- 5
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 107 تا 110 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 110 سوره آلعمران"
نفی ظلم از ذات اقدس الهی و وقوع ظلم در دنیا
دخالت شرایط قابلی در نقصان و زیادی خلقت انسان
پروردگار زمامدار تمام موجودات در دنیا و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿106﴾ وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿107﴾ تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ ﴿108﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ ﴿109﴾ کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ ﴿110﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه فرمود داعیان به خیر و آمران به معروف و ناهیان عن المنکر مفلحاند و متفرقان و مختلفان، بعد از ظهور حق، عذاب عظیم دارند ظرف آن فلاح و این عذاب عظیم را مشخص کرد، فرمود: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ یعنی اگر گروه اول ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اند، فلاح اینها در ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ ظهور میکند و اگر گروه دوم ﴿لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ اند، عذاب عظیم آنها در روز ﴿تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ ظهور میکند، این یک مطلب.
بیان شواهدی دیگر در دلالت لفظ وجه بر معنای ظاهری
مطلب دوم اینکه این دعایی که در ابعاض وضو خوانده میشود این تأیید میکند که بیاض وجه و سواد وجه همان معنای ظاهری خود را حفظ میکند، اینکه هنگام شستن صورت گفته میشود «اللهم بیض وجهی یوم تبیض فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تسود فیه الوجوه» این تأیید میکند که این بیاض وجه و سواد وجه، تنها آن معنای کنایهای نیست، معنای نشاط درون یا غم درون نیست، بلکه هم آن معناست و هم اینکه ظاهر، محفوظ است این دو مطلب.
سوم اینکه روایاتی که در ذیل این آیه آمده است بین هر دو جمع کرده، فرمود مؤمنان آنان که پیروان اهلبیت(علیهم السّلام)اند و مانند آن، کسانیاند که قلبشان مسرور و رویشان سفید، دشمنان اینها کسانیاند که قلبشان غمگین و رویشان سیاه، این نشان میدهد که این بیاض وجه و سواد وجه، تنها کنایه از آن معنای درونی نیست [بلکه] هم معنای درونی و هم معنای ظاهری زیر پوشش یک جامع اراده شده، این سه مطلب.
مطلب دیگر آن است که شاید این گفته شده باشد که درباره کافران میفرماید که به آنها اعلام میشود که ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ ولی درباره مؤمنین گفته نمیشود که این در اثر آن کار خیری است که شما کردید، چون خود کار خیر هم رحمت است و تفضل، لذا درباره کافران فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ اما درباره مؤمنین نفرمود این «فادخلوا فی رحمة الله بِما کُنْتُمْ تعملون» یا امثالذلک، چون تمام آنچه به انسان میرسد از دنیا و آخرت و در دنیا و آخرت، اینها براساس تفضل است.
نفی ظلم از ذات اقدس الهی و وقوع ظلم در دنیا
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود درباره کسی ذات اقدس الهی ظلم نمیکند، یک وقت اصل ظلم را تثبیت میکند بعد ظالم بودن خدا را نفی میکند، یک وقت است که اصل ظلم، نفی میشود، نه تنها خدا ظالم نیست، بلکه احدی هم ظالم نیست. این دو مطلب در قرآن کریم جدای از هم است. یک مطلب آن است که در قیامت، اصلاً ظلم نیست؛ احدی به احدی ظلم نمیکند، نه خالق به خلق و نه خلق به خالق، نه خلق نسبت به یکدیگر، هیچ ظلمی در آنجا نیست. قیامت، نشئه عصمت است هیچ گناهی و ظلمی در آنجا واقع نمیشود. درباره این مطلب آیات قرآنی هم از این قبیل وارد شده است که ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ یعنی «الیوم لا ظلم» این لای نفی جنس ظلم را بالقول المطلق نفی میکند در قیامت، هیچ ظلمی نیست هیچ کسی به کسی ظلم نمیکند ظرف ظلم، دنیاست؛ منتها این ظلم دنیا در قیامت به صورت ظلمات ظهور میکند که« الظلم ظلمات یوم القیامه».
طایفه دیگر آیاتیاند که اصل ظلم را امضا میکنند که ظلمی شده است؛ اما ظالم کیست، مظلوم کیست آن را مشخص میکند. اصل ظلم، در جهان طبیعت واقع میشود فرقی که هست این است که در تشخیص ظالم و مظلوم عدهای اشتباه میکنند، اینجا ذات اقدس الهی مشخص میکند که ظالم کیست و مظلوم کیست. در دنیا ظلم واقع میشود،چون حدی برای انسان به عنوان تکلیف مشخص شد ﴿وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ﴾ و مانند آن، تجاوز از حد میشود ظلم ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا﴾ و مانند آن. اصل ظلم در عالم واقع میشود؛ اما ظالم کیست و مظلوم کیست؟ بخشی از آیات، ظلم را جزء صفات سلبیه ذات اقدس الهی میداند که خدا اصلاً به احدی ستم نمیکند که این طایفه از آیات، در نوبتهای قبل قرائت شد که ذات اقدس الهی اصلاً به کسی ظلم نمیکند: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ و مانند آن.
طایفه دیگر آیاتی است که میفرماید این ظلمی که واقع شده ظالم این ظلم خدا نیست، بلکه دیگراناند. در اینگونه از آیات، فاعل مقدم بر فعل ذکر میشود. یک وقت میگوییم: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾؛ خدا به کسی ظلم نمیکند این معنایش این نیست که دیگری ظالم است؛ اما اگر فرمود: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ فاعل، مقدم بر فعل شد او این کار را نکرده یعنی کار شده، فاعلی دارد ولی آن فاعل خدا نیست. اگر قتلی واقع شده ما بگوییم زید نمیکشد، زید کشنده نیست یعنی این قتل، واقع شده ولی به زید اسناد ندارد ولی اگر بگوییم که «و ما یقتل زید احدا» این معنایش این نیست قتلی واقع شده ولی زید نکرده؛ اما اگر گفتیم زید، این کار را نکرده زید، قاتل نیست این برای نفی اسناد ظلم به زید. است، نه برای نفی تحقق اصل ظلم. در اینجا که فرمود: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ یعنی این روسیاهی، ظلم است ولی ظالم این ظلم، خدا نیست [و] خدا این کار را نکرده.
پرسش:...
پاسخ: چون اینها نقصاند و اعداماند ﴿ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ خواهد بود، علت العلل آن است که هر چیزی، زمینهای که فراهم شد به او صورت اعطا میکند. خب، پس این ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ یعنی این رو سیاهی که ظلم به انسان است این به خدا ارتباطی ندارد، این کار را خدا نکرد، پس خدا ظالم نیست. مشابه این تعبیر با قرینهای که در سورهٴ «کهف» هست از ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ هم میشود استفاده کرد، گرچه آنجا فعل بر فاعل مقدم شد. آیهٴ 49 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾؛ هرچه کردند حاضر یافتند ولی خدا به اینها بد نکرده. این ستمها هست ولی ظالم این ستم خدا نیست، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه کسانی که علیه دین و رهبران دین، قیام کردند [و] انبیا را شهید کردند یا آیات الهی را تکذیب میکنند و مانند آن یا در صدد براندازی آثار وحی الهیاند در اینگونه از مطالب، ظلم هست، ظالم هم مشخص است که تبهکاراناند؛ اما مظلوم، خدا نیست، نمیشود گفت خدا ستم کرد. لذا در عین حال که ظلم را امضا کرد یعنی فرمود ظلمی واقع شده است و ظالم هم مشخص است که خود آن تبهکاراناند خدا مظلوم نیست، کسی نمیتواند به ذات اقدس الهی ستم بکند.
استفاده چند نکته مهم در مورد بحث ظلم از آیات قرآن
خب از جمع این چند آیه، چند تا مطلب استفاده میشود: اول اینکه در قیامت اصلاً ظلمی نیست، چون آنجا روز حساب است نه روز کار، کسی در آن روز کاری نمیکند تا بتواند به کسی ستم بکند و مانند آن، آنجا روز ظهور نتایج اعمال است ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ .
مطلب دوم این است که ظرف ظلم، فقط دنیاست. سوم آنکه ظلم به هیچ نحو به ذات اقدس الهی اسناد ندارد ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ چهارم اینکه خدای سبحان نه تنها ظالم نیست، مظلوم هم نیست که کسی بتواند به او ستم بکند، فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾. پنجم و ششم این است که ظالم، انسان است مظلوم هم خود انسان. ششم یا هفتم آن است که گرچه ظالم انسان است و مظلوم هم انسان؛ اما اینچنین نیست که کسی به کسی ستم بکند، هر کسی ستم میکند اولاً و بالاصاله به خود ستم میکند، ثانیاً و بالعرض آثارش به غیر میرسد. مثل اینکه یک کنیف بدبویی در درون منزل خود حفر کرده است که خودش در آن کنیف زندگی میکند ولی گاهی بوی او به شامه رهگذر میرسد ولی آنکه در کنیف به سر میبرد خود این شخص است، چه اینکه اگر کسی در منزلش، بوستانی غرس کرد و در بوستان زندگی کرد، خودش در این گل، غرق است و لذت میبرد بالاصاله و گاهی بالعرض، بوی این گل به شامه رهگذر میرسد. خوبی هم همینطور است؛ هر کسی کار خوب میکند بالاصاله به خودش میکند، آن مرحله ضعیف و رقیقش بالعرض به غیر میرسد، بدی هم همینطور است.
این مطلب ششم یا هفتم از آن مطالبی است که قرآن میفرماید که این در جاهای دیگر نیست، این حرف در جای دیگر نیست ﴿وَ لکن لا یَشْعُرُونَ﴾ و مانند آن ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ فرمود این یک حرف تازهای است که وحی دارد، این حرف در جاهای دیگر نیست. اگر ظالمی کسی را مظلومانه کشت یک حیات موقت زودگذری را از این شخص سلب کرد؛ اما در درون خود شعله ابد را مشتعل کرد، مثل اینکه کسی دست به انتحار و سوزاندن خانه خود کرد، آن وقت مختصر دودی هم به خانه همسایه رفت، اگر کسی دیگری را کشت چون ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾ خود را برای همیشه غرق در شعله کرد، یک مختصر دودی هم به چشم دیگری در چند لحظه رسید آن مظلوم، یک مختصر رنج دید بعد به سعادت دائم رسید، این حرف فرمود حرف تازهای است که در هیچ جای دنیا پیدا نمیشود، در هیچ مکتبی نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما این اعم از بالذات و بالعرض است، حتی درباره ظلم به خدا که فرمود: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ ، «لظلم عظیم بنفس الظالم» نه به «ظلم عظیم بالله» که کسی بتواند به خدا ستم بکند، لذا درباره کافران و مشرکان فرمود اینها چیزی نتوانستند از ما کم بکنند چیزی که حق ماست به ما ندهند یا چیزی که حق ما¬ست از ما بگیرند، اینطور نیست. ﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾ چیزی به ما نرسیده است، چه اینکه اگر عبادت بکنند، اینطور نیست که خدا نفع ببرد، آنجا هم «و ما نفعونا» است، چون خودش ضار و نافع است دیگر، اینچنین نیست که اگر کسی حالا عادل بود به خدا سود رساند تا اگر کسی ظالم باشد به خدا زیان برساند، اینطور نیست، هر کسی هر ستم میکند به خودش ستم میکند. در این آیهٴ محلّ بحث هم که فاعل بر فعل مقدم شد، این نکته شاید مراد باشد که این ظلمی که واقع شده خدا این ظلم را نخواسته ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ چه اینکه در سورهٴ «کهف» هم فرمود: ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾ اما ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ .
دخالت شرایط قابلی در نقصان و زیادی خلقت انسان
پرسش:...
پاسخ: هر کسی شرایط قابلی را فراهم کرده است برابر همان قابلیت، در نظام هستی به او فیض میرسد. اگر ماده کم بود انسان ناقص¬الخلقه به دنیا میآید، اگر ماده زیاد بود به عنوان اینکه عضو زایدی دارد، مثل کسی که انگشتان بیشتری دارد و مانند آن، باز هم از جهت زیاده نقصانی دارد. این مربوط به ماده است و شرایط را به پدر و مادر و ماند تلقین کردهاند که شما باید در این شرایط اینچنین زندگی میکنید، غذاهایتان اینچنین باشد وگرنه فرزندتان آنچنان به دنیا میآید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر آن هست یک آزمون الهی است، کسی طلبی که ندارد. هزارها نعمت را ذات اقدس الهی به این انسانی که دارای اصبع زائده است داده، یکی را نداده انسان طلبی ندارد که به او ظلم شده باشد که. این همه نعمت اصل حیات را به او داد و ﴿أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ٭ وَ لِسانًا وَ شَفَتَیْنِ ٭ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و هزارها نعمت را به انسان داد. این یکی را نداد، اینکه ظلم نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله هر فعلی که کمال باشد ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ توفیق الهی است ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اما آنجا که نقص است و عدم تطابق با عقل است و عدم تطابق با شرع است که از آن عدم تطابق، ظلم انتزاع میشود آن دیگر ﴿ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ است.
دلالت آیات سوره «غافر» بر عمومیت نفی ظلم از پروردگار
در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» هم آن دو مطلب یاد شده آمده: یکی آیهٴ هفده سورهٴ «غافر» هست فرمود: ﴿الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾؛ که اصلاً ظلمی در قیامت راه ندارد و یکی هم در آیهٴ 31 همان سوره است که فرمود: ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ﴾ این ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا﴾ این هم برای عموم نفی است نه نفی عموم، چون فعل مضارع همانطوری که در طرف اثبات، مفید استمرار است در طرف سلب هم مفید استمرار؛ خدا هرگز اراده نمیکند که عموم نفی است نه نفی عموم نه یعنی خدا دائماً ظلم نکرده، بلکه خدا هرگز ظلم نمیکند. معنای این فعل مضارع منفی، نفی عموم نیست؛ معنایش این نیست که خدا ظلم مستمر ندارد دائماً ظلم نمیکند اینچنین نیست یعنی ظلم دائمی ندارد، بلکه معنایش آن است که خدا مستمر بر عدم ظلم است، خدا هرگز ظلم نمیکند: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است، چون ظلام، نسبت است نه صیغه مبالغه یعنی خدای سبحان این کاره نیست و از طرفی دیگر اگر او ذرهای بخواهد ظلم بکند به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این یک ذرهاش میشود ظلّام یک ذره خدا بخواهد ولو مثقال حبه، مثقال ذره بخواهد ظلم بکند کل عالم به هم میریزد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا چون اسم است، فعل مضارع نیست که دلالت بر استمرار بکند. آن جمله اسمیه است دلالت بر ثبات میکند؛ منتها ثبات عدم ظلم؛ اما اینجا چون فعل مضارع است که دلالت بر استمرار دارد؛ منتها استمرار را در بعد نفی باید توجیه کرد یعنی او دائماً مواظب است که ظلم نکند، نه ظلم مستمر ندارد، مستمراً مواظب است ظلم نکند که عدم ظلمش مستمر است نه ظلم مستمر منتفی باشد، خلاصه عموم النفی است و به سالبه کلیه بر میگردد، نظیر لیس کل است نه کل لیس، نظیر لا شیء است نه لیس کل.
پرسش:...
پاسخ: همین دیگر، چون اینجا برای اهمیت مسئله گاهی در نفی گاهی در اثبات، ذات اقدس الهی خود را شریک اشخاص یا اشیاء میداند برای اهتمام مسئله. نظیر آنچه در اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ﴾ یعنی از خدا و ارحام بپرهیزید، تقوای ارحام به قدری مهم است که عدل تقوای الله قرار گرفته یا احترام پدر و مادر به قدری مهم است که عدل به احترام به الله است ﴿أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم حرمت ایذای، مؤمن ایذای دین و به قدری زیادی است که حرمت هتک دین و قرآن به قدری زیاد است که گویا به منزله هتک خداست و حرمت ایذای رسول خدا هم به قدری است که در کنار حرمت ایذای به الله ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: آن جزای ظلم است، تعدی به او میشود ظلم، حالا گاهی او عفو میکند سخط نمیکند، گاهی خشم میکند و عذاب میکند آن برای کیفر است. تعدی به او میشود ظلم، رنجاندن او میشود ظلم، تجاوز به مرز او میشود ظلم این، اینطور نیست. اگر طبیبی به بیمار بگوید این بیمار ناپرهیز به من ستم نکرد به خود ستم کرد حق گفت؛ منتها طبیب، ممکن است برآشفته شود و خشمگین شود و این بر آشفتگی یک انفعال نفسانی است و ذات اقدس الهی از این نقیصه هم منزه است. بنابراین خدا اصلاً نه ظالم است و نه مظلوم، کسی که ظالم است انسان است و کسی که مظلوم است هم انسان، به خودش ستم میکند.
پرسش:...
پاسخ: ائمه معصومین البته درست است، در ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ در ذیل این کریمه، روایتی هست که ائمه فرموند در ذات اقدس الهی متأسف نمیشود ولی تأسف اولیای خود را به خود اسناد داد: ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا﴾؛ ما را چون متأسف کردند و متأثر کردند ما انتقام گرفتیم، چون تأسف خدا محال است و اولیای الهی مقرب عنداللهاند تأسف اولیای الهی به منزله تأسف الله است در ذیل آن آیه، این روایت هست و ذات اقدس الهی چون غنی عن¬العالمین، تبدل حال و تغیر حال در حضرتش راه ندارد که گاهی مسرور باشد گاهی غمگین باشد، چیزی بر او افزوده بشود [و] چیزی از او کاسته بشود، اینها فرض ندارد.
دلیل تقدّم سماوات بر ارض در آیه
در این آیه، ذات اقدس الهی استدلال فرمود که چون ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾ بنابراین هیچگونه ظلمی به ذات اقدس الهی راه ندارد، آن نه ظالم خواهد بود و نه مظلوم. این آیهٴ مبارکه با تقدیم ﴿ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ﴾ بر ﴿ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ نشان میدهد که سماوات، وقتی برای خدا باشد، ارض به طریق اُولیٰ، چون ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ خواه این سماء ظاهر باشد خواه سماء باطن، گرچه این سماء ظاهر هم یکی از ارزاق انسانهاست و خود این سماء باطن که رزق است در مخزن آن سماء غیبی است که فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ نه این سماء ظاهری، چون خود این سماء ظاهری هم رزق است ولی وقتی سماء و ارض برای خدا بود، بنابراین هیچ فرض ندارد که انسان چیزی را از جایی بگیرد به جای دیگر ببرد، از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل اینکه کسی بچه انسان، مال پدر را از اتاقی به اتاق دیگر ببرد یا از جیبی به جیب دیگر بگذارد، این جابهجا کردن است از ملک او بیرون بردن نیست.
پروردگار زمامدار تمام موجودات در دنیا و آخرت
این درباره مبدأ ﴿وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾ هم درباره معاد هم از او است که ﴿هوالاّولُ ﴾ است و هم به سوی اوست که «هو الآخر» است؛ منتها این اول و آخر بودن یک امر نسبی است وگرنه در حقیقت ذات اقدس الهی اولیتش عین آخریت است و آخریتش هم عین اولیت. در آن خطبههای نورانی نهجالبلاغه هست که هر ظاهری غیر خدا، غیر باطن است ولی خدا ظاهری است که عین باطن، هر باطنی غیر خدا غیر ظاهر است؛ اما خدا باطنی است که عین ظاهر است. اول و آخر هم همچنین است؛ هر اولی غیر خدا غیر آخر است ولی خدا اولی است که عین آخر است؛ منتها تفاوت به لحاظ خود ماست وگرنه برای ذات اقدس الهی اینچنین باشد سفرهای پهن کرده باشد به نام سفره خلقت، بعدها این اشیاء به او برگردند اینطور نیست، مثل کسی که طایری را به پرواز در آورد این طایر، بعد از مدتی بر میگردد نزد صاحبش اینطور نیست، چون هر جا باشید ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ بلکه این موجودی هم که دارند حرکت میکنند نه تنها سائق اینها خداست، قائد اینها هم خداست. هر موجودی در هر مرحلهای که دارد حرکت میکند زمامش به دست ذات اقدس الهی است که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ هر موجودی بالأخره پیشانی¬اش و زمامش به دست اوست، او پیشاپیش میبرد اینها هم به دنبال او میروند؛ منتها ذات اقدس الهی کارش در صراط مستقیم است ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ آنگاه زمام تک تک دابهها و موجودات را گرفته و خودش پیشاپیش، فیض میفرستد و اینها هم به دنبال فیض او دارند حرکت میکنند که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ حرکتش هم ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ این ذیل آیه است. با این دید دیگر سخن از بدء و حشر نخواهد بود، لذا هر لحظه انسان محشور است، هر لحظهای بدئی دارد و حشری، هر لحظه تازه است. ولی از نظر مقاطعی که به حساب ما میآید قبل از دنیاست و دنیاست و آخرت که آنجا هم ما میفهمیم که همیشه زمام ما در اختیار یک نفر بود، نه اینکه الآن ما را رها کرد و ما دوباره وقتی برگردیم میشود معاد او، اینچنین نیست همانطور که آمدیم از همین راه داریم میرویم، نه اینکه دوباره برگردیم، اینچنین نیست که دوباره برگردیم بیاییم دنیا تا بشود تناسخ، بلکه ما و دنیا با هم داریم میرویم، همانطوری که انسان دارد به حشرش میرسد ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ این نظام کیهانی هم دارد به طرف معاد میرود بالأخره، این زمین هم وضعش برمیگردد و آسمانها هم وضعش بر میگردد و این صحنههایی که در سپهر کنونی است، دگرگون میشود اینها هم دارند بالأخره میروند در این حشر اکبر. آن وقت ما میفهمیم که به آن حالت اولی رسیدیم، آن حالت اولی که داشتیم میگفتیم ﴿بلی﴾ الآن هم میگوییم ﴿بلی﴾ در آن حالت اولی که ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ را میشنیدیم، میگفتیم ﴿بلی﴾ الآن هم که آنجا رسیدیم همین حرف را میشنویم و میگوییم: ﴿بلی﴾ آن وقت این نشئه یعنی نشئه دنیا با غفلت ساخته شده خلاصه، با غفلت، انسان زندگی میکند.
پرسش:...
لزوم وجود شیطان در دنیا
پاسخ: البته وجود شیطان و جهنم اینها در کل نظام لازم است؛ اما اینها هر کسی موظف است که این خطر را از خود دور کند ولی کل نظام این را دارند. مثل اینکه وجود مرض، منشأ پیدایش هزارها برکتهای علمی است؛ اگر بیماری نبود اسرار گیاهها، اسرار خوراکیها، اسرار اعمال مشخص نمیشد پیشرفت طب و پزشکی مدیون بیماری است. اصلاً مرض اگر در عالم نبود این همه پیشرفتها نصیب پزشکی نمیشد، مرض در کل نظام برکت است؛ اما همه موظفیم که مریض نشویم، باید خودمان را پرهیز کنیم. اصل امتحان هست، اصل شیطنت شیطان به عنوان اینکه زمینه برای وسوسه است؛ هست اما همه موظفیم که از او بپرهیزیم. خب، بعد از اینکه آن فراز مبسوط را ذکر فرمود، آنگاه دوباره به امت اسلامی میپردازند، بعد از اینکه فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ و فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ و فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ آنگاه شما بهترین امتی هستید که برای مردم روی زمین ظهور کردید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾.
پرسش:...
نسبی بودنِ اطلاق نام زمین و آسمان
پاسخ: روایتی از امام رضا(سلام الله علیه) هست که حضرت دستهای مبارک را اشاره میکند میفرماید که هر طبقهای زمین است و بالایش آسمان، بالای او زمین است و بالای او آسمان ، این معلوم میشود ارض و سماء نسبی است. الآن اگر کسی به کره قمر سفر بکند این کره زمین برای او آسمان است دیگر، اینها که سوار سفینههای با سرنشین شدند اگر میتوانستند بیرون خودشان را ببینند، خیال میکردند در هر دو طرف سر بالایی میروند یعنی از این طرف خیال میکردند دارند سر بالایی میروند، وقتی رفتند به کره ماه حالا هم که میخواهند به زمین، چون کره زمین بالای سر ماه است، آدم آنجا که برود باز هم خیال میکنند طرف بالا دارند میآیند آنوقت این ارض و سما میشود نسبی.
امر به معروف و نهی از منکر دلیل خیرالاُمم بودن امت اسلامی
﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ مسئله امر به معروف و نهی از منکر براساس فضایلی که داشت باعث میشود که امتی که به این فضیلت، مزین شد خیرالامم باشد. بهترین امتی که برای مردم ظهور کرده است شمایید و سرّ اینکه شما خیرالامم هستید این است که امر به معروف و نهی از منکر دارید، گرچه ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ اصل مسئله است و کلّ است و امر به معروف و نهی از منکر فرعی از آن اصل است و جزئی از آن کلّ است ولی اهمیت این جزء، ایجاب کرده است که این امت اسلامی خیرالامم بشود و اهمیت این جزء هم ایجاب کرده است که قبل از کلّ ذکر بشود ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ اینجا دیگر بدون واو است چون بیان همان خیریت است چرا خیرالامم هستید، برای اینکه ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این فعل مضارع، سیره مستمره را بیان میکند. اگر روایتی مرحوم امینالاسلام و دیگران نقل کردند که آمر به معروف و ناهی از منکر، خلیفةالله فی¬الارض است براساس همین جهت است این کار انبیا و اولیای الهی است، اگر ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ همین کسی که خلیفهٴ الله است آن هم «یامر بالعدل و ینهی عن البغی»، میشود خلیفةالله آن روایت هم همین معنا را تبیین میکند؛ کار خدا را بنده خدا به عهده گرفته است ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ برابر با اینکه«افضل الاعمال احمزها» هم خواهد بود، چون امر به معروف و نهی از منکر با هیچ مداهنهای سازگار نیست ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ دیگر اینچنین نیست. در همان خطبههای نهجالبلاغه که در اوایل نهجالبلاغه است، فرمود: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» ؛ من نه اهل وهنم نه اهل دهن، نه کارهایم روغن مالی است بالأخره، با دهن و مداهنه و نرم رفتاری بیجا همراه است و نه اهل وهن و سستی: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» چون ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ هم یک اصل کلی است که همه اینها را نهی میکند. پس امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به الله مایه خیرالامم شدن است. خب، حالا امتهای دیگر چطور؟ آنها هم پیامبر دارند وحی دارند کتاب آسمانی دارند؟ میفرمایند آنها اینچنین نیستند [بلکه] آنها گرفتار تفرقهاند، گرفتار اختلافاند ﴿وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ﴾ اینها هم خیر بودند،همان¬طوری که شما خیرالامماید آنها هم خیر میشدند ﴿لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ﴾ اما اینچنین نیست که همهشان مؤمن باشند ﴿مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که «من» تبعیض است؛ اما ﴿وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾ نه «منهم المؤمنون و منهم الفاسقون»، بلکه ﴿أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾. خب، این برای آن است که آنهایی که مؤمناند امر به معروف را دارند و در آیات بعد، حق آنها را هم حفظ میکنند که فرمود گروهی از اهل کتاب با حفظ ایمان، امر به معروف دارند ولی این کار مردمی نیست[و] وظیفه همه نیست، خیلیها شانه از زیر این وظیفه خالی میکنند. در چند آیه دیگر فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ﴾¬¬_ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 113 به بعد همین است_ ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ اما همهشان این نیستند ولی شما امت اسلامی اساستان بر امر به معروف و نهی از منکر است و این وظیفه همه شماست و شما هم به این وظیفه قیام میکنید.پس منشأ خیر بودن همان نظارت مردمی و حضور همه مردم در صحنه امر به معروف و نهی از منکر است. البته با حفظ مراتب بعضی از مراتب عام است، بعضی از مراتب خاص [و] بعضی از مراتب اخص ولی بالأخره همه شما در این مراتب حضور دارید هر کدام به نوبه خود ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ و بهترین امت هم همین است و وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) هم به همین امر به معروف و نهی از منکر در کتابهای آسمانی ستوده شد یعنی به اوصافی معرفی شد که یکی از آن اوصاف برجسته همین است که ﴿ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَر﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نفی ظلم از ذات اقدس الهی و وقوع ظلم در دنیا
دخالت شرایط قابلی در نقصان و زیادی خلقت انسان
پروردگار زمامدار تمام موجودات در دنیا و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿106﴾ وَ أَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ ﴿107﴾ تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ ﴿108﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ ﴿109﴾ کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ ﴿110﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه فرمود داعیان به خیر و آمران به معروف و ناهیان عن المنکر مفلحاند و متفرقان و مختلفان، بعد از ظهور حق، عذاب عظیم دارند ظرف آن فلاح و این عذاب عظیم را مشخص کرد، فرمود: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ یعنی اگر گروه اول ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اند، فلاح اینها در ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ ظهور میکند و اگر گروه دوم ﴿لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ اند، عذاب عظیم آنها در روز ﴿تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ ظهور میکند، این یک مطلب.
بیان شواهدی دیگر در دلالت لفظ وجه بر معنای ظاهری
مطلب دوم اینکه این دعایی که در ابعاض وضو خوانده میشود این تأیید میکند که بیاض وجه و سواد وجه همان معنای ظاهری خود را حفظ میکند، اینکه هنگام شستن صورت گفته میشود «اللهم بیض وجهی یوم تبیض فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تسود فیه الوجوه» این تأیید میکند که این بیاض وجه و سواد وجه، تنها آن معنای کنایهای نیست، معنای نشاط درون یا غم درون نیست، بلکه هم آن معناست و هم اینکه ظاهر، محفوظ است این دو مطلب.
سوم اینکه روایاتی که در ذیل این آیه آمده است بین هر دو جمع کرده، فرمود مؤمنان آنان که پیروان اهلبیت(علیهم السّلام)اند و مانند آن، کسانیاند که قلبشان مسرور و رویشان سفید، دشمنان اینها کسانیاند که قلبشان غمگین و رویشان سیاه، این نشان میدهد که این بیاض وجه و سواد وجه، تنها کنایه از آن معنای درونی نیست [بلکه] هم معنای درونی و هم معنای ظاهری زیر پوشش یک جامع اراده شده، این سه مطلب.
مطلب دیگر آن است که شاید این گفته شده باشد که درباره کافران میفرماید که به آنها اعلام میشود که ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ ولی درباره مؤمنین گفته نمیشود که این در اثر آن کار خیری است که شما کردید، چون خود کار خیر هم رحمت است و تفضل، لذا درباره کافران فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ اما درباره مؤمنین نفرمود این «فادخلوا فی رحمة الله بِما کُنْتُمْ تعملون» یا امثالذلک، چون تمام آنچه به انسان میرسد از دنیا و آخرت و در دنیا و آخرت، اینها براساس تفضل است.
نفی ظلم از ذات اقدس الهی و وقوع ظلم در دنیا
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود درباره کسی ذات اقدس الهی ظلم نمیکند، یک وقت اصل ظلم را تثبیت میکند بعد ظالم بودن خدا را نفی میکند، یک وقت است که اصل ظلم، نفی میشود، نه تنها خدا ظالم نیست، بلکه احدی هم ظالم نیست. این دو مطلب در قرآن کریم جدای از هم است. یک مطلب آن است که در قیامت، اصلاً ظلم نیست؛ احدی به احدی ظلم نمیکند، نه خالق به خلق و نه خلق به خالق، نه خلق نسبت به یکدیگر، هیچ ظلمی در آنجا نیست. قیامت، نشئه عصمت است هیچ گناهی و ظلمی در آنجا واقع نمیشود. درباره این مطلب آیات قرآنی هم از این قبیل وارد شده است که ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ یعنی «الیوم لا ظلم» این لای نفی جنس ظلم را بالقول المطلق نفی میکند در قیامت، هیچ ظلمی نیست هیچ کسی به کسی ظلم نمیکند ظرف ظلم، دنیاست؛ منتها این ظلم دنیا در قیامت به صورت ظلمات ظهور میکند که« الظلم ظلمات یوم القیامه».
طایفه دیگر آیاتیاند که اصل ظلم را امضا میکنند که ظلمی شده است؛ اما ظالم کیست، مظلوم کیست آن را مشخص میکند. اصل ظلم، در جهان طبیعت واقع میشود فرقی که هست این است که در تشخیص ظالم و مظلوم عدهای اشتباه میکنند، اینجا ذات اقدس الهی مشخص میکند که ظالم کیست و مظلوم کیست. در دنیا ظلم واقع میشود،چون حدی برای انسان به عنوان تکلیف مشخص شد ﴿وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ﴾ و مانند آن، تجاوز از حد میشود ظلم ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا﴾ و مانند آن. اصل ظلم در عالم واقع میشود؛ اما ظالم کیست و مظلوم کیست؟ بخشی از آیات، ظلم را جزء صفات سلبیه ذات اقدس الهی میداند که خدا اصلاً به احدی ستم نمیکند که این طایفه از آیات، در نوبتهای قبل قرائت شد که ذات اقدس الهی اصلاً به کسی ظلم نمیکند: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ و مانند آن.
طایفه دیگر آیاتی است که میفرماید این ظلمی که واقع شده ظالم این ظلم خدا نیست، بلکه دیگراناند. در اینگونه از آیات، فاعل مقدم بر فعل ذکر میشود. یک وقت میگوییم: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾؛ خدا به کسی ظلم نمیکند این معنایش این نیست که دیگری ظالم است؛ اما اگر فرمود: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ فاعل، مقدم بر فعل شد او این کار را نکرده یعنی کار شده، فاعلی دارد ولی آن فاعل خدا نیست. اگر قتلی واقع شده ما بگوییم زید نمیکشد، زید کشنده نیست یعنی این قتل، واقع شده ولی به زید اسناد ندارد ولی اگر بگوییم که «و ما یقتل زید احدا» این معنایش این نیست قتلی واقع شده ولی زید نکرده؛ اما اگر گفتیم زید، این کار را نکرده زید، قاتل نیست این برای نفی اسناد ظلم به زید. است، نه برای نفی تحقق اصل ظلم. در اینجا که فرمود: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ یعنی این روسیاهی، ظلم است ولی ظالم این ظلم، خدا نیست [و] خدا این کار را نکرده.
پرسش:...
پاسخ: چون اینها نقصاند و اعداماند ﴿ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ خواهد بود، علت العلل آن است که هر چیزی، زمینهای که فراهم شد به او صورت اعطا میکند. خب، پس این ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ یعنی این رو سیاهی که ظلم به انسان است این به خدا ارتباطی ندارد، این کار را خدا نکرد، پس خدا ظالم نیست. مشابه این تعبیر با قرینهای که در سورهٴ «کهف» هست از ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ هم میشود استفاده کرد، گرچه آنجا فعل بر فاعل مقدم شد. آیهٴ 49 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾؛ هرچه کردند حاضر یافتند ولی خدا به اینها بد نکرده. این ستمها هست ولی ظالم این ستم خدا نیست، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه کسانی که علیه دین و رهبران دین، قیام کردند [و] انبیا را شهید کردند یا آیات الهی را تکذیب میکنند و مانند آن یا در صدد براندازی آثار وحی الهیاند در اینگونه از مطالب، ظلم هست، ظالم هم مشخص است که تبهکاراناند؛ اما مظلوم، خدا نیست، نمیشود گفت خدا ستم کرد. لذا در عین حال که ظلم را امضا کرد یعنی فرمود ظلمی واقع شده است و ظالم هم مشخص است که خود آن تبهکاراناند خدا مظلوم نیست، کسی نمیتواند به ذات اقدس الهی ستم بکند.
استفاده چند نکته مهم در مورد بحث ظلم از آیات قرآن
خب از جمع این چند آیه، چند تا مطلب استفاده میشود: اول اینکه در قیامت اصلاً ظلمی نیست، چون آنجا روز حساب است نه روز کار، کسی در آن روز کاری نمیکند تا بتواند به کسی ستم بکند و مانند آن، آنجا روز ظهور نتایج اعمال است ﴿لا ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ .
مطلب دوم این است که ظرف ظلم، فقط دنیاست. سوم آنکه ظلم به هیچ نحو به ذات اقدس الهی اسناد ندارد ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ چهارم اینکه خدای سبحان نه تنها ظالم نیست، مظلوم هم نیست که کسی بتواند به او ستم بکند، فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾. پنجم و ششم این است که ظالم، انسان است مظلوم هم خود انسان. ششم یا هفتم آن است که گرچه ظالم انسان است و مظلوم هم انسان؛ اما اینچنین نیست که کسی به کسی ستم بکند، هر کسی ستم میکند اولاً و بالاصاله به خود ستم میکند، ثانیاً و بالعرض آثارش به غیر میرسد. مثل اینکه یک کنیف بدبویی در درون منزل خود حفر کرده است که خودش در آن کنیف زندگی میکند ولی گاهی بوی او به شامه رهگذر میرسد ولی آنکه در کنیف به سر میبرد خود این شخص است، چه اینکه اگر کسی در منزلش، بوستانی غرس کرد و در بوستان زندگی کرد، خودش در این گل، غرق است و لذت میبرد بالاصاله و گاهی بالعرض، بوی این گل به شامه رهگذر میرسد. خوبی هم همینطور است؛ هر کسی کار خوب میکند بالاصاله به خودش میکند، آن مرحله ضعیف و رقیقش بالعرض به غیر میرسد، بدی هم همینطور است.
این مطلب ششم یا هفتم از آن مطالبی است که قرآن میفرماید که این در جاهای دیگر نیست، این حرف در جای دیگر نیست ﴿وَ لکن لا یَشْعُرُونَ﴾ و مانند آن ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ فرمود این یک حرف تازهای است که وحی دارد، این حرف در جاهای دیگر نیست. اگر ظالمی کسی را مظلومانه کشت یک حیات موقت زودگذری را از این شخص سلب کرد؛ اما در درون خود شعله ابد را مشتعل کرد، مثل اینکه کسی دست به انتحار و سوزاندن خانه خود کرد، آن وقت مختصر دودی هم به خانه همسایه رفت، اگر کسی دیگری را کشت چون ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾ خود را برای همیشه غرق در شعله کرد، یک مختصر دودی هم به چشم دیگری در چند لحظه رسید آن مظلوم، یک مختصر رنج دید بعد به سعادت دائم رسید، این حرف فرمود حرف تازهای است که در هیچ جای دنیا پیدا نمیشود، در هیچ مکتبی نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما این اعم از بالذات و بالعرض است، حتی درباره ظلم به خدا که فرمود: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ ، «لظلم عظیم بنفس الظالم» نه به «ظلم عظیم بالله» که کسی بتواند به خدا ستم بکند، لذا درباره کافران و مشرکان فرمود اینها چیزی نتوانستند از ما کم بکنند چیزی که حق ماست به ما ندهند یا چیزی که حق ما¬ست از ما بگیرند، اینطور نیست. ﴿وَ ما ظَلَمُونا﴾ چیزی به ما نرسیده است، چه اینکه اگر عبادت بکنند، اینطور نیست که خدا نفع ببرد، آنجا هم «و ما نفعونا» است، چون خودش ضار و نافع است دیگر، اینچنین نیست که اگر کسی حالا عادل بود به خدا سود رساند تا اگر کسی ظالم باشد به خدا زیان برساند، اینطور نیست، هر کسی هر ستم میکند به خودش ستم میکند. در این آیهٴ محلّ بحث هم که فاعل بر فعل مقدم شد، این نکته شاید مراد باشد که این ظلمی که واقع شده خدا این ظلم را نخواسته ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ﴾ چه اینکه در سورهٴ «کهف» هم فرمود: ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾ اما ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾ .
دخالت شرایط قابلی در نقصان و زیادی خلقت انسان
پرسش:...
پاسخ: هر کسی شرایط قابلی را فراهم کرده است برابر همان قابلیت، در نظام هستی به او فیض میرسد. اگر ماده کم بود انسان ناقص¬الخلقه به دنیا میآید، اگر ماده زیاد بود به عنوان اینکه عضو زایدی دارد، مثل کسی که انگشتان بیشتری دارد و مانند آن، باز هم از جهت زیاده نقصانی دارد. این مربوط به ماده است و شرایط را به پدر و مادر و ماند تلقین کردهاند که شما باید در این شرایط اینچنین زندگی میکنید، غذاهایتان اینچنین باشد وگرنه فرزندتان آنچنان به دنیا میآید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر آن هست یک آزمون الهی است، کسی طلبی که ندارد. هزارها نعمت را ذات اقدس الهی به این انسانی که دارای اصبع زائده است داده، یکی را نداده انسان طلبی ندارد که به او ظلم شده باشد که. این همه نعمت اصل حیات را به او داد و ﴿أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ٭ وَ لِسانًا وَ شَفَتَیْنِ ٭ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ و هزارها نعمت را به انسان داد. این یکی را نداد، اینکه ظلم نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله هر فعلی که کمال باشد ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ توفیق الهی است ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اما آنجا که نقص است و عدم تطابق با عقل است و عدم تطابق با شرع است که از آن عدم تطابق، ظلم انتزاع میشود آن دیگر ﴿ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ است.
دلالت آیات سوره «غافر» بر عمومیت نفی ظلم از پروردگار
در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» هم آن دو مطلب یاد شده آمده: یکی آیهٴ هفده سورهٴ «غافر» هست فرمود: ﴿الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾؛ که اصلاً ظلمی در قیامت راه ندارد و یکی هم در آیهٴ 31 همان سوره است که فرمود: ﴿مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ﴾ این ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا﴾ این هم برای عموم نفی است نه نفی عموم، چون فعل مضارع همانطوری که در طرف اثبات، مفید استمرار است در طرف سلب هم مفید استمرار؛ خدا هرگز اراده نمیکند که عموم نفی است نه نفی عموم نه یعنی خدا دائماً ظلم نکرده، بلکه خدا هرگز ظلم نمیکند. معنای این فعل مضارع منفی، نفی عموم نیست؛ معنایش این نیست که خدا ظلم مستمر ندارد دائماً ظلم نمیکند اینچنین نیست یعنی ظلم دائمی ندارد، بلکه معنایش آن است که خدا مستمر بر عدم ظلم است، خدا هرگز ظلم نمیکند: ﴿وَ مَا اللّهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعِبادِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است، چون ظلام، نسبت است نه صیغه مبالغه یعنی خدای سبحان این کاره نیست و از طرفی دیگر اگر او ذرهای بخواهد ظلم بکند به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این یک ذرهاش میشود ظلّام یک ذره خدا بخواهد ولو مثقال حبه، مثقال ذره بخواهد ظلم بکند کل عالم به هم میریزد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا چون اسم است، فعل مضارع نیست که دلالت بر استمرار بکند. آن جمله اسمیه است دلالت بر ثبات میکند؛ منتها ثبات عدم ظلم؛ اما اینجا چون فعل مضارع است که دلالت بر استمرار دارد؛ منتها استمرار را در بعد نفی باید توجیه کرد یعنی او دائماً مواظب است که ظلم نکند، نه ظلم مستمر ندارد، مستمراً مواظب است ظلم نکند که عدم ظلمش مستمر است نه ظلم مستمر منتفی باشد، خلاصه عموم النفی است و به سالبه کلیه بر میگردد، نظیر لیس کل است نه کل لیس، نظیر لا شیء است نه لیس کل.
