- 146
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 47 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 47 سوره انبیاء"
انحای عذاب دنیوی در لسان روایات
منشأ ناشنوایی و نابینایی در قیامت
دلالت ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَاب﴾ بر شدّت عذاب قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ ﴿43﴾ بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿44﴾ قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْی وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا یُنذَرُونَ ﴿45﴾ وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَاوَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿46﴾ وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ ﴿47﴾
کلام فخررازی در معنای آیه 42 و نقد کلام ایشان
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و جریان معاد هم از عناصر محوری اصول دین است و سوری که در مکه نازل میشد اصول دین عناصر محوری مطالب آن سور را تشکیل میداد، در اینجا به دنبالهٴ بحث وحی و نبوّت، جریان معاد را ذکر میکند. میفرماید حوادث گاهی در شب اتفاق میافتد گاهی در روز، چه کسی شما را از حوادث شب و حوادث روز حفظ میکند و از خدای رحمان برای شما فیض دریافت میکند (چه کسی حافظ شماست) فرمود: ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾.
فخررازی و برخی از بزرگان دیگر میفرماید این ذکر «رحمان» تلقینِ جواب است نظیر ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ ، در ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ برخیها گفتند این تلقین جواب است که خود سائل در جواب بگوید «کَرَمُه» [یعنی] کَرم او ما را مغرور کرده است. این سخن ناصواب است [زیرا] کَرَم هرگز باعث غرور نخواهد شد، این حجّت خداست یعنی خدایی که نسبت به شما هم ربّ شماست هم نسبت به شما کرامت را اِعمال کرده است چرا مغرور شدید. اینجا هم همین طور است؛ خدایی که نسبت به شما رحمت کرده است هستی داد کمالات هستی داد [و] برای هدایت شما وحی و نبوّت و ولایت و عصمت و رسالت را مقرّر کرد چرا نسبت به او کفر میورزید. غرض این است که این تلقینِ جواب نیست.
اِعراضهایی که در این دو سه آیه مطرح بود در بحث دیروز گذشت.
بررسی اقوالی در معنای ﴿یُصْحَبُونَ﴾ در آیه محلّ بحث
فخررازی از مازنی نقل میکند که این ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾ ـ دیگران هم این احتمال را دادند ـ این فعلِ مجهول باب اِفعال باشد نه <فَعَل> [یعنی] ثلاثی مجرّد نباشد ثلاثی مزید باشد [که] ﴿یُصْحَبُونَ﴾ یعنی منظور این نیست که اینها مصحوب ما و در صحبت ما نیستند، بلکه [یعنی] مُصحَب ما نیستند [که] این مصحَب، اسم مفعول أصحب است («أصحَبَهُ» یعنی «مَنَعَهُ») فرمود اینها مُصحَب نیستند اینها خودشان ممنوع از عذاب نیستند، چگونه میتوانند مانع دیگران باشند، مشکل خودشان را حل نمیکنند چگونه میتوانند مشکل شما را حل کنند . این ممکن است، چون «أصحَبَهُ» یعنی «مَنَعَهُ»؛ لکن از تعبیر قبلی که فرمود: ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾ همین مطلب برمیآید، بنابراین اگر ﴿یُصْحَبُونَ﴾ همان فعل مجهول باب ثلاثی مجرّد باشد اُولاست یعنی اینها مشکل خودشان را حل نمیکنند و چون در صِحابت ما نیستند و در صحبت ما نیستند نه حقّ تَقریب دارند نه حقّ شفاعت. شما اینها را میپرستیدید به بهانهٴ اینکه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اینها که در صحبت ما نیستند تا شفیع نزد ما باشند؛ شما اینها را میپرستیدید ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ اینها که مقرَّب ما نیستند تا عامل تقرّب شما باشند.
انحای عذاب دنیوی در لسان روایات
آنچه باعث فریب این تبهکاران است همین است که سالیان متمادی ذات اقدس الهی اینها را امتحان کرده به اینها نعمت داده به پدران اینها نعمت داده، اینها خیال میکردند روزگار همیشه همین طور است: ﴿بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾. به جای اینکه نعمت را از خدا بدانند که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ و شاکر باشند، فکر کردند که استحقاق ذاتیشان است و این نعمت را باید داشته باشند.
بعد فرمود اینها اگر قدری تاریخ را حکمت تاریخ را سنّت الهی را بررسی کنند میبینند که ما زمین را گاهی خراب میکنیم. تخریب زمین گاهی با سیل و زلزله و امثال ذلک است که خب این روشن است [و یک] امر حسّی است [و] گاهی طبق این دوتا روایتی که یکی از وجود مبارک امام سجاد یکی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) آمده آن است که خراب یک مملکت به از دست رفتن علمایشان است . یک کشور وقتی ویران میشود که عالِمان دین را از دست بدهد، آنها باعث آباد شدن یک مملکتاند؛ اگر علم و عالِم رخت بربست همان «ثُلمةٌ لا یَسدّها شیء» خواهد بود. حضرت فرمود نقصِ زمین به موت عالِمان دین است یعنی این کشور ناقص است این شهر یا این روستا ناقص است. خب این با آن بیان نورانی دیگر امام صادق(سلام الله علیه) هماهنگ است که فرمود: «لا یَستغنی أهل کلّ بَلْدٍ عن ثلاثة... فإن عَدِموا ذلک کانوا هِمَجا» اوّلش «فقیهٌ عالِمٌ وَرِعٌ» دوم «امیرٌ خَیّرٌ مطاعٌ» سوم «طبیبٌ بصیرٌ ثقةٌ» .
