم دارد که حضرت از گرسنگی هم رنج میبرد در قبل از نبوّت آن حضرت بود خب، اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی﴾ این راهها بود که انجام داده است پس از این جهت هیچ محذوری ندارد.
دلالت آیه ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَکاً وَلاَ تَخْشَی﴾ بر رفع موانع هجرت:
فرمود دو خطر شما را تهدید میکرد یکی از جلو یکی از دنبال، خطر دنبال همان ارتش جرّار فرعون بود که گفتیم ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَکاً﴾ خطر جلو همین جریان غرق است که میگوییم ﴿لاَ تَخْشَی﴾ و اما اینکه فرمود فرعون جنود خود را آورد بعد فرمود قوم خود را گمراه کرد این برای اینکه قوم اعم از جنود است اضلال اختصاصی به جنود و غیر جنود ندارد همهٴ قِبطیها را گمراه کرد و اما در تعقیب جنود خودش را آورد نه همهٴ قبطیها را آنجا که شستشوی مغزی مطرح است فرمود: ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ﴾ اعم از جنود و غیر جنود آنجا که سخن از تعقیب مطرح است فرمود: ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ﴾ خب، از دریا به یَم یاد میشود ولی از یَم یعنی از نیل به دریا یاد نشده ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ٭ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی﴾
عدم دلالت خطاب ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ بر یهودیان صدر اسلام:
برخیها احتمال دادند که این ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خطاب باشد به بنیاسرائیل معاصر نزول قرآن کریم این همان طوری که در تفسیر ابیالسعود و تفاسیر دیگر به قرینهٴ وحدت سیاق اشکال کردند این اشکال وارد است و آن این است که صدر و ذیل این بخش ناظر به یهودیها و بنیاسرائیل همان عصر است که فرمود: ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ ما به شما از راه موسای کلیم وعده دادیم که به طرف راست کوه طور قرار بگیرید یعنی وقتی شما از دریا گذشتید رو به مشرق هستید طرف راست شما کوه طور است جانب ایمنِ طور خود طور ایمن و ایسر ندارد اگر کسی به یک سمت بایستد حالا یا جانب ایمن او یا جانب ایسر او قرار میگیرد به هر تقدیر در طرف جانب ایمنِ طور به لحاظ این عابر ما آنجا قرارگاهی داشتیم که وجود مبارک موسای کلیم باید بیاید مناجات کند و شما هم باید به همراه موسای کلیم باشید ولی در آنجا وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) زودتر آمده خدای سبحان فرمود ما به موسای کلیم گفتیم چرا تنها آمدی چرا عجله کردی چرا آنها را نیاوردی، عرض کرد من زودتر آمدم سرعت و سبقت گرفتم تا رضای تو را زودتر تأمین کنم خب این گفتگو نشان میدهد که این مربوط به موسای کلیم و بنیاسرائیل آن عصرند نه بنیاسرائیل عصر نزول قرآن .
کلی و عمومی بودن دلالت آیه ﴿وَلاَ تَطْغَوْا﴾:
خب، ﴿وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی﴾ که دو نوع غذاست که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن شرحش گذشت فرمود این غذاها را که ما فرستادیم ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ هر گونه از غذاها این طور است این دیگر اصل کلی است ﴿وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ﴾ اسراف نکنید، تبذیر نکنید، آن را به صورت حرام در نیاورید نظیر اینکه حالا این نمیشود گفت چون مربوط به بنیاسرائیل است شامل حال ما نمیشود اگر کسی به آن استدلال کند که ذات اقدس الهی این میوهها را که طیّبات است به انسان عطا کرده و روزی انسان کرده فرمود در آن طغیان نکنید این انگور فواید فراوانی دارد همهٴ آن فواید برای شما حلال است مگر اینکه آن را به صورت شراب در بیاورید آن خرما همین طور است آن کشمش همین طور است آن آب جو همین طور است اینها را به صورت حرام در نیاورید اسراف نکنید، تبذیر نکنید، به صورت حرام در نیاورید اینها قابل تطبیق است این کلّی قابل تطبیق است.
