- 666
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 109 تا 111 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 109 تا 111 سوره توبه"
مسجد ضرار رفت و آمد در آن هم حرام است برای اینکه مستقیماً نهی به خود عبادت در آن مسجد خورده است.
معمولاً بناها را تخریب نمیکنند، نظیر قطع درختها.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَیَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ (109) لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (110) إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ وَالقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذلِکَ هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ (111)﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ توبه گذشته از اینکه اوصاف دو گروه را ذکر میکند، خصوصیات مؤمن و منافق را یادآور میشود، کارشکنیهای منافقان دربارهٴ نظام اسلامی را جداگانه ذکر میکند. فداکاری و نثار و ایثار مردان الهی را هم جداگانه ذکر میکند. جریان مسجد ضرار که مبسوطاً بازگو شد چند نکته در کنارش مانده است. نکتهٴ اول این است که مسجد ضرار هم رفت و آمد در آن حرام است و هم نماز در آن باطل، برای اینکه مستقیماً نهی به خود عبادت در آن مسجد خورده است. اما کنیسه، بیعه مراکز عبادت یهود و مسیحی این چنین نیست. احیاناً سخن از کراهت به میان آمده ولی نه رفتن حرام است و نه نماز خواندن در آنها. البته نماز خواندن در این گونه از معابد مکروه هست و برای رفع کراهت آنها هم علاج شده است اما حرام نیست. برای اینکه اینها یک اقلیت دینیاند و اسلام آنها را امضا کرده است با پذیرش جزیه و مانند آن، آنها آسیبی هم به حوزهٴ اسلامی نمیرسانند. اگر احیاناً یک کلیسایی در تضاد با دین بود، آن دیگر نظیر مسجد ضرار میشود. ولی خود کلیسا خود کنیسه خود بیعه ذاتا این چنین نیستند که نماز در آنها حرام باشد.
مطلب دیگر آن است که این تخریب مسجد یا سوزاندن مسجد ضرار تقریباً جزء کارهای ولایی و حکومت اسلام است این چنین نیست که اگر یک جایی مسجد ضرار شد تودهٴ مردم مجاز باشند به تخریب یا سوزاندن. ممکن است حکومت اسلامی آن را به صورت یک بنای دیگری در بیاورد. اصل تخریب یا احراق این به عهدهٴ حکومت اسلامی و حکم ولایی است. معمولاً بناها را تخریب نمیکنند مگر اینکه مصلحت عامه ایجاب بکند نظیر قطع درختها که چنین کاری در اختیار افراد عادی نیست مگر اینکه مقطعی و موردی دستوری برسد و حکومت اسلامی اجرا بکند سورهٴ مبارکهٴ حشر آیهٴ 5 به بعد که جریان قطع درختها را اشاره میکند بر همین مبناست با اینکه دستور اصلی اسلام این است که در جبهههای جنگ هرگز درختها را قطع نکنید اما در خصوص جریان یهودیها که میخواستند آنها را متواری کنند آیهٴ 5 سورهٴ حشر این است: ﴿ما قطعتم من لینهٴ أو ترکتموها قائمهٴ علی أصولها بإذن الله و لیخزی الفاسقین﴾ شما که حق قطع هیچ درختی نداشتید اما در جریان متواری کردن یهودیهای مدینه هر بخشی از درختها که روی پای خود مانده است و هر بخشی از درختها که قطع شد اینها به اذن الله بوده است غرض این است که گاهی ضرورت ایجاب میکند که دستورهای مقطعی به استناد ولایت حاکم اجرا بشود تخریب مسجد ضرار و احراق او هم از همین قبیل است.
مطلب دیگر آن است که یک هدف مهمی دین پیشبینی کرده است که برای نیل به آن هدف مهم مبادی فراوانی را هم ارائه کرده است؛ آن هدف مهم آن است که به اصل وحی که ثقل اکبر است و ثقل اصغر را هم در دامن خود دارد یعنی قرآن مردم آشنا بشوند و آشنایی با این کتاب هم بدون طهارت حاصل نخواهد شد که ﴿لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ برای اینکه مردم به این کتاب آشنا بشوند، یک سلسله دستورات عبادی داده شد مثل وضو و غسل و تیمم بدل از وضو، تیمم بدل از غسل. یک سلسله مراکز عبادی ساخته شد مثل مسجد. برای همهٴ اینها هم برنامهریزی شد فرمود تمام این کارها برای آن است که شما طاهر بشوید خب طاهر بشوید که چی؟ برای اینکه بتوانید با قرآن تماس بگیرید. اگر حقیقت قرآن برای یک ملتی روشن شد آنگاه او روی پای خود میایستد چون ملتی که فرهنگ الهی دارد میتواند مقاومت کند آن را با جان خود میپذیرد آن وقت آیات بعدی ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین﴾ محصول طهارت مردان الهی است. اگر کسی روحش طاهر شد، جدّاً از هر آلودگی پرهیز میکند و حاضر نیست آلوده بشود و برای نجات خود و دیگران از این آلودگی جهاد میکند. لذا اگر نماز و روزه و سایر احکام هست آن را در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیهٴ 6 به این صورت بیان فرمود ﴿یا أیّها الّذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاهٴ فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ بعد از اینکه دستور وضو داده است آنگاه فرمود: ﴿و إن کنتم مرضی أو علی سفر﴾ دستور غسل میدهد ﴿و إن کنتم جنباً فاطّهّروا﴾ این مال وضو و غسل. اینها طهارتهای مائی. آنگاه فرمود اگر بیمار بودید یا مسافرت بودید و نیازی به غسل یا وضو داشتید ﴿فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیداً طیّباً﴾ اینها ناظر به طهارتهای ترابی بدل از طهارتهای مائی یعنی تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل در هنگامی که انسان معذور از غسل و وضو است آنگاه در بخش پایانی همین آیهٴ 6 سورهٴ مائده که به مسئلهٴ نماز اشاره میکند به مسئله وضو و غسل اشاره میکند به مسئلهٴ تیمم بدل از غسل اشاره میکند، میفرماید: ﴿ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم﴾ البته بخش قابل توجهی از این طهارتها طهارتهای ظاهری است برای اینکه وضو و غسل سهمی دارند در طهارت ظاهری اما تیمم بدل از وضو تیمم بدل از غسل که آن کار طهارت و نظافت از او ساخته نیست. معلوم میشود که معیار طهارت معنوی و باطنی است. یک انسان متواضع و متعبد و متخشع در برابر خدا طاهر است چنین انسانی توفیق درک قرآن را دارد. اینکه فرمود خدا دستور داد تا شما طاهر بشوید بخش مهمش همان طهارت معنوی است. یک انسان مستکبر یا متکبر یا عنود لدود هرگز طاهر نیست این آلوده است. یک انسان خاضع خاشع است که طاهر است و این طهارتها برای آن است که انسان واقعاً از نظر درون طاهر بشود. گر چه بخشی از اینها برای نظافت بیرون هم بیاثر نیست اما طهارت حقیقی آن است که دل پاک بشود لذا همان کاری که از وضو ساخته است از تیمم هم ساخته است. همان کاری که از غسل ساخته است از تیمم بدل از غسل هم ساخته است. و هرگز نمیشود منظور از این طهارت آیهٴ 6 سورهٴ مائده را به معنای نظافت ظاهری تفسیر کرد. برای اینکه آن نظافت ظاهری با تیمم بدل از وضو یا تیمم بدل از غسل حاصل نمیشود. یک انسانی که پیاده شد این میتواند بالاخره معارف قرآن را درک بکند یک انسان سواره فقط خودش را میبیند. خب مردان الهی هم در مساجد کارشان همین است ﴿فیه رجال یحبون أن یتطهروا﴾ پس اگر وضو است یا تیمم بدل از وضو، غسل یا تیمم بدل از غسل تردد در مسجد عبادت در مسجد، مسجد سازی نگهداری مسجد و مانند آن است همه برای طهارت است اگر کسی طاهر شد آنگاه به آن نقطهٴ اصلی دسترسی پیدا میکند که ﴿لایمسه إلاّ المطهرون﴾ شامل حالش میشود که او چون طاهر است میتواند با قرآن تماس بگیرد وقتی با قرآن تماس گرفت آن وقت برای حفظ قرآن خود از هیچ نثار و ایثاری دریغ نمیکند و آیات بعد این زمینه است که ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم﴾ یک همچنین ملتی زنده است روی پای خود کشور خودش و دین خودش و ناموس خودش را حفظ میکند. وگرنه ساختن مسجد که ﴿فیه رجالٌ یحبون أن یتطهّروا﴾ نباشد مشکل را حل نمیکند.
