display result search
منو
تفسیر آیات 22 تا 24 سوره انفال

تفسیر آیات 22 تا 24 سوره انفال

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 24 سوره انفال":

حسنات و خیرات هم من الله است هم عند الله و شرور فقط من عند الله است نه من الله
جهنم جز جزای اعمال و کیفر تلخ تباهی چیز دیگر نیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾

در جریان پیدایش شرور در عالم به مناسبت آیات گوناگونی که در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن بود بحث مبسوطی به عمل آمد که شرور گرچه من عند الله است ولی من الله نیست حسنات و خیرات هم من الله است هم عند الله و شرور فقط من عند الله است نه من الله ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ آنجا که فرمود: ﴿قُلْ کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ بعد فرمود در عین حال که ﴿کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی هم حسنات هم سیئات لکن حسنات هم من عند الله است هم من الله ولی سیئات گرچه من عند الله است ولی من الله نیست مسئله جهنم و نوع عذابها همه اینها من عند الله است ولی من الله نیست چون جهنم جز جزای اعمال و کیفر تلخ تباهی چیز دیگر نیست اینها بحث مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن گذشت اما آیه محل بحث یعنی ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ که عرض شد نه تنها از غرر آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال است بلکه از غرر آیات قرآن کریم هم هست حیات آن مبدأ هماهنگ کننده علم و قدرت است برخی از موجودها کار انجام می‌دهند فعال هستند ولی کارشان عالمانه نیست به استناد علم و معرفت نیست آن موجودی که کارش به استناد معرفت است یعنی هم می‌فهمد هم کار می‌کند و هم علمش در سامان‌دهی کار سهم مؤثری دارد و هم کارش از علم برنامه می‌گیرد با حفظ این عناوین چهارگانه حیات می‌گیرد در حقیقت پس حیات غیر از علم است حیات غیر از قدرت است حیات غیر از مجموع علم و قدرت است حیات آن مبدأ هماهنگ کننده علم و قدرت است کون الشیء بحیث قدرته و یفعل این منشأ انتزاع حیات است این مطلب اول هرجا علم و قدرت و فعالیت عالمانه کامل‌تر بود حیات کاملتر است هر جا ضعیف بود حیات ضعیف است و هکذا از ضعیف و اضعف تا قوی و اقوی این هم یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی به انسانهای زنده که از حیات حیوانی برخوردارند می‌فرمایند استجابت دعوت خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حیات بخش است معلوم می‌شود که این استجابت هم حیات فعلی را سامان می‌دهد و سازمان‌دهی می‌‌کند و هم حیات برتر را به عنوان حیات نوین عطا می‌کند یعنی انسان به جایی می‌رسد که یک علم جدیدتری نصیبش می‌شود و یک کار بهتری انجام می‌دهد آن کار بهتر از این معرفت برنامه می‌گیرد و این معرفت در سایه‌افکنی و اشراف بر آن کار سهم مؤثری دارد آن حیات حیاتی است که ذات اقدس الهی برای مؤمنین مقرر کرده است برای فرشتگان مقرر کرده است برای بهشتیان مشخص کرده است و مانند آن چیزهایی را که آنها می‌فهمند و دیگران نمی‌فهمند چیزهایی که آنها انجام می‌دهند و دیگران انجام نمی‌دهند معلوم می‌شود که یک حیات برتری است پس حیات عامل هماهنگ کننده معرفت و عمل است این کلمه استجابت از عجیبوا قویتر است از مواردی است که به معنای طلب جواب نیست بلکه از جاهایی است که زیادی مبانی تدل علی زیادی معانی از این قبیل است که این الف و سین و طاش برای تأکید و تأیید و تقویت مطلب است یعنی اجابت قویتر نظیر ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ نظیر ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ و مانند آن یعنی اجابت کامل بکنید آماده باشید پذیرا باشید با رغبت و سبقت و سرعت اجابت کنید ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ البته این کلمه استجابت اگر درباره ذات اقدس الهی به کار برود نظیر اینکه ﴿اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ﴾ چون با قرینه همراه است به این معنا نیست لکن وقتی به تشنه می‌گویند اگر شما را به کوثر دعوت کردند یعنی ﴿اسْتَجیبُوا﴾ یعنی با سرعت و سبقت جواب بدهید برای اینکه حیات شما در این کار تأمین است پس اگر این استجابت به ذات اقدس الهی اسناد داده شد آن معنای ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ را ندارد ولی اگر به انسانها اسناد داده شد در برابر امر الهی این معنا را تأیید می‌کند.