شباهت عواقب طغیان از فرمان الهی باعواقب مشترک:
خب، ﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ﴾ این اصل کلی است مورد هم که مخصّص نیست ﴿فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی﴾ غضب ذات اقدس الهی بر کسی حلال است که طیّبات او را حرام کند ﴿وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾ او سقوط میکند. در بخش الحاد، شرک تعبیر به سقوط آمده فرمود: ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ فرمود کسی که موحّد است دستاویزی دارد به عُروهٴ وثقیٰ متمسّک است به حبل متین متمسّک است چون متمسّک است سقوط نمیکند و اگر کسی از عُروهٴ وثقیٰ و حبل متین فاصله گرفت مثل کسی است که بین الأرض و السماء سقوط کرده یا کرکسها در همان فضا او را میربایند یا تندباد او را به تَه درّه پرت میکند ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾ حالا یا ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ﴾ این شاهینها و کرکسها در همان آسمان او را میربایند و اختطاف میکنند ﴿أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾ بالأخره سقوط به او میدهند «هوی» یعنی سَقَط آنجا ﴿تَهْوِی بِهِ﴾ آن «باء» برای تعدیه است یعنی «تُهویه» اسقاطش میکنند اینجا هم فرمود: ﴿مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾.
انحصاراجازه قتل فرد یا افراد جامعه درخداوند:
مطلب دیگر اینکه گاهی خدای سبحان اِماتهٴ فردی دارد گاهی اماتهٴ جمعی دارد نباید گفت چون خدای سبحان طاغوتیان را یکجا کُشت ما هم پس باید کشتار جمعی داشته باشیم این روا نیست خدای سبحان روزانه هزارها نفر را زنده میکند هزارها نفر را میمیراند «یحیی و یمیت و یمیت و یحیی وهو علی کل شیءٍ قدیر» میگوییم چون خدا احیا میکند چون خدا اماته میکند پس بر ما هم جایز است بر ما نه فردیش جایز است نه جمعیش جایز است یک وقت برابر حکمت و مصلحت سونامی میفرستد صدها نفر را هلاک میکند یک وقت زلزله و سیل و امثال ذلک میفرستد عدّهٴ زیادی را هلاک میکند چه اینکه عدّهٴ زیادی را هم احیا میکند روزانه هزارها نفر را احیا میکند هزارها نفر را اماته میکند همهٴ اینها برابر با حکمت و عدل الهی است آن وقت این مصحّح نیست که ما هم بتوانیم مثلاً کاری انجام بدهیم ما یک نفر را نمیتوانیم چه برسد به افراد کثیر را مگر اینکه آن یک نفر را خود ذات اقدس الهی اجازه بدهد و آن این است که بیان نورانی حضرت امیر این بود که «رُدّوا الحجر من حیث جاء» ملّت ستمپذیر نباشید سنگ هر جا آمد سنگِ ستم را برگردانید یک ملّت ستمپذیر اهل سعادت نیست «رُدّوا الحجر من حیث جاء» سنگِ ستم هر جا آمد او را سنگانداز پَرت کنید خب، پس بنابراین کاری که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا یا غیر انبیا انجام میدهد این مصحّح کار ما نیست.
اقسام توبه و شرط پذیرش آن:
ولی در همین صحنه که فرمود: ﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی﴾ در همین فضا که ﴿مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی﴾ در همین فضا فرمود اگر کسی توبه کند توبهٴ او مقبول است چون راه توبه تا آخرین لحظه باز است مگر اینکه انسان به حالت احتضار برسد که دیگر رابطهاش با عملِ صالح منقطع است وگرنه اگر به مرحلهٴ احتضار نرسد در حال عادی باشد یک لحظه قبل از موت توبه کند بعد به ایست قلبی مبتلا بشود توبهٴ او مقبول است البته مسائل حقوقی مربوط به اموال اوست که برمیگردد وگرنه مسائل کلامیاش تأمین شده است یعنی کاری انجام بدهد که هیچ مشکلی نداشته باشد حقّ الله را، حقّ الناس را امثال ذلک را انجام بدهد و مستقر باشد توبهٴ او توبهٴ مستقرّ باشد نه توبهٴ مستودع چنین کسی توبهٴ او مقبول است
سبقت حضرت موسی( علیه السلام ) بر بنیاسرائیل در موعد الهی:
بعد به دنبال او در همین قصّه و پارگراف جریان فرمود ما به موسای کلیم گفتیم که ما قرارمان این بود که با هم بیایید ﴿جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ چرا عجله کردی و تنها آمدی ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ خب ما ﴿وَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ﴾ میخواستیم همهٴ اینها از نزدیک بیایند و همهٴ اینها از آن فیض برخوردار باشند تو چرا تنها آمدی؟ عرض کرد ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی﴾ اینها به دنبال من دارند میآیند اما ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من زودتر آمدم تا تو راضی بشوی این همه محبّت و لطف و احسانی که نسبت به ما کردی بر اساس سرعت در کار خیر، سبقت بر دیگران ﴿سَارِعُوا﴾ ، و مانند آن من زودتر آمدم تا رضای شما را تأمین کنم. خب، این جریان پیداست که وجود مبارک موسای کلیم در این قسمت مطرح است آن بنیاسرائیل معاصر وجود مبارک موسای کلیم در این قسمتها مطرح هستند.
