- 532
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 26 تا 29 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 29 سوره اسراء"
رعایت احترام پدر و مادر و مانند آن هم در مکه نازل شد هم در مدینه
اقتصاد ستون فقرات جامعه است که قیام یک امت به استقلال اقتصادی آنهاست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً ﴿27﴾ وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً ﴿28﴾ وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴿29﴾
بعد از جریان احترام به والدین در کنار مسئلهٴ توحید جریان رعایت مسائل خانوادگی، ارحام، اقربا و مانند آن را مطرح فرمود این مطلب جزء خطوط کلی اسلام است لذا اختصاصی به حوزه مسلمانها ندارد این مطلب هم در مکه نازل شد که بسیاری از احکام فرعی هنوز نیامده نظیر حج، نظیر روزه و مانند آن و هم در مدینه نازل شد این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که مکّی است آیات مشتمل بر عقوق ذویالقربیٰ را به همراه دارد.
سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد این در مدینه نازل شد که آنجا فرمود: ﴿وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی﴾ جریان رسیدگی به امور ارحام هم در مکه نازل شد هم در مدینه و در فضایی که بسیاری از افراد مسلمان بستگان آنها مشرک بودن هم این نازل شد نظیر آنچه که درباره پدر و مادر مشرک که ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ نازل شد این هم از همان قبیل است جوانی اسلام آورد و پدر و مادر او مشرک بودند اصرار کردند که دست از دین بردار، آمد خدمت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جریان را عرضه داشت آیه نازل شد که پدر و مادر اگر مشرکاند گرچه مسائل دنیایی و مصاحبت حَسَن محفوظ است اما درباره مسائل اعتقادی آنها حقّ دخالت ندارند ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اما ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ این با اینکه پدر مشرک است، مادر مشرک است مسائل دنیایی آنها را تأمین کنی، نیاز آنها را تأمین کنید، مسکن آنها، هزینهٴ آنها، لباس آنها، خوراک آنها رفتار حَسن داشته باشید.
این مسئله یعنی رعایت احترام پدر و مادر و مانند آن هم در مکه نازل شد هم در مدینه، هم در خانوادههای اسلامی هم در خانوادههای غیراسلامی. به دنبال احترامگذاری به پدر و مادر جریان ایتای ذیالقربیٰ هم مطرح فرمود، فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ روایات مسئله را هم ملاحظه فرمودید بسیاری از این روایات را مرحوم فیض در وافی نقل کرد، بخشی از این روایات را مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمع نقل کرد، مرحوم فیض و دیگران مدّعیاند که این روایات مستفیض است این ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ درباره اِیتای فدک و ایتای فدک به وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است و وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هم این آیه را در شام قرائت فرمودند بر خودشان تطبیق کردند این روایات همه اینها معتبر و مستند باشد با اطلاق سازگار است برای اینکه اینها تطبیق فرمودند آن آیاتی که مخصوص اینهاست بله، ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ این دیگر مخصوص آنهاست، اما ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ این اطلاقش محفوظ است همه افراد را شامل میشود و امر است به اینکه شما به ارحامتان برسید، به ذیالقربایتان برسید و مانند آن منتها مصداق کاملش درباره اهلبیت(علیهم السلام) است.
مطلب دیگر اینکه صدقه دادن اگر نسبت به یک مستمند باشد «مُست» یعنی حاجت «مُسْتمند» نه مُستَمَند، «مُستْمند» یعنی حاجتمند، یعنی نیازمند اگر کسی به یک مستمند چیزی داد خب فقط ثواب صدقه را میبرد، اگر به یک عالِم مستمند، زاهدِ مستمند، مؤمنِ مستمند یا ارحام مستمند چیزی داد این دوتا ثواب دارد اگر به یک سیّد مستمند عطا کرد این هم دو فضیلت دارد، دو ثواب دارد اگر حقوق اهلبیت(علیهم السلام) را اعطا کرد هم ایتای ذیالقرباست هم اجر آنها را ادا کرده است.
بنابراین گاهی یک اجر دارد، گاهی دو اجر دارد، گاهی اجور متعدّد و متراکم دارد مربوط به آن گیرنده است چه اینکه دهنده مالش طیّب و طاهر باشد از یک سو، با اخلاص باشد از سوی دیگر اینها هم اجرهای مضاعف دارد ولی جامعش اصل فضیلت و امر رُجحان است که فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ و در بحث دیروز هم ملاحظه فرمودید آنجایی که واجب است یا مستحب است آن را باید فقه معیّن کند که کجا ایتا واجب است و کجا ایتا مستحب.
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ و تبذیر هم نکنید برای اینکه تبذیر کار شیطان است تبذیر گاهی مربوط به اِعطا و انفاق و امثال ذلک است گاهی نه، مصرفِ غیرمعقول است بعضی از این آقایان مفسّرین میگویند اینکه این کسانی که سیگار میکِشند این تدخین این هم یک صِنف تبذیر است ولو این از سنخ اعطا نیست این صرف مال است این بذرافشانی بیجاست این مال را بیجا بذر میکند در شورهزار صرف میکند روی سنگ میریزد، خب روی سنگ که گندم سبز نمیشود اگر کسی روی سنگ و امثال سنگ بذرافشانی کرد میگویند «بَذّر» یعنی این بذرش را هدر داده این کسی که مال را درباره کشیدن سیگار و امثال سیگار مصرف میکند میگویند «بَذَّر» بنابراین تبذیر اختصاصی به مسئله انفاق ندارد که کسی انفاق میکند انفاقش یا اسراف است یا تبذیر یا غیرهما نه، هر گونه صرف مالی و هزینهکردنی این یا اسراف است یا تبذیر است یا حدّ وسط ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ملاحظه فرمودید مسکین به آدمهایی میگویند که دیگر اهل سکون و زمینگیرند بالأخره قدرت حرکت ندارند چه اینکه نیازمند را هم اگر گفتند فقیر برای اینکه ستون فقرات او شکسته است وگرنه فقیر که به معنی گِدا نیست فقیر به معنی ندار نیست فقیر یعنی کسی که فقرات او شکسته است و چون انسانِ بیمار قدرت ایستادگی نه ایستادن، قدرت ایستادگی ندارد یک، این فقدان ایستادگی شبیه فقدان ایستادن شد دو، لذا آدم ندار را میگویند فقیر از بس گفتند که کلمهٴ فقیر الآن معنای رایجش همان آدم ندار است وگرنه از نظر فقهاللغه که فقر به معنی نداری نیست فقدان است که آدم چیزی را ندارد بله، اما فقیر به معنی «کَسَرت ظهرات فقره» این را میگویند فقیر.
خب، تعبیر لطیف قرآنی هم این است که ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ یعنی شما اگر بخواهید قیام داشته باشید، مقاومت داشته باشید، ایستادگی، ایستادگی داشته باشید باید وضع مالیتان خوب باشد مال، اقتصاد ستون فقرات جامعه است که قیام یک امت به استقلال اقتصادی آنهاست یک ملّت وابسته که قدرت قیام ندارد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آنجا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود که فرمود این مال چون به وسیلهٴ این مال شما قیام دارید قیامتان و مقاومتتان به وسیلهٴ این مال است بیجا صرف نکنید آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ قیام ملّتی به وسیله داشتن آنهاست دیگر اینکه میبینید فوراً دست به تحریم اقتصادی میزنند میبینند اینها قدرت قیام ندارند اگر ملّتی مستقل باشد در استقلال خودکفا باشد که تحریم در او اثری نمیگذارد که این بیان قرآن کریم است ملّتی وقتی میتواند روی پای خود بایستد که دستش به جیب و کیف خودش باشد نه چشمش به کیف و جیب دیگران این برای ملت است و اگر کسی نداشت ستون فقراتِ او شکسته است چون ستون فقران او شکسته از این جهت به او میگویند فقیر این فقهاللغه را که عُرف رعایت نکرده مکرّر آدم ندار را گفته فقیر که حالا آدم خیال میکند فقیر یعنی ندار.
خب، فرمود مسکین، مسکین هم همین طور است کسی که بالأخره قدرت حرکت ندارد این دیگر زمینگیر است این را میگویند مسکین تعبیر لطیف سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» و مانند آن که در بحث دیروز اشاره شد میفرماید اینها ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾اند یعنی اینها خاکیاند فقط روی زمین گرفتارند یک آدم زمینگیرشده را میگویند ﴿أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ یعنی گرفتار تراب است، خاکی است دیگر نمیتواند بلند شود لباسهایش را بتکاند که گاهی ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ میگویند، گاهی ﴿قِیَاماً﴾ میگویند، گاهی ﴿مِسْکِینَ﴾ میگویند تا روشن بشود که فقهاللغهٴ این بحثها از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود.
در این قسمت فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾، ﴿وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ هم خب معلوم است یعنی راه، مسلّط بر او شد این راهمانده است واماندهٴ در راه است قدرت رفتن ندارد این مجبور است تحت سلطنتِ راه به سر ببرد نمیتواند راه را طی کند، راه را دور بزند راه، او را طی میکند راه، او را دور میزند این مانده این را میگویند ابنالسبیل. فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ اما در هیچ مطلب تبذیر نکن گرچه قدر مُتیَقّن در مقام تخاطب اینجا راجع به ایتاست اما اطلاق حرمت تبذیر همه موارد را شامل میشود پس آن بزرگواری که گفته سیگار کشیدن تبذیر است بیراهه نرفته اینکه از سنخ ایتا نیست این صرف مال است، هزینه کردن بیجاست ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾.
اما یک وقت آدم امکان مالی ندارد یا امکان مالی دارد ولی «بما هو اُولیٰ» مشغول است سائلی آمده کمک میخواهد فرمود اولاً اعراض نکنید از ذیالقربیٰ، از مسکین، از ابنالسبیل اما اگر یک وقت ضرورتی وادار کرده که شما ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ﴾ یعنی از این گروهی که ما گفتیم ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ حالا اگر اعراض کردید اعراضتان هم معنادار است آن چیست؟ ﴿ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ﴾ امکان مالی ندارید، نمیتوانید نیازی را برطرف کنید، خودتان هم درصدد تحصیل مئونه و هزینه خودتان هستید به دنبال کسب رضای الهی هستید بالأخره یک امر مهمّی شما را مشغول کرده که نپردازید به مسئله ایتای ذیالقربیٰ و مسکین و ابنالسبیل این اعراضتان نظیر اعراض عن الجاهلین نباشد اعراض از جاهلین با بیاعتنایی و تحقیر همراه است که فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ آن کسی که هر چه میخواهی بفهمانی نمیفهمد و حاضر نیست گوش بدهد سرانجام ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ آن یک نحوه اعراض است یک نحوه اعراضی است از مستمندان و مسکین و یتیم و فقیر و امثال ذلک که این را به صورت شرط ذکر کرد آن را به صورت جزم ذکر کرد در آنجا فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ اما اینجا فرمود اگر یک وقت نداشتی و نتوانستی نیاز یک مستمند را برطرف کنی اعراض کردی اعراضت باید اینچنین باشد ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ﴾ پس اعراضت باید بهجا باشد نباید بیجا نباشد چون او را ما فرستادیم این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه را که مکرّر ملاحظه فرمودید این روایت نورانی که حضرت در نهجالبلاغه دارد فرمود که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» یعنی نیازمندی که آمد درِ خانهٴ شما خدا او را فرستاده البته در بعضی از روایات ما دارد که اگر این نیازمندها واقعاً راست بگویند و واقعاً محتاج باشند و در خانهشان چیزی نباشد و کسی به دادِ اینها نرسد که «لهلک الأغنیاء» «لولا الفقراء لهلک الأغنیاء» فرمود خوبیاش این است که خیلی از اینها دروغ میگویند یا بعضی از اینها دروغ میگویند اگر خدای ناکرده همه اینها راست بگویند ممکن نیست اغنیا سر آسوده را داشته باشند این در روایات ماست «لولا الفقراء لهلک الأغنیاء» حالا اگر خدای ناکرده راست گفت آن وقت چه چیزی درمیآید.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» این را خدا فرستاده درِ خانهٴ شما اینچنین نیست که کلّ نظام را دیگری دارد اداره میکند و فقط آسمان و زمین را خدا آفریده که، خیر ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بود که قبلاً خوانده شد فرمود آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است که ﴿وَکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ اینها هم از نظر قانون اساسی است اینها اصول کلی است جزء محکمات است که اگر ما در مطلبی شکّ کردیم به این عموم یا به این اطلاق باید تمسّک بکنیم که هر چیزی برابر با نظم و هندسه خاص آفریده شد و مهندسش هم ذات اقدس الهی است در بعضی از شروح اصول کافی این روایتی که ذات اقدس الهی را مهندس معرفی کرده است آمده این مهندس هم مستحضرید که عربی نیست معرّب است هندسه معرّب اندزه، مخفّف اندازه است اصلش عربی نیست این اندازه شده اَندزه، بعد شده هندسه، بعد شده مهندس حالا ما میگوییم هَندس، یهندسُ، مهندساً اینچنین نیست که حالا این عربیالاصل باشد این مهندس یعنی کسی که بر اساس هندسه، بر اساس اندزه، بر اساس اندازه کار میکند فرمود: ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ هیچ چیزی نیست در عالم مگر اینکه بر اساس هندسه و معیار و نظم خاصّ خودش را دارد در اینگونه از موارد هم فرمود اگر فقیری ندارد ما او را فرستادیم بالأخره قلب او متوجّه درِ خانه شما شد دیگر چون «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» است تو هم باید رسولالله را گرامی بداری اگر داری که میدهی که ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ اگر نداری، ﴿اما السائل فلا تنهر﴾ نه تنها ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ بلکه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ این شده سه بخش.
پس اگر داریم حتماً ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ نداریم، نَهرش نکنیم، نرنجانیم ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» است، خب حالا نرنجاندن کافی است یا جذب و مهربانی و عاطفه لازم است؟ فرمود صِرف نرنجاندن کافی نیست جذب و عاطفه لازم است ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ با وعدهٴ خوب، با دعای خوب که خدا انشاءالله هم به ما بدهد، هم به شما بدهد، شما را بینیاز بکند طوری که او راضی برگردد این هم از بیانات نورانی حضرت امیر است از ائمه دیگر(علیهم السلام) هم نقل شده است که شما که با مال نمیتوانید مشکلات جامعه را حل کنید «إنّکم لن تسعوا تسطع الناس بأموالکم فسعوهم بأخلاقکم» مال که آن وسعت را ندارد که مشکلات جامعه را حل کند لااقل با اخلاق مشکلات جامعه را حل کنید با مهربانی، با دعوت، با دعا، با امیدواری، با عذرخواهی مشکل جامعه را حل کنید «فسعوهم بأخلاقکم» این «فسعوهم بأخلاقکم» اینجاها ظهور کرده در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» بعد از اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ٭ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ فرمود: ﴿فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ٭ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ٭ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ آثار نعمت هم این است که در مسئلهٴ ایتای ذیالقربیٰ و مسکین وابنالسبیل ظهور بکند فرمود این هم یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه که نعمتی که خدا به شما داد آثارش را دیگران ببینند «ولیر علیک اثر ما أنعم الله به علیک» حالا یک لباس خوبی به شما داد خدا بپوش دیگران ببینند یک وضع خوبی به شما داد کاری را بکن که دیگران آثارش را هم ببینند «ولیر علیک» این نامهای بود که برای بعضی از اصحاب حضرت امیر مرقوم فرمودند، فرمودند این طور پیسکی که داری زندگی میکنی خب برای چیست خدا که به تو داد «ولیر علیک» یعنی حتماً دیگران آثار نعمت را ببینند حالا یا با بذل و بخشش است یا لااقل به رسیدگی وضع داخلی خودت است «ولیر علیک أثر ما انعم الله به علیک» به استناد همین کریمه ﴿أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ نه اینکه لساناً بگویی خدا این داد، این داد دستت باز باشد این تحدیث نعمت است بدنت آراسته باشد این تحدیث نعمت است اگر نعمتی خدا به تو داد، خب بالأخره هم خودت راحت باش هم جامعه را دریاب.
