- 146
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 23 تا 26 سوره کهف _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 26 سوره کهف _ بخش دوم":
ادبِ توحیدی اقتضا میکند که انسان هم مواظب قلبش باشد هم مواظب زبان
تلخترین نسیان این است که انسان خدا را فراموش بکند زیرا کیفر فراموشی خدا فراموشی خود است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ﴿23﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ﴿24﴾ وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً ﴿25﴾ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً ﴿26﴾
ادبِ توحید اقتضا میکند که انسان چه در قلب بخواهد تصمیم بگیرد, چه در لفظ بخواهد بگوید با استثنا همراه باشد یعنی چه در قلب بخواهد تصمیم بگیرد که کاری را انجام بدهد در همان قلب باید متذکّر باشد مشیئت خدا را به عنوان انشاءالله و در لفظ هم اگر خواست بگوید ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مناسب است که بگوید انشاءالله این یک امرِ واجب نیست که انسان اگر گفت فردا میآیم, فردا این کار را انجام میدهم و نگفت انشاءالله معصیت کرده باشد اما ادبِ توحیدی اقتضا میکند که انسان هم مواظب قلبش باشد هم مواظب زبان اینچنین نیست که این اختصاصی به لفظ داشته باشد پس این قول در برابر لفظ نیست مطلقِ عمل است چه جارنحه و چه جارحه از آنکه فرمود اگر یادت رفته هر وقت یادت بیاید ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ﴾ به یاد خدا باش این یاد اعم از یاد لسانی و یاد قلبی است بنابراین اگر انشاءالله را در قلب بگوید کفایت میکند و همانطوری که در اثنای بحثهای قبلی گذشت اگر بخواهد ثواب ببرد البته باید لفظاً بگوید اما اصلِ حفظ توحید با همان تذکرهٴ قلبی کافی است. ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مگر اینکه بگویی انشاءالله در عزم, اراده داشته باشی متعلّقاً به مشیّت الله در لفظ بگویی متعلّقاً به مشیت الله, مسئله نسیان جزء برکات عالم خلقت است نسیان اگر در عالم نبود کمتر کسی به کارهایش موفق میشد برای اینکه هر کسی بالأخره یا نشاطی را پشت سر گذاشت یا اندوه و مصیبتی را پشت سر گذاشت اگر آن نشاط دائماً در ذهن انسان باشد انسان دستش به کار نمیرود چه اینکه همان روز نشاط بالأخره روز تعطیلی اوست و اگر مصیبتی دامنگیر او شد اگر همان غم و مصیبت به یادش باشد او کاری را از پیش نمیبرد یکی از برکات الهی نسیان است نسیانِ حوادث گذشته جزء برکات است منتها حُسن و قبح نسیان به عظمت و خوبی و بدی آن مَنسی است یک وقت است انسان چیز بدی را فراموش میکند این نسیان, نسیان خوبی است یک وقت چیز خوبی را فراموش میکند این نسیان, نسیان بدی است یک وقت کسی عادت داشت شبها مسبّحات را بخواند سُوَری که اوّلش تسبیح الهی است بخواند یا سورهٴ «واقعه» را قبل از خواب بخواند بعد مدّتی یادش رفته این یک نسیان مذموم است برای اینکه آن مَنسی یک چیز خوبی بود یک وقت است عادت کرده بود به غیبت کردن یک کارِ ناروا بعد آن را فراموش کرده این نسیان یک نسیان پربرکتی است برای اینکه آن مَنسی یک امر مذموم است تلخترین نسیان این است که انسان خدا را فراموش بکند زیرا کیفر فراموشی خدا فراموشی خود آدم است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ مبادا جزء کسانی باشید که خدا را فراموش کردند و خدا کیفر این نسیان را اِنسا قرار داد خدا اِنسا کرد یعنی آنها را از یادشان بُرد ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ لذا اینها به فکر همه چیز هستند به فکر خودشان نیستند, به فکر خانه و تَن و لباس و فرزند و تَن و زندگی هستند اما هویّتشان را فراموش کردند بنابراین نسیان فیالجمله جزء برکات الهی است اولاً, بدی و خوبی نسیان به آن متعلّقش که مَنسی است وابسته است این دو, و بدترین نسیان, نسیان خداست که تلخترین کیفر را به همراه دارد و آن این است که انسان خودش را فراموش میکند ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً﴾ در جریان اصحاب کهف اختلافهای فراوانی بود اختلاف قصّهای, اختلاف تاریخی, اختلاف عصری و مصری فراوان بود اما قرآن کریم هیچ کدام از آن اختلافها را پاسخ نداد مگر یک مطلب عمیق علمی که اثر توحیدی دارد یک اختلاف در رقم اصحاب کهف بود که اینها هم اصحاب کهفاند هم رقیم, رَقم اینها, عدد اینها چقدر بود؟ اقوال مختلف را اشاره فرمود اما آن نظر نهایی را به عنوان وحی صادر نکرد چون اثر علمی و اثر توحیدی ندارد حالا یا شش نفر یا هفت نفر یا پنج نفر یا ده نفر این چه اثری دارد پس این اختلافی که در رقم اصحاب کهف است شاید برای دیگران مهم باشد ولی وحی آن را مهم نمیداند این اختلاف اول, یک اختلاف سومی هم هست که بعد از جریان بیداری است که حالا اینها که بیدار شدند بعد به شهر برگشتند یا نه؟ همان کهف ماندند یا نه؟ دوباره خوابیدند یا نه؟ چند سال عمر کردند و مُردند اینها یک امر عادی است دیگر اینها را که اختلاف سوم است اصلاً به اینها نپرداخت در بین اختلاف اول و اختلاف سوم فتوایی نداد عمده اختلاف دوم است که اینها چند سال خوابیدند خب اگر یک 24 ساعت بود یا دو 24 ساعت بود اینها خیلی مهم نبود اما وقتی سیصد سال یا سیصد و اندی شد این کرامت است, معجزه است آیهٴ بیّنهٴ الهی است این مهم است در بین این مسائل گوناگون این یکی را ذکر کرده چون این است که اثر دارد آثار فراوانی که بر قیام این مردان الهی مترتّب بود اینها را ذکر کرد که ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ٭ وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و خدای سبحان اینها را از خطر سیاسی حفظ کرد, از خطر اجتماعی حفظ کرد, از خطر طبیعی حفظ کرد, از خطر سماوی و ارضی حفظ کرد, از خطر درندهها حفظ کرد, از خطر راهزنها حفظ کرد اینها برکت است اینها معجزه است اینها آیهٴ الهی است خب آن عصر خَفقان یک عده قیام بکنند علیه دستگاه و اعتراض بکنند و مصون بمانند از خطرات اجتماعی آن جامعهٴ شرکزده هم مصون بمانند بیایند به غار از خطرات طبیعی دامنهٴ کوه, سرما و گرما, رهزنها, درندهها, خزندهها مصون بمانند اینها کرامت است فرمود اینها را ما انجام دادیم این مهم است این ما را آشنا میکند که عمر را دربارهٴ چه چیزی صرف بکنیم یک وقت است کسی در شب تحصیل به این فکر است که جدول روزنامهای را حل بکند خب این صاف دارد عمرش را آتش میزند یا نه, درسهایی میخواند که نه آیهٴ محکمه است نه فریضهٴ عادله است نه سنّت قائمه بالأخره آن دینی که گفته «طلب العلم فریضةٌ» گفته چه چیزی بخوانی یا نگفته؟ بله, فرموده: «طلب العلم فریضةٌ» اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود, وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود چه پیغمبر, چه امام(سلام الله علیهما) فرمودند این سهتا درس را بخوانید آیهٴ محکمه بخوانید, فریضهٴ عادله بخوانید, سنّت قائمه بخوانید اینها را بخوانید ما گفتیم «طلب العلم فریضةً» اما نگفتیم چه چیزی بخوانید او فرمود هم «طلب العلم فریضةً», هم «طلب الآیة المحکمه فریضة», «طلب الفریضة العادله فریضة» هم «طلب السنّة القائمة فریضة» بنابراین انسان میرود به دنبال عقایدش مثلاً به دنبال علوم عقلی به دنبال علوم نقلی, به دنبال تفسیر, به دنبال علوم عقلی به دنبال فقه اینها که به درد خودش میخورد علوم دیگری هم هست که بالأخره زیرمجموعه همینها خواهد بود این قرآن کریم ما را یاد میدهد که چه چیزی بخوانیم و چطور بخوانیم وگرنه این همه اختلافاتی که دربارهٴ اصحاب کهف بود و همچنان هست اینها خب اثری ندارد حالا یا اینها ده نفر یا هشت نفر چه اثری دارد؟ بعد از آنکه بیدار شدند حالا یا دو سال ماندند یا بیست سال این چه اثری دارد یک زندگی طبیعی است دیگر حالا آمدند به شهر خانه و زندگیشان چطور شد یک امر طبیعی است این دیگر اثر علمی و توحیدی ندارد که مثل سایر مردم زندگی کردند بالأخره نه اختلافات بعد از بیداری را نقل فرمود نه اختلاف در عدد و رقم اصحاب کهف را برای اینکه نه ثمر اعتقادی دارد نه ثمر علمی و عملی اما آنها که مهم است این را ذکر کرد.
مطلب دیگر اینکه یک بخش از کارها را به این اصحاب کهف اسناد داد یک بخش کارها را به خودش, خوابیدن را به آنها اسناد داد خواباندن را به خودش, بیدار شدن را به آنها اسناد داد بیدار کردن را به خودش فرمود: ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ ما اِنامه کردیم خواباندیم ﴿تَتَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ﴾ کذا و کذا اینکه ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ یعنی «أنمناهم» ما اِنامه کردیم ما اینها را خواباندیم اینها هم خوابیدند بعد وقتی ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ شد ما بیدار کردیم اینها مُنبعِث شدند از خواب بیدار شدند اینها لَبْث داشتند به یکدیگر میگفتند که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ مکث و لَبث را به آنها اسناد دادند اما انامه را به خودش و بَعث را به خودش او میخواباند او بیدار میکند, ما میخوابیم ما بیدار میشویم این لَبث لازم است متعدّی نیست که گفته بشود «لُبثوا» پس «ضربنا» را یعنی «أنمنا» را به خود اسناد داد, «ناموا» را به آنها فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اینها راقدند آن بستر اینها هم مرقد است اینها راقد بودند خوابیدند ما اینها را خواباندیم اینها خوابیدند ما اینها را بیدار کردیم ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ اینها هم بیدار شدند بنابراین آنچه که مربوط به خود آنهاست به آنها اسناد داده, آنچه که مربوط به خودش است به ذات اقدس الهی است به خودش ذات اقدس الهی اسناد داد حیوانات هم البته میتوانند تربیت بشوند به شرطی که در سایه تربیت و تعلیم رهبران الهی قرار بگیرند یا در سایه تربیت شاگردان آنها قرار بگیرند اگر در سایه تربیت اصحاب کهف قرار گرفتند میشود اصحاب کهف که ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ و اگر نظیر هدهد بود که تحت تعلیم و تربیت وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) قرار گرفت میبینید برهان حکیمانه اقامه میکند خیلی از افراد عادی از اقامه چنین برهانی عاجزند اینکه از هدهد برنمیآید, اینکه از حیوان برنمیآید این به سلیمان(سلام الله علیه) عرض کرد که ﴿إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ ٭ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها شمسپرستاند چرا شمسآفرین را نمیپرستند؟ اینها ماهپرستاند چرا ماهآفرین را نمیپرستند؟ آن بزرگواری که در دیوانش گفت «ای دوست قمر بهتر یا آنکه قمر سازد٭٭٭ ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد» از همینجاست تازه او جزء بزرگان اهل معرفت است این هدهد در سایه تعلیم و تربیت وجود مبارک سلیمان گفت اینها چرا شمسآفرین را عبادت نمیکنند به دنبال شمس هستند خب اینکه مقدور افراد عادی نیست اگر وجود مبارک سلیمان مربّی شد هم عِفریت از جن را آن جن را تربیت میکند که میگوید ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ﴾ بالأخره آن ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ آن تخت با همه جلال و شکوهش را که در سبأ است یعنی در یمن است من در ظرف مدّت کوتاهی به فلسطین میآورم خب این را وجود مبارک سلیمان تربیت کرد دیگر الآن هم که فرقی نمیکند بلکه بالاتر از سلیمان را ما داریم خاندان عصمت و طهارت ما اگر خودمان را بسپاریم به اینها حداقل این است که از این وضع خاص به در میآییم خب پس حیوانی رشد کرده است در سایه تربیت مردان الهی است بالاتر از اصحاب کهف همان هدهد است که میبینید برهان فلسفی عمیق اقامه میکند که خب شما چرا به دنبال این ماه هستید چرا به دنبال ماهآفرین نیستید؟ چرا به دنبال شمس هستید به دنبال شمسآفرین نیستید و وجود مبارک سلیمان هم امضا کرده حرف هدهد را, خب پس اگر حیوانات اگر در سایه تربیت اولیای الهی قرار بگیرند رشد میکنند این ممکن است و شفاعتی هم که گاهی سؤال میشود که آیا در دنیا هست یا نه وقتی ذات اقدس الهی اذن بدهد انبیای الهی, اولیای الهی به اذن خدا شفاعت میکنند هم در دنیا, هم در برزخ, هم در معاد, هم در صحنهٴ بهشت که ترفیع درجات آنجا نصیبشان میشود در همهٴ مراحل اینها به اذن خدا میتوانند شفاعت کنند شفاعت حوزهاش خیلی وسیع است.
پرسش:...حیوانات قابل
پاسخ: چرا, اینها که مجرّد محض نیستند که آغاز و انجامشان یکی باشد که اینها از انسان پایینترند ولی قابل تربیتاند استعداد در آنها هست دیگر, اگر موجودی نظیر لوح باشد, نظیر قلم باشد, نظیر عرش باشد, نظیر کرسی باشد که آغاز و انجامش یکی است این یک موجود ثابت است دیگر حالا ترقّی بکند در آن نیست این خودش کمال خود را دارد ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ اما اگر از آن حد پایین آمده موجودی بود قابل درک الآن شما میبینید خیلیها در حدّ همان افرادند دیگر شما غالب این بازیهایی که برخی از افراد دارند که نام نمیبریم همین سیرکها همین بازیها را در حیوانات هم دارند فیل را تربیت میکنند, گرگ را تربیت میکنند, شیر را تربیت میکنند مگر این سیرکبازها اینها نیستند مگر روزها اینها را نشان نمیدهند همین هنرها را به این حیوانات نمیدهند انسان نباید تعجّب بکند این همان است منتها این حیوان ناطق است خیلی فرق نمیکند قرآن که نمیگوید انسان حیوان ناطق است که در بحثهای قبل هم داشتیم که «الانسان لدی القرآن هو الحیّ المتألّه» آن زندهٴ الهیاندیش او انسان است بقیه دیگر ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ حیواناند منتها حرف میزنند شما این سیرکهایی که گاهی رسانهها نشان میدهند میبینید اینها را خوب تربیت میکنند دیگر از یک حلقهٴ باریک میگذرند پرششان این است, نظمشان این است اسبها را اینطور, فیلها را تربیت کردند برای اینکه بخندند خب اینها خیلی با هم فرق نمیکنند فقط فرقشان در این است که یکی ناطق است یکی ساهل است یکی خائر است یکی ناهق است یکی طائر است و مانند آن وگرنه حیوان مشترک است انسان که این نیست این قرآن که نیامده ما را در این حدّ سیرکبازی و طناببازی و اینها نگه دارد که.
پرسش: استاد در مورد شفاعت آمده که شما قیامت خودتان را به ما برسانید.
پاسخ: اما مشکل در همان روایت مشکل این است که شما به ما دسترسی ندارید نه دست ما کوتاه است.
پرسش: بنابراین اصل شفاعت باید در قیامت باشد.
پاسخ: نه, آن مرحلهٴ عالیهاش در قیامت است در برزخ در همان روایت میگوید شما به ما دسترسی ندارید نه اینکه ما دستمان بسته است خب در دنیا هم همینطور است دیگر در دنیا کسی مشکلی دارد به هر در و دیوار مراجعه میکند ولی اهل حرم نیست خب این نتوانسته برود آنجا نه اینکه اهل حرم دستشان بسته باشد نفرمود ما دستمان بسته است فرمود شما به ما دسترسی ندارید اگر دسترسی داشتیم اگر کسی هم بود که اهل دسترسی بود بله اینطور بود, خب آنها که در برزخاند سیدناالاستاد از مرحوم برادرش نقل میکرد مرحوم آقاسیّد حسن طباطبایی(رضوان الله علیه) آن بزرگوار چون با بعضی از افراد ارتباطاتی داشتند خواستند آنهایی که با بعضی از ارواح ارتباط داشتند به مرحوم آقا سیّد حسن اخوی سیّدناالاستاد گفتند که ما خواستیم هر چه روح مرحوم علامه بحرالعلوم را حاضر کنیم نشد با اینکه الآن در برزخاند دیگر برای اینکه او در تحت ولایت حضرت امیر است و بدون اجازهٴ حضرت هم جایی نمیرود خب اینطور است حالا تا چه کسی ارتباطشان به آنها زیاد باشد مشکل از طرف ماست که در برزخ به اینها دسترسی نداریم نه اینکه دستشان بسته باشد البته شفاعت کامله در قیامت است دیگر, خب.
پس حیوانات اگر اینچنین باشد قابل تربیت هستند و به عنایت آن اولیای الهی ذاتاً همیناند که شما میبینید و این جریان ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ تحقیر نیست «کما مرّ غیر مرّ» این تحقیق است که قرآن نمیخواهد کسی را اهانت کند که میفرماید خیلیها حیوان ناطقاند یا حرف مرا گوش بدهید یک, یا چشم دلتان را باز کنید ببینید دو, یا دو سه روز صبر کنید با هم میروید میبینید چه کسی به صورت انسان محشور میشود سه, آن جریان عرفات که بارها گفته شد هم از وجود مبارک امام سجاد بود هم از وجود مبارک امام باقر بود در جریان «أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» فرمود نه, اینطور نیست قرآن که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ که نخواست کسی را فحش بدهد که نخواست کسی را تحقیر بکند که فرمود این است یا نقل را قبول کن یا اهل شهود باش نظیر حارثةبنزید باطن را ببینید یا دو روز صبر کن با هم یکدیگر را ببینید دیگر.
اما جریان سهوالنبی اینها سخن باطلی است حالا انشاءالله در جای خودش روشن میشود که اینها منزّه از سهوند به عنایت الهی. ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً﴾ اینکه چیزی نیست قصّهٴ اصحاب کهف و رقم اینها بالاتر از این مهمتر از این را خدای سبحان به ما میگوید, خب پس آن اختلاف اوّلی که رقمشان چندتاست چون اثر توحیدی و علمی و اثر عملی نداشت پاسخی نفرمود حالا وحی صادر بشود اینها هفت نفر بودند چه اثر دارد؟ اما دربارهٴ رقم اینها عدد اینها که اینها چند سال بودند خب خیلی مهم است دیگر کسی سیصد سال محفوظ بماند بدون غذا, بدون تغییر پوشاک این کرامت است دیگر ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ﴾ سیصد سال. معمولاً با یک تعبیر گفته میشود 309 سال دیگر بفرماید ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ با جملهٴ جدا این دلیل میخواهد سرّش این است که دیگران بر اساس حساب شمسی در تورات بوده یا توقّع داشتند آن اول فرمود این سیصد سال یعنی به حساب شما آقایان که به حساب شمسی رقم میزنید سیصد سال اما به حساب ما و اصطلاح ما که بر اساس ماه قمری سخن میگوییم ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ وگرنه اگر کسی از اول بخواهد بگوید که 309 سال اینکه با دو جمله بیان نمیکند که میگوید 309 سال ولی اول بفرماید ﴿لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ﴾ بعد بفرماید: ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ این ناظر به تفاوت دو حساب است. جناب فخررازی روایتی را که از وجود مبارک حضرت امیر نقل شد به آن روایت اشاره نمیکنند به عنوان قول میگوید, میگوید این حرف درست نیست برای اینکه سیصد سال بیش از 309 سال قمری است سیصد سال شمسی بیش از 309 سال قمری است خب سه ماه تفاوت است البته بیشتر هست اما در اینگونه از ارقام مهم سه ماه مُغتفر است با آن کبیسهها و آن نقصهایی که احیاناً هست نمیشود گفت چون هر 33 سال یک سال تفاوت بین شمسی و قمری است سهتا 33 سال میشود 99 سال نه صد سال, اما اینها معمولاً طبق این آیه هر صد سال یک سه اضافه شده سهتا صد سال میشود نُه سال, سهتا سه سال میشود نُه سال این نه سال وقتی ضمیمه آن سیصد شد میشود ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ البته سه ماهی هم اضافه میآید این سه ماه همانطوری که سیدناالاستاد اشاره فرمودند در حسابهای عمومی مغتفر است.
پرسش: این هم از قبیل ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ نیست؟
پاسخ: نه, آن حسابش مشخص است دیگر آن سی روز بوده و چهل روز ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ این دیگر حسابش مشخص است. اما دارد سیصد سال خب نُه سال و سه ماه است این مغتفر است این دیگر جای نقد جناب فخررازی نیست, خب.
﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا﴾ شما در جریان عدد اینها که چند سال خوابیدند آگاه نیستید الله عالِم است به دو دلیل که در بحث دیروز گذشت یکی اینکه این غیب است و غیب سماوات و ارض را خدا میداند در زمین موجودات غیبی فراوان است, در آسمان موجودات غیبی فراوان است الآن ما در این مسجد زیر این سقف هستیم از جایی دیگر هیچ خبری نداریم نه از مکان دیگر باخبریم, نه زمان قبلی یا زمان بعدی در زمان بعدی دو ساعت بعد چه اتفاق میافتد هم خبری نداریم غیب را ذات اقدس الهی میداند فی الأرض, غیب سماوات را هم خدا میداند که ﴿لَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چون جریان اصحاب کهف غیب است و هر غیبی را خدا میداند پس جریان اصحاب کهف را خدا میداند این صغرا و کبرا برهان اول بود که در بحث دیروز گذشت. اما برهان دوم بخشی مربوط به مبصرات است بخشی مربوط به مسموعات اصحاب کهف حرفهایی داشتند, گفتمانی داشتند قبل از اینکه وارد کهف بشوند حرفهایی داشتند بعد از اینکه بیدار شدند حرفهایی داشتند وقتی که وارد کهف میخواستند بشوند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾ داشتند همهٴ اینها حرف بود و قرآن کریم همهٴ اینها را نقل کرد پس هم ﴿أَبْصِرْ بِهِ﴾ درست است هم ﴿أَسْمِعْ﴾, «ما أبصر ربک», «ما أسمع ربک» او ﴿بِکُلّ شَیءٍ بَصِیر﴾ است, او «بکلّ شیء سمیع» است اینها وقتی بیدار شدند یکی به دیگری گفت ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ همه اینها سخنانی بود که خدا از اینها نقل کرده خدای سمیع از اینها نقل کرده اختلاف دیگران را که اینها چند نفر بودند ﴿سَیَقُولُونَ﴾, ﴿سَیَقُولُونَ﴾ را خدا نقل کرده اینها هم که وقتی بلند شدند چه گفتند را هم خدا نقل کرده پس همهٴ این غیبهای مسموع را خدای سمیع عالِم بود و خبر داد چه اینکه آن غیبهای مُبصَر را هم خدای بصیر عالم بود و خبر داد ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ﴾ این ﴿لَهُمْ﴾ هیچ اختصاصی ندارد برای غیر خدا, خدا تنها کسی است که ولیّ ندارد ﴿مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً﴾ , ﴿لَمْ یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ ولی دیگران ولی دارند برای خدا سبحان ولیّ نیست و شریک هم خدا قرار نداده است ولی قراردادی نیست مولّیٰعلیه ولایت او را باید بپذیرد ولی شریک قراردادی است لذا در مسئله ولیّ فرمود ولیّ ندارد اما نفرمود «لم یشرکه فی الولایه» و مانند آن, اما در مسئله شرکت در خلقت یا امر و امثال ذلک فرمود: ﴿وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً﴾ یعنی آن ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ که حصر است و مفید انحصار حکم است او همچنان به قوّت خود باقی است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ و ذات اقدس الهی هم برای خود هیچ شریکی قرار نداد آن حصر همچنان محفوظ است بنابراین در اصل قضیه اساس بر توحید است در پایان قضیه هم اساس بر توحید است بین آن آغاز و انجام هم بساط بر توحید است حالا اگر مطلبی مربوط به این آیه نباشد از ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ را باید نگاه بفرمایید که ذات اقدس الهی به پیامبرش فرمود این حرفها, حرفهای من است تو خوب این حرفها را تلقّی بکن و خوب هم به جامعه منتقل بکن اینها را بر مردم تلاوت بکن من اوّلین مفسّرم و کسی تفسیر نمیکند و تو هم مبیّن حرفهای من هستی من اسرار عالَم را تفسیر میکنم به صورت کتاب تو مطالب کتاب را تبیین بکن به عنوان ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ این کلمهٴ تفسیر فقط یک بار در قرآن کریم ذکر شد آن هم مخصوص خدای سبحان است که آنها ﴿لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ حقایق عالم را من بهترین مفسّرم این قرآن سرپلی است رابطی است که عین را به ذهن میآورد و ذهن را به عین منتقل میکند مطالب جهان هستی به قرآن آمده و قرآن ما را راهنمایی میکند که به معارف جهان هستی آشنا بشویم حالا ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ شما حالا این مطالب را گرچه در بحثهای پارسال مبسوطاً گذشت مقداری هم از آن بحثها در اوایل سال گذشت اینها را خوب بررسی کنید که بالأخره قرآن کریم کتاب خداست یا ـ معاذ الله ـ کتاب پیغمبر است پیغمبر جهان را شناخت و عصارهٴ شناخت خود را به صورت قرآن در آورد یا ذات اقدس الهی جهان و خدا و خالق و مخلوق و مبدأ و معاد را به پیغمبر شناساند و آن شناساندن خدا به صورت قرآن کریم در آمده گاهی ممکن است کسی مطلب شفاف و روشن و ضروری را بپیچاند نظری بکند که اگر یک وقت آن را قبول نکرد بگویند انکار نظری است این هست در بیانات نورانی حضرت امیر است ظاهراً که بعضیها درس میخوانند فقط برای گناه چون هر عمل حرامی بالأخره یک موارد استثنایی دارد دیگر در بعضی از روایات ما هست که بعضیها فقط فقه میخوانند برای اینکه خوب معصیت کنند یک گناه مشروع داشته باشند به دنبال آن موارد استثنایی هستند بعد کارشان را توجیه میکنند بگویند فلان, خب حالا قرآن این مسائل را که این کتاب, کتاب خداست و کتاب پیغمبر نیست این الفاظ, الفاظ خداست الفاظ پیغمبر نیست این مطالب, مطالب خداست مطالب پیغمبر نیست منتها مطالب عالیه است قول ثَقیل است و وجود مبارک پیغمبر همهٴ اینها را به تعلیم الهی یاد گرفته ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ علم لدنّی نصیب او شد, علم غیب نصیب او شد این علم غیب نصیب او شدن را قرآن به صورت شفاف بیان کرده آیا اینها مسائل نظری و پیچیده است که اگر کسی انکار کرد بشود انکار نظری یا اینها نه, اینها را پیچاندند که زیر بارش نروند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
ادبِ توحیدی اقتضا میکند که انسان هم مواظب قلبش باشد هم مواظب زبان
تلخترین نسیان این است که انسان خدا را فراموش بکند زیرا کیفر فراموشی خدا فراموشی خود است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ﴿23﴾ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً ﴿24﴾ وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً ﴿25﴾ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً ﴿26﴾
ادبِ توحید اقتضا میکند که انسان چه در قلب بخواهد تصمیم بگیرد, چه در لفظ بخواهد بگوید با استثنا همراه باشد یعنی چه در قلب بخواهد تصمیم بگیرد که کاری را انجام بدهد در همان قلب باید متذکّر باشد مشیئت خدا را به عنوان انشاءالله و در لفظ هم اگر خواست بگوید ﴿إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مناسب است که بگوید انشاءالله این یک امرِ واجب نیست که انسان اگر گفت فردا میآیم, فردا این کار را انجام میدهم و نگفت انشاءالله معصیت کرده باشد اما ادبِ توحیدی اقتضا میکند که انسان هم مواظب قلبش باشد هم مواظب زبان اینچنین نیست که این اختصاصی به لفظ داشته باشد پس این قول در برابر لفظ نیست مطلقِ عمل است چه جارنحه و چه جارحه از آنکه فرمود اگر یادت رفته هر وقت یادت بیاید ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ﴾ به یاد خدا باش این یاد اعم از یاد لسانی و یاد قلبی است بنابراین اگر انشاءالله را در قلب بگوید کفایت میکند و همانطوری که در اثنای بحثهای قبلی گذشت اگر بخواهد ثواب ببرد البته باید لفظاً بگوید اما اصلِ حفظ توحید با همان تذکرهٴ قلبی کافی است. ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً﴾ مگر اینکه بگویی انشاءالله در عزم, اراده داشته باشی متعلّقاً به مشیّت الله در لفظ بگویی متعلّقاً به مشیت الله, مسئله نسیان جزء برکات عالم خلقت است نسیان اگر در عالم نبود کمتر کسی به کارهایش موفق میشد برای اینکه هر کسی بالأخره یا نشاطی را پشت سر گذاشت یا اندوه و مصیبتی را پشت سر گذاشت اگر آن نشاط دائماً در ذهن انسان باشد انسان دستش به کار نمیرود چه اینکه همان روز نشاط بالأخره روز تعطیلی اوست و اگر مصیبتی دامنگیر او شد اگر همان غم و مصیبت به یادش باشد او کاری را از پیش نمیبرد یکی از برکات الهی نسیان است نسیانِ حوادث گذشته جزء برکات است منتها حُسن و قبح نسیان به عظمت و خوبی و بدی آن مَنسی است یک وقت است انسان چیز بدی را فراموش میکند این نسیان, نسیان خوبی است یک وقت چیز خوبی را فراموش میکند این نسیان, نسیان بدی است یک وقت کسی عادت داشت شبها مسبّحات را بخواند سُوَری که اوّلش تسبیح الهی است بخواند یا سورهٴ «واقعه» را قبل از خواب بخواند بعد مدّتی یادش رفته این یک نسیان مذموم است برای اینکه آن مَنسی یک چیز خوبی بود یک وقت است عادت کرده بود به غیبت کردن یک کارِ ناروا بعد آن را فراموش کرده این نسیان یک نسیان پربرکتی است برای اینکه آن مَنسی یک امر مذموم است تلخترین نسیان این است که انسان خدا را فراموش بکند زیرا کیفر فراموشی خدا فراموشی خود آدم است که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود: ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ مبادا جزء کسانی باشید که خدا را فراموش کردند و خدا کیفر این نسیان را اِنسا قرار داد خدا اِنسا کرد یعنی آنها را از یادشان بُرد ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ لذا اینها به فکر همه چیز هستند به فکر خودشان نیستند, به فکر خانه و تَن و لباس و فرزند و تَن و زندگی هستند اما هویّتشان را فراموش کردند بنابراین نسیان فیالجمله جزء برکات الهی است اولاً, بدی و خوبی نسیان به آن متعلّقش که مَنسی است وابسته است این دو, و بدترین نسیان, نسیان خداست که تلخترین کیفر را به همراه دارد و آن این است که انسان خودش را فراموش میکند ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً﴾ در جریان اصحاب کهف اختلافهای فراوانی بود اختلاف قصّهای, اختلاف تاریخی, اختلاف عصری و مصری فراوان بود اما قرآن کریم هیچ کدام از آن اختلافها را پاسخ نداد مگر یک مطلب عمیق علمی که اثر توحیدی دارد یک اختلاف در رقم اصحاب کهف بود که اینها هم اصحاب کهفاند هم رقیم, رَقم اینها, عدد اینها چقدر بود؟ اقوال مختلف را اشاره فرمود اما آن نظر نهایی را به عنوان وحی صادر نکرد چون اثر علمی و اثر توحیدی ندارد حالا یا شش نفر یا هفت نفر یا پنج نفر یا ده نفر این چه اثری دارد پس این اختلافی که در رقم اصحاب کهف است شاید برای دیگران مهم باشد ولی وحی آن را مهم نمیداند این اختلاف اول, یک اختلاف سومی هم هست که بعد از جریان بیداری است که حالا اینها که بیدار شدند بعد به شهر برگشتند یا نه؟ همان کهف ماندند یا نه؟ دوباره خوابیدند یا نه؟ چند سال عمر کردند و مُردند اینها یک امر عادی است دیگر اینها را که اختلاف سوم است اصلاً به اینها نپرداخت در بین اختلاف اول و اختلاف سوم فتوایی نداد عمده اختلاف دوم است که اینها چند سال خوابیدند خب اگر یک 24 ساعت بود یا دو 24 ساعت بود اینها خیلی مهم نبود اما وقتی سیصد سال یا سیصد و اندی شد این کرامت است, معجزه است آیهٴ بیّنهٴ الهی است این مهم است در بین این مسائل گوناگون این یکی را ذکر کرده چون این است که اثر دارد آثار فراوانی که بر قیام این مردان الهی مترتّب بود اینها را ذکر کرد که ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ٭ وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و خدای سبحان اینها را از خطر سیاسی حفظ کرد, از خطر اجتماعی حفظ کرد, از خطر طبیعی حفظ کرد, از خطر سماوی و ارضی حفظ کرد, از خطر درندهها حفظ کرد, از خطر راهزنها حفظ کرد اینها برکت است اینها معجزه است اینها آیهٴ الهی است خب آن عصر خَفقان یک عده قیام بکنند علیه دستگاه و اعتراض بکنند و مصون بمانند از خطرات اجتماعی آن جامعهٴ شرکزده هم مصون بمانند بیایند به غار از خطرات طبیعی دامنهٴ کوه, سرما و گرما, رهزنها, درندهها, خزندهها مصون بمانند اینها کرامت است فرمود اینها را ما انجام دادیم این مهم است این ما را آشنا میکند که عمر را دربارهٴ چه چیزی صرف بکنیم یک وقت است کسی در شب تحصیل به این فکر است که جدول روزنامهای را حل بکند خب این صاف دارد عمرش را آتش میزند یا نه, درسهایی میخواند که نه آیهٴ محکمه است نه فریضهٴ عادله است نه سنّت قائمه بالأخره آن دینی که گفته «طلب العلم فریضةٌ» گفته چه چیزی بخوانی یا نگفته؟ بله, فرموده: «طلب العلم فریضةٌ» اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود, وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود چه پیغمبر, چه امام(سلام الله علیهما) فرمودند این سهتا درس را بخوانید آیهٴ محکمه بخوانید, فریضهٴ عادله بخوانید, سنّت قائمه بخوانید اینها را بخوانید ما گفتیم «طلب العلم فریضةً» اما نگفتیم چه چیزی بخوانید او فرمود هم «طلب العلم فریضةً», هم «طلب الآیة المحکمه فریضة», «طلب الفریضة العادله فریضة» هم «طلب السنّة القائمة فریضة» بنابراین انسان میرود به دنبال عقایدش مثلاً به دنبال علوم عقلی به دنبال علوم نقلی, به دنبال تفسیر, به دنبال علوم عقلی به دنبال فقه اینها که به درد خودش میخورد علوم دیگری هم هست که بالأخره زیرمجموعه همینها خواهد بود این قرآن کریم ما را یاد میدهد که چه چیزی بخوانیم و چطور بخوانیم وگرنه این همه اختلافاتی که دربارهٴ اصحاب کهف بود و همچنان هست اینها خب اثری ندارد حالا یا اینها ده نفر یا هشت نفر چه اثری دارد؟ بعد از آنکه بیدار شدند حالا یا دو سال ماندند یا بیست سال این چه اثری دارد یک زندگی طبیعی است دیگر حالا آمدند به شهر خانه و زندگیشان چطور شد یک امر طبیعی است این دیگر اثر علمی و توحیدی ندارد که مثل سایر مردم زندگی کردند بالأخره نه اختلافات بعد از بیداری را نقل فرمود نه اختلاف در عدد و رقم اصحاب کهف را برای اینکه نه ثمر اعتقادی دارد نه ثمر علمی و عملی اما آنها که مهم است این را ذکر کرد.
مطلب دیگر اینکه یک بخش از کارها را به این اصحاب کهف اسناد داد یک بخش کارها را به خودش, خوابیدن را به آنها اسناد داد خواباندن را به خودش, بیدار شدن را به آنها اسناد داد بیدار کردن را به خودش فرمود: ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ ما اِنامه کردیم خواباندیم ﴿تَتَزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ﴾ کذا و کذا اینکه ﴿ضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ یعنی «أنمناهم» ما اِنامه کردیم ما اینها را خواباندیم اینها هم خوابیدند بعد وقتی ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ شد ما بیدار کردیم اینها مُنبعِث شدند از خواب بیدار شدند اینها لَبْث داشتند به یکدیگر میگفتند که ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ﴾ گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ مکث و لَبث را به آنها اسناد دادند اما انامه را به خودش و بَعث را به خودش او میخواباند او بیدار میکند, ما میخوابیم ما بیدار میشویم این لَبث لازم است متعدّی نیست که گفته بشود «لُبثوا» پس «ضربنا» را یعنی «أنمنا» را به خود اسناد داد, «ناموا» را به آنها فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اینها راقدند آن بستر اینها هم مرقد است اینها راقد بودند خوابیدند ما اینها را خواباندیم اینها خوابیدند ما اینها را بیدار کردیم ﴿بَعَثْنَاهُمْ﴾ اینها هم بیدار شدند بنابراین آنچه که مربوط به خود آنهاست به آنها اسناد داده, آنچه که مربوط به خودش است به ذات اقدس الهی است به خودش ذات اقدس الهی اسناد داد حیوانات هم البته میتوانند تربیت بشوند به شرطی که در سایه تربیت و تعلیم رهبران الهی قرار بگیرند یا در سایه تربیت شاگردان آنها قرار بگیرند اگر در سایه تربیت اصحاب کهف قرار گرفتند میشود اصحاب کهف که ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾ و اگر نظیر هدهد بود که تحت تعلیم و تربیت وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) قرار گرفت میبینید برهان حکیمانه اقامه میکند خیلی از افراد عادی از اقامه چنین برهانی عاجزند اینکه از هدهد برنمیآید, اینکه از حیوان برنمیآید این به سلیمان(سلام الله علیه) عرض کرد که ﴿إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ ٭ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اینها شمسپرستاند چرا شمسآفرین را نمیپرستند؟ اینها ماهپرستاند چرا ماهآفرین را نمیپرستند؟ آن بزرگواری که در دیوانش گفت «ای دوست قمر بهتر یا آنکه قمر سازد٭٭٭ ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد» از همینجاست تازه او جزء بزرگان اهل معرفت است این هدهد در سایه تعلیم و تربیت وجود مبارک سلیمان گفت اینها چرا شمسآفرین را عبادت نمیکنند به دنبال شمس هستند خب اینکه مقدور افراد عادی نیست اگر وجود مبارک سلیمان مربّی شد هم عِفریت از جن را آن جن را تربیت میکند که میگوید ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ﴾ بالأخره آن ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ آن تخت با همه جلال و شکوهش را که در سبأ است یعنی در یمن است من در ظرف مدّت کوتاهی به فلسطین میآورم خب این را وجود مبارک سلیمان تربیت کرد دیگر الآن هم که فرقی نمیکند بلکه بالاتر از سلیمان را ما داریم خاندان عصمت و طهارت ما اگر خودمان را بسپاریم به اینها حداقل این است که از این وضع خاص به در میآییم خب پس حیوانی رشد کرده است در سایه تربیت مردان الهی است بالاتر از اصحاب کهف همان هدهد است که میبینید برهان فلسفی عمیق اقامه میکند که خب شما چرا به دنبال این ماه هستید چرا به دنبال ماهآفرین نیستید؟ چرا به دنبال شمس هستید به دنبال شمسآفرین نیستید و وجود مبارک سلیمان هم امضا کرده حرف هدهد را, خب پس اگر حیوانات اگر در سایه تربیت اولیای الهی قرار بگیرند رشد میکنند این ممکن است و شفاعتی هم که گاهی سؤال میشود که آیا در دنیا هست یا نه وقتی ذات اقدس الهی اذن بدهد انبیای الهی, اولیای الهی به اذن خدا شفاعت میکنند هم در دنیا, هم در برزخ, هم در معاد, هم در صحنهٴ بهشت که ترفیع درجات آنجا نصیبشان میشود در همهٴ مراحل اینها به اذن خدا میتوانند شفاعت کنند شفاعت حوزهاش خیلی وسیع است.
پرسش:...حیوانات قابل
پاسخ: چرا, اینها که مجرّد محض نیستند که آغاز و انجامشان یکی باشد که اینها از انسان پایینترند ولی قابل تربیتاند استعداد در آنها هست دیگر, اگر موجودی نظیر لوح باشد, نظیر قلم باشد, نظیر عرش باشد, نظیر کرسی باشد که آغاز و انجامش یکی است این یک موجود ثابت است دیگر حالا ترقّی بکند در آن نیست این خودش کمال خود را دارد ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ اما اگر از آن حد پایین آمده موجودی بود قابل درک الآن شما میبینید خیلیها در حدّ همان افرادند دیگر شما غالب این بازیهایی که برخی از افراد دارند که نام نمیبریم همین سیرکها همین بازیها را در حیوانات هم دارند فیل را تربیت میکنند, گرگ را تربیت میکنند, شیر را تربیت میکنند مگر این سیرکبازها اینها نیستند مگر روزها اینها را نشان نمیدهند همین هنرها را به این حیوانات نمیدهند انسان نباید تعجّب بکند این همان است منتها این حیوان ناطق است خیلی فرق نمیکند قرآن که نمیگوید انسان حیوان ناطق است که در بحثهای قبل هم داشتیم که «الانسان لدی القرآن هو الحیّ المتألّه» آن زندهٴ الهیاندیش او انسان است بقیه دیگر ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ حیواناند منتها حرف میزنند شما این سیرکهایی که گاهی رسانهها نشان میدهند میبینید اینها را خوب تربیت میکنند دیگر از یک حلقهٴ باریک میگذرند پرششان این است, نظمشان این است اسبها را اینطور, فیلها را تربیت کردند برای اینکه بخندند خب اینها خیلی با هم فرق نمیکنند فقط فرقشان در این است که یکی ناطق است یکی ساهل است یکی خائر است یکی ناهق است یکی طائر است و مانند آن وگرنه حیوان مشترک است انسان که این نیست این قرآن که نیامده ما را در این حدّ سیرکبازی و طناببازی و اینها نگه دارد که.
پرسش: استاد در مورد شفاعت آمده که شما قیامت خودتان را به ما برسانید.
پاسخ: اما مشکل در همان روایت مشکل این است که شما به ما دسترسی ندارید نه دست ما کوتاه است.
پرسش: بنابراین اصل شفاعت باید در قیامت باشد.
پاسخ: نه, آن مرحلهٴ عالیهاش در قیامت است در برزخ در همان روایت میگوید شما به ما دسترسی ندارید نه اینکه ما دستمان بسته است خب در دنیا هم همینطور است دیگر در دنیا کسی مشکلی دارد به هر در و دیوار مراجعه میکند ولی اهل حرم نیست خب این نتوانسته برود آنجا نه اینکه اهل حرم دستشان بسته باشد نفرمود ما دستمان بسته است فرمود شما به ما دسترسی ندارید اگر دسترسی داشتیم اگر کسی هم بود که اهل دسترسی بود بله اینطور بود, خب آنها که در برزخاند سیدناالاستاد از مرحوم برادرش نقل میکرد مرحوم آقاسیّد حسن طباطبایی(رضوان الله علیه) آن بزرگوار چون با بعضی از افراد ارتباطاتی داشتند خواستند آنهایی که با بعضی از ارواح ارتباط داشتند به مرحوم آقا سیّد حسن اخوی سیّدناالاستاد گفتند که ما خواستیم هر چه روح مرحوم علامه بحرالعلوم را حاضر کنیم نشد با اینکه الآن در برزخاند دیگر برای اینکه او در تحت ولایت حضرت امیر است و بدون اجازهٴ حضرت هم جایی نمیرود خب اینطور است حالا تا چه کسی ارتباطشان به آنها زیاد باشد مشکل از طرف ماست که در برزخ به اینها دسترسی نداریم نه اینکه دستشان بسته باشد البته شفاعت کامله در قیامت است دیگر, خب.
پس حیوانات اگر اینچنین باشد قابل تربیت هستند و به عنایت آن اولیای الهی ذاتاً همیناند که شما میبینید و این جریان ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ تحقیر نیست «کما مرّ غیر مرّ» این تحقیق است که قرآن نمیخواهد کسی را اهانت کند که میفرماید خیلیها حیوان ناطقاند یا حرف مرا گوش بدهید یک, یا چشم دلتان را باز کنید ببینید دو, یا دو سه روز صبر کنید با هم میروید میبینید چه کسی به صورت انسان محشور میشود سه, آن جریان عرفات که بارها گفته شد هم از وجود مبارک امام سجاد بود هم از وجود مبارک امام باقر بود در جریان «أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» فرمود نه, اینطور نیست قرآن که فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ که نخواست کسی را فحش بدهد که نخواست کسی را تحقیر بکند که فرمود این است یا نقل را قبول کن یا اهل شهود باش نظیر حارثةبنزید باطن را ببینید یا دو روز صبر کن با هم یکدیگر را ببینید دیگر.
اما جریان سهوالنبی اینها سخن باطلی است حالا انشاءالله در جای خودش روشن میشود که اینها منزّه از سهوند به عنایت الهی. ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً﴾ اینکه چیزی نیست قصّهٴ اصحاب کهف و رقم اینها بالاتر از این مهمتر از این را خدای سبحان به ما میگوید, خب پس آن اختلاف اوّلی که رقمشان چندتاست چون اثر توحیدی و علمی و اثر عملی نداشت پاسخی نفرمود حالا وحی صادر بشود اینها هفت نفر بودند چه اثر دارد؟ اما دربارهٴ رقم اینها عدد اینها که اینها چند سال بودند خب خیلی مهم است دیگر کسی سیصد سال محفوظ بماند بدون غذا, بدون تغییر پوشاک این کرامت است دیگر ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ﴾ سیصد سال. معمولاً با یک تعبیر گفته میشود 309 سال دیگر بفرماید ﴿ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ با جملهٴ جدا این دلیل میخواهد سرّش این است که دیگران بر اساس حساب شمسی در تورات بوده یا توقّع داشتند آن اول فرمود این سیصد سال یعنی به حساب شما آقایان که به حساب شمسی رقم میزنید سیصد سال اما به حساب ما و اصطلاح ما که بر اساس ماه قمری سخن میگوییم ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ وگرنه اگر کسی از اول بخواهد بگوید که 309 سال اینکه با دو جمله بیان نمیکند که میگوید 309 سال ولی اول بفرماید ﴿لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ﴾ بعد بفرماید: ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ این ناظر به تفاوت دو حساب است. جناب فخررازی روایتی را که از وجود مبارک حضرت امیر نقل شد به آن روایت اشاره نمیکنند به عنوان قول میگوید, میگوید این حرف درست نیست برای اینکه سیصد سال بیش از 309 سال قمری است سیصد سال شمسی بیش از 309 سال قمری است خب سه ماه تفاوت است البته بیشتر هست اما در اینگونه از ارقام مهم سه ماه مُغتفر است با آن کبیسهها و آن نقصهایی که احیاناً هست نمیشود گفت چون هر 33 سال یک سال تفاوت بین شمسی و قمری است سهتا 33 سال میشود 99 سال نه صد سال, اما اینها معمولاً طبق این آیه هر صد سال یک سه اضافه شده سهتا صد سال میشود نُه سال, سهتا سه سال میشود نُه سال این نه سال وقتی ضمیمه آن سیصد شد میشود ﴿وَازْدَادُوا تِسْعاً﴾ البته سه ماهی هم اضافه میآید این سه ماه همانطوری که سیدناالاستاد اشاره فرمودند در حسابهای عمومی مغتفر است.
پرسش: این هم از قبیل ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ نیست؟
پاسخ: نه, آن حسابش مشخص است دیگر آن سی روز بوده و چهل روز ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ این دیگر حسابش مشخص است. اما دارد سیصد سال خب نُه سال و سه ماه است این مغتفر است این دیگر جای نقد جناب فخررازی نیست, خب.
﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا﴾ شما در جریان عدد اینها که چند سال خوابیدند آگاه نیستید الله عالِم است به دو دلیل که در بحث دیروز گذشت یکی اینکه این غیب است و غیب سماوات و ارض را خدا میداند در زمین موجودات غیبی فراوان است, در آسمان موجودات غیبی فراوان است الآن ما در این مسجد زیر این سقف هستیم از جایی دیگر هیچ خبری نداریم نه از مکان دیگر باخبریم, نه زمان قبلی یا زمان بعدی در زمان بعدی دو ساعت بعد چه اتفاق میافتد هم خبری نداریم غیب را ذات اقدس الهی میداند فی الأرض, غیب سماوات را هم خدا میداند که ﴿لَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چون جریان اصحاب کهف غیب است و هر غیبی را خدا میداند پس جریان اصحاب کهف را خدا میداند این صغرا و کبرا برهان اول بود که در بحث دیروز گذشت. اما برهان دوم بخشی مربوط به مبصرات است بخشی مربوط به مسموعات اصحاب کهف حرفهایی داشتند, گفتمانی داشتند قبل از اینکه وارد کهف بشوند حرفهایی داشتند بعد از اینکه بیدار شدند حرفهایی داشتند وقتی که وارد کهف میخواستند بشوند ﴿فَأْووا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾ داشتند همهٴ اینها حرف بود و قرآن کریم همهٴ اینها را نقل کرد پس هم ﴿أَبْصِرْ بِهِ﴾ درست است هم ﴿أَسْمِعْ﴾, «ما أبصر ربک», «ما أسمع ربک» او ﴿بِکُلّ شَیءٍ بَصِیر﴾ است, او «بکلّ شیء سمیع» است اینها وقتی بیدار شدند یکی به دیگری گفت ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ﴾ همه اینها سخنانی بود که خدا از اینها نقل کرده خدای سمیع از اینها نقل کرده اختلاف دیگران را که اینها چند نفر بودند ﴿سَیَقُولُونَ﴾, ﴿سَیَقُولُونَ﴾ را خدا نقل کرده اینها هم که وقتی بلند شدند چه گفتند را هم خدا نقل کرده پس همهٴ این غیبهای مسموع را خدای سمیع عالِم بود و خبر داد چه اینکه آن غیبهای مُبصَر را هم خدای بصیر عالم بود و خبر داد ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ﴾ این ﴿لَهُمْ﴾ هیچ اختصاصی ندارد برای غیر خدا, خدا تنها کسی است که ولیّ ندارد ﴿مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً﴾ , ﴿لَمْ یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ ولی دیگران ولی دارند برای خدا سبحان ولیّ نیست و شریک هم خدا قرار نداده است ولی قراردادی نیست مولّیٰعلیه ولایت او را باید بپذیرد ولی شریک قراردادی است لذا در مسئله ولیّ فرمود ولیّ ندارد اما نفرمود «لم یشرکه فی الولایه» و مانند آن, اما در مسئله شرکت در خلقت یا امر و امثال ذلک فرمود: ﴿وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً﴾ یعنی آن ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ که حصر است و مفید انحصار حکم است او همچنان به قوّت خود باقی است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ و ذات اقدس الهی هم برای خود هیچ شریکی قرار نداد آن حصر همچنان محفوظ است بنابراین در اصل قضیه اساس بر توحید است در پایان قضیه هم اساس بر توحید است بین آن آغاز و انجام هم بساط بر توحید است حالا اگر مطلبی مربوط به این آیه نباشد از ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ را باید نگاه بفرمایید که ذات اقدس الهی به پیامبرش فرمود این حرفها, حرفهای من است تو خوب این حرفها را تلقّی بکن و خوب هم به جامعه منتقل بکن اینها را بر مردم تلاوت بکن من اوّلین مفسّرم و کسی تفسیر نمیکند و تو هم مبیّن حرفهای من هستی من اسرار عالَم را تفسیر میکنم به صورت کتاب تو مطالب کتاب را تبیین بکن به عنوان ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ این کلمهٴ تفسیر فقط یک بار در قرآن کریم ذکر شد آن هم مخصوص خدای سبحان است که آنها ﴿لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ حقایق عالم را من بهترین مفسّرم این قرآن سرپلی است رابطی است که عین را به ذهن میآورد و ذهن را به عین منتقل میکند مطالب جهان هستی به قرآن آمده و قرآن ما را راهنمایی میکند که به معارف جهان هستی آشنا بشویم حالا ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ شما حالا این مطالب را گرچه در بحثهای پارسال مبسوطاً گذشت مقداری هم از آن بحثها در اوایل سال گذشت اینها را خوب بررسی کنید که بالأخره قرآن کریم کتاب خداست یا ـ معاذ الله ـ کتاب پیغمبر است پیغمبر جهان را شناخت و عصارهٴ شناخت خود را به صورت قرآن در آورد یا ذات اقدس الهی جهان و خدا و خالق و مخلوق و مبدأ و معاد را به پیغمبر شناساند و آن شناساندن خدا به صورت قرآن کریم در آمده گاهی ممکن است کسی مطلب شفاف و روشن و ضروری را بپیچاند نظری بکند که اگر یک وقت آن را قبول نکرد بگویند انکار نظری است این هست در بیانات نورانی حضرت امیر است ظاهراً که بعضیها درس میخوانند فقط برای گناه چون هر عمل حرامی بالأخره یک موارد استثنایی دارد دیگر در بعضی از روایات ما هست که بعضیها فقط فقه میخوانند برای اینکه خوب معصیت کنند یک گناه مشروع داشته باشند به دنبال آن موارد استثنایی هستند بعد کارشان را توجیه میکنند بگویند فلان, خب حالا قرآن این مسائل را که این کتاب, کتاب خداست و کتاب پیغمبر نیست این الفاظ, الفاظ خداست الفاظ پیغمبر نیست این مطالب, مطالب خداست مطالب پیغمبر نیست منتها مطالب عالیه است قول ثَقیل است و وجود مبارک پیغمبر همهٴ اینها را به تعلیم الهی یاد گرفته ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ علم لدنّی نصیب او شد, علم غیب نصیب او شد این علم غیب نصیب او شدن را قرآن به صورت شفاف بیان کرده آیا اینها مسائل نظری و پیچیده است که اگر کسی انکار کرد بشود انکار نظری یا اینها نه, اینها را پیچاندند که زیر بارش نروند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است