پرسش:...
پاسخ: بله خب آنها نیامدند حضرت اگر میفرمود جلوتر نیا خدا نهی کرده بود بله، مثل اینکه در جریان دریا و سفر دریا این طور بود دیگر با هم رفتند اما اینجا بنا شد که همه در میعاد حضور داشته باشند اما بدون فاصله و بدون تقدیم و بدون تأخیر نهی نشده بود اگر در جریان هجرت بود هجرت با هم رفتند و با هم وارد دریا شدند با هم از دریا گذشتند با هم وارد سرزمین صحرای سینا یا صحرای شام شدند این طور اما در این قرارگاه نهی نشده بود که تنها نیا این گفت بر اساس سرعت و سبقت در کار خیر من آمدم آنها هم دارند میآیند خب.
پرسش:...
پاسخ: این اهتدا این توبه اول انسان به اصطلاح باید تخلیه کند بعد تخلیه، اول باید از آن زشتی پشیمان بشود تا بخواهد خودش را تطهیر کند اگر شرک هست، اگر کفر هست، اگر ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ هست با آن رِیْن و شرک و خَتم و طبع و امثال ذلک که نور ایمان نمیتابد اول باید از آن کفر و الحاد و فرعونیّت و تفرعون برگردد بعد ایمان بیاورد و مستقر بشود خب.
پرسش:...
پاسخ: وجود مبارک موسی در اینجاها دارد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَیٰ﴾ در آنجا مناجات بود نه در کوه طور رفتن همهٴ اینها بنا بود بروند آنجا اما گفتگو و طرف مناجات موسای کلیم بود آن مواعدهٴ خاص که کسی کلام خدا را بشنود و مخاطب باشد البته مواعدهٴ خاص بود همه که کلام الهی را نمیشنیدند همه که با خدا مناجات نمیکردند ولی همه باید حضور داشته باشند تا وجود مبارک موسای کلیم با دست پُر تورات را به آنها نشان بدهد. خب، اگر اینها تأخیر کردند، تسامح کردند، تساهل کردند قدری دیر کردند دیگر وجود مبارک موسای کلیم نباید معطّل تک تک اینها بشود که فرمود: ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من شتاب کردم، سرعت کردم برای تأمین رضای تو برای غیر رضای تو نیامدم که.
پرسش:...
پاسخ: چرا، آن مسئلهٴ مواعدهٴ دیگر است که وجود مبارک موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ﴾ آن یک بحث دیگری است اما اینجا که بنا شده همهشان حضور داشته باشند عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ من برای تأمین رضایت تو آمدم و ذات اقدس الهی هم اعتراض نکرد که رضای من در این نبود خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، سؤال است چون وجود مبارک موسای کلیم جواب نقد داد عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ ذات اقدس الهی هم دیگر پاسخ نداد این برای اینکه روشن بشود کسی اگر بخواهد سؤال کند که چرا موسای کلیم جلو رفته خدا سؤال کرده این هم گفته برای تأمین رضای تو بود اگر قربة الی الله باشد که جا برای مسئله نیست آن ﴿ثُمَّ اهْتَدَی﴾ در روایات ما تطبیق بر ولایت شده است از باب جَری و تطبیق است نه تفسیر مفهومی اصلِ کلی این است که اگر کسی ﴿تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی﴾ این اهل نجات است آن عطف ﴿آمَنَ﴾ بر ﴿تَابَ﴾ با «واو» است نه با «فاء» و «ثمّ» اما عطف اهتدا بر ایمان و توبه با «ثمّ» است این میتواند بر ولایت تطبیق بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است