بنابراین جامعه را علم اداره میکند علمِ الهی اداره میکند [و] برابر کتاب و سنّت اداره میشود لذا فرمود: ﴿نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾. خب وقتی این سونامی آمد کم کم از گوشه کنارههای شهر به خود شهر هم میرسد، این است که فرمودند اگر خواستید در شهر یا در یک روستا زندگی کنید اول تحقیق کنید ببینید یک عالِم دینی آنجا هست یا نه. این نُقصان زمین به وسیلهٴ موت عالمان دین است.
منشأ ناشنوایی و نابینایی در قیامت
بعد زمینهٴ معاد را ذکر میکند میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْی﴾؛ این حرفهایی که من میزنم وحی الهی است، کلام کسی است که شما و عالَم را آفریده؛ ولی آن کسی که ناشنواست این حرفها در او اثر نمیگذارد. ما این معنا را باید باور کنیم که غیر از این چشم و گوشِ ظاهری، یک چشم و گوشِ باطنی هم هست که چیزهایی را درک میکند. فرمود اینها کَرند اینها کورند در قیامت هم کَر و کور محشور میشوند. آن صدای دلپذیر وجود مبارک داود که خوانندهٴ بهشت است و قرآن را داود میخواند ـ در بیانات نورانی حضرت امیر هست که او قاری اهل الجنّه است ـ به گوش این تبهکارها نمیرسد، چه اینکه بوی بهشت که به فاصلهٴ چندین فرسخی میرود به شامّهٴ اینها نمیرسد، چه اینکه بهشت و اهل بهشت را هم نمیبینند، فقط جهنم را میبینند زَفیر و شَهیق آتش را و آن عربدهٴ ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ را میشنوند.
در بحثهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که اینها که میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ ؛ مرا کور محشور کردی، خدای سبحان میفرماید ما تو را کور نکردیم، هر طور بودی آمدی؛ در دنیا چشمی داشتی که فقط بدیها را میدید خوبیها را نمیدید، مسجد و حسینیه را نمیدید مراکز فساد را میدید، الآن هم همان طور محشور شدی [یعنی] بهشت و اهل بهشت را نمیبینی فقط جهنم را میبینی. این طور نیست اینهایی که میگویند: ﴿رَبّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ یعنی واقعاً کورند هیچجا را نمیبینند، برای اینکه خدا جهنم را به آنها نشان میدهد، اینها هم میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ، پس کور نیستند کَر نیستند اما صدای داود را نمیشنوند بهشت را نمیبینند، همان طوری که در دنیا حاضر نبودند قرآن را بشنوند و آثار دین را ببینند. این طور نیست که اگر فرمود اینها کَرند یعنی زَفیر و شَهیق جهنم را هم نمیشنوند؛ نه، آن را کاملاً میشنوند، به همان دلیل که در دنیا صداهای بد را میشنیدند.
﴿وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ﴾ که جمع «أصمّ» است ﴿الدُّعَاءَ﴾؛ این دعوت ما را انسانهایی که کَرند نمیشنوند و همینها گوششان به سراغ صدای دیگران است.
دلالت ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَاب﴾ بر شدّت عذاب قیامت
﴿إِذَا مَا یُنذَرُونَ﴾؛ وقتی اینها انذار میشوند [با اینکه] ما با وحی انذار میکنیم وقتی انذار میکنیم [اما] این وحی الهی را نمیشنوند و یک وقت هم بیدار میشوند. آن صحنه به قدری بیدارکننده است که با سه علامت رقّت و ضعف اینجا ذکر شده [و] مع ذلک با این سه علامت ضعیف اینها را منقلب میکنیم. فرمود: ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾؛ این کلمهٴ «مَسّ» خب غیر از تعذیب است غیر از بردن در جهنم است غیر از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ است غیر از ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ است، مَسّ است، مَسّ کم¬ترین برخورد است (این یک)، نَفح هم آن نسیمِ ضعیف و ظریف است (این دو)، تاء آن هم تاء وحدت است نظیر <تَمْر> و <تَمرة> (این سه). اگر ﴿نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾ به اینها مَس بکند دادشان بلند است، حالا بیدار میشوند. با این سه تعبیر نشانهٴ رقّت و ضعف میفرماید: ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ﴾ (یک)، ﴿نَفْحَةٌ﴾ (دو و سه)؛ <نَفحه> همان نسیمِ ضعیف است، تاء آن هم که تاء وحدت است [یعنی] یک نسیم ضعیف، آن هم به اینها مَس کند دادشان در میآید. خب چنین عذابی در پیش است! ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾ آنگاه ﴿لَیَقُولُنَّ یَاوَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾؛ این همان است که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ .
عادلانه بودن روز قیامت بر محور حقّ
فرمود در آن روز جز عدل چیز دیگر نیست؛ ترازو، ترازوی عدل است (یک)؛ وزن، عدل است (دو)؛ وازِن، عدل است (سه)؛ افراد را با عقاید و اعمالشان میسنجند (چهار)، لذا به عنوان نفیِ جنس دربارهٴ قیامت فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ یعنی «الیوم، لا ظلم»؛ قیامت اصلاً ظلمی نیست. آن که کار دست اوست خداست که ﴿لاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ ، دیگری هم که کار دستش نیست لذا به عنوان نفی جنس فرمود در این فضا ظلم نیست، برای اینکه کسی که قدرت کار ندارد [و] آن که قدرت کار دارد که عدلِ محض است [لذا] جا برای ظلم نیست.
