display result search
منو
تفسیر آیات 33 و 34 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 33 و 34 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 10 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 33 و 34 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

معنای اصطفا در آیه و تفاوت آن با اِجتبا و اختیار
پیوند و ارتباط قلوب منافقین و کفار
ارتباط و اتصال پیامها و پیام‌آوران الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ﴿33﴾ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿34﴾

معنای اصطفا در آیه و تفاوت آن با اِجتبا و اختیار
﴿اصْطَفَی﴾ که همان اخذ صفوه است تناسبی با اجتبا و اختیار دارد، «اجتبا» یعنی برگزیدن، «اختیار» یعنی خوب و خیر را انتخاب کردن. دربارهٴ انبیا(علیهم السّلام) عناوینی از قبیل ﴿اصْطَفَی﴾، اجتبا، اختیار و مانند آن آمده است که این عناوین گرچه یک جهت جامع دارند؛ اما هرکدام از دیگری جداست اصل اختیار یا اجتبا به معنای برگزیدن دربارهٴ فضایل معنوی برای همه هست یا دربارهٴ اصل نبوت نسبت به همهٴ انبیا هست ولی در اینجا که ﴿اصْطَفَی﴾ فرمود معلوم می‌شود منظور اصل فضیلت یا اصل نبوت نیست وگرنه همان‌‌طوری که در سورهٴ «انعام» و در سایر سُور می‌فرماید که همهٴ اینها مجتبای ما هستند، چنین تعبیری هم در اینجا می‌فرمود. از اینکه این گروههای خاص را ذکر فرمود معلوم می‌شود منظور از این ﴿اصْطَفَی﴾ یک اصطفای مخصوص است نه اصل‌الفضیلة یا اصل‌النبوّة نشانه‌اش آن است که بین آدم و نوح، حضرت ادریس و امثال ذلک بود و در اینجا نامی ‌از آنها نیست و نفرمود آل ‌آدم و آل ‌نوح، این‌چنین هم نیست. آن بزرگانی که بین حضرت‌ آدم و حضرت‌ نوح بودند یا بین حضرت نوح و حضرت ابراهیم بودند در اینجا نیامده، معلوم می‌شود آنها از این اصطفای خاص برخوردار نیستند، در حالی که نسبت به بزرگانی که قبل از حضرت ‌نوح بودند مثل ادریس و اینها قرآن از اینها به اجتبا یا اختیار یاد می‌کند که اینها مجتبای حق‌اند اینها خیرةالله هستند، خدا اینها را انتخاب کرده است، معلوم می‌شود این اصطفای خاصی است.