مطلب بعدی آن است که آن سخنی که درباره ابی سعید و همچنین سعید ابن معلی نقل شده است درباره ابی بن کعب هم آمده که ابی بن کعب می‌گوید که من در منزلم مشغول نماز بودم فنادانی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر من را صدا زد و من تأخیر کردم نمازم تمام شد بعد رفتم به حضور حضرت و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به من فرمود وقتی من ندا کردم چرا نیامدی من عرض کردم مشغول خواندن نماز بودم فرمود مگر نشنیدی که خدا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ از اینکه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند به این آیه استشهاد کردند معلوم می‌شود آن جریان بعد از نزول این آیه بود این آیه در مدینه نازل شد آن هم در مدینه این حادثه اتفاق افتاد دیگر غرض آن است که این آیه‌ای که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ نازل شده است که حضرت به آن استدلال کرد دیگر یک بحثی را وقتی که نماز واجب موسع است وقتی که واجب فوری دیگری بیاید خب می‌شود به وسیله آن اهم این مهم را ترک کرد اگر یک اهمی مزاحم مهم بود خب انسان مهم را ترک می‌کند بعد می‌خواند المنار نقل می‌کند که یک اختلاف فتوایی بین اهل سنت هست که آیا این اجابت کردن دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث بطلان نماز است منتها چون قطع صلاة حرام است معذور است این نماز را می‌شکند اجابت می‌کند دوباره می‌آید نمازش را می‌خواند یا نه مبطل صلاة نیست موالات اجزاء و ارکان نماز که واجب است این موالات در حالت اجابت دعوت پیغمبر از وجوب می‌افتد پس نماز باطل نیست مبطلی انجام نشده موالات به هم خورده حالا مسئله استکبار و امثال ذلک راه خاص خودش را دارد ولی اجابت پیغمبر موالات را از بین برده اگر مبطل دیگری بیاید نظیر کلام عمدی استکبار و مانند آن حساب خاص خودش را دارد این بحث را ایشان طرح می‌کنند که خود علمای سنت شافعیه اینها این اختلاف نظر بر آنها هست که آیا اجابت دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبطل صلاة است منتها لعذرٍ آدم نماز را برای حفظ نجات یک کسی قطع می‌کند دوباره نمازش را شروع می‌کند یا نه مبطل موالات است و موالات در این حال ساقط شده است نه اصل صلاة باطل شده است البته ظاهرش این است که وقتی انسان جواب می‌دهد یک حرفی می‌زند دیگر مگر آن حرف آیات قرآنی باشد یا ذکر باشد که هم ذکر باشد و هم یک آیه باشد و هم جواب لکن اگر حرف عادی بود یا مثلاً استدبار بود و مانند آن نماز را باطل می‌کند عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ این دعا چون به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمی‌گردد و حرف لام هم تکرار شده است ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ این شامل سه قسم از دعوتها خواهد شد قسم اول دعوت قرآنی است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با کلمات قرآنی که کلام الله است مردم را دعوت می‌کند این در حقیقت بازگشتش به دعوة الله است البته آنها هم صورتی دارند و هم باطنی نماز هم صورتی دارد هم باطن نماز باطنش عمود دین است انسان که نمی‌تواند ستون دین را بدون دستور دین کنار بگذارد باید دین دستور بدهد حالا اگر چنانچه این امر را استدلال کردند به اینکه مفید فوریت است حالا ما اگر گفتیم امر فوریت نیست فراخی جایز است و تأخیر جایز است خب انسان نماز را قطع می‌کند بعد فرمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را و همچنین اهل بیت (علیهم السلام) که اینها نور واجبند اجابت می‌کند و معصیت هم نکرده است آنها از این قصه استدلال کردند که آن‌طوری که جناب فخر رازی نقل می‌کند برخی استدلال کردند که امر مفید فور است برای اینکه ابی بن کعب بعد از نماز رفته حضور پیغمبر یا ابی سعید معلی یا سعید بن معلی بعد از خواندن نماز رفته حضور پیغمبر اجابت کرده است منتها با اعتراض پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراه شد که شما چرا همان وقت که من دعوت کردم نیامدید از اینجا خواستند استدلال کنند که امر مفید فور است البته این استدلال تام نیست برای اینکه آنجا محفوف به قرینه است و قضیة فی واقعه و یک قضیه شخصیه است قضیة فی واقعه است ظاهراً محفوف به قرینه است از یک قضیه خاص و قضیه خارجی که نمی‌شود استدلال کرد که شاید آنجا با قرینه همراه بود به هر تقدیر اگر چنانچه امر مفید فوریت نبود کما هو الحق و قرینه هم او را همراهی نکرد خب اجابت می‌شود ولو بعد از نماز نماز هم که عمود دین است منتها از اینکه خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقلها فرمود چرا اجابت نکردید معلوم می‌شود که آنجا قرینه خاص بر فوریت بود و ابطال صلاة برای انجام امر اهم جایز است حالا کسی در مسجد نماز می‌خواند در وسعت وقت دید مسجد به وسیله رئاب خون دماغ شدن کسی خونی شد دیوار مسجد کف مسجد خب نماز را قطع می‌کند اگر همانجا بدون قطع نماز تطهیر مسجد ممکن نیست مسجد را تطهیر می‌کند بعد نمازش را می‌خواند یا دید بچه‌ای دارد غرق می‌شود می‌سوزد و مانند آن خطری متوجه شده است خب نماز را قطع می‌کند این بچه را نجات می‌دهد بعد نمازش را می‌خواند اینها روی ادله شرعی که تجویز شده است آمده در همین جا استجیبوا لله مرحوم فیض هم روایت نقل می‌کند به ولایت علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) سیادت کنید این هم درست است که بیان احد المصادیق است چه اینکه هست در جهاد هم درست نیست اگر روایتی درباره جهاد آمده یا سیاق آیات مربوط به جهاد است آن هم احد المصادیق است بالأخره کل ما دعا الیه الرسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و من هو بمنزلته و معصوم اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) باید اجابت بشود این تکرار لام هم نقش تعیین کننده دارد فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ لذا این لامی که تکرار شده است سه قسم را در برمی‌گیرد قسم اول که دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لسان قرآن باشد این در حقیقت بازگشتش به استجابت خداست قسم دوم دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس احادیث قدسی و مانند آن باشد که فرض النبی و فرض الله هر دو حکم خدایند مثلاً گفتند آن دو رکعت اول در نمازهای چهار رکعتی فرض الله است و دو رکعت دوم فرض النبی است و فرض النبی به اذن الهی است به تاویل الهی است من عند نفسه که نیست این قسم دوم که مربوط به احکام است قسم سوم مربوط به مسائل اجرائیات است و مسائل ولایی است مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن جریان جنگ عصامه را فرمانده لشگر کرد بعد از فتح مکه دو نفر را یکی مسئول مسائل اجتماعی سیاسی مکه کرد یکی هم مسئول مسائل علمی و فرهنگی مکه کرد خب اینها ابلاغات و احکام ولایی است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام می‌دهد هر سه قسم را آیه شامل می‌شود برای اینکه کلمه لام که تکرار شده است این تکرار حرف لام می‌تواند همه اینها را زیر پوشش بگیرد ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن جهت که رسول الله است دارای شخصیت حقیقی است حقوقی است و رسالت آن هم خاتم رسالتهاست و هرگز از بین نمی‌رود همیشه حی است رسالت او هم حی لا یموت است لذا استجابت دعوت پیغمبر چه در زمان حیات چه در زمان رحلت او یکسان واجب است برای اینکه آنچه که از آن حضرت رسیده است به نام فرض النبی یا به نام دستورات اسلامی بالأخره همه اینها جزء احکام خداست و جزء دعوتهای پیغمبر است که باید اطاعت کنیم.
مطلب بعدی آن است که اینها در مقام ثبوت حق است اما در مقام اثبات کجا پیغمبر دعوت کرد کجا پیغمبر دعوت نکرد اینجا چند تا بحث است بحث اول اینکه آنجا که امر قطعی است جزء محکمات اسلام است جزء متواترات است اصول مسلم اسلام است یا جزء محکمات کتاب و سنت است خب آن مما دعا الیه الرسول است که استجابت او واجب است در فروع جزئی که زیر مجموعه آن اصول است خب به حسب اختلاف اجتهاد مجتهدان فرق می‌کند اگر کسی روشمندانه اجتهاد کرد یعنی مبادی اجتهاد و منابع اجتهاد را دارا بود و مجتهداً وارد استنباط مسائل الهی شد به یک حکمی رسید آن حکم که برابر اجتهاد خود او روشمندانه ثابت شده است این مما دعی الیه الرسول است و استجابت او واجب است بر خود او و بر مقلدین او اما او دیگر حق ندارد بر مجتهدان دیگر یا بر مقلدین مجتهدان دیگر تحمیل کند این در فروع جزئی که مورد اختلاف است البته این هم بسیار کم است شما مثلاً الآن می‌بینید بیش از ده هزار مسئله در این رساله شریف توضیح المسائل هست موارد اختلاف در همان زیرمجموعه جزئی و فروع جزئی است بسیار کم است در نماز احتیاط چطور در شکایت چطور آیا دو مرتبه شستن لازم است یا سه مرتبه شستن لازم است اما نه در خطوط کلی که اختلافی نیست در خطوط کلی فقه در خطوط کلی اخلاق در خطوط کلی حقوق اینجاها دیگر قرائتهای مختلف نیست اگر قرائتهای مختلف هست زیرمجموعه مثلاً شکیات و سهویات و آنجا نماز احتیاط را نشسته بخوانیم یا احتیاط ایستاده تسبیحات اربعه را سه بار بگوییم یا یک بار در ذکر رکوع و سجود اصلاً چه بگوییم کافی است یا چه بگوییم کافی نیست اینها زیرمجموعه است ولی خطوط کلی که به اصول برگردد یا به حقوق برگرد یا به اخلاق برگرد یا به فقه برگردد خب در بین خطوط کلی شما الآن می‌بینید حداقل این نیم قرن اخیر این پنجاه سال حداقل پنجاه مجتهد مسلم و مرجع شاخص در حوزه‌های علمیه قم و نجف و مشهد و اینها بود شما این رساله‌های عملیه این نیم قرن را ملاحظه بفرمایید قبلاً هم همین طور است آنها که فراغت دارند متون فقهی فقها را مطالعه کنند می‌بینند که در اصول در خطوط کلی فقه در خطوط کلی اخلاق در خطوط کلی حقوق اختلافی نیست در زیرمجموعه‌ها البته اختلاف هست برخی از اختلافها به همان آن دعاوی نفسانیه برمی‌گردد _معاذ الله_ وقتی به دواعی نفسانی برگشت اختلاف دیگر اوسع مما بین الارض و السماء است اگر خدای ناکرده اختلاف مطلب از نظر به ناظر رسید از آن به بعد دیگر مرزی بر آن اختلاف نیست ـ معاذ الله ـ قابل حد نیست آن سخنی که صاحب حدائق دارد در همان جلد هجده حدائق همین است می‌گوید که خدای ناکرده اگر به این صورت دربیاید گاهی می‌بینید که دو تا امام جمعه در یک شهر کمتر از یک فرسخ دو تا نماز جمعه اقامه می‌کنند این مسلمانهای بیچاره هم به هر دو نماز حاضر می‌شوند عده‌ای اینجا عده‌ای هم آنجا این نه برای آن است که کمتر از فرسخ را جایز بدانند کمتر از فرسخ جایز نیست فتوای هر دو این است منتها این او را تفسیق می‌کند او این را تفسیق می‌کند می‌گوید او که نماز جمعه نیست من دارم می‌خوانم و این را در جلد هجدهم بیان کرد خدای ناکرده اگر مطلب از اختلاف نظر به ناظر برسد آن وقت دیگر اختلاف اوسع مما بین الارض و السماء خواهد شد آنجاها هم همین طور است شما وقتی جلوتر می‌روید می‌بینید که آنها در آن عالم بالا هماهنگند اما حرف وقتی که به ... می‌رسد و به متعرف می‌رسد این اختلاف پیش می‌آید آنجا همان داستان معروف ابوسعید و بوعلی (رضوان الله علیه) است این شخص چقدر مؤدب است خدا می‌داند این ابن سینا خب این نامه‌ای می‌نویسد برای ابوسعید ابوالخیر بعد مصاحبه‌ای دارند مناظره‌ای دارند او راه عرفان را طی می‌کند این راه حکمت را طی می‌کند بعد از مناظره و گفتگو سؤال می‌کنند در مجلس شما چه گذشت ابوسعید می‌گوید هر چه را من می‌دیدم این کور با عصای استدلال آمده و از ابن سینا سؤال می‌کند ابوسعید را چگونه یافتی گفت هر چه را ما می‌فهمیم او می‌بیند آن بالاها اختلافی نیست وقتی به این متفلسف و متعرف می‌رسد همین مشکلات پیش می‌آید اگر خدای ناکرده به عمل و به هوی برسد اختلاف اوسع مما بین الارض و السماء است خب
پرسش: ...
پاسخ: البته اگر حاکم باشد حسابش دیگر از حاکم غیر از مجتهد است خب حرف دیگری که جناب مولف تفسیر المنار نقل می‌کند این است که دو تا حرف نقل می‌کند البته یکی‌اش خب حرف عادی است دیگری حرف باطلی است آنکه حرف عادی است این است که هیچ مجتهدی حق ندارد مجتهد دیگر را وادار بکند که برابر نظر او عمل بکند البته اگر مجتهدان روشمندانه اجتهاد کردند بله حق همین است لذا گفته که منصور عباسی بعد رشید عباسی پیشنهاد دادند به مالک که شما بیایید دیگران را وادار کنید که به کتابهای شما عمل بکنند حتی به موتع موتع مالک می‌گویند از آن متون اصلی است که مورد مواتات و موافقت بسیاری از علمای مدینه بود گفتند لااقل شما اجازه بدهید ما بگوییم مردم روی موتع شما توافق کنند و عمل کنند گفت نه مردم در اجتهاد آزادند بخواهند مرجع دیگر داشته باشند خب این حرف حرف خوبی است و شاید از علمای شیعه گرفته اما آن حرف ناصوابی که می‌گوید این است که می‌گوید که هیچ کدام از این مجتهدین حرفشان حرف آخر نیست مگر آن ائمه اولو الامر که منظورش همان آن جناب ابوحنیفه و امثال ذلک باشد خب این سخن ناصواب است شما باید ببرید تا سقف عصمت باید بگویید اهل بیت (علیهم السلام) آنکه معصوم است حرف آخر را می‌زند اما در غیر معصوم چرا ما بگوییم حرف آخر را اینها می‌زنند و شما مراجعه کردید مرحوم محقق قمی (رضوان الله علیه) در قوانین این را نقل می‌کند که چطور اینها توافق کردند بر حصر اجتهاد در این چهار مجتهد که گفت اینها متأسفانه راه در خانه اهل بیت (علیهم السلام) را بستند عدل قرآن که تعطیل شد خود قرآن وحده مردم را به عدل خودش که اهل بیت عترت طاهرین است دعوت می‌کرد آنها که این در خانه را بستند و توان آن را نداشتند که از خود قرآن همه احکام و حکم را استنباط کنند این یک، احادیثی هم که مربوط به احکام بود از طریق رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برسد به دستشان این محدود است دو، حدیث نویسی و نقل حدیث و اینها هم که مدتها تعطیل بود سه، این مجموعه اینها را وادار کرد به دو تا کار منفی یک کار اینکه اینها به قیاس رو آوردند یک کار اینکه در اجتهاد را بستند چون دیدند اگر چنانچه با قیاس به هر که اجازه بدهند دیگر مذهب از چهار تا به چهل تا و چهارصد تا می‌رسد لذا به همین چهار تا بسنده کردند گفتند از این به بعد ما اگر اجازه بدهیم خب دسترسی به قرآن که نداریم برای اینکه آیات احکام محدود است روایات هم که محدود است قیاس را هم که ما تجویز کردیم ترخیص کردیم خب با قیاس هر کسی صبح برخیزد مقایسه کند حکمی را با حکم دیگر چون قیاس همان تمثیل منطقی است و بیش از مظنه ره‌آوردی ندارد آن وقت نمی‌شود روی آن را گرفت که لذا گفتند مذهب همین چهار تاست و لاغیر بعدها یک مقداری در اجتهاد باز شد مرحوم آقای بروجردی (قدس سره) و سایر مراجع این را چیز کردند تا دار التقریر بین المذاهب در مصر یک مقداری فعالیت کرده و الان مجمع تقریر به برکت انقلاب دارد فعالیت می‌کند آنها کم کم در اجتهاد و باز بودن در اجتهاد کم کم نزدیک شدند غرض آن است که خب حالا آن چهار بزرگوار چرا حرف آخر را بزنند مگر معصومند خب خیلیها هستند که تحصیلش یا بهتر از آنهاست یا همتای آنهاست ولی وقتی به اهل عصمت می‌رسیم می‌بینیم اصلاً اینها کجا جزء تعبیر لطیف اینها وزرای عالم آفرینش‌اند آنها را که با افراد دیگر نمی‌سنجند آن بیان نورانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نهج البلاغه و سایر کلمات ائمه به این صورت آمده است خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یقاس بنا احد» و وجود مبارک حضرت امیر هم در نهج البلاغه اسم ظاهر این خاندان را می‌برد که ما در حرفهایمان با ضمیر یاد می‌کنیم که «لا یسوی و لا یقاس بهم احد» فرمود مبادا یک وقت خیال بکنید بگویید فارابی ابن سینا شیخ طوسی شیخ الرئیس و امام صادق اصلاً قابل قیاس نیست حواستان جمع باشد آخر کسی نمی‌آید ارض را با سماء بسنجد اینها رعیتند آنها وزرای الهی‌اند یک قدری جلوتر بروید این نکره در سیاق نفی مفید عموم است فرشته را هم نمی‌شود با این خاندان قیاس کرد حساب ملکوت و اهل بیت یک چیز دیگر است دیگران چیز دیگرند خب اگر به آنجا برسد به آن سقف برسد بله دیگر آنها حرف آخر را می‌زنند اما چرا حالا شافعی و مالک و ابی حنیفه و احمد حنبل حرف آخر را بزنند این سخن جناب المنار ناصواب است خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا﴾ وقتی مطلب مهم شد با اینکه مصدر به آن ندا بود فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا﴾ بدانید که ﴿أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ سرّ اصرار اینکه مقام منطقه ممنوعه مشخص بشود و منطقه الفراغ مشخص بشود در آیه ١٧ همین سورهٴ مبارکهٴ انفال که قبلاً گذشت یعنی ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ اینجاها ظاهر می‌شود در مسئله معرفت مقام ذات را بحث کردند مقام صفات ذات که عین ذات است بحث کردند هر مرحله‌ای که رسیدند به عنوان معرفت با اعتراف او را تکمیل کردند گفتند «ما عرفناک حق معرفتک» عاجزاً برگشتند گفتند این سهم ماست یک مختصر شناختیم به طور غیر متناهی نمی‌شناسیم و اعتراف می‌کنیم برمی‌گردیم دیگر از آن به بعد منطقه منطقه ممنوعه است اما ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ و همچنین ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ منطقه الفراغ است اینجا با فعل خدا کار داریم با ظهور خدا کار داریم حالا دست حکیم باز است زبان عارف باز است فعل خدا ممکن الوجود است وقتی فعل خدا ممکن الوجود شد آنگاه انسان زیارت جامعه را به خوبی می‌فهمد و باور دارد «بکم فتحنا بکم یفتهم بکم کذا بکم ینزل الغیب» همه اینها فعل خداست فعل خدا ممکن الوجود است خب چطور یک فرشته می‌تواند مجرای فتح باشد مجرای خلقت باشد مجرای رزق باشد مجرای نزول برکات باران و غیر باران باشد بالاتر از فرشته نباشد اینها مقام فعل خداست وقتی مقام فعل شد بدانید که ذات اقدس الهی بین شما و شما فاصله است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ قلب ما آن حقیقت ماست ما که ماورای قلب نداریم که اینها در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن گذشت که ذات اقدس الهی اول می‌فرماید به اینکه اگر شما اهل دعا و نیایشید بدانید خدا نزدیک است ﴿إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی﴾ فرمود من به شما نزدیکم در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع فرمود که شما که الآن در بالین محتضر هستید و وضع او را می‌بینید وقتی این روح او دارد بدن او را رها می‌کند ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ﴾ ما به این محتضر از شماها نزدیکتریم ولی نمی‌بینید آن کسی الان دارو را در یک قاشق ریخته دارد در حلق این محتضر می‌ریزد خداست به این محتضر از این پرستار نزدیکتر است این دو مرحله در سوره اینها قابل فهم است ولو نمی‌بینیم ولی می‌شود فهمید در سورهٴ مبارکهٴ قاف فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾ ما از آن وریدی که عامل حیات اوست رگ حیات اوست به او نزدیکتریم اینها را می‌شود فهمید گرچه نمی‌بینیم این سه قسم گذشت اما قسم چهارم این آیه است فرمود ما نه تنها به شما از رگ گردن شما نزدیکتریم به شما از خود شما نزدیکتریم یعنی چه این اصلاً تصور بشود یعنی چه چون ما اگر حقیقت ما همان قلب ماست همان روح ماست که «اصل المرء لبه» ما بین ما و خود ما آیا چیزی فاصله هست یا نه خلأ هست یا نه اگر بین ما و ما فاصله نباشد جا برای این نیست که حالا خدا حائل بشود یا غیر خدا اول باید این ثابت بشود که ما صمدیم یا اجوفیم برهان عقلی می‌گوید ما صمد نیستیم آن روایت نورانی که مرحوم کلینی نقل می‌کند که انسان اجوف معتملٌ تأیید می‌کند انسان که صمد نیست درون‌پر نیست مصمد نیست صمد نیست تو پر نیست اجوف است پس اگر اجوف شد جای این است که غیر در آنجا راه پیدا کند نه تنها ما کل ماسوی الله غیر صمدند فرشته به خودش نزدیکتر از خدا به فرشته است؟ _معاذ الله_ آیا فرض دارد که در یک مرتبه خدا حضور نداشته باشد یک شیئی در آنجا حضور داشته باشد تا ما بگوییم آن شیء به خودش از خدا اقرب است پس خدا بکل شیء محیط نشد همه این حرفها را داریم در منطقه الفراغ طرح می‌کنیم یعنی مقام سوم یعنی در مقام ظهور برای اینکه آن ضابطه قبلی گذشت که اگر ما حالا جوشن کبیر را دادند دست ما یا قرآن را به سر گرفتیم آیه‌ای را داریم بررسی می‌کنیم یک قضیه‌ای است که موضوع قضیه الله است محمول قضیه حیلوله الله حائلٌ با این محمول می‌فهمیم که در آن دو منطقه بحث نیست چون تمام قضایا این است که موضوع با محمول متحد است یک، محور اتحاد را محمول معین می‌کند نه موضوع دو، آن مثالی که در روزهای قبل گفته شد این بود که ما وقتی می‌گوییم زیدٌ ناطقٌ اینها با هم متحدند اما در مقام ذات وقتی می‌گوییم زیدٌ عالمٌ این موضوع و محمول با هم متحدند اما نه در مقام ذات بلکه در مقام وصف وقتی در بخش سوم گفتیم زیدٌ قائمٌ موضوع و محمول متحدند اما نه در مقام ذات و نه در مقام وصف بلکه در مقام فعل تمام موضوعها با محمولهای خودشان متحدند این یک مطلب، اما عامل تعیین محور اتحاد محمول قضیه است نه موضوع قضیه این دو، حالا اگر به زیارت جوشن کبیر می‌رفتیم می‌فهمیم کجاها با کجاها در چه محوری متحد است اگر سخن از هو العلیم است هو الحی است هو القدیر است می‌فهمیم محور اتحاد ذات است اگر سخن از قابض و باسط و ... و رازق و امثال ذلک است می‌فهمیم محور اتحاد فعل است فعل خارج از ذات است می‌شود ممکن اگر شد ممکن دست حکیم و عارف باز است ظهور او بین ما و ما فاصله است یعنی قبل از اینکه ما بفهمیم چه فهمیدیم او می‌فهمد اگر گفته شد بین شما و قلب شما ظهور خدا فاصله است ما تا سری بزنیم به دل ما ببینیم چه در دل ما گذشت او می‌فهمد الان یک خاطره‌ای در قلب ما خطور کرده است آیا ما قبل از خدا می‌فهمیم چه در دل ما گذشت یا خدا می‌فهمد یا با هم می‌فهمیم نه می‌توان _معاذ الله_ گفت ما قبل از اینکه خدا بفهمد می‌فهمیم در قلب ما چه گذشت نه می‌توان گفت ما و خدا در عرض هم می‌فهمیم در قلب ما چه گذشت بلکه عقلاً و نقلاً باید این‌چنین باور کنیم قبل از اینکه ما بفهمیم در دل ما چه گذشت خدا می‌فهمد چون او نزدیکتر است بین ما و قلب ما ظهور او فاصله است بین دل ما و ما ظهور او فاصله است پس ظهور ظهور الهی که همه کمالات را داراست در مقام فعل او زودتر از ما می‌فهمد در دل ما چه گذشت خود ما هم بخواهیم سری بزنیم باز همین طور است هرچه جلوتر می‌رویم می‌بینیم فیض خدا جلوتر است او بکل شیء محیط است گر بکل شیء محیط است بالا و پایین و صدر و ساقه همه شیء را او دارد بعد هم یک قدری که جلوتر می‌رویم می‌بینیم چیزی برای دل نمی‌ماند شما حالا دل را ارباً اربا بکنید به میلیاردها سلول و ذره تقسیم بکنید ببینید این وضع همچنان کشش دارد آنوقت است که انسان می‌گوید به صحرا بنگرم تو را می‌بینم به دریا بنگرم تو را می‌بینم چیزی تهش نمی‌ماند به نام زید هرچه هست ظهور خداست آنوقت هیچ مشکلی هم ندارد که جناب بابا طاهر می‌گوید به صحرا می‌نگرد این است دریا بنگرد این است چرا برای اینکه در منطقه الفراغ داریم بحث می‌کنیم نه در منطقه ممنوعه ذات الهی رأساً با اعتراف ما عرفناک ممنوع است اوصاف ذاتی هم به شرح ایضاً با ظهور او داریم کار می‌کنیم ظهور او یعنی آیات او اینکه فرمود: ﴿أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ خب حالا تولی چطور تولیه چطور آنجا ﴿فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است یا نه می‌بینیم آنجا هم ﴿فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است آن وقت انسان غرق در فیض خداست و ظهور خداست و نمی‌داند چه می‌کند ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ و بعد هم بدانید در بخشهای دیگر هم مشابه این را ذکر کرده گاهی می‌فرماید ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ این یک مرحله است فرمود آنچه که در دل شما می‌گذرد خدا می‌داند بر حذر باشید ولی الان می‌فرماید قبل از اینکه شما بدانید او می‌فهمد آن کریمه که فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ آن طلیعه امر است اما این حرف نهایی است خب پس بنابراین هیچ راهی برای اینکه انسان احساس غیبت بکند ندارد دائماً در مشهد و در محضر ذات اقدس الهی است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ حالا روایات فراوان در بخش فعل این را توضیح می‌دهد که خدا حائل است نمی‌گذارد مثلاً کسی خدای ناکرده خلاف بکند اگر چنانچه مؤمن هست نمی‌گذارد تباهی برود اگر عمداً به طرف تباهی می‌رفت دیگر توفیقی عطا نمی‌کند به طرف خیر برود و مانند آن. «و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی