- 163
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 22 و 23 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 و 23 سوره یونس"
توحید منشأ همه برکات است و شرک منشأ همه محرومیتها و خسران است
طبع عمومی انسان چنین است که در حال آسایش و رفاه، غافل است و در حال نقمت و عذاب، به یاد خدا است
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
از آن جهت که توحید منشأ همه برکات است و شرک منشأ همه محرومیتها و خسران است و این گاهی در عقیده، گاهی در اخلاق، گاهی در اعمال ظهور میکند در این آیهٴ ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ یونس به این مطلبی که دامنگیر خیلی ها ست پرداخته است فرمودند: طبع انسان اینچنین است مشرکان هم از این جهت از آن طبع عمومی برخوردارند و آن اینکه در حال آسایش و رفاه غافلند در حال نقمت و عذاب به یاد خدا هستند و آنجا متعهد میشوند و سوگند یاد میکنند که اگر خداوند آنها را از عذاب نجات داد موحدانه زندگی کنند بعد از دریافت نجات به عهدشان وفا نمیکنند باز به شرک و ظلم میپردازند این اختصاصی به مشرکان و امثال ذلک ندارد طبع انسان اینگونه است در بسیاری از آیات اینچنین آمده است که إذا مسّ الناس أو مسّ الانسان و مانند آن چنان که آیاتی هم که قبلاً خواندیم اختصاصی به مشرک نداشت فرمود انسان اینطور است که اگر یک وقتی مشکلی به او رسید ﴿و إذا مسّ الإنسان الضّر دعانا لجنبه قاعداً أو قائماً﴾ آیهٴ 12 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس بنابراین، یک دردی است دامنگیر همه ولی مشرکان گذشته از اینکه مبتلا به معاصی اخلاقی و عملی هستند مبتلا به معصیت اعتقادی هم هستند آن آلودگی شرک در اینها هست محور اصلی این گونه از آیات آن تطهیر آلودگی از شرک است وگرنه آن مسائل اخلاقی و عملی جهت مشترک دارد.
سؤال جواب: کدام صفت؟ این نقص خود اوست این کمال خواهی از طرف خداست این غفلت و سهو و نسیان و فرصت طلبی و اینها نقصی است که در اثر سوء رفتار خودش بدست آورده، آن ترس نقشش این است که غبار روبی میکند انسان که ترسید به یک حقیقتی آشنا میشود معنای ترس این است که یک دشمن و خطری در راه میرسد یک, انسان قدرت دفاع ندارد دو, میترسد سه, منشأ ترس این است اگر کسی بگوید ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ به خودش متکی است وقتی به دریا افتاد میبیند کاری از او ساخته نیست ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ کاری از او ساخته نیست میگوید ﴿ٰامنتُ أنّه لا إله إلاّ الّذی ٰامنت به بنو اسرائیل﴾ به او گفته میشود ﴿ءآلئٰن وقد عصیت من قبل﴾ آنهایی که به قبیله و مالشان و مانند آن تکیه میکردند ﴿یحسب أنّ ماله أخلده﴾ دیدند که نه ﴿هلک عنّی سلطانیه﴾ مالشان رفته سلطنت و قدرتشان رفته، خطر در راه است یک, قدرت دفاع ندارند دو, میترسند، این ترس، صادق است ترس کاذب نیست بجایی تکیه میکنند که آن تکیه گاه هم آن مشکل را بداند و هم بتواند حل کند و هم اهل سخا و جود و کرم باشد، این سه خصوصیت را داشته باشد و آن خداست در حال خطر و خوف این غبارها زدوده میشود آنها که فکر میکردند که خودشان مشکل را حل میکنند دیدند که ﴿هلک عنّی سلطانیه﴾ آنهایی که فکر میکردند مسائل مالی، مشکلشان را حل میکند ﴿یحسب أن ماله أخلده﴾ میبینند نشد آنهایی که فکر میکردند قبیله و قوم و عشیره و جاه مشکل آنها را حل میکنند میبینند ﴿یوم یفّر المرء من أخیه ٭ و أُمّه و أبیه﴾ در چنین حالی انسان به آن تکیه گاه اصیل تکیه میکند این است که میگویند خوف از بهترین نعمتهاست ﴿و لمن خاف مقام ربّه جنتان﴾ اگر کسی این حالت در او ملکه شود میشود ﴿لمن خاف مقام ربّه جنتان﴾ با ﴿وأمّا من خاف مقام ربّه …﴾ چون هر لحظه خطر در پیش است یک, و خودمان که قدرت دفاع نداریم دو, از دیگری که مثل ماست کاری ساخته نیست سه, تنها تکیه گاهی که میتواند مشکل ما را حل کند خداست چهار, این حال اگر ملکه شود میشود ﴿وامّا من خاف مقام ربّه ونهی النفس عن الهوی﴾ و انسان راحت است اگر چنین خوفی پیدا شد آنوقت خدا، امنیت را تضمین میکند میفرماید ﴿ألا إنّ أولیاء الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ این جمله خبریه است ولی به داعی انشاء گفته شده یعنی شما دیگر نترسید شما آمدید در حصن من، این قلعه، قلعة من است و خود من دژبان این قلعهام و اولیاء الهی که «ولایة علی بن ابی طالب حصنی» اینها هم خلفای من هستند و آنها هم به اذن من دژبانند اینجا، جای امنی است و هیچ آسیبی به اینها نمیرسد.
فرمود طبع انسان این است برخی از آنهایی که شاکرانه زندگی میکنند مشتاقانه زندگی میکنند در حال رفاه لذت بیشتری دارند و بیشتر حق شناسی دارند ما برای اینکه هر دو گروه را بیازماییم و هر انسانی را به هر دو سنخ بیازماییم بر اساس ﴿بلوناهم بالحسنات و السیئات﴾ یک ﴿نبلوکم بالشر و الخیر فتنة﴾ دو, طبق این آیات گاهی با توانگری، گاهی با تهی دستی، گاهی با سلامت و گاهی با مرض امتحان میکنیم اگر انسان در امتحان پیروز شد هم در آن حال امتحان و هم بعد از امتحان این ﴿طوبی لهم و حسن مآب﴾ و اما اگر نه یک ایمان مقطعی داشت بعد وقتی که برگشت این مشکل میبیند دوباره همان وضع پیش میآید دیگر فرصت امان نسیت بنابراین، اختصاصی به مشرکین ندارد گرچه برخی از آیات دربارهٴ مشرکان است اما آیهٴ 12 که خوانده شد و نیز آیهٴ 20 و 21 که یک مقداری خوانده شد و یک مقدار مشغول خواندن هستیم اینها ناظر به اصل انسان است ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ آیه قبل بود آیهٴ فعلی این است که ﴿هو الذی یسیّرکم فی البرّ و البحر حتّی إذا کنتم فی الفلک﴾ دیگر مخصوص مشرکین نیست کلمة فلک هم مفرد استعمال شده است هم جمع، در اینجا جمع است به قرینة و جرین بهم فرمود سفر دریایی اینچنین است امن و رفاه در برّ یا بحر به عنایت الهی است ﴿و جرین بهم بریح طیّبة﴾ بادی که اینها را بدرقه کند که اینها برابر باد حرکت کنند هم معتدل باشد هم موافق و هماهنگ اینها باشد اینها خوشحالند فرح اختصاصی به باطل ندارد در حق نیز اطلاق میشود و اگر در جایی منظور فرح باطل باشد دارد ﴿تفرحون فی الأرض بغیر الحق﴾ اما مرح ظاهراً همان نشاط باطل است دیگر مرح ظاهراً در قرآن مقید نشده بغیر الحق، فرح است که بغیرالحق مقید میشود چون فرح دو قسم است ﴿و یومئذٍ یفرح المؤمنون﴾ فرح هم در حق است هم در باطل، اما مرح فقط در باطل است چون فرح هم در حق است هم در باطل آنجایی که باطل مراد است مقید میکند اینجا یک نشاط محمودی است یک مسافری است که نسیم مناسبی میوزد در جهت موافق اینها. کشتی حرکت میکند و جای نشاط هم هست فرحی است صحیح اما ﴿جائتها ریح عاصف و جائهم الموج من کلّ مکان﴾ یک باد تندی به صورت طوفان میوزد و آبهای دریا را از هر طرف حرکت میدهد اینها هم احساس خطر از هر طرف میکنند درچنین حالتی ﴿دعوا الله مخلصین له الدین﴾ نه دعوا الله مخلصین له بلکه مخلصین له الدین نه تنها در آن دعوت و دعا خالصند و اگر موقع نماز هم باشد یا موقع عبادتهای دیگر هم باشد مخلص است در آن مقطع یک دین خالصی دارد تنها در آن نیایش و دعا مخلص نیستند نه مخلصین له الدعا، مخلصین له الدین، آن دین فطریشان مخلصاً ظهور میکند و این اخلاصشان هم بصورت واقعی است و قرآن هم رویش صحه گذاشته است مخلصین له الدین بعد هم سوگند یاد میکند که این لام، لام قسم است ﴿لئن أنجیتنا﴾ با خدای خود دعا و مناجات دارند که از این وهله اگر ما را نجات دهی ﴿لنکوننّ من الشاکرین﴾ ما سپاسگزاریم معنای شکر هم این است که نعمتهایی که به ما دادی ما در راه تو صرف میکنیم و شیطان هم از راه کفران نعمت تهدید کرده است گفت ﴿ولاتجد أکثرهم شاکرین﴾ آنهایی که نعمت را بجا صرف نمیکنند کفران نعمت میکنند.
سؤال: جواب: بله آن کسی که در دریاست غیر از دعا وسیلهای ندارد اما اینکه در خشکی است چهار تا کمک هم باید بکند چهارتا نیرو هم باید بفرستد چهار تا سلاح هم باید بفرستد چهار تا اطلاعات هم باید بفرستد یک عدهای رفتند روی آن تپه و تل و سید الشهداء سلام الله علیه را دیدند و اشک هم میریختند حضرت سید الشهدا فرمود این چه اشکی است خوب بیاید کمک بکنید دعای فلسطینی همان است که هم انتفاضه است هم دعاست دیگران دعا میکنند چهارتا کمک هم باید بکنند اما این دعای محض دربارهٴ دریا زدهها و کشتیزدهها و قحطی سال زدهها آنها «لا یملک الاّ الدّعا» اما شمایی که ﴿و أعدوّا لهم ما استطعتم من قوّة ومن رباط الخیل ترهبون به عدّو الله و عدوّکم وٰاخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمنهم﴾ این را هم باید آماده کرد الآن این همه مسلمانها اینها اگر یک مختصری میجنبیدند این درست میشد الآن دنیا یعنی این شش میلیارد بشری که روی زمین زندگی میکنند مانند شش نفر است در یک دهکده، خوب 160 کشور جهان هم زمان هم صدا یک مطلبی را گفتند مگر قبلاً یک چنین کاری ممکن بود اینها دارای دینهای مختلف، مرامهای مختلف و مذهبهای مختلف آیینهای مختلف، ملیتهای مختلف یکی شرق دور یکی غرب دور یکی خاور میانه یکی باختر میانه اما بالاخره باهم جمع شدند گفتند ما جنگ آدم کشی را نمیخواهیم این ممکن است این ارتباطات است و برخورد است میشود این کار را کرد منتها حالا زمامدارها اینطور میاندیشند مگر اینها توانستند 160 کشور را یک روز بشورانند نمیتوانند اینها را دربارهٴ فلسطینی های مظلوم بشورانند آدمی که هم میتواند ادعا بکند هم میتواند سلاح بدهد فقط دعا کند چنین دعایی مستجاب نیست دیگر کم نبودند کسانی که در کربلا هم گریه میکردند هم دعا میکردند آنجا جای گریه نبود گریه را خوب بچه حضرت میکنند دیگر شما جایتان جای رزم و عنایت و کمک است. به هر تقدیر
فرمود اینها حرفشان این بود ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ اگر کسی این حالت اضطرار در او پیدا شد این مستجاب الدعوة است یک انسان موحد، مستجاب الدعوة است ذات اقدس اله وعده داد، وعده او هم تخلف پذیر نیست او ﴿إنّ الله لا یخلف المیعاد﴾ ﴿لن یخلف الله وعده﴾ و مانند آن منتهی مشکل این است که کسی مضطر نیست در آن بحث دیروز، این روایت نورانی را هم وجود مبارک سید الشهدا وصیت کرده هم وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه هم وجود مبارک امام باقر(ع) که بالاخره گرچه همه اقسام ظلم بد است اما آن مردمی که هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند به او ظلم نکنید برای اینکه او وقتی گفت یا الله درست گفت برای اینکه او به هیچ جا تکیه نمیکند دیگری بالاخره یا میگوید من شکایت میکنم یا بعد جبران میکنم یا تشفّی میکنم یا انتقام میگیرم ضمناً دعا هم میکند آن دعا خالص نیست آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ نمل این است ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء﴾ این دعا احیاناً خب آثار و برکات فراوانی دارد اما معنی اش این نیست که انسان أمّن یجیب بخواند معنایش این است که مضطر شود ما حالا خیال میکنیم اگر کسی پنج بار أمّن یجیب خواند مشکلش حل میشود معنایش این است که مضطر شو نه أمّن یجیب بخوان مضطر به کی میگویند؟ به آن موحد خالص میگویند یعنی باور کند که کاری از او ساخته نیست و این حال یک برکتی است و مضطر حقیقی که میگویند وجود مبارک ولیّ عصر است همین است چون او میداند که تنها کسی که کار از او ساخته است خداست این یک امری جدی است که غیر از خدا از هیچ کسی کار ساخته نیست و ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام همه وسائل هستند خدا فرمود اینها وسیلهاند وسیله معنایش این است ذات اقدس اله باید بخواهد دیگر ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکف السوء﴾ این أمّن مرکب است از أم و من این أم، أم منقطعه است أم منقطعه مفید معنای بل است أم من، أم استفهامیه کار أو و امّا و مانند این را میکند اما أم منقطعه مطلب را از گذشته منقطع میکند به آینده مطلب جدید ارائه میکند بمعنای بل است یعنی آنها خدا نیستند أم یعنی بل، بل خدا کسی است که بتواند مشکلی را حل کند بتواند مشکل مضطر را بالقول المطلق حل کند أمّن یعنی بل خدا کسی است که جواب مضطر را بدهد اینهایی که در ایستگاه میر مشکل پیدا کردند در عمق دریا مشکل پیدا کردند که گاهی نمیتوانند بگویند مشکل ما چیست بر فرض هم بتوانند بگویند کسی نیست که حرف آنها را گوش کند بر فرض هم گوش بدهد قدرت آن را ندارد آنکه از تخوم بحار الی اعماق السّماء در همه جا ﴿هو معکم أین ما کنتم﴾ حضور داشته باشد حرف همه را بداند راز همه را بداند حاجات همه را بداند و بتواند حل کند و جود و سخا داشته باشد او خداست یعنی علمش، نامتناهی است قدرتش هم نامتناهی است جود و سخایش هم نامتناهی است أم من یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء او خداست ﴿أمّن یملک السمع والأبصار﴾ او خداست ﴿أمّن جعل الأرض قراراً﴾ او خداست همه اینها أم منقطعه است پس معنای این آیه، این نیست که کسی مشکل پیدا کرد این آیه را بخواند یکبار که حالت اضطرار دست بدهد بگوید یا الله کافی است مگر وجود مبارک یونس ده بار صد بار یا هزار بار آن ذکر یونسیه را خوانده ﴿لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین﴾ اگر کسی واقعاً آن حال را پیدا کرد این حال با اجابت همراه است ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الأرض أءاله مع الله قلیلاً ما تذکّرون﴾ در بخشهای دیگر فرمود به اینکه این خطر است حالا اصل کلی این شد ﴿إذا مسّ الانسان الضر دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ چه خبر دریایی چه صحرایی، چه هوایی، چه ارضی دربارهٴ خصوص مشرکان