مصادیق و معنای مختلفغ اجتبا و اختیار در آیات قرآن
نمونه اینکه قرآن از خیلیها به عنوان اجتبا یا اختیار یاد می‌کند آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که از 84 شروع می‌شود، می‌فرماید: ﴿وَهَبْنَا لَهُ﴾ یعنی به حضرت ‌ابراهیم ﴿وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلّاً هَدَیْنَا وَنُوحاً هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَهَارُونَ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ٭ وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ ٭ وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلّاً فَضَّلْنَا عَلَی الْعَالَمِینَ ٭ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ خب ادریس که جزء مجتباست در آیهٴ محل بحث جزء مصطفا نیست، معلوم می‌شود این ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾ یک اصطفای خاص است. یا اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که نام خیلی از این بزرگان الهی را می‌برد با اجتبا اینها را می‌ستاید؛ اما در اینجا سخن از اصطفای آنها نیست.
در سورهٴ «مریم» جریان خیلی از انبیا را نقل می‌کنند، از آیهٴ پنجاه به بعد ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً ٭ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ تا اینکه می‌فرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ تا ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً ٭ وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ اینها هم مجتبا هستند یعنی اینها که قبل از حضرت ‌نوح بودند بین حضرت ‌نوح و حضرت ‌آدم بودند یا بین حضرت ‌نوح و حضرت ‌ابراهیم بودند اینها مجتبا هستند در حالی که در آیهٴ محل بحث از اینها به عنوان اصطفا یاد نشده است، در قسمتهای دیگر باز مشابه اینها آمده. درباره خصوص حضرت ‌آدم از او به عنوان اجتبا یاد شده است، چه اینکه در سورهٴ «طه» این است ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی﴾ که درباره حضرت ‌آدم است فرمود: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ﴾ یعنی حضرت ‌آدم را، که آدم می‌شود مجتبا ﴿فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی﴾ چه اینکه مسئلهٴ اختیار درباره خصوص حضرت موسی که یکی از مصادیق آل ‌ابراهیم است در آیهٴ سیزده سورهٴ «طه» آمده است ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ که گذشته از اینکه حضرت ‌موسی جزء مجتباها بود در آیهٴ سیزده سورهٴ «طه» به صراحت از او به عنوان مختار یاد می‌کند که او خیرةالله است ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ خب، این‌گونه از تعبیرها به عنوان اجتبا و اینها آمده است، چه اینکه دربارهٴ خصوص حضرت ‌یونس تعبیر به اجتبا هم آمده است. در سورهٴ «قلم» آیهٴ پنجاه این است ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ خب معلوم می‌شود صالح بودن یا نبی بودن یا مجتبا بودن یا خیرةالله بودن یک حساب دارد و مصطفا بودن آن هم اصطفایی که در خصوص آیهٴ محل بحث ذکر شده است حساب دیگری دارد. ممکن است عده‌ای مصطفی باشند، آن‌طوری ‌که در سورهٴ «ص» گذشت که ﴿وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ﴾ اما اصطفایی که در خصوص این آیه است شامل آنها نمی‌شود، به دلیل اینکه ادریس ذکر نشده و انبیای بین نوح و حضرت ‌ابراهیم ذکر نشده‌اند معلوم می‌شود خصوصیت دیگری دارند، حالا این یا زعامت کبری و رهبری است یا اول بودن در مسئله پیام الهی را رساندن است، خصوصیتی دارد که این افراد یعنی آدم و نوح(علیهم‌ السّلام) و آن عناوین آل ‌ابراهیم و آل‌ عمران یاد شده‌اند.
مطلب دیگر آن است که دربارهٴ پنج پیامبر که اولواالعزم‌اند بالصراحه حکم خاص صادر شده است که در آنجا دیگر خیلی از انبیا نامی ‌ندارند، چه اینکه از حضرت ‌آدم هم در‌ آنجا نامی ‌برده نشده در سورهٴ «شوری» و غیر «شوری» اسم همین پنج پیامبر اولواالعزم است که به آنها کتاب داده شد: حضرت ‌نوح است و ابراهیم و حضرت موسی و عیسی و رسول خدا(صلیّ الله علیه و آله و سلّم) این هم یک مطلب، البته این دیگر اصطفای آیهٴ محل بحث نیست بلکه فوق اینهاست.

منظور از اصطفای علی العالمین
مطلب دیگر آن است که منظور از این اصطفای ﴿عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ مجموع در مقابل مجموع است نه جمیع در مقابل جمیع وگرنه تناقضی لازم می‌آمد بیان ذلک این است که منظور این نیست که کل واحد از این عناوین یاد شده یا اشخاص یاد شده بر کل واحد عالمین افضل‌اند وگرنه لازم می‌آمد که کل واحد از اینها بر دیگری هم افضل باشند، دیگری هم بر اینها افضل باشد یعنی کل واحد بر خودش افضل باشد؛ چرا؟ برای اینکه اگر معنای ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ این‌چنین شد که کل واحد از این عناوین یا اشخاص یعنی آدم و نوح(علیهم السّلام) یا آل ‌ابراهیم و آل‌ عمران اگر کل واحد از این اشخاص یا عناوین، بر کل واحد واحد افراد عالمین افضل باشند یعنی آدم بر کل واحد واحد افضل است حتی بر نوح، نوح بر کل واحد واحد افضل است حتی برآدم پس یلزم که آدم بر خود آدم، نوح بر خود نوح افضل باشد و این منظور نیست، بلکه مراد آن است که از مجموع افراد جهان ما این مجموع را برگزیدیم که این مجموع نسبت به آن مجموع افضل‌اند؛ اما کل واحد نسبت به افراد عصر خود افضل‌اند که نظیر آنچه درباره حضرت ‌مریم(علیها سلام) گفته شد که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی نسای عالمین عصر خودش.

