- 187
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 99 تا 108 سوره مؤمنون
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 99 تا 108 سوره مؤمنون"
در حین احتضار اراده قفل میشود و انسان نمیتواند کاری انجام بدهد
مرگ که رسید نصاب عمل تمام میشود که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل».
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾ فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلاَ یَتَساءَلُونَ ﴿101﴾ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿102﴾ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿103﴾ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ ﴿104﴾ أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ﴿105﴾ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ ﴿106﴾ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿107﴾ قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ ﴿108﴾
بعد از براهین توحید و وحی و معاد خطر منکران دین را ذکر کرد فرمود اینها که بعد از اقامهٴ همه براهین از حق رو برگرداناند در هنگام مرگ حق برایشان روشن میشود. مطلب دوم آن است که در حین احتضار اراده قفل میشود یعنی بین نفس و بین افعال ارادی قفل میشود انسان نمیتواند کاری انجام بدهد لکن در بخش اندیشه و علم این در همچنان باز است خیلی از چیزها را میشنود خیلی از چیزها را میبیند اما بخواهد جزم کند یا دفع کند تولّی کند یا تبرّی کند مقدورش نیست چون همهٴ اینها افعالاند فعل با اراده صادر میشود و ارادهٴ اینها قفل شده است چون مرگ که رسید نصاب عمل تمام میشود که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» دیگر ظرف عمل تمام میشود. اینها استغاثه میکنند استغاثه اینها را ذات اقدس الهی در موارد فراوانی از قرآن کریم ذکر میکند که زمخشری شش موردش را از ابنعباس و دیگران نقل کرده است در همهٴ موارد قرآن کریم استغاثه آنها را ذکر میکند بعد پاسخ منفی میدهد یکی از آن موارد همین محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است استغاثه اینها از زمان احتضار شروع میشود تا استقرار در جهنم آنجا هم که هستند استغاثه میکنند وقتی از خروج از جهنم ناامید شدند از برگشت به دنیا ناامید شدند درخواست مرگ میکنند جواب میآید که مرگ، مُرده است اینچنین نیست که مرگ در کار باشد وقتی قیامت میرسد خود موت میمیرد یعنی تغیّری دگرگونی انتقالی نیست که میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ جواب میآید خیر، اینها ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ این شش مورد را البته مطالعه میکنید بعضی از آن موارد را هم ممکن است در این نوبت مطرح کنیم خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، نه زندگیِ آرامبخش و مطمئن و مرفّه دارند نه میمیرند تا راحت باشند ﴿ثم لا یموت فیها حتّی یستریح و لا یحیی حیاة طیبة﴾ خب.
﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ موت مستحضرید اینکه در کتابهای ادبی میگویند که مثلاً «مات زیدٌ»، «مات» فعل و «زید» فاعل این به تعبیر بزرگان «او ز روی لفظ نحوی فاعل است» به تعبیر بعضی از سرایندهها «ورنه آن مفعول و فعلش قاتل است» در همان اوایل تعلیم جامعالمقدمات به این طلاب میگفتند که این «مات زید» نزد ادیب «مات» فعل است و «زید» فاعل وگرنه عندالتحقیق «مات زید» «زید اگر فاعل بدی کی ز مرگ خویشتن غافل بدی» این «مات زید» یک وقت «مات» فعل است و «زید» است فاعل که موت، موت اختیاری باشد نه موت طبیعی یعنی اگر کسی خواست به دستور حضرت که فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل أن توزنوا» به این سه دستور عمل بکند خود را قبل از اینکه صحنه قیامت برسد و او را وزن بکنند خودش را وزن بکند ببیند که چقدر با حق است. قبل از اینکه «یوم الحساب» فرا برسد خودش را به حساب بکِشد و قبل از اینکه به مرگ طبیعی بمیرد به مرگ ارادی رخت بربندد اگر «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا» اگر «زنوا قبل أن توزنوا» اگر «موتوا قبل أن تموتوا» را رعایت کرد با موت ارادی مُرد «مات زیدٌ» «زید اگر فاعل بدی» اما این مرگ طبیعی اینجا گفتند «مات زیدٌ» زید اگر فاعل باشد، لیک فاعل نیست کاو عاطل بود او ز روی لفظ نحوی فاعل است وگرنه در حقیقت مورد فعل است اینجا هم فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی موت، فعل انسان نیست انسان مورد فعل است آن موت ارادی البته فعل انسان است. ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این نام مبارک ربّ برای استغاثه آمده است در خیلی از موارد میبینید که گرچه کلمهٴ مبارک «یا الله» مطرح است اما غالباً در این ادعیه و استغاثهها کلمهٴ «ربّ» مطرح است «ربّ، ربّ، ربّ» اول ده بار با «یاء» گفته میشود «یا ربّ» بعد این «یاء» حذف میشود میگویند «ربّ» این نه برای آن است که واقعاً این منادای محذوف الیاء باشد یا حذف شده باشد جا برای یاء نیست این به مناجات نزدیک میشود از منادات به مناجات میآید دیگر جا برای یاء نیست نه اینکه آن ده بار اول که میگویند «یا ربّ» بعد که میگویند ربّ اینجا منادای محذوف است اینجا جا برای ندا نیست این برابر همان دستوری که در مناجات پربرکت شعبانیه که دارد اول منادات است بعد کم کم مناجات است «إذا ناجیتک» بعد بالاتر از مناجات طوری است که انسان ساکت میشود و مخاطب میشود و ذات اقدس الهی با او مناجات میکند «وَاجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ» به جایی برسم که تو با او مناجات کنی نه من با تو مناجات کنم پس اول «یا ربّ» است بعد «ربّ» است بعد سکوت محض که از برخیها سؤال کردند که ما چه ذکری بگوییم گفتند ذکر سکوت، همهٴ ذکرها حرف زدن نیست برخی از ذکرها سکوت است آدم باید به جایی برسد که فقط گوش باشد «وَاجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ» به جایی برسم که فقط گوش باشم ببینم تو چه میگویی. خب این کلمهٴ «ربّ» در استغاثه سهم تعیینکنندهای دارد این ﴿ارْجِعُونِ﴾ که بحثش گذشت ﴿لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ باز هم سخن از ترجّی است این طور نیست که انسان جزم داشته باشد که عمل صالح کند ﴿فِیَما تَرَکْتُ﴾ «ترک» هم که دو احتمال داشت که گذشت. کلمهٴ «کلاّ» مثل کلمهٴ «هیهات» برای تبعید است یعنی اینچنین نیست دور است گاهی کلمهٴ «هیهات» به کار گرفته میشود گاهی کلمهٴ «کلاّ» مثل سورهٴ مبارکهٴ «فجر» ﴿کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکّاً دَکّاً﴾ یا ﴿کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ٭ وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ ٭ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً ٭ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ و مانند آن، ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ برزخ آن حاجز و حائلی است که مانع برخورد دو طرف است دنیا مراتب فراوانی دارد (یک) آخرت مراحل فراوانی دارد (دو) بین مراتب دنیا تناسبی هست بین مراحل آخرت تناسبی هست اما بین مراتب دنیا و مراحل آخرت تناسبی نیست لذا حاجزی، حائلی به نام برزخ مطرح است دنیا موجودی از جماد حرکت میکند این غذا کم کم نطفه میشود کم کم به مرحلهٴ نباتی میرسد کم کم به صورت حیوانی میرسد کم کم میشود انسان که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» و بخش مهمّش در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که این نطفه بود علقه شد مضغه شد جنین شد ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این مراتب که از جمادی به نباتی میآید از نباتی میمیرد حیوان میشود از حیوانی میمیرد انسان میشود و گاهی هم از انسان برتر این مراتب بینش تناسبی هست. در صحنهٴ آخرت از صحنهٴ برزخ که یا «روضةٌ مِن ریاض الجَنّة» یا «حُفرة مِن حُفَر النیران» تا ساحرهٴ قیامت تا مسئله صراط و تطایر کتب و عندالمیزان و عندالمحاسبه و امثال ذلک تا برسد به بهشت ـ انشاءالله ـ همهٴ این مراحل نسبتی با هم دارند اما نظام حاکم در برزخ و قیامت که شبیه هماند با نظام حاکم در دنیا تناسبی ندارند لذا بین این دو عالَم حاجزی و برزخی قرار گرفته نظیر آنچه فرمود: ﴿بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾ برزخ به همین معنا میگویند گرچه با دید کلّی یک تناسب جامعی هست که انسان از صفر شروع میکند تا به لقاء الله برسد به آن معنا تناسبی هست لذا فرمود برزخ است ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
عرض کنم در این تفسیر شریک کنزالدقائق روایات فراوانی دربارهٴ برزخ است هم آن خطبه نورانی حضرت امیر هست هم روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده هست هم روایاتی که دیگران نقل کردند دربارهٴ برزخ هست هم برخی از روایاتی که در روزهای قبل نقل شده ایشان نقل میکنند که از امام(سلام الله علیه) سؤال میکنند برزخ از چه موقع شروع میشود؟ «منذ القبر» البته همین که این شخص مُرد حالت احتضارش تمام شد مُرد این وارد برزخ میشود ولو هنوز در سردخانه است هنوز دفنش نکردند ولی وارد برزخ شد این نشئهٴ برزخ یا «روضةٌ مِن ریاض الجَنّة» یا «حُفرة مِن حُفَر النیران» برابر روایات فراوانی است که ائمه فرمودند شما برزخ را دریابید برای اینکه به ما دسترسی ندارید اینکه در روایات فراوانی هست که بخشی از اینها در تفسیر کنزالدقائق آمده نه یعنی ما دسترسی نداریم بلکه شما به ما نمیتوانید دسترسی پیدا کنید چون شفاعت اینها به اذن خداست هر وقت ذات اقدس الهی اذن داد شفاعت میشود اگر خدای سبحان در برزخ هم اذن بدهد برای اهل بیت(علیهم السلام) شفاعت آسان است این مربوط به اذن الهی است اگر خدا مقرّر فرمود که در برزخ اذن ندهد تا افراد در برزخ شستشو بشوند و پاک بشوند خب در برزخ طبق این روایات شفاعتی نیست فرمود به ما دسترسی ندارید شما برزختان را دریابید عرض کردند برزخ چه موقع است؟ فرمود: «منذ القبر» قبر هم نه یعنی اینکه در گورستان دفن میکنند اگر کسی مُرد وارد قبر شد وارد برزخ شد و صحنهٴ برزخ برای او هست.
آن بحثهای فقهی خودمان را دارد ما قبرستان میرویم زیارت میکنیم نماز شب مربوط به لیلةالدفن است ما که در دنیاییم احکام دنیا را باید رعایت بکنیم قبر کجاست تشریع کجاست نماز لیلةالدفن کجاست و اینها نه اینکه مدّتی در سردخانه بعضیها یک هفته منتظرند تا صاحبش پیدا بشود این یک هفته معلوم نیست که این کجاست یک هفته در برزخ است دیگر، دیگر ما چهار عالَم نداریم یکی دنیا یکی سردخانه یا قبر یکی هم برزخ یکی هم معاد، همین که انسان مُرد وارد برزخ میشود.
پرسش:...
پاسخ: احتضار قبل از برزخ است. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که چهارده معصوم(سلام الله علیه) را مؤمن در حال احتضار میبیند هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازهٴ لذّت مرگ نیست یک مؤمن اگر هشتاد سال نود سال زندگی کرده و لذّتهای فراوانی را پشتسر گذاشت و تجربه کرد هیچ لذّتی به اندازهٴ لذّت مردن برای مؤمن نیست برای اینکه چهارده.
پرسش:...
پاسخ: بله اینها احکام فقهی است که ما موظّفیم چون در دنیا هستیم اما او سرگردان نیست او الآن وارد برزخ خودش شده او همان جریانها که بعد از ورود برزخ دارد که چه چیزی میبینند چه چیزی نمیبینند یا عذاب است یا رفاه است ـ انشاءالله ـ همه را او میبیند. ﴿وَمِن وَرَائِهِم﴾ این سه چهار صفحه است یا سه چهار ورق است روایات نورانی هم هست این را حتماً ببینید اگر بعضی از روایات احتیاج به توضیح و شرح داشت اینها را ـ انشاءالله ـ امیدواریم شرح بکنیم ولی این روایات را حتماً ببینید.
﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ اینکه درخواست کردند خدای سبحان غالباً در چند مورد آن طوری که زمخشری نقل کرد پنج شش مورد نقل میکند که اینها درخواست تأخیر دارند درخواست ترخیص دارند درخواست تخفیف دارند هیچ
کدام از این درخواستها عملی نمیشود در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیهٴ 44 این است ﴿فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ ما را صبر کنید جان ما را نگیرید اجازه بدهید مدّتی ما بمانیم حرف انبیا را گوش میدهیم پاسخش این است ﴿أَوَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ ٭ وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الْأَمْثَالَ﴾ ما سالیان متمادی به شما مهلت دادیم نصاب حجّیت به کمال رسید و شما متنبّه نشدید. در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» آنجا هم درخواست تأخیر هست آیهٴ دوازده و سیزده سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است که ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ ما تمام مهلتها و اتمام حجّتها را برای شما مقرّر کردیم الآن دیگر به جایی رسید که ﴿حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ 37 به این صورت است ﴿وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ﴾ جواب: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ﴾ شما چندین بار مبتلا شدید عذرخواهی کردید ما عمر طولانی به شما دادیم که برای تذکره و موعظه کافی بود ﴿وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ﴾ هم انبیا آمدند هم شاگردان انبیا آمدند جانشینان انبیا آمدند ما هم به شما مهلت دادیم دیگر حالا نوبت شما تمام شده مهلت به پایان رسید. در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ دوازده و سیزده به این صورت است وقتی اینها درخواست میکنند آیهٴ یازده ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ﴾ جواب: ﴿ذلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ﴾ سالیان متمادی هر وقت سخن از توحید میشد شما اظهار انزجار میکردید هر وقت سخن از شرک میشد اظهار رضایت میکردید دیگر نوبت شما گذشت و به پایان رسید.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن ـ انشاءالله ـ در جای خودش باید بحث بشود که این ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ﴾ چه موتینی است و اینکه دارد ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ کدام است این دو طایفه را چگونه باید جمع کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 76 به بعد این است ﴿وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ اینها بعد از اینکه در جهنم ناامید شدند که نه تخفیفی هست نه ترخیصی هست نه استجابتی که اینها را خارج بکنند به مالک میگویند خودشان آن قدرت را ندارند به مالک دوزخ(سلام الله علیه) میگویند از خدایت بخواه که جان ما را بگیرد که ما راحت بشویم ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ ٭ لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ٭ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ٭ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَی وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ ما سالیان متمادی غفلت کردید صرفنظر کردیم درخواست کردید مهلت دادیم توبه نکردید ایمان نیاوردید شده ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ دیگر جا برای مرگ شما در جهنم نیست چه رسد به خروج شما از جهنم. این موارد ششگانهای که زمخشری در کشاف از ابنعباس نقل کرد نمونهای از آن موارد فراوانی است که درخواست تبهکاران از زمان مرگ شروع میشود تا در استقرار در دوزخ و در همهٴ موارد ذات اقدس الهی میفرماید حجّت خدا بر شما تمام شد، پس بنابراین جا برای برگشت نیست. ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ نفخ صور همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست این نفخ در صوَر بعید است باید این علامت شیپورباشی است حالا یا حقیقی است یا کنایی است این شیپور زدن اعلان عمومی با یک اعلان عمومی همه خاموش میشوند ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 68 و 69 با یک اعلان عمومی با یک فرمان همه رخت برمیبندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ که حالا گفتند اهل بیت(علیهم السلام) ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ حالا این فوت کردن حقیقی است یا کنایه از آن فوت کردن است که از بعضی از روایات همان مسئلهٴ شیپور و اعلان عمومی در میآید بالأخره آن خصوصیّتش را انسان نمیداند لکن با یک فرمان عمومی همه رخت برمیبندند با فرمان دیگر همه زنده میشوند بنابراین نفخ صور نمیتواند نفخ فی الصوَر باشد یعنی ارواح را در صوَر اجسام میدمند برای اینکه این نفخ صور است هم دربارهٴ نفخ اول آمده هم دربارهٴ نفخ دوم آمده همان طوری که در مَثل و در تشبیه با یک فوت کردن این آتش خاموش میشود با فوت کردن دیگر آتش مشتعل میشود دو گونه فوت کردن است این در مثال است ممثّل دو گونه فرمان است با فرمان ﴿مُوتُوا﴾ همه رخت برمیبندند با فرمان حیاتبخش همه زنده میشوند این اجمال را میشود فهمید که در نفخه صور با یک فرمان همه رخت برمیبندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ با فرمان دیگر همه زنده میشوند حالا که زنده شدند فرمود: ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ این تکویناً انساب نیست برای اینکه همه از خاک برخاستند دیگر والد و ولدی نیست اگر ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ خب چه نسبتی بین اینهایی است که از خاک برخاستند دیگر کسی والد نیست کسی ولد نیست این برای این. میماند به لحاظ ما کان یعنی در دنیا این شخص فرزندان فلان شخص بود که یکدیگر را هم میشناسند اگر دارد که روزی است که ﴿یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾ نه اینکه در آخرت یکی والد است دیگری ولد بلکه کسانی که در دنیا والد و ولد بودند و در آخرت همانها زنده شدند و یکدیگر را میشناسند میشود ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ وگرنه در آخرت سخن از والد و ولد نیست این دو. در نظام آخرت گرچه در سورهٴ «واقعه» فرمود نظام، نظام جمعی است ولی نظام اجتماعی نیست.
باین ذلک این است که همه حاضرند اما هر کدام جداگانه حاضر است ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هر کسی کار خودش را انجام میدهد لذا اینکه ایستاده است ممکن است مؤمن باشد یک فضای شفاف و روشنی داشته باشد که «نوره یسعی من بین یدیه» و کسی که در کنار او ایستاده است ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ و ذات اقدس الهی با این شخص گفتگوهای فراوانی دارد او اصلاً نمیشنود با اینکه کنار هماند. نظام آخرت نظام اجتماعی نیست گرچه جمعاند ولی نظام، نظام فردی است چون نظام فردی است نه تعاطفی در کار است نه تراحمی در کار است و نه تفاخری. در دنیا چون نظام، نظام اجتماعی بود بعضیها مشکل بعضی را حل میکردند این با عاطفه و تعارف و تعاطی و تعاون بعضیها هم به بعضی افتخار میکردند به آبائشان به اجدادشان افتخار میکردند ﴿اولئن آبائی وجئنی بمثله﴾ نه جا برای تفاخر است نه جا برای تعاطف است نه جا برای تعاون است چون نظام، نظام فردی است در آخرت.
پرسش:...
پاسخ: نه، شناختن که میشناسند آیه ﴿یَتَعَارَفُونَ﴾ را خواندیم اما کمک بکنند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است البته به جایی میرسند که مؤمن حق شفاعت دارد عالِم حقّ شفاعت دارد به او میگویند «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» یکدیگر را میشناسند برابر آیه ﴿یَتَعَارَفُونَ﴾ که قبلاً خواندیم حق است لا ریب فیه اما نظیر نظام دنیایی باشد که مشکل یکدیگر را حل بکنند اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اگر بخواهد شفاعت بکند اگر بخواهد مشکل او را حل بکند میتواند اما نظام، نظامی نیست که کسی بتواند مشکل دیگری را بدون اذن خدا حل کند. در دنیا انسان مشکلات خودش را یا با ضوابط حل میکند یا با روابط حل میکند یا با مجموع امرین. ضوابط این است که کسی مشکلی دارد با خرید و فروش با اجاره با عقود اسلامی زمینی تهیه میکند خانهای تهیه میکند مایحتاج خودش را با خرید و فروش تأمین میکند این ضوابط است. روابط آن است که پدری هست پسری هست برادری هست قوم و خویشی هست عاطفهای هست دوستی هست پدر مشکل پسر را حل میکند و مانند آن. در بحث قیامت نه ضوابط حاکم است نه روابط ضوابط خاصّ خودش حاکم است لذا فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ این بیع کنایه از مطلق داد و ستد است مثل اینکه فرمود: ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ﴾ این بیع در قبال عقود دیگر نیست کلّ عقد، کلّ داد و ستد چه اجاره باشد چه مضاربه باشد هنگام نماز جمعه ترک کنید به سراغ نماز جمعه بروید چون مهمترین کار خرید و فروش است لذا بیع را ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَذَرُوا الْبَیْعَ﴾ در قیامت هم ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ﴾ اصلاً جا برای عقود نیست که کسی چیزی بفروشد چیزی بخرد این طور نیست میماند روابط ﴿وَلاَ خُلَّةٌ﴾ خلیل و حبیب و دوست و امثال ذلکی در کار نیست که مشکل آدم را حل کند نظام، نظام فردی است هر کسی بار خودش را میبرد هر کسی مهمان سفره خودش است و مانند آن. دیگران ممکن است حقّ شفاعت داشته باشند یکدیگر را هم البته میشناسند قریب حقّ خود را از قارِن میگیرد و مانند آن، اما بخواهد تعاطفی کند مشکل دیگری را حل کند ﴿وَلاَ یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾ پس در نظام تکوین ﴿لاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ چون همه از خاک برخاستند در نظام اعتبار نظام آخرت مثل نظام دنیا نیست که با ضوابط و روابط دنیایی حل بشود بلکه ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ چون اینچنین است هر کسی مشکل کار خودش را باید انجام بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا که جای شفاعت است آنجا را میگویند: «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» جایی است که جای شفاعت است چون پنجاه هزار سال است پنجاه موقف دارد و مانند آن در جایی که جای شفاعت است به عدّهای اجازهٴ شفاعت میدهند اما صحنهٴ قیامت که هر کسی باید کار خودش را بررسی بکند کسی به دیگری بگوید که مشکل مرا حل کن دیگر اینچنین نیست ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾، ﴿لاَ یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾ حمیم و حمّام و گرم و صمیمی مشکل دیگری ر نمیتواند حل کند مسئله شفاعت جداست موقف خاصّ خودش را هم دارد شفعاء هم به اذن خدا معلوماند که چه گروهیاند خب.
پرسش:...
پاسخ: تناسخ که مستحیل بود قبلاً گذشت تناسخ رجوع انسان به دنیا نیست که روح کسی که از این بدن فارغ شده به بدن دیگر تعلّق بگیرد چون آن روح محصول رشد خود بدن است اگر روحی که برای بدن زید بود به حدّی از کمالات رسید بخواهد به بدن نوزاد دیگر تعلّق بگیرد مثل اینکه میوهٴ این درخت را کسی بخواهد بچسباند به نهالی که تازه آمده روح نتیجه و میوه درخت خود شخص است مگر میشود میوهٴ این درخت را به آن درخت چسباند بشود میوهٴ او، آن درخت باید خودش رشد پیدا کند به حدّ باردار شدن و میوهدار شدن برسد روح نتیجهٴ بدن است همین اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» خواندیم که ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ هم او را بالا آوردیم روح پیدایشش این طور است روح که برای زید بود تعلّق بگیرد به بدن نوزاد که این مستحیل بود بحثش در سال قبل هم گذشت در طیّ این آیات هم گذشت خب.
بنابراین فرمود: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ از چند جهت ﴿وَلاَ یَتَساءَلُونَ﴾. ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ مسئلهٴ میزان پنج طایفه از آیات بود که در بحث دیروز گذشت. فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ معمولاً چون این بخشها صبغهٴ انذار بیش از صبغهٴ تبشیر است جریان کسانی که میزانشان سبک است سبکمغزند تهیقلباند که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها مغز اینها جان اینها خالی است زیرا آنچه را که پر کردند از متاع دنیا که در آنجا خریدار ندارد آنچه باید پر میکردند که شرح صدر پیدا کنند اینها تهیه نکردند فرمود قبل اینها خالی است خب ظرف خالی آدم چه چیزی را بسنجند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ خب یک کفّه که حق است ما یک کفّه را حق بگذاریم آن کفّه دیگر چه چیزی را بسنجیم؟ باطل را که نمیشود با حق سنجید اگر گروهی ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ شدند میشوند خفیف المیزان یعنی این کفّهای که حق در آن هست سنگین است پایین، آن کفّهای که عقاید و اخلاق و اعمال اینها باید باشد در آن خالی است میرود بالا. دربارهٴ این گروه غالباً آنهایی که ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ خطرهای آنها را بیشتر از بشارتهای مؤمنین ذکر میکند برای اینکه غالباً این آیات در سیاق آیات کفر و نفاق و امثال ذلک است در اینجا فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ همین یک جمله، اما ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ (یک) ﴿فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾ (دو) ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ (سه ﴿وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ﴾ (چهار). یک روسوزی است یک درونسوزی، یک ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ است یکی ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ است که باب تفعیل بالاتر از باب ثلاثی مجرّد پیام خاص دارد بعضیها روسوزی جهنم دارند آنهایی که هستند معاصیشان کمتر است بعضیها درونسوزی دارند که ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ نه ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ وقتی درون و بیرون را میسوزانند این هم کالح میشود برشته میشود بریان میشود گاهی میفرماید: ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ در ذیل آن آیه آمده است که هنوز اینکه تشنه است همین که این حمیم جهنم را میخواهند به او برسانند هنوز به لب نرسیده این پوستهای لب میریزد «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» باطن گناه این است یک وقت انسان میخواهد بگوید که معصیت کردن حرام است این میشود بحث فقهی یک وقت میخواهد اخلاق بگوید و خودش متخلِّق بشود نباید بگوید این کار حرام است فلان کار واجب است اینکه میشود فقه، باید بگوید این سمّ است باید باور کرد درونش آتش است زرورقی از لذّت به آن زدند این کالح کردن بریان کردن مَشوی یعنی بریانشده دیگر درونسوزی و برونسوزی که کاملاً سوخته میشود، میشود ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ خب اگر کالح میشود اگر پوست میریزد اگر ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ است اگر اول فرمود: ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ نار صورتشان را سیاه میکند روسوزی میکند بعد درونسوزی میکند اینها میشود اخلاق اینها تشبیه نیست اینها تنزیل نیست اینها شاعرانه نیست ـ معاذ الله ـ که اغراقی باشد باطنش هم این است باطن گناه زباله است باطن گناه سمّ است باطن گناه آتش است اینکه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر کسی خواست بگوید ظلم حرام است که دیگر درس اخلاق نیست میشود فقه، اما اگر بگوید ظلم، هیزم جهنم است و خود ظالم گُر میگیرد این میشود اخلاق این را باید ثابت بکنند که جهنمی هست و هیزمی هست حالا خیلی از اسرار است که ما نمیفهمیم ولی این را که میفهمیم این هیزم نقد است فرمود کسی که ظالم است خودش گُر میگیرد این هیزم جهنم است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حالا یا هیزم را میآورند ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ است یک حرفهای دیگر است آنها هم سر جایش محفوظ اما اینکه فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ این آتشی است اول از درون گُر میگیرد بعد بیرون را میسوزاند بر خلاف آتش دنیا که اول برونسوز است و بعد درونسوز فرمود این سرخ میکند میسوزاند پوست را میریزد بریان میکند بعد اینها چنین نالهای که داشتند خدا میفرماید: ﴿أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ این برای احتجاج است دیگر این همه انبیا این همه اولیا این همه اهل بیت این همه سخنان آمده و شما مرتب تکذیب کردید گفتید اینها فسون است و فسانه خب ما شما را چنین باید میکردیم دیگر اینکه افسانه نیست که باطن گناه همینهاست ﴿فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ﴾ حالا اینها دارند عذرخواهی میکنند میگویند: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ حالا ببینیم این عذرخواهیشان درست است یا نه؟
«و الحمد لله ربّ العالمین»
در حین احتضار اراده قفل میشود و انسان نمیتواند کاری انجام بدهد
مرگ که رسید نصاب عمل تمام میشود که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل».
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾ فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلاَ یَتَساءَلُونَ ﴿101﴾ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿102﴾ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿103﴾ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ ﴿104﴾ أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ﴿105﴾ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ ﴿106﴾ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿107﴾ قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ ﴿108﴾
بعد از براهین توحید و وحی و معاد خطر منکران دین را ذکر کرد فرمود اینها که بعد از اقامهٴ همه براهین از حق رو برگرداناند در هنگام مرگ حق برایشان روشن میشود. مطلب دوم آن است که در حین احتضار اراده قفل میشود یعنی بین نفس و بین افعال ارادی قفل میشود انسان نمیتواند کاری انجام بدهد لکن در بخش اندیشه و علم این در همچنان باز است خیلی از چیزها را میشنود خیلی از چیزها را میبیند اما بخواهد جزم کند یا دفع کند تولّی کند یا تبرّی کند مقدورش نیست چون همهٴ اینها افعالاند فعل با اراده صادر میشود و ارادهٴ اینها قفل شده است چون مرگ که رسید نصاب عمل تمام میشود که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» دیگر ظرف عمل تمام میشود. اینها استغاثه میکنند استغاثه اینها را ذات اقدس الهی در موارد فراوانی از قرآن کریم ذکر میکند که زمخشری شش موردش را از ابنعباس و دیگران نقل کرده است در همهٴ موارد قرآن کریم استغاثه آنها را ذکر میکند بعد پاسخ منفی میدهد یکی از آن موارد همین محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است استغاثه اینها از زمان احتضار شروع میشود تا استقرار در جهنم آنجا هم که هستند استغاثه میکنند وقتی از خروج از جهنم ناامید شدند از برگشت به دنیا ناامید شدند درخواست مرگ میکنند جواب میآید که مرگ، مُرده است اینچنین نیست که مرگ در کار باشد وقتی قیامت میرسد خود موت میمیرد یعنی تغیّری دگرگونی انتقالی نیست که میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ جواب میآید خیر، اینها ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ این شش مورد را البته مطالعه میکنید بعضی از آن موارد را هم ممکن است در این نوبت مطرح کنیم خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، نه زندگیِ آرامبخش و مطمئن و مرفّه دارند نه میمیرند تا راحت باشند ﴿ثم لا یموت فیها حتّی یستریح و لا یحیی حیاة طیبة﴾ خب.
﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ موت مستحضرید اینکه در کتابهای ادبی میگویند که مثلاً «مات زیدٌ»، «مات» فعل و «زید» فاعل این به تعبیر بزرگان «او ز روی لفظ نحوی فاعل است» به تعبیر بعضی از سرایندهها «ورنه آن مفعول و فعلش قاتل است» در همان اوایل تعلیم جامعالمقدمات به این طلاب میگفتند که این «مات زید» نزد ادیب «مات» فعل است و «زید» فاعل وگرنه عندالتحقیق «مات زید» «زید اگر فاعل بدی کی ز مرگ خویشتن غافل بدی» این «مات زید» یک وقت «مات» فعل است و «زید» است فاعل که موت، موت اختیاری باشد نه موت طبیعی یعنی اگر کسی خواست به دستور حضرت که فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل أن توزنوا» به این سه دستور عمل بکند خود را قبل از اینکه صحنه قیامت برسد و او را وزن بکنند خودش را وزن بکند ببیند که چقدر با حق است. قبل از اینکه «یوم الحساب» فرا برسد خودش را به حساب بکِشد و قبل از اینکه به مرگ طبیعی بمیرد به مرگ ارادی رخت بربندد اگر «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا» اگر «زنوا قبل أن توزنوا» اگر «موتوا قبل أن تموتوا» را رعایت کرد با موت ارادی مُرد «مات زیدٌ» «زید اگر فاعل بدی» اما این مرگ طبیعی اینجا گفتند «مات زیدٌ» زید اگر فاعل باشد، لیک فاعل نیست کاو عاطل بود او ز روی لفظ نحوی فاعل است وگرنه در حقیقت مورد فعل است اینجا هم فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی موت، فعل انسان نیست انسان مورد فعل است آن موت ارادی البته فعل انسان است. ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این نام مبارک ربّ برای استغاثه آمده است در خیلی از موارد میبینید که گرچه کلمهٴ مبارک «یا الله» مطرح است اما غالباً در این ادعیه و استغاثهها کلمهٴ «ربّ» مطرح است «ربّ، ربّ، ربّ» اول ده بار با «یاء» گفته میشود «یا ربّ» بعد این «یاء» حذف میشود میگویند «ربّ» این نه برای آن است که واقعاً این منادای محذوف الیاء باشد یا حذف شده باشد جا برای یاء نیست این به مناجات نزدیک میشود از منادات به مناجات میآید دیگر جا برای یاء نیست نه اینکه آن ده بار اول که میگویند «یا ربّ» بعد که میگویند ربّ اینجا منادای محذوف است اینجا جا برای ندا نیست این برابر همان دستوری که در مناجات پربرکت شعبانیه که دارد اول منادات است بعد کم کم مناجات است «إذا ناجیتک» بعد بالاتر از مناجات طوری است که انسان ساکت میشود و مخاطب میشود و ذات اقدس الهی با او مناجات میکند «وَاجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ» به جایی برسم که تو با او مناجات کنی نه من با تو مناجات کنم پس اول «یا ربّ» است بعد «ربّ» است بعد سکوت محض که از برخیها سؤال کردند که ما چه ذکری بگوییم گفتند ذکر سکوت، همهٴ ذکرها حرف زدن نیست برخی از ذکرها سکوت است آدم باید به جایی برسد که فقط گوش باشد «وَاجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ» به جایی برسم که فقط گوش باشم ببینم تو چه میگویی. خب این کلمهٴ «ربّ» در استغاثه سهم تعیینکنندهای دارد این ﴿ارْجِعُونِ﴾ که بحثش گذشت ﴿لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ باز هم سخن از ترجّی است این طور نیست که انسان جزم داشته باشد که عمل صالح کند ﴿فِیَما تَرَکْتُ﴾ «ترک» هم که دو احتمال داشت که گذشت. کلمهٴ «کلاّ» مثل کلمهٴ «هیهات» برای تبعید است یعنی اینچنین نیست دور است گاهی کلمهٴ «هیهات» به کار گرفته میشود گاهی کلمهٴ «کلاّ» مثل سورهٴ مبارکهٴ «فجر» ﴿کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکّاً دَکّاً﴾ یا ﴿کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ٭ وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ ٭ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً ٭ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ و مانند آن، ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ برزخ آن حاجز و حائلی است که مانع برخورد دو طرف است دنیا مراتب فراوانی دارد (یک) آخرت مراحل فراوانی دارد (دو) بین مراتب دنیا تناسبی هست بین مراحل آخرت تناسبی هست اما بین مراتب دنیا و مراحل آخرت تناسبی نیست لذا حاجزی، حائلی به نام برزخ مطرح است دنیا موجودی از جماد حرکت میکند این غذا کم کم نطفه میشود کم کم به مرحلهٴ نباتی میرسد کم کم به صورت حیوانی میرسد کم کم میشود انسان که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» و بخش مهمّش در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که این نطفه بود علقه شد مضغه شد جنین شد ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این مراتب که از جمادی به نباتی میآید از نباتی میمیرد حیوان میشود از حیوانی میمیرد انسان میشود و گاهی هم از انسان برتر این مراتب بینش تناسبی هست. در صحنهٴ آخرت از صحنهٴ برزخ که یا «روضةٌ مِن ریاض الجَنّة» یا «حُفرة مِن حُفَر النیران» تا ساحرهٴ قیامت تا مسئله صراط و تطایر کتب و عندالمیزان و عندالمحاسبه و امثال ذلک تا برسد به بهشت ـ انشاءالله ـ همهٴ این مراحل نسبتی با هم دارند اما نظام حاکم در برزخ و قیامت که شبیه هماند با نظام حاکم در دنیا تناسبی ندارند لذا بین این دو عالَم حاجزی و برزخی قرار گرفته نظیر آنچه فرمود: ﴿بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ﴾ برزخ به همین معنا میگویند گرچه با دید کلّی یک تناسب جامعی هست که انسان از صفر شروع میکند تا به لقاء الله برسد به آن معنا تناسبی هست لذا فرمود برزخ است ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
عرض کنم در این تفسیر شریک کنزالدقائق روایات فراوانی دربارهٴ برزخ است هم آن خطبه نورانی حضرت امیر هست هم روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده هست هم روایاتی که دیگران نقل کردند دربارهٴ برزخ هست هم برخی از روایاتی که در روزهای قبل نقل شده ایشان نقل میکنند که از امام(سلام الله علیه) سؤال میکنند برزخ از چه موقع شروع میشود؟ «منذ القبر» البته همین که این شخص مُرد حالت احتضارش تمام شد مُرد این وارد برزخ میشود ولو هنوز در سردخانه است هنوز دفنش نکردند ولی وارد برزخ شد این نشئهٴ برزخ یا «روضةٌ مِن ریاض الجَنّة» یا «حُفرة مِن حُفَر النیران» برابر روایات فراوانی است که ائمه فرمودند شما برزخ را دریابید برای اینکه به ما دسترسی ندارید اینکه در روایات فراوانی هست که بخشی از اینها در تفسیر کنزالدقائق آمده نه یعنی ما دسترسی نداریم بلکه شما به ما نمیتوانید دسترسی پیدا کنید چون شفاعت اینها به اذن خداست هر وقت ذات اقدس الهی اذن داد شفاعت میشود اگر خدای سبحان در برزخ هم اذن بدهد برای اهل بیت(علیهم السلام) شفاعت آسان است این مربوط به اذن الهی است اگر خدا مقرّر فرمود که در برزخ اذن ندهد تا افراد در برزخ شستشو بشوند و پاک بشوند خب در برزخ طبق این روایات شفاعتی نیست فرمود به ما دسترسی ندارید شما برزختان را دریابید عرض کردند برزخ چه موقع است؟ فرمود: «منذ القبر» قبر هم نه یعنی اینکه در گورستان دفن میکنند اگر کسی مُرد وارد قبر شد وارد برزخ شد و صحنهٴ برزخ برای او هست.
آن بحثهای فقهی خودمان را دارد ما قبرستان میرویم زیارت میکنیم نماز شب مربوط به لیلةالدفن است ما که در دنیاییم احکام دنیا را باید رعایت بکنیم قبر کجاست تشریع کجاست نماز لیلةالدفن کجاست و اینها نه اینکه مدّتی در سردخانه بعضیها یک هفته منتظرند تا صاحبش پیدا بشود این یک هفته معلوم نیست که این کجاست یک هفته در برزخ است دیگر، دیگر ما چهار عالَم نداریم یکی دنیا یکی سردخانه یا قبر یکی هم برزخ یکی هم معاد، همین که انسان مُرد وارد برزخ میشود.
پرسش:...
پاسخ: احتضار قبل از برزخ است. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد که چهارده معصوم(سلام الله علیه) را مؤمن در حال احتضار میبیند هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازهٴ لذّت مرگ نیست یک مؤمن اگر هشتاد سال نود سال زندگی کرده و لذّتهای فراوانی را پشتسر گذاشت و تجربه کرد هیچ لذّتی به اندازهٴ لذّت مردن برای مؤمن نیست برای اینکه چهارده.
پرسش:...
پاسخ: بله اینها احکام فقهی است که ما موظّفیم چون در دنیا هستیم اما او سرگردان نیست او الآن وارد برزخ خودش شده او همان جریانها که بعد از ورود برزخ دارد که چه چیزی میبینند چه چیزی نمیبینند یا عذاب است یا رفاه است ـ انشاءالله ـ همه را او میبیند. ﴿وَمِن وَرَائِهِم﴾ این سه چهار صفحه است یا سه چهار ورق است روایات نورانی هم هست این را حتماً ببینید اگر بعضی از روایات احتیاج به توضیح و شرح داشت اینها را ـ انشاءالله ـ امیدواریم شرح بکنیم ولی این روایات را حتماً ببینید.
﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ اینکه درخواست کردند خدای سبحان غالباً در چند مورد آن طوری که زمخشری نقل کرد پنج شش مورد نقل میکند که اینها درخواست تأخیر دارند درخواست ترخیص دارند درخواست تخفیف دارند هیچ
کدام از این درخواستها عملی نمیشود در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیهٴ 44 این است ﴿فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ ما را صبر کنید جان ما را نگیرید اجازه بدهید مدّتی ما بمانیم حرف انبیا را گوش میدهیم پاسخش این است ﴿أَوَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ ٭ وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الْأَمْثَالَ﴾ ما سالیان متمادی به شما مهلت دادیم نصاب حجّیت به کمال رسید و شما متنبّه نشدید. در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» آنجا هم درخواست تأخیر هست آیهٴ دوازده و سیزده سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است که ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ میگویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ ما تمام مهلتها و اتمام حجّتها را برای شما مقرّر کردیم الآن دیگر به جایی رسید که ﴿حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ 37 به این صورت است ﴿وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ﴾ جواب: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ﴾ شما چندین بار مبتلا شدید عذرخواهی کردید ما عمر طولانی به شما دادیم که برای تذکره و موعظه کافی بود ﴿وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ﴾ هم انبیا آمدند هم شاگردان انبیا آمدند جانشینان انبیا آمدند ما هم به شما مهلت دادیم دیگر حالا نوبت شما تمام شده مهلت به پایان رسید. در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ دوازده و سیزده به این صورت است وقتی اینها درخواست میکنند آیهٴ یازده ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ﴾ جواب: ﴿ذلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ﴾ سالیان متمادی هر وقت سخن از توحید میشد شما اظهار انزجار میکردید هر وقت سخن از شرک میشد اظهار رضایت میکردید دیگر نوبت شما گذشت و به پایان رسید.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن ـ انشاءالله ـ در جای خودش باید بحث بشود که این ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ﴾ چه موتینی است و اینکه دارد ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی﴾ کدام است این دو طایفه را چگونه باید جمع کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 76 به بعد این است ﴿وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ اینها بعد از اینکه در جهنم ناامید شدند که نه تخفیفی هست نه ترخیصی هست نه استجابتی که اینها را خارج بکنند به مالک میگویند خودشان آن قدرت را ندارند به مالک دوزخ(سلام الله علیه) میگویند از خدایت بخواه که جان ما را بگیرد که ما راحت بشویم ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ ٭ لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ٭ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ٭ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَی وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ ما سالیان متمادی غفلت کردید صرفنظر کردیم درخواست کردید مهلت دادیم توبه نکردید ایمان نیاوردید شده ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ دیگر جا برای مرگ شما در جهنم نیست چه رسد به خروج شما از جهنم. این موارد ششگانهای که زمخشری در کشاف از ابنعباس نقل کرد نمونهای از آن موارد فراوانی است که درخواست تبهکاران از زمان مرگ شروع میشود تا در استقرار در دوزخ و در همهٴ موارد ذات اقدس الهی میفرماید حجّت خدا بر شما تمام شد، پس بنابراین جا برای برگشت نیست. ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ نفخ صور همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست این نفخ در صوَر بعید است باید این علامت شیپورباشی است حالا یا حقیقی است یا کنایی است این شیپور زدن اعلان عمومی با یک اعلان عمومی همه خاموش میشوند ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ 68 و 69 با یک اعلان عمومی با یک فرمان همه رخت برمیبندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ که حالا گفتند اهل بیت(علیهم السلام) ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ حالا این فوت کردن حقیقی است یا کنایه از آن فوت کردن است که از بعضی از روایات همان مسئلهٴ شیپور و اعلان عمومی در میآید بالأخره آن خصوصیّتش را انسان نمیداند لکن با یک فرمان عمومی همه رخت برمیبندند با فرمان دیگر همه زنده میشوند بنابراین نفخ صور نمیتواند نفخ فی الصوَر باشد یعنی ارواح را در صوَر اجسام میدمند برای اینکه این نفخ صور است هم دربارهٴ نفخ اول آمده هم دربارهٴ نفخ دوم آمده همان طوری که در مَثل و در تشبیه با یک فوت کردن این آتش خاموش میشود با فوت کردن دیگر آتش مشتعل میشود دو گونه فوت کردن است این در مثال است ممثّل دو گونه فرمان است با فرمان ﴿مُوتُوا﴾ همه رخت برمیبندند با فرمان حیاتبخش همه زنده میشوند این اجمال را میشود فهمید که در نفخه صور با یک فرمان همه رخت برمیبندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ با فرمان دیگر همه زنده میشوند حالا که زنده شدند فرمود: ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ این تکویناً انساب نیست برای اینکه همه از خاک برخاستند دیگر والد و ولدی نیست اگر ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ خب چه نسبتی بین اینهایی است که از خاک برخاستند دیگر کسی والد نیست کسی ولد نیست این برای این. میماند به لحاظ ما کان یعنی در دنیا این شخص فرزندان فلان شخص بود که یکدیگر را هم میشناسند اگر دارد که روزی است که ﴿یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾ نه اینکه در آخرت یکی والد است دیگری ولد بلکه کسانی که در دنیا والد و ولد بودند و در آخرت همانها زنده شدند و یکدیگر را میشناسند میشود ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ وگرنه در آخرت سخن از والد و ولد نیست این دو. در نظام آخرت گرچه در سورهٴ «واقعه» فرمود نظام، نظام جمعی است ولی نظام اجتماعی نیست.
باین ذلک این است که همه حاضرند اما هر کدام جداگانه حاضر است ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هر کسی کار خودش را انجام میدهد لذا اینکه ایستاده است ممکن است مؤمن باشد یک فضای شفاف و روشنی داشته باشد که «نوره یسعی من بین یدیه» و کسی که در کنار او ایستاده است ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ و ذات اقدس الهی با این شخص گفتگوهای فراوانی دارد او اصلاً نمیشنود با اینکه کنار هماند. نظام آخرت نظام اجتماعی نیست گرچه جمعاند ولی نظام، نظام فردی است چون نظام فردی است نه تعاطفی در کار است نه تراحمی در کار است و نه تفاخری. در دنیا چون نظام، نظام اجتماعی بود بعضیها مشکل بعضی را حل میکردند این با عاطفه و تعارف و تعاطی و تعاون بعضیها هم به بعضی افتخار میکردند به آبائشان به اجدادشان افتخار میکردند ﴿اولئن آبائی وجئنی بمثله﴾ نه جا برای تفاخر است نه جا برای تعاطف است نه جا برای تعاون است چون نظام، نظام فردی است در آخرت.
پرسش:...
پاسخ: نه، شناختن که میشناسند آیه ﴿یَتَعَارَفُونَ﴾ را خواندیم اما کمک بکنند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است البته به جایی میرسند که مؤمن حق شفاعت دارد عالِم حقّ شفاعت دارد به او میگویند «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» یکدیگر را میشناسند برابر آیه ﴿یَتَعَارَفُونَ﴾ که قبلاً خواندیم حق است لا ریب فیه اما نظیر نظام دنیایی باشد که مشکل یکدیگر را حل بکنند اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اگر بخواهد شفاعت بکند اگر بخواهد مشکل او را حل بکند میتواند اما نظام، نظامی نیست که کسی بتواند مشکل دیگری را بدون اذن خدا حل کند. در دنیا انسان مشکلات خودش را یا با ضوابط حل میکند یا با روابط حل میکند یا با مجموع امرین. ضوابط این است که کسی مشکلی دارد با خرید و فروش با اجاره با عقود اسلامی زمینی تهیه میکند خانهای تهیه میکند مایحتاج خودش را با خرید و فروش تأمین میکند این ضوابط است. روابط آن است که پدری هست پسری هست برادری هست قوم و خویشی هست عاطفهای هست دوستی هست پدر مشکل پسر را حل میکند و مانند آن. در بحث قیامت نه ضوابط حاکم است نه روابط ضوابط خاصّ خودش حاکم است لذا فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ این بیع کنایه از مطلق داد و ستد است مثل اینکه فرمود: ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ﴾ این بیع در قبال عقود دیگر نیست کلّ عقد، کلّ داد و ستد چه اجاره باشد چه مضاربه باشد هنگام نماز جمعه ترک کنید به سراغ نماز جمعه بروید چون مهمترین کار خرید و فروش است لذا بیع را ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَذَرُوا الْبَیْعَ﴾ در قیامت هم ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ﴾ اصلاً جا برای عقود نیست که کسی چیزی بفروشد چیزی بخرد این طور نیست میماند روابط ﴿وَلاَ خُلَّةٌ﴾ خلیل و حبیب و دوست و امثال ذلکی در کار نیست که مشکل آدم را حل کند نظام، نظام فردی است هر کسی بار خودش را میبرد هر کسی مهمان سفره خودش است و مانند آن. دیگران ممکن است حقّ شفاعت داشته باشند یکدیگر را هم البته میشناسند قریب حقّ خود را از قارِن میگیرد و مانند آن، اما بخواهد تعاطفی کند مشکل دیگری را حل کند ﴿وَلاَ یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾ پس در نظام تکوین ﴿لاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ چون همه از خاک برخاستند در نظام اعتبار نظام آخرت مثل نظام دنیا نیست که با ضوابط و روابط دنیایی حل بشود بلکه ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ چون اینچنین است هر کسی مشکل کار خودش را باید انجام بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا که جای شفاعت است آنجا را میگویند: «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» جایی است که جای شفاعت است چون پنجاه هزار سال است پنجاه موقف دارد و مانند آن در جایی که جای شفاعت است به عدّهای اجازهٴ شفاعت میدهند اما صحنهٴ قیامت که هر کسی باید کار خودش را بررسی بکند کسی به دیگری بگوید که مشکل مرا حل کن دیگر اینچنین نیست ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾، ﴿لاَ یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾ حمیم و حمّام و گرم و صمیمی مشکل دیگری ر نمیتواند حل کند مسئله شفاعت جداست موقف خاصّ خودش را هم دارد شفعاء هم به اذن خدا معلوماند که چه گروهیاند خب.
پرسش:...
پاسخ: تناسخ که مستحیل بود قبلاً گذشت تناسخ رجوع انسان به دنیا نیست که روح کسی که از این بدن فارغ شده به بدن دیگر تعلّق بگیرد چون آن روح محصول رشد خود بدن است اگر روحی که برای بدن زید بود به حدّی از کمالات رسید بخواهد به بدن نوزاد دیگر تعلّق بگیرد مثل اینکه میوهٴ این درخت را کسی بخواهد بچسباند به نهالی که تازه آمده روح نتیجه و میوه درخت خود شخص است مگر میشود میوهٴ این درخت را به آن درخت چسباند بشود میوهٴ او، آن درخت باید خودش رشد پیدا کند به حدّ باردار شدن و میوهدار شدن برسد روح نتیجهٴ بدن است همین اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» خواندیم که ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ هم او را بالا آوردیم روح پیدایشش این طور است روح که برای زید بود تعلّق بگیرد به بدن نوزاد که این مستحیل بود بحثش در سال قبل هم گذشت در طیّ این آیات هم گذشت خب.
بنابراین فرمود: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ از چند جهت ﴿وَلاَ یَتَساءَلُونَ﴾. ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ مسئلهٴ میزان پنج طایفه از آیات بود که در بحث دیروز گذشت. فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ معمولاً چون این بخشها صبغهٴ انذار بیش از صبغهٴ تبشیر است جریان کسانی که میزانشان سبک است سبکمغزند تهیقلباند که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها مغز اینها جان اینها خالی است زیرا آنچه را که پر کردند از متاع دنیا که در آنجا خریدار ندارد آنچه باید پر میکردند که شرح صدر پیدا کنند اینها تهیه نکردند فرمود قبل اینها خالی است خب ظرف خالی آدم چه چیزی را بسنجند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾ خب یک کفّه که حق است ما یک کفّه را حق بگذاریم آن کفّه دیگر چه چیزی را بسنجیم؟ باطل را که نمیشود با حق سنجید اگر گروهی ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ شدند میشوند خفیف المیزان یعنی این کفّهای که حق در آن هست سنگین است پایین، آن کفّهای که عقاید و اخلاق و اعمال اینها باید باشد در آن خالی است میرود بالا. دربارهٴ این گروه غالباً آنهایی که ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ﴾ خطرهای آنها را بیشتر از بشارتهای مؤمنین ذکر میکند برای اینکه غالباً این آیات در سیاق آیات کفر و نفاق و امثال ذلک است در اینجا فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ همین یک جمله، اما ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ (یک) ﴿فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾ (دو) ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ (سه ﴿وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ﴾ (چهار). یک روسوزی است یک درونسوزی، یک ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ است یکی ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ است که باب تفعیل بالاتر از باب ثلاثی مجرّد پیام خاص دارد بعضیها روسوزی جهنم دارند آنهایی که هستند معاصیشان کمتر است بعضیها درونسوزی دارند که ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ نه ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ وقتی درون و بیرون را میسوزانند این هم کالح میشود برشته میشود بریان میشود گاهی میفرماید: ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ در ذیل آن آیه آمده است که هنوز اینکه تشنه است همین که این حمیم جهنم را میخواهند به او برسانند هنوز به لب نرسیده این پوستهای لب میریزد «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» باطن گناه این است یک وقت انسان میخواهد بگوید که معصیت کردن حرام است این میشود بحث فقهی یک وقت میخواهد اخلاق بگوید و خودش متخلِّق بشود نباید بگوید این کار حرام است فلان کار واجب است اینکه میشود فقه، باید بگوید این سمّ است باید باور کرد درونش آتش است زرورقی از لذّت به آن زدند این کالح کردن بریان کردن مَشوی یعنی بریانشده دیگر درونسوزی و برونسوزی که کاملاً سوخته میشود، میشود ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ خب اگر کالح میشود اگر پوست میریزد اگر ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ است اگر اول فرمود: ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ نار صورتشان را سیاه میکند روسوزی میکند بعد درونسوزی میکند اینها میشود اخلاق اینها تشبیه نیست اینها تنزیل نیست اینها شاعرانه نیست ـ معاذ الله ـ که اغراقی باشد باطنش هم این است باطن گناه زباله است باطن گناه سمّ است باطن گناه آتش است اینکه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر کسی خواست بگوید ظلم حرام است که دیگر درس اخلاق نیست میشود فقه، اما اگر بگوید ظلم، هیزم جهنم است و خود ظالم گُر میگیرد این میشود اخلاق این را باید ثابت بکنند که جهنمی هست و هیزمی هست حالا خیلی از اسرار است که ما نمیفهمیم ولی این را که میفهمیم این هیزم نقد است فرمود کسی که ظالم است خودش گُر میگیرد این هیزم جهنم است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حالا یا هیزم را میآورند ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ است یک حرفهای دیگر است آنها هم سر جایش محفوظ اما اینکه فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ این آتشی است اول از درون گُر میگیرد بعد بیرون را میسوزاند بر خلاف آتش دنیا که اول برونسوز است و بعد درونسوز فرمود این سرخ میکند میسوزاند پوست را میریزد بریان میکند بعد اینها چنین نالهای که داشتند خدا میفرماید: ﴿أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ این برای احتجاج است دیگر این همه انبیا این همه اولیا این همه اهل بیت این همه سخنان آمده و شما مرتب تکذیب کردید گفتید اینها فسون است و فسانه خب ما شما را چنین باید میکردیم دیگر اینکه افسانه نیست که باطن گناه همینهاست ﴿فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ﴾ حالا اینها دارند عذرخواهی میکنند میگویند: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ حالا ببینیم این عذرخواهیشان درست است یا نه؟
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است