- 128
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 31 و 32 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 و 32 سوره آلعمران _ بخش دوم"
مصادیق محبّت و عداوت الهی و مراتب آن
مسجد، جایگاه تعلیم محبّت الهی
عواقب دلبستگی به غیر خداوند در آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿31﴾ قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴿32﴾
مصادیق محبّت و عداوت الهی و مراتب آن
از آن جهت که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حبیب الله است و این حبیب الله رسالتی را برعهده دارد، قهراً پیام محبت میآورد و چون سیرهٴ علمی و عملی آن حضرت اسوهٴ علم و عمل سالکانه است پس او درس محبت میدهد. با شاگردیِ آن حضرت مشخص میشود که معیار محبت و عدوات خدا کجاست و چیست، چه چیزی محبوب خداست و چه چیزی محبوب خدا نیست. نمونههایی از محبوب و مبغوض حق را خدا را در قرآن ذکر کرد: دربارهٴ متقیان، محسنان، صابران، متطهران، متوکلان و امثال ذلک تعبیر به محبت آورد، فرمود: ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ التَّوَّابِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ﴾ و مانند آن.
دربارهٴ کسانی که به اوصاف مقابل این اوصاف متصّفند تعبیر به «لا یحب» آورد که خدا ﴿لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾، ﴿لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّاناً أَثِیماً﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ مِن کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً﴾ و امثال ذلک.
اینها نمونه است در حقیقت، حصر نیست. قهراً محور محبت و محور عداوت مشخص میشود که چه چیزی و چه کسانی محبوب حقاند، چه چیزی و چه کسانی مبغوض حقاند. همان طوری که محبت درجاتی دارد عداوت و غضب هم درجاتی دارد. در اوایل سورهٴ مبارکه «صف» فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ آن واعظ غیر متّعظ از دیگران، مبغوضتر است؛ مقت و غضب خدا نسبت به واعظ غیر متّعظ و عالم بیعمل بیشتر است ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ چه اینکه عالم با عمل از دیگران محبوبتر است و نشانهٴ محبوب بودن او را میتوان از شدّت محبت او فهمید که ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ اگر ﴿أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ بود محبوبتر از دیگران هم هست، چون اصل محبت خدا به اندازهٴ محبت خلق است.
مسجد، جایگاه تعلیم محبّت الهی
راههایی را هم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان راههای تربیتی ارائه داد، مراکزی ساخت که در آن مراکز به انسان درس محبت بدهند. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» وقتی از مسجد رسول خدا یاد میکند ـ آیهٴ 108 ـ میفرماید در مسجد منافقین اقامه نکن ﴿لاَتَقُمْ فِیهِ أَبَداً﴾ اما آن مسجدی که بنیانش تقوا و پرهیز است آن بهتر است: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ﴾ چرا، برای اینکه اوّلاً بنابر تقواست یعنی بر تقوا نهاده شده، ثانیاً در او مردانی هستند که دوست دارند طاهر باشند: ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾ چون ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾ محبوبشان طهارت است، وقتی به محبوبشان رسیدند محبوب حق میشوند، چون ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ﴾ که همهٴ اینها در یک آیه است. پس محبوبان الهی در اینجا جمعاند و مسجد آن است که خانهٴ محبت باشد، به انسان درس محبت بدهد.
راههای محبوب شدن نزد خداوند
راه محبت را هم در آیات همین سوره که در پیش داریم بیان فرموده است. آیهٴ 92 همین سورهٴ «آلعمران» این است که ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ﴾؛ شما باید از این محبوبهایتان بگذرید تا به مقام ابرار برسید و کم کم محبوب حق خواهید شد. پس راهش این است که اوّلاً دوست نداشته باشید و اگر هم دوست داشتید سعی کنید این دوستیتان را با بخششِ دوست، از خودتان برهانید: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ یعنی آنچه از محبوب شماست، آن را در راه خدا بدهید.
گاهی در همان اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که خدا میفرماید: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ﴾؛ آن بهترین مالتان را در راه خدا بدهید، گاهی برای تربیت اخلاقی میفرماید: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ آنچه مورد علاقهٴ شماست آن را باید بدهید که قهراً باعث میشود که یا علاقه پیدا نکنید بماسوی الله یا اگر علاقه پیدا کردید با بخشش، قطع علاقه کنید. آنگاه وقتی با بخشش، قطع علاقه کردید راحت میشوید، راه برای محبت خدا باز خواهد بود. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که در پیش داریم فرمود آنهایی که دارای محبت کاذبهاند باید آنها راه اصلاح را طی کنند. آیهٴ 188 همین سورهٴ «العمران» این است که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ آنهایی که علاقهمند هستند، دوست دارند که ثنایی بیجا بشنوند در مقابل کار انجام نداده از آنها ثنا و تقدیری به عمل بیاید، آنها بالأخره از عذاب نجات پیدا نمیکنند. این قدم اوّل است که به انسان میگوید مبادا علاقهمند باشی در برابر کاری که نکردی از تو تشکر کنند. آنگاه در برابر کاری که انسان انجام داد به او میگویند علاقه نداشته باش که از تو تشکر و تقدیری به عمل بیاید، دیگران وظیفهای دارند؛ اما تو دوست این مَحْمِدَتْ نباش، دوست نداشته باش که از تو تشکر کنند و تعریف کنند، آن مرحلهٴ بعد است مرحلهٴ قبل این است که دوست نداشته باشد که کاری که نکردی از تو تقدیری به عمل بیاید. خب، پس راهها را هم نشان دادند و مسجد را هم مرکز این حرفها معرفی کردند که فرمودند مسجد جایی است که ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ﴾ پس مکان محبت مشخص شد راه محبت مشخص شد، چون آن کسی که مدرّس محبت است این راهها را در آن مکان به مردم ارائه داد..
کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) از اوصاف فعلی بودن محبّت الهی
عمده آن است که محبت، صفت فعل حقتعالی است. اگر کسی محبوب خدا شد اینچنین نیست که خداوند تعسّری در برابر محبت او داشته باشد، نظیر محبت انسان نیست چه اینکه اگر کسی مبغوض و مغضوب حق شد این طور نیست که خداوند تعسّری در این زمینه داشته باشد اینها در نهجالبلاغه آمده است که محبت و غضب خدا، مایهٴ تعسّر حقتعالی نیست، چون این از اوصاف فعلیهٴ حقتعالی است؛ وصفی نیست که به ذات الهی راه داشته باشد. آن محبت ذاتی برای خود ذات است وگرنه در محبتهای فعلی ذات، مصون است. در خطبهٴ 186 اینچنین میفرماید: «یُحِبُّ وَ یَرْضَی مِنْ غَیْرِ رِقَّةٍ، وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّةٍ. یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیَکُونُ. لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ، وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ. وَ إِنَّما کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ»؛ فرمود سخن خدا صوتی نیست که کسی بشنود، سخن خدا همان ارادهٴ خداست، همین که اراده کرد چیزی موجود بشود این حرف خداست وگرنه خدا ندایی ندارد که با قَلع و قرع شنیده بشود. معمولاً صوت یا با قرع بود یا با قلع، کوبیدن چیزی بر چیزی یا کندن چیزی از چیزی، این قلع و آن قرع صوت تولید میکند، این زبان که به مخرج کام برخورد میکند صوت ایجاد میشود و مانند آن.
فرمود سخن خدا صوتی نیست که با قلع و قرع متعارف حادث بشود، حرف خدا همان ارادهٴ خداست. محبت و بغض و غضب خدا هم اینچنین است، این اوصاف نفسانی نیست که مایهٴ انفعال باشد این دربارهٴ محبت حق که محبت حق چگونه است.
راههای تحصیل محبت الهی در نهجالبلاغه
اما دربارهٴ اینکه راه تحصیل محبت چیست آن را در خطبهٴ 160 بیان کرد، فرمود: «فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ» این تقریباً شرح همین آیهٴ محل بحث است ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾، فرمود: «فَتَأَسَّ»؛ تأسّی کن «بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ[صلی الله علیه وآله وسلم] فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی. وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ محبوبترین انسانها کسی است که متأسّی به حبیب حق باشد، خدا به کسی بیش از دیگران علاقهمند است که تأسّی او به حبیب خدا بیش از دیگران باشد: «وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ کسی که دنبالهروی اثر رسول خداست. قصاص را هم قصاص گفتند، برای اینکه به دنبال آن حادثه اتفاق میافتد، قصّه را هم که قصه میگویند برای اینکه مسرود است متوالی است ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ﴾ یعنی به دنبال این تابوت برو ببین این آب، این تابوت را به کجا میبرد. غرض قصاص و اقتصاص و امثال ذلک پیگیری کردن است دنبالهروی نمودن است و مانند آن.
فرمود اقتصاص همان تأسّی است در حقیقت، اقتصاص اثر رسول خدا مایهٴ محبت است. خب، حالا رسول خدا چه کرد که ما بکنیم تا بشویم محبوب، فرمود راهش این است آن که حبّش رأس کل خطیئه است او را از خود دور کرد، چون «حُبّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئة». شما باید زندگی کنید و لذت ببرید؛ اما لذت در چیست، آن را باید کسانی به انسان یاد بدهند که از طرف حق آمدهاند، چون این حرف را در مکتبهای بشر عادی نمیشود یافت که انسان چطور زندگی بکند و چه چیزی برای انسان گواراست و لذت محض است، فرمود شما اگر راه نبیّتان را انتخاب کنید بهتر زندگی میکنید، لذت میبرید راهش این بود، فرمود: «قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً، وَ لَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً. أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً، وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَهَا. وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ»؛ فرمود او دنیا را تحقیر کرد، فهمید خدا دنیا را تحقیر کرد او هم دنیا را تحقیر و تصغیر کرد. او پیرو ارادهٴ حق است، لذا شده حبیب حق، شما پیرو او باشید بشوید حبیب حق و او فهمید که جایی پستتر از دنیا نیست ـ دنیا را هم به همین مناسبت دنیا گفتند ـ او هم چیزی را که خدا تحقیر کرد تصغیر کرد تعظیم نکرد، چون در هیچ عالمی خدا معصیت نمیشود مگر در دنیا «مِن هَوانِ الدنیا علی الله أنه لا یعصی إلاّ فیها»؛ در هیچ عالمی خدا معصیت نمیشود مگر در دنیا، نه این همه عوالمی که انسان پشتسر گذاشت قبل از دنیا در هیچ یک از آن عوالم جای معصیت بود، نه عوالم فراوانی که بعد از دنیا در پیش داریم هیچ یک از آنها جای معصیت نیست. انسان همین که رخت بربست وارد برزخ شد برای ابد دیگر سخنی از معصیت نیست، چه اینکه قبل از دنیا هم اثری از عصیان نبود، در هیچ عالمی خدا معصیت نشد و نمیشود مگر در همین دنیا، لذا پستترین مرحله است، از این به «صفّ نعال» هستی یاد میکنند که از این پایینتر عدم است، دیگر جا برای هستی نیست. فرمود چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فهمید دنیا حقیر و پست است او را تحقیر کرد، تعظیم نکرد و مشکل ما این است، نقص و عیب ما این است و آن عیب این است که «وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِیمُنا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَکَفَی بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ، وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ»؛ ما اگر هیچ عیبی نمیداشتیم مگر همین عیب، کافی بود که ما را به عنوان مشاقق با خدا و محاده با خدا معرفی کنند، برای اینکه ما به چیزی دل بستهایم و تلاش و کوشش میکنیم که مبغوض حق است و مغضوب حق است «وَ لَقَدْ کَانَ ـ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ یَأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ، وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ» تا آخر. خب، پس این هم راه رسیدن به محبت حقتعالی.
عبادت فرشتگان بر اساس محبّت به خداوند در نهجالبلاغه
اما فرشتهها که بعد از انسان کامل سهمی از محبت دارند، اوصاف فرشتهها را در خطبهٴ 91 بیان فرمود، فرمود اینها بر اساس محبت عبادت میکنند و جهان را به اذن حق تدبیر میکنند: «وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إلَی الْوَلَهِ إِلَیْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ»؛ رشتهٴ معرفت بین فرشتهها و بین خدا اینها را به خدا مرتبط کرد، حقیقة المعرفه و شناخت اینها را به حق مرتبط کرد، آن چنان مرتبط کرد به حق که اینها واله شدند: «وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إلَی الْوَلَهِ إِلَیْهِ»؛ این یقین، باعث شد که اینها واله حق شدند. اینکه در زیارت «امین الله» در مشاهد مشرّفه خوانده میشود انسان از خدا وَلَه طلب میکند که مرا جزء والهین قرار بده، چون قلوب اولیا والهاند، قلب مرا هم واله قرار بده که محبت تو را داشته باشم، به دنبال چیزی حرکت نکنم. فرشتهها به وَلَه رسیدند و آنچه نزد خداست برای اینها مرغوب است رغبت «ما عند الله» باعث میشود که به غیر خدا رغبت پیدا نکنند، این البته هنوز اواسط راه است، در اواسط راه به ما میگویند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ در آخرهای راه سخن از «ما عند الله» نیست [بلکه] سخن از ﴿وَاللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ است آن ﴿وَاللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ برای اوحدیّ از انسانهای سالک است که اینچنین نیست که اینها بهشت طلب کنند بهشت مشتاق اینهاست، چون دربارهٴ بعضی از صحابه آمده مثل سلمان که بهشت مشتاق اینهاست وقتی بهشت مشتاق اینها باشد به طریق اولی شوق به بالاتر از اینها را هم دارند. انسان مشتاق به بهشت نیست انسان مشتاق به بهشتآفرین است، بهشت مشتاق آن انسان است. خب، این راه هست لذتی که آنها از حیات طوبا میبرند قابل قیاس با لذتی که افراد دیگر از این زندگی میبرند نیست.
فرمود فرشتهها «بما عندالله» راغباند آنگاه فرمود: «قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ»؛ اینها شیرینی شناخت حق را چشیدهاند، فرشته اهل سیب و گلابی و میوه و امثال ذلک نیست نفسش تسبیح است ولی او از معرفت، بیش از آن مقدار لذت میبرد که دیگران از طبیعت، لذت میبرند و با کأس پر و سیراب کننده از محبت حق برخوردار شدند.
سرّ ملول نشدن فرشتگان از عبادت الهی
«وَتَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ، وَ شِیجَةُ خِیفَتِهِ» سُویدای دل آن حبّهٴ دل آن نقطهٴ مرکزی دل را میگویند، میگویند سویدای قلب. فرمود در سویدای دل فرشتهها، محبت حق جا کرد. این قلب که فرشتهها هم دارند و در آن قلب سویدا و نقطهٴ مرکزی هست، پیداست که مسئلهٴ ماده و امثال ذلک نیست. آنچه گفته شد در سویدای بنیآدم سرّ خدا نهفته است این سویدا که در نهجالبلاغه دربارهٴ فرشتهها یاد شده است دربارهٴ انسانهای سالک هم هست «وَتَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ، وَ شِیجَةُ خِیفَتِهِ» آنگاه «فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ، وَ لَمْ یُنْفِذْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ»؛ دیگر خسته نمیشنوند. اینها، اینکه در قرآن کریم از فرشتهها یاد شده است که اینها ﴿لاَ یَسْأَمُونَ﴾ چطور میبینید دو نفر دوست با همین دوستان عادی یک ساعت مینشینند و اختلاط میکنند و احساس خستگی نمیکنند، اما این نمازی که ده دقیقهای بیشتر وقت نمیگیرد با آن نشاط نمیخوانند، اینها بر اساس محبت است بالأخره انسان تا با چه کسی دوست باشد، اگر با هر کسی دوست بود گفتار با او، حشر با او، انس با او خستگی نمیآورد، حالا انسان با افراد عادی علاقهمند است با او دو ساعت، سه ساعت مینشیند حرف میزند و احساس خستگی نمیکند وقتی میخواهد به نماز بایستد احساس خستگی میکند، چه بهتر که انسان دوست خوبی انتخاب بکند پس این یک راه.
الهی بودن مهر و غضب مؤمن
راه دیگر را اینچنین به ما ارائه میدهند، میفرمایند مؤمنین که اهل محبتاند آنها چون محبتشان «فی الله» هست اگر به کسی علاقهمندند این علاقه باعث نمیشود که به او بیش از حق خودش احسان بکنند یا اگر نسبت به کسی اظهار بیعلاقهای میکنند و بغض و غضب دارند این بغض و غضب وادارشان نمیکند که معصیت بکنند، چون غضبشان هم «لله» است و این محبتشان «فی الله و لله»، لذا دربارهٴ مؤمنین آمده است که اینها هرگز نسبت به کسانی که علاقهمندند و یا نسبت که کسانی دشمناند بیش از حد مشروع روا نمیدارند، این هم نشانهٴ محبت «فی الله» و بغض و غضب «فی الله» هست. وقتی سخن از محبت اولیای الهی به میان میآورند میفرمایند اینها کسانی هستند که چیزی قلب اینها را به خود متوجه نکرده است، جز محبت ذات اقدس الهی.
ضرورت عبادت بر اساس محبت در بیان امیرمؤمنان(علیه السلام)
مطلب بعدی آن است که در کلمات قصار آن حضرت آمده که چون اساس بر محبت است و وجود مبارک رسول، درس محبت میدهد اگر نبود عذاب، باز انسان باید خدا را اطاعت میکرد. حالا اگر نسبت به عملی ترغیب کردند گفتند اگر این کار را کردید فضیلت دارد و اگر این کار را انجام ندهید عذابی نیست؛ اما فعلش فضیلت دارد یعنی مستحبات، فرمود اگر نبود عذاب الهی و وعدهٴ الهی باز لازم بود انسان از خدا اطاعت کند. این شمارهٴ 290 کلمات قصار است: «لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَی مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَنْ لاَ یُعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ»؛ اگر خدا بر معصیت، عذاب نکند باز واجب است عقلاً نه شرعاً، چون فرمود اگر این کار را بکنید عذاب نیست یعنی این حرام شرعی نیست اما عقلاً لازم است که انسان شکر نعمت بکند « لَکَانَ یَجِبُ أَنْ لاَ یُعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ » خب، این را ولیّ الله از آن جهت که عقل حکم میکند میفرماید، نه از آن جهت که یک روایت شرعی باشد تا ما از این وجوب، وجوب شرعی بفهمیم، چون اگر چیزی وجوب شرعی داشت بر ترکش جهنم هست عذاب هست، فرمود حالا اگر عذاب هم نبود این لازمهٴ همان «حباً» عبادت کردن است، لازمهٴ عبادت حبّی آن است که اگر هم عذابی نباشد انسان خدا را عبادت کند.
روایات اخلاص مؤیّد محوریّت محبت در عبادت الهی
روایتی که در باب محبت آمده است و همچنین روایتی که در باب اخلاص آمده است این دو باب این مسئله را تأیید میکند. در باب اخلاص ملاحظه فرمودید گذشته از اینکه آیات فراوانی هست که شما مأمور شدید مخلصاً لله خدا را عبادت کنید، روایات فراوانی هم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است در همان جلد دوم کافی، کتاب الایمان و الکفر بابی است به نام «باب الاخلاص» این اخلاص یعنی چه؟ اخلاص بدون محبت میشود اصلاً، ملاحظه بفرمایید آیا اخلاص با محبت میشود یا نه.
روایت پنج این باب این است که از معصوم(سلام الله علیه) طبق این نقل «سألته» مضمره است البته این روایت «عن قول الله عز و جل» قبلی که روایت چهارم است از امام صادق(سلام الله علیه) است پنجمی چون دارد «و بهذا الاسناد قال سألته» معلوم میشود که پس خود امام صادق سؤال کرده است، این جملهٴ ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ یعنی چه، «قال (علیه السلام) القلبُ السلیمُ الذی یلقیٰ ربّه و لیسَ فیه احدٌ سواه»؛ هیچ کس در دل نیست خب «و کلُّ قلبٍ فیه شرکٌ أو شکٌّ فهو ساقطٌ و إنَّما أرادوا الزهدَ فی الدنیا لِتَفرغَ قلوبهم للآخرةِ». این حدیث شریف چند فصل را در بردارد، چون در قرآن فرمود تنها گروهی که اهل نجاتاند، گروهیاند که قلب سلیم داشته باشند ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾، ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بر اساس این حصر جز، صاحبان قلب سلیم همه در زحمتاند. خب، حالا قلب سلیم چیست، قلب سلیم را حضرت معنا فرمود قلبی که سالم باشد از علاقهٴ به غیر حق، هیچ کسی در این دل جز یاد حق، نباشد «قال (علیه السلام) القلبُ السلیمُ الذی یلقیٰ ربّه» به لقای رب میرود «و لیس فیه احد سوی» گرچه این روایت دلالت ندارد بر اینکه غیر صاحبان قلب سلیم در زحمتاند؛ اما این ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ آیه را دارد از حضرت سؤال میکند و آیه که به خوبی دلالت بر حصر دارد یعنی غیر از صاحبان قلب سلیم دیگران در زحمتند بالأخره، خب قلب سلیم هم این است که «لیسَ فیه احدٌ سواه».
عواقبت دلبستگی به غیر خداوند در هنگام مرگ
اگر غیر محبت حق چیزی در دل بود بالأخره اینچنین نیست که انسان را با همین آمیختگی به بهشت راه بدهند، این بالأخره باید با علاجی این علاقهٴ به غیر خدا کنده بشود. در دنیا یک مقدار دشوار هست؛ اما بالأخره سوخت و سوزی ندارد، راه هست حالا اگر کسی در دنیا خود را تطهیر نکرد علاقهٴ غیر حق در این دل بود تا این غیر، برطرف نشود که به بهشت راه نمیدهند حالا چطور برطرف میشود، یک عضوی از اعضای بدن انسان را بخواهند بِکَنند، فریاد آدم بلند میشود یعنی دندان را بخواهند بکشند، بالأخره ناچارند که حس را تخدیر کنند، چرا فشار مرگ سخت است برای اینکه آدم را بیهوش نکرده میمیرانند، این عملها چرا آسان است برای اینکه آدم را بیحس و بیهوش میکنند بعد میمیرانند، دندان را میکشند عضوی را قطع میکنند، حس را میگیرند آن وقت دندان را میکنند انسان احساس درد نمیکند یا حس را میگیرند انگشت را یا دست را یا پا را قطع میکنند انسان احساس نمیکند. اگر حس را نگیرند و بیهوش نکنند چرا آدم دردش میآید، برای اینکه حسّاس است، عضوی را بخواهند بمیرانند در حال حیات و توجه بخواهند بمیرانند خب درد میآید. هنگام مرگ اینچنین است، تمام اعضا را در حال بیداری و حس میمیرانند، مثل این است که تمام اعضا را در حال حس بخواهند عمل کنند.
این است که فشار مرگ به هیچ وجه قابل تحمل نیست اگر قابل تحمل بود که آدم تحمل میکرد نمیمرد، مگر عدهای که قبل از مرگ راحت شدند و علاقهٴ تن را کم کردند که مرگ برای آنها روح و ریحان است وگرنه این طور نیست که ما ببینیم این بیچاره در آن بستر احتضار دارد دست و پا میزند یک مختصر درد میکشد ما نمیدانیم او چه میکشد که، وقتی حال احتضار پیش آمد نه او میتواند بگوید نه ما از او باخبریم و نه طبیب بیچاره باخبر است که او چه میکشد، حال احتضار حالی نیست که قابل تحمل باشد اگر قابل تحمل بود که خب نمیمرد. انسان در حالی که زنده است، حسّاس است، باهوش است از تک تک اعضای او این جان دارد گرفته میشود، دارند تک تک را میمیرانند این است که مسئلهٴ مرگ مسئلهای نیست که کار آسانی باشد این برای عدهای حل میشود راحت میمیرند برای دیگران سخت است. خب، حالا اگر کسی با این خاطره مُرد، بخواهند قلب او را جراحی کنند یک وقت است که پزشک متخصص قلب میگوید این شخص بیماری قلب دارد من باید او را درمان کنم این را بدون بیحس و بیهوشی و بدون تخدیر او را عمل میکنند آن البته خیلی درد دارد ولی بالأخره تحملپذیر است، به شهادت اینکه زنده است؛ قلب کسی را در حال زنده بودن و بیهوش نشدن عمل بکنند. حالا اگر کسی ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ بود آن قلب روحی و معنوی آن همان طوری که نشاط او چندین برابر است درک او چندین برابر است کار او چندین برابر است درد او هم چندین برابر است حالا آن قلب را بخواهند درمان کنند این ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ چقدر درد دارد آن را دیگر خدا میداند. اگر در قلب کسی علاقهٴ به غیر خدا بود این را باید بگیرند و در بهشت راهش بدهند، چون بر اساس حصر آیه این است که ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾، ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ فقط این گروه اهل نجاتاند قلب سلیم را که هم طبق این روایت مرحوم کلینی حضرت اینچنین معنا کرده است قلبی است که «لیس فیه احدٌ سواه».
عواقب دلبستگی به غیر خداوند در آخرت
خب، حالا اگر کسی در قلبش این محبتها را داشت بالأخره آنجا میگیرند بعد سالمش میکنند و بهشت راهش میدهند، این است که کار آسانی نیست آنجا. تا بهشت برسد عقبات کئودی را باید طی کند، این است که حضرت مکرر فرمود: «أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَؤُوداً»؛ گردنها و کتلهای خیلی سخت است، آسان نیست.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ مگر کسی مقدماتش را در دنیا فراهم کند. بخش دیگر این حدیث آن است که «و کلُّ قلبٍ فیه شرکٌ أو شکٌّ فهو ساقطٌ» این افتاده است، این همان از آن کریمهٴ دیگر استفاده میشود که ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾؛ کسی که موحد نباشد مثل کسی است که بدون دستاویز بین آسمان و زمین این را پرت کردند، این یا بالأخره کرکسهای فضا و هوا او را میربایند ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾؛ یا تندباد او را در دره مسحوق میکند؛ پودر میکند. این پودرهای داروخانه را میگفتند مسحوقات «سحیق» یعنی پودر شده.
پیدایش محبت الهی در پرتو زهد؛ و اخلاص مقدمه زهد
بخش دیگر این حدیث این است که فرمود زهد، کمالی از کمالات دینی است؛ اما تازه اینها مقدمه است برای محبت، انسان زاهد میشود که محبوب بگردد، زهد بیرغبتی از دنیا، بیرغبتی از دنیا خودش هدف نیست، آن رغبت الی الله هدف است؛ منتها این زهد، تخلیه است یعنی رغبت دنیا را از خود میگیرد تا رغبت الهی را در دل جای بدهد «و إنما أرادوا الزهد
فی الدنیا لتفرغ قلوبهم للآخره».
در حدیث ششم همین باب اخلاص از امام باقر(سلام الله علیه) است که «ما أخلصَ العبدُ الایمانَ باللهِ عزوجل اربعینَ یوماً أو قال ما أجملَ عبد ذکر الله عزوجل اربعینَ یوماً الا زَهَّدَه الله عزوجل فی الدنیا و بَصَّره داءها و دواءها فأثبتَ الحکمةَ فی قلبِه و أنطقَ بها لسانه ثمّ تلا» این آیه را ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ﴾ فلا تریٰ صاحب بدعة الا ذلیلاً و مفتریاً علی الله عزوجل و علی رسوله و علی اهل بیته(صلوات الله علیهم اجمعین) الا ذلیلاً». خب فرمود کسی چهل روز مخلصاً ایمان نمیآورد یا چهل روز ذکر جمیل حق را در قلب خود ادامه نمیدهد، مگر اینکه خدا او را زاهد در دنیا میکند عیب دنیا را به او میفهماند. وقتی عیب دنیا و درد و دوای دنیا را به او فهماند او معالجه میشود این هم از فضایل اخلاص است. اخلاص، بدون محبت نمیشود اگر کسی خدا را عبادت میکند، برای اینکه جهنم نرود یا برای اینکه بهشت برود خدا را وسیله قرار داد، او بهشت محبوب اوست نه خدا، نشانهاش این است که اگر بهشتی در کار نبود و جهنمی در کار نبود عبادت نمیکرد؛ اما فرشتهها که بهشت و جهنم برای آنها مطرح نیست، دائماً دارند عبادت میکنند و حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اگر جهنم هم نبود باز باید عبادت میکردیم اینها میشود عبادت حبّی.
آثار عبادت عاشقانه در دنیا و آخرت
آثار عبادت حبّی را در باب دیگری به عنوان «باب العباده» در همین جلد دوم اصول کافی کتاب ایمان و کفر، بابی است به نام «باب العباده» آنجا چند روایت است مشخص فرمود که چه گروهی عبادت میکنند و چند گروه عبادت میکنند و عبادت چه گروهی از همه بهتر است. در همین باب عباده، حدیث دومش این است حدیث اوّل هم که خب این معنا را تأیید میکند؛ اما حدیث دوم این است که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «قال الله تبارک و تعالی» اینها جزء حدیث قدسی است «یا عبادی الصدیقین تَنَعَّمُوا بعبادتی فی الدنیا فإنّکم تَتَنَعَُّمونَ بها فی الآخرة»؛ این عبادت را نعمت بشمارید، چون در آخرت از این متنعّم میشوید برای شما کُلْفَت نباشد.
روایت سوم از امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «قال قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) افضلُ الناس مَن عَشِقَ العبادةَ فَعانَقَها و أحبَّها بقلبهِ و باشَرَها بِجَسَدِه و تفرّغ لها فهو لا یُبالی علی ما أصبحَ من الدنیا علی عُسر ام علی یُسر»؛ برجستهترین مردمان، کسانی هستند که نسبت به عبادت عاشق باشند عشق به عبادت دیگر کُلْفَت و مسئلهٴ ترس از جهنم و امثال ذلک را برطرف میکند.
حقیقت عبادت عاشقانه در روایات
این کلمهٴ عشق را گفتند از همان گیاه پیچک به نام عَشَقِه گرفته شده. این گیاه که پیچک نام دارد و از او به عَشَقِه یاد میکنند این وقتی به درختی بتند آن چنان این درخت را جذب میکند که راه نفس این درخت را میبندد وقتی راه نفس این درخت بسته شد کم کم برگهای این درخت زرد میشود میگویند این را عَشَقِه گرفت، وقتی که زرد شد کم کم راه نفس این درخت بسته شد کم کم این درخت پژمرده میشود و خشک میشود، آن حال وقتی به کسی دست داد میگویند عاشق شده است. این همان جوانی که مرحوم کلینی نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد در بامداد دید که خیلی زرد چهره است و چشمانش فرو رفته است، این نمونهٴ همان است و این را میگویند حالت عشق. فرمود: «أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة» با نماز دست به گردن است معانق با نماز است با نماز معانقه میکند «أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة» و منظور از عبادت، خصوص نماز نیست او عاشق روزه است، او عاشق حج است، او عاشق جهاد است و امثال ذلک. هرچه عبادت خداست و امر خداست و فرمان خداست، معشوق اوست ««أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة فعانقها»؛ با عبادت معانقه میکند دست به گردن است «و أحبّها بقلبه»؛ عبادت را با جان خود دوست دارد «و باشرها بجسده»؛ با او در مقام عمل، مباشر است در مقام جان، دوست «وتفرَّغ لها» فارغ البال عبادت میکند، وقتش را برای عبادت صرف میکند. در آن بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک اشتر این هم هست، فرمود مالک تو میروی در نظام اسلامی من کارهای اجرایی انجام میدهی و کار اجرایی بالأخره مشکلاتی را به همراه دارد وقتگیر است و اینها گرچه در نظام اسلامی همهٴ کارها عبادت است؛ اما برای اینکه به آن کارها رنگ عبادی بدهی و رنگ عبادت بگیرد تو که باید بالأخره برای خدا عبادت بکنی؛ اما اینچنین نباش که و اینچنین نباشد که کارهای اجرایی را انجام بدهی وقتی که خسته شدی عبادت بکنی، بلکه گُل وقت را و بهترین وقت را برای عبادتت انتخاب بکن، بقیهٴ کارها در سایهٴ این عبادت با عدل و احسان انجام میشود. نگذار نمازت از اوّل وقت بگذرد این نمازی است که باید بخوانی حالا اوّل وقت بخوان، نمازی است که باید بخوانی در حال نشاط و شادابی بخوان نه در حال خستگی، این دستورالعمل حضرت در این عهدنامهٴ مالک هست، فرمود گرچه همهٴ کارهایت وقتی برای رضای خداست به دستور امامت هست برای تأمین رضای مردم است عبادت هست؛ اما آن عبادتهای خاص را در بهترین اوقاتت انجام بده این میشود «تفرّغ للعبادة» یعنی فارغ البال برای عبادت حرکت کن.
«والحمدالله رب العالمین»
مصادیق محبّت و عداوت الهی و مراتب آن
مسجد، جایگاه تعلیم محبّت الهی
عواقب دلبستگی به غیر خداوند در آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴿31﴾ قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ﴿32﴾
مصادیق محبّت و عداوت الهی و مراتب آن
از آن جهت که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حبیب الله است و این حبیب الله رسالتی را برعهده دارد، قهراً پیام محبت میآورد و چون سیرهٴ علمی و عملی آن حضرت اسوهٴ علم و عمل سالکانه است پس او درس محبت میدهد. با شاگردیِ آن حضرت مشخص میشود که معیار محبت و عدوات خدا کجاست و چیست، چه چیزی محبوب خداست و چه چیزی محبوب خدا نیست. نمونههایی از محبوب و مبغوض حق را خدا را در قرآن ذکر کرد: دربارهٴ متقیان، محسنان، صابران، متطهران، متوکلان و امثال ذلک تعبیر به محبت آورد، فرمود: ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ التَّوَّابِینَ﴾، ﴿یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ﴾ و مانند آن.
دربارهٴ کسانی که به اوصاف مقابل این اوصاف متصّفند تعبیر به «لا یحب» آورد که خدا ﴿لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾، ﴿لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّاناً أَثِیماً﴾، ﴿لاَ یُحِبُّ مِن کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً﴾ و امثال ذلک.
اینها نمونه است در حقیقت، حصر نیست. قهراً محور محبت و محور عداوت مشخص میشود که چه چیزی و چه کسانی محبوب حقاند، چه چیزی و چه کسانی مبغوض حقاند. همان طوری که محبت درجاتی دارد عداوت و غضب هم درجاتی دارد. در اوایل سورهٴ مبارکه «صف» فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ آن واعظ غیر متّعظ از دیگران، مبغوضتر است؛ مقت و غضب خدا نسبت به واعظ غیر متّعظ و عالم بیعمل بیشتر است ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ چه اینکه عالم با عمل از دیگران محبوبتر است و نشانهٴ محبوب بودن او را میتوان از شدّت محبت او فهمید که ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ اگر ﴿أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ بود محبوبتر از دیگران هم هست، چون اصل محبت خدا به اندازهٴ محبت خلق است.
مسجد، جایگاه تعلیم محبّت الهی
راههایی را هم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان راههای تربیتی ارائه داد، مراکزی ساخت که در آن مراکز به انسان درس محبت بدهند. مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» وقتی از مسجد رسول خدا یاد میکند ـ آیهٴ 108 ـ میفرماید در مسجد منافقین اقامه نکن ﴿لاَتَقُمْ فِیهِ أَبَداً﴾ اما آن مسجدی که بنیانش تقوا و پرهیز است آن بهتر است: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ﴾ چرا، برای اینکه اوّلاً بنابر تقواست یعنی بر تقوا نهاده شده، ثانیاً در او مردانی هستند که دوست دارند طاهر باشند: ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾ چون ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾ محبوبشان طهارت است، وقتی به محبوبشان رسیدند محبوب حق میشوند، چون ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ﴾ که همهٴ اینها در یک آیه است. پس محبوبان الهی در اینجا جمعاند و مسجد آن است که خانهٴ محبت باشد، به انسان درس محبت بدهد.
راههای محبوب شدن نزد خداوند
راه محبت را هم در آیات همین سوره که در پیش داریم بیان فرموده است. آیهٴ 92 همین سورهٴ «آلعمران» این است که ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ﴾؛ شما باید از این محبوبهایتان بگذرید تا به مقام ابرار برسید و کم کم محبوب حق خواهید شد. پس راهش این است که اوّلاً دوست نداشته باشید و اگر هم دوست داشتید سعی کنید این دوستیتان را با بخششِ دوست، از خودتان برهانید: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ یعنی آنچه از محبوب شماست، آن را در راه خدا بدهید.
گاهی در همان اواخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که خدا میفرماید: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ﴾؛ آن بهترین مالتان را در راه خدا بدهید، گاهی برای تربیت اخلاقی میفرماید: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ آنچه مورد علاقهٴ شماست آن را باید بدهید که قهراً باعث میشود که یا علاقه پیدا نکنید بماسوی الله یا اگر علاقه پیدا کردید با بخشش، قطع علاقه کنید. آنگاه وقتی با بخشش، قطع علاقه کردید راحت میشوید، راه برای محبت خدا باز خواهد بود. چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که در پیش داریم فرمود آنهایی که دارای محبت کاذبهاند باید آنها راه اصلاح را طی کنند. آیهٴ 188 همین سورهٴ «العمران» این است که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ آنهایی که علاقهمند هستند، دوست دارند که ثنایی بیجا بشنوند در مقابل کار انجام نداده از آنها ثنا و تقدیری به عمل بیاید، آنها بالأخره از عذاب نجات پیدا نمیکنند. این قدم اوّل است که به انسان میگوید مبادا علاقهمند باشی در برابر کاری که نکردی از تو تشکر کنند. آنگاه در برابر کاری که انسان انجام داد به او میگویند علاقه نداشته باش که از تو تشکر و تقدیری به عمل بیاید، دیگران وظیفهای دارند؛ اما تو دوست این مَحْمِدَتْ نباش، دوست نداشته باش که از تو تشکر کنند و تعریف کنند، آن مرحلهٴ بعد است مرحلهٴ قبل این است که دوست نداشته باشد که کاری که نکردی از تو تقدیری به عمل بیاید. خب، پس راهها را هم نشان دادند و مسجد را هم مرکز این حرفها معرفی کردند که فرمودند مسجد جایی است که ﴿فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ﴾ پس مکان محبت مشخص شد راه محبت مشخص شد، چون آن کسی که مدرّس محبت است این راهها را در آن مکان به مردم ارائه داد..
کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) از اوصاف فعلی بودن محبّت الهی
عمده آن است که محبت، صفت فعل حقتعالی است. اگر کسی محبوب خدا شد اینچنین نیست که خداوند تعسّری در برابر محبت او داشته باشد، نظیر محبت انسان نیست چه اینکه اگر کسی مبغوض و مغضوب حق شد این طور نیست که خداوند تعسّری در این زمینه داشته باشد اینها در نهجالبلاغه آمده است که محبت و غضب خدا، مایهٴ تعسّر حقتعالی نیست، چون این از اوصاف فعلیهٴ حقتعالی است؛ وصفی نیست که به ذات الهی راه داشته باشد. آن محبت ذاتی برای خود ذات است وگرنه در محبتهای فعلی ذات، مصون است. در خطبهٴ 186 اینچنین میفرماید: «یُحِبُّ وَ یَرْضَی مِنْ غَیْرِ رِقَّةٍ، وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّةٍ. یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیَکُونُ. لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ، وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ. وَ إِنَّما کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ»؛ فرمود سخن خدا صوتی نیست که کسی بشنود، سخن خدا همان ارادهٴ خداست، همین که اراده کرد چیزی موجود بشود این حرف خداست وگرنه خدا ندایی ندارد که با قَلع و قرع شنیده بشود. معمولاً صوت یا با قرع بود یا با قلع، کوبیدن چیزی بر چیزی یا کندن چیزی از چیزی، این قلع و آن قرع صوت تولید میکند، این زبان که به مخرج کام برخورد میکند صوت ایجاد میشود و مانند آن.
فرمود سخن خدا صوتی نیست که با قلع و قرع متعارف حادث بشود، حرف خدا همان ارادهٴ خداست. محبت و بغض و غضب خدا هم اینچنین است، این اوصاف نفسانی نیست که مایهٴ انفعال باشد این دربارهٴ محبت حق که محبت حق چگونه است.
راههای تحصیل محبت الهی در نهجالبلاغه
اما دربارهٴ اینکه راه تحصیل محبت چیست آن را در خطبهٴ 160 بیان کرد، فرمود: «فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ» این تقریباً شرح همین آیهٴ محل بحث است ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾، فرمود: «فَتَأَسَّ»؛ تأسّی کن «بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ[صلی الله علیه وآله وسلم] فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی. وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ محبوبترین انسانها کسی است که متأسّی به حبیب حق باشد، خدا به کسی بیش از دیگران علاقهمند است که تأسّی او به حبیب خدا بیش از دیگران باشد: «وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ کسی که دنبالهروی اثر رسول خداست. قصاص را هم قصاص گفتند، برای اینکه به دنبال آن حادثه اتفاق میافتد، قصّه را هم که قصه میگویند برای اینکه مسرود است متوالی است ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ﴾ یعنی به دنبال این تابوت برو ببین این آب، این تابوت را به کجا میبرد. غرض قصاص و اقتصاص و امثال ذلک پیگیری کردن است دنبالهروی نمودن است و مانند آن.
فرمود اقتصاص همان تأسّی است در حقیقت، اقتصاص اثر رسول خدا مایهٴ محبت است. خب، حالا رسول خدا چه کرد که ما بکنیم تا بشویم محبوب، فرمود راهش این است آن که حبّش رأس کل خطیئه است او را از خود دور کرد، چون «حُبّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئة». شما باید زندگی کنید و لذت ببرید؛ اما لذت در چیست، آن را باید کسانی به انسان یاد بدهند که از طرف حق آمدهاند، چون این حرف را در مکتبهای بشر عادی نمیشود یافت که انسان چطور زندگی بکند و چه چیزی برای انسان گواراست و لذت محض است، فرمود شما اگر راه نبیّتان را انتخاب کنید بهتر زندگی میکنید، لذت میبرید راهش این بود، فرمود: «قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً، وَ لَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً. أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً، وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَهَا. وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ»؛ فرمود او دنیا را تحقیر کرد، فهمید خدا دنیا را تحقیر کرد او هم دنیا را تحقیر و تصغیر کرد. او پیرو ارادهٴ حق است، لذا شده حبیب حق، شما پیرو او باشید بشوید حبیب حق و او فهمید که جایی پستتر از دنیا نیست ـ دنیا را هم به همین مناسبت دنیا گفتند ـ او هم چیزی را که خدا تحقیر کرد تصغیر کرد تعظیم نکرد، چون در هیچ عالمی خدا معصیت نمیشود مگر در دنیا «مِن هَوانِ الدنیا علی الله أنه لا یعصی إلاّ فیها»؛ در هیچ عالمی خدا معصیت نمیشود مگر در دنیا، نه این همه عوالمی که انسان پشتسر گذاشت قبل از دنیا در هیچ یک از آن عوالم جای معصیت بود، نه عوالم فراوانی که بعد از دنیا در پیش داریم هیچ یک از آنها جای معصیت نیست. انسان همین که رخت بربست وارد برزخ شد برای ابد دیگر سخنی از معصیت نیست، چه اینکه قبل از دنیا هم اثری از عصیان نبود، در هیچ عالمی خدا معصیت نشد و نمیشود مگر در همین دنیا، لذا پستترین مرحله است، از این به «صفّ نعال» هستی یاد میکنند که از این پایینتر عدم است، دیگر جا برای هستی نیست. فرمود چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فهمید دنیا حقیر و پست است او را تحقیر کرد، تعظیم نکرد و مشکل ما این است، نقص و عیب ما این است و آن عیب این است که «وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِیمُنا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَکَفَی بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ، وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ»؛ ما اگر هیچ عیبی نمیداشتیم مگر همین عیب، کافی بود که ما را به عنوان مشاقق با خدا و محاده با خدا معرفی کنند، برای اینکه ما به چیزی دل بستهایم و تلاش و کوشش میکنیم که مبغوض حق است و مغضوب حق است «وَ لَقَدْ کَانَ ـ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ یَأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ، وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ» تا آخر. خب، پس این هم راه رسیدن به محبت حقتعالی.
عبادت فرشتگان بر اساس محبّت به خداوند در نهجالبلاغه
اما فرشتهها که بعد از انسان کامل سهمی از محبت دارند، اوصاف فرشتهها را در خطبهٴ 91 بیان فرمود، فرمود اینها بر اساس محبت عبادت میکنند و جهان را به اذن حق تدبیر میکنند: «وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إلَی الْوَلَهِ إِلَیْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ»؛ رشتهٴ معرفت بین فرشتهها و بین خدا اینها را به خدا مرتبط کرد، حقیقة المعرفه و شناخت اینها را به حق مرتبط کرد، آن چنان مرتبط کرد به حق که اینها واله شدند: «وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بِهِ إلَی الْوَلَهِ إِلَیْهِ»؛ این یقین، باعث شد که اینها واله حق شدند. اینکه در زیارت «امین الله» در مشاهد مشرّفه خوانده میشود انسان از خدا وَلَه طلب میکند که مرا جزء والهین قرار بده، چون قلوب اولیا والهاند، قلب مرا هم واله قرار بده که محبت تو را داشته باشم، به دنبال چیزی حرکت نکنم. فرشتهها به وَلَه رسیدند و آنچه نزد خداست برای اینها مرغوب است رغبت «ما عند الله» باعث میشود که به غیر خدا رغبت پیدا نکنند، این البته هنوز اواسط راه است، در اواسط راه به ما میگویند ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ در آخرهای راه سخن از «ما عند الله» نیست [بلکه] سخن از ﴿وَاللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ است آن ﴿وَاللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ برای اوحدیّ از انسانهای سالک است که اینچنین نیست که اینها بهشت طلب کنند بهشت مشتاق اینهاست، چون دربارهٴ بعضی از صحابه آمده مثل سلمان که بهشت مشتاق اینهاست وقتی بهشت مشتاق اینها باشد به طریق اولی شوق به بالاتر از اینها را هم دارند. انسان مشتاق به بهشت نیست انسان مشتاق به بهشتآفرین است، بهشت مشتاق آن انسان است. خب، این راه هست لذتی که آنها از حیات طوبا میبرند قابل قیاس با لذتی که افراد دیگر از این زندگی میبرند نیست.
فرمود فرشتهها «بما عندالله» راغباند آنگاه فرمود: «قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ»؛ اینها شیرینی شناخت حق را چشیدهاند، فرشته اهل سیب و گلابی و میوه و امثال ذلک نیست نفسش تسبیح است ولی او از معرفت، بیش از آن مقدار لذت میبرد که دیگران از طبیعت، لذت میبرند و با کأس پر و سیراب کننده از محبت حق برخوردار شدند.
سرّ ملول نشدن فرشتگان از عبادت الهی
«وَتَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ، وَ شِیجَةُ خِیفَتِهِ» سُویدای دل آن حبّهٴ دل آن نقطهٴ مرکزی دل را میگویند، میگویند سویدای قلب. فرمود در سویدای دل فرشتهها، محبت حق جا کرد. این قلب که فرشتهها هم دارند و در آن قلب سویدا و نقطهٴ مرکزی هست، پیداست که مسئلهٴ ماده و امثال ذلک نیست. آنچه گفته شد در سویدای بنیآدم سرّ خدا نهفته است این سویدا که در نهجالبلاغه دربارهٴ فرشتهها یاد شده است دربارهٴ انسانهای سالک هم هست «وَتَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ، وَ شِیجَةُ خِیفَتِهِ» آنگاه «فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ، وَ لَمْ یُنْفِذْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ»؛ دیگر خسته نمیشنوند. اینها، اینکه در قرآن کریم از فرشتهها یاد شده است که اینها ﴿لاَ یَسْأَمُونَ﴾ چطور میبینید دو نفر دوست با همین دوستان عادی یک ساعت مینشینند و اختلاط میکنند و احساس خستگی نمیکنند، اما این نمازی که ده دقیقهای بیشتر وقت نمیگیرد با آن نشاط نمیخوانند، اینها بر اساس محبت است بالأخره انسان تا با چه کسی دوست باشد، اگر با هر کسی دوست بود گفتار با او، حشر با او، انس با او خستگی نمیآورد، حالا انسان با افراد عادی علاقهمند است با او دو ساعت، سه ساعت مینشیند حرف میزند و احساس خستگی نمیکند وقتی میخواهد به نماز بایستد احساس خستگی میکند، چه بهتر که انسان دوست خوبی انتخاب بکند پس این یک راه.
الهی بودن مهر و غضب مؤمن
راه دیگر را اینچنین به ما ارائه میدهند، میفرمایند مؤمنین که اهل محبتاند آنها چون محبتشان «فی الله» هست اگر به کسی علاقهمندند این علاقه باعث نمیشود که به او بیش از حق خودش احسان بکنند یا اگر نسبت به کسی اظهار بیعلاقهای میکنند و بغض و غضب دارند این بغض و غضب وادارشان نمیکند که معصیت بکنند، چون غضبشان هم «لله» است و این محبتشان «فی الله و لله»، لذا دربارهٴ مؤمنین آمده است که اینها هرگز نسبت به کسانی که علاقهمندند و یا نسبت که کسانی دشمناند بیش از حد مشروع روا نمیدارند، این هم نشانهٴ محبت «فی الله» و بغض و غضب «فی الله» هست. وقتی سخن از محبت اولیای الهی به میان میآورند میفرمایند اینها کسانی هستند که چیزی قلب اینها را به خود متوجه نکرده است، جز محبت ذات اقدس الهی.
ضرورت عبادت بر اساس محبت در بیان امیرمؤمنان(علیه السلام)
مطلب بعدی آن است که در کلمات قصار آن حضرت آمده که چون اساس بر محبت است و وجود مبارک رسول، درس محبت میدهد اگر نبود عذاب، باز انسان باید خدا را اطاعت میکرد. حالا اگر نسبت به عملی ترغیب کردند گفتند اگر این کار را کردید فضیلت دارد و اگر این کار را انجام ندهید عذابی نیست؛ اما فعلش فضیلت دارد یعنی مستحبات، فرمود اگر نبود عذاب الهی و وعدهٴ الهی باز لازم بود انسان از خدا اطاعت کند. این شمارهٴ 290 کلمات قصار است: «لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَی مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَنْ لاَ یُعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ»؛ اگر خدا بر معصیت، عذاب نکند باز واجب است عقلاً نه شرعاً، چون فرمود اگر این کار را بکنید عذاب نیست یعنی این حرام شرعی نیست اما عقلاً لازم است که انسان شکر نعمت بکند « لَکَانَ یَجِبُ أَنْ لاَ یُعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ » خب، این را ولیّ الله از آن جهت که عقل حکم میکند میفرماید، نه از آن جهت که یک روایت شرعی باشد تا ما از این وجوب، وجوب شرعی بفهمیم، چون اگر چیزی وجوب شرعی داشت بر ترکش جهنم هست عذاب هست، فرمود حالا اگر عذاب هم نبود این لازمهٴ همان «حباً» عبادت کردن است، لازمهٴ عبادت حبّی آن است که اگر هم عذابی نباشد انسان خدا را عبادت کند.
روایات اخلاص مؤیّد محوریّت محبت در عبادت الهی
روایتی که در باب محبت آمده است و همچنین روایتی که در باب اخلاص آمده است این دو باب این مسئله را تأیید میکند. در باب اخلاص ملاحظه فرمودید گذشته از اینکه آیات فراوانی هست که شما مأمور شدید مخلصاً لله خدا را عبادت کنید، روایات فراوانی هم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است در همان جلد دوم کافی، کتاب الایمان و الکفر بابی است به نام «باب الاخلاص» این اخلاص یعنی چه؟ اخلاص بدون محبت میشود اصلاً، ملاحظه بفرمایید آیا اخلاص با محبت میشود یا نه.
روایت پنج این باب این است که از معصوم(سلام الله علیه) طبق این نقل «سألته» مضمره است البته این روایت «عن قول الله عز و جل» قبلی که روایت چهارم است از امام صادق(سلام الله علیه) است پنجمی چون دارد «و بهذا الاسناد قال سألته» معلوم میشود که پس خود امام صادق سؤال کرده است، این جملهٴ ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ یعنی چه، «قال (علیه السلام) القلبُ السلیمُ الذی یلقیٰ ربّه و لیسَ فیه احدٌ سواه»؛ هیچ کس در دل نیست خب «و کلُّ قلبٍ فیه شرکٌ أو شکٌّ فهو ساقطٌ و إنَّما أرادوا الزهدَ فی الدنیا لِتَفرغَ قلوبهم للآخرةِ». این حدیث شریف چند فصل را در بردارد، چون در قرآن فرمود تنها گروهی که اهل نجاتاند، گروهیاند که قلب سلیم داشته باشند ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾، ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بر اساس این حصر جز، صاحبان قلب سلیم همه در زحمتاند. خب، حالا قلب سلیم چیست، قلب سلیم را حضرت معنا فرمود قلبی که سالم باشد از علاقهٴ به غیر حق، هیچ کسی در این دل جز یاد حق، نباشد «قال (علیه السلام) القلبُ السلیمُ الذی یلقیٰ ربّه» به لقای رب میرود «و لیس فیه احد سوی» گرچه این روایت دلالت ندارد بر اینکه غیر صاحبان قلب سلیم در زحمتاند؛ اما این ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ آیه را دارد از حضرت سؤال میکند و آیه که به خوبی دلالت بر حصر دارد یعنی غیر از صاحبان قلب سلیم دیگران در زحمتند بالأخره، خب قلب سلیم هم این است که «لیسَ فیه احدٌ سواه».
عواقبت دلبستگی به غیر خداوند در هنگام مرگ
اگر غیر محبت حق چیزی در دل بود بالأخره اینچنین نیست که انسان را با همین آمیختگی به بهشت راه بدهند، این بالأخره باید با علاجی این علاقهٴ به غیر خدا کنده بشود. در دنیا یک مقدار دشوار هست؛ اما بالأخره سوخت و سوزی ندارد، راه هست حالا اگر کسی در دنیا خود را تطهیر نکرد علاقهٴ غیر حق در این دل بود تا این غیر، برطرف نشود که به بهشت راه نمیدهند حالا چطور برطرف میشود، یک عضوی از اعضای بدن انسان را بخواهند بِکَنند، فریاد آدم بلند میشود یعنی دندان را بخواهند بکشند، بالأخره ناچارند که حس را تخدیر کنند، چرا فشار مرگ سخت است برای اینکه آدم را بیهوش نکرده میمیرانند، این عملها چرا آسان است برای اینکه آدم را بیحس و بیهوش میکنند بعد میمیرانند، دندان را میکشند عضوی را قطع میکنند، حس را میگیرند آن وقت دندان را میکنند انسان احساس درد نمیکند یا حس را میگیرند انگشت را یا دست را یا پا را قطع میکنند انسان احساس نمیکند. اگر حس را نگیرند و بیهوش نکنند چرا آدم دردش میآید، برای اینکه حسّاس است، عضوی را بخواهند بمیرانند در حال حیات و توجه بخواهند بمیرانند خب درد میآید. هنگام مرگ اینچنین است، تمام اعضا را در حال بیداری و حس میمیرانند، مثل این است که تمام اعضا را در حال حس بخواهند عمل کنند.
این است که فشار مرگ به هیچ وجه قابل تحمل نیست اگر قابل تحمل بود که آدم تحمل میکرد نمیمرد، مگر عدهای که قبل از مرگ راحت شدند و علاقهٴ تن را کم کردند که مرگ برای آنها روح و ریحان است وگرنه این طور نیست که ما ببینیم این بیچاره در آن بستر احتضار دارد دست و پا میزند یک مختصر درد میکشد ما نمیدانیم او چه میکشد که، وقتی حال احتضار پیش آمد نه او میتواند بگوید نه ما از او باخبریم و نه طبیب بیچاره باخبر است که او چه میکشد، حال احتضار حالی نیست که قابل تحمل باشد اگر قابل تحمل بود که خب نمیمرد. انسان در حالی که زنده است، حسّاس است، باهوش است از تک تک اعضای او این جان دارد گرفته میشود، دارند تک تک را میمیرانند این است که مسئلهٴ مرگ مسئلهای نیست که کار آسانی باشد این برای عدهای حل میشود راحت میمیرند برای دیگران سخت است. خب، حالا اگر کسی با این خاطره مُرد، بخواهند قلب او را جراحی کنند یک وقت است که پزشک متخصص قلب میگوید این شخص بیماری قلب دارد من باید او را درمان کنم این را بدون بیحس و بیهوشی و بدون تخدیر او را عمل میکنند آن البته خیلی درد دارد ولی بالأخره تحملپذیر است، به شهادت اینکه زنده است؛ قلب کسی را در حال زنده بودن و بیهوش نشدن عمل بکنند. حالا اگر کسی ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ بود آن قلب روحی و معنوی آن همان طوری که نشاط او چندین برابر است درک او چندین برابر است کار او چندین برابر است درد او هم چندین برابر است حالا آن قلب را بخواهند درمان کنند این ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ چقدر درد دارد آن را دیگر خدا میداند. اگر در قلب کسی علاقهٴ به غیر خدا بود این را باید بگیرند و در بهشت راهش بدهند، چون بر اساس حصر آیه این است که ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾، ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ فقط این گروه اهل نجاتاند قلب سلیم را که هم طبق این روایت مرحوم کلینی حضرت اینچنین معنا کرده است قلبی است که «لیس فیه احدٌ سواه».
عواقب دلبستگی به غیر خداوند در آخرت
خب، حالا اگر کسی در قلبش این محبتها را داشت بالأخره آنجا میگیرند بعد سالمش میکنند و بهشت راهش میدهند، این است که کار آسانی نیست آنجا. تا بهشت برسد عقبات کئودی را باید طی کند، این است که حضرت مکرر فرمود: «أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَؤُوداً»؛ گردنها و کتلهای خیلی سخت است، آسان نیست.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ مگر کسی مقدماتش را در دنیا فراهم کند. بخش دیگر این حدیث آن است که «و کلُّ قلبٍ فیه شرکٌ أو شکٌّ فهو ساقطٌ» این افتاده است، این همان از آن کریمهٴ دیگر استفاده میشود که ﴿مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾؛ کسی که موحد نباشد مثل کسی است که بدون دستاویز بین آسمان و زمین این را پرت کردند، این یا بالأخره کرکسهای فضا و هوا او را میربایند ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾؛ یا تندباد او را در دره مسحوق میکند؛ پودر میکند. این پودرهای داروخانه را میگفتند مسحوقات «سحیق» یعنی پودر شده.
پیدایش محبت الهی در پرتو زهد؛ و اخلاص مقدمه زهد
بخش دیگر این حدیث این است که فرمود زهد، کمالی از کمالات دینی است؛ اما تازه اینها مقدمه است برای محبت، انسان زاهد میشود که محبوب بگردد، زهد بیرغبتی از دنیا، بیرغبتی از دنیا خودش هدف نیست، آن رغبت الی الله هدف است؛ منتها این زهد، تخلیه است یعنی رغبت دنیا را از خود میگیرد تا رغبت الهی را در دل جای بدهد «و إنما أرادوا الزهد
فی الدنیا لتفرغ قلوبهم للآخره».
در حدیث ششم همین باب اخلاص از امام باقر(سلام الله علیه) است که «ما أخلصَ العبدُ الایمانَ باللهِ عزوجل اربعینَ یوماً أو قال ما أجملَ عبد ذکر الله عزوجل اربعینَ یوماً الا زَهَّدَه الله عزوجل فی الدنیا و بَصَّره داءها و دواءها فأثبتَ الحکمةَ فی قلبِه و أنطقَ بها لسانه ثمّ تلا» این آیه را ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ﴾ فلا تریٰ صاحب بدعة الا ذلیلاً و مفتریاً علی الله عزوجل و علی رسوله و علی اهل بیته(صلوات الله علیهم اجمعین) الا ذلیلاً». خب فرمود کسی چهل روز مخلصاً ایمان نمیآورد یا چهل روز ذکر جمیل حق را در قلب خود ادامه نمیدهد، مگر اینکه خدا او را زاهد در دنیا میکند عیب دنیا را به او میفهماند. وقتی عیب دنیا و درد و دوای دنیا را به او فهماند او معالجه میشود این هم از فضایل اخلاص است. اخلاص، بدون محبت نمیشود اگر کسی خدا را عبادت میکند، برای اینکه جهنم نرود یا برای اینکه بهشت برود خدا را وسیله قرار داد، او بهشت محبوب اوست نه خدا، نشانهاش این است که اگر بهشتی در کار نبود و جهنمی در کار نبود عبادت نمیکرد؛ اما فرشتهها که بهشت و جهنم برای آنها مطرح نیست، دائماً دارند عبادت میکنند و حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اگر جهنم هم نبود باز باید عبادت میکردیم اینها میشود عبادت حبّی.
آثار عبادت عاشقانه در دنیا و آخرت
آثار عبادت حبّی را در باب دیگری به عنوان «باب العباده» در همین جلد دوم اصول کافی کتاب ایمان و کفر، بابی است به نام «باب العباده» آنجا چند روایت است مشخص فرمود که چه گروهی عبادت میکنند و چند گروه عبادت میکنند و عبادت چه گروهی از همه بهتر است. در همین باب عباده، حدیث دومش این است حدیث اوّل هم که خب این معنا را تأیید میکند؛ اما حدیث دوم این است که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «قال الله تبارک و تعالی» اینها جزء حدیث قدسی است «یا عبادی الصدیقین تَنَعَّمُوا بعبادتی فی الدنیا فإنّکم تَتَنَعَُّمونَ بها فی الآخرة»؛ این عبادت را نعمت بشمارید، چون در آخرت از این متنعّم میشوید برای شما کُلْفَت نباشد.
روایت سوم از امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «قال قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) افضلُ الناس مَن عَشِقَ العبادةَ فَعانَقَها و أحبَّها بقلبهِ و باشَرَها بِجَسَدِه و تفرّغ لها فهو لا یُبالی علی ما أصبحَ من الدنیا علی عُسر ام علی یُسر»؛ برجستهترین مردمان، کسانی هستند که نسبت به عبادت عاشق باشند عشق به عبادت دیگر کُلْفَت و مسئلهٴ ترس از جهنم و امثال ذلک را برطرف میکند.
حقیقت عبادت عاشقانه در روایات
این کلمهٴ عشق را گفتند از همان گیاه پیچک به نام عَشَقِه گرفته شده. این گیاه که پیچک نام دارد و از او به عَشَقِه یاد میکنند این وقتی به درختی بتند آن چنان این درخت را جذب میکند که راه نفس این درخت را میبندد وقتی راه نفس این درخت بسته شد کم کم برگهای این درخت زرد میشود میگویند این را عَشَقِه گرفت، وقتی که زرد شد کم کم راه نفس این درخت بسته شد کم کم این درخت پژمرده میشود و خشک میشود، آن حال وقتی به کسی دست داد میگویند عاشق شده است. این همان جوانی که مرحوم کلینی نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد در بامداد دید که خیلی زرد چهره است و چشمانش فرو رفته است، این نمونهٴ همان است و این را میگویند حالت عشق. فرمود: «أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة» با نماز دست به گردن است معانق با نماز است با نماز معانقه میکند «أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة» و منظور از عبادت، خصوص نماز نیست او عاشق روزه است، او عاشق حج است، او عاشق جهاد است و امثال ذلک. هرچه عبادت خداست و امر خداست و فرمان خداست، معشوق اوست ««أفضلُ الناسِ مَن عَشِقَ العبادة فعانقها»؛ با عبادت معانقه میکند دست به گردن است «و أحبّها بقلبه»؛ عبادت را با جان خود دوست دارد «و باشرها بجسده»؛ با او در مقام عمل، مباشر است در مقام جان، دوست «وتفرَّغ لها» فارغ البال عبادت میکند، وقتش را برای عبادت صرف میکند. در آن بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک اشتر این هم هست، فرمود مالک تو میروی در نظام اسلامی من کارهای اجرایی انجام میدهی و کار اجرایی بالأخره مشکلاتی را به همراه دارد وقتگیر است و اینها گرچه در نظام اسلامی همهٴ کارها عبادت است؛ اما برای اینکه به آن کارها رنگ عبادی بدهی و رنگ عبادت بگیرد تو که باید بالأخره برای خدا عبادت بکنی؛ اما اینچنین نباش که و اینچنین نباشد که کارهای اجرایی را انجام بدهی وقتی که خسته شدی عبادت بکنی، بلکه گُل وقت را و بهترین وقت را برای عبادتت انتخاب بکن، بقیهٴ کارها در سایهٴ این عبادت با عدل و احسان انجام میشود. نگذار نمازت از اوّل وقت بگذرد این نمازی است که باید بخوانی حالا اوّل وقت بخوان، نمازی است که باید بخوانی در حال نشاط و شادابی بخوان نه در حال خستگی، این دستورالعمل حضرت در این عهدنامهٴ مالک هست، فرمود گرچه همهٴ کارهایت وقتی برای رضای خداست به دستور امامت هست برای تأمین رضای مردم است عبادت هست؛ اما آن عبادتهای خاص را در بهترین اوقاتت انجام بده این میشود «تفرّغ للعبادة» یعنی فارغ البال برای عبادت حرکت کن.
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است