پرسش:...
پاسخ: همین دیگر، چون اینجا برای اهمیت مسئله گاهی در نفی گاهی در اثبات، ذات اقدس الهی خود را شریک اشخاص یا اشیاء میداند برای اهتمام مسئله. نظیر آنچه در اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ﴾ یعنی از خدا و ارحام بپرهیزید، تقوای ارحام به قدری مهم است که عدل تقوای الله قرار گرفته یا احترام پدر و مادر به قدری مهم است که عدل به احترام به الله است ﴿أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم حرمت ایذای، مؤمن ایذای دین و به قدری زیادی است که حرمت هتک دین و قرآن به قدری زیاد است که گویا به منزله هتک خداست و حرمت ایذای رسول خدا هم به قدری است که در کنار حرمت ایذای به الله ذکر شده است.
پرسش:...
پاسخ: آن جزای ظلم است، تعدی به او میشود ظلم، حالا گاهی او عفو میکند سخط نمیکند، گاهی خشم میکند و عذاب میکند آن برای کیفر است. تعدی به او میشود ظلم، رنجاندن او میشود ظلم، تجاوز به مرز او میشود ظلم این، اینطور نیست. اگر طبیبی به بیمار بگوید این بیمار ناپرهیز به من ستم نکرد به خود ستم کرد حق گفت؛ منتها طبیب، ممکن است برآشفته شود و خشمگین شود و این بر آشفتگی یک انفعال نفسانی است و ذات اقدس الهی از این نقیصه هم منزه است. بنابراین خدا اصلاً نه ظالم است و نه مظلوم، کسی که ظالم است انسان است و کسی که مظلوم است هم انسان، به خودش ستم میکند.
پرسش:...
پاسخ: ائمه معصومین البته درست است، در ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ در ذیل این کریمه، روایتی هست که ائمه فرموند در ذات اقدس الهی متأسف نمیشود ولی تأسف اولیای خود را به خود اسناد داد: ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا﴾؛ ما را چون متأسف کردند و متأثر کردند ما انتقام گرفتیم، چون تأسف خدا محال است و اولیای الهی مقرب عنداللهاند تأسف اولیای الهی به منزله تأسف الله است در ذیل آن آیه، این روایت هست و ذات اقدس الهی چون غنی عن¬العالمین، تبدل حال و تغیر حال در حضرتش راه ندارد که گاهی مسرور باشد گاهی غمگین باشد، چیزی بر او افزوده بشود [و] چیزی از او کاسته بشود، اینها فرض ندارد.
دلیل تقدّم سماوات بر ارض در آیه
در این آیه، ذات اقدس الهی استدلال فرمود که چون ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾ بنابراین هیچگونه ظلمی به ذات اقدس الهی راه ندارد، آن نه ظالم خواهد بود و نه مظلوم. این آیهٴ مبارکه با تقدیم ﴿ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ﴾ بر ﴿ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ نشان میدهد که سماوات، وقتی برای خدا باشد، ارض به طریق اُولیٰ، چون ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ خواه این سماء ظاهر باشد خواه سماء باطن، گرچه این سماء ظاهر هم یکی از ارزاق انسانهاست و خود این سماء باطن که رزق است در مخزن آن سماء غیبی است که فرمود: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ نه این سماء ظاهری، چون خود این سماء ظاهری هم رزق است ولی وقتی سماء و ارض برای خدا بود، بنابراین هیچ فرض ندارد که انسان چیزی را از جایی بگیرد به جای دیگر ببرد، از باب تشبیه معقول به محسوس، مثل اینکه کسی بچه انسان، مال پدر را از اتاقی به اتاق دیگر ببرد یا از جیبی به جیب دیگر بگذارد، این جابهجا کردن است از ملک او بیرون بردن نیست.
پروردگار زمامدار تمام موجودات در دنیا و آخرت
این درباره مبدأ ﴿وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾ هم درباره معاد هم از او است که ﴿هوالاّولُ ﴾ است و هم به سوی اوست که «هو الآخر» است؛ منتها این اول و آخر بودن یک امر نسبی است وگرنه در حقیقت ذات اقدس الهی اولیتش عین آخریت است و آخریتش هم عین اولیت. در آن خطبههای نورانی نهجالبلاغه هست که هر ظاهری غیر خدا، غیر باطن است ولی خدا ظاهری است که عین باطن، هر باطنی غیر خدا غیر ظاهر است؛ اما خدا باطنی است که عین ظاهر است. اول و آخر هم همچنین است؛ هر اولی غیر خدا غیر آخر است ولی خدا اولی است که عین آخر است؛ منتها تفاوت به لحاظ خود ماست وگرنه برای ذات اقدس الهی اینچنین باشد سفرهای پهن کرده باشد به نام سفره خلقت، بعدها این اشیاء به او برگردند اینطور نیست، مثل کسی که طایری را به پرواز در آورد این طایر، بعد از مدتی بر میگردد نزد صاحبش اینطور نیست، چون هر جا باشید ﴿فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ بلکه این موجودی هم که دارند حرکت میکنند نه تنها سائق اینها خداست، قائد اینها هم خداست. هر موجودی در هر مرحلهای که دارد حرکت میکند زمامش به دست ذات اقدس الهی است که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ هر موجودی بالأخره پیشانی¬اش و زمامش به دست اوست، او پیشاپیش میبرد اینها هم به دنبال او میروند؛ منتها ذات اقدس الهی کارش در صراط مستقیم است ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ آنگاه زمام تک تک دابهها و موجودات را گرفته و خودش پیشاپیش، فیض میفرستد و اینها هم به دنبال فیض او دارند حرکت میکنند که ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾ حرکتش هم ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ این ذیل آیه است. با این دید دیگر سخن از بدء و حشر نخواهد بود، لذا هر لحظه انسان محشور است، هر لحظهای بدئی دارد و حشری، هر لحظه تازه است. ولی از نظر مقاطعی که به حساب ما میآید قبل از دنیاست و دنیاست و آخرت که آنجا هم ما میفهمیم که همیشه زمام ما در اختیار یک نفر بود، نه اینکه الآن ما را رها کرد و ما دوباره وقتی برگردیم میشود معاد او، اینچنین نیست همانطور که آمدیم از همین راه داریم میرویم، نه اینکه دوباره برگردیم، اینچنین نیست که دوباره برگردیم بیاییم دنیا تا بشود تناسخ، بلکه ما و دنیا با هم داریم میرویم، همانطوری که انسان دارد به حشرش میرسد ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ این نظام کیهانی هم دارد به طرف معاد میرود بالأخره، این زمین هم وضعش برمیگردد و آسمانها هم وضعش بر میگردد و این صحنههایی که در سپهر کنونی است، دگرگون میشود اینها هم دارند بالأخره میروند در این حشر اکبر. آن وقت ما میفهمیم که به آن حالت اولی رسیدیم، آن حالت اولی که داشتیم میگفتیم ﴿بلی﴾ الآن هم میگوییم ﴿بلی﴾ در آن حالت اولی که ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ را میشنیدیم، میگفتیم ﴿بلی﴾ الآن هم که آنجا رسیدیم همین حرف را میشنویم و میگوییم: ﴿بلی﴾ آن وقت این نشئه یعنی نشئه دنیا با غفلت ساخته شده خلاصه، با غفلت، انسان زندگی میکند.
پرسش:...
لزوم وجود شیطان در دنیا
پاسخ: البته وجود شیطان و جهنم اینها در کل نظام لازم است؛ اما اینها هر کسی موظف است که این خطر را از خود دور کند ولی کل نظام این را دارند. مثل اینکه وجود مرض، منشأ پیدایش هزارها برکتهای علمی است؛ اگر بیماری نبود اسرار گیاهها، اسرار خوراکیها، اسرار اعمال مشخص نمیشد پیشرفت طب و پزشکی مدیون بیماری است. اصلاً مرض اگر در عالم نبود این همه پیشرفتها نصیب پزشکی نمیشد، مرض در کل نظام برکت است؛ اما همه موظفیم که مریض نشویم، باید خودمان را پرهیز کنیم. اصل امتحان هست، اصل شیطنت شیطان به عنوان اینکه زمینه برای وسوسه است؛ هست اما همه موظفیم که از او بپرهیزیم. خب، بعد از اینکه آن فراز مبسوط را ذکر فرمود، آنگاه دوباره به امت اسلامی میپردازند، بعد از اینکه فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ و فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ و فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ آنگاه شما بهترین امتی هستید که برای مردم روی زمین ظهور کردید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾.
پرسش:...
نسبی بودنِ اطلاق نام زمین و آسمان
پاسخ: روایتی از امام رضا(سلام الله علیه) هست که حضرت دستهای مبارک را اشاره میکند میفرماید که هر طبقهای زمین است و بالایش آسمان، بالای او زمین است و بالای او آسمان ، این معلوم میشود ارض و سماء نسبی است. الآن اگر کسی به کره قمر سفر بکند این کره زمین برای او آسمان است دیگر، اینها که سوار سفینههای با سرنشین شدند اگر میتوانستند بیرون خودشان را ببینند، خیال میکردند در هر دو طرف سر بالایی میروند یعنی از این طرف خیال میکردند دارند سر بالایی میروند، وقتی رفتند به کره ماه حالا هم که میخواهند به زمین، چون کره زمین بالای سر ماه است، آدم آنجا که برود باز هم خیال میکنند طرف بالا دارند میآیند آنوقت این ارض و سما میشود نسبی.
امر به معروف و نهی از منکر دلیل خیرالاُمم بودن امت اسلامی
﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ مسئله امر به معروف و نهی از منکر براساس فضایلی که داشت باعث میشود که امتی که به این فضیلت، مزین شد خیرالامم باشد. بهترین امتی که برای مردم ظهور کرده است شمایید و سرّ اینکه شما خیرالامم هستید این است که امر به معروف و نهی از منکر دارید، گرچه ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ اصل مسئله است و کلّ است و امر به معروف و نهی از منکر فرعی از آن اصل است و جزئی از آن کلّ است ولی اهمیت این جزء، ایجاب کرده است که این امت اسلامی خیرالامم بشود و اهمیت این جزء هم ایجاب کرده است که قبل از کلّ ذکر بشود ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ اینجا دیگر بدون واو است چون بیان همان خیریت است چرا خیرالامم هستید، برای اینکه ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این فعل مضارع، سیره مستمره را بیان میکند. اگر روایتی مرحوم امینالاسلام و دیگران نقل کردند که آمر به معروف و ناهی از منکر، خلیفةالله فی¬الارض است براساس همین جهت است این کار انبیا و اولیای الهی است، اگر ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ همین کسی که خلیفهٴ الله است آن هم «یامر بالعدل و ینهی عن البغی»، میشود خلیفةالله آن روایت هم همین معنا را تبیین میکند؛ کار خدا را بنده خدا به عهده گرفته است ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ برابر با اینکه«افضل الاعمال احمزها» هم خواهد بود، چون امر به معروف و نهی از منکر با هیچ مداهنهای سازگار نیست ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ دیگر اینچنین نیست. در همان خطبههای نهجالبلاغه که در اوایل نهجالبلاغه است، فرمود: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» ؛ من نه اهل وهنم نه اهل دهن، نه کارهایم روغن مالی است بالأخره، با دهن و مداهنه و نرم رفتاری بیجا همراه است و نه اهل وهن و سستی: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ» چون ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ هم یک اصل کلی است که همه اینها را نهی میکند. پس امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به الله مایه خیرالامم شدن است. خب، حالا امتهای دیگر چطور؟ آنها هم پیامبر دارند وحی دارند کتاب آسمانی دارند؟ میفرمایند آنها اینچنین نیستند [بلکه] آنها گرفتار تفرقهاند، گرفتار اختلافاند ﴿وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ﴾ اینها هم خیر بودند،همان¬طوری که شما خیرالامماید آنها هم خیر میشدند ﴿لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ﴾ اما اینچنین نیست که همهشان مؤمن باشند ﴿مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که «من» تبعیض است؛ اما ﴿وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾ نه «منهم المؤمنون و منهم الفاسقون»، بلکه ﴿أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾. خب، این برای آن است که آنهایی که مؤمناند امر به معروف را دارند و در آیات بعد، حق آنها را هم حفظ میکنند که فرمود گروهی از اهل کتاب با حفظ ایمان، امر به معروف دارند ولی این کار مردمی نیست[و] وظیفه همه نیست، خیلیها شانه از زیر این وظیفه خالی میکنند. در چند آیه دیگر فرمود: ﴿لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ﴾¬¬_ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 113 به بعد همین است_ ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصّالِحینَ﴾ اما همهشان این نیستند ولی شما امت اسلامی اساستان بر امر به معروف و نهی از منکر است و این وظیفه همه شماست و شما هم به این وظیفه قیام میکنید.پس منشأ خیر بودن همان نظارت مردمی و حضور همه مردم در صحنه امر به معروف و نهی از منکر است. البته با حفظ مراتب بعضی از مراتب عام است، بعضی از مراتب خاص [و] بعضی از مراتب اخص ولی بالأخره همه شما در این مراتب حضور دارید هر کدام به نوبه خود ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ و بهترین امت هم همین است و وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) هم به همین امر به معروف و نهی از منکر در کتابهای آسمانی ستوده شد یعنی به اوصافی معرفی شد که یکی از آن اوصاف برجسته همین است که ﴿ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَر﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است