خب، نَهر و طرد سائل جایز نیست فرمود: ﴿وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ اما در اینجا بخش سوم مطرح است نه تنها طردشان نکن بلکه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ چون شما دستتان فعلاً باز نیست بسته است شما هم ابتغای رحمت الهی دارید منتظرید که رحمت خدا به شما برسد وضع مالی شما بهبود بشود که هم مشکل خودتان را حل کنید هم مشکل او را در چنین فضایی ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ نگذار او ناامید برگردد، رنجیده برگردد.
خب، حالا چون اسراف و تبذیر هر دو ممنوع است و «خیر الاُمور أوسطها» است فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ﴾ در مسئله انفال ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ فرمود نه آن طور بخیلانه و شحیحانه به سر ببر که دستبسته زندگی کنی چون آدمی که دست به جیب و کیف نیست بالأخره مثل آدم مغلولالید است دیگر کسی که بریز و بپاشش هم زیاد است این بسط تام دارد فرمود نه بسط تام، نه قبض تام ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ﴾ مثل آدمی که دستش به گردن بسته است به جیب و کیف نمیرسد اینچنین نباش یعنی بخیل و شحیح نباشد ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾ که هر چه داری از دستت بریزد این کار را هم نکن اگر این کار را کردی ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ با حسرت به سر میبری، خودت را ملامت میکنی، عقلای قوم هم تو را ملامت میکنند که چرا بریز و بپاش بیجا داشتی کسی که اسرافگر است فقر به انتظار اوست، خب این خانهنشین میشود این ولو راه هم برود ایستاده است، جامد است، ساکن است ایستاده هم باشد نشسته است فرمود ناچاری بنشینی اینکه قعود دارد در برابر آن قیام است وگرنه این قعودِ فیزیکی که مراد نیست، خب یک آدم اسرافگری که بریز و بپاشش زیاد شد الآن خودش حسرت میخورد این اگر راه هم برود و خودش را ملامت بکند این راهِ او حرکت نیست سکون است این ایستادن او قیام نیست قعود است فرمود: ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ هم خودت را ملامت میکنی هم دیگران ملامت میکنند، هم حسرت میبری و دیگران که چرا این کار را کردی.
پرسش:...
پاسخ: بله، این هم در بعضی از آن روزها گذشت شاید همین بحث بود دیگر در آنجا که گفته شد «خیر الاُمور اُوسطها» این یک مَثل رایج عرب هست که گاهی بعضی از اهلبیت(علیهم السلام) هم به این مَثَل تمسّک میکردند این را نمیشود یک روایت حساب آورد یک مَثل رایج بود که گاهی بر لبان مطهّر اینها هم جاری میشد که «خیر الاُمور اُوسطها» اما این «خیر الاُمور اُوسطها» این طور نیست که جمع محلاّ به «الف» و «لام» باشد و مفید عموم باشد یعنی در جمیع امور دو طرف دارد اوسطش خیر است این «خیر الاُمور اُوسطها» مربوط به مسائل اجرایی و عملی و آنجا که جای کار است که بالأخره انسان یک توان محدودی دارد و خسته میشود میگویند افراط بد است، تفریط بد است، تند بد است، کُند بد است و «خیر الاُمور اُوسطها».
اما در بخشهای معارف و یا در بخشهایی که انسان در هستهٴ مرکزی عدل قرار گرفته از آن به بعد «خیر الاُمور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» این «خیر الاُمور أکثرها» آنجاست حالا کسی آمده حوزه یا دانشگاه میخواهد درس بخواند بگوید همین مقدار سواد میانی بَس است یا «أقرأ وارق» در عالِم شدن، در حکیم شدن، در عارف شدن، در مفسّر شدن، در زاهد شدن، در عابد شدن «خیر الاُمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» این دعای کمیل همین است «وأقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک» این همین است اگر آدم در هستهٴ مرکزی عدل قرار گرفت که نمیگوید همین مقدار بَس است که اگر در راه نیست بخواهد راه بیاید باید بررسی کند که دو حاشیه جاده کجاست این جادههای خاکی کجاست جادهٴ وسط کجاست خودش را جاده خاکی آن طرف رها کند جاده خاکی این طرف رها کند پرتگاه دو طرف را بگذارد کنار «خیر الاُمور اُوسطها» حالا که آمده در اوسط این هستهٴ مرکزی را میگویند عدل، عادل است، اعدل است، اعدل من الأعدل است، اعدل من الاعدل من الاعدل است، تَقی است، اتقای از تقی است، اتقای از اتقاست، اتقای از اتقای از اتقاست «خیر الاُمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» وجود مبارک امام مجتبی در هستهٴ مرکزی عدل است این چون معصوم است میداند کجا بخشش خوب است کجا بخشش ماندنی است گاهی کلّ مال را میبخشد این جزء «خیر الاُمور أشدّها و أکثرها و أوفرها» است در جریان سورهٴ مبارکهٴ «انسان» هم که قبلاً اشاره شد ظاهراً در همین بحثها بود وجود مبارک حضرت امیر به صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) خب حالا آنها بالغه و رشیده بودند اما حَسنین که واجبالنفقه آنها بودند خب آدم روزی خودش را، سهم خودش را، سهم عیالش را، سهم واجبالنفقه را این را بدهد روزه هم داشته باشد با آبِ خالی افطار بکند این است که ﴿هَلْ أَتَی﴾ نازل میشود این از سنخ «خیر الاُمور أشدّها و أکثرها و أوفرها و أعلاها» است اینجا که جای «خیر الاُمور اُوسطها» نیست ماها که نمیدانیم هستهٴ مرکزی کجاست باید حاشیتین را بشناسیم اولاً، مرکز را شناسایی کنیم ثانیاً، خودمان را به مرکز برسانیم ثالثاً همین اما آنکه خودش کسی که خودش هستهٴ مرکزی عدل و وسط است او هر چه تندتر، بیشتر این ﴿سَارِعُوا﴾ ناظر به همین است این ﴿فَاسْتبَقُوا﴾ ناظر به همین است فرمود حالا که راه را بلد شدی این نظیر مطالعه نیست که شما ده ساعت بخواهید مطالعه کنید بگویید من خسته میشوم این با خویشتنِ خویش بودن است، با اسرار درونی سر بردن است، هر چیزی را صفحهٴ کتاب الهی دانستن است، هر چیزی را ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است «أینما تولّوا فثمّ کتاب الله» است، «أینما تولّوا فثمّ کلمة الله» است، «أینما تولّوا فثمّ نداء الله» است این هر جا که میرود همین طور است این دیگر «خیر الامور» میشود «أکثرها و اعلاها و أشدّها و اوفرها».