در جریان ترازو مستحضرید که برای تفهیم ما وقتی از ترازو سخن به میان میآید، سه مطلب را بالأخره ترازو باید داشته باشد: یکی خود میزان است که ابزار سنجش است که از آن به ترازو یاد میکنیم (میزان یعنی آلتِ وزن)، این میزانی که دو کفّه دارد در یک کفّه، وزن را میگذارند در کفّهٴ دیگر موزون را میگذارند [مثلاً] اگر خواستند نان را بسنجند یا گوشت را بسنجند، در یک کفّه سنگ را میگذارند که سنگ وزن است و در کفّهٴ دیگر نان و گوشت را میگذارند که موزون است (این سه عنصر توزین است)؛ در توزین سه عنصر لازم است <المیزان>؛ <الوزن>؛ الموزون؛ میزان یعنی ترازو، وزن آن واحد سنجش [و] موزون آن کالا. فرمود در صحنهٴ قیامت ما میزانِ عدل را نصب میکنیم.
خب حالا با چه عقاید و اخلاق و اعمال را میسنجیم؟ آن در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ ـ آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ـ یعنی ما وقتی ترازو را وضع کردیم و نهادیم آن واحد سنجش ما حق است. این «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ حَقُّ» نیست که بی الف و لام باشد [که] یعنی وزنی هست، بلکه با الف و لام است و معنایش این است که ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ﴾، ﴿الْحَقُّ﴾؛ حق را ما در یک کفّه میگذاریم نه اینکه وزنی هست. اینکه میگویند: «الموتُ حقٌّ، والصراط حقٌّ» یعنی هست، از هستی اینها خبر میدهند؛ اما اینجا خبر، ﴿الْحَقُّ﴾ است نه «حقٌّ» یعنی در کفّهٴ وزن، ما حق را میگذاریم، حقیقت را اینجا میگذاریم. حالا آن کفّه چیست، حق چیست، حق را در یک طرف میگذاریم چیست، آدم باید برود ببیند؛ غرض آن است که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾. این حق یک وزن است [که] این در کفّه گذاشتیم، نماز را در کفّه دیگر میگذاریم عقیده را اعمال دیگر را در کفّه دیگر میگذاریم رفتار و گفتار را در کفّه دیگر میگذاریم. بنابراین اعمال میشود موزون، حق میشود وزن، میزان هم که میزان قِسط است طبق این آیه که فرمود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾؛ این ترازو، ترازوی عدل است، از چدن و امثال ذلک نیست، عدلِ مجسَّم است؛ این عدل شده ترازو، وزن شده حق، اعمال و عقاید ما شده موزون. خب وازن چه کسی است؟! خدای سبحان است و دستور هم میدهد به فرشتگان خود لذا فرمود امروز دیگر جا برای ظلم نیست: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾.
گروههای حاضر در قیامت بر اساس آیات قرآن
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ـ که بحثش قبلاً گذشت ـ فرمود چند گروه را ما احضار میکنیم. در سورهٴ «توبه» آیهٴ صد به بعد، چند گروه را مشخص کرد فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ﴾ یک، ﴿وَالْأَنْصَارِ﴾ دو، ﴿وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ سه، اینها ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ بعد ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ﴾ چهار، ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ که به همین گروه برمیگردند، مارِدند ـ ﴿شیطانٍ مارد﴾ یعنی <متمرّد>؛ ﴿شیطانٍ مَرید﴾ یعنی <متمرّد>ـ ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ یعنی متمرّداناند (این گروه را ذکر میکند) بعد در بخش پایانی میفرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾، پس یک عدّه مؤمنِ خالصاند یک عدّه کافرِ خالصاند یک عدّه هم کسانیاند که مؤمن هستند مسلماناند منتها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ فرمود اینها را ما احضار میکنیم، اعمال هر کدام را هم میسنجیم.
منظور قرآن از عدم اقامه وزن برای عدّهای در قیامت
دربارهٴ عدّهای فرمود که ما برای اینها وزن اِقامه نمیکنیم؛ آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود ـ که آن هم قبلاً گذشت ـ که فرمود ما برای اینها در قیامت وزن قرار نمیدهیم؛ آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود؛ ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾. جناب فخررازی و دیگران میگویند که این آیه منافی با آیات دیگر نیست که آیات دیگر دارند که اعمال همه را ما میسنجیم این آیه منافی نیست برای اینکه ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ یعنی ما اینها را اِکرام نمیکنیم تعظیم نمیکنیم تجلیل نمیکنیم این سخن ناصواب است برای اینکه آن آیاتی که دارد: ﴿وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ﴾ ؛ خدا به اینها نگاه نمیکند یعنی نگاهِ تشریفی و تکریمی، با اینکه خدا ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است؛ اما اینجا ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾، وزن برای تکریم نیست برای تعدیل است اظهار عدل است.
این وزن دو قِسم است: یک وقت اعمال خیر را میسنجند یک وقت درکات را میسنجند [و] یک وقت تفاوت درکات و درجات را میسنجند. این کفّاری که ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ که همهٴ عمر را [یعنی] سرمایه را باختند خیری ندارند تا ترازو برای¬شان وضع بشود که یک طرف حق بگذارند یک طرف عملِ اینها را. خب کسی که باطلِ محض است یک ذرّه خیر هم ندارد که آن یک ذرّه خیر را بسنجند، لذا فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ ؛ خب برای این چه ترازویی وضع بکنند، آخر او چه آورده؟! چیزی نیاورده که در محکمهٴ عدل الهی بسنجند. یک ترازو هم در یک گوشهٴ دیگر است و [با] آن درکات را میسنجند نه درجات را که گناه چه کسی بیشتر است. یک عدّه هستند که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ که دامنگیر آنها همین آیه و امثال این آیه است، اینها درکات خیلی بیشتری دارند یک عدّه درکات کمتری دارند، آن هم توزینی است. غرض آن است که در بخش حَسنات اینها چون دستشان خالی است چیزی برای¬شان وزن نمیکنند، چه چیزی را بسنجند؟! اما در بخش درکات کاملاً مشخص است که درکهٴ اینها چقدر است؛ چه کسی باید در درکهٴ پنجم باشد چه کسی باید بیشتر باشد و مانند آن؛ جمع بین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و آیهٴ محلّ بحث هم این خواهد بود.
تبیین معنای <قسط> در آیه ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾
فرمود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ﴾ را که این موازین، قِسط است. <قِسط> یعنی سهم هر کسی را به او دادند؛ در قِبال <قَسط> که به معنی جور و ظلم است، <قِسط> یعنی سهم هر کسی را به او دادن؛ [فرمود] این میزان، میزان قِسط است. این میزانِ قسط را در قیامت وزن میکنند تا اعمال سنجیده بشود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾؛ این هم نکره در سیاق نفی است و مفید عموم [یعنی] به احدی ظلم نمیشود.
تبیین معنای آیه چهل و ششم بر علم ذاتی حق به اشیاء
آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «زلزله» است که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ [که یعنی] او میبیند، برای این است که ما نشانش میدهیم. خب چه کسی ارائه میدهد؟ چه کسی اعمال گذشته را به او نشان میدهد؟ فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾؛ ما که چیزی برای¬مان مستور نیست. در بخشهایی از قرآن کریم میفرماید هر موجودی بالأخره یا حاضر است که خب معلومِ دیگران است یا مجهولِ دیگران است، در اثر بُعد، ظلمت، حجاب، ریز بودن و مانند آن. انسان که به چیزی علم ندارد یا برای اینکه [آن چیز] دور است زماناً یا مکاناً؛ یا برای اینکه دور نیست [بلکه] در زیر چیزی پنهان شده است؛ یا در زیر زمین و امثال زمین پنهان نشد [بلکه فضا] تاریک است [و] فضای تاریک نمیگذارد که انسان آن را ببیند؛ یا هیچ کدام از این موانع نیست [بلکه] خیلی ریز است [و] نمیشود این را دید؛ بالأخره یا بُعد است یا ظلمت است یا حجاب است یا صِغَر است. فرمود هیچ کدام از اینها برای خدا مانع نیست: ﴿إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ ؛ ریز باشد دور باشد زیرِ زمین باشد [فضا] تاریک باشد، ما بالأخره میآوریم. فرض ندارد که چیزی مانع علمِ ازلی ذات اقدس الهی باشد چون علمش ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾ است.
این خدا که چیزی مانع علم او نیست نه بُعد و نه صِغَر و نه زیر زمین بودن و نه حجاب و امثال ذلک، این را میآورد، حالا که آورد ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ . الآن هر چه هم حساب بکند یادش نیست که در سی سال قبل چهل سال قبل چه کاری کرده چه حَسنه چه سیّئه ولی خدا وقتی که آورد او میبیند، اینچنین نیست که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾، خودش بالاستقلال و بالذّات میبیند [بلکه] تا ارائه ندهند او نمیبیند [و] ارائهاش [هم] به دست خداست؛ فرمود هر جا باشد ما میآوریم. در این بخش فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ﴾؛ آن عمل، ﴿مِنْ خَرْدَلٍ﴾؛ خود خَردل [و] آن دانهٴ اسپند را اگر شما به چند جزء و به چند حبّه تقسیم بکنی [ما آن را می¬آوریم] که این ﴿مِن﴾ بشود «مِن» تبعیضیه وگرنه حبّه از خود خردل بزرگتر است (یک حبّه گندم، یک حبّه جو، یک حبّه برنج از خود خردل بزرگتر است). این ﴿مِن﴾ یا بیانیه است یا تبعیض، اگر تبعیض شد یعنی این حبّهٴ خردل را اگر شما به چند حبّه تقسیم بکنید آن ذرّهای که به هیچ وجه قابل دیدن نیست ما آن را میآوریم. فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا﴾؛ ما این را میآوریم، چون از علم ما و از حیطهٴ هستی ما که غایب نیست،
نحوه حسابرسی در روز قیامت و شاهدان آن روز
﴿وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ اما به انسان میگوییم تو قاضی خود باش.
