- 125
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 9 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 9 سوره آلعمران"
واقعی بودن وجود محکم و متشابه در قرآن
راز تعبیر به ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾
ویژگیهای دعای راسخان در علم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿9﴾
هدف بیماردلان
کسانی که قلب آنها مبتلا به اعوجاج و زیغ است درباره متشابهات، دست به تأویل میزنند به منظور فتنهبرانگیزی، چون نه میخواهند بفهمند و نه میخواهند عمل کنند فقط میخواهند فتنه کنند.
در برابر محکمات، متوقفاند. آنجا که وظیفه، توقف است میشورند، آنجا که وظیفه، قیام و حرکت است میایستند. کار اینها درباره متشابهات همین است که در این آیه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ به منظور ابتغای فتنه و ابتغای تأویل؛ اما کار اینها در برابر محکمات همان است که در آیه بیست سورهٴ 47 که به نام مبارک رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینچنین فرمود: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ﴾؛ عدهای میگویند چرا سوره تازه و دستور جدید نازل نمیشود. وقتی سورهای که محکم باشد، معانیاش روشن و بیّن باشد نازل بشود و در او دستور مبارزه و قتال ذکر بشود آنها که از نظر دل، بیمارند مثل یک انسان محتضر به تو نگاه میکنند.
همین گروه که در برابر آیات متشابهات میشورند و حرکتی دارند، در برابر سُوَر و آیات محکمه میایستند آنجا که باید حرکت کنند متوقفاند و آنجا که باید توقف کنند که «الوقوفُ عندَ الشبهةِ خَیرٌ مِن الاقتحام فی الهلکة» حرکت میکنند. نقطه مقابل آنها، راسخین در علماند. راسخین در علم، کسانیاند که در برابر محکمات اطاعت میکنند، در برابر متشابهات متوقفاند. آنجا که میفهمند حرکت میکنند، آنجا که نمیفهمند ساکتاند، این یک مطلب.
واقعی بودن وجود محکم و متشابه در قرآن
مطلب دیگر مربوط به قرآنشناسی است که در خلال بحث دیروز اشاره شد. آیا آیات، محکمات و متشابهات آنها براساس برداشت مفسّرین است یا یک عده آیات واقعاً محکماند، یک عده آیات واقعاً متشابه. آیا تشخیص محکم و متشابه میسّر است یا هر کس با هر مبنایی که دارد میتواند به سراغ محکم و متشابه برود که اینها به تفسیرشناسی برمیگردد به بحث تفسیری ارتباط ندارد. ممکن است از راههایی که امام رازی و امثال امام رازی ارائه دادند چنین توهّم بشود که هر کس با هر مبانی پذیرفته شده به اصطلاح اصول موضوعه و پیشفرض وقتی به سراغ قرآن حرکت کرد او یک سلسله از آیات را محکم میداند مقابلش را متشابه، گروه دیگر به عکس، ولی ظاهر قرآن کریم، ظاهر همین آیه که جزء محکمات است این است که هم محکم و متشابه یک امر واقعی است یعنی بعضی از آیات، واقعاً محکماند، بعضی از آیات، واقعاً متشابه، هم راه تشخیصش مشخص است؛ اینچنین نیست که هیچ راهی نباشد. آنکه گرفتار شک است میگوید یا در جهان واقعیتی نیست یا اگر هست ما راه تشخیص نداریم. هر کسی با اصول موضوعه و مبادی قبلی و امور پیشفرض به سراغ قرآن میرود و برای خود محکم و متشابهی دارد؛ راهی برای تشخیص محکم و متشابه نیست هر کس از راه خاص میرود ولی ظاهر قرآن کریم دو مطلب است یکی اینکه بعضی از آیات، واقعاً محکماند و بعضی از آیات، واقعاً متشابه و دوم اینکه راه برای تشخیص محکم از متشابه وجود دارد، اگر آن راه صحیح را رفتیم میتوان به خوبی محکمات را تشخیص داد و عمل کرد و متشابهات را تشخیص داد و توقف کرد.
از اینکه قرآن کریم فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ معلوم میشود که آیات با قطع نظر از مراجعهٴ اهل تفسیر به دو دسته تقسیم میشوند، چون فرمود خداوند قرآن را نازل کرده است بعضی از آیاتش محکماند، بعضی از آیاتش متشابه و از اینکه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ معلوم میشود که آنها که دارای قلب سالماند محکم را خوب میشناسند، متشابه را خوب میشناسند و به وظیفهشان هم در برابر محکم و متشابه خوب عمل میکنند و آنها که فی قلبشان زیغ است آنها هستند که دنبال متشابه میروند. پس باید از این طرف تلاش و کوشش کرد که قلب سلیم فراهم کرد، اینچنین نیست که راه نباشد، راه هست پس از نظر معرفتشناسی و تفسیرشناسی باید اینچنین گفت: میتوان محکمات را تشخیص داد، میتوان متشابهات را تشخیص داد و وظیفه در برابر محکم را عمل کرد و وظیفه در برابر متشابه را هم عمل کرد.
راز تعبیر به﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾
مطلب سوم آن است که اینکه راسخین در علم نگفتند «کلُّ مِن رَبّنا»، بلکه گفتند: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ این نشانه همان آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نازل شده است .
پرسش ...
پاسخ: نه؛ معیار تشابهگرایی، فتنهانگیزی است، معیار متشابه و محکم قبلاً بحثش گذشت که «المحکم ما هو» و «المتشابه ما هو»؛ اما گرایش به محکم و گرایش به متشابه این معیارش سلامت دل و بیماری دل است.
مطلب بعدی این بود که راسخین در علم نگفتند «آمنا به کلٌّ مِن رَبَّنا»، بلکه گفتند: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ این ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ کلمه ﴿عِندِ﴾ اضافه شد، لابد نکتهای را به همراه دارد و شایه نکتهاش همان باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده و با بحثهای گذشته هماهنگ است.
﴿أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ٭ مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ ؛ فرمود اینها کسانیاند که اگر کارِ خیر و حادثهٴ نیکی به اینها برسد میگویند این از نزد خداست و اگر حادثهٴ ناگواری دامنگیرشان بشود میگویند از نزد توست تطیّر میکنند، تو در جواب بگو: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است غیر از خدا براساس توحید کسی در عالم مؤثّر نیست، چرا اینها سخن را درست نمیفهمند؟ بعد در آیه بعد فرمود گرچه حَسنات و سیّئات، حوادث ناگوار و حوادث گوارا همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾اند؛ اما بین حَسنه و سیّئه فرق است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ حَسنه هم ﴿مِنْ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ سیّئه گرچه «من عند الله» هست، ولی«من الله» نیست ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾.
در خلال بحثهای گذشته فرق بین «من عند الله» و «من الله» تا حدودی روشن شد و تفصیلش اگر خدا بخواهد به سورهٴ مبارکهٴ «نساء» موکول است؛ اما این فرق هست که قرآن کریم حَسنات را هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ میداند ، هم «من الله» ولی سیئات را گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ میداند ، ولی«من الله» نمیداند، در بحث جبر و تفویض، اطاعت و عصیان هم این آیه نقش مؤثری دارد. در اینجا محکمات و متشابهات هر دو «من عند الله»اند ولی محکمات هم «من عند الله» است، هم «من الله» ولی متشابهات گرچه «من عند الله» است، ولی «من الله» نیست، نظیر همان مثالی که به سیل و کفِ روی سیل ذکر شد. آب هم «من الله» هست، هم «من عند الله» کفِ روی آب گرچه «من عند الله» است، ولی «من الله» نیست. این کف، ریشهای دارد ولی کف بودنِ کف «من عند سیل» است، «من عند الحرکة» است آنجا که حرکت نیست و ثبات است کفی در کار نیست، تشابه متشابه گرچه ریشهاش که همان محکمات است و آبِ زیرِ این تشابه است آن «من الله» است؛ اما خود این تشابه «من الله» نیست، لذا راسخین در علم میگویند: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نه «من رَبّنا» البته محکمات «من ربنا» است و ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ ولی متشابهات گرچه ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ است، ولی ﴿مِنْ رَبِّنَا﴾ نیست.
علمکرد راسخان در علم درباره متشابهات
﴿وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ همانطوری که راسخین در علم، حقشناسی کردند و وظیفه را عمل کردند ذات اقدس الهی هم بندهپروری کرده است از اینها به عظمت یاد کرد؛ هم اینها را در مسائل علمی به عنوان راسخ در علم معرفی کرد، هم در مسائل تهذیب و تزکیه نفس به عنوان اولواالالباب یاد کرده است، فرمود اینها عالم با عملاند اینها هم از نظر مسائل علمی راسخ در علماند و هم از نظر مسائل عملی لبیب و خردمند و درونپرند.
پرسش...
پاسخ: آنجا که تقابل هست، تفصیل قاطع شرکت است گاهی هم ممکن است که تفصیل نباشد کلّ واحد از اینها در جای دیگر اطلاق بشود؛ اما تفصیل، قاطع شرکت است. فرمود چرا اینها حرفها را درست بررسی نمیکنند ﴿فَمَا لِهؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ بعد میفرماید در عین حال که ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ اینجاست که تفصیل، قاطع شرکت است آنگاه فرق میشود بین «من عند الله» و بین «من الله».
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب؛ چون این نکته هست که چرا نگفتند «من ربنا»، الآن نوع دعای اینها «ربنا ربنا» است خب اینجا هم میگفتند: «من ربنا» این اضافه کلمه ﴿عِندِ﴾ لابد نکتهای دارد لعل این نکته همان باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ الآن هم همان حرف است، آیهای که متشابه هست دو احتمال دارد: یک احتمال باطل، یک احتمال حق. آن احتمال باطل مثل کفِ روی آب است، اینکه نازل نشده، آن محتَمل حق آن نازل شده وقتی متشابه به دامن محکم ارجاع شد آن محکم، کفزدایی میکند این احتمال رویی و بالایی را برطرف میکند، وقتی برطرف کرد میماند همان یک احتمال حق، میشود محکم.
پرسش ...
پاسخ: مثل حَسنه و سیّئه، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود حَسنه و سیّئه هر دو ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما سیئه «مِنَ اللّهِ» نیست. اینجا هم همانطور است محکمات و متشابهات را نگفتند: کل من الله گفتند: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نگفتند «کل من ربنا». این اضافه کلمه ﴿عِندِ﴾ نکتهای دارد، سیّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، اما «مِنَ اللّهِ» نیست، حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم «مِنَ اللّهِ». تشابه ما داریم مثل اینکه کف داریم، اما آن کف را خدا نازل نکرد این حرکت آب است که کفزاست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نیست.
اولواالالباب چه کسانیاند، پس ذات اقدس الهی هم اینها را به رسوخ در علم ستود، هم به لبیب بودن ستود، چون راسخ در علماند خوب سخن میگویند، چون عالم به علماند علم در آنها جاسازی شد وقتی علم در آن جاسازی بشود اینها میشوند بامغز، تهی نیستند گاهی ممکن است کسی در علم رسوخ بکند ولی علم در او رسوخ نکند؛ اما اگر علم رسوخ کرد همه قفسه جان او را علم میگیرد این میشود «ذولُب»، میشود لبیب ممکن است کسی درس خوانده باشد؛ اما تهیمغز او در علم رفته است، اما علم در او راه پیدا نکرده از این گروه ممکن است قرآن تعبیر بکند به ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ اینها دلشان تهی است﴿هَوَاءٌ﴾ یعنی خالی ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء﴾ این اختصاصی به کافرِ جاهل ندارد، مُلحدانی هم که مکتبهای علمیِ فراوان دارند اینها هم ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛ دلشان تهی است؛ اما لبیب کسی است که لُب دارد، مغز دارد، علم رفته در درون جان او.
این گروه هم محکم را میشناسند و عمل میکنند، هم متشابه را میشناسند و توقف میکنند اگر نتوانستند تشابهزدایی کنند و متشابه را با ارجاع به محکم، محکم کنند و هم این نعمت را از ذات اقدس الهی میدانند و هم در حفظ این نعمت میکوشند و هم اگر خطری را در مقابل احساس کردند به ذات اقدس الهی برای نجات از آن خطر پناه میبرند، اینها میدانند که ﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ به چه دامی افتادند، برای اینکه به آن دام نیفتند عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ این نعمتی که ما داریم به نام رسوخ علم، این را از ما نگیر که ما هم متشابهگرا باشیم، دست به محکمات نزنیم ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ این ﴿بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ اظهار امتنان است؛ نگفتند ما خودمان مهتدی شدیم، تو ما را هدایت کردی؛ اما «اَنعَمتَ وَزِد»؛همانطوری که هدایت کردی ما راسخ در علم شدیم ما پذیرفتیم محکمات و متشابه از نزد توست و وظیفهمان را در برابر هر سنخ عمل میکنیم، این نعمت را از ما نگیر.
خاستگاه دعای راسخان در علم
﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ آنها اهل نیایش و دعا نیستند که خدایا! زیغ ما را بردار ما را راسخ در علم بکن ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ و امثال ذلک، آنها چنین دعایی نمیکنند که خدایا زیغ ما را بردار ولی راسخ در علم دعا میکند به درد ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ مبتلا نشود.
پس ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ دعا نمیکنند که به راسخین برسند، ولی راسخین دعا میکنند که از دامی که برای ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ گسترده شد برهند، لذا عرض میکنند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ یعنی این نعمتی که دادید اگر رسوخ در علم است تو دادی، اگر توقف در برابر شبهات است تو دادی، اگر اینکه میگوییم: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ تو دادی، و اگر لبیبیم تو دادی، اینها لطف توست اینها را نگیر ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾.
نزاع«جبر»و«تفویض»
این نزاع معروفی که بین جبری و مفوّضه است معمولاً در اینگونه از آیات ظهور میکند. یک بحث مبسوطی امام رازی دارد میگوید؛ اما اشاعره که جبری فکر میکنند این ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ برای آنها خیلی روشن است، معلوم میشود انحراف دل مثل هدایت دل در اختیار خداست؛ اما مفوضه وقتی به این آیه میرسند ناچارند توجیه کنند، بگویند که اینکه گفته شد ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یعنی خدایا! کاری نکن که توفیق از ما سلب بشود، ما دلمان را منحرف بکنیم، آنگاه تو به عنوان کیفر بر انحراف دل ما بیفزایی، نظیر آنچه که در سورهٴ «صف» آمده است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اینها استدلال معتزله است امام رازی با همه تلاش و کوشش میکوشد که این حرفها را باطل کند؛ اما به این آیه سورهٴ «صف» که میرسد میگوید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ این منشأش این است، اول ـ معاذ الله ـ خداوند قلب اینها را منحرف کرده است، در اثر اذاقهٴ ابتداییه حق اینها «ذاقوا و انحرفوا»، بعد چون اینها منحرف شدند خداوند زیغی روی زیغ افزود خب، این همان تفکر جبری است، چون برای او مسئله «امر بین الأمرین» حل نشد این آیه سورهٴ مبارکهٴ «صف» که خوب روشن است که ذات اقدس الهی هرگز اذاقهٴ ابتدایی ندارد، بلکه اگر دل کسی را منحرف میکند به عنوان کیفر است این تعبیر، تعبیر استدلالی است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ این طعمِ سبب و مسبب میدهد یعنی چون منحرف شدند خدا اینها را هم به کیفر تلخ زیغ قلب مبتلا کرده است.
امام رازی چون دست از آن مبنا نمیتواند بردارد، لذا آیه سورهٴ «صف» را که یک آیه روشنی است به زحمت دارد توجیه میکند . راسخین در علم، نمیگویند حالا که ما در علم راسخیم دیگر اهل دعا و نیایش نباشیم، اصلاً نشانهٴ رسوخ در علم نیایش و دعاست، نشانه عاقل بودن دعا کردن است، ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾.
ویژگیهای دعای راسخان در علم
خب حالا زیغ و انحراف و اعوجاج نیامده است؛ دل از زیغ تخلیه شد همین مقدار کافی است، همین مقدار کافی است که آدم نسوزد به جهنم نرود یا نه، بعد از تخلیه، تحلیه و امثال ذلک هم لازم است، بعد از نجات دل از زیغ و انحراف، تحلیه دل و فضایل اخلاقی و علمی هم لازم است اینجاست که جمله بعد شروع میشود ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ اولاً ما رحمت لُدنّی میخواهیم، رحمتی که مشوب نباشد اصولاً مردان بزرگ اینچنیناند دعاهای اینها اینچنین است که خدایا این همه نعمتها را تو دادی، این همه افراد هم تو اداره میکنی، خب بین ما و خودت چرا وسایط عادی فراهم میکنی کاری بکن که بلاواسطه فیض به ما برسد معنا بلاواسطه هم این نیست که ما بشویم صادر اول این توقع هم ندارند خدایا توفیقی بده که ما کاری بکنیم در برابر کار چیزی هم به ما برسد. کسی رایگان چیزی به ما بدهد این یک ذلّت است آن رحمت خاصه لدنّی اگر نصیب همه نمیشود ولی این معنا مقدور هست که بین ما و نعمت تو دیگری فاصله نباشد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره همان ارواح عترت طاهره مثل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انسان در آن حد نیست که بلاواسطه فیض دریافت کند، آنها البته این دعاهایی که میخوانند منظورشان همان بلاواسطه بودن است؛ اما برای افراد عادی میسور نیست ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ خب، اینها رحمت میخواهند؛ اما ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ میخواهند هم میخواهند رحمت لدنّی باشد لَدُن یعنی نزد، هر رحمتی که به انسان میرسد ریشهاش از نزد خداست؛ اما بلاواسطه نیست. بعضی از رحمتها بلاواسطه است هم میخواهند رحمت لدنّی باشد و هم اینکه رحمت نزد خداست. انسان اگر بفهمد تنها راه رساندن رحمت، ذات اقدس الهی است احساس میکند که مضطر است وقتی فهمید بیچاره است براساس فهم خودش اضطرار را به کار میبرد، وقتی مضطر شد دعای او مستجاب است. اگر کسی فهمید تنها کلید رحمت نزد اوست دیگر زیر چشم، به غیر او نگاه نمیکند. کسی که اهل مزرع و مرتع است و دعا میکند اگر این مزرع و مرتع هم بداند که واقعاً مِلک طلق ذات اقدس الهی است دعای او خالص است؛ اما اگر یک دعای رسمی و سنّتی دارد دیگران هم دعا میکنند او هم دعا میکند در عین حال که میگوید خدایا به من رحمت بده! چشمش به آن مزرع و مرتع است این دعای خالص نیست، چون خود را مضطر نمیبیند یا اگر مظلومی به خدا شکایت کرد عرض کرد خدایا! داد مرا از ظالم بگیر، این مظلوم اگر مقتدر بود به قوم و قبیله و قدرتهای عادی و مادی تکیه داشت در حین دعا کردن گوشه چشمی هم به آن قدرتها داشت، این مضطر نیست و اما اگر کسی هیچ وسیلهای برای انتقام نداشت جز ذات اقدس الهی این واقعاً مضطر است. این است که در روایات مخصوصاً آنکه سیدالشهداء(سلام الله علیه) در آخرین لحظه به امام سجاد فرمود و امام سجاد در آخرین لحظه عمر مبارکش به امام باقر(سلام الله علیهم اجمعین) فرمود که وصیت کردند که همواره ظلم بد است ولی به کسی که هیچ پناهی جز خدا ندارد به او ستم نکنید سرّش همین است: «إیّاکَ و ظلمَ من لا یَجِدَ علیکَ ناصراً الا الله» چون او مظلوم واقعاً مضطر است یعنی می فهمد که مضطر است دعای او، دعای خالص است اگر او گفت یا الله فقط الله را خواست، چون دعای او خالص است، دعای خالص مستجاب است.
مظلومین دیگر یا اهل نیایش نیستند یا اگر دعا میکنند یک دعای مشرکانه است؛ هم به دستگاهِ شکایت نظر دارند، هم به دستگاه قوم و قبیله نظر دارند، هم به دستگاههای انتقامهای فردی نظر دارد هم دعا میکند این برای او جا نیفتاد که حلّ مشکل «من لدی الله» است، راسخین در علم برایشان جا افتاد که این کلید رحمت «لدی الله» است، لذا عرض میکنند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ قبل از اینکه بگویند چه میخواهیم، میگویند کار به دست توست، نمیگویند «و هَب لنا رحمةً من لدنک» میگویند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾؛ کار به دست توست. حالا که عرض کردیم کار به دست توست ما رحمت میخواهیم: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: اولاً بین «عند» و «لدی» در این کتابهای ادبی ملاحظه کردید که فرق است. در فارسی البته ما در اثر آن ضعف فرهنگ فارسی نداریم کلمهای که بین «عند» و «لدی» فرق است آن فرق را برساند، ما هر دو را میگوییم در هر دو جا میگوییم کلمه نزد را به کار ببریم، پیش به کار ببریم میگوییم در و پیش فلان کس است، در نزد فلان کس است اما در عربی اینچنین نیست که «عند» و «لدی» یکی باشد به هرحال حسنات و سیئات هر دو ﴿مِنْ عِندِ﴾ است، گرچه سیئه ﴿مِنْ عِندِ﴾ نیست
رحمت هم «من الله» است هم«من لدی الله».
پرسش ...
پاسخ: بله همانطوری که کف به بالا ارتباط دارد، اما «من الله» نیست. این گروه عرض میکنند: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ چه؟ ﴿رَحْمَةً﴾ اول خواسته خودشان را نمیگویند، نمیگویند ما چه میخواهیم[بلکه] اول میگویند کار به دست توست وقتی تثبیت شد«لدی الله» است، عرض میکنند رحمت میخواهیم، بعد همین خواسته را مستدل میکنند.
بخشندگی محض حق تعالی
چرا ما گفتیم ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ برای اینکه تنها کسی که میبخشد تویی یعنی آنچه را که قبلاً به صورت تضمینی و اشارهای گفتیم الآن تصریح میکنیم ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ حالا جمله اسمیه بودن و حرف تأکید اینها حصر رسان نیست؛ اما ضمیر فصل آوردن «الف» و «لام» بر خبر گذاشتن مفید حصر است، پس اینکه عرض کردیم ﴿وَهَبْ لَنَا﴾ برای اینکه تنها واهب تویی ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ تو باید ببخشی از غیر تو کاری ساخته نیست، خب.
یقین راسخان در علم، به قیامت
این همه تضرّع و ناله برای چیست؟ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ برای چیست؟ برای اینکه ما آنطور نیستیم که «اذا مات فات» ما روز حسابی در پیش داریم آنها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾اند﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ اینچنین نیست که وقتی مردند رخت بربسته باشند حساب تمام شده باشد که، ما اگر وضع همین دنیا بود خب بالأخره میگذشت؛ اما به تمام ذرّات عالم حسابرسی است ما یک روز عظیمی در پیش داریم. اگر کسی گرفتار زیغ قلب بود آن روز به عذاب الیم مبتلا میشود، اگر از رسوخ در علم برخوردار بود و اگر از «وقوف عند الشبهه» متنعّم شد آن روز از فیض عظیم برخوردار میشود. قیامت، حق است ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ناله های ما برای آن روز است مکرّر میگوییم به ما رحمت بده، زیغ قلب به ما نده، قلب ما را حفظ بکن، هدایت ما را حفظ بکن مگر ما چنین روزی در پیش داریم و اگر نبود آن روز بالأخره ما این همه ناله و ضجّه نمیزدیم ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ملاحظه فرمودید اگر کسی بخواهد به اصطلاح ترجمه کند میشود امر ضروری، قضایای ضروری را قرآن کریم تعبیر به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ میکند، ما که میگوییم «الأربعةُ زوجةٌ» این قضیه موجّحه به ضرورت است «الأربعة زوجة بالضرورة» «الانسان ناطق بالضرورة»، مسئله حقانیت قرآن اینچنین است «القرآنُ حقٌّ بالضرورة»، «المعادُ حقٌّ بالضرورة» ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ،﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ همان معنای بالضرورة را تفهیم میکند. ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ آنوقت دلیل این را هم، عدم خُلف وعده ذکر میکند که باید بعد اشاره بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
واقعی بودن وجود محکم و متشابه در قرآن
راز تعبیر به ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾
ویژگیهای دعای راسخان در علم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿9﴾
هدف بیماردلان
کسانی که قلب آنها مبتلا به اعوجاج و زیغ است درباره متشابهات، دست به تأویل میزنند به منظور فتنهبرانگیزی، چون نه میخواهند بفهمند و نه میخواهند عمل کنند فقط میخواهند فتنه کنند.
در برابر محکمات، متوقفاند. آنجا که وظیفه، توقف است میشورند، آنجا که وظیفه، قیام و حرکت است میایستند. کار اینها درباره متشابهات همین است که در این آیه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ به منظور ابتغای فتنه و ابتغای تأویل؛ اما کار اینها در برابر محکمات همان است که در آیه بیست سورهٴ 47 که به نام مبارک رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینچنین فرمود: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ﴾؛ عدهای میگویند چرا سوره تازه و دستور جدید نازل نمیشود. وقتی سورهای که محکم باشد، معانیاش روشن و بیّن باشد نازل بشود و در او دستور مبارزه و قتال ذکر بشود آنها که از نظر دل، بیمارند مثل یک انسان محتضر به تو نگاه میکنند.
همین گروه که در برابر آیات متشابهات میشورند و حرکتی دارند، در برابر سُوَر و آیات محکمه میایستند آنجا که باید حرکت کنند متوقفاند و آنجا که باید توقف کنند که «الوقوفُ عندَ الشبهةِ خَیرٌ مِن الاقتحام فی الهلکة» حرکت میکنند. نقطه مقابل آنها، راسخین در علماند. راسخین در علم، کسانیاند که در برابر محکمات اطاعت میکنند، در برابر متشابهات متوقفاند. آنجا که میفهمند حرکت میکنند، آنجا که نمیفهمند ساکتاند، این یک مطلب.
واقعی بودن وجود محکم و متشابه در قرآن
مطلب دیگر مربوط به قرآنشناسی است که در خلال بحث دیروز اشاره شد. آیا آیات، محکمات و متشابهات آنها براساس برداشت مفسّرین است یا یک عده آیات واقعاً محکماند، یک عده آیات واقعاً متشابه. آیا تشخیص محکم و متشابه میسّر است یا هر کس با هر مبنایی که دارد میتواند به سراغ محکم و متشابه برود که اینها به تفسیرشناسی برمیگردد به بحث تفسیری ارتباط ندارد. ممکن است از راههایی که امام رازی و امثال امام رازی ارائه دادند چنین توهّم بشود که هر کس با هر مبانی پذیرفته شده به اصطلاح اصول موضوعه و پیشفرض وقتی به سراغ قرآن حرکت کرد او یک سلسله از آیات را محکم میداند مقابلش را متشابه، گروه دیگر به عکس، ولی ظاهر قرآن کریم، ظاهر همین آیه که جزء محکمات است این است که هم محکم و متشابه یک امر واقعی است یعنی بعضی از آیات، واقعاً محکماند، بعضی از آیات، واقعاً متشابه، هم راه تشخیصش مشخص است؛ اینچنین نیست که هیچ راهی نباشد. آنکه گرفتار شک است میگوید یا در جهان واقعیتی نیست یا اگر هست ما راه تشخیص نداریم. هر کسی با اصول موضوعه و مبادی قبلی و امور پیشفرض به سراغ قرآن میرود و برای خود محکم و متشابهی دارد؛ راهی برای تشخیص محکم و متشابه نیست هر کس از راه خاص میرود ولی ظاهر قرآن کریم دو مطلب است یکی اینکه بعضی از آیات، واقعاً محکماند و بعضی از آیات، واقعاً متشابه و دوم اینکه راه برای تشخیص محکم از متشابه وجود دارد، اگر آن راه صحیح را رفتیم میتوان به خوبی محکمات را تشخیص داد و عمل کرد و متشابهات را تشخیص داد و توقف کرد.
از اینکه قرآن کریم فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ معلوم میشود که آیات با قطع نظر از مراجعهٴ اهل تفسیر به دو دسته تقسیم میشوند، چون فرمود خداوند قرآن را نازل کرده است بعضی از آیاتش محکماند، بعضی از آیاتش متشابه و از اینکه فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ معلوم میشود که آنها که دارای قلب سالماند محکم را خوب میشناسند، متشابه را خوب میشناسند و به وظیفهشان هم در برابر محکم و متشابه خوب عمل میکنند و آنها که فی قلبشان زیغ است آنها هستند که دنبال متشابه میروند. پس باید از این طرف تلاش و کوشش کرد که قلب سلیم فراهم کرد، اینچنین نیست که راه نباشد، راه هست پس از نظر معرفتشناسی و تفسیرشناسی باید اینچنین گفت: میتوان محکمات را تشخیص داد، میتوان متشابهات را تشخیص داد و وظیفه در برابر محکم را عمل کرد و وظیفه در برابر متشابه را هم عمل کرد.
راز تعبیر به﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾
مطلب سوم آن است که اینکه راسخین در علم نگفتند «کلُّ مِن رَبّنا»، بلکه گفتند: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ این نشانه همان آیاتی است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نازل شده است .
پرسش ...
پاسخ: نه؛ معیار تشابهگرایی، فتنهانگیزی است، معیار متشابه و محکم قبلاً بحثش گذشت که «المحکم ما هو» و «المتشابه ما هو»؛ اما گرایش به محکم و گرایش به متشابه این معیارش سلامت دل و بیماری دل است.
مطلب بعدی این بود که راسخین در علم نگفتند «آمنا به کلٌّ مِن رَبَّنا»، بلکه گفتند: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ این ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ کلمه ﴿عِندِ﴾ اضافه شد، لابد نکتهای را به همراه دارد و شایه نکتهاش همان باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده و با بحثهای گذشته هماهنگ است.
﴿أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ٭ مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ ؛ فرمود اینها کسانیاند که اگر کارِ خیر و حادثهٴ نیکی به اینها برسد میگویند این از نزد خداست و اگر حادثهٴ ناگواری دامنگیرشان بشود میگویند از نزد توست تطیّر میکنند، تو در جواب بگو: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است غیر از خدا براساس توحید کسی در عالم مؤثّر نیست، چرا اینها سخن را درست نمیفهمند؟ بعد در آیه بعد فرمود گرچه حَسنات و سیّئات، حوادث ناگوار و حوادث گوارا همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾اند؛ اما بین حَسنه و سیّئه فرق است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ حَسنه هم ﴿مِنْ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ سیّئه گرچه «من عند الله» هست، ولی«من الله» نیست ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾.
در خلال بحثهای گذشته فرق بین «من عند الله» و «من الله» تا حدودی روشن شد و تفصیلش اگر خدا بخواهد به سورهٴ مبارکهٴ «نساء» موکول است؛ اما این فرق هست که قرآن کریم حَسنات را هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ میداند ، هم «من الله» ولی سیئات را گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ میداند ، ولی«من الله» نمیداند، در بحث جبر و تفویض، اطاعت و عصیان هم این آیه نقش مؤثری دارد. در اینجا محکمات و متشابهات هر دو «من عند الله»اند ولی محکمات هم «من عند الله» است، هم «من الله» ولی متشابهات گرچه «من عند الله» است، ولی «من الله» نیست، نظیر همان مثالی که به سیل و کفِ روی سیل ذکر شد. آب هم «من الله» هست، هم «من عند الله» کفِ روی آب گرچه «من عند الله» است، ولی «من الله» نیست. این کف، ریشهای دارد ولی کف بودنِ کف «من عند سیل» است، «من عند الحرکة» است آنجا که حرکت نیست و ثبات است کفی در کار نیست، تشابه متشابه گرچه ریشهاش که همان محکمات است و آبِ زیرِ این تشابه است آن «من الله» است؛ اما خود این تشابه «من الله» نیست، لذا راسخین در علم میگویند: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نه «من رَبّنا» البته محکمات «من ربنا» است و ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ ولی متشابهات گرچه ﴿مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ است، ولی ﴿مِنْ رَبِّنَا﴾ نیست.
علمکرد راسخان در علم درباره متشابهات
﴿وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ همانطوری که راسخین در علم، حقشناسی کردند و وظیفه را عمل کردند ذات اقدس الهی هم بندهپروری کرده است از اینها به عظمت یاد کرد؛ هم اینها را در مسائل علمی به عنوان راسخ در علم معرفی کرد، هم در مسائل تهذیب و تزکیه نفس به عنوان اولواالالباب یاد کرده است، فرمود اینها عالم با عملاند اینها هم از نظر مسائل علمی راسخ در علماند و هم از نظر مسائل عملی لبیب و خردمند و درونپرند.
پرسش...
پاسخ: آنجا که تقابل هست، تفصیل قاطع شرکت است گاهی هم ممکن است که تفصیل نباشد کلّ واحد از اینها در جای دیگر اطلاق بشود؛ اما تفصیل، قاطع شرکت است. فرمود چرا اینها حرفها را درست بررسی نمیکنند ﴿فَمَا لِهؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ بعد میفرماید در عین حال که ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ اینجاست که تفصیل، قاطع شرکت است آنگاه فرق میشود بین «من عند الله» و بین «من الله».
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب؛ چون این نکته هست که چرا نگفتند «من ربنا»، الآن نوع دعای اینها «ربنا ربنا» است خب اینجا هم میگفتند: «من ربنا» این اضافه کلمه ﴿عِندِ﴾ لابد نکتهای دارد لعل این نکته همان باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ الآن هم همان حرف است، آیهای که متشابه هست دو احتمال دارد: یک احتمال باطل، یک احتمال حق. آن احتمال باطل مثل کفِ روی آب است، اینکه نازل نشده، آن محتَمل حق آن نازل شده وقتی متشابه به دامن محکم ارجاع شد آن محکم، کفزدایی میکند این احتمال رویی و بالایی را برطرف میکند، وقتی برطرف کرد میماند همان یک احتمال حق، میشود محکم.
پرسش ...
پاسخ: مثل حَسنه و سیّئه، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود حَسنه و سیّئه هر دو ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما سیئه «مِنَ اللّهِ» نیست. اینجا هم همانطور است محکمات و متشابهات را نگفتند: کل من الله گفتند: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ نگفتند «کل من ربنا». این اضافه کلمه ﴿عِندِ﴾ نکتهای دارد، سیّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، اما «مِنَ اللّهِ» نیست، حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم «مِنَ اللّهِ». تشابه ما داریم مثل اینکه کف داریم، اما آن کف را خدا نازل نکرد این حرکت آب است که کفزاست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نیست.
اولواالالباب چه کسانیاند، پس ذات اقدس الهی هم اینها را به رسوخ در علم ستود، هم به لبیب بودن ستود، چون راسخ در علماند خوب سخن میگویند، چون عالم به علماند علم در آنها جاسازی شد وقتی علم در آن جاسازی بشود اینها میشوند بامغز، تهی نیستند گاهی ممکن است کسی در علم رسوخ بکند ولی علم در او رسوخ نکند؛ اما اگر علم رسوخ کرد همه قفسه جان او را علم میگیرد این میشود «ذولُب»، میشود لبیب ممکن است کسی درس خوانده باشد؛ اما تهیمغز او در علم رفته است، اما علم در او راه پیدا نکرده از این گروه ممکن است قرآن تعبیر بکند به ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ اینها دلشان تهی است﴿هَوَاءٌ﴾ یعنی خالی ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء﴾ این اختصاصی به کافرِ جاهل ندارد، مُلحدانی هم که مکتبهای علمیِ فراوان دارند اینها هم ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛ دلشان تهی است؛ اما لبیب کسی است که لُب دارد، مغز دارد، علم رفته در درون جان او.
این گروه هم محکم را میشناسند و عمل میکنند، هم متشابه را میشناسند و توقف میکنند اگر نتوانستند تشابهزدایی کنند و متشابه را با ارجاع به محکم، محکم کنند و هم این نعمت را از ذات اقدس الهی میدانند و هم در حفظ این نعمت میکوشند و هم اگر خطری را در مقابل احساس کردند به ذات اقدس الهی برای نجات از آن خطر پناه میبرند، اینها میدانند که ﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ به چه دامی افتادند، برای اینکه به آن دام نیفتند عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ این نعمتی که ما داریم به نام رسوخ علم، این را از ما نگیر که ما هم متشابهگرا باشیم، دست به محکمات نزنیم ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ این ﴿بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ اظهار امتنان است؛ نگفتند ما خودمان مهتدی شدیم، تو ما را هدایت کردی؛ اما «اَنعَمتَ وَزِد»؛همانطوری که هدایت کردی ما راسخ در علم شدیم ما پذیرفتیم محکمات و متشابه از نزد توست و وظیفهمان را در برابر هر سنخ عمل میکنیم، این نعمت را از ما نگیر.
خاستگاه دعای راسخان در علم
﴿أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ آنها اهل نیایش و دعا نیستند که خدایا! زیغ ما را بردار ما را راسخ در علم بکن ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ و امثال ذلک، آنها چنین دعایی نمیکنند که خدایا زیغ ما را بردار ولی راسخ در علم دعا میکند به درد ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ مبتلا نشود.
پس ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ دعا نمیکنند که به راسخین برسند، ولی راسخین دعا میکنند که از دامی که برای ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ گسترده شد برهند، لذا عرض میکنند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ یعنی این نعمتی که دادید اگر رسوخ در علم است تو دادی، اگر توقف در برابر شبهات است تو دادی، اگر اینکه میگوییم: ﴿آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ تو دادی، و اگر لبیبیم تو دادی، اینها لطف توست اینها را نگیر ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾.
نزاع«جبر»و«تفویض»
این نزاع معروفی که بین جبری و مفوّضه است معمولاً در اینگونه از آیات ظهور میکند. یک بحث مبسوطی امام رازی دارد میگوید؛ اما اشاعره که جبری فکر میکنند این ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ برای آنها خیلی روشن است، معلوم میشود انحراف دل مثل هدایت دل در اختیار خداست؛ اما مفوضه وقتی به این آیه میرسند ناچارند توجیه کنند، بگویند که اینکه گفته شد ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یعنی خدایا! کاری نکن که توفیق از ما سلب بشود، ما دلمان را منحرف بکنیم، آنگاه تو به عنوان کیفر بر انحراف دل ما بیفزایی، نظیر آنچه که در سورهٴ «صف» آمده است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اینها استدلال معتزله است امام رازی با همه تلاش و کوشش میکوشد که این حرفها را باطل کند؛ اما به این آیه سورهٴ «صف» که میرسد میگوید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ این منشأش این است، اول ـ معاذ الله ـ خداوند قلب اینها را منحرف کرده است، در اثر اذاقهٴ ابتداییه حق اینها «ذاقوا و انحرفوا»، بعد چون اینها منحرف شدند خداوند زیغی روی زیغ افزود خب، این همان تفکر جبری است، چون برای او مسئله «امر بین الأمرین» حل نشد این آیه سورهٴ مبارکهٴ «صف» که خوب روشن است که ذات اقدس الهی هرگز اذاقهٴ ابتدایی ندارد، بلکه اگر دل کسی را منحرف میکند به عنوان کیفر است این تعبیر، تعبیر استدلالی است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ این طعمِ سبب و مسبب میدهد یعنی چون منحرف شدند خدا اینها را هم به کیفر تلخ زیغ قلب مبتلا کرده است.
امام رازی چون دست از آن مبنا نمیتواند بردارد، لذا آیه سورهٴ «صف» را که یک آیه روشنی است به زحمت دارد توجیه میکند . راسخین در علم، نمیگویند حالا که ما در علم راسخیم دیگر اهل دعا و نیایش نباشیم، اصلاً نشانهٴ رسوخ در علم نیایش و دعاست، نشانه عاقل بودن دعا کردن است، ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾.
ویژگیهای دعای راسخان در علم
خب حالا زیغ و انحراف و اعوجاج نیامده است؛ دل از زیغ تخلیه شد همین مقدار کافی است، همین مقدار کافی است که آدم نسوزد به جهنم نرود یا نه، بعد از تخلیه، تحلیه و امثال ذلک هم لازم است، بعد از نجات دل از زیغ و انحراف، تحلیه دل و فضایل اخلاقی و علمی هم لازم است اینجاست که جمله بعد شروع میشود ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ اولاً ما رحمت لُدنّی میخواهیم، رحمتی که مشوب نباشد اصولاً مردان بزرگ اینچنیناند دعاهای اینها اینچنین است که خدایا این همه نعمتها را تو دادی، این همه افراد هم تو اداره میکنی، خب بین ما و خودت چرا وسایط عادی فراهم میکنی کاری بکن که بلاواسطه فیض به ما برسد معنا بلاواسطه هم این نیست که ما بشویم صادر اول این توقع هم ندارند خدایا توفیقی بده که ما کاری بکنیم در برابر کار چیزی هم به ما برسد. کسی رایگان چیزی به ما بدهد این یک ذلّت است آن رحمت خاصه لدنّی اگر نصیب همه نمیشود ولی این معنا مقدور هست که بین ما و نعمت تو دیگری فاصله نباشد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره همان ارواح عترت طاهره مثل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انسان در آن حد نیست که بلاواسطه فیض دریافت کند، آنها البته این دعاهایی که میخوانند منظورشان همان بلاواسطه بودن است؛ اما برای افراد عادی میسور نیست ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ خب، اینها رحمت میخواهند؛ اما ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ میخواهند هم میخواهند رحمت لدنّی باشد لَدُن یعنی نزد، هر رحمتی که به انسان میرسد ریشهاش از نزد خداست؛ اما بلاواسطه نیست. بعضی از رحمتها بلاواسطه است هم میخواهند رحمت لدنّی باشد و هم اینکه رحمت نزد خداست. انسان اگر بفهمد تنها راه رساندن رحمت، ذات اقدس الهی است احساس میکند که مضطر است وقتی فهمید بیچاره است براساس فهم خودش اضطرار را به کار میبرد، وقتی مضطر شد دعای او مستجاب است. اگر کسی فهمید تنها کلید رحمت نزد اوست دیگر زیر چشم، به غیر او نگاه نمیکند. کسی که اهل مزرع و مرتع است و دعا میکند اگر این مزرع و مرتع هم بداند که واقعاً مِلک طلق ذات اقدس الهی است دعای او خالص است؛ اما اگر یک دعای رسمی و سنّتی دارد دیگران هم دعا میکنند او هم دعا میکند در عین حال که میگوید خدایا به من رحمت بده! چشمش به آن مزرع و مرتع است این دعای خالص نیست، چون خود را مضطر نمیبیند یا اگر مظلومی به خدا شکایت کرد عرض کرد خدایا! داد مرا از ظالم بگیر، این مظلوم اگر مقتدر بود به قوم و قبیله و قدرتهای عادی و مادی تکیه داشت در حین دعا کردن گوشه چشمی هم به آن قدرتها داشت، این مضطر نیست و اما اگر کسی هیچ وسیلهای برای انتقام نداشت جز ذات اقدس الهی این واقعاً مضطر است. این است که در روایات مخصوصاً آنکه سیدالشهداء(سلام الله علیه) در آخرین لحظه به امام سجاد فرمود و امام سجاد در آخرین لحظه عمر مبارکش به امام باقر(سلام الله علیهم اجمعین) فرمود که وصیت کردند که همواره ظلم بد است ولی به کسی که هیچ پناهی جز خدا ندارد به او ستم نکنید سرّش همین است: «إیّاکَ و ظلمَ من لا یَجِدَ علیکَ ناصراً الا الله» چون او مظلوم واقعاً مضطر است یعنی می فهمد که مضطر است دعای او، دعای خالص است اگر او گفت یا الله فقط الله را خواست، چون دعای او خالص است، دعای خالص مستجاب است.
مظلومین دیگر یا اهل نیایش نیستند یا اگر دعا میکنند یک دعای مشرکانه است؛ هم به دستگاهِ شکایت نظر دارند، هم به دستگاه قوم و قبیله نظر دارند، هم به دستگاههای انتقامهای فردی نظر دارد هم دعا میکند این برای او جا نیفتاد که حلّ مشکل «من لدی الله» است، راسخین در علم برایشان جا افتاد که این کلید رحمت «لدی الله» است، لذا عرض میکنند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ قبل از اینکه بگویند چه میخواهیم، میگویند کار به دست توست، نمیگویند «و هَب لنا رحمةً من لدنک» میگویند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾؛ کار به دست توست. حالا که عرض کردیم کار به دست توست ما رحمت میخواهیم: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾.
پرسش ...
پاسخ: اولاً بین «عند» و «لدی» در این کتابهای ادبی ملاحظه کردید که فرق است. در فارسی البته ما در اثر آن ضعف فرهنگ فارسی نداریم کلمهای که بین «عند» و «لدی» فرق است آن فرق را برساند، ما هر دو را میگوییم در هر دو جا میگوییم کلمه نزد را به کار ببریم، پیش به کار ببریم میگوییم در و پیش فلان کس است، در نزد فلان کس است اما در عربی اینچنین نیست که «عند» و «لدی» یکی باشد به هرحال حسنات و سیئات هر دو ﴿مِنْ عِندِ﴾ است، گرچه سیئه ﴿مِنْ عِندِ﴾ نیست
رحمت هم «من الله» است هم«من لدی الله».
پرسش ...
پاسخ: بله همانطوری که کف به بالا ارتباط دارد، اما «من الله» نیست. این گروه عرض میکنند: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ﴾ چه؟ ﴿رَحْمَةً﴾ اول خواسته خودشان را نمیگویند، نمیگویند ما چه میخواهیم[بلکه] اول میگویند کار به دست توست وقتی تثبیت شد«لدی الله» است، عرض میکنند رحمت میخواهیم، بعد همین خواسته را مستدل میکنند.
بخشندگی محض حق تعالی
چرا ما گفتیم ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ برای اینکه تنها کسی که میبخشد تویی یعنی آنچه را که قبلاً به صورت تضمینی و اشارهای گفتیم الآن تصریح میکنیم ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ حالا جمله اسمیه بودن و حرف تأکید اینها حصر رسان نیست؛ اما ضمیر فصل آوردن «الف» و «لام» بر خبر گذاشتن مفید حصر است، پس اینکه عرض کردیم ﴿وَهَبْ لَنَا﴾ برای اینکه تنها واهب تویی ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ تو باید ببخشی از غیر تو کاری ساخته نیست، خب.
یقین راسخان در علم، به قیامت
این همه تضرّع و ناله برای چیست؟ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ برای چیست؟ برای اینکه ما آنطور نیستیم که «اذا مات فات» ما روز حسابی در پیش داریم آنها که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾اند﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ﴾ اینچنین نیست که وقتی مردند رخت بربسته باشند حساب تمام شده باشد که، ما اگر وضع همین دنیا بود خب بالأخره میگذشت؛ اما به تمام ذرّات عالم حسابرسی است ما یک روز عظیمی در پیش داریم. اگر کسی گرفتار زیغ قلب بود آن روز به عذاب الیم مبتلا میشود، اگر از رسوخ در علم برخوردار بود و اگر از «وقوف عند الشبهه» متنعّم شد آن روز از فیض عظیم برخوردار میشود. قیامت، حق است ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ناله های ما برای آن روز است مکرّر میگوییم به ما رحمت بده، زیغ قلب به ما نده، قلب ما را حفظ بکن، هدایت ما را حفظ بکن مگر ما چنین روزی در پیش داریم و اگر نبود آن روز بالأخره ما این همه ناله و ضجّه نمیزدیم ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ملاحظه فرمودید اگر کسی بخواهد به اصطلاح ترجمه کند میشود امر ضروری، قضایای ضروری را قرآن کریم تعبیر به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ میکند، ما که میگوییم «الأربعةُ زوجةٌ» این قضیه موجّحه به ضرورت است «الأربعة زوجة بالضرورة» «الانسان ناطق بالضرورة»، مسئله حقانیت قرآن اینچنین است «القرآنُ حقٌّ بالضرورة»، «المعادُ حقٌّ بالضرورة» ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ،﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ همان معنای بالضرورة را تفهیم میکند. ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ آنوقت دلیل این را هم، عدم خُلف وعده ذکر میکند که باید بعد اشاره بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است