- 163
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش اول":
در این آیات درجات ایمان و آثار ایمان و کمال ایمان را بازگو میکند.
طمأنینه در قبال شک و تردید است، نه در قبال ترس.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴿2﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴿3﴾ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴿4﴾
در آیه قبل دستور اطاعت خدا و پیامبر را فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ در این آیه درجات ایمان و آثار ایمان و کمال ایمان را بازگو میکند. این ﴿إِنَّمَا﴾ که مفید حصر است، حصر ایمانِ کامل است نه اصل ایمان اولاً و حصر نسبی است، نه حصر نفسی و مطلق ثانیاً. اگر کسی این مرحله نازله را داشت از این مرحله هم نازلتر را داشت مؤمن هست اینچنین نیست که مؤمن نباشد و حصر این در خصوص این کمالاتی است که مربوط به اطاعت از خدا و پیغمبر است در بخشهای عبادی و مالی و مانند آن وگرنه همین تعبیر در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» یا سایر سُوَر در مسائل سیاسی و مانند آن هم به کار رفته است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به صورت ﴿إِنَّمَا﴾ یا ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ اینچنین یاد شده است آیه 73 به بعد سورهٴ «انفال» این است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾.
در جایی که هجرت لازم است، در جایی که جهاد لازم است، در جایی که نصرت مجاهدین و مبارزین لازم است اگر کسی به این وظایف بپردازد مؤمن حقیقی است فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این برای مهاجرین ﴿وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا﴾ آنهایی که مأوی دادند و نصرت کردند برای انصار ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ خب پس معلوم میشود این آیه محلّ بحث که دارد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿2﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴿3﴾ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ این ناظر به کمالاتی که در این محور لازم است وگرنه کمالاتی که مربوط به هجرت است یا ایوای مهاجران یعنی مأوی دادن مهاجران است یا نصرت مهاجرین است آن را در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه 74 بیان فرمود چه اینکه در آیه محل بحث که میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ﴾ که حصر میکند در سورهٴ مبارکهٴ «نور» این حصر را به صورت دیگر بازگو میکند آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ مؤمنان راستین کسانیاند که بعد از مسائل اعتقادی یعنی ایمان به خدا و پیامبر، در مسائل اجتماعی آنجایی که همگان حضور دارند اگر معذور باشند بدون اذن ولیشان صحنه را ترک نمیکنند، اگر عذر نداشته باشند که حتماً در صحنه حاضرند، اگر معذور باشند با اذن ولی صحنه را ترک میکنند، نه بیاذن ولی.
جریان حنظله قتیل الملائکه هم ذیل همین آیه 62 سورهٴ «مؤمنون» است او معذور بود در لیلة الزفاف در مدینه بماند و فردایش برگردد، اما معذلک اجازه گرفت و ماند نه بدون اجازه. فرمود مؤمنان واقعی کسانیاند که مسائل اعتقادیشان تأمین است ﴿وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾. جریان جبهه و جنگ امر جامع است، مسائل انتخابات و تظاهرات و امثال ذلک امرِ جامع است یعنی امری که همگان باید حضور پیدا کنند در اینگونه از موارد حالا اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور و ظهور داشت یا امام معصوم حضور و ظهور داشت این آیه معنای خاصّ خودش را بهتر پیدا میکرد الآن هم همان طور است فرمود در مسائل اجتماعی بدون عُذر که صحنه را ترک نمیکنند، اگر هم معذور باشند اول استیذان میکنند. ﴿وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
بنابراین اگر این کلمه ﴿أَنَّمَا﴾ در آیات محلّ بحث آمده است یعنی سورهٴ «انفال» این یک حصر نِسبی است، نه حصر مطلق. تمام اوصاف ایمان در این پنج وصف خلاصه نمیشود برای اینکه برای مؤمنین یک سِمتها و وظایفی است که در آیات و سُوَر دیگر مشخص.
در تفسیر آیات اگر مفسّران صدر اسلام نظیر ابنعباس و دیگری مطلبی را گفتند که ما فهمیدیم این مطلب مصطفا دروجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) و مانند آن است این تقریباً صبغه روایی دارد و اگر نتوانستیم استنباط کنیم که این از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) استفاده شده است جنبه روایی ندارد میشود رأی، نه روایت. رأی ابنعباس و سایر مفسّران پیشین در عین حال که به عنوان یک اثر علمی محترم است حجیت ندارد حجیت آن وقتی است که از معصوم(سلام الله علیه) نقل بشود.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه با آیه سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که فرمود: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ هماهنگ میشود؟ در آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود مردان الهی کسانیاند که آیه 28 سورهٴ «رعد» ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ سؤال این است که این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ که مؤمنین دارای طمأنینه هستند با اینکه اینجا میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه جمع میشود؟
پاسخش این است که طمأنینه در قبال شک و تردید است، نه در قبال ترس. یک وقت است که میگوییم آیه 28 طمأنینه را میرساند و آیه سورهٴ «انفال» ترس را، جمعش چیست؟ خب جمعش آسان است مؤمن در عین حال که مطمئن است حریم میگیرد این ترس عقلی است دیگر آن هیبت و جلال و شکوه ذات اقدس الهی باعث حریمگیری است انسان یک هراس عقلی دارد. در عین احل که ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾.
خوف با طمأنینه که منافات ندارد که، اطمینان در مقابل تردید و شک و تزلزل و اضطراب است، نه در مقابل خوف، خوف در مقابل امن است این پاسخ اول.
پاسخ دوم همان است که از سورهٴ مبارکهٴ «زمر» استفاده شده است که این طمأنینه برای مراحل نهایی است و خوف برای مراحل ابتدایی است. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این آیه قبلاً خوانده شد که مردان الهی کسانیاند که اول امر میهراسند، بعد مطمئن میشوند. آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این بود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اول هراس است، بعد طمأنینه، اگر طمأنینه در مقابل ترس باشد و با ترس ناهماهنگ باشد راهِ جمعش برابر آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که آن ترس، اول است و آن طمأنینه در پایان امر خواهد بود لکن طمأنینه در مقابل ترس نیست در مقابل تردید است ﴿وَجِلَتْ﴾ به معنای آن جَلَت است، آن جلا است، آن ناقل است، این مثال است، این حرف علّه در فاعل فعل اوست، آن حرف علّه لامالفعل اوست ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که چطور مؤمنان، قلبشان به نام خدا میتَپد و یک ترس معقول و مقبولی دارند؟
سرّش آن است که این قلب از هوی و هوس و امور دیگر خالی است. در صحنه دل اگر خالی باشد، نام ذات اقدس الهی که ذوالجلال است جلوه کند، خب حریم گرفتن هست، هراس از عظمت و ابهّت هست، اگر یک موجود ذوالجلالی در جایی تجلّی کرد یقیناً ترس هست منتها ترسِ عقلی در همان طلیعه بحث اشاره شد که اینجا سخن از جهنم نیست یک وقت است که ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ﴾ است ﴿یخافون العقاب﴾ است و مانند آن، اما اینجا سخن از هراسِ مطلق است، سخن از ترس جهنم نیست ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ حریم گرفتن است دیگر، حریم گرفتن یک احترام عقلی است چطور انسان وارد حرم که شد خودش را جمع میکند در برابر بزرگ که قرار گرفت چرا خودش را جمع میکند؟ یک ترس عقلی است، نه ترس نفسی.
ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود از آن مار و افعلی و اژدها نترس، از من بترس. اینها هم کاملاً بر ما مسلّط بودند ولی از خدا میهراسیدند حریم گرفتن برای اینکه انسان فقر خودش را درک میکند یک، غنای مطلق حق را درک میکند دو، تنها راه تأمین نیاز این مستمند، فیض آن غنی است سه، خب میهراسد که اگر رابطه قطع شود این فقیر همچنان در فقر بماند لذا کمال مراقبت را دارد که مبادا سوء ادبی از او صادر بشود. این حریم گرفتن است. از مقام الهی میترسد، نه از جهنم خدا. ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اما ﴿مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی﴾.
خب، مطلب بعدی آن است که ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره شده است که وظیفه همه ما این است که در برابر تلاوت آیات ساکت باشیم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اگر استماع بود و اگر انصاص بود که بالاتر از استماع است یک استماع کامل است گاهی انسان گوش میدهد در عین حال که حرف میزند، گاهی تمام کارها را رها میکند ساکتِ محض میشود برای گوش دادن. انصاص غیر از سکوت است لذا انصاص را بعد از استماع ذکر فرمود، نه قبل از استماع. فرمود ساکت باشید و گوش بدهید فرمود استماع کنید و انصاص داشته باشید. انصانص آن سکوتِ آمیخته با تدبّر و فراگیری است بالاتر از استماع است.
خب، اگر مؤمن استماع دارد و بالاتر از استماع حرف هم نمیزند که خوب گوش بدهد اثر چنان استماع و انصاصی مزید ایمان است ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ این مزید اینهاست. البته در اینجا این زیاده به آیات اسناد داده شده است که آیات باعث زیادی ایمانتان میشود ولی در بخشهای دیگر ذات اقدس الهی این زیاده را به خود اسناد میدهد فرمود: ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ اینها وسیلهاند، نه مبدأ فاعلی، گاهی انسان میگوید «کتبتُ بالقلم» گاهی میگوید دست نوشت، گاهی میگوید قلم نوشت، گاهی میگوید من با دست و قلم نوشتم. اسناد زیاده به آیات از قبیل اسناد فعل به ابزار کار است و اسناد زیاده به ذات اقدس الهی از باب اسناد فعل به فاعل حقیقی است که ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.
خب، پس این اسناد در این حد میشود اسناد مجازی ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾. خب اگر این زیادت آمیخته با تعلیم نباشد یا مستمع، معارف و معانی این آیات را نداند یعنی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ با ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ هماهنگ نباشد که مزید ایمان نمیآید، مگر اینکه این مزید ایمان را به لحاظ متعلَّق بدانیم یعنی قبلاً اگر پنج تا آیه را تلاوت کرده بودند او همه را قبول داشت، الآن که ده تا آیه را تلاوت کردند او همه ده آیه را میپذیرد، ایمان او بیشتر است برای اینکه متعلَّق ایمان و تصدیق او بیشتر است در حالی که آیه ناظر به زیادیِ خود ایمان است، نه کثرتِ متعلّق ایمان. زیادی ایمان بدون علم کتاب و حکمت میسور نیست حالا یا در اثر اقامه براهین بیشتر است که ایمان او کامل میشود، یا برهان قویتر است که ایمان او کامل میشود دو، یا گذشته از برهان، سهمی از شهود دارد سه، همه اینها نقش سازنده دارند در مزید ایمان، اگر براهین بیشتر باشد، ایمان کاملتر میشود و اگر برهان کاملتر بود یک وقت برهان نظم است، یک وقت برهان حدوث است، یک وقت برهان حرکت است، یک وقت برهان امکان ماهوی است، یک وقت برهان امکان فقری است، یک وقت برهان بصیرالحقیقه است همه این براهین که یک اندازه پیام ندارند که، هر برهانی برای خود به اندازه حدّ وسط خود اثر دارد، اگر برهان متقنتر بود، پیامدش هم ایمان بهتر است.
اینها برای علم حصولی، شهود هم اگر اینها تأیید کرد باعث افزایش ایمان خواهد بود، پس زیادیِ ایمان تنها به زیادیِ متعلَّق ایمان نیست خودِ ایمان درجاتی دارد ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ بحثهایی که با زندگی روزانه انسان در ارتباط است به اصطلاح به روز است از اینها با فعل مضارع که دالّ بر استمرار است یاد بشود انسان هر لحظه باید توقف کند در هر روز باید نمازش را اقامه کند، در همه مواردی که باید انفاق کند، نباید امساک کند لذا از این سه فعل به صورت فعل مضارع که دالّ بر استمرار است یاد فرمود، فرمود: ﴿وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ این ﴿یُنْفِقُونَ﴾ آن ﴿یُقِیمُونَ﴾ این ﴿یَتَوَکَّلُونَ﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار میکند برای آن است که چنین انسانی دائماً در همه شروط اینچنین است آنگاه ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ «الذین فی توکلهم دائمون» «الذین هم فی ذکاتهم و انفاقهم دائمون» «الذین هم فی أعمالهم الحسنة دائمون» در هر زمانی که هر کار خیری لازم باشد اینچنین است حالا اختصاصی ندارد به نماز. در هر جایی که انفاق لازم باشد حالا یا واجب عینی یا واجب کفایی یا مستحب او حضور دارد و باور کرده است که گذشته از اینکه انفاق پایان اخروی دارد، دامنهٴ رزق هم پایین میآورد «اذا املقتم فتاجر الله بالصدقة» فرمود هر وقت مشکل مالی پیدا کردید با خدا تجارت کنید یک مقدار صدقه بدهید روزیتان افزوده میشود «اذا أملقتم» اِملاق، گرسنگی، فقر ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ همین است حالا اگر کسی ارحام و فقیر دارد خب یک مقدار صدقهٴ مقبول «لا صدقة و ذو رحم محتاج» به ارحام خود میپردازد قهراً با خدا تجارت کرده است چون با خدا تجارت کرده است روزیِ او بیشتر میشود. این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «إذا أملقتم تاجر الله بالصدقة استنزل الرزق بالصدقه» فرمود روزی بالاست شما اگر بخواهید این روزی پایین بیاید باید این را بکشانید بیاید پایین و راهش این است که با نردبان صدقه بروید بالا، دستتان به دامنهٴ روزی برسد این را بگیرید. «استنزل الرزق بالصدقه» و فوائد و برکات دیگری که به همراه دارد، بنابراین در اینگونه از امور فعل مضارع را یاد فرمود تا دلالت بر استمرار بکند.
در جریان معصوم(سلام الله علیه) که به مناسبتی این روزها بحث شد گاهی سؤال میشود آیه تطهیر و مانند آن چه سهمی دارد؟
معصوم(سلام الله علیه) برابر آیه تطهیر و سایر ادله، گناه نمیکند یک و گناه نکردن اینها هم محال است دو، اما محالِ عادی است، نه محال عقلی یعنی اینچنین نیست که مثل ذات اقدس الهی باشند که گناه کردن او محال عقلی باشد. ذات اقدس الهی ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا ذاتاً محال است ذات اقدس الهی بخواهد کار قبیح انجام بدهد ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا، اما معصومین(علیهم السلام) نظیر دو دو تا پنج تا نیست که ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال باشد که جا برای تکذیب نیست اینها مکلفاند ولی عادتاً محال است اینها با داشتن ملکهٴ عصمت گناه بکنند مثل اینکه خیلی از انسانها درباره خیلی از گناهها معصوماند هیچکس فکر نمیکند با محرمش، با مادرش ـ معاذ الله ـ یک کار خلاف انجام بدهد انسان در این گناه معصوم است اصلاً فکر هم نمیکند که بگوید این کار، کار بدی است من چرا بکنم، اصلاً در ذهن او در تمام مدت عمر چنین مسئلهای خطور نمیکند تصوّرش نمیآید چه رسد به تصدیق.
پس بعضی از انسانها نسبت به بعضی از گناهان معصوماند این سرّش آن است که قُبح او را کاملاً میداند، چون قُبح او را میدانند عادتاً محال است یک مؤمن به این فکر باشد که با مادرش زنا کند با اینکه معصیت کبیره هم هست، با اینکه مکلّف است این کار را نکند، منهیاً است این کار.
پرسش:...
پاسخ: نه، یک بحث دارد که چطور به دیگران نداد، به دیگران هم اگر میداد همین بود دیگر یک عده بالأخره معصوماند به دیگران یک مقدار مَلکات عقلی داد معذلک میبینید گاهی لغزش دارد، یک وقت است که چرا به یک گروه خاص داد به دیگر گروه نداد حالا اگر وضع میکرد باز همین سؤال، سؤال مخصوص تکرار میشد. یک بحث در این است که آن خارج از بحث کنونی است بحث فعلی این است که معصوم(سلام الله علیه) صدور غفلت و ذنب از او ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا نظیر ذات اقدس الهی که ذاتاً مستحیل است یا عادتاً محال است محال عادی، اگر ذاتاً محال بود که آنها مکلّف نبودند در حالی که مکلّفاند مأمور هستند، منهی هستند و مانند آن. عادتاً محال است منشأش هم این است که اینها از قُبح گناه کاملاً باخبرند از باب ترقیق و ترسیم مسئله نمونهای ذکر شد که هیچ مؤمنی دست به فلان کار نمیزد برای اینکه قبحش را کاملاً میداند اصلاً در خیال یک مؤمن که هفتاد، هشتاد سال زندگی کرده خطور نمیکند تا جلوی خاطراتش را بگیرد این وسوسه اصلاً در او پیدا نمیشود تا اینکه جلوی وسوسه را بگیرد برای اینکه از قبح کار باخبر است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر اما چون اراده تکوینی در حدّ مثل تمام معجزات، تمام معجزات برابر ارادهٴ تکوینیاند در حقیقت اما معجزه، محال عادی است نه محال عقلی اینچنین نیست که ذات اقدس الهی با معجزه بتواند دو دو تا را پنج تا بکند برای اینکه دو دو تا پنج تا محال است این یک، محال و ممتنع ذات ندارد یعنی وقتی گفتیم دو دو تا پنج تا لفظی که زیرِ معنای او خالی است هیچ چیزی نیست و ذات اقدس الهی ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و این لا شیء است دو دو تا پنج تا لا شیء است ذات ندارد عالم به نام دو دو تا پنج تا نیست تا بگوییم مقدور خدا باشد خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است اگر چیزی شیئیت بود، بله مقدور خداست اما لا شیء تخصصاً خارج است نمیشود ... محال ذات است. در آیه تطهیر و مانند آن محال عادی است مثل معجزات. معجزه اینچنین نیست که ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال بود که واقع نمیشد اینها ذاتاً محال نیست به دلیل اینکه تکلیف دارد و ذات اقدس الهی از آنها چیز میخواهد و اینها. خب، یعنی تکویناً محال است این کار را بکنند مثل معجزات دیگر اراده الهی ذات اقدس الهی در معجزات هم به همین صورت تعلّق گرفته اراده تعلّق گرفته که ما چوبی را به صورت ماری در بیاورد یا اراده تعلّق گرفته که معجزات دیگر را انجام بدهد اینچنین نیست که ذاتاً محال باشد، ذاتاً محال نیست، عادتاً محال است اگر ذاتاً محال بود که واقع نمیشد، اگر این ذاتاً محال باشد که تکلیف از اینها گرفته شده هیچ مشکل نیست برای اینکه مادامی که انسان ذات اقدس الهی اراده کرده در حدّ محال عادی، نه محال عقلی. اراده نکرده که اینها مثل خدا بشوند که. استحاله ذاتی فقط در خداست آنکه تحت اراده خدا نبود اراده کرد اینها عادتاً محال باشد، بله عادتاً هم محال است تا آخرین لحظه اینها مکلّفاند، مواظباند، مراقباند همه اعمالشان هم نشانه این است، تکلیف خاص هم دارند نه تنها تکلیف عام نماز شب هم برای حضرت میشود واجب برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود واجب این تکلیف برای آن است که عادتاً محال است، نه ذاتاً. تنها موجودی که صدور قبیح از او ذاتاً محال است ذات اقدس الهی است.
خب، فرمود این گروه ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ در قبال کسانی که ﴿هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ قرار دارند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گروهی هستند که یا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص فرمود اینها کافرِ حقیقیاند ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ آیه 151 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً ٭ أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُهِیناً﴾ یک صغرا و کبرایی درباره کفر مشخص کرد فرمود اینها کافرند حقیقتاً کافرند و ما برای کافرین عذابی را آماده کردیم.
در اینجا هم یک صغرا و کبرایی برای جهت اثباتی و مؤمنین است فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ و برای مؤمنین اینهاست ﴿دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ یک، ﴿مَغْفِرَةٌ﴾ دو، ﴿وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ سه. خب، پس فضایل سهگانه برای مؤمنین است منتها این مقدمتین به صورت صغرا و کبرا آن طوری که در سورهٴ «نساء» آمده اینجا نیامده ولی این تقریبش به همان صورت شکل اول است نظیر آن شکل اولی که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» برای کفار بیان کرد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ معلوم میشود اینها در راهاند هنوز، یک مرحله راه از آن جهت که انسان میتواند از او بگذرد و سر پل است به آن میگویند درجه و اگر کسی در آنجا قرار بگیرد، متوقف بشود و تکان نخورد و اهل همان باشد به آن میگویند مقام چون در جریان فرشتهها این طور است ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ از آنها بالاتر نمیروند برای آنها درجه تعبیر نفرمود، مقام تعبیر فرمود که این جای قیامشان است، ولی برای مؤمنین از این مرحله گذشتن یعنی از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ گذشتند به ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود رسیدند نشانه آن است که این درجه است انسان تا آن آخرین مرحله راه برای سیرش باز است نه اینکه ـ معاذ الله ـ راه برای سقوطش هم هست لذا تعبیر به درجه فرمودند. خب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود.
پرسش:...
پاسخ: یعنی به آنجا برساند، به آنجا برسد به مقام محمود برسد از مقام محمود دیگر بالاتر نیست این کارها را بکن، این درجات را بکن تا به مقام محمود برسی، مقام محمود بالاتر دیگر نداریم، مقام محمود یعنی جایی که هر کاری که در عالم اتفاق میافتد، هر فیضی که به هر مستفیضی میرسد از آنجا نشأت میگیرد و هر کسی هر شُکری که میکند در حقیقت او مقام را دارد حمل میکند این میشود نَفس رحمانی، فیض مطلق که لِوای حمد در قیامت به دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، پرچم حمد به دست اوست. هر کسی هر چیزی را حمل میکند برای آن است که از آنجا فیض دریافت کرده و صاحب حمد اوست، صاحب حمد کسی است که به مقام محمود رسید کسی پرچم حمد به دست اوست، کسی به مقام محمود میرسد که به جایی برسد که هر فیضی به هر پیغمبر و وصیّ و ولیّای میرسد از آنجا نشأت گرفته باشد دیگر از آن بالاتر مقامی نیست این را میگویند پرچمدار حمد بید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لواء الحمد است، خب.
اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ دلِ آنها میترسد با آن آیاتی که فرمود: ﴿الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اینها مثبتیناند هیچ تعارضی ندارند هم در صلات خاشعاند، هم ﴿إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ﴾ در غیر صلات باز هم وجلاند چه اینکه با ﴿إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾ هم منافات ندارند اما آنها که مطلقاند، مطلقاست که با هم تنافی ندارند اما آنهایی که دارد که ﴿الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اینها چون مثبتیناند با هم تنافی ندارند اینچنین نیست که اینها در صلات خاشعاند، در غیر صلات خاشع نیستند، بنابراین در سورهٴ «سجده».
پرسش:...
پاسخ: فرق نمیکند ﴿إِذَا تُلِیَتْ﴾ به قرینه ﴿تُلِیَتْ﴾ آیات تدوینی است که تلاوت میشود آیات تکوینی ﴿وفی الارض آیات للمؤقنین افلا تبصرون﴾ آن، جای تدبّر است، نه تلاوت. فرمود: ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ﴾ هر موجودی که در آسمان و زمین است آیه الهی است اما وقتی گفتند ﴿تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ﴾ ناظر به تلاوت آیات تدوینی است دیگر یعنی کتاب الله، پس این خشیت.
اما اینکه فرمود درجه دارند، مغفرت دارند و رزق کریم دارند این ناظر به ترتیب بین این سه امر نیست چون بیش از تقدیم لفظی و عطف به «واو» چیز دیگر نیست، اول مغفرت است بعد رزق کریم است بعد درجه. یا درجه و رزق کریم همراه هماند. مغفرت یعنی آن است که اگر لغزشهایی هست آن لغزشها برطرف میشود لَممی، لغزشی، غفلتی و مانند آن باشد برطرف میشود آن نقصانها اول برطرف میشود، بعد رزق کریم میدهند. رزقهای ذات اقدس الهی .. کرامت برخوردار است مخصوصاً رزقهای بهشتی و اما علوم و معارف را میگویند رزق کریم وقتی شعیب(سلام الله علیه) از نبوت خود میخواهد سخن بگوید میگوید ﴿وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً﴾ نبوت رزق کریم است، ولایت رزق کریم است، خلافت و امامت رزق کریم است بالأخره معرفت الهی رزق کریم است علوم الهی و دینی رزق کریم است بعد تا برسد به مسائل ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اینها رزق کریم است همراه با درجه.
«و الحمد لله رب العالمین»
در این آیات درجات ایمان و آثار ایمان و کمال ایمان را بازگو میکند.
طمأنینه در قبال شک و تردید است، نه در قبال ترس.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴿2﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴿3﴾ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴿4﴾
در آیه قبل دستور اطاعت خدا و پیامبر را فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ در این آیه درجات ایمان و آثار ایمان و کمال ایمان را بازگو میکند. این ﴿إِنَّمَا﴾ که مفید حصر است، حصر ایمانِ کامل است نه اصل ایمان اولاً و حصر نسبی است، نه حصر نفسی و مطلق ثانیاً. اگر کسی این مرحله نازله را داشت از این مرحله هم نازلتر را داشت مؤمن هست اینچنین نیست که مؤمن نباشد و حصر این در خصوص این کمالاتی است که مربوط به اطاعت از خدا و پیغمبر است در بخشهای عبادی و مالی و مانند آن وگرنه همین تعبیر در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» یا سایر سُوَر در مسائل سیاسی و مانند آن هم به کار رفته است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به صورت ﴿إِنَّمَا﴾ یا ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ اینچنین یاد شده است آیه 73 به بعد سورهٴ «انفال» این است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾.
در جایی که هجرت لازم است، در جایی که جهاد لازم است، در جایی که نصرت مجاهدین و مبارزین لازم است اگر کسی به این وظایف بپردازد مؤمن حقیقی است فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این برای مهاجرین ﴿وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا﴾ آنهایی که مأوی دادند و نصرت کردند برای انصار ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ خب پس معلوم میشود این آیه محلّ بحث که دارد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿2﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴿3﴾ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ این ناظر به کمالاتی که در این محور لازم است وگرنه کمالاتی که مربوط به هجرت است یا ایوای مهاجران یعنی مأوی دادن مهاجران است یا نصرت مهاجرین است آن را در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه 74 بیان فرمود چه اینکه در آیه محل بحث که میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ﴾ که حصر میکند در سورهٴ مبارکهٴ «نور» این حصر را به صورت دیگر بازگو میکند آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ مؤمنان راستین کسانیاند که بعد از مسائل اعتقادی یعنی ایمان به خدا و پیامبر، در مسائل اجتماعی آنجایی که همگان حضور دارند اگر معذور باشند بدون اذن ولیشان صحنه را ترک نمیکنند، اگر عذر نداشته باشند که حتماً در صحنه حاضرند، اگر معذور باشند با اذن ولی صحنه را ترک میکنند، نه بیاذن ولی.
جریان حنظله قتیل الملائکه هم ذیل همین آیه 62 سورهٴ «مؤمنون» است او معذور بود در لیلة الزفاف در مدینه بماند و فردایش برگردد، اما معذلک اجازه گرفت و ماند نه بدون اجازه. فرمود مؤمنان واقعی کسانیاند که مسائل اعتقادیشان تأمین است ﴿وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾. جریان جبهه و جنگ امر جامع است، مسائل انتخابات و تظاهرات و امثال ذلک امرِ جامع است یعنی امری که همگان باید حضور پیدا کنند در اینگونه از موارد حالا اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور و ظهور داشت یا امام معصوم حضور و ظهور داشت این آیه معنای خاصّ خودش را بهتر پیدا میکرد الآن هم همان طور است فرمود در مسائل اجتماعی بدون عُذر که صحنه را ترک نمیکنند، اگر هم معذور باشند اول استیذان میکنند. ﴿وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
بنابراین اگر این کلمه ﴿أَنَّمَا﴾ در آیات محلّ بحث آمده است یعنی سورهٴ «انفال» این یک حصر نِسبی است، نه حصر مطلق. تمام اوصاف ایمان در این پنج وصف خلاصه نمیشود برای اینکه برای مؤمنین یک سِمتها و وظایفی است که در آیات و سُوَر دیگر مشخص.
در تفسیر آیات اگر مفسّران صدر اسلام نظیر ابنعباس و دیگری مطلبی را گفتند که ما فهمیدیم این مطلب مصطفا دروجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) و مانند آن است این تقریباً صبغه روایی دارد و اگر نتوانستیم استنباط کنیم که این از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) استفاده شده است جنبه روایی ندارد میشود رأی، نه روایت. رأی ابنعباس و سایر مفسّران پیشین در عین حال که به عنوان یک اثر علمی محترم است حجیت ندارد حجیت آن وقتی است که از معصوم(سلام الله علیه) نقل بشود.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه با آیه سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که فرمود: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ هماهنگ میشود؟ در آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود مردان الهی کسانیاند که آیه 28 سورهٴ «رعد» ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ سؤال این است که این ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ که مؤمنین دارای طمأنینه هستند با اینکه اینجا میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه جمع میشود؟
پاسخش این است که طمأنینه در قبال شک و تردید است، نه در قبال ترس. یک وقت است که میگوییم آیه 28 طمأنینه را میرساند و آیه سورهٴ «انفال» ترس را، جمعش چیست؟ خب جمعش آسان است مؤمن در عین حال که مطمئن است حریم میگیرد این ترس عقلی است دیگر آن هیبت و جلال و شکوه ذات اقدس الهی باعث حریمگیری است انسان یک هراس عقلی دارد. در عین احل که ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾.
خوف با طمأنینه که منافات ندارد که، اطمینان در مقابل تردید و شک و تزلزل و اضطراب است، نه در مقابل خوف، خوف در مقابل امن است این پاسخ اول.
پاسخ دوم همان است که از سورهٴ مبارکهٴ «زمر» استفاده شده است که این طمأنینه برای مراحل نهایی است و خوف برای مراحل ابتدایی است. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این آیه قبلاً خوانده شد که مردان الهی کسانیاند که اول امر میهراسند، بعد مطمئن میشوند. آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این بود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اول هراس است، بعد طمأنینه، اگر طمأنینه در مقابل ترس باشد و با ترس ناهماهنگ باشد راهِ جمعش برابر آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که آن ترس، اول است و آن طمأنینه در پایان امر خواهد بود لکن طمأنینه در مقابل ترس نیست در مقابل تردید است ﴿وَجِلَتْ﴾ به معنای آن جَلَت است، آن جلا است، آن ناقل است، این مثال است، این حرف علّه در فاعل فعل اوست، آن حرف علّه لامالفعل اوست ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که چطور مؤمنان، قلبشان به نام خدا میتَپد و یک ترس معقول و مقبولی دارند؟
سرّش آن است که این قلب از هوی و هوس و امور دیگر خالی است. در صحنه دل اگر خالی باشد، نام ذات اقدس الهی که ذوالجلال است جلوه کند، خب حریم گرفتن هست، هراس از عظمت و ابهّت هست، اگر یک موجود ذوالجلالی در جایی تجلّی کرد یقیناً ترس هست منتها ترسِ عقلی در همان طلیعه بحث اشاره شد که اینجا سخن از جهنم نیست یک وقت است که ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ﴾ است ﴿یخافون العقاب﴾ است و مانند آن، اما اینجا سخن از هراسِ مطلق است، سخن از ترس جهنم نیست ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ حریم گرفتن است دیگر، حریم گرفتن یک احترام عقلی است چطور انسان وارد حرم که شد خودش را جمع میکند در برابر بزرگ که قرار گرفت چرا خودش را جمع میکند؟ یک ترس عقلی است، نه ترس نفسی.
ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود از آن مار و افعلی و اژدها نترس، از من بترس. اینها هم کاملاً بر ما مسلّط بودند ولی از خدا میهراسیدند حریم گرفتن برای اینکه انسان فقر خودش را درک میکند یک، غنای مطلق حق را درک میکند دو، تنها راه تأمین نیاز این مستمند، فیض آن غنی است سه، خب میهراسد که اگر رابطه قطع شود این فقیر همچنان در فقر بماند لذا کمال مراقبت را دارد که مبادا سوء ادبی از او صادر بشود. این حریم گرفتن است. از مقام الهی میترسد، نه از جهنم خدا. ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اما ﴿مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی﴾.
خب، مطلب بعدی آن است که ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اشاره شده است که وظیفه همه ما این است که در برابر تلاوت آیات ساکت باشیم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اگر استماع بود و اگر انصاص بود که بالاتر از استماع است یک استماع کامل است گاهی انسان گوش میدهد در عین حال که حرف میزند، گاهی تمام کارها را رها میکند ساکتِ محض میشود برای گوش دادن. انصاص غیر از سکوت است لذا انصاص را بعد از استماع ذکر فرمود، نه قبل از استماع. فرمود ساکت باشید و گوش بدهید فرمود استماع کنید و انصاص داشته باشید. انصانص آن سکوتِ آمیخته با تدبّر و فراگیری است بالاتر از استماع است.
خب، اگر مؤمن استماع دارد و بالاتر از استماع حرف هم نمیزند که خوب گوش بدهد اثر چنان استماع و انصاصی مزید ایمان است ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ این مزید اینهاست. البته در اینجا این زیاده به آیات اسناد داده شده است که آیات باعث زیادی ایمانتان میشود ولی در بخشهای دیگر ذات اقدس الهی این زیاده را به خود اسناد میدهد فرمود: ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ اینها وسیلهاند، نه مبدأ فاعلی، گاهی انسان میگوید «کتبتُ بالقلم» گاهی میگوید دست نوشت، گاهی میگوید قلم نوشت، گاهی میگوید من با دست و قلم نوشتم. اسناد زیاده به آیات از قبیل اسناد فعل به ابزار کار است و اسناد زیاده به ذات اقدس الهی از باب اسناد فعل به فاعل حقیقی است که ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.
خب، پس این اسناد در این حد میشود اسناد مجازی ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾. خب اگر این زیادت آمیخته با تعلیم نباشد یا مستمع، معارف و معانی این آیات را نداند یعنی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ با ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ هماهنگ نباشد که مزید ایمان نمیآید، مگر اینکه این مزید ایمان را به لحاظ متعلَّق بدانیم یعنی قبلاً اگر پنج تا آیه را تلاوت کرده بودند او همه را قبول داشت، الآن که ده تا آیه را تلاوت کردند او همه ده آیه را میپذیرد، ایمان او بیشتر است برای اینکه متعلَّق ایمان و تصدیق او بیشتر است در حالی که آیه ناظر به زیادیِ خود ایمان است، نه کثرتِ متعلّق ایمان. زیادی ایمان بدون علم کتاب و حکمت میسور نیست حالا یا در اثر اقامه براهین بیشتر است که ایمان او کامل میشود، یا برهان قویتر است که ایمان او کامل میشود دو، یا گذشته از برهان، سهمی از شهود دارد سه، همه اینها نقش سازنده دارند در مزید ایمان، اگر براهین بیشتر باشد، ایمان کاملتر میشود و اگر برهان کاملتر بود یک وقت برهان نظم است، یک وقت برهان حدوث است، یک وقت برهان حرکت است، یک وقت برهان امکان ماهوی است، یک وقت برهان امکان فقری است، یک وقت برهان بصیرالحقیقه است همه این براهین که یک اندازه پیام ندارند که، هر برهانی برای خود به اندازه حدّ وسط خود اثر دارد، اگر برهان متقنتر بود، پیامدش هم ایمان بهتر است.
اینها برای علم حصولی، شهود هم اگر اینها تأیید کرد باعث افزایش ایمان خواهد بود، پس زیادیِ ایمان تنها به زیادیِ متعلَّق ایمان نیست خودِ ایمان درجاتی دارد ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ بحثهایی که با زندگی روزانه انسان در ارتباط است به اصطلاح به روز است از اینها با فعل مضارع که دالّ بر استمرار است یاد بشود انسان هر لحظه باید توقف کند در هر روز باید نمازش را اقامه کند، در همه مواردی که باید انفاق کند، نباید امساک کند لذا از این سه فعل به صورت فعل مضارع که دالّ بر استمرار است یاد فرمود، فرمود: ﴿وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ این ﴿یُنْفِقُونَ﴾ آن ﴿یُقِیمُونَ﴾ این ﴿یَتَوَکَّلُونَ﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار میکند برای آن است که چنین انسانی دائماً در همه شروط اینچنین است آنگاه ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ «الذین فی توکلهم دائمون» «الذین هم فی ذکاتهم و انفاقهم دائمون» «الذین هم فی أعمالهم الحسنة دائمون» در هر زمانی که هر کار خیری لازم باشد اینچنین است حالا اختصاصی ندارد به نماز. در هر جایی که انفاق لازم باشد حالا یا واجب عینی یا واجب کفایی یا مستحب او حضور دارد و باور کرده است که گذشته از اینکه انفاق پایان اخروی دارد، دامنهٴ رزق هم پایین میآورد «اذا املقتم فتاجر الله بالصدقة» فرمود هر وقت مشکل مالی پیدا کردید با خدا تجارت کنید یک مقدار صدقه بدهید روزیتان افزوده میشود «اذا أملقتم» اِملاق، گرسنگی، فقر ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ همین است حالا اگر کسی ارحام و فقیر دارد خب یک مقدار صدقهٴ مقبول «لا صدقة و ذو رحم محتاج» به ارحام خود میپردازد قهراً با خدا تجارت کرده است چون با خدا تجارت کرده است روزیِ او بیشتر میشود. این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «إذا أملقتم تاجر الله بالصدقة استنزل الرزق بالصدقه» فرمود روزی بالاست شما اگر بخواهید این روزی پایین بیاید باید این را بکشانید بیاید پایین و راهش این است که با نردبان صدقه بروید بالا، دستتان به دامنهٴ روزی برسد این را بگیرید. «استنزل الرزق بالصدقه» و فوائد و برکات دیگری که به همراه دارد، بنابراین در اینگونه از امور فعل مضارع را یاد فرمود تا دلالت بر استمرار بکند.
در جریان معصوم(سلام الله علیه) که به مناسبتی این روزها بحث شد گاهی سؤال میشود آیه تطهیر و مانند آن چه سهمی دارد؟
معصوم(سلام الله علیه) برابر آیه تطهیر و سایر ادله، گناه نمیکند یک و گناه نکردن اینها هم محال است دو، اما محالِ عادی است، نه محال عقلی یعنی اینچنین نیست که مثل ذات اقدس الهی باشند که گناه کردن او محال عقلی باشد. ذات اقدس الهی ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا ذاتاً محال است ذات اقدس الهی بخواهد کار قبیح انجام بدهد ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا، اما معصومین(علیهم السلام) نظیر دو دو تا پنج تا نیست که ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال باشد که جا برای تکذیب نیست اینها مکلفاند ولی عادتاً محال است اینها با داشتن ملکهٴ عصمت گناه بکنند مثل اینکه خیلی از انسانها درباره خیلی از گناهها معصوماند هیچکس فکر نمیکند با محرمش، با مادرش ـ معاذ الله ـ یک کار خلاف انجام بدهد انسان در این گناه معصوم است اصلاً فکر هم نمیکند که بگوید این کار، کار بدی است من چرا بکنم، اصلاً در ذهن او در تمام مدت عمر چنین مسئلهای خطور نمیکند تصوّرش نمیآید چه رسد به تصدیق.
پس بعضی از انسانها نسبت به بعضی از گناهان معصوماند این سرّش آن است که قُبح او را کاملاً میداند، چون قُبح او را میدانند عادتاً محال است یک مؤمن به این فکر باشد که با مادرش زنا کند با اینکه معصیت کبیره هم هست، با اینکه مکلّف است این کار را نکند، منهیاً است این کار.
پرسش:...
پاسخ: نه، یک بحث دارد که چطور به دیگران نداد، به دیگران هم اگر میداد همین بود دیگر یک عده بالأخره معصوماند به دیگران یک مقدار مَلکات عقلی داد معذلک میبینید گاهی لغزش دارد، یک وقت است که چرا به یک گروه خاص داد به دیگر گروه نداد حالا اگر وضع میکرد باز همین سؤال، سؤال مخصوص تکرار میشد. یک بحث در این است که آن خارج از بحث کنونی است بحث فعلی این است که معصوم(سلام الله علیه) صدور غفلت و ذنب از او ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا نظیر ذات اقدس الهی که ذاتاً مستحیل است یا عادتاً محال است محال عادی، اگر ذاتاً محال بود که آنها مکلّف نبودند در حالی که مکلّفاند مأمور هستند، منهی هستند و مانند آن. عادتاً محال است منشأش هم این است که اینها از قُبح گناه کاملاً باخبرند از باب ترقیق و ترسیم مسئله نمونهای ذکر شد که هیچ مؤمنی دست به فلان کار نمیزد برای اینکه قبحش را کاملاً میداند اصلاً در خیال یک مؤمن که هفتاد، هشتاد سال زندگی کرده خطور نمیکند تا جلوی خاطراتش را بگیرد این وسوسه اصلاً در او پیدا نمیشود تا اینکه جلوی وسوسه را بگیرد برای اینکه از قبح کار باخبر است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر اما چون اراده تکوینی در حدّ مثل تمام معجزات، تمام معجزات برابر ارادهٴ تکوینیاند در حقیقت اما معجزه، محال عادی است نه محال عقلی اینچنین نیست که ذات اقدس الهی با معجزه بتواند دو دو تا را پنج تا بکند برای اینکه دو دو تا پنج تا محال است این یک، محال و ممتنع ذات ندارد یعنی وقتی گفتیم دو دو تا پنج تا لفظی که زیرِ معنای او خالی است هیچ چیزی نیست و ذات اقدس الهی ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و این لا شیء است دو دو تا پنج تا لا شیء است ذات ندارد عالم به نام دو دو تا پنج تا نیست تا بگوییم مقدور خدا باشد خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است اگر چیزی شیئیت بود، بله مقدور خداست اما لا شیء تخصصاً خارج است نمیشود ... محال ذات است. در آیه تطهیر و مانند آن محال عادی است مثل معجزات. معجزه اینچنین نیست که ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال بود که واقع نمیشد اینها ذاتاً محال نیست به دلیل اینکه تکلیف دارد و ذات اقدس الهی از آنها چیز میخواهد و اینها. خب، یعنی تکویناً محال است این کار را بکنند مثل معجزات دیگر اراده الهی ذات اقدس الهی در معجزات هم به همین صورت تعلّق گرفته اراده تعلّق گرفته که ما چوبی را به صورت ماری در بیاورد یا اراده تعلّق گرفته که معجزات دیگر را انجام بدهد اینچنین نیست که ذاتاً محال باشد، ذاتاً محال نیست، عادتاً محال است اگر ذاتاً محال بود که واقع نمیشد، اگر این ذاتاً محال باشد که تکلیف از اینها گرفته شده هیچ مشکل نیست برای اینکه مادامی که انسان ذات اقدس الهی اراده کرده در حدّ محال عادی، نه محال عقلی. اراده نکرده که اینها مثل خدا بشوند که. استحاله ذاتی فقط در خداست آنکه تحت اراده خدا نبود اراده کرد اینها عادتاً محال باشد، بله عادتاً هم محال است تا آخرین لحظه اینها مکلّفاند، مواظباند، مراقباند همه اعمالشان هم نشانه این است، تکلیف خاص هم دارند نه تنها تکلیف عام نماز شب هم برای حضرت میشود واجب برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود واجب این تکلیف برای آن است که عادتاً محال است، نه ذاتاً. تنها موجودی که صدور قبیح از او ذاتاً محال است ذات اقدس الهی است.
خب، فرمود این گروه ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ در قبال کسانی که ﴿هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ قرار دارند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گروهی هستند که یا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص فرمود اینها کافرِ حقیقیاند ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ آیه 151 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً ٭ أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً مُهِیناً﴾ یک صغرا و کبرایی درباره کفر مشخص کرد فرمود اینها کافرند حقیقتاً کافرند و ما برای کافرین عذابی را آماده کردیم.
در اینجا هم یک صغرا و کبرایی برای جهت اثباتی و مؤمنین است فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقّاً﴾ و برای مؤمنین اینهاست ﴿دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ یک، ﴿مَغْفِرَةٌ﴾ دو، ﴿وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ سه. خب، پس فضایل سهگانه برای مؤمنین است منتها این مقدمتین به صورت صغرا و کبرا آن طوری که در سورهٴ «نساء» آمده اینجا نیامده ولی این تقریبش به همان صورت شکل اول است نظیر آن شکل اولی که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» برای کفار بیان کرد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ معلوم میشود اینها در راهاند هنوز، یک مرحله راه از آن جهت که انسان میتواند از او بگذرد و سر پل است به آن میگویند درجه و اگر کسی در آنجا قرار بگیرد، متوقف بشود و تکان نخورد و اهل همان باشد به آن میگویند مقام چون در جریان فرشتهها این طور است ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ از آنها بالاتر نمیروند برای آنها درجه تعبیر نفرمود، مقام تعبیر فرمود که این جای قیامشان است، ولی برای مؤمنین از این مرحله گذشتن یعنی از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ گذشتند به ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود رسیدند نشانه آن است که این درجه است انسان تا آن آخرین مرحله راه برای سیرش باز است نه اینکه ـ معاذ الله ـ راه برای سقوطش هم هست لذا تعبیر به درجه فرمودند. خب.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود.
پرسش:...
پاسخ: یعنی به آنجا برساند، به آنجا برسد به مقام محمود برسد از مقام محمود دیگر بالاتر نیست این کارها را بکن، این درجات را بکن تا به مقام محمود برسی، مقام محمود بالاتر دیگر نداریم، مقام محمود یعنی جایی که هر کاری که در عالم اتفاق میافتد، هر فیضی که به هر مستفیضی میرسد از آنجا نشأت میگیرد و هر کسی هر شُکری که میکند در حقیقت او مقام را دارد حمل میکند این میشود نَفس رحمانی، فیض مطلق که لِوای حمد در قیامت به دست پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، پرچم حمد به دست اوست. هر کسی هر چیزی را حمل میکند برای آن است که از آنجا فیض دریافت کرده و صاحب حمد اوست، صاحب حمد کسی است که به مقام محمود رسید کسی پرچم حمد به دست اوست، کسی به مقام محمود میرسد که به جایی برسد که هر فیضی به هر پیغمبر و وصیّ و ولیّای میرسد از آنجا نشأت گرفته باشد دیگر از آن بالاتر مقامی نیست این را میگویند پرچمدار حمد بید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لواء الحمد است، خب.
اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ دلِ آنها میترسد با آن آیاتی که فرمود: ﴿الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اینها مثبتیناند هیچ تعارضی ندارند هم در صلات خاشعاند، هم ﴿إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ﴾ در غیر صلات باز هم وجلاند چه اینکه با ﴿إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾ هم منافات ندارند اما آنها که مطلقاند، مطلقاست که با هم تنافی ندارند اما آنهایی که دارد که ﴿الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اینها چون مثبتیناند با هم تنافی ندارند اینچنین نیست که اینها در صلات خاشعاند، در غیر صلات خاشع نیستند، بنابراین در سورهٴ «سجده».
پرسش:...
پاسخ: فرق نمیکند ﴿إِذَا تُلِیَتْ﴾ به قرینه ﴿تُلِیَتْ﴾ آیات تدوینی است که تلاوت میشود آیات تکوینی ﴿وفی الارض آیات للمؤقنین افلا تبصرون﴾ آن، جای تدبّر است، نه تلاوت. فرمود: ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ﴾ هر موجودی که در آسمان و زمین است آیه الهی است اما وقتی گفتند ﴿تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ﴾ ناظر به تلاوت آیات تدوینی است دیگر یعنی کتاب الله، پس این خشیت.
اما اینکه فرمود درجه دارند، مغفرت دارند و رزق کریم دارند این ناظر به ترتیب بین این سه امر نیست چون بیش از تقدیم لفظی و عطف به «واو» چیز دیگر نیست، اول مغفرت است بعد رزق کریم است بعد درجه. یا درجه و رزق کریم همراه هماند. مغفرت یعنی آن است که اگر لغزشهایی هست آن لغزشها برطرف میشود لَممی، لغزشی، غفلتی و مانند آن باشد برطرف میشود آن نقصانها اول برطرف میشود، بعد رزق کریم میدهند. رزقهای ذات اقدس الهی .. کرامت برخوردار است مخصوصاً رزقهای بهشتی و اما علوم و معارف را میگویند رزق کریم وقتی شعیب(سلام الله علیه) از نبوت خود میخواهد سخن بگوید میگوید ﴿وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً﴾ نبوت رزق کریم است، ولایت رزق کریم است، خلافت و امامت رزق کریم است بالأخره معرفت الهی رزق کریم است علوم الهی و دینی رزق کریم است بعد تا برسد به مسائل ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اینها رزق کریم است همراه با درجه.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است