جداگانه این آیات را ذکر میکند آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است ﴿فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلمّا نحّاهم إلی البرّ إذا هم یشرکون ٭ لیکفروا بما اتیناهم ولیتمتّعوا فسوف یعلمون﴾ چه اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ روم هم باز به این اصل کلی اشاره شده که انسان طبعاً اینطور است که اگر خطری به او برسد میگوید یا الله و اگر این خطر برطرف شده است به حال عادی برمیگردد آیهٴ ٣٦ ﴿و إذا اذقنا الناس رحمةً فرحوا بها و إن تصبهم سیئة بما قدّمت أیدیهم إذا هم یقنطون﴾ ولی آیهٴ 33 سورهٴ روم این است که ﴿وإذا مسّ الناس ضرٌّ دعوا ربّهم منیبین إلیه ثمّ إذا أذاقهم منه رحمةً إذا فریق منهم بربّهم یشرکون﴾ البته یک عده موحدانه میمانند و یک عده به حالت شرک برمیگردند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ لقمان آیهٴ ٣٢ به بعد هم به این صورت است ﴿وإذا غشیهم موح کالظّلل دعوا الله مخلصین له الدین فلمّا نجّاهم إلی البرّ فمنهم مقتصد وما یجحد بٰایاتنا إلاّ کلّ ختّارٍ کفورٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ فصلت هم به این صورت بیان شده آیهٴ 49 به بعد ﴿لایسئم الإنسان من دعاء الخیر وإن مسّه الشرّ فیؤس قنوط ٭ ولئن أذقناه رحمةً منّا من بعد ضرّاء مسّته لیقولنّ هذا لی وما أظنّ السّاعة قآئمةً…﴾ بعد فرمود ﴿وإذ أنعمنا علی الإنسان أعرض ونا بجانبه وإذا مسّه الشرّ فذو دعاءٍ عریضٍ﴾ پس طبع انسان این است و مشرکان هم برابر همین طبع هستند منتها آنهایی که مشرک نیستند در مسائل اخلاقی و عملی گرفتاری دارند آنهایی که مشرک هستند گذشته از آلودگی اخلاقی و عملی، آلودگی اعتقادی هم دارند و این حالت برای آن است که اینها غبار روبی شوند و رنگ زدوده شود و به آن حالت اصلی برگردند در بخشی از آیات که قبلاً هم گذشت فرمود اینها چرا وقتی که یک خطری به آنها رسید فوراً تضرع نمیکنند ناله نمیکنند به حالت استکانه در نمیآیند این تشویق به تضرع نشان میدهد که اگر یک کسی مشکلی پیدا کرده است متضرع بشود ناله بکند این محمود است به جاست چیز بدی نیست کار خوبی است منتها این را باید ادامه بدهد در برخی از آیات اینها را ترغیب میکند که چرا وقتی حادثهای پیش آمد شما استکانه ندارید آیهٴ 76 سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون این است که ﴿ولقد أخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربّهم وما یتضرّعون﴾ ما اینها را تنبیه کردیم یک قدری فشار آوردیم بلکه برگردند بگویند یا الله ولی نکردند این کار را، این تضرع و ناله چیز خوبی است چرا این کار را نکردند وقتی دیدیم حالا این لیاقت را اینها ندارند این مشکل را بر طرف کردیم آنها را به انواع نعمت متنعم کردیم وقتی به نعمت اینها مأنوس شدند و سرگرم شدند دفعتاً اینها را در نعمت گرفتیم و لقد أخذناهم آیهٴ ٧٦ و 77 سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون ﴿و لقد أخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربّهم و ما یتضرّعون﴾ اینها مستکیناً باید تضرع میکردند ولی نکردند ﴿حتّی إذا فتحنا علیهم باباً ذا عذابٍ شدیدٍ﴾ آنوقت آنها نعمتها را به اینها میدهیم وقتی که غرق نعمت شدند اینها را در عذاب میگیریم اینها مبلساند سرگردانند. (إذاهم فیه مبلسون﴾
سؤال: جواب: بله زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی، مثل قادر و مقتدر، مقتدر، قدرتمندتر از قادر است اما بعضی از سؤالهایی که مربوط به بحثهای قبل بود اینکه معجزه، طهارت روح میطلبد و از سنخ علم نیست اشاره شد که معجزه های علمی خب معلوم است علم غیبی که انبیاء و اولیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام دارند این از سنخ علم است که آنها بحثش جداست اما اینها معجزه ای که انجام میدهند مثل اینکه آهنی را نرم میکنند یا آن معجزهای که از نهج البلاغه خوانده شد یک درختی را با ریشه از جا میکنند دو نیم میکنند دوباره به حال اوّل برمیگردانند یا طیّ الارضی دارند یا مردهای را زنده میکنند و مانند آن، این به طهارت روح و قدرت آن ولیّ خدا برمیگردد از سنخ علم نیست از سنخ قدرت است آنها مطالبی را که عالم میشوند از راه علم غیب به جایی میرسند که در آنجا شیطان حضور ندارد یک, مقام، مقام اخلاص است این دو, علمشان هم شهودی است سه, در هر سه مرحله تلقی و ضبط و ابلاغ و املا معصومند شش, اینها بحثش گذشت. حالا که اینها عالم شدند این علم خودشان را میتوانند به دیگران هم یاد بدهند ﴿و یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ منتهی آن علم غیب است این علم درسی است این علم وراثه است آن علم دراسه است آن علم معصومانه است این علم مشوب است آن علم شهودی است این علم حصولی است ولی بالاخره این آیات را یاد مردم میدهند که معنای توحید این است وحی این است نبوت این است بهشت و جهنّم این است صراط مستقیم این است این تعلیم ﴿أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزّل إلیهم﴾ اینها راه علمی دارد و مردم هم عالم میشوند اما معجزه راه علمی ندارد مثلاً هیچ پیغمبری علیه الصلاة و علیهم السلام نمیگوید که من چه کار کنم تا مرده زنده شود تا آنها یاد بگیرند این از سنخ علم نیست این از سنخ قدرت است در آن بحث صبح هم اینها را به یک مناسبتی داشتیم مثلاً ما دو سنخ کار داریم یک سنخ کارهای علمی داریم فکر میکنیم چیزی را میفهمیم میگوییم و مینویسیم دیگران هم یاد میگیرند یک سنخ کارهایی داریم عملی، دستمان را حرکت میدهیم پایمان را حرکت میدهیم این بدن ما که هفتاد هشتاد کیلو است این را جابجا میکنیم خب میشود کسی از ما سؤال بکند که شما چطور دستتان را حرکت میدهید با چه فرمولی دستتان را حرکت میدهید این تحریک دست به ارادهٴ انسان است، انسان اراده میکند دست در اختیار اوست این از سنخ قدرت است نه از سنخ علم، اگر کسی ولیّ خدا شد حالا یا امام است یا پیغمبر علیهم الصّلاة علیهم السلام به اندازهٴ شعاع نبوتش یا رسالتش یا خلافتش یا ولایتش حالا قلّ او کَثُرَ تا شعاع رسالتش کجا باشد به اندازهٴ شعاع رسالتش آن منطقه به منزله بدن اوست هر جا که مأموریت اوست او اگر ﴿وأرسلناه إلی مائة ألف أو یزیدون﴾ در آن منطقه، کل آن منطقهای که شعاع رسالت اوست همه موجودات آن منطقه به منزله تن این ولیّ الله است آدم، وقتی اراده کرد خوب دستش را حرکت میدهد مگر اینها که بدنشان صد و سی کیلوست این را پرت میکنند در پرش یا غیر پرش یا میدان دو یک صد و پنجاه کیلو دیگر را هم بلند میکنند جابجا میکنند اینها به ارادهٴ روح است اینها که علم نیست بگویند شما چطوری این دیس را بلند میکنی یا وزنه را بلند میکنی این قدرت است نه علم، آن کسی که پیغمبر است برای اثبات نبوتش، آن کسی که امام است برای اثبات امامتش علیهم الصّلاة علیهم السلام تا شعاع امامت، نبوت و ولایت، آنها قدرت دارند به اذن خدا معجزات بیاورند وقتی لازم بود که آن محدوده به منزله بدن اینهاست لذا ﴿ألنّا له الحدید﴾ در آن هست ﴿أنا ٰاتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک﴾ …جزو شعاع معجزه وجود مبارک حضرت سلیمان سلام الله علیه است ﴿أُحیی الموتی﴾ از این قبیل است ﴿أُبری الاٰکمه والأبرص﴾ از این قبیل است و آن بیانی که از نهج البلاغه خواندیم از همین قبیل است اینها سنخ قدرت است انسانی که دارای روح طاهر است وزان بسم الله الرحمن الرحیم او وزان کن ذات اقدس اله است که بسم الله من العبد بمنزلة الکن من الربّ خدا میفرماید کن میشود فیکون خلیفة او هم میگوید بسم الله الرحمن الرحیم یک مردهای زنده میشود این قدرت اثر دارد سنخ معجزههای عملی، سنخ قدرت است که با اراده انجام میشود اینطور نیست که به داوود سلام الله علیه بگویند شما چه درسی خواندی که حالا آهن را نرم میکنی اینطور نیست مثل اینکه به انسان بگویند شما چه کار میکنید این موم را نرم میکنید خوب موم تابع آدم است خوب هر کسی موم دستش باشد خمیر دستش باشد بخواهد این خمیر را جابجا کند موم را جابجا کند میتواند دیگر، این آهن در دست او مثل موم است ﴿و ألنّا له الحدید﴾ اینها از سنخ علم نیست فتحصّل که معجزات علمی مرزش جداست معجزات عملی مرزش جداست یک, آن علوم در شش جهت با آنهایی که ما یاد میگیریم فرق دارد دو, قابل نقل و انتقال است سه, چیزهایی که یاد گرفتند میتوانند حالا آن مراحل عالیه که مال خودشان است مراحل نازله را یاد ما بدهند چه اینکه یادمان دادند ﴿لتبین للناس مانزّل إلیهم﴾ هست ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ هست و مانند آن، اینها را انبیا یادمان دادند اولیا یادمان دادند این که یادمان دادند میشود علم حصولی و ذهنی و امثال ذلک، آن که خوشان دارند میشود شهودی و علم معصومانه و مانند آن، مرز علم کاملاً از مرز معجزه جداست معجزه از سنخ قدرت است انسان وقتی که مقتدر شد میتواند کار انجام بدهد دیگر نمیگوید چطوری شما بار را بلند میکنید خوب من خواستم بلند کردم دیگر این سنخ علم نیست توجیه علمی برای اینکه کسی دست خودش را حرکت بدهد ندارد اما توجیه علمی برای اینکه دست چطور حرکت میکند بله این توجیه علمی دارد اما توجیه علمی که انسان یاد بگیرد و کنار بنشیند و دست ما را حرکت بدهد اینطور نیست اما کسی که ولیّ الله شد دست دیگری را هم میتواند حرکت بدهد بدن دیگری را هم میتواند حرکت بدهد به دلیل اینکه مرده را هم میتواند زنده کند آن دست فلج را میتواند درمان بکند حالا گاهی دست میزند گاهی دعا میکند گاهی با یک اراده فلج را درمان میکند ابرص و اکمه را درمان میکند اینها به آن سنخها برمیگردد پس بالاخره به طهارت روح وابسته است و مانند آن، اما حالا اگر کسی این سؤال خیلی مربوط به بحثهای روز ما نیست اگر شخص مؤمنی در اثر ظلم مستمر ظالم ستمگری یا دشمن ایمانش ضعیف بشود خوب مسئول کیست؟ مسئول همه مردم هستند مسئول جامعه اسلامی است مسئول حکومت اسلامی است و اگر او خودش در فراگیری علوم توحید غفلت کرده است خوب خود او مسئول است اگر کسی او را عالم نکرد چون «لأنّ العلم قبل الجهل» این روایت نورانی را مرحوم کلینی در باب فضل علم نقل کرده است که ذات اقدس اله هرگز از جهّال تعهد نگرفته که عالم بشوند مگر اینکه از علما قبلاً تعهد گرفته که جهّال را عالم بکنند «لأنّ العلم قبل الجهل» اگر تعلّم احکام واجب است تعلیم احکام هم واجب است اگر «أطلبوا العلم ولو بالصین»، علّموا العلم ولو بالصین حالا اگر هجرت لازم است اینچنین هم هست حالا اگر چینیها نمیتواند بیایند اینجا خوب طلاّب قم که میتواند برود چین برای او واجب است که برود چین، اینطور نیست که «أُطلبوا العلم ولو بالصین» اما علّموا العلم ولو بالصین نباشد که فرمود «لأنّ العلم قبل الجهل» و ذات اقدس اله هرگز از جهّال تعهد نگرفته که عالم بشوند مگر اینکه در رتبهٴ قبل از علما تعهد گرفته است که اینها را عالم بکنند این همه زحمتهای رایگان را مشایخ ما برای ما کشیدند تا چیزی به ما یاد بدهند و این علومی که الآن به این حوزهها رسیده است به برکت تلاشهای رایگان علمای قبلی است آن روزها که این حرفها نبوده است که حالا کسی شهریه بگیرد معمولاً از راه اوقاف و نذورات و اینها اداره میشدند مسئلهٴ شهریه و اینها در سالهای اخیر یعنی متأخران اینها را تنظیم کردند به هر تقدیر این خلوص بود و اگر سؤال این است اگر کسی شخص مؤمن باشد ظلم مستمر ببیند و ایمانش ضعیف بشود این مسئولش کیست؟ البته هم جامعه مسئول است البته اگر او تقصیر کرده در فراگیری اعتقادات توحیدی، خودش مسئول است اگر دیگران وسائل را فراهم نکردند آنها هم مسئولند و همچنین در مشکلات فقر و امثال ذلک، آنهم ممکن است برای یک مطالبی که در این سؤالها بوده در نوبتهای بعد ذکر بشود.
والحمد لله رب العالمین
توحید منشأ همه برکات است و شرک منشأ همه محرومیتها و خسران است
طبع عمومی انسان چنین است که در حال آسایش و رفاه، غافل است و در حال نقمت و عذاب، به یاد خدا است
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
از آن جهت که توحید منشأ همه برکات است و شرک منشأ همه محرومیتها و خسران است و این گاهی در عقیده، گاهی در اخلاق، گاهی در اعمال ظهور میکند در این آیهٴ ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ یونس به این مطلبی که دامنگیر خیلی ها ست پرداخته است فرمودند: طبع انسان اینچنین است مشرکان هم از این جهت از آن طبع عمومی برخوردارند و آن اینکه در حال آسایش و رفاه غافلند در حال نقمت و عذاب به یاد خدا هستند و آنجا متعهد میشوند و سوگند یاد میکنند که اگر خداوند آنها را از عذاب نجات داد موحدانه زندگی کنند بعد از دریافت نجات به عهدشان وفا نمیکنند باز به شرک و ظلم میپردازند این اختصاصی به مشرکان و امثال ذلک ندارد طبع انسان اینگونه است در بسیاری از آیات اینچنین آمده است که إذا مسّ الناس أو مسّ الانسان و مانند آن چنان که آیاتی هم که قبلاً خواندیم اختصاصی به مشرک نداشت فرمود انسان اینطور است که اگر یک وقتی مشکلی به او رسید ﴿و إذا مسّ الإنسان الضّر دعانا لجنبه قاعداً أو قائماً﴾ آیهٴ 12 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس بنابراین، یک دردی است دامنگیر همه ولی مشرکان گذشته از اینکه مبتلا به معاصی اخلاقی و عملی هستند مبتلا به معصیت اعتقادی هم هستند آن آلودگی شرک در اینها هست محور اصلی این گونه از آیات آن تطهیر آلودگی از شرک است وگرنه آن مسائل اخلاقی و عملی جهت مشترک دارد.
سؤال جواب: کدام صفت؟ این نقص خود اوست این کمال خواهی از طرف خداست این غفلت و سهو و نسیان و فرصت طلبی و اینها نقصی است که در اثر سوء رفتار خودش بدست آورده، آن ترس نقشش این است که غبار روبی میکند انسان که ترسید به یک حقیقتی آشنا میشود معنای ترس این است که یک دشمن و خطری در راه میرسد یک, انسان قدرت دفاع ندارد دو, میترسد سه, منشأ ترس این است اگر کسی بگوید ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ به خودش متکی است وقتی به دریا افتاد میبیند کاری از او ساخته نیست ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ کاری از او ساخته نیست میگوید ﴿ٰامنتُ أنّه لا إله إلاّ الّذی ٰامنت به بنو اسرائیل﴾ به او گفته میشود ﴿ءآلئٰن وقد عصیت من قبل﴾ آنهایی که به قبیله و مالشان و مانند آن تکیه میکردند ﴿یحسب أنّ ماله أخلده﴾ دیدند که نه ﴿هلک عنّی سلطانیه﴾ مالشان رفته سلطنت و قدرتشان رفته، خطر در راه است یک, قدرت دفاع ندارند دو, میترسند، این ترس، صادق است ترس کاذب نیست بجایی تکیه میکنند که آن تکیه گاه هم آن مشکل را بداند و هم بتواند حل کند و هم اهل سخا و جود و کرم باشد، این سه خصوصیت را داشته باشد و آن خداست در حال خطر و خوف این غبارها زدوده میشود آنها که فکر میکردند که خودشان مشکل را حل میکنند دیدند که ﴿هلک عنّی سلطانیه﴾ آنهایی که فکر میکردند مسائل مالی، مشکلشان را حل میکند ﴿یحسب أن ماله أخلده﴾ میبینند نشد آنهایی که فکر میکردند قبیله و قوم و عشیره و جاه مشکل آنها را حل میکنند میبینند ﴿یوم یفّر المرء من أخیه ٭ و أُمّه و أبیه﴾ در چنین حالی انسان به آن تکیه گاه اصیل تکیه میکند این است که میگویند خوف از بهترین نعمتهاست ﴿و لمن خاف مقام ربّه جنتان﴾ اگر کسی این حالت در او ملکه شود میشود ﴿لمن خاف مقام ربّه جنتان﴾ با ﴿وأمّا من خاف مقام ربّه …﴾ چون هر لحظه خطر در پیش است یک, و خودمان که قدرت دفاع نداریم دو, از دیگری که مثل ماست کاری ساخته نیست سه, تنها تکیه گاهی که میتواند مشکل ما را حل کند خداست چهار, این حال اگر ملکه شود میشود ﴿وامّا من خاف مقام ربّه ونهی النفس عن الهوی﴾ و انسان راحت است اگر چنین خوفی پیدا شد آنوقت خدا، امنیت را تضمین میکند میفرماید ﴿ألا إنّ أولیاء الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ این جمله خبریه است ولی به داعی انشاء گفته شده یعنی شما دیگر نترسید شما آمدید در حصن من، این قلعه، قلعة من است و خود من دژبان این قلعهام و اولیاء الهی که «ولایة علی بن ابی طالب حصنی» اینها هم خلفای من هستند و آنها هم به اذن من دژبانند اینجا، جای امنی است و هیچ آسیبی به اینها نمیرسد.
فرمود طبع انسان این است برخی از آنهایی که شاکرانه زندگی میکنند مشتاقانه زندگی میکنند در حال رفاه لذت بیشتری دارند و بیشتر حق شناسی دارند ما برای اینکه هر دو گروه را بیازماییم و هر انسانی را به هر دو سنخ بیازماییم بر اساس ﴿بلوناهم بالحسنات و السیئات﴾ یک ﴿نبلوکم بالشر و الخیر فتنة﴾ دو, طبق این آیات گاهی با توانگری، گاهی با تهی دستی، گاهی با سلامت و گاهی با مرض امتحان میکنیم اگر انسان در امتحان پیروز شد هم در آن حال امتحان و هم بعد از امتحان این ﴿طوبی لهم و حسن مآب﴾ و اما اگر نه یک ایمان مقطعی داشت بعد وقتی که برگشت این مشکل میبیند دوباره همان وضع پیش میآید دیگر فرصت امان نسیت بنابراین، اختصاصی به مشرکین ندارد گرچه برخی از آیات دربارهٴ مشرکان است اما آیهٴ 12 که خوانده شد و نیز آیهٴ 20 و 21 که یک مقداری خوانده شد و یک مقدار مشغول خواندن هستیم اینها ناظر به اصل انسان است ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ آیه قبل بود آیهٴ فعلی این است که ﴿هو الذی یسیّرکم فی البرّ و البحر حتّی إذا کنتم فی الفلک﴾ دیگر مخصوص مشرکین نیست کلمة فلک هم مفرد استعمال شده است هم جمع، در اینجا جمع است به قرینة و جرین بهم فرمود سفر دریایی اینچنین است امن و رفاه در برّ یا بحر به عنایت الهی است ﴿و جرین بهم بریح طیّبة﴾ بادی که اینها را بدرقه کند که اینها برابر باد حرکت کنند هم معتدل باشد هم موافق و هماهنگ اینها باشد اینها خوشحالند فرح اختصاصی به باطل ندارد در حق نیز اطلاق میشود و اگر در جایی منظور فرح باطل باشد دارد ﴿تفرحون فی الأرض بغیر الحق﴾ اما مرح ظاهراً همان نشاط باطل است دیگر مرح ظاهراً در قرآن مقید نشده بغیر الحق، فرح است که بغیرالحق مقید میشود چون فرح دو قسم است ﴿و یومئذٍ یفرح المؤمنون﴾ فرح هم در حق است هم در باطل، اما مرح فقط در باطل است چون فرح هم در حق است هم در باطل آنجایی که باطل مراد است مقید میکند اینجا یک نشاط محمودی است یک مسافری است که نسیم مناسبی میوزد در جهت موافق اینها. کشتی حرکت میکند و جای نشاط هم هست فرحی است صحیح اما ﴿جائتها ریح عاصف و جائهم الموج من کلّ مکان﴾ یک باد تندی به صورت طوفان میوزد و آبهای دریا را از هر طرف حرکت میدهد اینها هم احساس خطر از هر طرف میکنند درچنین حالتی ﴿دعوا الله مخلصین له الدین﴾ نه دعوا الله مخلصین له بلکه مخلصین له الدین نه تنها در آن دعوت و دعا خالصند و اگر موقع نماز هم باشد یا موقع عبادتهای دیگر هم باشد مخلص است در آن مقطع یک دین خالصی دارد تنها در آن نیایش و دعا مخلص نیستند نه مخلصین له الدعا، مخلصین له الدین، آن دین فطریشان مخلصاً ظهور میکند و این اخلاصشان هم بصورت واقعی است و قرآن هم رویش صحه گذاشته است مخلصین له الدین بعد هم سوگند یاد میکند که این لام، لام قسم است ﴿لئن أنجیتنا﴾ با خدای خود دعا و مناجات دارند که از این وهله اگر ما را نجات دهی ﴿لنکوننّ من الشاکرین﴾ ما سپاسگزاریم معنای شکر هم این است که نعمتهایی که به ما دادی ما در راه تو صرف میکنیم و شیطان هم از راه کفران نعمت تهدید کرده است گفت ﴿ولاتجد أکثرهم شاکرین﴾ آنهایی که نعمت را بجا صرف نمیکنند کفران نعمت میکنند.
سؤال: جواب: بله آن کسی که در دریاست غیر از دعا وسیلهای ندارد اما اینکه در خشکی است چهار تا کمک هم باید بکند چهارتا نیرو هم باید بفرستد چهار تا سلاح هم باید بفرستد چهار تا اطلاعات هم باید بفرستد یک عدهای رفتند روی آن تپه و تل و سید الشهداء سلام الله علیه را دیدند و اشک هم میریختند حضرت سید الشهدا فرمود این چه اشکی است خوب بیاید کمک بکنید دعای فلسطینی همان است که هم انتفاضه است هم دعاست دیگران دعا میکنند چهارتا کمک هم باید بکنند اما این دعای محض دربارهٴ دریا زدهها و کشتیزدهها و قحطی سال زدهها آنها «لا یملک الاّ الدّعا» اما شمایی که ﴿و أعدوّا لهم ما استطعتم من قوّة ومن رباط الخیل ترهبون به عدّو الله و عدوّکم وٰاخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمنهم﴾ این را هم باید آماده کرد الآن این همه مسلمانها اینها اگر یک مختصری میجنبیدند این درست میشد الآن دنیا یعنی این شش میلیارد بشری که روی زمین زندگی میکنند مانند شش نفر است در یک دهکده، خوب 160 کشور جهان هم زمان هم صدا یک مطلبی را گفتند مگر قبلاً یک چنین کاری ممکن بود اینها دارای دینهای مختلف، مرامهای مختلف و مذهبهای مختلف آیینهای مختلف، ملیتهای مختلف یکی شرق دور یکی غرب دور یکی خاور میانه یکی باختر میانه اما بالاخره باهم جمع شدند گفتند ما جنگ آدم کشی را نمیخواهیم این ممکن است این ارتباطات است و برخورد است میشود این کار را کرد منتها حالا زمامدارها اینطور میاندیشند مگر اینها توانستند 160 کشور را یک روز بشورانند نمیتوانند اینها را دربارهٴ فلسطینی های مظلوم بشورانند آدمی که هم میتواند ادعا بکند هم میتواند سلاح بدهد فقط دعا کند چنین دعایی مستجاب نیست دیگر کم نبودند کسانی که در کربلا هم گریه میکردند هم دعا میکردند آنجا جای گریه نبود گریه را خوب بچه حضرت میکنند دیگر شما جایتان جای رزم و عنایت و کمک است. به هر تقدیر
فرمود اینها حرفشان این بود ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ اگر کسی این حالت اضطرار در او پیدا شد این مستجاب الدعوة است یک انسان موحد، مستجاب الدعوة است ذات اقدس اله وعده داد، وعده او هم تخلف پذیر نیست او ﴿إنّ الله لا یخلف المیعاد﴾ ﴿لن یخلف الله وعده﴾ و مانند آن منتهی مشکل این است که کسی مضطر نیست در آن بحث دیروز، این روایت نورانی را هم وجود مبارک سید الشهدا وصیت کرده هم وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه هم وجود مبارک امام باقر(ع) که بالاخره گرچه همه اقسام ظلم بد است اما آن مردمی که هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند به او ظلم نکنید برای اینکه او وقتی گفت یا الله درست گفت برای اینکه او به هیچ جا تکیه نمیکند دیگری بالاخره یا میگوید من شکایت میکنم یا بعد جبران میکنم یا تشفّی میکنم یا انتقام میگیرم ضمناً دعا هم میکند آن دعا خالص نیست آیهٴ 62 سورهٴ مبارکهٴ نمل این است ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء﴾ این دعا احیاناً خب آثار و برکات فراوانی دارد اما معنی اش این نیست که انسان أمّن یجیب بخواند معنایش این است که مضطر شود ما حالا خیال میکنیم اگر کسی پنج بار أمّن یجیب خواند مشکلش حل میشود معنایش این است که مضطر شو نه أمّن یجیب بخوان مضطر به کی میگویند؟ به آن موحد خالص میگویند یعنی باور کند که کاری از او ساخته نیست و این حال یک برکتی است و مضطر حقیقی که میگویند وجود مبارک ولیّ عصر است همین است چون او میداند که تنها کسی که کار از او ساخته است خداست این یک امری جدی است که غیر از خدا از هیچ کسی کار ساخته نیست و ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام همه وسائل هستند خدا فرمود اینها وسیلهاند وسیله معنایش این است ذات اقدس اله باید بخواهد دیگر ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکف السوء﴾ این أمّن مرکب است از أم و من این أم، أم منقطعه است أم منقطعه مفید معنای بل است أم من، أم استفهامیه کار أو و امّا و مانند این را میکند اما أم منقطعه مطلب را از گذشته منقطع میکند به آینده مطلب جدید ارائه میکند بمعنای بل است یعنی آنها خدا نیستند أم یعنی بل، بل خدا کسی است که بتواند مشکلی را حل کند بتواند مشکل مضطر را بالقول المطلق حل کند أمّن یعنی بل خدا کسی است که جواب مضطر را بدهد اینهایی که در ایستگاه میر مشکل پیدا کردند در عمق دریا مشکل پیدا کردند که گاهی نمیتوانند بگویند مشکل ما چیست بر فرض هم بتوانند بگویند کسی نیست که حرف آنها را گوش کند بر فرض هم گوش بدهد قدرت آن را ندارد آنکه از تخوم بحار الی اعماق السّماء در همه جا ﴿هو معکم أین ما کنتم﴾ حضور داشته باشد حرف همه را بداند راز همه را بداند حاجات همه را بداند و بتواند حل کند و جود و سخا داشته باشد او خداست یعنی علمش، نامتناهی است قدرتش هم نامتناهی است جود و سخایش هم نامتناهی است أم من یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء او خداست ﴿أمّن یملک السمع والأبصار﴾ او خداست ﴿أمّن جعل الأرض قراراً﴾ او خداست همه اینها أم منقطعه است پس معنای این آیه، این نیست که کسی مشکل پیدا کرد این آیه را بخواند یکبار که حالت اضطرار دست بدهد بگوید یا الله کافی است مگر وجود مبارک یونس ده بار صد بار یا هزار بار آن ذکر یونسیه را خوانده ﴿لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین﴾ اگر کسی واقعاً آن حال را پیدا کرد این حال با اجابت همراه است ﴿أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الأرض أءاله مع الله قلیلاً ما تذکّرون﴾ در بخشهای دیگر فرمود به اینکه این خطر است حالا اصل کلی این شد ﴿إذا مسّ الانسان الضر دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ چه خبر دریایی چه صحرایی، چه هوایی، چه ارضی دربارهٴ خصوص مشرکان جداگانه این آیات را ذکر میکند آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت این است ﴿فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلمّا نحّاهم إلی البرّ إذا هم یشرکون ٭ لیکفروا بما اتیناهم ولیتمتّعوا فسوف یعلمون﴾ چه اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ روم هم باز به این اصل کلی اشاره شده که انسان طبعاً اینطور است که اگر خطری به او برسد میگوید یا الله و اگر این خطر برطرف شده است به حال عادی برمیگردد آیهٴ ٣٦ ﴿و إذا اذقنا الناس رحمةً فرحوا بها و إن تصبهم سیئة بما قدّمت أیدیهم إذا هم یقنطون﴾ ولی آیهٴ 33 سورهٴ روم این است که ﴿وإذا مسّ الناس ضرٌّ دعوا ربّهم منیبین إلیه ثمّ إذا أذاقهم منه رحمةً إذا فریق منهم بربّهم یشرکون﴾ البته یک عده موحدانه میمانند و یک عده به حالت شرک برمیگردند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ لقمان آیهٴ ٣٢ به بعد هم به این صورت است ﴿وإذا غشیهم موح کالظّلل دعوا الله مخلصین له الدین فلمّا نجّاهم إلی البرّ فمنهم مقتصد وما یجحد بٰایاتنا إلاّ کلّ ختّارٍ کفورٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ فصلت هم به این صورت بیان شده آیهٴ 49 به بعد ﴿لایسئم الإنسان من دعاء الخیر وإن مسّه الشرّ فیؤس قنوط ٭ ولئن أذقناه رحمةً منّا من بعد ضرّاء مسّته لیقولنّ هذا لی وما أظنّ السّاعة قآئمةً…﴾ بعد فرمود ﴿وإذ أنعمنا علی الإنسان أعرض ونا بجانبه وإذا مسّه الشرّ فذو دعاءٍ عریضٍ﴾ پس طبع انسان این است و مشرکان هم برابر همین طبع هستند منتها آنهایی که مشرک نیستند در مسائل اخلاقی و عملی گرفتاری دارند آنهایی که مشرک هستند گذشته از آلودگی اخلاقی و عملی، آلودگی اعتقادی هم دارند و این حالت برای آن است که اینها غبار روبی شوند و رنگ زدوده شود و به آن حالت اصلی برگردند در بخشی از آیات که قبلاً هم گذشت فرمود اینها چرا وقتی که یک خطری به آنها رسید فوراً تضرع نمیکنند ناله نمیکنند به حالت استکانه در نمیآیند این تشویق به تضرع نشان میدهد که اگر یک کسی مشکلی پیدا کرده است متضرع بشود ناله بکند این محمود است به جاست چیز بدی نیست کار خوبی است منتها این را باید ادامه بدهد در برخی از آیات اینها را ترغیب میکند که چرا وقتی حادثهای پیش آمد شما استکانه ندارید آیهٴ 76 سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون این است که ﴿ولقد أخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربّهم وما یتضرّعون﴾ ما اینها را تنبیه کردیم یک قدری فشار آوردیم بلکه برگردند بگویند یا الله ولی نکردند این کار را، این تضرع و ناله چیز خوبی است چرا این کار را نکردند وقتی دیدیم حالا این لیاقت را اینها ندارند این مشکل را بر طرف کردیم آنها را به انواع نعمت متنعم کردیم وقتی به نعمت اینها مأنوس شدند و سرگرم شدند دفعتاً اینها را در نعمت گرفتیم و لقد أخذناهم آیهٴ ٧٦ و 77 سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون ﴿و لقد أخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربّهم و ما یتضرّعون﴾ اینها مستکیناً باید تضرع میکردند ولی نکردند ﴿حتّی إذا فتحنا علیهم باباً ذا عذابٍ شدیدٍ﴾ آنوقت آنها نعمتها را به اینها میدهیم وقتی که غرق نعمت شدند اینها را در عذاب میگیریم اینها مبلساند سرگردانند. (إذاهم فیه مبلسون﴾
سؤال: جواب: بله زیادة المبانی تدلّ علی زیادة المعانی، مثل قادر و مقتدر، مقتدر، قدرتمندتر از قادر است اما بعضی از سؤالهایی که مربوط به بحثهای قبل بود اینکه معجزه، طهارت روح میطلبد و از سنخ علم نیست اشاره شد که معجزه های علمی خب معلوم است علم غیبی که انبیاء و اولیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام دارند این از سنخ علم است که آنها بحثش جداست اما اینها معجزه ای که انجام میدهند مثل اینکه آهنی را نرم میکنند یا آن معجزهای که از نهج البلاغه خوانده شد یک درختی را با ریشه از جا میکنند دو نیم میکنند دوباره به حال اوّل برمیگردانند یا طیّ الارضی دارند یا مردهای را زنده میکنند و مانند آن، این به طهارت روح و قدرت آن ولیّ خدا برمیگردد از سنخ علم نیست از سنخ قدرت است آنها مطالبی را که عالم میشوند از راه علم غیب به جایی میرسند که در آنجا شیطان حضور ندارد یک, مقام، مقام اخلاص است این دو, علمشان هم شهودی است سه, در هر سه مرحله تلقی و ضبط و ابلاغ و املا معصومند شش, اینها بحثش گذشت. حالا که اینها عالم شدند این علم خودشان را میتوانند به دیگران هم یاد بدهند ﴿و یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ منتهی آن علم غیب است این علم درسی است این علم وراثه است آن علم دراسه است آن علم معصومانه است این علم مشوب است آن علم شهودی است این علم حصولی است ولی بالاخره این آیات را یاد مردم میدهند که معنای توحید این است وحی این است نبوت این است بهشت و جهنّم این است صراط مستقیم این است این تعلیم ﴿أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزّل إلیهم﴾ اینها راه علمی دارد و مردم هم عالم میشوند اما معجزه راه علمی ندارد مثلاً هیچ پیغمبری علیه الصلاة و علیهم السلام نمیگوید که من چه کار کنم تا مرده زنده شود تا آنها یاد بگیرند این از سنخ علم نیست این از سنخ قدرت است در آن بحث صبح هم اینها را به یک مناسبتی داشتیم مثلاً ما دو سنخ کار داریم یک سنخ کارهای علمی داریم فکر میکنیم چیزی را میفهمیم میگوییم و مینویسیم دیگران هم یاد میگیرند یک سنخ کارهایی داریم عملی، دستمان را حرکت میدهیم پایمان را حرکت میدهیم این بدن ما که هفتاد هشتاد کیلو است این را جابجا میکنیم خب میشود کسی از ما سؤال بکند که شما چطور دستتان را حرکت میدهید با چه فرمولی دستتان را حرکت میدهید این تحریک دست به ارادهٴ انسان است، انسان اراده میکند دست در اختیار اوست این از سنخ قدرت است نه از سنخ علم، اگر کسی ولیّ خدا شد حالا یا امام است یا پیغمبر علیهم الصّلاة علیهم السلام به اندازهٴ شعاع نبوتش یا رسالتش یا خلافتش یا ولایتش حالا قلّ او کَثُرَ تا شعاع رسالتش کجا باشد به اندازهٴ شعاع رسالتش آن منطقه به منزله بدن اوست هر جا که مأموریت اوست او اگر ﴿وأرسلناه إلی مائة ألف أو یزیدون﴾ در آن منطقه، کل آن منطقهای که شعاع رسالت اوست همه موجودات آن منطقه به منزله تن این ولیّ الله است آدم، وقتی اراده کرد خوب دستش را حرکت میدهد مگر اینها که بدنشان صد و سی کیلوست این را پرت میکنند در پرش یا غیر پرش یا میدان دو یک صد و پنجاه کیلو دیگر را هم بلند میکنند جابجا میکنند اینها به ارادهٴ روح است اینها که علم نیست بگویند شما چطوری این دیس را بلند میکنی یا وزنه را بلند میکنی این قدرت است نه علم، آن کسی که پیغمبر است برای اثبات نبوتش، آن کسی که امام است برای اثبات امامتش علیهم الصّلاة علیهم السلام تا شعاع امامت، نبوت و ولایت، آنها قدرت دارند به اذن خدا معجزات بیاورند وقتی لازم بود که آن محدوده به منزله بدن اینهاست لذا ﴿ألنّا له الحدید﴾ در آن هست ﴿أنا ٰاتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک﴾ …جزو شعاع معجزه وجود مبارک حضرت سلیمان سلام الله علیه است ﴿أُحیی الموتی﴾ از این قبیل است ﴿أُبری الاٰکمه والأبرص﴾ از این قبیل است و آن بیانی که از نهج البلاغه خواندیم از همین قبیل است اینها سنخ قدرت است انسانی که دارای روح طاهر است وزان بسم الله الرحمن الرحیم او وزان کن ذات اقدس اله است که بسم الله من العبد بمنزلة الکن من الربّ خدا میفرماید کن میشود فیکون خلیفة او هم میگوید بسم الله الرحمن الرحیم یک مردهای زنده میشود این قدرت اثر دارد سنخ معجزههای عملی، سنخ قدرت است که با اراده انجام میشود اینطور نیست که به داوود سلام الله علیه بگویند شما چه درسی خواندی که حالا آهن را نرم میکنی اینطور نیست مثل اینکه به انسان بگویند شما چه کار میکنید این موم را نرم میکنید خوب موم تابع آدم است خوب هر کسی موم دستش باشد خمیر دستش باشد بخواهد این خمیر را جابجا کند موم را جابجا کند میتواند دیگر، این آهن در دست او مثل موم است ﴿و ألنّا له الحدید﴾ اینها از سنخ علم نیست فتحصّل که معجزات علمی مرزش جداست معجزات عملی مرزش جداست یک, آن علوم در شش جهت با آنهایی که ما یاد میگیریم فرق دارد دو, قابل نقل و انتقال است سه, چیزهایی که یاد گرفتند میتوانند حالا آن مراحل عالیه که مال خودشان است مراحل نازله را یاد ما بدهند چه اینکه یادمان دادند ﴿لتبین للناس مانزّل إلیهم﴾ هست ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ هست و مانند آن، اینها را انبیا یادمان دادند اولیا یادمان دادند این که یادمان دادند میشود علم حصولی و ذهنی و امثال ذلک، آن که خوشان دارند میشود شهودی و علم معصومانه و مانند آن، مرز علم کاملاً از مرز معجزه جداست معجزه از سنخ قدرت است انسان وقتی که مقتدر شد میتواند کار انجام بدهد دیگر نمیگوید چطوری شما بار را بلند میکنید خوب من خواستم بلند کردم دیگر این سنخ علم نیست توجیه علمی برای اینکه کسی دست خودش را حرکت بدهد ندارد اما توجیه علمی برای اینکه دست چطور حرکت میکند بله این توجیه علمی دارد اما توجیه علمی که انسان یاد بگیرد و کنار بنشیند و دست ما را حرکت بدهد اینطور نیست اما کسی که ولیّ الله شد دست دیگری را هم میتواند حرکت بدهد بدن دیگری را هم میتواند حرکت بدهد به دلیل اینکه مرده را هم میتواند زنده کند آن دست فلج را میتواند درمان بکند حالا گاهی دست میزند گاهی دعا میکند گاهی با یک اراده فلج را درمان میکند ابرص و اکمه را درمان میکند اینها به آن سنخها برمیگردد پس بالاخره به طهارت روح وابسته است و مانند آن، اما حالا اگر کسی این سؤال خیلی مربوط به بحثهای روز ما نیست اگر شخص مؤمنی در اثر ظلم مستمر ظالم ستمگری یا دشمن ایمانش ضعیف بشود خوب مسئول کیست؟ مسئول همه مردم هستند مسئول جامعه اسلامی است مسئول حکومت اسلامی است و اگر او خودش در فراگیری علوم توحید غفلت کرده است خوب خود او مسئول است اگر کسی او را عالم نکرد چون «لأنّ العلم قبل الجهل» این روایت نورانی را مرحوم کلینی در باب فضل علم نقل کرده است که ذات اقدس اله هرگز از جهّال تعهد نگرفته که عالم بشوند مگر اینکه از علما قبلاً تعهد گرفته که جهّال را عالم بکنند «لأنّ العلم قبل الجهل» اگر تعلّم احکام واجب است تعلیم احکام هم واجب است اگر «أطلبوا العلم ولو بالصین»، علّموا العلم ولو بالصین حالا اگر هجرت لازم است اینچنین هم هست حالا اگر چینیها نمیتواند بیایند اینجا خوب طلاّب قم که میتواند برود چین برای او واجب است که برود چین، اینطور نیست که «أُطلبوا العلم ولو بالصین» اما علّموا العلم ولو بالصین نباشد که فرمود «لأنّ العلم قبل الجهل» و ذات اقدس اله هرگز از جهّال تعهد نگرفته که عالم بشوند مگر اینکه در رتبهٴ قبل از علما تعهد گرفته است که اینها را عالم بکنند این همه زحمتهای رایگان را مشایخ ما برای ما کشیدند تا چیزی به ما یاد بدهند و این علومی که الآن به این حوزهها رسیده است به برکت تلاشهای رایگان علمای قبلی است آن روزها که این حرفها نبوده است که حالا کسی شهریه بگیرد معمولاً از راه اوقاف و نذورات و اینها اداره میشدند مسئلهٴ شهریه و اینها در سالهای اخیر یعنی متأخران اینها را تنظیم کردند به هر تقدیر این خلوص بود و اگر سؤال این است اگر کسی شخص مؤمن باشد ظلم مستمر ببیند و ایمانش ضعیف بشود این مسئولش کیست؟ البته هم جامعه مسئول است البته اگر او تقصیر کرده در فراگیری اعتقادات توحیدی، خودش مسئول است اگر دیگران وسائل را فراهم نکردند آنها هم مسئولند و همچنین در مشکلات فقر و امثال ذلک، آنهم ممکن است برای یک مطالبی که در این سؤالها بوده در نوبتهای بعد ذکر بشود.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است