در جریان انفاق ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این طور نیست که حالا اگر زنی بچهاش را فرستاده چیزی از شما خواسته شما نداشتید به او کمک بکنید دعا کردید آن مادر به پسرش گفت برو بگو این پیراهن تنت را به من بده بر تو واجب باشد این کار را نکن برای اینکه تو با بدن برهنه که نمیتوانی بروی مسجد از این طرف این مشرکان با هماهنگی این یهودیها شروع میکنند به اهانت و توطئه که این خوابش برده وقتی حضرت آن پیراهن را داده مقداری در منزل مانده نتوانست در مسجد حضور پیدا کند اینها شروع کردند به بدگویی و دهنکجی که فلان کس خوابش برده اینکه مدّعی نبوت است چُرتش برده فرمود این کار را نکن ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ تو دشمن خونآشام در برابر داری این یک مرحله است یک مرحله است که انسان وقتی آن طور انفاق بکند دشمن را رام میکند این راجع به اینکه انسان باید در هستهٴ مرکزی عدل باشد این میشود «خیر الامور اوسطها» آن برای کسی است که در مرحله هسته مرکزی عدل است دیگر «خیر الأمور اعلاها» ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾.
گاهی برخیها میگویند که این جریان «خیر الاُمور اوسطها» که از دیرزمان یک چهار هزار سال است تقریباً این فکر از حُکمای یونان رواج دارد آنها هم شاگردان انبیای ابراهیمی بودند همان طوری که مرحوم فارابی و بوعلی و خواجه اینها شاگردان اهلبیتاند اینها را اهلبیت و قرآن و روایات تربیت کرده و پرورانده، آنها را هم انبیای ابراهیمی تربیت کرده اینها هم شاگردان انبیای ابراهیمیاند این حرفهای بلند تقریباً چهار هزار سال است که در حوزههای علمیه هست که اخلاق هستهٴ مرکزی بین افراط و تفریط است شما هر چه تا حال بررسی کردید یا بررسی میکنید میبینید انسان بیش از این سه، چهار شأن ندارد یا بخش اندیشه است که این را یک قوّه به عهده دارد یا بخش انگیزه است بخش انگیزه یا جاذبه است یا دافعه، یا جذب است یا دفع، یا شهوت است یا غضب ما آنچه را در خودمان بررسی میکنیم همین است، در دیگران مییابیم همین طور است، از دیگران میشنویم همین طور است.
این سه قوّه، سهتا کار دارد اندیشه یک اندیشور دارد یعنی قوّهای است که میاندیشد شهوت یک قوّه شهویه دارد که این قوّه کارِ او مِیل و گرایش و اشتهاست غضب کارِ یک قوّه است اینکه میگویند «خیر الأمور اوسطها» برای این سه قوّه است قوا نه آن افراد و اوصاف این قوا بعضی تندند بعضی کندند میبینید همان طوری که باصره قوّهای است که با او ما میبینیم این کارِ چشم در اثر اینکه خودِ چشم یا تندبین است یا کندبین است یا حدّ وسط خود چشم سه طور است یا خیلی قوی است یا خیلی ضعیف است یا حدّ وسط کارِ چشم، دیدن است قوّهٴ فهم هم همین طور است، قوّهٴ شهوت هم همین طور است، قوّهٴ غضب هم همین طور است این کاری به اوصاف ندارد یک، کاری به افعال ندارد دو، کاری به قوا دارد که منشأ اوصاف و افعال است سه.
این قوّه، این قوّهای که باید بفهمد بعضی اهل جُربزهاند، بعضیها اهل بلادتاند، بعضی اهل حکمتاند آن قوّهٴ زودپرواز که از شاخی به شاخی، از شاخهای به شاخهای مثل این گنجشکها شما دیدید بعضیها اهل جُربزهاند تا مطلب تمام نشده یا تصدیق میکنند یا اشکال میکنند این مثل گنجشک زودپرواز است که هنوز این مطلب تمام نشده از این شاخه به شاخهٴ دیگر یا از این شاخ به شاخ دیگر پرواز میکند در مناظره همین طور است، در مجادله همین طور است، در بحثهای سیاسی و اجتماعی همین طور است آرام نیست تا حقّ این مطلب ادا بشود از اینجا آرام پرواز کند به شاخهٴ دیگر این جربزه که تندپروازی، زودپروازی است نقص است بلید، کندپرواز است شما ده بار باید یک مطلب را بگویی تا دستِ ذهن این شخص را بگیری از صغرا به کبرا آنجا هم ده بار بگویی تا دستش را بگیری از کبرا به نتیجه بَلید یک آدم کندپرواز است این مربوط به قوّه است نه اوصاف و نه افعال این بلادت هم نقص است میشود تفریط، آن جربزه هم نقص است میشود افراط، هستهٴ مرکزی بین جربزه و بلادت را میگویند حکمت این حکمت کاری به علم ندارد جزء علوم نیست این مربوط به قواست بعضیها فطرتاً حکیماند یعنی خوشاستعدادند، به موقع پرواز میکنند، به موقع میفهمد تا برهان نیاید سر تکان نمیدهد وقتی برهان آمد خوب فهمیدند از جایی به جایی منتقل میشوند این قوّه را میگویند حکمت این است که گفتند «خیر الامور اوسطها» جایش اینجاست شهوت هم همین طور است، غضب هم همین طور است کسی که گرفتار سه، چهار عیال است این معصیت نکرده شرعاً این عادل است میشود به او اقتدا کرد و اما در فلسفه این را عادل نمیگویند برای اینکه این گرفتار این قوّه است ولو حلال است، ولو هیچ معصیتی نکرده ولی این قوّه شهوی او تند است این گرفتار تندی این قوّه است یا کسی که خامل است «النکاح سنّتی» را رعایت نکرده معصیت نکرده شرعاً میشود به او اقتدا کرد ولی در فلسفه چنین آدمی را عادل نمیگویند برای اینکه کمبودی دارد این مطلب است که «خیر الامور اوسطها» بعضی از مفسّرین خیال کردند این «خیر الامور اوسطها» چون جمع محلاّ به «الف» و «لام» است همه چیز باید که یک طرفش افراط، یک طرفش تفریط باشد بعد گفت خب امانت، امانت که دیگر دو طرف ندارد که غافل از اینکه خود امانت زیرمجموعه عفّت است این از اول باید سؤال بکند که من کجا افراط را بشناسم، کجا تفریط را بشناسم، کجا هسته مرکزی را بشناسم این جنود العقل والجهلی که وجود مبارک حضرت فرمود که در کافی هست اینها زیرمجموعه بعضی از آن اوصاف عام را ثابت کردند خود امانت، خود عفّت، خود سَداد و اینها زیرمجموعه هستهٴ مرکزی قوه شهویه است این قوه شهویه اگر هسته مرکزی را یافت زیرمجموعه فراوانی دارد در مسائل جنسی یک نام دارد، در مسائل مالی یک نام دارد، آن کسی که بخشنده است یک نام دارد، آن کسی که در میدان جنگ نه ترسوست نه متهوّر است زیرمجموعه قوّه غضبیه است به نام شجاعت.
به هر تقدیر این ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ یعنی اگر آن بَسط را مرتکب شدی یا این قبض را مرتکب شدی در هر دو حال ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ نه آن کار را بکن نه این کار را بکن هستهٴ مرکزی را داشته باش.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
رعایت احترام پدر و مادر و مانند آن هم در مکه نازل شد هم در مدینه
اقتصاد ستون فقرات جامعه است که قیام یک امت به استقلال اقتصادی آنهاست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً ﴿27﴾ وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً ﴿28﴾ وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴿29﴾
بعد از جریان احترام به والدین در کنار مسئلهٴ توحید جریان رعایت مسائل خانوادگی، ارحام، اقربا و مانند آن را مطرح فرمود این مطلب جزء خطوط کلی اسلام است لذا اختصاصی به حوزه مسلمانها ندارد این مطلب هم در مکه نازل شد که بسیاری از احکام فرعی هنوز نیامده نظیر حج، نظیر روزه و مانند آن و هم در مدینه نازل شد این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که مکّی است آیات مشتمل بر عقوق ذویالقربیٰ را به همراه دارد.
سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحث شد این در مدینه نازل شد که آنجا فرمود: ﴿وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی﴾ جریان رسیدگی به امور ارحام هم در مکه نازل شد هم در مدینه و در فضایی که بسیاری از افراد مسلمان بستگان آنها مشرک بودن هم این نازل شد نظیر آنچه که درباره پدر و مادر مشرک که ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ نازل شد این هم از همان قبیل است جوانی اسلام آورد و پدر و مادر او مشرک بودند اصرار کردند که دست از دین بردار، آمد خدمت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جریان را عرضه داشت آیه نازل شد که پدر و مادر اگر مشرکاند گرچه مسائل دنیایی و مصاحبت حَسَن محفوظ است اما درباره مسائل اعتقادی آنها حقّ دخالت ندارند ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اما ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ این با اینکه پدر مشرک است، مادر مشرک است مسائل دنیایی آنها را تأمین کنی، نیاز آنها را تأمین کنید، مسکن آنها، هزینهٴ آنها، لباس آنها، خوراک آنها رفتار حَسن داشته باشید.
این مسئله یعنی رعایت احترام پدر و مادر و مانند آن هم در مکه نازل شد هم در مدینه، هم در خانوادههای اسلامی هم در خانوادههای غیراسلامی. به دنبال احترامگذاری به پدر و مادر جریان ایتای ذیالقربیٰ هم مطرح فرمود، فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ روایات مسئله را هم ملاحظه فرمودید بسیاری از این روایات را مرحوم فیض در وافی نقل کرد، بخشی از این روایات را مرحوم امینالاسلام طبرسی در مجمع نقل کرد، مرحوم فیض و دیگران مدّعیاند که این روایات مستفیض است این ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ درباره اِیتای فدک و ایتای فدک به وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است و وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هم این آیه را در شام قرائت فرمودند بر خودشان تطبیق کردند این روایات همه اینها معتبر و مستند باشد با اطلاق سازگار است برای اینکه اینها تطبیق فرمودند آن آیاتی که مخصوص اینهاست بله، ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ این دیگر مخصوص آنهاست، اما ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ این اطلاقش محفوظ است همه افراد را شامل میشود و امر است به اینکه شما به ارحامتان برسید، به ذیالقربایتان برسید و مانند آن منتها مصداق کاملش درباره اهلبیت(علیهم السلام) است.
مطلب دیگر اینکه صدقه دادن اگر نسبت به یک مستمند باشد «مُست» یعنی حاجت «مُسْتمند» نه مُستَمَند، «مُستْمند» یعنی حاجتمند، یعنی نیازمند اگر کسی به یک مستمند چیزی داد خب فقط ثواب صدقه را میبرد، اگر به یک عالِم مستمند، زاهدِ مستمند، مؤمنِ مستمند یا ارحام مستمند چیزی داد این دوتا ثواب دارد اگر به یک سیّد مستمند عطا کرد این هم دو فضیلت دارد، دو ثواب دارد اگر حقوق اهلبیت(علیهم السلام) را اعطا کرد هم ایتای ذیالقرباست هم اجر آنها را ادا کرده است.
بنابراین گاهی یک اجر دارد، گاهی دو اجر دارد، گاهی اجور متعدّد و متراکم دارد مربوط به آن گیرنده است چه اینکه دهنده مالش طیّب و طاهر باشد از یک سو، با اخلاص باشد از سوی دیگر اینها هم اجرهای مضاعف دارد ولی جامعش اصل فضیلت و امر رُجحان است که فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ و در بحث دیروز هم ملاحظه فرمودید آنجایی که واجب است یا مستحب است آن را باید فقه معیّن کند که کجا ایتا واجب است و کجا ایتا مستحب.
﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ و تبذیر هم نکنید برای اینکه تبذیر کار شیطان است تبذیر گاهی مربوط به اِعطا و انفاق و امثال ذلک است گاهی نه، مصرفِ غیرمعقول است بعضی از این آقایان مفسّرین میگویند اینکه این کسانی که سیگار میکِشند این تدخین این هم یک صِنف تبذیر است ولو این از سنخ اعطا نیست این صرف مال است این بذرافشانی بیجاست این مال را بیجا بذر میکند در شورهزار صرف میکند روی سنگ میریزد، خب روی سنگ که گندم سبز نمیشود اگر کسی روی سنگ و امثال سنگ بذرافشانی کرد میگویند «بَذّر» یعنی این بذرش را هدر داده این کسی که مال را درباره کشیدن سیگار و امثال سیگار مصرف میکند میگویند «بَذَّر» بنابراین تبذیر اختصاصی به مسئله انفاق ندارد که کسی انفاق میکند انفاقش یا اسراف است یا تبذیر یا غیرهما نه، هر گونه صرف مالی و هزینهکردنی این یا اسراف است یا تبذیر است یا حدّ وسط ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ملاحظه فرمودید مسکین به آدمهایی میگویند که دیگر اهل سکون و زمینگیرند بالأخره قدرت حرکت ندارند چه اینکه نیازمند را هم اگر گفتند فقیر برای اینکه ستون فقرات او شکسته است وگرنه فقیر که به معنی گِدا نیست فقیر به معنی ندار نیست فقیر یعنی کسی که فقرات او شکسته است و چون انسانِ بیمار قدرت ایستادگی نه ایستادن، قدرت ایستادگی ندارد یک، این فقدان ایستادگی شبیه فقدان ایستادن شد دو، لذا آدم ندار را میگویند فقیر از بس گفتند که کلمهٴ فقیر الآن معنای رایجش همان آدم ندار است وگرنه از نظر فقهاللغه که فقر به معنی نداری نیست فقدان است که آدم چیزی را ندارد بله، اما فقیر به معنی «کَسَرت ظهرات فقره» این را میگویند فقیر.
خب، تعبیر لطیف قرآنی هم این است که ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ یعنی شما اگر بخواهید قیام داشته باشید، مقاومت داشته باشید، ایستادگی، ایستادگی داشته باشید باید وضع مالیتان خوب باشد مال، اقتصاد ستون فقرات جامعه است که قیام یک امت به استقلال اقتصادی آنهاست یک ملّت وابسته که قدرت قیام ندارد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آنجا فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود که فرمود این مال چون به وسیلهٴ این مال شما قیام دارید قیامتان و مقاومتتان به وسیلهٴ این مال است بیجا صرف نکنید آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ قیام ملّتی به وسیله داشتن آنهاست دیگر اینکه میبینید فوراً دست به تحریم اقتصادی میزنند میبینند اینها قدرت قیام ندارند اگر ملّتی مستقل باشد در استقلال خودکفا باشد که تحریم در او اثری نمیگذارد که این بیان قرآن کریم است ملّتی وقتی میتواند روی پای خود بایستد که دستش به جیب و کیف خودش باشد نه چشمش به کیف و جیب دیگران این برای ملت است و اگر کسی نداشت ستون فقراتِ او شکسته است چون ستون فقران او شکسته از این جهت به او میگویند فقیر این فقهاللغه را که عُرف رعایت نکرده مکرّر آدم ندار را گفته فقیر که حالا آدم خیال میکند فقیر یعنی ندار.
خب، فرمود مسکین، مسکین هم همین طور است کسی که بالأخره قدرت حرکت ندارد این دیگر زمینگیر است این را میگویند مسکین تعبیر لطیف سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» و مانند آن که در بحث دیروز اشاره شد میفرماید اینها ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾اند یعنی اینها خاکیاند فقط روی زمین گرفتارند یک آدم زمینگیرشده را میگویند ﴿أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ یعنی گرفتار تراب است، خاکی است دیگر نمیتواند بلند شود لباسهایش را بتکاند که گاهی ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ میگویند، گاهی ﴿قِیَاماً﴾ میگویند، گاهی ﴿مِسْکِینَ﴾ میگویند تا روشن بشود که فقهاللغهٴ این بحثها از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود.
در این قسمت فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾، ﴿وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ هم خب معلوم است یعنی راه، مسلّط بر او شد این راهمانده است واماندهٴ در راه است قدرت رفتن ندارد این مجبور است تحت سلطنتِ راه به سر ببرد نمیتواند راه را طی کند، راه را دور بزند راه، او را طی میکند راه، او را دور میزند این مانده این را میگویند ابنالسبیل. فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ اما در هیچ مطلب تبذیر نکن گرچه قدر مُتیَقّن در مقام تخاطب اینجا راجع به ایتاست اما اطلاق حرمت تبذیر همه موارد را شامل میشود پس آن بزرگواری که گفته سیگار کشیدن تبذیر است بیراهه نرفته اینکه از سنخ ایتا نیست این صرف مال است، هزینه کردن بیجاست ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾.
اما یک وقت آدم امکان مالی ندارد یا امکان مالی دارد ولی «بما هو اُولیٰ» مشغول است سائلی آمده کمک میخواهد فرمود اولاً اعراض نکنید از ذیالقربیٰ، از مسکین، از ابنالسبیل اما اگر یک وقت ضرورتی وادار کرده که شما ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ﴾ یعنی از این گروهی که ما گفتیم ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ حالا اگر اعراض کردید اعراضتان هم معنادار است آن چیست؟ ﴿ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ﴾ امکان مالی ندارید، نمیتوانید نیازی را برطرف کنید، خودتان هم درصدد تحصیل مئونه و هزینه خودتان هستید به دنبال کسب رضای الهی هستید بالأخره یک امر مهمّی شما را مشغول کرده که نپردازید به مسئله ایتای ذیالقربیٰ و مسکین و ابنالسبیل این اعراضتان نظیر اعراض عن الجاهلین نباشد اعراض از جاهلین با بیاعتنایی و تحقیر همراه است که فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ آن کسی که هر چه میخواهی بفهمانی نمیفهمد و حاضر نیست گوش بدهد سرانجام ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ آن یک نحوه اعراض است یک نحوه اعراضی است از مستمندان و مسکین و یتیم و فقیر و امثال ذلک که این را به صورت شرط ذکر کرد آن را به صورت جزم ذکر کرد در آنجا فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ اما اینجا فرمود اگر یک وقت نداشتی و نتوانستی نیاز یک مستمند را برطرف کنی اعراض کردی اعراضت باید اینچنین باشد ﴿وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّکَ﴾ پس اعراضت باید بهجا باشد نباید بیجا نباشد چون او را ما فرستادیم این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه را که مکرّر ملاحظه فرمودید این روایت نورانی که حضرت در نهجالبلاغه دارد فرمود که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» یعنی نیازمندی که آمد درِ خانهٴ شما خدا او را فرستاده البته در بعضی از روایات ما دارد که اگر این نیازمندها واقعاً راست بگویند و واقعاً محتاج باشند و در خانهشان چیزی نباشد و کسی به دادِ اینها نرسد که «لهلک الأغنیاء» «لولا الفقراء لهلک الأغنیاء» فرمود خوبیاش این است که خیلی از اینها دروغ میگویند یا بعضی از اینها دروغ میگویند اگر خدای ناکرده همه اینها راست بگویند ممکن نیست اغنیا سر آسوده را داشته باشند این در روایات ماست «لولا الفقراء لهلک الأغنیاء» حالا اگر خدای ناکرده راست گفت آن وقت چه چیزی درمیآید.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» این را خدا فرستاده درِ خانهٴ شما اینچنین نیست که کلّ نظام را دیگری دارد اداره میکند و فقط آسمان و زمین را خدا آفریده که، خیر ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بود که قبلاً خوانده شد فرمود آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است که ﴿وَکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ اینها هم از نظر قانون اساسی است اینها اصول کلی است جزء محکمات است که اگر ما در مطلبی شکّ کردیم به این عموم یا به این اطلاق باید تمسّک بکنیم که هر چیزی برابر با نظم و هندسه خاص آفریده شد و مهندسش هم ذات اقدس الهی است در بعضی از شروح اصول کافی این روایتی که ذات اقدس الهی را مهندس معرفی کرده است آمده این مهندس هم مستحضرید که عربی نیست معرّب است هندسه معرّب اندزه، مخفّف اندازه است اصلش عربی نیست این اندازه شده اَندزه، بعد شده هندسه، بعد شده مهندس حالا ما میگوییم هَندس، یهندسُ، مهندساً اینچنین نیست که حالا این عربیالاصل باشد این مهندس یعنی کسی که بر اساس هندسه، بر اساس اندزه، بر اساس اندازه کار میکند فرمود: ﴿کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ هیچ چیزی نیست در عالم مگر اینکه بر اساس هندسه و معیار و نظم خاصّ خودش را دارد در اینگونه از موارد هم فرمود اگر فقیری ندارد ما او را فرستادیم بالأخره قلب او متوجّه درِ خانه شما شد دیگر چون «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» است تو هم باید رسولالله را گرامی بداری اگر داری که میدهی که ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ اگر نداری، ﴿اما السائل فلا تنهر﴾ نه تنها ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ بلکه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ این شده سه بخش.
پس اگر داریم حتماً ﴿آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ نداریم، نَهرش نکنیم، نرنجانیم ﴿أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» است، خب حالا نرنجاندن کافی است یا جذب و مهربانی و عاطفه لازم است؟ فرمود صِرف نرنجاندن کافی نیست جذب و عاطفه لازم است ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ با وعدهٴ خوب، با دعای خوب که خدا انشاءالله هم به ما بدهد، هم به شما بدهد، شما را بینیاز بکند طوری که او راضی برگردد این هم از بیانات نورانی حضرت امیر است از ائمه دیگر(علیهم السلام) هم نقل شده است که شما که با مال نمیتوانید مشکلات جامعه را حل کنید «إنّکم لن تسعوا تسطع الناس بأموالکم فسعوهم بأخلاقکم» مال که آن وسعت را ندارد که مشکلات جامعه را حل کند لااقل با اخلاق مشکلات جامعه را حل کنید با مهربانی، با دعوت، با دعا، با امیدواری، با عذرخواهی مشکل جامعه را حل کنید «فسعوهم بأخلاقکم» این «فسعوهم بأخلاقکم» اینجاها ظهور کرده در سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰ» بعد از اینکه فرمود: ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ٭ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ فرمود: ﴿فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ٭ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ٭ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ آثار نعمت هم این است که در مسئلهٴ ایتای ذیالقربیٰ و مسکین وابنالسبیل ظهور بکند فرمود این هم یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه که نعمتی که خدا به شما داد آثارش را دیگران ببینند «ولیر علیک اثر ما أنعم الله به علیک» حالا یک لباس خوبی به شما داد خدا بپوش دیگران ببینند یک وضع خوبی به شما داد کاری را بکن که دیگران آثارش را هم ببینند «ولیر علیک» این نامهای بود که برای بعضی از اصحاب حضرت امیر مرقوم فرمودند، فرمودند این طور پیسکی که داری زندگی میکنی خب برای چیست خدا که به تو داد «ولیر علیک» یعنی حتماً دیگران آثار نعمت را ببینند حالا یا با بذل و بخشش است یا لااقل به رسیدگی وضع داخلی خودت است «ولیر علیک أثر ما انعم الله به علیک» به استناد همین کریمه ﴿أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ نه اینکه لساناً بگویی خدا این داد، این داد دستت باز باشد این تحدیث نعمت است بدنت آراسته باشد این تحدیث نعمت است اگر نعمتی خدا به تو داد، خب بالأخره هم خودت راحت باش هم جامعه را دریاب.
خب، نَهر و طرد سائل جایز نیست فرمود: ﴿وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾ اما در اینجا بخش سوم مطرح است نه تنها طردشان نکن بلکه ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ چون شما دستتان فعلاً باز نیست بسته است شما هم ابتغای رحمت الهی دارید منتظرید که رحمت خدا به شما برسد وضع مالی شما بهبود بشود که هم مشکل خودتان را حل کنید هم مشکل او را در چنین فضایی ﴿فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُوراً﴾ نگذار او ناامید برگردد، رنجیده برگردد.
خب، حالا چون اسراف و تبذیر هر دو ممنوع است و «خیر الاُمور أوسطها» است فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ﴾ در مسئله انفال ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ فرمود نه آن طور بخیلانه و شحیحانه به سر ببر که دستبسته زندگی کنی چون آدمی که دست به جیب و کیف نیست بالأخره مثل آدم مغلولالید است دیگر کسی که بریز و بپاشش هم زیاد است این بسط تام دارد فرمود نه بسط تام، نه قبض تام ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ﴾ مثل آدمی که دستش به گردن بسته است به جیب و کیف نمیرسد اینچنین نباش یعنی بخیل و شحیح نباشد ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾ که هر چه داری از دستت بریزد این کار را هم نکن اگر این کار را کردی ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ با حسرت به سر میبری، خودت را ملامت میکنی، عقلای قوم هم تو را ملامت میکنند که چرا بریز و بپاش بیجا داشتی کسی که اسرافگر است فقر به انتظار اوست، خب این خانهنشین میشود این ولو راه هم برود ایستاده است، جامد است، ساکن است ایستاده هم باشد نشسته است فرمود ناچاری بنشینی اینکه قعود دارد در برابر آن قیام است وگرنه این قعودِ فیزیکی که مراد نیست، خب یک آدم اسرافگری که بریز و بپاشش زیاد شد الآن خودش حسرت میخورد این اگر راه هم برود و خودش را ملامت بکند این راهِ او حرکت نیست سکون است این ایستادن او قیام نیست قعود است فرمود: ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ هم خودت را ملامت میکنی هم دیگران ملامت میکنند، هم حسرت میبری و دیگران که چرا این کار را کردی.
پرسش:...
پاسخ: بله، این هم در بعضی از آن روزها گذشت شاید همین بحث بود دیگر در آنجا که گفته شد «خیر الاُمور اُوسطها» این یک مَثل رایج عرب هست که گاهی بعضی از اهلبیت(علیهم السلام) هم به این مَثَل تمسّک میکردند این را نمیشود یک روایت حساب آورد یک مَثل رایج بود که گاهی بر لبان مطهّر اینها هم جاری میشد که «خیر الاُمور اُوسطها» اما این «خیر الاُمور اُوسطها» این طور نیست که جمع محلاّ به «الف» و «لام» باشد و مفید عموم باشد یعنی در جمیع امور دو طرف دارد اوسطش خیر است این «خیر الاُمور اُوسطها» مربوط به مسائل اجرایی و عملی و آنجا که جای کار است که بالأخره انسان یک توان محدودی دارد و خسته میشود میگویند افراط بد است، تفریط بد است، تند بد است، کُند بد است و «خیر الاُمور اُوسطها».
اما در بخشهای معارف و یا در بخشهایی که انسان در هستهٴ مرکزی عدل قرار گرفته از آن به بعد «خیر الاُمور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» این «خیر الاُمور أکثرها» آنجاست حالا کسی آمده حوزه یا دانشگاه میخواهد درس بخواند بگوید همین مقدار سواد میانی بَس است یا «أقرأ وارق» در عالِم شدن، در حکیم شدن، در عارف شدن، در مفسّر شدن، در زاهد شدن، در عابد شدن «خیر الاُمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» این دعای کمیل همین است «وأقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک» این همین است اگر آدم در هستهٴ مرکزی عدل قرار گرفت که نمیگوید همین مقدار بَس است که اگر در راه نیست بخواهد راه بیاید باید بررسی کند که دو حاشیه جاده کجاست این جادههای خاکی کجاست جادهٴ وسط کجاست خودش را جاده خاکی آن طرف رها کند جاده خاکی این طرف رها کند پرتگاه دو طرف را بگذارد کنار «خیر الاُمور اُوسطها» حالا که آمده در اوسط این هستهٴ مرکزی را میگویند عدل، عادل است، اعدل است، اعدل من الأعدل است، اعدل من الاعدل من الاعدل است، تَقی است، اتقای از تقی است، اتقای از اتقاست، اتقای از اتقای از اتقاست «خیر الاُمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» وجود مبارک امام مجتبی در هستهٴ مرکزی عدل است این چون معصوم است میداند کجا بخشش خوب است کجا بخشش ماندنی است گاهی کلّ مال را میبخشد این جزء «خیر الاُمور أشدّها و أکثرها و أوفرها» است در جریان سورهٴ مبارکهٴ «انسان» هم که قبلاً اشاره شد ظاهراً در همین بحثها بود وجود مبارک حضرت امیر به صدیقه کبرا(سلام الله علیهما) خب حالا آنها بالغه و رشیده بودند اما حَسنین که واجبالنفقه آنها بودند خب آدم روزی خودش را، سهم خودش را، سهم عیالش را، سهم واجبالنفقه را این را بدهد روزه هم داشته باشد با آبِ خالی افطار بکند این است که ﴿هَلْ أَتَی﴾ نازل میشود این از سنخ «خیر الاُمور أشدّها و أکثرها و أوفرها و أعلاها» است اینجا که جای «خیر الاُمور اُوسطها» نیست ماها که نمیدانیم هستهٴ مرکزی کجاست باید حاشیتین را بشناسیم اولاً، مرکز را شناسایی کنیم ثانیاً، خودمان را به مرکز برسانیم ثالثاً همین اما آنکه خودش کسی که خودش هستهٴ مرکزی عدل و وسط است او هر چه تندتر، بیشتر این ﴿سَارِعُوا﴾ ناظر به همین است این ﴿فَاسْتبَقُوا﴾ ناظر به همین است فرمود حالا که راه را بلد شدی این نظیر مطالعه نیست که شما ده ساعت بخواهید مطالعه کنید بگویید من خسته میشوم این با خویشتنِ خویش بودن است، با اسرار درونی سر بردن است، هر چیزی را صفحهٴ کتاب الهی دانستن است، هر چیزی را ﴿أَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است «أینما تولّوا فثمّ کتاب الله» است، «أینما تولّوا فثمّ کلمة الله» است، «أینما تولّوا فثمّ نداء الله» است این هر جا که میرود همین طور است این دیگر «خیر الامور» میشود «أکثرها و اعلاها و أشدّها و اوفرها».
در جریان انفاق ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این طور نیست که حالا اگر زنی بچهاش را فرستاده چیزی از شما خواسته شما نداشتید به او کمک بکنید دعا کردید آن مادر به پسرش گفت برو بگو این پیراهن تنت را به من بده بر تو واجب باشد این کار را نکن برای اینکه تو با بدن برهنه که نمیتوانی بروی مسجد از این طرف این مشرکان با هماهنگی این یهودیها شروع میکنند به اهانت و توطئه که این خوابش برده وقتی حضرت آن پیراهن را داده مقداری در منزل مانده نتوانست در مسجد حضور پیدا کند اینها شروع کردند به بدگویی و دهنکجی که فلان کس خوابش برده اینکه مدّعی نبوت است چُرتش برده فرمود این کار را نکن ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ تو دشمن خونآشام در برابر داری این یک مرحله است یک مرحله است که انسان وقتی آن طور انفاق بکند دشمن را رام میکند این راجع به اینکه انسان باید در هستهٴ مرکزی عدل باشد این میشود «خیر الامور اوسطها» آن برای کسی است که در مرحله هسته مرکزی عدل است دیگر «خیر الأمور اعلاها» ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾.
گاهی برخیها میگویند که این جریان «خیر الاُمور اوسطها» که از دیرزمان یک چهار هزار سال است تقریباً این فکر از حُکمای یونان رواج دارد آنها هم شاگردان انبیای ابراهیمی بودند همان طوری که مرحوم فارابی و بوعلی و خواجه اینها شاگردان اهلبیتاند اینها را اهلبیت و قرآن و روایات تربیت کرده و پرورانده، آنها را هم انبیای ابراهیمی تربیت کرده اینها هم شاگردان انبیای ابراهیمیاند این حرفهای بلند تقریباً چهار هزار سال است که در حوزههای علمیه هست که اخلاق هستهٴ مرکزی بین افراط و تفریط است شما هر چه تا حال بررسی کردید یا بررسی میکنید میبینید انسان بیش از این سه، چهار شأن ندارد یا بخش اندیشه است که این را یک قوّه به عهده دارد یا بخش انگیزه است بخش انگیزه یا جاذبه است یا دافعه، یا جذب است یا دفع، یا شهوت است یا غضب ما آنچه را در خودمان بررسی میکنیم همین است، در دیگران مییابیم همین طور است، از دیگران میشنویم همین طور است.
این سه قوّه، سهتا کار دارد اندیشه یک اندیشور دارد یعنی قوّهای است که میاندیشد شهوت یک قوّه شهویه دارد که این قوّه کارِ او مِیل و گرایش و اشتهاست غضب کارِ یک قوّه است اینکه میگویند «خیر الأمور اوسطها» برای این سه قوّه است قوا نه آن افراد و اوصاف این قوا بعضی تندند بعضی کندند میبینید همان طوری که باصره قوّهای است که با او ما میبینیم این کارِ چشم در اثر اینکه خودِ چشم یا تندبین است یا کندبین است یا حدّ وسط خود چشم سه طور است یا خیلی قوی است یا خیلی ضعیف است یا حدّ وسط کارِ چشم، دیدن است قوّهٴ فهم هم همین طور است، قوّهٴ شهوت هم همین طور است، قوّهٴ غضب هم همین طور است این کاری به اوصاف ندارد یک، کاری به افعال ندارد دو، کاری به قوا دارد که منشأ اوصاف و افعال است سه.
این قوّه، این قوّهای که باید بفهمد بعضی اهل جُربزهاند، بعضیها اهل بلادتاند، بعضی اهل حکمتاند آن قوّهٴ زودپرواز که از شاخی به شاخی، از شاخهای به شاخهای مثل این گنجشکها شما دیدید بعضیها اهل جُربزهاند تا مطلب تمام نشده یا تصدیق میکنند یا اشکال میکنند این مثل گنجشک زودپرواز است که هنوز این مطلب تمام نشده از این شاخه به شاخهٴ دیگر یا از این شاخ به شاخ دیگر پرواز میکند در مناظره همین طور است، در مجادله همین طور است، در بحثهای سیاسی و اجتماعی همین طور است آرام نیست تا حقّ این مطلب ادا بشود از اینجا آرام پرواز کند به شاخهٴ دیگر این جربزه که تندپروازی، زودپروازی است نقص است بلید، کندپرواز است شما ده بار باید یک مطلب را بگویی تا دستِ ذهن این شخص را بگیری از صغرا به کبرا آنجا هم ده بار بگویی تا دستش را بگیری از کبرا به نتیجه بَلید یک آدم کندپرواز است این مربوط به قوّه است نه اوصاف و نه افعال این بلادت هم نقص است میشود تفریط، آن جربزه هم نقص است میشود افراط، هستهٴ مرکزی بین جربزه و بلادت را میگویند حکمت این حکمت کاری به علم ندارد جزء علوم نیست این مربوط به قواست بعضیها فطرتاً حکیماند یعنی خوشاستعدادند، به موقع پرواز میکنند، به موقع میفهمد تا برهان نیاید سر تکان نمیدهد وقتی برهان آمد خوب فهمیدند از جایی به جایی منتقل میشوند این قوّه را میگویند حکمت این است که گفتند «خیر الامور اوسطها» جایش اینجاست شهوت هم همین طور است، غضب هم همین طور است کسی که گرفتار سه، چهار عیال است این معصیت نکرده شرعاً این عادل است میشود به او اقتدا کرد و اما در فلسفه این را عادل نمیگویند برای اینکه این گرفتار این قوّه است ولو حلال است، ولو هیچ معصیتی نکرده ولی این قوّه شهوی او تند است این گرفتار تندی این قوّه است یا کسی که خامل است «النکاح سنّتی» را رعایت نکرده معصیت نکرده شرعاً میشود به او اقتدا کرد ولی در فلسفه چنین آدمی را عادل نمیگویند برای اینکه کمبودی دارد این مطلب است که «خیر الامور اوسطها» بعضی از مفسّرین خیال کردند این «خیر الامور اوسطها» چون جمع محلاّ به «الف» و «لام» است همه چیز باید که یک طرفش افراط، یک طرفش تفریط باشد بعد گفت خب امانت، امانت که دیگر دو طرف ندارد که غافل از اینکه خود امانت زیرمجموعه عفّت است این از اول باید سؤال بکند که من کجا افراط را بشناسم، کجا تفریط را بشناسم، کجا هسته مرکزی را بشناسم این جنود العقل والجهلی که وجود مبارک حضرت فرمود که در کافی هست اینها زیرمجموعه بعضی از آن اوصاف عام را ثابت کردند خود امانت، خود عفّت، خود سَداد و اینها زیرمجموعه هستهٴ مرکزی قوه شهویه است این قوه شهویه اگر هسته مرکزی را یافت زیرمجموعه فراوانی دارد در مسائل جنسی یک نام دارد، در مسائل مالی یک نام دارد، آن کسی که بخشنده است یک نام دارد، آن کسی که در میدان جنگ نه ترسوست نه متهوّر است زیرمجموعه قوّه غضبیه است به نام شجاعت.
به هر تقدیر این ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ یعنی اگر آن بَسط را مرتکب شدی یا این قبض را مرتکب شدی در هر دو حال ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ نه آن کار را بکن نه این کار را بکن هستهٴ مرکزی را داشته باش.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است