خب مطلب دیگر آن است که آیا اکثری مردم به طرف ضلالت و عذاب میروند یا اکثری به طرف هدایت و رحمت و بهشت؟ این یک بحث جهانبینی است بحث مقطعی که نیست. یک وقت است انسان میگوید اکثر مردم در روی زمین گمراه هستند این یک حساب، یک وقت روی جهانبینی که بحث میکند کل دنیا با آن چه که در پیش دارد به نام برزخ و اینها نسبت به صحنهٴ قیامت کحلقهٴ فى فلاتٍ است. اگر کسی بخواهد دربارهٴ کار خدا و رحمت واسعهٴ الهی بیاندیشد که «و رحمتی وسعت کل شیء» این باید یک بحث کلامی کلان داشته باشد. کلان یعنی چه؟ یعنی دنیا که عمرش چند میلیون سال هم باشد نسبت به ابدی که در پیش داریم. کحلقهٴ فى فلات. آیا در ابدیت که همهٴ انسانها به آن سمت میروند، اکثری اهل جهنم هستند یا اکثری اهل بهشت؟ اکثری اهل بهشت هستند. برای اینکه یک عده مشکلاتی دارند در دنیا تنبیه میشوند در حالت احتضار تنبیه میشوند در قبر تنبیه میشوند، در ساهرهٴ قیامت تنبیه میشوند احیاناً عند الحساب و تطاهر الکتب وانتقاء الجوارح تنبیه میشوند، گاهی هم ممکن است یک مقداری هم بسوزند اما سرانجام به بهشت میروند هرگز یک انسان موحد مخلد نخواهد بود. وقتی به بهشت میرود، ابدیت با اوست حالا برفرض در راه یک افت و خیزی هم داشته باشد. پس اکثری مردم به لحاظ ابد اهل سعادت هستند. لکن به ما گفتهاند به اینکه به همان اندازه که شما میتوانید آتش را در کف دست داشته باشید، به همان اندازه گناه کنید. خب ما یک اندازهاش را هم نمیتوانیم یک لحظهاش را هم نمیتوانیم. لذا از گناه یک لحظه هم باید پرهیز کنیم. آن یک حساب است که وظیفهٴ ماست. یک بحث کلامی است بحث کلامی اکثری به طرف رحمت هستند. این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در قرآن فرمود: ﴿أکثرهم﴾ کذا و ﴿إن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک﴾ یا اکثریشان ﴿و ما أکثر الناس و لو حرصت بمؤمنین﴾ آیا ما در سنجش معیار را سلمان و اباذر قرار بدهیم بعد بگوییم اکثریشان در ضلالتند. یا نه آنها جزء اوحدی از ناس هستند آنها معیار نیست. الآن هزارها نفر میآیند در حوزه و صدها هزار نفر در دانشگاهها هستند، معیار چه کسانی هستند معیار آن چند نفر هستند که مرجع میشوند و مثل علامهٴ طباطبایی میشوند و مثل امام میشوند اگر معیار آن باشد اکثری به مقصد نمیرسند اگر معیار دانشگاهها همان چند تا استاد مبتکر فن آور است خب اکثری دانشجوها میشوند محروم. یا نه معیار آنها نیستند. آنها جزء شاخصها هستند. شما وقتی وارد یک باغ میشوید این باغ هزارتا درخت دارد و هر درختی هم لااقل پانصدتا میوه دارد. این میوههای فراوان در جمع این باغ پربرکت که هزار درخت دارد هر درختی هم پانصد میوه دارد شاید مجموع همهٴ این میوهها یک صدتایی شاداب و درشت و سالم و بیعیب باشند. اگر معیار آن صدتا باشد بقیه به هدف نرسیده است. اما اگر درجات محفوظ باشد همهٴ اینها کمالات است همهٴ اینها میوههاست همهٴ اینها به مقصد رسیدهاند منتها کلٌ علی حدِّه. اگر آن است اکثری به مقصد رسیده است آن وقت ضایعات بسیار کم است. این از لطائف سخنان مرحوم بوعلی است. میفرماید به اینکه شما که میگویید شر در عالم زیاد است خیر در عالم کم است غضب بیشتر است رحمت کمتر است معیارتان چیست؟ اگر معیارتان آن انسانهای اوحدی و شاخص باشد که چنین معیار قراردادنی صحیح نیست بله لازمهاش این است که اکثری به مقصد نرسند. اما حالا کی گفته است که معیار حوزه این است که همهشان بشوند امام یا علامه طباطبایی؟ نه ﴿إنّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدر﴾ همین که بسیاری از افراد خیلی چیز میفهمند خودشان را نجات میدهند دیگران را نجات میدهند این به کمال و فضیلت رسیده است. این هم یک مطلب.
جواب سؤال: اما بله کی؟ خود ذات اقدس الهی فرمود نخیر ما اینها را برای هدایت آفریدیم اگر ذات اقدس الهی برای هدایت آفرید و فرمود ﴿ما خلقت الجن و الإنس إلاّ لیعبدون﴾ و در بخشهای دیگر فرمود ما برای رحمت اینها را خلق کردیم، یعنی ما به مقصد نمیرسیم؟ چیزی جلوی ما را میگیرد؟ ممکن است یک موجودی به مقصد نرسد اما ذات اقدس الهی یقیناً کارهای او به مقصد میرسد و هرگز از نیل به مقصد خالی نخواهد بود. در سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 118 و 119 این است فرمود به اینکه ما اگر بخواهیم همه را مؤمن بکنیم میتوانیم. ﴿و لو شاء ربّک لجعل النّاس أمهٴ واحدهٴ﴾ همه را یک دست. چه اینکه فرمود: ﴿و لو شاء لَاٰمن من فی الأرض کلّهم جمیعاً﴾ همه را یک دست خدا میتواند مؤمن بکند. آن گرایشهای زاید را به اینها بدهد ولی آن لطف خاص نصیب هر کس نمیشود. نه با اجبار صحیح است کسی را مؤمن کرد نه آن لطف خاص رایگان نصیب هر کس میشود. فرمود ﴿و لو شاء ربّک لجعل النّاس أمهٴ و احدهٴ و لا یزالون مختلفین إلاّ من رحم ربک و لذالک خلقهم﴾ اکثری مردم با هم اختلاف نظر دارند. مگر کسی که مشمول رحمت حق باشد و خدا هم برای رحمت اینها را آفریده بنابراین که ﴿و لذلک خلقهم﴾ به همین جمله اخیر که قدر متیقن است برگردد. خب اگر ذات اقدس الهی به رحمت خلق کرد «از رحمت آمدند و به رحمت روند باز» «من رحمهٴ بدا و إلی ما بدا یؤول» دیگر چیزی کوتاه نمیماند که.
ما یک وقتی دنیا را حساب میکنیم یک وقتی نه آن ابد را حساب میکنیم بحثهای کلامی باید به لحاظ بحث ابد باشد، اگر یک عدهٴ زیادی در دنیا مشکل دارند با مقداری از فلتات در برزخ و اینها تطهیر میشوند. ممکن است خیلیها به طرف کفران نعمت سوق داده شوند ولی بسیاری از اینها مستضعف هستند. کسی که عالماً، عامداً بیراهه برود کم است. بسیاری از اینها معذور هستند بسیاری از اینها دسترسی ندارند الآن با اینکه شرائط تبلیغی به صورت اینترنت درآمده مگر میگذارند به اینکه این احکام الهی، اخلاق الهی به دست مردم برسد چنین نیست. یک عده ائمهٴ کفر هستند اینها اگر نباشند بقیه روبراه هستند. خیلیها معذورند. بنابراین نمیشود گفت به اینکه اکثری مردم به طرف فسادند، روی چند جهت؛ یکی اینکه معیار آن اوحدی نیست. دوم اینکه کسی که عامداً، عالماً بیراهه برود کم است بسیاری از مردم دسترسی به احکام ندارند حالا یا در یک منطقهای هستند که دور دست است یا تحت فشار نظام سلطه هستند که نمیگذارند احکام الهی به آنها برسد.
جواب سؤال: آن هم تکوین است خدا برای رحمت خلق کرده است دیگر چیزی جلوی خواستهٴ خدا را که نمیگیرد که.
جواب سؤال: قبول آن شکوری که صیغهٴ مبالغه است و وصف ممتاز داشته باشد قلیل است ولی اکثری به این وضع میرسند برای اینکه ﴿و رحمتی وسعت کلّ شیء﴾ و خدا هم برای رحمت آفرید. اگر چنانچه برای یک اهداف جزئی باشد ممکن است که کسی هدفی داشته باشد دیگری جلوی هدف او را بگیرد. اما اگر ذات اقدس الهی بگوید نظامی که من آفریدم به این سمت حرکت بکند آن وقت مجموعهٴ نظام تحت تدبیر الهی هستند آنوقت نه کسی جلوی این را میگیرد نه چیزی جلوی این را میگیرد همه را یک نفر دارد هدایت میکند به طرف رحمت و آن خداست.
جواب سؤال: نه بالاخره آن که حساب خاص خودش را دارد ولی منظور آن است که دیگران هم اکثریشان به مقصد میرسند. نسبت به ابد کسی در نظر بگیرد چون بحث کلامی باید کلان باشد نه مقطعی؛ مقطعی میشود بحث تاریخی.
جواب سؤال: کلام دیگر کلان همانطور آمدند و میروند ﴿إنّ الأولین و الأخرین لمجمعون الی میقات یوم معلوم﴾ در آن روز بسیاری از اینها مشمول عفو الهی هستند بسیاری از اینها معذور هستند.
خب نگاه کلان نشانهٴ رحمت الهی است.
مطلب دیگر آن است که این که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لایزال بنیانهم الّذی بنوا ریبهٴ فی قلوبهم﴾ این منافقان دو تا کار کردند یک مسجد ساختند، یک پایگاه فکری در نهان خودشان داشتند آن مسجد خب تخریب شد یا احراق شد از بین رفت، اما آن عقیدهٴ فسادی را که در دل داشتند و دارند آن که به این زودی از بین نمیرود. اینها نسبت به آن مسجد که برای آنها به منزلهٴ عجل سامری بود، همیشه نگران بودند. و همانطوری که وجود مبارک موسای کلیم سلام الله علیه فرمود: ﴿لنحرّقنّه ثم لننسفنّه فی الیمّ نسفاً﴾ اینجا هم وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق دستور ذات اقدس الهی دربارهٴ این مسجد یک چنین دستور تخریبی را داده است. اما در آنجا که آن گوساله به آن صورت از بین رفت یک امر ماندنی در درون دلهای اینها نهادینه شده بود که فرمود: ﴿و أُشربوا فی قلوبهم العجل﴾ منافقان هم نسبت به این پایگاه اُشرب فى قلوبهم حب مسجد ضرار این دوستی منافقانه در دلهای اینها هست هم نسبت به این مسجد ضرار که گرایش داشتند، هم آن نفاقی که در دل نهادینه کردند. فرمود این هست اینها را رها نمیکند تا اینکه این دل قطعه، قطعه بشود. ﴿لایزال بنیانهم الّذی بنوا ریبهٴ فی قلوبهم﴾ یک شک نگران کننده و لرزانندهای در دلها اینها هست. یک وقت است انسان شک دارد خب یک شک علمی دارد باعث اضطرار نیست. این شک علمی نمیداند که مثلاً فلان آیه به این معنا است یا نه، یا فلان پدیده از فلان شیء حاصل میشود یا نه. این یک شک علمی است باعث اضطرار نیست. اما یک وقت است که دربارهٴ یک کاری که به عزم و تصمیم و اراده برمیگردد او تردید دارد شک دارد در حقیقت تردید است این شک او که با تردید آمیخته است زمینهٴ اضطرار او را فراهم میکند. همانطوری که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ ألا بالنّفاق تضطرب ﴿النّفوس﴾ القلوب. اینها همیشه لرزانند. همیشه مضطرب هستند. این اضطراب اینها را رها نمیکند مگر اینکه این دل قطعه قطعه بشود این دل قطعه قطعه بشود یعنی چی؟ یعنی اینها بمیرند. نظیر آنچه که در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه قبلاً گذشت ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه﴾ یعنی اینها تا هستند منافق هستند. ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه﴾ تا به لقاء الله برسند، یعنی تا بمیرند این نفاق را دارند. این گروه از منافق این طور نیست که توبه بکنند و توبه نصیبشان بشود. آیهٴ 77 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه این بود ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون﴾ این نفاق تا صحنهٴ قیامت است. وقتی که صحنهٴ قیامت اینها وارد شدند نفاق برطرف میشود. اما دردش و اثر سوئش هست. نفاق یعنی چه؟ یعنی کفر باطن و ایمان ظاهر اینها نسبت به خدا و قیامت و بهشت و جهنم مشکل جدی دارند اینها را انکار میکنند. وقتی به قیامت رسیدند به اینها میگویند ﴿أفسحر هذا أم أنتم لاتبصرون﴾ اینها میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ ما دربارهٴ جهنم مشکل داشتیم الان بله میبینیم. اما تمام درد این است که انسان در قیامت میفهمد یک، نمیتواند قبول کند دو، جای عمل هم که نیست سه. جای عمل نیست این را همهٴ ما میدانیم «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل﴾ مثلاً آدم نماز بخواند روزه بگیرد صدقاتی بدهد کفاراتی عطا بکند جبران بکند این نیست، آنجا دیگر جای تکلیف نیست. اما تمام درد این است که میفهمد حق با انبیاست ولی نمیتواند قبول بکند چون قبول ایمان است، ایمان فعل اختیاری است، فعل اختیاری تکلیف است آن روز جای فعل اختیاری نیست. تمام درد این است که میفهمد اما نمیتواند بگویند آمنّا چون اگر بخواهد ایمان بیاورد که مشکل حل میشود. مثل کسی که به او میگویند بیراهه نرو گرچه تشنه هستی و لب خشکیدهای اما این راهی که میروی سراب است اینجا چشمه نیست. این حرف راهنمایان را گوش نمیدهد با تلاش و کوشش میرود تا توان دارد میرود تا قدرتی در پاها و بدن او هست میدود وقتی خسته شد طوری که هیچ توانی برای او نماند بر میگردد عقب را نگاه میکند میبیند که چشمه جای دیگر است یک عده سبوکشان میروند و آب میگیرند و سیراب میشوند و با لذت برمیگردد. این میفهمد کوثر جای دیگر است اما راه رفتن ندارد پای رفتن ندارد. اگر در قیامت جا برای ایمان باشد، جا برای توبه باشد که اینها راحت هستند. مشکل این است که جای علم است نه عمل. جای علم است نه ایمان. بنابراین اینها تا زنده هستند منافقانه زندگی میکنند. ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه﴾ تا قیامت اینها منافق هستند اما در قیامت نفاقشان برطرف میشود نه ایمان میآورند. خب پس این نفاق که باطناً کافر ظاهراً مسلمان این چنین نیست. آن شکشان آن نفیشان آن تردیدشان به جزم علمی مبدل شده است یعنی یقین دارند دیگر حالا خدا حق است قیامت حق است وحی و نبوت حق است یقین علمی دارند. مثل اینکه فرعون یقین علمی پیدا کرد جزم علمی داشت. اما ﴿و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم﴾ بود یک، وجود مبارک کلیم حق به او فرمود: ﴿قال لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلاّ رب السّمٰوات﴾ دو، این دو طایفه از آیات نشان میدهد که او عالماً عامداً انکار میکرد حضرت موسی فرمود آخر برای تو مسلم شد که حق با من است دیگر. در قیامت با اینکه حق مسلم است که حق با خدا و انبیاست، منافق و کافر نمیتواند ایمان بیاورد لذا میگوید اجازه بدهید برگردم به دنیا میفرمایند: دنیایی نیست. دنیا بساطش برچیده شد کجا بروی؟ این مجموعهٴ نظام کیهانی ﴿و الأرض قبضته یوم القیامهٴ و السّموات مطویات بیمینه﴾ کل این مجموعه برداشته شد. کجا بروید؟ جا برای رفتن نیست.
خب این میشود تقطیع قلب. خب پس منظور از تقطیع قلب این نیست که اگر اینها مردند این ریب برطرف میشود بلکه آن شک علمی برطرف میشود یک آثار سوءش میماند دو، راهی برای حل اصلاً وجود ندارد این سه.
پس ﴿إلاّ أن تقطّع قلوبهم﴾ اینطور نیست که حالا که مردند دیگر ریب نیست اضطراب نیست نگرانی نیست نخیر آن تبدیل میشود به وضع دیگر. جواب سؤال: البته در دنیا میتواند ایمان بیاورد ولی به سوء اختیار نمیآورد لکن در قیامت اصلاً ایمان آوردن ممکن نیست. تفاوت دنیا و آخرت همین است. جواب سؤال: نه در دنیاست در دنیا با اینکه میتواند ایمان بیاورد ایمان نمیآورد. منظور تفکیک علم از ایمان است که ممکن است علم باشد کسی ایمان نیاورد. منتها در دنیا امر اختیاری است مثل فرعون در آخرت عمل اضطراری است یعنی هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد چون آنجا ظرف فعل نیست ظرف تکلیف نیست وگرنه آنجا هم میشد ظرف شریعت و وحی و نبوت.
خب اکنون که به این پایگاه ارشاد فرمود و رسید بعد هم فرمود ذات اقدس الهی شهادت میدهد اینها دروغ میگویند با تأکیدات فراوانی در اینجا هست جمله اسمیه باشد، با لام باشد، ﴿و الله یشهد إنّهم﴾ با إنّ باشد لکاذبون باشد، با تأکیدات دیگر جا برای ابهام برای هیچ کس نمیماند مشابه این تردید در سورهٴ مبارکهٴ منافقون هم آمده. آیهٴ اول سورهٴ منافقون این است ﴿إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم إنک لرسوله و الله یشهد إنّ المنافقین لکاذبون﴾ آنجا هم جملهٴ اسمیه است و با إنّ است و با لام تأکید است و امثال ذلک. خب خدا شهادت میدهد، خدا گواهی میدهد که منافق دروغ میگوید. کجا شهادت میدهد در همین آیه! به چه دلیل این کلام خداست به دلیل این که ﴿إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورهٴ من مثله﴾ پس خدا شهادت میدهد از چند جهت که منافق دروغ میگوید. یکی هم شهادت قولی است. این کلام خداست میگویید این کلام خدا نیست یک سورهای که این آیه در او باشد مثل این باشد بیاورید. فرمود اکنون که در مسجد ضرار هم مبنا فاسد بود هم بانی فاسد بود، شما باید مسجد تقوی داشته باشید که هم مبنا سالم باشد هم بانی. مبنا سالم باشد ﴿أفمن أسس بنیانه علی تقویٰ﴾ باشد بانیان و معماران و آمران صالح باشند؛ ﴿فیه رجال یحبون عاملان أن یتطهّروا﴾ آدمهای بد در جای بد اجتماع کردند مانند منافقان در مسجد ضرار. انسانهای خوب در جاهای خوب اجتماع میکنند مثل مؤمنان در مسجد قبا، در مسجد النّبیّ﴿ص﴾ و مانند آن. خب این گروه کسانی هستند که با ذات اقدس الهی پیمان بستند. اینها در هر عصری در زمان هر پیامبری هم بودند. فرمود ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجّنهٴ﴾ اگر کسی اهل مسجد بود، جزء رجالی بود که خواست طاهر بشود باید در این جبهه و جنگ امتحان خودش را خوب پس بدهد. اگر در مسائل عبادی امتحان خوبی داد باید در مسائل نظامی و سیاسی هم ممتحن خوبی باشد. ذات اقدس الهی اعلام یک داد و ستدی کرده است؛ از هر کسی چیزی نمیخرد، از مؤمنان چیز میخرد. جان آنها را میخرد و مال اینها را میخرد چون جان اینها جانی است که ﴿یحبون أن یتطهروا﴾ بود مال اینها هم که کسب حلالشان بود. اینها را میخرد. ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم﴾ خب وقتی خدا مشتری شد و مؤمنان فروشنده شدند ثمن باید مشخص بشود در برابر مثمن و این مثمن میشود عاریه و امانت پیش انسان برای اینکه وقتی انسان جان و مال خود را به خدا فروخت دیگر این جان ملک خداست و این مال هم ملک خداست هرگونه تصرفی در این جان و مال باید به اذن خدا باشد. اذن خدا و دستور خدا این است که این جان و مال را در راه جهاد صرف بکنید ﴿بأن لهم الجنّهٴ﴾ که ثمن هست. خب حالا اگر کسی جانش را داد، مالش را داد در برابر بهشت گرفت چکار باید بکند این مال و جان مال خداست دیگر و انسان امین اوست چکار باید بکند؟ کارش این است ﴿و یقاتلون فی سبیلالله﴾ در جبهههای جنگ شرکت کند حضور در جبهه جنگ هم بیش از دو راه ندارد؛ انسان یا شهید میشود یا فاتح. دیگر اسیر نخواهد شد. ﴿فیقتلون و یقتلون﴾ دیگر راه سومی وجود ندارد. حالا یک وقتی ضرورت وادارش میکند که او را به اسارت میبرند، آن مطلب دیگر است اما خودش تسلیم بشود این چنین نیست دیگر نفرمود سه تا راه دارد یا شهید میشوند یا فاتح میشوند یا خودشان را تسلیم میکنند این دیگر نیست. همین دو راه است. فیقتلون یک و یقتلون این دو همین دو راه است. خب این که ذات اقدس الهی فرمود: خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خرید در قبال بهشت داد این وعدهٴ الهی است و حق است. ﴿وعداً علی حقاً﴾ این سخن هم در تورات است هم در انجیل هم در قرآن. بعد فرمود نه تنها ﴿وعداً علی حقاً﴾ بلکه ﴿و من أوفی بعهده من الله﴾ اگر خداوند به دیگران فرمود: «أوفوا بالعقود» خودش أولای از دیگران است برای وفای به عهد. ﴿و من أوفی بعهده من الله﴾ بعد به فروشندهها تبریک میگوید؛ میفرماید: ﴿فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به﴾ به این فروشتان به شما تبریک میگوییم که با این فروش با خدا داد و ستد کردید و این فوز عظیم است. خب عدهٴ زیادی از مفسران منهم سیدنا الاُستاد مرحوم علامه رضوان الله علیه فرمودند لطائف فراوانی در این کریمه است: یکی اینکه تعبیر به اشتراء تعبیر تشویقی است چون ذات اقدس الهی مال خود را از ما میخرد برای اینکه انسان که مالک جان و مال نیست. خودش هم تصریح فرمود: ﴿أم من یملک السّمع و الأبصار﴾ فرمود نه تنها هستی شما را خدا داد، بلکه در مقام بقاء شما مالک چشم و گوش هم نیستید این ام، ام منقطعه است دیگر مثل ﴿أم من یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء﴾ ﴿أم من یملک السمع و الأبصار﴾ یعنی بل آن خدایی که مالک چشم و گوش شماست او رب شماست، آن کسی که مالک چشم و گوش شماست او رب شماست. این است که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود دیگر ائمه علیهم السّلام فرمودند انسان آن قدر قدرت ندارد که چشم خود را ببندد و بمیرد. و اگر در حال مردن که بدن گرم است کسی نباشد که این چشمها را ببندد این یک منظرهٴ حائلی است. خب پس هیچ کس این قدرت را هم ندارد که چشم بسته را باز کند یا باز را ببندد و بمیرد پس مالک سمع و بصر دیگری است. آنگاه آن خدایی که مالک هویت ماست. ملک خود را از ما میخرد، ملک خود را از ما میخرد این در حقیقت جمع عوض و معوض است. یعنی مثمن هم مال اوست، ثمن هم مال اوست این میشود بیع. و میخرد و برای ما به صورت امانت نگه میدارد حفظ میکند میپروراند دوباره تحویل ما میدهد ثمن و مثمن هر دو را و اگر کسی با شیطان معامله کرد با این که او نه ثمن دارد نه مثمن هر دو را به غارت میبرد این طور نیست که حالا چیزی به عنوان ثمن به انسان وعده کرده است یعنی شیطان وعده کرده است به آدم بدهد. چون وقتی که جان را گرفت هر طوری که خودش بخواهد در او اثر میگذارد. خب پس اشتراء یک تعبیر تشویقی است نظیر اجر، اجر هم تعبیر تشویقی است. که ﴿یؤتون أجرهم مرّتین﴾ یا ﴿یوفون أجورهم بغیر حساب﴾ تعبیر اجر هم تعبیر تشویقی است برای اینکه اجر آن است که انسان یک خدمتی را برای صاحب کار ارائه بکند به او بدهد و از او مزد بگیرد و خدایی که غنی عن العالمین است کاری از ما به سود او نخواهد بود ما به سود خودمان کار میکنیم و از او مزد دریافت میکنیم پس معلوم میشود ما برای سود خودمان کار میکنیم و از او جایزهٴ تشویقی میگیریم. منتها این جایزهٴ تشویقی را تشویقاً گفتهاند اجر. تعبیر اشتراء تعبیر اجر همهٴ اینها تشویق و ترغیب است. آن لطیفهای که غالب این بزرگان فرمودهاند این است که انسان در خرید و فروش جزئی بالاخره خودش خریدار است یا فروشنده است و دیگری خریدار یا فروشنده یک ثمن و مثمنی هم هست همهٴ امور چهارگانه است یعنی متعاوضان و عوضین ولی اگر خرید و فروش یک چیز مهمی باشد بخواهد خانهای را بخرد زمینی را بخرد دو امر دیگر روی این امور چهارگانه اضافه میشود یکی تنظیم قباله و سند یکی هم امضای شهود انسان وقتی حالا یک نان میخواهد بخرد یک گوشت میخواهد بخرد همین که فروشنده خریدار ثمن کالا این چهار چیز مشخص شد بیع تمام است. اما حالا قباله تنظیم بکنند و یک عده هم امضاء بکنند این نیست ولی برای کارهای مهم این طور است. داد و ستددی که ذات اقدس الهی دارد با انسانها چون امر مهم است دارای امور ششگانه است همه را مشخص فرمود. فرمود خریدار خداست، فروشنده مؤمنان، کالا جان و مال ثمن بهشت قباله قرآن و تورات و انجیل شاهد موسی و عیسی و پیغمبر علیهم السلام. این حرف را ما در تورات گفتیم در انجیل گفتیم در قرآن گفتیم. این حرف عمومی ماست این قباله عمومی ماست. این اختصاصی به قرآن کریم ندارد. این که احیاناً گفته میشود مسیحیت با رهبانیت آمیخته است جنگی ندارد نبردی ندارد مبارزهای ندارد اینها یک مسیحیت تحریف شده است الآن مشکل جهان مسیحیت این است که اینها یک امامی میخواهند که بین مسیحیت ناب عیسوی علیهالسلام با مسیحیت آمریکایی فرق بگذارد. اگر آنها هم یک رهبری مثل امام میداشتند، هم یهودیت ناب موسوی از یهودیت آمریکایی مشخص میشد هم مسیحیت ناب عیسوی از مسیحیت ناب آمریکایی مشخص میشد. اگر قرآن است فرمود به اینکه مسئلهٴ جبهه و جنگ و مبارزات و اینها در تورات هست در انجیل هست در قرآن هم هست. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صف ذات اقدس الهی به زبان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به همه فرمود ای مسلمانها مثل مسیحیها باشید! یعنی چه؟ آنها جنگجو هستند مبارز هستند برای حمایت دینشان تلاش و کوشش کردند شما هم مثل آنها باشد. عیسای مسیح گفت: فرمود شما مثل مسیحا باشید ﴿کما قال عیسی بن مریم للحواریین من أنصاری إلی الله قال الحواریّون نحن أنصار الله فَٰامنت طائفهٴ من بنی إسرائیل وکفرت طائفهٴ فأیّدنا الّذین آمنوا علی عدوّهم فأصبحوا ظاهرین﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ صفّ که تقریباً سورهٴ جنگ است و در اولش هم آمده است ﴿إنّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنّهم بنیان مرصوص﴾ که اصلاً سوره سورهٴ جنگ است وسط سوره هم این است ﴿یا أیّها الّذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارهٴ تنجیکم من عذاب ألیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم﴾ اولش جنگ، وسطش جنگ، آخرش جنگ، که سوره، سورهٴ جنگ است، در آخرش به ما مسلمانها میگوید: مسلمانها مثل حواریین حضرت مسیح باشید آنها مبارزه کردند ما هم تأییدش کردیم شما هم مبارزه کنید ما تأییدتان میکنیم آنوقت این دین رزمی را به صورت رهبانیت مطرح کردند.؟
مسجد ضرار رفت و آمد در آن هم حرام است برای اینکه مستقیماً نهی به خود عبادت در آن مسجد خورده است.
معمولاً بناها را تخریب نمیکنند، نظیر قطع درختها.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَیَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ (109) لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (110) إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ وَالقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذلِکَ هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ (111)﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ توبه گذشته از اینکه اوصاف دو گروه را ذکر میکند، خصوصیات مؤمن و منافق را یادآور میشود، کارشکنیهای منافقان دربارهٴ نظام اسلامی را جداگانه ذکر میکند. فداکاری و نثار و ایثار مردان الهی را هم جداگانه ذکر میکند. جریان مسجد ضرار که مبسوطاً بازگو شد چند نکته در کنارش مانده است. نکتهٴ اول این است که مسجد ضرار هم رفت و آمد در آن حرام است و هم نماز در آن باطل، برای اینکه مستقیماً نهی به خود عبادت در آن مسجد خورده است. اما کنیسه، بیعه مراکز عبادت یهود و مسیحی این چنین نیست. احیاناً سخن از کراهت به میان آمده ولی نه رفتن حرام است و نه نماز خواندن در آنها. البته نماز خواندن در این گونه از معابد مکروه هست و برای رفع کراهت آنها هم علاج شده است اما حرام نیست. برای اینکه اینها یک اقلیت دینیاند و اسلام آنها را امضا کرده است با پذیرش جزیه و مانند آن، آنها آسیبی هم به حوزهٴ اسلامی نمیرسانند. اگر احیاناً یک کلیسایی در تضاد با دین بود، آن دیگر نظیر مسجد ضرار میشود. ولی خود کلیسا خود کنیسه خود بیعه ذاتا این چنین نیستند که نماز در آنها حرام باشد.
مطلب دیگر آن است که این تخریب مسجد یا سوزاندن مسجد ضرار تقریباً جزء کارهای ولایی و حکومت اسلام است این چنین نیست که اگر یک جایی مسجد ضرار شد تودهٴ مردم مجاز باشند به تخریب یا سوزاندن. ممکن است حکومت اسلامی آن را به صورت یک بنای دیگری در بیاورد. اصل تخریب یا احراق این به عهدهٴ حکومت اسلامی و حکم ولایی است. معمولاً بناها را تخریب نمیکنند مگر اینکه مصلحت عامه ایجاب بکند نظیر قطع درختها که چنین کاری در اختیار افراد عادی نیست مگر اینکه مقطعی و موردی دستوری برسد و حکومت اسلامی اجرا بکند سورهٴ مبارکهٴ حشر آیهٴ 5 به بعد که جریان قطع درختها را اشاره میکند بر همین مبناست با اینکه دستور اصلی اسلام این است که در جبهههای جنگ هرگز درختها را قطع نکنید اما در خصوص جریان یهودیها که میخواستند آنها را متواری کنند آیهٴ 5 سورهٴ حشر این است: ﴿ما قطعتم من لینهٴ أو ترکتموها قائمهٴ علی أصولها بإذن الله و لیخزی الفاسقین﴾ شما که حق قطع هیچ درختی نداشتید اما در جریان متواری کردن یهودیهای مدینه هر بخشی از درختها که روی پای خود مانده است و هر بخشی از درختها که قطع شد اینها به اذن الله بوده است غرض این است که گاهی ضرورت ایجاب میکند که دستورهای مقطعی به استناد ولایت حاکم اجرا بشود تخریب مسجد ضرار و احراق او هم از همین قبیل است.
مطلب دیگر آن است که یک هدف مهمی دین پیشبینی کرده است که برای نیل به آن هدف مهم مبادی فراوانی را هم ارائه کرده است؛ آن هدف مهم آن است که به اصل وحی که ثقل اکبر است و ثقل اصغر را هم در دامن خود دارد یعنی قرآن مردم آشنا بشوند و آشنایی با این کتاب هم بدون طهارت حاصل نخواهد شد که ﴿لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ برای اینکه مردم به این کتاب آشنا بشوند، یک سلسله دستورات عبادی داده شد مثل وضو و غسل و تیمم بدل از وضو، تیمم بدل از غسل. یک سلسله مراکز عبادی ساخته شد مثل مسجد. برای همهٴ اینها هم برنامهریزی شد فرمود تمام این کارها برای آن است که شما طاهر بشوید خب طاهر بشوید که چی؟ برای اینکه بتوانید با قرآن تماس بگیرید. اگر حقیقت قرآن برای یک ملتی روشن شد آنگاه او روی پای خود میایستد چون ملتی که فرهنگ الهی دارد میتواند مقاومت کند آن را با جان خود میپذیرد آن وقت آیات بعدی ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین﴾ محصول طهارت مردان الهی است. اگر کسی روحش طاهر شد، جدّاً از هر آلودگی پرهیز میکند و حاضر نیست آلوده بشود و برای نجات خود و دیگران از این آلودگی جهاد میکند. لذا اگر نماز و روزه و سایر احکام هست آن را در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیهٴ 6 به این صورت بیان فرمود ﴿یا أیّها الّذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاهٴ فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ بعد از اینکه دستور وضو داده است آنگاه فرمود: ﴿و إن کنتم مرضی أو علی سفر﴾ دستور غسل میدهد ﴿و إن کنتم جنباً فاطّهّروا﴾ این مال وضو و غسل. اینها طهارتهای مائی. آنگاه فرمود اگر بیمار بودید یا مسافرت بودید و نیازی به غسل یا وضو داشتید ﴿فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیداً طیّباً﴾ اینها ناظر به طهارتهای ترابی بدل از طهارتهای مائی یعنی تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل در هنگامی که انسان معذور از غسل و وضو است آنگاه در بخش پایانی همین آیهٴ 6 سورهٴ مائده که به مسئلهٴ نماز اشاره میکند به مسئله وضو و غسل اشاره میکند به مسئلهٴ تیمم بدل از غسل اشاره میکند، میفرماید: ﴿ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم﴾ البته بخش قابل توجهی از این طهارتها طهارتهای ظاهری است برای اینکه وضو و غسل سهمی دارند در طهارت ظاهری اما تیمم بدل از وضو تیمم بدل از غسل که آن کار طهارت و نظافت از او ساخته نیست. معلوم میشود که معیار طهارت معنوی و باطنی است. یک انسان متواضع و متعبد و متخشع در برابر خدا طاهر است چنین انسانی توفیق درک قرآن را دارد. اینکه فرمود خدا دستور داد تا شما طاهر بشوید بخش مهمش همان طهارت معنوی است. یک انسان مستکبر یا متکبر یا عنود لدود هرگز طاهر نیست این آلوده است. یک انسان خاضع خاشع است که طاهر است و این طهارتها برای آن است که انسان واقعاً از نظر درون طاهر بشود. گر چه بخشی از اینها برای نظافت بیرون هم بیاثر نیست اما طهارت حقیقی آن است که دل پاک بشود لذا همان کاری که از وضو ساخته است از تیمم هم ساخته است. همان کاری که از غسل ساخته است از تیمم بدل از غسل هم ساخته است. و هرگز نمیشود منظور از این طهارت آیهٴ 6 سورهٴ مائده را به معنای نظافت ظاهری تفسیر کرد. برای اینکه آن نظافت ظاهری با تیمم بدل از وضو یا تیمم بدل از غسل حاصل نمیشود. یک انسانی که پیاده شد این میتواند بالاخره معارف قرآن را درک بکند یک انسان سواره فقط خودش را میبیند. خب مردان الهی هم در مساجد کارشان همین است ﴿فیه رجال یحبون أن یتطهروا﴾ پس اگر وضو است یا تیمم بدل از وضو، غسل یا تیمم بدل از غسل تردد در مسجد عبادت در مسجد، مسجد سازی نگهداری مسجد و مانند آن است همه برای طهارت است اگر کسی طاهر شد آنگاه به آن نقطهٴ اصلی دسترسی پیدا میکند که ﴿لایمسه إلاّ المطهرون﴾ شامل حالش میشود که او چون طاهر است میتواند با قرآن تماس بگیرد وقتی با قرآن تماس گرفت آن وقت برای حفظ قرآن خود از هیچ نثار و ایثاری دریغ نمیکند و آیات بعد این زمینه است که ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم﴾ یک همچنین ملتی زنده است روی پای خود کشور خودش و دین خودش و ناموس خودش را حفظ میکند. وگرنه ساختن مسجد که ﴿فیه رجالٌ یحبون أن یتطهّروا﴾ نباشد مشکل را حل نمیکند.
خب مطلب دیگر آن است که آیا اکثری مردم به طرف ضلالت و عذاب میروند یا اکثری به طرف هدایت و رحمت و بهشت؟ این یک بحث جهانبینی است بحث مقطعی که نیست. یک وقت است انسان میگوید اکثر مردم در روی زمین گمراه هستند این یک حساب، یک وقت روی جهانبینی که بحث میکند کل دنیا با آن چه که در پیش دارد به نام برزخ و اینها نسبت به صحنهٴ قیامت کحلقهٴ فى فلاتٍ است. اگر کسی بخواهد دربارهٴ کار خدا و رحمت واسعهٴ الهی بیاندیشد که «و رحمتی وسعت کل شیء» این باید یک بحث کلامی کلان داشته باشد. کلان یعنی چه؟ یعنی دنیا که عمرش چند میلیون سال هم باشد نسبت به ابدی که در پیش داریم. کحلقهٴ فى فلات. آیا در ابدیت که همهٴ انسانها به آن سمت میروند، اکثری اهل جهنم هستند یا اکثری اهل بهشت؟ اکثری اهل بهشت هستند. برای اینکه یک عده مشکلاتی دارند در دنیا تنبیه میشوند در حالت احتضار تنبیه میشوند در قبر تنبیه میشوند، در ساهرهٴ قیامت تنبیه میشوند احیاناً عند الحساب و تطاهر الکتب وانتقاء الجوارح تنبیه میشوند، گاهی هم ممکن است یک مقداری هم بسوزند اما سرانجام به بهشت میروند هرگز یک انسان موحد مخلد نخواهد بود. وقتی به بهشت میرود، ابدیت با اوست حالا برفرض در راه یک افت و خیزی هم داشته باشد. پس اکثری مردم به لحاظ ابد اهل سعادت هستند. لکن به ما گفتهاند به اینکه به همان اندازه که شما میتوانید آتش را در کف دست داشته باشید، به همان اندازه گناه کنید. خب ما یک اندازهاش را هم نمیتوانیم یک لحظهاش را هم نمیتوانیم. لذا از گناه یک لحظه هم باید پرهیز کنیم. آن یک حساب است که وظیفهٴ ماست. یک بحث کلامی است بحث کلامی اکثری به طرف رحمت هستند. این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در قرآن فرمود: ﴿أکثرهم﴾ کذا و ﴿إن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک﴾ یا اکثریشان ﴿و ما أکثر الناس و لو حرصت بمؤمنین﴾ آیا ما در سنجش معیار را سلمان و اباذر قرار بدهیم بعد بگوییم اکثریشان در ضلالتند. یا نه آنها جزء اوحدی از ناس هستند آنها معیار نیست. الآن هزارها نفر میآیند در حوزه و صدها هزار نفر در دانشگاهها هستند، معیار چه کسانی هستند معیار آن چند نفر هستند که مرجع میشوند و مثل علامهٴ طباطبایی میشوند و مثل امام میشوند اگر معیار آن باشد اکثری به مقصد نمیرسند اگر معیار دانشگاهها همان چند تا استاد مبتکر فن آور است خب اکثری دانشجوها میشوند محروم. یا نه معیار آنها نیستند. آنها جزء شاخصها هستند. شما وقتی وارد یک باغ میشوید این باغ هزارتا درخت دارد و هر درختی هم لااقل پانصدتا میوه دارد. این میوههای فراوان در جمع این باغ پربرکت که هزار درخت دارد هر درختی هم پانصد میوه دارد شاید مجموع همهٴ این میوهها یک صدتایی شاداب و درشت و سالم و بیعیب باشند. اگر معیار آن صدتا باشد بقیه به هدف نرسیده است. اما اگر درجات محفوظ باشد همهٴ اینها کمالات است همهٴ اینها میوههاست همهٴ اینها به مقصد رسیدهاند منتها کلٌ علی حدِّه. اگر آن است اکثری به مقصد رسیده است آن وقت ضایعات بسیار کم است. این از لطائف سخنان مرحوم بوعلی است. میفرماید به اینکه شما که میگویید شر در عالم زیاد است خیر در عالم کم است غضب بیشتر است رحمت کمتر است معیارتان چیست؟ اگر معیارتان آن انسانهای اوحدی و شاخص باشد که چنین معیار قراردادنی صحیح نیست بله لازمهاش این است که اکثری به مقصد نرسند. اما حالا کی گفته است که معیار حوزه این است که همهشان بشوند امام یا علامه طباطبایی؟ نه ﴿إنّا کلّ شیءٍ خلقناه بقدر﴾ همین که بسیاری از افراد خیلی چیز میفهمند خودشان را نجات میدهند دیگران را نجات میدهند این به کمال و فضیلت رسیده است. این هم یک مطلب.
جواب سؤال: اما بله کی؟ خود ذات اقدس الهی فرمود نخیر ما اینها را برای هدایت آفریدیم اگر ذات اقدس الهی برای هدایت آفرید و فرمود ﴿ما خلقت الجن و الإنس إلاّ لیعبدون﴾ و در بخشهای دیگر فرمود ما برای رحمت اینها را خلق کردیم، یعنی ما به مقصد نمیرسیم؟ چیزی جلوی ما را میگیرد؟ ممکن است یک موجودی به مقصد نرسد اما ذات اقدس الهی یقیناً کارهای او به مقصد میرسد و هرگز از نیل به مقصد خالی نخواهد بود. در سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 118 و 119 این است فرمود به اینکه ما اگر بخواهیم همه را مؤمن بکنیم میتوانیم. ﴿و لو شاء ربّک لجعل النّاس أمهٴ واحدهٴ﴾ همه را یک دست. چه اینکه فرمود: ﴿و لو شاء لَاٰمن من فی الأرض کلّهم جمیعاً﴾ همه را یک دست خدا میتواند مؤمن بکند. آن گرایشهای زاید را به اینها بدهد ولی آن لطف خاص نصیب هر کس نمیشود. نه با اجبار صحیح است کسی را مؤمن کرد نه آن لطف خاص رایگان نصیب هر کس میشود. فرمود ﴿و لو شاء ربّک لجعل النّاس أمهٴ و احدهٴ و لا یزالون مختلفین إلاّ من رحم ربک و لذالک خلقهم﴾ اکثری مردم با هم اختلاف نظر دارند. مگر کسی که مشمول رحمت حق باشد و خدا هم برای رحمت اینها را آفریده بنابراین که ﴿و لذلک خلقهم﴾ به همین جمله اخیر که قدر متیقن است برگردد. خب اگر ذات اقدس الهی به رحمت خلق کرد «از رحمت آمدند و به رحمت روند باز» «من رحمهٴ بدا و إلی ما بدا یؤول» دیگر چیزی کوتاه نمیماند که.
ما یک وقتی دنیا را حساب میکنیم یک وقتی نه آن ابد را حساب میکنیم بحثهای کلامی باید به لحاظ بحث ابد باشد، اگر یک عدهٴ زیادی در دنیا مشکل دارند با مقداری از فلتات در برزخ و اینها تطهیر میشوند. ممکن است خیلیها به طرف کفران نعمت سوق داده شوند ولی بسیاری از اینها مستضعف هستند. کسی که عالماً، عامداً بیراهه برود کم است. بسیاری از اینها معذور هستند بسیاری از اینها دسترسی ندارند الآن با اینکه شرائط تبلیغی به صورت اینترنت درآمده مگر میگذارند به اینکه این احکام الهی، اخلاق الهی به دست مردم برسد چنین نیست. یک عده ائمهٴ کفر هستند اینها اگر نباشند بقیه روبراه هستند. خیلیها معذورند. بنابراین نمیشود گفت به اینکه اکثری مردم به طرف فسادند، روی چند جهت؛ یکی اینکه معیار آن اوحدی نیست. دوم اینکه کسی که عامداً، عالماً بیراهه برود کم است بسیاری از مردم دسترسی به احکام ندارند حالا یا در یک منطقهای هستند که دور دست است یا تحت فشار نظام سلطه هستند که نمیگذارند احکام الهی به آنها برسد.
جواب سؤال: آن هم تکوین است خدا برای رحمت خلق کرده است دیگر چیزی جلوی خواستهٴ خدا را که نمیگیرد که.
جواب سؤال: قبول آن شکوری که صیغهٴ مبالغه است و وصف ممتاز داشته باشد قلیل است ولی اکثری به این وضع میرسند برای اینکه ﴿و رحمتی وسعت کلّ شیء﴾ و خدا هم برای رحمت آفرید. اگر چنانچه برای یک اهداف جزئی باشد ممکن است که کسی هدفی داشته باشد دیگری جلوی هدف او را بگیرد. اما اگر ذات اقدس الهی بگوید نظامی که من آفریدم به این سمت حرکت بکند آن وقت مجموعهٴ نظام تحت تدبیر الهی هستند آنوقت نه کسی جلوی این را میگیرد نه چیزی جلوی این را میگیرد همه را یک نفر دارد هدایت میکند به طرف رحمت و آن خداست.
جواب سؤال: نه بالاخره آن که حساب خاص خودش را دارد ولی منظور آن است که دیگران هم اکثریشان به مقصد میرسند. نسبت به ابد کسی در نظر بگیرد چون بحث کلامی باید کلان باشد نه مقطعی؛ مقطعی میشود بحث تاریخی.
جواب سؤال: کلام دیگر کلان همانطور آمدند و میروند ﴿إنّ الأولین و الأخرین لمجمعون الی میقات یوم معلوم﴾ در آن روز بسیاری از اینها مشمول عفو الهی هستند بسیاری از اینها معذور هستند.
خب نگاه کلان نشانهٴ رحمت الهی است.
مطلب دیگر آن است که این که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لایزال بنیانهم الّذی بنوا ریبهٴ فی قلوبهم﴾ این منافقان دو تا کار کردند یک مسجد ساختند، یک پایگاه فکری در نهان خودشان داشتند آن مسجد خب تخریب شد یا احراق شد از بین رفت، اما آن عقیدهٴ فسادی را که در دل داشتند و دارند آن که به این زودی از بین نمیرود. اینها نسبت به آن مسجد که برای آنها به منزلهٴ عجل سامری بود، همیشه نگران بودند. و همانطوری که وجود مبارک موسای کلیم سلام الله علیه فرمود: ﴿لنحرّقنّه ثم لننسفنّه فی الیمّ نسفاً﴾ اینجا هم وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق دستور ذات اقدس الهی دربارهٴ این مسجد یک چنین دستور تخریبی را داده است. اما در آنجا که آن گوساله به آن صورت از بین رفت یک امر ماندنی در درون دلهای اینها نهادینه شده بود که فرمود: ﴿و أُشربوا فی قلوبهم العجل﴾ منافقان هم نسبت به این پایگاه اُشرب فى قلوبهم حب مسجد ضرار این دوستی منافقانه در دلهای اینها هست هم نسبت به این مسجد ضرار که گرایش داشتند، هم آن نفاقی که در دل نهادینه کردند. فرمود این هست اینها را رها نمیکند تا اینکه این دل قطعه، قطعه بشود. ﴿لایزال بنیانهم الّذی بنوا ریبهٴ فی قلوبهم﴾ یک شک نگران کننده و لرزانندهای در دلها اینها هست. یک وقت است انسان شک دارد خب یک شک علمی دارد باعث اضطرار نیست. این شک علمی نمیداند که مثلاً فلان آیه به این معنا است یا نه، یا فلان پدیده از فلان شیء حاصل میشود یا نه. این یک شک علمی است باعث اضطرار نیست. اما یک وقت است که دربارهٴ یک کاری که به عزم و تصمیم و اراده برمیگردد او تردید دارد شک دارد در حقیقت تردید است این شک او که با تردید آمیخته است زمینهٴ اضطرار او را فراهم میکند. همانطوری که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ ألا بالنّفاق تضطرب ﴿النّفوس﴾ القلوب. اینها همیشه لرزانند. همیشه مضطرب هستند. این اضطراب اینها را رها نمیکند مگر اینکه این دل قطعه قطعه بشود این دل قطعه قطعه بشود یعنی چی؟ یعنی اینها بمیرند. نظیر آنچه که در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه قبلاً گذشت ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه﴾ یعنی اینها تا هستند منافق هستند. ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه﴾ تا به لقاء الله برسند، یعنی تا بمیرند این نفاق را دارند. این گروه از منافق این طور نیست که توبه بکنند و توبه نصیبشان بشود. آیهٴ 77 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه این بود ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون﴾ این نفاق تا صحنهٴ قیامت است. وقتی که صحنهٴ قیامت اینها وارد شدند نفاق برطرف میشود. اما دردش و اثر سوئش هست. نفاق یعنی چه؟ یعنی کفر باطن و ایمان ظاهر اینها نسبت به خدا و قیامت و بهشت و جهنم مشکل جدی دارند اینها را انکار میکنند. وقتی به قیامت رسیدند به اینها میگویند ﴿أفسحر هذا أم أنتم لاتبصرون﴾ اینها میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ ما دربارهٴ جهنم مشکل داشتیم الان بله میبینیم. اما تمام درد این است که انسان در قیامت میفهمد یک، نمیتواند قبول کند دو، جای عمل هم که نیست سه. جای عمل نیست این را همهٴ ما میدانیم «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل﴾ مثلاً آدم نماز بخواند روزه بگیرد صدقاتی بدهد کفاراتی عطا بکند جبران بکند این نیست، آنجا دیگر جای تکلیف نیست. اما تمام درد این است که میفهمد حق با انبیاست ولی نمیتواند قبول بکند چون قبول ایمان است، ایمان فعل اختیاری است، فعل اختیاری تکلیف است آن روز جای فعل اختیاری نیست. تمام درد این است که میفهمد اما نمیتواند بگویند آمنّا چون اگر بخواهد ایمان بیاورد که مشکل حل میشود. مثل کسی که به او میگویند بیراهه نرو گرچه تشنه هستی و لب خشکیدهای اما این راهی که میروی سراب است اینجا چشمه نیست. این حرف راهنمایان را گوش نمیدهد با تلاش و کوشش میرود تا توان دارد میرود تا قدرتی در پاها و بدن او هست میدود وقتی خسته شد طوری که هیچ توانی برای او نماند بر میگردد عقب را نگاه میکند میبیند که چشمه جای دیگر است یک عده سبوکشان میروند و آب میگیرند و سیراب میشوند و با لذت برمیگردد. این میفهمد کوثر جای دیگر است اما راه رفتن ندارد پای رفتن ندارد. اگر در قیامت جا برای ایمان باشد، جا برای توبه باشد که اینها راحت هستند. مشکل این است که جای علم است نه عمل. جای علم است نه ایمان. بنابراین اینها تا زنده هستند منافقانه زندگی میکنند. ﴿فأعقبهم نفاقاً فی قلوبهم إلی یوم یلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه﴾ تا قیامت اینها منافق هستند اما در قیامت نفاقشان برطرف میشود نه ایمان میآورند. خب پس این نفاق که باطناً کافر ظاهراً مسلمان این چنین نیست. آن شکشان آن نفیشان آن تردیدشان به جزم علمی مبدل شده است یعنی یقین دارند دیگر حالا خدا حق است قیامت حق است وحی و نبوت حق است یقین علمی دارند. مثل اینکه فرعون یقین علمی پیدا کرد جزم علمی داشت. اما ﴿و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم﴾ بود یک، وجود مبارک کلیم حق به او فرمود: ﴿قال لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلاّ رب السّمٰوات﴾ دو، این دو طایفه از آیات نشان میدهد که او عالماً عامداً انکار میکرد حضرت موسی فرمود آخر برای تو مسلم شد که حق با من است دیگر. در قیامت با اینکه حق مسلم است که حق با خدا و انبیاست، منافق و کافر نمیتواند ایمان بیاورد لذا میگوید اجازه بدهید برگردم به دنیا میفرمایند: دنیایی نیست. دنیا بساطش برچیده شد کجا بروی؟ این مجموعهٴ نظام کیهانی ﴿و الأرض قبضته یوم القیامهٴ و السّموات مطویات بیمینه﴾ کل این مجموعه برداشته شد. کجا بروید؟ جا برای رفتن نیست.
خب این میشود تقطیع قلب. خب پس منظور از تقطیع قلب این نیست که اگر اینها مردند این ریب برطرف میشود بلکه آن شک علمی برطرف میشود یک آثار سوءش میماند دو، راهی برای حل اصلاً وجود ندارد این سه.
پس ﴿إلاّ أن تقطّع قلوبهم﴾ اینطور نیست که حالا که مردند دیگر ریب نیست اضطراب نیست نگرانی نیست نخیر آن تبدیل میشود به وضع دیگر. جواب سؤال: البته در دنیا میتواند ایمان بیاورد ولی به سوء اختیار نمیآورد لکن در قیامت اصلاً ایمان آوردن ممکن نیست. تفاوت دنیا و آخرت همین است. جواب سؤال: نه در دنیاست در دنیا با اینکه میتواند ایمان بیاورد ایمان نمیآورد. منظور تفکیک علم از ایمان است که ممکن است علم باشد کسی ایمان نیاورد. منتها در دنیا امر اختیاری است مثل فرعون در آخرت عمل اضطراری است یعنی هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد چون آنجا ظرف فعل نیست ظرف تکلیف نیست وگرنه آنجا هم میشد ظرف شریعت و وحی و نبوت.
خب اکنون که به این پایگاه ارشاد فرمود و رسید بعد هم فرمود ذات اقدس الهی شهادت میدهد اینها دروغ میگویند با تأکیدات فراوانی در اینجا هست جمله اسمیه باشد، با لام باشد، ﴿و الله یشهد إنّهم﴾ با إنّ باشد لکاذبون باشد، با تأکیدات دیگر جا برای ابهام برای هیچ کس نمیماند مشابه این تردید در سورهٴ مبارکهٴ منافقون هم آمده. آیهٴ اول سورهٴ منافقون این است ﴿إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم إنک لرسوله و الله یشهد إنّ المنافقین لکاذبون﴾ آنجا هم جملهٴ اسمیه است و با إنّ است و با لام تأکید است و امثال ذلک. خب خدا شهادت میدهد، خدا گواهی میدهد که منافق دروغ میگوید. کجا شهادت میدهد در همین آیه! به چه دلیل این کلام خداست به دلیل این که ﴿إن کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورهٴ من مثله﴾ پس خدا شهادت میدهد از چند جهت که منافق دروغ میگوید. یکی هم شهادت قولی است. این کلام خداست میگویید این کلام خدا نیست یک سورهای که این آیه در او باشد مثل این باشد بیاورید. فرمود اکنون که در مسجد ضرار هم مبنا فاسد بود هم بانی فاسد بود، شما باید مسجد تقوی داشته باشید که هم مبنا سالم باشد هم بانی. مبنا سالم باشد ﴿أفمن أسس بنیانه علی تقویٰ﴾ باشد بانیان و معماران و آمران صالح باشند؛ ﴿فیه رجال یحبون عاملان أن یتطهّروا﴾ آدمهای بد در جای بد اجتماع کردند مانند منافقان در مسجد ضرار. انسانهای خوب در جاهای خوب اجتماع میکنند مثل مؤمنان در مسجد قبا، در مسجد النّبیّ﴿ص﴾ و مانند آن. خب این گروه کسانی هستند که با ذات اقدس الهی پیمان بستند. اینها در هر عصری در زمان هر پیامبری هم بودند. فرمود ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجّنهٴ﴾ اگر کسی اهل مسجد بود، جزء رجالی بود که خواست طاهر بشود باید در این جبهه و جنگ امتحان خودش را خوب پس بدهد. اگر در مسائل عبادی امتحان خوبی داد باید در مسائل نظامی و سیاسی هم ممتحن خوبی باشد. ذات اقدس الهی اعلام یک داد و ستدی کرده است؛ از هر کسی چیزی نمیخرد، از مؤمنان چیز میخرد. جان آنها را میخرد و مال اینها را میخرد چون جان اینها جانی است که ﴿یحبون أن یتطهروا﴾ بود مال اینها هم که کسب حلالشان بود. اینها را میخرد. ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم﴾ خب وقتی خدا مشتری شد و مؤمنان فروشنده شدند ثمن باید مشخص بشود در برابر مثمن و این مثمن میشود عاریه و امانت پیش انسان برای اینکه وقتی انسان جان و مال خود را به خدا فروخت دیگر این جان ملک خداست و این مال هم ملک خداست هرگونه تصرفی در این جان و مال باید به اذن خدا باشد. اذن خدا و دستور خدا این است که این جان و مال را در راه جهاد صرف بکنید ﴿بأن لهم الجنّهٴ﴾ که ثمن هست. خب حالا اگر کسی جانش را داد، مالش را داد در برابر بهشت گرفت چکار باید بکند این مال و جان مال خداست دیگر و انسان امین اوست چکار باید بکند؟ کارش این است ﴿و یقاتلون فی سبیلالله﴾ در جبهههای جنگ شرکت کند حضور در جبهه جنگ هم بیش از دو راه ندارد؛ انسان یا شهید میشود یا فاتح. دیگر اسیر نخواهد شد. ﴿فیقتلون و یقتلون﴾ دیگر راه سومی وجود ندارد. حالا یک وقتی ضرورت وادارش میکند که او را به اسارت میبرند، آن مطلب دیگر است اما خودش تسلیم بشود این چنین نیست دیگر نفرمود سه تا راه دارد یا شهید میشوند یا فاتح میشوند یا خودشان را تسلیم میکنند این دیگر نیست. همین دو راه است. فیقتلون یک و یقتلون این دو همین دو راه است. خب این که ذات اقدس الهی فرمود: خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خرید در قبال بهشت داد این وعدهٴ الهی است و حق است. ﴿وعداً علی حقاً﴾ این سخن هم در تورات است هم در انجیل هم در قرآن. بعد فرمود نه تنها ﴿وعداً علی حقاً﴾ بلکه ﴿و من أوفی بعهده من الله﴾ اگر خداوند به دیگران فرمود: «أوفوا بالعقود» خودش أولای از دیگران است برای وفای به عهد. ﴿و من أوفی بعهده من الله﴾ بعد به فروشندهها تبریک میگوید؛ میفرماید: ﴿فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به﴾ به این فروشتان به شما تبریک میگوییم که با این فروش با خدا داد و ستد کردید و این فوز عظیم است. خب عدهٴ زیادی از مفسران منهم سیدنا الاُستاد مرحوم علامه رضوان الله علیه فرمودند لطائف فراوانی در این کریمه است: یکی اینکه تعبیر به اشتراء تعبیر تشویقی است چون ذات اقدس الهی مال خود را از ما میخرد برای اینکه انسان که مالک جان و مال نیست. خودش هم تصریح فرمود: ﴿أم من یملک السّمع و الأبصار﴾ فرمود نه تنها هستی شما را خدا داد، بلکه در مقام بقاء شما مالک چشم و گوش هم نیستید این ام، ام منقطعه است دیگر مثل ﴿أم من یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء﴾ ﴿أم من یملک السمع و الأبصار﴾ یعنی بل آن خدایی که مالک چشم و گوش شماست او رب شماست، آن کسی که مالک چشم و گوش شماست او رب شماست. این است که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود دیگر ائمه علیهم السّلام فرمودند انسان آن قدر قدرت ندارد که چشم خود را ببندد و بمیرد. و اگر در حال مردن که بدن گرم است کسی نباشد که این چشمها را ببندد این یک منظرهٴ حائلی است. خب پس هیچ کس این قدرت را هم ندارد که چشم بسته را باز کند یا باز را ببندد و بمیرد پس مالک سمع و بصر دیگری است. آنگاه آن خدایی که مالک هویت ماست. ملک خود را از ما میخرد، ملک خود را از ما میخرد این در حقیقت جمع عوض و معوض است. یعنی مثمن هم مال اوست، ثمن هم مال اوست این میشود بیع. و میخرد و برای ما به صورت امانت نگه میدارد حفظ میکند میپروراند دوباره تحویل ما میدهد ثمن و مثمن هر دو را و اگر کسی با شیطان معامله کرد با این که او نه ثمن دارد نه مثمن هر دو را به غارت میبرد این طور نیست که حالا چیزی به عنوان ثمن به انسان وعده کرده است یعنی شیطان وعده کرده است به آدم بدهد. چون وقتی که جان را گرفت هر طوری که خودش بخواهد در او اثر میگذارد. خب پس اشتراء یک تعبیر تشویقی است نظیر اجر، اجر هم تعبیر تشویقی است. که ﴿یؤتون أجرهم مرّتین﴾ یا ﴿یوفون أجورهم بغیر حساب﴾ تعبیر اجر هم تعبیر تشویقی است برای اینکه اجر آن است که انسان یک خدمتی را برای صاحب کار ارائه بکند به او بدهد و از او مزد بگیرد و خدایی که غنی عن العالمین است کاری از ما به سود او نخواهد بود ما به سود خودمان کار میکنیم و از او مزد دریافت میکنیم پس معلوم میشود ما برای سود خودمان کار میکنیم و از او جایزهٴ تشویقی میگیریم. منتها این جایزهٴ تشویقی را تشویقاً گفتهاند اجر. تعبیر اشتراء تعبیر اجر همهٴ اینها تشویق و ترغیب است. آن لطیفهای که غالب این بزرگان فرمودهاند این است که انسان در خرید و فروش جزئی بالاخره خودش خریدار است یا فروشنده است و دیگری خریدار یا فروشنده یک ثمن و مثمنی هم هست همهٴ امور چهارگانه است یعنی متعاوضان و عوضین ولی اگر خرید و فروش یک چیز مهمی باشد بخواهد خانهای را بخرد زمینی را بخرد دو امر دیگر روی این امور چهارگانه اضافه میشود یکی تنظیم قباله و سند یکی هم امضای شهود انسان وقتی حالا یک نان میخواهد بخرد یک گوشت میخواهد بخرد همین که فروشنده خریدار ثمن کالا این چهار چیز مشخص شد بیع تمام است. اما حالا قباله تنظیم بکنند و یک عده هم امضاء بکنند این نیست ولی برای کارهای مهم این طور است. داد و ستددی که ذات اقدس الهی دارد با انسانها چون امر مهم است دارای امور ششگانه است همه را مشخص فرمود. فرمود خریدار خداست، فروشنده مؤمنان، کالا جان و مال ثمن بهشت قباله قرآن و تورات و انجیل شاهد موسی و عیسی و پیغمبر علیهم السلام. این حرف را ما در تورات گفتیم در انجیل گفتیم در قرآن گفتیم. این حرف عمومی ماست این قباله عمومی ماست. این اختصاصی به قرآن کریم ندارد. این که احیاناً گفته میشود مسیحیت با رهبانیت آمیخته است جنگی ندارد نبردی ندارد مبارزهای ندارد اینها یک مسیحیت تحریف شده است الآن مشکل جهان مسیحیت این است که اینها یک امامی میخواهند که بین مسیحیت ناب عیسوی علیهالسلام با مسیحیت آمریکایی فرق بگذارد. اگر آنها هم یک رهبری مثل امام میداشتند، هم یهودیت ناب موسوی از یهودیت آمریکایی مشخص میشد هم مسیحیت ناب عیسوی از مسیحیت ناب آمریکایی مشخص میشد. اگر قرآن است فرمود به اینکه مسئلهٴ جبهه و جنگ و مبارزات و اینها در تورات هست در انجیل هست در قرآن هم هست. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صف ذات اقدس الهی به زبان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به همه فرمود ای مسلمانها مثل مسیحیها باشید! یعنی چه؟ آنها جنگجو هستند مبارز هستند برای حمایت دینشان تلاش و کوشش کردند شما هم مثل آنها باشد. عیسای مسیح گفت: فرمود شما مثل مسیحا باشید ﴿کما قال عیسی بن مریم للحواریین من أنصاری إلی الله قال الحواریّون نحن أنصار الله فَٰامنت طائفهٴ من بنی إسرائیل وکفرت طائفهٴ فأیّدنا الّذین آمنوا علی عدوّهم فأصبحوا ظاهرین﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ صفّ که تقریباً سورهٴ جنگ است و در اولش هم آمده است ﴿إنّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنّهم بنیان مرصوص﴾ که اصلاً سوره سورهٴ جنگ است وسط سوره هم این است ﴿یا أیّها الّذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارهٴ تنجیکم من عذاب ألیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم﴾ اولش جنگ، وسطش جنگ، آخرش جنگ، که سوره، سورهٴ جنگ است، در آخرش به ما مسلمانها میگوید: مسلمانها مثل حواریین حضرت مسیح باشید آنها مبارزه کردند ما هم تأییدش کردیم شما هم مبارزه کنید ما تأییدتان میکنیم آنوقت این دین رزمی را به صورت رهبانیت مطرح کردند.؟
تاکنون نظری ثبت نشده است