پرسش:...
پاسخ: آنها زیر پوشش اصطفای آیهٴ سورهٴ «ص» هستند ﴿لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ﴾ هستند، جزء ﴿وَاجْتَبَیْنَاهُمْ﴾ هستند؛ اما اصطفایی که در این آیهٴ محل بحث است شامل آنها نمی‌شود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصطفای به چه معنا بر عصر خود یا بر کل عالم، اصطفا به چه معنا. به آن معنای اجتبا برای همهٴ اینها هست، به معنای اختیار برای همهٴ اینها هست، به معنای سورهٴ «ص» که ﴿لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ﴾ برای همهٴ اینها هست؛ اما اصطفای به معنی زعامت، نه اینها زعامتی نداشتند تا اصطفا به چه معنا باشد. از اینکه خدای سبحان انبیای بین آدم و نوح(علیهم السلام) را نام نبرد و انبیای بین نوح و ابراهیم(علیهم السلام) را نام نبرد، معلوم می‌شود که منظور از این اصطفا، چیزی است که شامل حال آنها نمی‌شود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن به شهادت سایر آیات کشف می‌کنیم که این اصطفا به معنای مطلق اجتبا، مطلق اختیار یا مطلق اصطفایی که در سورهٴ «ص» آمده نیست، برای اینکه در آن سُور، نام بسیاری از این انبیا را برده‌اند که بعد از آدم و قبل از نوح و بعد از نوح و قبل از ابراهیم(علیهم السّلام) آمدند و اما اینجا نامی ‌از آنها نیست، معلوم می‌شود که این خصوصیتی است حالا یا زعامت است یا جهات دیگر است وگرنه صرف صلاح و صرف فلاح، صرف نبوت یا صرف رسالت کافی نیست.
مطلب بعدی همین بود که منظور مجموع در برابر مجموع است نه جمیع در برابر جمیع، نه یعنی کل واحد واحد از این اشخاص و عناوین بر کل واحد واحد آحاد عالم افضل‌اند، بلکه این عناوین یا این اشخاص نسبت به آن مجموع افضل‌اند و اگر تحلیل بشود هر کدام نسبت به عصر خود این خصوصیات را دارند.

«ذریة بعضها من بعض» دلیل برای اصطفا
مطلب بعدی آن است که این آیهٴ دوم به منزلهٴ تعلیل آیهٴ اولاست، چرا اینها انتخاب شده‌اند برای اینکه اینها ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ این ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ نه یعنی شجره اینها یکی است خب این گفتن نمی‌خواست خب معلوم می‌شود که آل‌ابراهیم فرزند ابراهیم است، آل‌ عمران فرزند عمرانند این دیگر ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ گفتن نمی‌خواست که تا وحی آسمانی نازل بشود، معلوم می‌شود که اینها ذریهٴ شناسنامه‌ای یا شجره و امثال شجره‌نامه و امثال ذلک نیست، زیرا ذریّه‌های شناسنامه‌ای و یا ذریّه‌‌های شجره‌ای با اصل کلیِ ﴿ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ طرد می‌شود، اینجا گذشته از اینکه یک پیوند نسبی لازم است یک پیوند سببی و حسبی هم لازم است یعنی یک ربط واقعی بین اینها باید باشد که طرفین، کل واحد من‌الآخر باشند؛ پسر از پدر، پدر از پسر ﴿بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ باشد این‌گونه. این ﴿بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ همان ‌است که حضرت دربارهٴ سیدالشهدا(سلام‌‌الله علیه) فرمود: «حُسِیْنٌ مِنّی و اَنا مِنْ حُسِین» این‌طور باشد. اگر مسئله شناسنامه و شجرهٴ تاریخی و امثال ذلک باشد این یک انتساب یک جانبه است نه دو جانبه پسر از پدر هست ولی پدر که از پسر نیست اما وقتی براساس معنویت، واقعیت بود همه از یک نورند وقتی از یک نور شدند هم پدر از پسر است هم پسر از پدر؛ بعض یک واقعیت‌اند و از این «حُسِیْنٌ مِنّی و اَنا مِنْ حُسِین» قوی‌تر، همان است که حضرت دربارهٴ حضرت ‌امیر(صلی الله علیه) فرمود، فرمود: «اَنا مِن عَلی و عَلیٌّ مِنّی» از این لطیف‌تر تعبیری است که معنای وحدت را می‌رساند؛ من علی‌ام، علی من است این تعبیر. خب، این پیداست مسئلهٴ شناسنامه و شجره و فرزندی و پدری مصطلح نیست اگر منظور شجرهٴ ظاهری بود اولاً گفتن نمی‌خواست و ثانیاً باید یک جانبه باشد نه دو جانبه، معلوم می‌شود مطلبی را به همراه دارد و چون تبعّض دو جانبه است معلوم می‌شود هر دو جزء یک واقعیت‌اند، یک نورند ﴿ذُرِّیَّةً﴾ که ﴿بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾.

پیوند و ارتباط قلوب منافقین و کفار
این اختصاصی به انبیا و اولیا ندارد، اختصاصی به طیّبها و طاهرین ندارد، بلکه در جهت مقابل هم همین‌طور است بیان ذلک این است که دل که محور پیوند و ارتباط است یا مریض است یا سالم، آنها که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ هستند چون کل واحد مریض‌القلب‌اند دربارهٴ اینها صادق است که خدا می‌فرماید: ﴿قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ پس طایفهٴ اُولیٰ آیاتی است که مشخص می‌کند اینها مریض‌اند ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ یا ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ و امثال ذلک. پس در قلب اینها حقد و ضغن و مرض هست. بعد وقتی نسبت به کل اینها سخن می‌گوید می‌فرماید: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اینها که ملحدند و منکرند دلهای اینها شبیه هم است. آن‌گاه در طایفهٴ ثالثه می‌فرماید: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ هم بالایی از پایینی است هم پایینی از بالایی است این کاری به شجره و شناسنامه و پدری و پسری ندارد. این سه طایفهٴ آیات که دربارهٴ ملحدان و منافقان و امثال ذلک است مشابه این درباره انبیا و اولیا و صالحین هم هست، دربارهٴ اینها می‌فرماید که ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ و امثال ذلک پس اینها سالم‌اند، اینها که سالم‌اند گرچه این تعبیر ﴿قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در قرآن راجع به کفّار و منافقین و امثال ذلک است؛ اما اصل این حقیقت درباره انبیا و اولیا هست که اینها هم «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» این‌چنین نیست که مثلاً حضرت ‌ابراهیم ﴿جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ اما انبیای قبل از او یا بعد از او از سلامت دل برخوردار نباشند، بلکه همه سلیم‌القلب‌اند، چون همه سلیم‌القلب‌اند پس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ ﴿بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ اینها ابعاض یک واقعیت‌اند، اجزای یک حقیقت‌اند لذا می‌فرماید: ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ هم صادق است که انسان بگوید انبیای بعدی از ابراهیم‌اند، هم صادق است که گفته شود ابراهیم از انبیای(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بعدی است ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾.

ارتباط و اتصال پیامها و پیام‌آوران الهی
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم، اینکه می‌فرماید: ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ ناظر به آن است که این سلسله قطع نشده و نمی‌شود؛ هم پیامهای الهی به هم مرتبط و پیوسته است هم پیام‌آوران ‌الهی به هم پیوسته و مرتبط‌اند نه پیامها قطع شد نه پیام‌آوران گسیخته شدند. در بعضی از آیات دارد که ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ این ﴿وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ یعنی پیاممان را حرفمان را متصلاً به سمع مردم رساندیم پس پیا‌مهای الهی در هر مقطعی آمده است و این پیامها به هم پیوسته بود پیام‌آوران ‌الهی هم از هم گسیخته نشده‌اند، لذا می‌فرماید: ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این ﴿تَتْرَا﴾ نظیر تقوا اصلش وتر نظیر وقی بود «وترا» بود که شده بود «تترا»، نظیر آن «وقوا» بود که شده تقوا و خبر متواتر آن است که از وَتر وَتر یک سیل خروشانی حاصل می‌شود، از این وَتر وَتر متواتر حاصل می‌شود. فرمود انبیا و مرسلین که پیام‌آوران ما هستند اینها متواتر بودند، قطع نشدند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ پس هم پیامها متصل‌ است و هم پیام‌آوران متصل هستند، لذا اینها ﴿بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ هستند و قطع هم نشده‌ است.

پرسش:...
پاسخ: آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که مؤمنین موظف‌اند به همه ایمان بیاورند ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ یعنی در اصل رسالت، اصل حجیّت، اصل عصمت اصل اینکه پیام‌آور ‌الهی هستند ما همه اینها را به رسمیّت می‌شناسیم، گرچه ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ است یا ﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ است که آن دو طایفه آیات از سخن حق است که خدا می‌فرماید‌ مرسلین باهم تفاوت دارند، انبیا باهم تفاوت دارند؛ اما مؤمنین موظّف‌اند بگویند که ما هیچ فرقی بین اینها در اصل نبوّت و رسالت و عصمت و حجیّت قائل نیستیم، همه اینها را به رسمیت می‌شناسیم نه اینکه قائل‌ایم همه اینها در یک حد‌ هستند. مطلب بعدی آن است که این دو تا آیه که مشتمل بر تعلیل هستند که﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ مذیّل است به این جمله ﴿وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ تا کسی خیال نکند که گزاف و گُتره‌ای ـ معاذالله ـ در کار خدا راه پیدا کرد که مثلاً عده‌ای را انتخاب کرد و عده‌ای را انتخاب نکرد، این‌طور نیست.

تبیین مأموریت الهی برای معصومین
درباره ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ آن‌جا آمده است که موسای کریم(سلام الله علیه) با اینکه از انبیای اولواالعزم بود اختیار کرد افرادی را که بعد در بین اینها کشف خلاف راه پیدا کرد ولی درباره اختیار ذات اقدس الهی این‌چنین نیست، خدا هرگز ممکن نیست به کسی سمت و مأموریّتی بدهد که بعد کشف خلاف بشود فضیلت می‌دهد؛ اما سمت نمی‌دهد. به خیلیها فضیلت می‌دهد ببیند چه می‌کنند، نظیر ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ که از پوست درآمده یا نظیر همین جریان سامری، سامری بار‌ها ملاحظه فرمودید که آدم کوچکی نبود، اگر آدم معمولی بود که نمی‌گفت ﴿بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا﴾؛ من چیزی دیدم که مردم ندیدند بالأخره یک چشم درون‌بین می‌خواهد یک اثر فرشته‌یاب می‌خواهد ببیند که این فرشته‌ای که آمده کجا پا نهاده و چه چیزی به همراه دارد دیگر. این چشم درون‌بین را ذات اقدس ‌الهی به آدمی‌داد که متأسفانه که بخواهد از این در جهت توحید استفاده کند، در گوساله‌پرستی استفاده کرد.

پرسش:...
پاسخ: از همان اول مشخص بود که امام هفتم کیست و ذات اقدس‌ الهی و رسولش و حضرت ‌امیر و ائمه(علیهم السّلام) یکی پس از دیگری مشخص فرمود. سمت را ذات اقدس‌ الهی به کسی که کشف خلاف در کارش هست نمی‌دهد، البته علم می‌دهد، معنویت می‌دهد، عرفان می‌دهد، کشف شهود می‌دهد همهٴ اینها امتحان است؛ اما کسی که خدا می‌داند او نمی‌تواند از این فضیلت، بهرهٴ صحیح ببرد سرانجام چه خواهد شد به او هرگز سِمت نمی‌دهد که چون اگر خدای ناکرده به کسی سمت بدهد سمت ابلاغی و رسمی از یک نبوت، رسالت، خلافت، امامت این‌گونه از امور بدهد بعد کشف خلاف بشود، دیگر اطمینانی به مردم پیدا نمی‌کند. ولی غیر از این سمتها همهٴ اینها چون موارد امتحان است به اینها می‌دهد به افراد گوناگون می‌دهد. دربارهٴ کسانی که دارای سِمت هستند، در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 124 این‌چنین می‌فرماید: ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَی مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛ آنها وقتی آیات الهی تلاوت می‌شود می‌گویند ما ایمان نمی‌آوریم تا اینکه بر خودمان هم وحی نازل بشود، غافل از اینکه این شایستگی می‌طلبد و خدا می‌داند که این رسالت را به چه کسی بدهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛ رسالت را می‌داند به چه کسی بدهد کسی که «وجیه الملة» شد و خدای سبحان او را «وجیه الملة» کرد که حرفش خریدار دارد و ابلاغ رسمی ‌به او داد و می‌دهد این باید معصوم باشد، کشف خلاف در کارش نباشد. با اینکه می‌تواند گناه بکند، جلوی گناه را بگیرد و بگوید «لولا تقال کنت ادها» نه اینکه نتواند، آن‌قدر قدرت دارد که در اثر ریاضت در جبههٴ جهاد اکبر فاتح شده، هیچ چیزی او را وادار نمی‌کند که از مرز و از وظیفه جدا بشود به چنین کسانی مأموریت می‌دهد.

عقاب سریع و شدید برای پیامبران متخلّف
اگر در این حال که خدا به کسی ماموریت داد او بخواهد سوء استفاده کند به هیچ وجه خدا به او رحم نمی‌کند، یک چنین کاری نخواهد شد ولی اگر ـ‌معاذ‌الله‌ـ بشود خدای سبحان هم شدیدالبطش است، شدیدالعقاب است هم سریع العقاب، لذا این تهدیدی که نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن آمده نسبت به کسی دیگر نیامده خیلیها بودند که داعیهٴ نبوت داشتند متنبّیان در عالم کم نبودند ولی به تدریج رسوا شدند اما درباره نبی خدا می‌فرماید که الآن حرف او سکه قبولی دارد او را من به عنوان رسول به شما معرفی کرده‌ام اگر او در این حال که حرفش سکه قبولی دارد، وجیه است ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾؛ اگر کمترین انحرافی در این حال از او دیده بشود به او هیچ مهلت نخواهیم داد، برای اینکه او دارد به نام ما استفاده می‌کند فوراً جبران کرده همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «قلم» را بود خواندیم، در قرآن فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾، ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ به یاد اینها باش اینها مصیبتها دیده‌اند، مشکلات دیده‌اند صبر کرده‌اند، استقامت را از دست ندادند تو هم مانند اینها باش، مانند اینها باش، مانند اینها باش و بی‌صبری نکن مثل صاحب حوت ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ اما فوراً فرمود نه اینکه او کار بدی کرده، او از اولیای ماست ﴿لَوْلاَ أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾ اما نعمت ما رسید، او در تحت پوشش نعمت ولایت ماست. در اینجا لازم نبود که بماند تا آنجایی که لازم بود ماند، بقیه هم اگر می‌ماند اُولیٰ بود شما نه تنها به مقدار لزوم صبر کنید مافوق لازم هم صبر کنید، فوراً فرمود که اینکه من می‌گویم: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ این‌چنین نیست که او ـ‌معاذ‌الله‌ـ کار خلافی کرده باشد اگر نعمت ولایت شامل حال او نمی‌شد البته ﴿لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾ اما ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ و امثال ذلک تجلیلهای فراوانی از حضرت یونس(سلام الله علیه) به عمل آمده. بنابراین کسی که سِمت به او داده شد خدا به او مهلت نمی‌دهد؛ اما متنبّیان در عالم فراوان بوده‌اند هر کس چند روزی آمد و داعیهٴ باطلی را در سر پروراند و بعد هم سپری شد ولی نبی «بما انه نبی» ـ ‌معاذ‌الله‌ ـ اگر بخواهد خلاف بگوید به او هیچ مهلت داده نمی‌شود البته این به عنوان قضیهٴ شرطیه است نظیر ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ﴾ است؛ اما تهدید خیلی تند است.

مراد از سمیع و علیم در آیه
اینکه فرمود: ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ می‌شنود و می‌داند، شنوا و داناست که به چه کسی صفوة بدهد، چه کسی را مصطفا کند اگر اینها «صفوة الله» هستند خدا حرف اینها را دعاهای اینها را شنواست از ضمیر اینها باخبر است، لذا در سورهٴ «انعام» فرمود این‌چنین نیست که هر کسی هوس رسالت داشته باشد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ مشابه این مضمون در بخشهای دیگر قرآن کریم آمده است که فرمود: ﴿إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ و امثال ذلک که استدلال می‌کند، می‌فرماید می‌دانید چرا اینها مجتبای ما هستند، خیرهٴ ما هستند؟ برای اینکه ﴿کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ سیرهٴ اینها این بود پس خدا سمیع است به دعاها و نیایشهای اینها، علیم است به خاطرات اینها، لذا می‌داند که چه کسی شایسته است لذا آنها را انتخاب می‌کند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ روی این نکته است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن