- 55
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 14 تا 17 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 17 سوره آلعمران"
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ نکوهش حب شهوتها
پیامد تلخ محبت دنیا
برخی از نعمتهای بهشتیان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ ﴿15﴾ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿16﴾ الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴿17﴾
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ نکوهش حب شهوتها
آخرین نکتهای که در زمینهٴ حبّ شهوات تذکر او سودمند است همان دو روایتی است که در نهجالبلاغه از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است.
در کلمات قصار شماره 303 اینچنین است که «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا، وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ»؛ مردم فرزند دنیایند و اگر دوست دنیا شدند، ملامت نمیشوند، زیرا دوستی مادر وسیله ملامت نخواهد بود. این یک روایت که در نهجالبلاغه هست، یکی هم باز در نهجالبلاغه از حضرت امیر(سلام الله علیه) در شماره 93 کلمه قصار آمده است. در شماره 93 این است که «لاَ یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ»؛ هیچکس نگوید خدایا مرا امتحان نکن، برای اینکه «لأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ»؛ با وسایل آزمون امتحان همراه است و لکن اینچنین بگوید که «مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ»؛ اگر کسی خواست به خدا پناه ببرد از فتنههایی که زمینه ضلالت و گمراهی را فراهم میکند پناه ببرد.
«فان الله سبحانه یقول ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ ومعنی ذلک أنّه یختبرهم بالأموال والأولاد» «فتنه» یعنی امتحان «لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِهِ»؛ تا ساخط از راضی ممتاز بشود «وَإِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ گرچه در علم ذاته نیاز به امتحان نیست و خداوند از خود افراد آگاهتر است که در درون آنها چیست «وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الأَفْعَالُ الَّتی بِهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ لأَنَّ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ الذُّکُورَ وَیَکْرَهُ الإِنَاثَ، وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَالْمَالِ وَیَکْرَهُ انْثِلاَمَ الْحَالِ» .
خب، پس این بیان نشان میدهد که اموال و اولاد وسیله امتحان است و اگر آن محبت هست، یک محبت طبیعی و غریزی است نه فطری و اینکه گفته شد: «وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ» یعنی در حدّ طبیعت و غریزه و اما دین آمده است این را تعدیل کرده است که کجا محبت وَلد باشد و کجا نباشد، آنجا که فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ آنجا دیگر جای محبت نیست.
پیامد تلخ محبت دنیا
در بخش دیگر هم مشابه این مطلب آمده است. در نهجالبلاغه در کلمات قصار شماره 228 اینچنین است فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتَی غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِینِهِ»؛ اگر کسی سرمایهداری را ببیند و به حضور او برود و برای او چون توانگر است تواضع کند، نه چون مسلمان است دو سوم دینش رفته است، برای اینکه دین بخشی از آن به اعتقاد وابسته است، بخشی از آن در اعمال و جوارح ظهور میکند، بخشی هم در زبان اگر کسی با زبان و با جوارح برای توانگر چون توانگر است تواضع کند دو سوم دینش رفته است و اگر قلباً هم معتقد باشد که از توانگر است که کار ساخته است «ذهب ثُلثا دینه وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ اگر کسی اهل قرائت قرآن بود و بعد از مرگ به جهنم رفت معلوم میشود در این مدت داشت معصیت میکرد، نه اطاعت یعنی آیات الهی را ـ معاذالله ـ به استهزا میگرفت. آنگاه فرمود: «وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا»؛ اگر کسی دلش دهن باز کند و اظهار علاقه نسبت به دنیا بکند «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ»؛ دلش به سه امر میچسبد. التیاط همان التصاق است «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٌّ لاَ یُغِبُّهُ، وَحِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ، وَأَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ» ؛ اولی اندوهی است که هرگز او را رها نمیکند. «غِب» یعنی بد، گاهی یک روز در بین را میگویند «غِب» «حمّای غِب» یعنی حمّا و تب یک روز در بین «لا یغبّه» یعنی اینچنین نیست که آن را رها بکند یک روز در بین به سراغش بیاید، بلکه دائماً به سراغ اوست؛ اندوهی است که هرگز او را رها نمیکند، کسی که به دنیا دل بسته است دائماً غمگین است یا به فکر طلب مفقود است یا به غصه حفظ موجود. یا به این فکر است آنچه را که ندارد فراهم کند، یا به این خیال است آنچه را که دارد چگونه حفظ بکند، این اندوه.
«وَحِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ، وَأَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ»؛ آزی است که او را ترک نمیکند و آرزویی است که هرگز این شخص به آرزویش نمیرسد. بنابراین اینکه فرمود: «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا، وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ» این در حدّ طبیعت است، نه فطرت در حدّ غریزه است و این کار را ذات اقدس الهی در حدّ ضرورت، زینت قرار داد نه بیش از آن و این آیه کریمه بیش از آن را میگوید به شهادت قناطیر مقنطره و مانند آن که بحثش گذشت.
برخی از نعمتهای بهشتیان
فرمود آنها که متّقیاند ﴿حُسْنُ الْمَآبِ﴾ دارند و نزد ذات اقدس الهی بوستانهایی است که زیر درختهای آن بوستان نهر جاری است و این درختها چون به هم پیچیده است جنّت است که مستور است، فضای سبزی انسان مشاهده میکند گویا یک قطره سبزی است که زیر این قطره سبز آب روان است ﴿جَنَّاتٌ﴾ که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ تحت این جنّت، نه زیر درختهای او، زیر خود بهشت، نه زیر زمین، بلکه روی زمین چون این باغ جنّت است یعنی درختانش پوشیده و پیچیده و فراوان است که این محدوده یک واحد سبز را نشان میدهد، آنگاه به نظر میرسد که زیر این واحد سبز، نهر جاری است چون هر باغی را جنّت نمیگویند ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ این اطمینان به خلود، نعمتی فوق نعمت است و هر انسانی در هر شرایط دنیا که قرار بگیرد چون میداند زوالپذیر است همین ترس زوال زمینهٴ آن ناگواری را فراهم میکند ﴿وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ دیگر سخن از عداوت و امثال ذلک نیست از هر رِجس و پلیدی ظاهری و باطنی پاکاند ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾.
اوصاف و ادب متقیان
در پایان فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ﴾؛ چه کسی داعیه تقوا دارد و چه کسی متّقی راستین است خدا میداند و به افراد چه اندازه باید اعطا کند خدا میداند. آن عِباد چه کسانیاند که متّقیاند و این نعمتها برای آنها آماده است: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ﴾ بنا بر اینکه ﴿الَّذِینَ﴾ بدل باشد برای ﴿لِلَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ یا بیان باشد برای همان متّقیان. آنگاه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾؛ آنها که منطقشان این است نه تنها زبانشان، بلکه زمینهٴ عملی آنها هم این است حرفشان این است، حرفشان این است نه یعنی زبانی اینچنین میگویند، مثلاً ما میگوییم منطق فلان گروه این است، حرف آنها این است یعنی عقاید و اخلاق و رفتارشان این است و این ﴿یَقُولُونَ﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار میکند. کسانی که دائماً حرفشان این است، روششان این است که ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا﴾ اعلان ایمان میکنند آن هم با جمله اسمیه و مؤکّد به حرف تأکید و این عرض ایمان را کافی برای بهشت رفتن نمیدانند؛ خود بدهکار احساس میکنند، طلب مغفرت میکنند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ متّقیان اصولاً صدر و ساقه اوصافشان استغفار است. وقتی ذات اقدس الهی اوصاف این گروه را ذکر میکند اول استغفار اینها را ذکر میکند، آخر استغفار اینها را ذکر میکند، هر دو هم به صورت استمرار و مَلکه یاد میکند، هم در این آیه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ هم در آیه بعد که اوصاف اینها را میشمارد آخرین وصفی که میشمارد ﴿الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ است آن به خواست خدا یک بحث جدایی طلب میکند که چرا مسئله استغفار در اسحار ذکر شده است ولی اول استغفار، آخر استغفار، وسط چهار صفت هست یعنی صبر است و صِدق است و انفاق است و قنوت، این اوصاف چهارگانه که در وسط هست پیچیده به دو است؛ اول میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ آخرش هم سخن از ﴿الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ است.
خصیصهای برای سحر هست که جداگانه باید بحث بشود، لذا جداگانه ذکر شده است ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اینچنین نیست که بگویند حالا که ما مؤمن شدیم ما را وارد بهشت بکنید.
تبیین مغفرت ذنوب در کلام مرحوم علامه طباطبایی (ره)
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بیانی دارند که این مغفرت ذنوب، دو چیز را به همراه دارد؛ یکی نجات از جهنم و دیگری ورود در بهشت این ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ هم تبرّی از دوزخ را به همراه دارد، هم تولّی و نِیل به بهشت را یعنی آن بهشتی که خدا وعده داد، فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و امثال ذلک آن هم در متن خواستهٴ این متّقیان هست، زیرا کسی که میگوید خدایا گناهان مرا بیامرز و مرا از عذاب نجات بده! دو مطلب را در حقیقت مسئلت میکند و شاهدی هم که اقامه میکنند همان سورهٴ «صف» هست. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این متن، آنگاه این متن در آیه بعد شرح میشود ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ نه «تنجیکم من عذاب الیم و تدخلکم الجنة» همین ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این متن، این متن که شرح میشود میبینیم بهشت هم در اوست، در آیه بعد فرمود: ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنگاه ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ متن این است که آیا میخواهید من شما را راهنمایی کنم به تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات بدهد؟ آن تجارت، ایمان به خدا و پیامبر است و جهاد فی سبیلالله اگر این کار را کردید از جهنم نجات پیدا میکنید، وارد مساکن طیّبه و جنات عدن میشوید.
معلوم میشود آن متن که فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ نجات عذاب الیم دو چیز را به همراه دارد: یکی غفران ذنوب [و] یکی ورود در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ و مساکن طیّبه و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ عُرف وقتی این باغهای معمولی را میبیند که جنّت نیست در حقیقت، باغهای عادی است که بین درختها فاصله فراوان هست میگوید زیر درختهای او آب میرود؛ اما اگر جنّت باشد یعنی آنچنان این درختها به هم پیچیده باشد و به هم مرتبط باشد که یک فضای سبز را نشان بدهد، یک واحد سبز است آنگاه صادق است که زیر این فضای سبز آب روان است.
به هر حال فرمودند: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آن تجارتِ مُنجیه عبارت از ایمان است و جهاد فی سبیلالله با مال و جان، اگر این کار را کردید دو خاصیت دارد؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. اول نفرمود: «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ وَتُدْخُلُکُمُ الجنّة»، بلکه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنوقت نجات از عذاب الیم دو اثر دارد؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. گرچه بحث مبسوط را به جای دیگر موکول فرمودند؛ اما اجمالاً اینجا اشاره کردند که اگر کسی مغفرت را طلب میکند و پرهیز از آتش را طلب میکند مسئلهٴ ورود در بهشت هم در کنارش هست؛ اما استفاده کردن این اصل کلّی از آیه ده و یازده و دوازده سورهٴ «صف» کار آسانی نیست، آنجا یک مورد خاصّی است که ایمان هست، جهاد با مال هست، جهاد با جان هست و امثال ذلک. آن تجارت اگر انسان را از عذاب الیم نجات داد دو چیز را به همراه خواهد داشت لازمهاش این نیست که هر کس در هر موردی از عذاب نجات پیدا کرد اهل بهشت باشد که، استدلال به خاص برای عام مئونه زائد میطلبد. در آنجا نفرمود که کسانی که از عذاب الیم نجات پیدا کردند اهل بهشتاند، در آنجا میفرماید که کسانی که اهل ایماناند، اهل جهاد با مال و جاناند اینها دو برکت نصیبشان میشود؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. از آن آیه نمیشود اصل کلی را استنباط کرد که هر جا پرهیز از عذاب الیم شد، پس ورود در بهشت هم هست.
اما اینگونه از افراد از بس خاضعاند پرهیز از آتش را طلب میکنند، نظیر اینکه ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ نیست، چون هر سه جمله آمده و اما عدهای فقط نجات از عذاب را میطلبند اینها یا همان گروهی هستند که «خوفاً من النار» عبادت میکنند، نه «شوقاً الی الجنة» یا نه، تأدباً «شوقاً الی الجنة» را ذکر نکردهاند فقط پرهیز از آتش میطلبند آن را به لطف الهی واگذار میکنند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ نجات از عذاب الیم، نجات از عذاب الیم به دو چیز است؛ یکی به غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت: ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اثر نجات از عذاب الیم است ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنگاه آن تجارت چیست؟ ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ خب چه میشود ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ که اگر شما این تجارت مُنجیه از عذاب الیم را انجام دادید این دو اثر به همراه اوست: یکی غفران ذنوب است و یکی ورود در بهشت. معلوم میشود آن تجارت مُنجیه از عذاب الیم دو کار میکند از آن آیه میشود استفاده کرد؛ اما نمیشود یک اصل کلی را از آن آیه استنباط کرد که هر جا پرهیز از عذاب الیم شد ورود در بهشت هم هست، چون آن آیه میفرماید آن تجارت خاصهای که شما را از عذاب الیم میرهاند و این را باز میکند، میفرماید ایمان به خدا و پیامبر هست و جهاد با مال و جان، این تجارت شما را از عذاب الیم نجات میدهد یعنی دو کار میکند؛ اما هر جا نجات از عذاب الیم هست یعنی دو اثر، این استنباط اصل کلی مشکل است.
سرّ مضارع آمدن ﴿تؤمنون﴾
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خیلیها هستند که از اصحاب اعرافاند و سرگرداناند تا مشمول رحمت بشوند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿تُؤْمِنُونَ﴾ این کار را بکنید، عمل خارجیتان این باشد، ملکهتان این باشد با فعل مضارع هم است دیگر، کسی که دائماً ایمان دارد، دائماً در جهاد با مال و جان هست این دائماً دارد تجارت میکند. عدهای ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اینها همانها هستند، عدهای ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ کسانی که به عکساند اینها دارند تجارت میکنند، سودش را قیامت میبرند. «الدنیا سوقٌ ربح فیها قوم وخسر آخرون» اینها دارند تجارت میکنند، همین که دارد نماز میخواند دارد تجارت میکند این هم که دارد جهاد میکند دارد تجارت میکند، بهرهاش را در قیامت میبرد.
آنگاه در کنار این ایمان مسئله طلب مغفرت اول ذکر شد ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر کسی بیذنب بود بله؛ اما اگر کسی مشمول عنایت حق شد و خدای سبحان او را به جهنم نبرد اعراف مدتها میماند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ به زحمت به جایی رسیدهاند که از جهنم رهایی یافتند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که به جهنم نرفتن ملازم با بهشت رفتن نیست، فاصله هم هست.
راز عطف کردن اوصاف به وسیلهٴ «واو»
پرسش:...
پاسخ: اگر داشته باشد، ولی ندارد، چون سه مرحله است نجات از جهنم، همراه با ورود در بهشت نیست.
خب، این گروه گذشته از اینکه مؤمناند و اهل استغفار و از ذات اقدس الهی پرهیز از جهنم را طلب میکنند میگویند ما را حفظ بکن، اینها اوصاف فراوان دیگری هم دارند: ﴿الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ که باز به استغفار ختم میشود. در اینجا برای اهتمام هر یک از این اوصاف با «واو» ذکر شده است، نمیخواهد بفرماید آنهایی که همه این اوصاف را دارند به بهشت میروند [بلکه] میخواهد بفرماید که هر کدام از اینها زمینه بهشت رفتن هست، هر کدام کمال است و هر کدام یک وسیله خوبی است برای بهشت رفتن.
گاهی درصدد بیان آن کمال انسان کامل هست در آنگونه از موارد اوصاف را کنار هم ذکر میکنند بدون «واو»، مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» اوصاف الهی یاد شده است بدون «واو» چون آنجا جمع مراد است. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آن سه آیهای که در پایان سورهٴ «حشر» است همینطور است، نوعاً این اوصاف ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ قبلش هم این بود ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ﴾ بعدش هم این است ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ اما در خصوص این مورد میخواهد بفرماید هر کدام از اینها به نوبه خود کمال است و زمینه بهشت رفتن را به همراه دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما نمیفرماید «الصابرین الصادقین» این دارند، آن دارند، آن دارند ﴿الصَّابِرِینَ﴾ آنوقت این «واو»، «واو» عطف است متّقینِ صابر، متّقینِ صادق، متّقینِ مقانط، متّقینِ منفق.
پرسش:...
پاسخ: اگر جمع باشد باید بفرماید: «الصادقین القانتین».
صبر بر هجران به عنوان سنگینترین صبرها
صبر همان اقسام سهگانه معروف را دارد که صبر در طاعت است و صبر عنالمعصیه هست و صبر عندالمصیبة؛ اما مطلب دیگری که هست این است که صبر در هجران هر نعمتی به اندازه آن نعمت سنگین است، صبر در مصیبت به اندازه آن مصیبت سنگین است و کسانی که ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ را از دست میدهند صبرشان سنگینترین صبرهاست، برای اینکه نعمتی همتای ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ نیست، چون فرمود: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ ، لذا در دعای «کمیل» آمده است که «هبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک» حتی «صبر علی النار» میسّر است، «صبر علی النار»؛ اما «صبر عن النظر الی کرامت الله» قابل تحمل نیست. ممکن است کسی در مصیبت بتواند تحمل کند، ولی از هجران نتواند تحمل کند «وَهبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف أصبر عن النظر الی کرامتک» آن صبر «علی النار» تحملپذیر است، ولی صبر «عن النظر الی کرامتک» تحملپذیر نیست، چون ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ ولی کسی به مقام رضوان نرسید چیزی را از دست نداد، چون نمیداند رضوان چیست تا در فراق او بنالد و در وصال او ببالد آن نمیداند، لذا تمام دعاهای آنها در این است که خدایا ما را نسوزان! ولی این بزرگان دعایشان تنها در این نیست، میفرمایند بسیار خب، حالا اگر اراده کردید ما را جهنم ببرید، چون تو مولای محضی و ما عبد صِرف، جهنم را میشود تحمل کرد، آن ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ که ﴿أَکْبَرُ﴾ است آن را از دست میدهیم آن را چگونه تحمل بکنیم، آن قابل تحمل نیست.
بعضی از امور است که تحملپذیر نیست، چون انسان را جذب میکند. درباره قیامت سؤال کردند که قیامت چه موقع قائم میشود؟ ذات مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چند جواب قرآن کریم در این زمینه میدهد. یکی آن است که میفرماید وقتی قیامت قیام میکند بساط من و تو برچیده میشود نه منم، نه تو، چیزی که من را در خود حذف میکند چگونه من میتوانم به او احاطه داشته باشم و تو را باخبر کنم بگو: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالاَرْض﴾ آن روز کسی باقی نیست، پس چیزی نیست که من بتوانم خود را جدای از او بدانم و از او باخبر بشوم و گزارش بدهم من خودم غرق در اویم؛ هضم میشوم، این یک حساب، یک حساب دیگری هم دارد از آن جهت که نور اول است از آن جهت خبر میدهد و مانند آن.
بعضی از مصائب هست که انسان هست؛ منتها با سوخت و سوز تحمل میکند مثل جهنم، بعضی از مسائل هست که انسان را در خود هضم میکند لذا حضرت عرض میکند که «صبر علی النار» مقدور است؛ اما «صبر عن النظر الی الکرامه» مقدور نیست، چرا؟ چون لذت ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ را چشیدهاند و آنها که مقداری از محبت الهی نصیب آنها شد اینها بیتاباند، مگر کسی تحمل را هم از خدا بخواهد وگرنه کسی شرایطش عادی باشد این میشود دوست خدا، آن اصلاً قابل زندگی نیست برای او و اگر کسی مبتلا شد بدون مسئله امن و آرامش هیچ زندگی برای او نیست، مگر کسی میتواند دوست خدا باشد، بعد آرام بگیرد این شدنی نیست. خوبیاش همین حجاب است که انسان در حجاب پشت پرده زندگی میکند، مگر کسی که ذات اقدس الهی هم به او محبت بدهد و هم به او قرار و آرامش اعطا کند سلوت را با محبت یکجا بدهد که تسلّی پیدا کند. و اگر آن مقام ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ بشود و ﴿أَکْبَرُ﴾ بود صبر از او هم دردناکترین صبرهاست.
علت عام و خاص بودن اوصاف پنجگانهٴ متقیان
این اوصاف پنجگانه سه تای اینها عام است یعنی صبر است و صدق است و قنوت که اینها عبادت خاص نیست در همه شرایط عبادی حضور و ظهور دارند، صبر در تمام طاعات هست و از همه معاصی هست و عند همه مصیبات هست، صِدق بشرح ایضاً [همچنین] قنوت و خضوع و طاعت هم بشرح ایضاً [همچنین] در بین این اوصاف پنجگانه، دو صفت است که عبادت خاصه است: یکی انفاق و دیگری استغفار بقیه جزء اوصاف عامه است و اگر منظور از این صدق، صدق قولی باشد البته یک عبادت خاصه است؛ اما اگر صدق در عمل، صدق در نیت، صدق در قول باشد این نظیر صبر یک اصل فراگیر هست، نظیر قنوت ما یک عبادت خاصه نداریم به نام قنوت، قنوت یعنی خضوع این فراگیر است در تمام حالات انسان باید قانت و خاضع باشد؛ اما انفاق یک عبادت خاصه است، استغفار یک عبادت خاصه است، این سه صفت که اول ذکر شد به عنوان خطوط کلّی اوصاف مؤمنین است، بعد به دنبالش مسئله انفاق را ذکر میکند تا کسی به شبزندهداری صِرف اکتفا نکند نگوید من فقط عبادت میکنم اول انفاق را رعایت بکند، بعد وارد استغفار بشود که استغفار در صبر یک مسئله جداگانهای دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ نکوهش حب شهوتها
پیامد تلخ محبت دنیا
برخی از نعمتهای بهشتیان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿14﴾ قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ ﴿15﴾ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿16﴾ الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴿17﴾
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ نکوهش حب شهوتها
آخرین نکتهای که در زمینهٴ حبّ شهوات تذکر او سودمند است همان دو روایتی است که در نهجالبلاغه از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است.
در کلمات قصار شماره 303 اینچنین است که «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا، وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ»؛ مردم فرزند دنیایند و اگر دوست دنیا شدند، ملامت نمیشوند، زیرا دوستی مادر وسیله ملامت نخواهد بود. این یک روایت که در نهجالبلاغه هست، یکی هم باز در نهجالبلاغه از حضرت امیر(سلام الله علیه) در شماره 93 کلمه قصار آمده است. در شماره 93 این است که «لاَ یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ»؛ هیچکس نگوید خدایا مرا امتحان نکن، برای اینکه «لأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ»؛ با وسایل آزمون امتحان همراه است و لکن اینچنین بگوید که «مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ»؛ اگر کسی خواست به خدا پناه ببرد از فتنههایی که زمینه ضلالت و گمراهی را فراهم میکند پناه ببرد.
«فان الله سبحانه یقول ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ ومعنی ذلک أنّه یختبرهم بالأموال والأولاد» «فتنه» یعنی امتحان «لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِهِ»؛ تا ساخط از راضی ممتاز بشود «وَإِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ گرچه در علم ذاته نیاز به امتحان نیست و خداوند از خود افراد آگاهتر است که در درون آنها چیست «وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الأَفْعَالُ الَّتی بِهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ لأَنَّ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ الذُّکُورَ وَیَکْرَهُ الإِنَاثَ، وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَالْمَالِ وَیَکْرَهُ انْثِلاَمَ الْحَالِ» .
خب، پس این بیان نشان میدهد که اموال و اولاد وسیله امتحان است و اگر آن محبت هست، یک محبت طبیعی و غریزی است نه فطری و اینکه گفته شد: «وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ» یعنی در حدّ طبیعت و غریزه و اما دین آمده است این را تعدیل کرده است که کجا محبت وَلد باشد و کجا نباشد، آنجا که فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ آنجا دیگر جای محبت نیست.
پیامد تلخ محبت دنیا
در بخش دیگر هم مشابه این مطلب آمده است. در نهجالبلاغه در کلمات قصار شماره 228 اینچنین است فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتَی غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِینِهِ»؛ اگر کسی سرمایهداری را ببیند و به حضور او برود و برای او چون توانگر است تواضع کند، نه چون مسلمان است دو سوم دینش رفته است، برای اینکه دین بخشی از آن به اعتقاد وابسته است، بخشی از آن در اعمال و جوارح ظهور میکند، بخشی هم در زبان اگر کسی با زبان و با جوارح برای توانگر چون توانگر است تواضع کند دو سوم دینش رفته است و اگر قلباً هم معتقد باشد که از توانگر است که کار ساخته است «ذهب ثُلثا دینه وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ اگر کسی اهل قرائت قرآن بود و بعد از مرگ به جهنم رفت معلوم میشود در این مدت داشت معصیت میکرد، نه اطاعت یعنی آیات الهی را ـ معاذالله ـ به استهزا میگرفت. آنگاه فرمود: «وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا»؛ اگر کسی دلش دهن باز کند و اظهار علاقه نسبت به دنیا بکند «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ»؛ دلش به سه امر میچسبد. التیاط همان التصاق است «الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٌّ لاَ یُغِبُّهُ، وَحِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ، وَأَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ» ؛ اولی اندوهی است که هرگز او را رها نمیکند. «غِب» یعنی بد، گاهی یک روز در بین را میگویند «غِب» «حمّای غِب» یعنی حمّا و تب یک روز در بین «لا یغبّه» یعنی اینچنین نیست که آن را رها بکند یک روز در بین به سراغش بیاید، بلکه دائماً به سراغ اوست؛ اندوهی است که هرگز او را رها نمیکند، کسی که به دنیا دل بسته است دائماً غمگین است یا به فکر طلب مفقود است یا به غصه حفظ موجود. یا به این فکر است آنچه را که ندارد فراهم کند، یا به این خیال است آنچه را که دارد چگونه حفظ بکند، این اندوه.
«وَحِرْصٌ لاَ یَتْرُکُهُ، وَأَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ»؛ آزی است که او را ترک نمیکند و آرزویی است که هرگز این شخص به آرزویش نمیرسد. بنابراین اینکه فرمود: «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا، وَلاَ یُلامُ الرَّجُلُ عَلَی حُبِّ أُمِّهِ» این در حدّ طبیعت است، نه فطرت در حدّ غریزه است و این کار را ذات اقدس الهی در حدّ ضرورت، زینت قرار داد نه بیش از آن و این آیه کریمه بیش از آن را میگوید به شهادت قناطیر مقنطره و مانند آن که بحثش گذشت.
برخی از نعمتهای بهشتیان
فرمود آنها که متّقیاند ﴿حُسْنُ الْمَآبِ﴾ دارند و نزد ذات اقدس الهی بوستانهایی است که زیر درختهای آن بوستان نهر جاری است و این درختها چون به هم پیچیده است جنّت است که مستور است، فضای سبزی انسان مشاهده میکند گویا یک قطره سبزی است که زیر این قطره سبز آب روان است ﴿جَنَّاتٌ﴾ که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ تحت این جنّت، نه زیر درختهای او، زیر خود بهشت، نه زیر زمین، بلکه روی زمین چون این باغ جنّت است یعنی درختانش پوشیده و پیچیده و فراوان است که این محدوده یک واحد سبز را نشان میدهد، آنگاه به نظر میرسد که زیر این واحد سبز، نهر جاری است چون هر باغی را جنّت نمیگویند ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ این اطمینان به خلود، نعمتی فوق نعمت است و هر انسانی در هر شرایط دنیا که قرار بگیرد چون میداند زوالپذیر است همین ترس زوال زمینهٴ آن ناگواری را فراهم میکند ﴿وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ﴾ دیگر سخن از عداوت و امثال ذلک نیست از هر رِجس و پلیدی ظاهری و باطنی پاکاند ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾.
اوصاف و ادب متقیان
در پایان فرمود: ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ﴾؛ چه کسی داعیه تقوا دارد و چه کسی متّقی راستین است خدا میداند و به افراد چه اندازه باید اعطا کند خدا میداند. آن عِباد چه کسانیاند که متّقیاند و این نعمتها برای آنها آماده است: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ﴾ بنا بر اینکه ﴿الَّذِینَ﴾ بدل باشد برای ﴿لِلَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ یا بیان باشد برای همان متّقیان. آنگاه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾؛ آنها که منطقشان این است نه تنها زبانشان، بلکه زمینهٴ عملی آنها هم این است حرفشان این است، حرفشان این است نه یعنی زبانی اینچنین میگویند، مثلاً ما میگوییم منطق فلان گروه این است، حرف آنها این است یعنی عقاید و اخلاق و رفتارشان این است و این ﴿یَقُولُونَ﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار میکند. کسانی که دائماً حرفشان این است، روششان این است که ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا﴾ اعلان ایمان میکنند آن هم با جمله اسمیه و مؤکّد به حرف تأکید و این عرض ایمان را کافی برای بهشت رفتن نمیدانند؛ خود بدهکار احساس میکنند، طلب مغفرت میکنند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ متّقیان اصولاً صدر و ساقه اوصافشان استغفار است. وقتی ذات اقدس الهی اوصاف این گروه را ذکر میکند اول استغفار اینها را ذکر میکند، آخر استغفار اینها را ذکر میکند، هر دو هم به صورت استمرار و مَلکه یاد میکند، هم در این آیه فرمود: ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ هم در آیه بعد که اوصاف اینها را میشمارد آخرین وصفی که میشمارد ﴿الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ است آن به خواست خدا یک بحث جدایی طلب میکند که چرا مسئله استغفار در اسحار ذکر شده است ولی اول استغفار، آخر استغفار، وسط چهار صفت هست یعنی صبر است و صِدق است و انفاق است و قنوت، این اوصاف چهارگانه که در وسط هست پیچیده به دو است؛ اول میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ آخرش هم سخن از ﴿الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ است.
خصیصهای برای سحر هست که جداگانه باید بحث بشود، لذا جداگانه ذکر شده است ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اینچنین نیست که بگویند حالا که ما مؤمن شدیم ما را وارد بهشت بکنید.
تبیین مغفرت ذنوب در کلام مرحوم علامه طباطبایی (ره)
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بیانی دارند که این مغفرت ذنوب، دو چیز را به همراه دارد؛ یکی نجات از جهنم و دیگری ورود در بهشت این ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ هم تبرّی از دوزخ را به همراه دارد، هم تولّی و نِیل به بهشت را یعنی آن بهشتی که خدا وعده داد، فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و امثال ذلک آن هم در متن خواستهٴ این متّقیان هست، زیرا کسی که میگوید خدایا گناهان مرا بیامرز و مرا از عذاب نجات بده! دو مطلب را در حقیقت مسئلت میکند و شاهدی هم که اقامه میکنند همان سورهٴ «صف» هست. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این متن، آنگاه این متن در آیه بعد شرح میشود ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ نه «تنجیکم من عذاب الیم و تدخلکم الجنة» همین ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این متن، این متن که شرح میشود میبینیم بهشت هم در اوست، در آیه بعد فرمود: ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ آنگاه ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَ نْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ متن این است که آیا میخواهید من شما را راهنمایی کنم به تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات بدهد؟ آن تجارت، ایمان به خدا و پیامبر است و جهاد فی سبیلالله اگر این کار را کردید از جهنم نجات پیدا میکنید، وارد مساکن طیّبه و جنات عدن میشوید.
معلوم میشود آن متن که فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ نجات عذاب الیم دو چیز را به همراه دارد: یکی غفران ذنوب [و] یکی ورود در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ و مساکن طیّبه و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ عُرف وقتی این باغهای معمولی را میبیند که جنّت نیست در حقیقت، باغهای عادی است که بین درختها فاصله فراوان هست میگوید زیر درختهای او آب میرود؛ اما اگر جنّت باشد یعنی آنچنان این درختها به هم پیچیده باشد و به هم مرتبط باشد که یک فضای سبز را نشان بدهد، یک واحد سبز است آنگاه صادق است که زیر این فضای سبز آب روان است.
به هر حال فرمودند: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آن تجارتِ مُنجیه عبارت از ایمان است و جهاد فی سبیلالله با مال و جان، اگر این کار را کردید دو خاصیت دارد؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. اول نفرمود: «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ وَتُدْخُلُکُمُ الجنّة»، بلکه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنوقت نجات از عذاب الیم دو اثر دارد؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. گرچه بحث مبسوط را به جای دیگر موکول فرمودند؛ اما اجمالاً اینجا اشاره کردند که اگر کسی مغفرت را طلب میکند و پرهیز از آتش را طلب میکند مسئلهٴ ورود در بهشت هم در کنارش هست؛ اما استفاده کردن این اصل کلّی از آیه ده و یازده و دوازده سورهٴ «صف» کار آسانی نیست، آنجا یک مورد خاصّی است که ایمان هست، جهاد با مال هست، جهاد با جان هست و امثال ذلک. آن تجارت اگر انسان را از عذاب الیم نجات داد دو چیز را به همراه خواهد داشت لازمهاش این نیست که هر کس در هر موردی از عذاب نجات پیدا کرد اهل بهشت باشد که، استدلال به خاص برای عام مئونه زائد میطلبد. در آنجا نفرمود که کسانی که از عذاب الیم نجات پیدا کردند اهل بهشتاند، در آنجا میفرماید که کسانی که اهل ایماناند، اهل جهاد با مال و جاناند اینها دو برکت نصیبشان میشود؛ یکی غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت. از آن آیه نمیشود اصل کلی را استنباط کرد که هر جا پرهیز از عذاب الیم شد، پس ورود در بهشت هم هست.
اما اینگونه از افراد از بس خاضعاند پرهیز از آتش را طلب میکنند، نظیر اینکه ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ نیست، چون هر سه جمله آمده و اما عدهای فقط نجات از عذاب را میطلبند اینها یا همان گروهی هستند که «خوفاً من النار» عبادت میکنند، نه «شوقاً الی الجنة» یا نه، تأدباً «شوقاً الی الجنة» را ذکر نکردهاند فقط پرهیز از آتش میطلبند آن را به لطف الهی واگذار میکنند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ نجات از عذاب الیم، نجات از عذاب الیم به دو چیز است؛ یکی به غفران ذنوب، یکی ورود در بهشت: ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: اثر نجات از عذاب الیم است ﴿تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنگاه آن تجارت چیست؟ ﴿تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ خب چه میشود ﴿یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ﴾ که اگر شما این تجارت مُنجیه از عذاب الیم را انجام دادید این دو اثر به همراه اوست: یکی غفران ذنوب است و یکی ورود در بهشت. معلوم میشود آن تجارت مُنجیه از عذاب الیم دو کار میکند از آن آیه میشود استفاده کرد؛ اما نمیشود یک اصل کلی را از آن آیه استنباط کرد که هر جا پرهیز از عذاب الیم شد ورود در بهشت هم هست، چون آن آیه میفرماید آن تجارت خاصهای که شما را از عذاب الیم میرهاند و این را باز میکند، میفرماید ایمان به خدا و پیامبر هست و جهاد با مال و جان، این تجارت شما را از عذاب الیم نجات میدهد یعنی دو کار میکند؛ اما هر جا نجات از عذاب الیم هست یعنی دو اثر، این استنباط اصل کلی مشکل است.
سرّ مضارع آمدن ﴿تؤمنون﴾
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خیلیها هستند که از اصحاب اعرافاند و سرگرداناند تا مشمول رحمت بشوند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿تُؤْمِنُونَ﴾ این کار را بکنید، عمل خارجیتان این باشد، ملکهتان این باشد با فعل مضارع هم است دیگر، کسی که دائماً ایمان دارد، دائماً در جهاد با مال و جان هست این دائماً دارد تجارت میکند. عدهای ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اینها همانها هستند، عدهای ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ کسانی که به عکساند اینها دارند تجارت میکنند، سودش را قیامت میبرند. «الدنیا سوقٌ ربح فیها قوم وخسر آخرون» اینها دارند تجارت میکنند، همین که دارد نماز میخواند دارد تجارت میکند این هم که دارد جهاد میکند دارد تجارت میکند، بهرهاش را در قیامت میبرد.
آنگاه در کنار این ایمان مسئله طلب مغفرت اول ذکر شد ﴿فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر کسی بیذنب بود بله؛ اما اگر کسی مشمول عنایت حق شد و خدای سبحان او را به جهنم نبرد اعراف مدتها میماند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ به زحمت به جایی رسیدهاند که از جهنم رهایی یافتند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که به جهنم نرفتن ملازم با بهشت رفتن نیست، فاصله هم هست.
راز عطف کردن اوصاف به وسیلهٴ «واو»
پرسش:...
پاسخ: اگر داشته باشد، ولی ندارد، چون سه مرحله است نجات از جهنم، همراه با ورود در بهشت نیست.
خب، این گروه گذشته از اینکه مؤمناند و اهل استغفار و از ذات اقدس الهی پرهیز از جهنم را طلب میکنند میگویند ما را حفظ بکن، اینها اوصاف فراوان دیگری هم دارند: ﴿الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحَارِ﴾ که باز به استغفار ختم میشود. در اینجا برای اهتمام هر یک از این اوصاف با «واو» ذکر شده است، نمیخواهد بفرماید آنهایی که همه این اوصاف را دارند به بهشت میروند [بلکه] میخواهد بفرماید که هر کدام از اینها زمینه بهشت رفتن هست، هر کدام کمال است و هر کدام یک وسیله خوبی است برای بهشت رفتن.
گاهی درصدد بیان آن کمال انسان کامل هست در آنگونه از موارد اوصاف را کنار هم ذکر میکنند بدون «واو»، مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» اوصاف الهی یاد شده است بدون «واو» چون آنجا جمع مراد است. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آن سه آیهای که در پایان سورهٴ «حشر» است همینطور است، نوعاً این اوصاف ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ قبلش هم این بود ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ﴾ بعدش هم این است ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ اما در خصوص این مورد میخواهد بفرماید هر کدام از اینها به نوبه خود کمال است و زمینه بهشت رفتن را به همراه دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما نمیفرماید «الصابرین الصادقین» این دارند، آن دارند، آن دارند ﴿الصَّابِرِینَ﴾ آنوقت این «واو»، «واو» عطف است متّقینِ صابر، متّقینِ صادق، متّقینِ مقانط، متّقینِ منفق.
پرسش:...
پاسخ: اگر جمع باشد باید بفرماید: «الصادقین القانتین».
صبر بر هجران به عنوان سنگینترین صبرها
صبر همان اقسام سهگانه معروف را دارد که صبر در طاعت است و صبر عنالمعصیه هست و صبر عندالمصیبة؛ اما مطلب دیگری که هست این است که صبر در هجران هر نعمتی به اندازه آن نعمت سنگین است، صبر در مصیبت به اندازه آن مصیبت سنگین است و کسانی که ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ را از دست میدهند صبرشان سنگینترین صبرهاست، برای اینکه نعمتی همتای ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ نیست، چون فرمود: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ ، لذا در دعای «کمیل» آمده است که «هبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک» حتی «صبر علی النار» میسّر است، «صبر علی النار»؛ اما «صبر عن النظر الی کرامت الله» قابل تحمل نیست. ممکن است کسی در مصیبت بتواند تحمل کند، ولی از هجران نتواند تحمل کند «وَهبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف أصبر عن النظر الی کرامتک» آن صبر «علی النار» تحملپذیر است، ولی صبر «عن النظر الی کرامتک» تحملپذیر نیست، چون ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ ولی کسی به مقام رضوان نرسید چیزی را از دست نداد، چون نمیداند رضوان چیست تا در فراق او بنالد و در وصال او ببالد آن نمیداند، لذا تمام دعاهای آنها در این است که خدایا ما را نسوزان! ولی این بزرگان دعایشان تنها در این نیست، میفرمایند بسیار خب، حالا اگر اراده کردید ما را جهنم ببرید، چون تو مولای محضی و ما عبد صِرف، جهنم را میشود تحمل کرد، آن ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ که ﴿أَکْبَرُ﴾ است آن را از دست میدهیم آن را چگونه تحمل بکنیم، آن قابل تحمل نیست.
بعضی از امور است که تحملپذیر نیست، چون انسان را جذب میکند. درباره قیامت سؤال کردند که قیامت چه موقع قائم میشود؟ ذات مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چند جواب قرآن کریم در این زمینه میدهد. یکی آن است که میفرماید وقتی قیامت قیام میکند بساط من و تو برچیده میشود نه منم، نه تو، چیزی که من را در خود حذف میکند چگونه من میتوانم به او احاطه داشته باشم و تو را باخبر کنم بگو: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالاَرْض﴾ آن روز کسی باقی نیست، پس چیزی نیست که من بتوانم خود را جدای از او بدانم و از او باخبر بشوم و گزارش بدهم من خودم غرق در اویم؛ هضم میشوم، این یک حساب، یک حساب دیگری هم دارد از آن جهت که نور اول است از آن جهت خبر میدهد و مانند آن.
بعضی از مصائب هست که انسان هست؛ منتها با سوخت و سوز تحمل میکند مثل جهنم، بعضی از مسائل هست که انسان را در خود هضم میکند لذا حضرت عرض میکند که «صبر علی النار» مقدور است؛ اما «صبر عن النظر الی الکرامه» مقدور نیست، چرا؟ چون لذت ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ را چشیدهاند و آنها که مقداری از محبت الهی نصیب آنها شد اینها بیتاباند، مگر کسی تحمل را هم از خدا بخواهد وگرنه کسی شرایطش عادی باشد این میشود دوست خدا، آن اصلاً قابل زندگی نیست برای او و اگر کسی مبتلا شد بدون مسئله امن و آرامش هیچ زندگی برای او نیست، مگر کسی میتواند دوست خدا باشد، بعد آرام بگیرد این شدنی نیست. خوبیاش همین حجاب است که انسان در حجاب پشت پرده زندگی میکند، مگر کسی که ذات اقدس الهی هم به او محبت بدهد و هم به او قرار و آرامش اعطا کند سلوت را با محبت یکجا بدهد که تسلّی پیدا کند. و اگر آن مقام ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ بشود و ﴿أَکْبَرُ﴾ بود صبر از او هم دردناکترین صبرهاست.
علت عام و خاص بودن اوصاف پنجگانهٴ متقیان
این اوصاف پنجگانه سه تای اینها عام است یعنی صبر است و صدق است و قنوت که اینها عبادت خاص نیست در همه شرایط عبادی حضور و ظهور دارند، صبر در تمام طاعات هست و از همه معاصی هست و عند همه مصیبات هست، صِدق بشرح ایضاً [همچنین] قنوت و خضوع و طاعت هم بشرح ایضاً [همچنین] در بین این اوصاف پنجگانه، دو صفت است که عبادت خاصه است: یکی انفاق و دیگری استغفار بقیه جزء اوصاف عامه است و اگر منظور از این صدق، صدق قولی باشد البته یک عبادت خاصه است؛ اما اگر صدق در عمل، صدق در نیت، صدق در قول باشد این نظیر صبر یک اصل فراگیر هست، نظیر قنوت ما یک عبادت خاصه نداریم به نام قنوت، قنوت یعنی خضوع این فراگیر است در تمام حالات انسان باید قانت و خاضع باشد؛ اما انفاق یک عبادت خاصه است، استغفار یک عبادت خاصه است، این سه صفت که اول ذکر شد به عنوان خطوط کلّی اوصاف مؤمنین است، بعد به دنبالش مسئله انفاق را ذکر میکند تا کسی به شبزندهداری صِرف اکتفا نکند نگوید من فقط عبادت میکنم اول انفاق را رعایت بکند، بعد وارد استغفار بشود که استغفار در صبر یک مسئله جداگانهای دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است