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس٭٭٭ چرا بایدت دیگری مُحتسِب
﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ ؛ تو در محضر ما هم که نمیتوانی خلاف بکنی. گرچه ﴿کَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ اما ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ و خودت حسابرس خودت باش. آن روز که انسان نمیتواند جز حق چیزی بگوید برای اینکه همهٴ اعضا و جوارح او ایستادهاند شهادت بدهند، خب انسان چه چیزی را میتواند کتمان بکند؟! ﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَلاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ ؛ همه اعضا و جوارح صف کشیدند شهادت بدهند، خب کجا مقدور است که انسان کتمان بکند؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
انحای عذاب دنیوی در لسان روایات
منشأ ناشنوایی و نابینایی در قیامت
دلالت ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَاب﴾ بر شدّت عذاب قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ ﴿43﴾ بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿44﴾ قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْی وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا یُنذَرُونَ ﴿45﴾ وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَاوَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿46﴾ وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ ﴿47﴾
کلام فخررازی در معنای آیه 42 و نقد کلام ایشان
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و جریان معاد هم از عناصر محوری اصول دین است و سوری که در مکه نازل میشد اصول دین عناصر محوری مطالب آن سور را تشکیل میداد، در اینجا به دنبالهٴ بحث وحی و نبوّت، جریان معاد را ذکر میکند. میفرماید حوادث گاهی در شب اتفاق میافتد گاهی در روز، چه کسی شما را از حوادث شب و حوادث روز حفظ میکند و از خدای رحمان برای شما فیض دریافت میکند (چه کسی حافظ شماست) فرمود: ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾.
فخررازی و برخی از بزرگان دیگر میفرماید این ذکر «رحمان» تلقینِ جواب است نظیر ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ ، در ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ برخیها گفتند این تلقین جواب است که خود سائل در جواب بگوید «کَرَمُه» [یعنی] کَرم او ما را مغرور کرده است. این سخن ناصواب است [زیرا] کَرَم هرگز باعث غرور نخواهد شد، این حجّت خداست یعنی خدایی که نسبت به شما هم ربّ شماست هم نسبت به شما کرامت را اِعمال کرده است چرا مغرور شدید. اینجا هم همین طور است؛ خدایی که نسبت به شما رحمت کرده است هستی داد کمالات هستی داد [و] برای هدایت شما وحی و نبوّت و ولایت و عصمت و رسالت را مقرّر کرد چرا نسبت به او کفر میورزید. غرض این است که این تلقینِ جواب نیست.
اِعراضهایی که در این دو سه آیه مطرح بود در بحث دیروز گذشت.
بررسی اقوالی در معنای ﴿یُصْحَبُونَ﴾ در آیه محلّ بحث
فخررازی از مازنی نقل میکند که این ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾ ـ دیگران هم این احتمال را دادند ـ این فعلِ مجهول باب اِفعال باشد نه <فَعَل> [یعنی] ثلاثی مجرّد نباشد ثلاثی مزید باشد [که] ﴿یُصْحَبُونَ﴾ یعنی منظور این نیست که اینها مصحوب ما و در صحبت ما نیستند، بلکه [یعنی] مُصحَب ما نیستند [که] این مصحَب، اسم مفعول أصحب است («أصحَبَهُ» یعنی «مَنَعَهُ») فرمود اینها مُصحَب نیستند اینها خودشان ممنوع از عذاب نیستند، چگونه میتوانند مانع دیگران باشند، مشکل خودشان را حل نمیکنند چگونه میتوانند مشکل شما را حل کنند . این ممکن است، چون «أصحَبَهُ» یعنی «مَنَعَهُ»؛ لکن از تعبیر قبلی که فرمود: ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾ همین مطلب برمیآید، بنابراین اگر ﴿یُصْحَبُونَ﴾ همان فعل مجهول باب ثلاثی مجرّد باشد اُولاست یعنی اینها مشکل خودشان را حل نمیکنند و چون در صِحابت ما نیستند و در صحبت ما نیستند نه حقّ تَقریب دارند نه حقّ شفاعت. شما اینها را میپرستیدید به بهانهٴ اینکه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اینها که در صحبت ما نیستند تا شفیع نزد ما باشند؛ شما اینها را میپرستیدید ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ اینها که مقرَّب ما نیستند تا عامل تقرّب شما باشند.
انحای عذاب دنیوی در لسان روایات
آنچه باعث فریب این تبهکاران است همین است که سالیان متمادی ذات اقدس الهی اینها را امتحان کرده به اینها نعمت داده به پدران اینها نعمت داده، اینها خیال میکردند روزگار همیشه همین طور است: ﴿بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾. به جای اینکه نعمت را از خدا بدانند که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ و شاکر باشند، فکر کردند که استحقاق ذاتیشان است و این نعمت را باید داشته باشند.
بعد فرمود اینها اگر قدری تاریخ را حکمت تاریخ را سنّت الهی را بررسی کنند میبینند که ما زمین را گاهی خراب میکنیم. تخریب زمین گاهی با سیل و زلزله و امثال ذلک است که خب این روشن است [و یک] امر حسّی است [و] گاهی طبق این دوتا روایتی که یکی از وجود مبارک امام سجاد یکی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) آمده آن است که خراب یک مملکت به از دست رفتن علمایشان است . یک کشور وقتی ویران میشود که عالِمان دین را از دست بدهد، آنها باعث آباد شدن یک مملکتاند؛ اگر علم و عالِم رخت بربست همان «ثُلمةٌ لا یَسدّها شیء» خواهد بود. حضرت فرمود نقصِ زمین به موت عالِمان دین است یعنی این کشور ناقص است این شهر یا این روستا ناقص است. خب این با آن بیان نورانی دیگر امام صادق(سلام الله علیه) هماهنگ است که فرمود: «لا یَستغنی أهل کلّ بَلْدٍ عن ثلاثة... فإن عَدِموا ذلک کانوا هِمَجا» اوّلش «فقیهٌ عالِمٌ وَرِعٌ» دوم «امیرٌ خَیّرٌ مطاعٌ» سوم «طبیبٌ بصیرٌ ثقةٌ» .
بنابراین جامعه را علم اداره میکند علمِ الهی اداره میکند [و] برابر کتاب و سنّت اداره میشود لذا فرمود: ﴿نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾. خب وقتی این سونامی آمد کم کم از گوشه کنارههای شهر به خود شهر هم میرسد، این است که فرمودند اگر خواستید در شهر یا در یک روستا زندگی کنید اول تحقیق کنید ببینید یک عالِم دینی آنجا هست یا نه. این نُقصان زمین به وسیلهٴ موت عالمان دین است.
منشأ ناشنوایی و نابینایی در قیامت
بعد زمینهٴ معاد را ذکر میکند میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْی﴾؛ این حرفهایی که من میزنم وحی الهی است، کلام کسی است که شما و عالَم را آفریده؛ ولی آن کسی که ناشنواست این حرفها در او اثر نمیگذارد. ما این معنا را باید باور کنیم که غیر از این چشم و گوشِ ظاهری، یک چشم و گوشِ باطنی هم هست که چیزهایی را درک میکند. فرمود اینها کَرند اینها کورند در قیامت هم کَر و کور محشور میشوند. آن صدای دلپذیر وجود مبارک داود که خوانندهٴ بهشت است و قرآن را داود میخواند ـ در بیانات نورانی حضرت امیر هست که او قاری اهل الجنّه است ـ به گوش این تبهکارها نمیرسد، چه اینکه بوی بهشت که به فاصلهٴ چندین فرسخی میرود به شامّهٴ اینها نمیرسد، چه اینکه بهشت و اهل بهشت را هم نمیبینند، فقط جهنم را میبینند زَفیر و شَهیق آتش را و آن عربدهٴ ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ را میشنوند.
در بحثهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که اینها که میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ ؛ مرا کور محشور کردی، خدای سبحان میفرماید ما تو را کور نکردیم، هر طور بودی آمدی؛ در دنیا چشمی داشتی که فقط بدیها را میدید خوبیها را نمیدید، مسجد و حسینیه را نمیدید مراکز فساد را میدید، الآن هم همان طور محشور شدی [یعنی] بهشت و اهل بهشت را نمیبینی فقط جهنم را میبینی. این طور نیست اینهایی که میگویند: ﴿رَبّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ یعنی واقعاً کورند هیچجا را نمیبینند، برای اینکه خدا جهنم را به آنها نشان میدهد، اینها هم میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ، پس کور نیستند کَر نیستند اما صدای داود را نمیشنوند بهشت را نمیبینند، همان طوری که در دنیا حاضر نبودند قرآن را بشنوند و آثار دین را ببینند. این طور نیست که اگر فرمود اینها کَرند یعنی زَفیر و شَهیق جهنم را هم نمیشنوند؛ نه، آن را کاملاً میشنوند، به همان دلیل که در دنیا صداهای بد را میشنیدند.
﴿وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ﴾ که جمع «أصمّ» است ﴿الدُّعَاءَ﴾؛ این دعوت ما را انسانهایی که کَرند نمیشنوند و همینها گوششان به سراغ صدای دیگران است.
دلالت ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَاب﴾ بر شدّت عذاب قیامت
﴿إِذَا مَا یُنذَرُونَ﴾؛ وقتی اینها انذار میشوند [با اینکه] ما با وحی انذار میکنیم وقتی انذار میکنیم [اما] این وحی الهی را نمیشنوند و یک وقت هم بیدار میشوند. آن صحنه به قدری بیدارکننده است که با سه علامت رقّت و ضعف اینجا ذکر شده [و] مع ذلک با این سه علامت ضعیف اینها را منقلب میکنیم. فرمود: ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾؛ این کلمهٴ «مَسّ» خب غیر از تعذیب است غیر از بردن در جهنم است غیر از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ است غیر از ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ است، مَسّ است، مَسّ کم¬ترین برخورد است (این یک)، نَفح هم آن نسیمِ ضعیف و ظریف است (این دو)، تاء آن هم تاء وحدت است نظیر <تَمْر> و <تَمرة> (این سه). اگر ﴿نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾ به اینها مَس بکند دادشان بلند است، حالا بیدار میشوند. با این سه تعبیر نشانهٴ رقّت و ضعف میفرماید: ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ﴾ (یک)، ﴿نَفْحَةٌ﴾ (دو و سه)؛ <نَفحه> همان نسیمِ ضعیف است، تاء آن هم که تاء وحدت است [یعنی] یک نسیم ضعیف، آن هم به اینها مَس کند دادشان در میآید. خب چنین عذابی در پیش است! ﴿وَلَئِن مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّکَ﴾ آنگاه ﴿لَیَقُولُنَّ یَاوَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾؛ این همان است که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ .
عادلانه بودن روز قیامت بر محور حقّ
فرمود در آن روز جز عدل چیز دیگر نیست؛ ترازو، ترازوی عدل است (یک)؛ وزن، عدل است (دو)؛ وازِن، عدل است (سه)؛ افراد را با عقاید و اعمالشان میسنجند (چهار)، لذا به عنوان نفیِ جنس دربارهٴ قیامت فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ یعنی «الیوم، لا ظلم»؛ قیامت اصلاً ظلمی نیست. آن که کار دست اوست خداست که ﴿لاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ ، دیگری هم که کار دستش نیست لذا به عنوان نفی جنس فرمود در این فضا ظلم نیست، برای اینکه کسی که قدرت کار ندارد [و] آن که قدرت کار دارد که عدلِ محض است [لذا] جا برای ظلم نیست.
در جریان ترازو مستحضرید که برای تفهیم ما وقتی از ترازو سخن به میان میآید، سه مطلب را بالأخره ترازو باید داشته باشد: یکی خود میزان است که ابزار سنجش است که از آن به ترازو یاد میکنیم (میزان یعنی آلتِ وزن)، این میزانی که دو کفّه دارد در یک کفّه، وزن را میگذارند در کفّهٴ دیگر موزون را میگذارند [مثلاً] اگر خواستند نان را بسنجند یا گوشت را بسنجند، در یک کفّه سنگ را میگذارند که سنگ وزن است و در کفّهٴ دیگر نان و گوشت را میگذارند که موزون است (این سه عنصر توزین است)؛ در توزین سه عنصر لازم است <المیزان>؛ <الوزن>؛ الموزون؛ میزان یعنی ترازو، وزن آن واحد سنجش [و] موزون آن کالا. فرمود در صحنهٴ قیامت ما میزانِ عدل را نصب میکنیم.
خب حالا با چه عقاید و اخلاق و اعمال را میسنجیم؟ آن در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ ـ آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ـ یعنی ما وقتی ترازو را وضع کردیم و نهادیم آن واحد سنجش ما حق است. این «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ حَقُّ» نیست که بی الف و لام باشد [که] یعنی وزنی هست، بلکه با الف و لام است و معنایش این است که ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ﴾، ﴿الْحَقُّ﴾؛ حق را ما در یک کفّه میگذاریم نه اینکه وزنی هست. اینکه میگویند: «الموتُ حقٌّ، والصراط حقٌّ» یعنی هست، از هستی اینها خبر میدهند؛ اما اینجا خبر، ﴿الْحَقُّ﴾ است نه «حقٌّ» یعنی در کفّهٴ وزن، ما حق را میگذاریم، حقیقت را اینجا میگذاریم. حالا آن کفّه چیست، حق چیست، حق را در یک طرف میگذاریم چیست، آدم باید برود ببیند؛ غرض آن است که فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾. این حق یک وزن است [که] این در کفّه گذاشتیم، نماز را در کفّه دیگر میگذاریم عقیده را اعمال دیگر را در کفّه دیگر میگذاریم رفتار و گفتار را در کفّه دیگر میگذاریم. بنابراین اعمال میشود موزون، حق میشود وزن، میزان هم که میزان قِسط است طبق این آیه که فرمود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾؛ این ترازو، ترازوی عدل است، از چدن و امثال ذلک نیست، عدلِ مجسَّم است؛ این عدل شده ترازو، وزن شده حق، اعمال و عقاید ما شده موزون. خب وازن چه کسی است؟! خدای سبحان است و دستور هم میدهد به فرشتگان خود لذا فرمود امروز دیگر جا برای ظلم نیست: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾.
گروههای حاضر در قیامت بر اساس آیات قرآن
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ـ که بحثش قبلاً گذشت ـ فرمود چند گروه را ما احضار میکنیم. در سورهٴ «توبه» آیهٴ صد به بعد، چند گروه را مشخص کرد فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ﴾ یک، ﴿وَالْأَنْصَارِ﴾ دو، ﴿وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ سه، اینها ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ بعد ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ﴾ چهار، ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ که به همین گروه برمیگردند، مارِدند ـ ﴿شیطانٍ مارد﴾ یعنی <متمرّد>؛ ﴿شیطانٍ مَرید﴾ یعنی <متمرّد>ـ ﴿مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ یعنی متمرّداناند (این گروه را ذکر میکند) بعد در بخش پایانی میفرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾، پس یک عدّه مؤمنِ خالصاند یک عدّه کافرِ خالصاند یک عدّه هم کسانیاند که مؤمن هستند مسلماناند منتها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ فرمود اینها را ما احضار میکنیم، اعمال هر کدام را هم میسنجیم.
منظور قرآن از عدم اقامه وزن برای عدّهای در قیامت
دربارهٴ عدّهای فرمود که ما برای اینها وزن اِقامه نمیکنیم؛ آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود ـ که آن هم قبلاً گذشت ـ که فرمود ما برای اینها در قیامت وزن قرار نمیدهیم؛ آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود؛ ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾. جناب فخررازی و دیگران میگویند که این آیه منافی با آیات دیگر نیست که آیات دیگر دارند که اعمال همه را ما میسنجیم این آیه منافی نیست برای اینکه ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ یعنی ما اینها را اِکرام نمیکنیم تعظیم نمیکنیم تجلیل نمیکنیم این سخن ناصواب است برای اینکه آن آیاتی که دارد: ﴿وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ﴾ ؛ خدا به اینها نگاه نمیکند یعنی نگاهِ تشریفی و تکریمی، با اینکه خدا ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ﴾ است؛ اما اینجا ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾، وزن برای تکریم نیست برای تعدیل است اظهار عدل است.
این وزن دو قِسم است: یک وقت اعمال خیر را میسنجند یک وقت درکات را میسنجند [و] یک وقت تفاوت درکات و درجات را میسنجند. این کفّاری که ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ که همهٴ عمر را [یعنی] سرمایه را باختند خیری ندارند تا ترازو برای¬شان وضع بشود که یک طرف حق بگذارند یک طرف عملِ اینها را. خب کسی که باطلِ محض است یک ذرّه خیر هم ندارد که آن یک ذرّه خیر را بسنجند، لذا فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ ؛ خب برای این چه ترازویی وضع بکنند، آخر او چه آورده؟! چیزی نیاورده که در محکمهٴ عدل الهی بسنجند. یک ترازو هم در یک گوشهٴ دیگر است و [با] آن درکات را میسنجند نه درجات را که گناه چه کسی بیشتر است. یک عدّه هستند که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ که دامنگیر آنها همین آیه و امثال این آیه است، اینها درکات خیلی بیشتری دارند یک عدّه درکات کمتری دارند، آن هم توزینی است. غرض آن است که در بخش حَسنات اینها چون دستشان خالی است چیزی برای¬شان وزن نمیکنند، چه چیزی را بسنجند؟! اما در بخش درکات کاملاً مشخص است که درکهٴ اینها چقدر است؛ چه کسی باید در درکهٴ پنجم باشد چه کسی باید بیشتر باشد و مانند آن؛ جمع بین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و آیهٴ محلّ بحث هم این خواهد بود.
تبیین معنای <قسط> در آیه ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ﴾
فرمود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ﴾ را که این موازین، قِسط است. <قِسط> یعنی سهم هر کسی را به او دادند؛ در قِبال <قَسط> که به معنی جور و ظلم است، <قِسط> یعنی سهم هر کسی را به او دادن؛ [فرمود] این میزان، میزان قِسط است. این میزانِ قسط را در قیامت وزن میکنند تا اعمال سنجیده بشود: ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾؛ این هم نکره در سیاق نفی است و مفید عموم [یعنی] به احدی ظلم نمیشود.
تبیین معنای آیه چهل و ششم بر علم ذاتی حق به اشیاء
آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «زلزله» است که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ [که یعنی] او میبیند، برای این است که ما نشانش میدهیم. خب چه کسی ارائه میدهد؟ چه کسی اعمال گذشته را به او نشان میدهد؟ فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾؛ ما که چیزی برای¬مان مستور نیست. در بخشهایی از قرآن کریم میفرماید هر موجودی بالأخره یا حاضر است که خب معلومِ دیگران است یا مجهولِ دیگران است، در اثر بُعد، ظلمت، حجاب، ریز بودن و مانند آن. انسان که به چیزی علم ندارد یا برای اینکه [آن چیز] دور است زماناً یا مکاناً؛ یا برای اینکه دور نیست [بلکه] در زیر چیزی پنهان شده است؛ یا در زیر زمین و امثال زمین پنهان نشد [بلکه فضا] تاریک است [و] فضای تاریک نمیگذارد که انسان آن را ببیند؛ یا هیچ کدام از این موانع نیست [بلکه] خیلی ریز است [و] نمیشود این را دید؛ بالأخره یا بُعد است یا ظلمت است یا حجاب است یا صِغَر است. فرمود هیچ کدام از اینها برای خدا مانع نیست: ﴿إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ ؛ ریز باشد دور باشد زیرِ زمین باشد [فضا] تاریک باشد، ما بالأخره میآوریم. فرض ندارد که چیزی مانع علمِ ازلی ذات اقدس الهی باشد چون علمش ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾ است.
این خدا که چیزی مانع علم او نیست نه بُعد و نه صِغَر و نه زیر زمین بودن و نه حجاب و امثال ذلک، این را میآورد، حالا که آورد ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ . الآن هر چه هم حساب بکند یادش نیست که در سی سال قبل چهل سال قبل چه کاری کرده چه حَسنه چه سیّئه ولی خدا وقتی که آورد او میبیند، اینچنین نیست که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾، خودش بالاستقلال و بالذّات میبیند [بلکه] تا ارائه ندهند او نمیبیند [و] ارائهاش [هم] به دست خداست؛ فرمود هر جا باشد ما میآوریم. در این بخش فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ﴾؛ آن عمل، ﴿مِنْ خَرْدَلٍ﴾؛ خود خَردل [و] آن دانهٴ اسپند را اگر شما به چند جزء و به چند حبّه تقسیم بکنی [ما آن را می¬آوریم] که این ﴿مِن﴾ بشود «مِن» تبعیضیه وگرنه حبّه از خود خردل بزرگتر است (یک حبّه گندم، یک حبّه جو، یک حبّه برنج از خود خردل بزرگتر است). این ﴿مِن﴾ یا بیانیه است یا تبعیض، اگر تبعیض شد یعنی این حبّهٴ خردل را اگر شما به چند حبّه تقسیم بکنید آن ذرّهای که به هیچ وجه قابل دیدن نیست ما آن را میآوریم. فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا﴾؛ ما این را میآوریم، چون از علم ما و از حیطهٴ هستی ما که غایب نیست،
نحوه حسابرسی در روز قیامت و شاهدان آن روز
﴿وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ اما به انسان میگوییم تو قاضی خود باش.
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس٭٭٭ چرا بایدت دیگری مُحتسِب
﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ ؛ تو در محضر ما هم که نمیتوانی خلاف بکنی. گرچه ﴿کَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ اما ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ و خودت حسابرس خودت باش. آن روز که انسان نمیتواند جز حق چیزی بگوید برای اینکه همهٴ اعضا و جوارح او ایستادهاند شهادت بدهند، خب انسان چه چیزی را میتواند کتمان بکند؟! ﴿یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَلاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ ؛ همه اعضا و جوارح صف کشیدند شهادت بدهند، خب کجا مقدور است که انسان کتمان بکند؟!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است