- 114
- 1000
- 1000
- 1000
سیر تکوّن عقاید شیعه، جلسه هفتاد و هفتم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه»، جلسه هفتاد و هفتم، سال 1403
موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، بحث طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود. در مقدّمهی بحث حدیث ثقلین و اینکه مورخان فرقهنگاری مثلاً در قرن دوم نوشته بودند شیعیان نسبت به بعضی از افراد صدر اسلام حساسیتهای شدیدی دارند، ورود به حدیث ثقلین دچار عسرتها و درگیریهایی شد. وارد بحثی شدیم که آن هم جزو اصیلترین ریشههای عقاید شیعه است.
در روزهای پایان عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم. از نمونههای بارز اضطراب در کلام و عدم توانایی در مسئله همینجاست، خیلی روشن است که نمیدانند این مسئله را چکار کنند. از یک طرف فاجعه است، از یک طرف میخواهند از این امر یک فضیلت برداشت کنند، از یک طرف نمیدانند چطور این مسئله را حل کنند.
دو روایت از صحیح بخاری خواندیم که ابن عباس میگفت همهی بدبختیها از روزگاری شروع میشد که بین پیغمبر و نوشتنِ نامهی حضرت حائل شدند، اسم آن فردی هم که مانع شده بود ذکر کرده بود، در روایت نوشته بود ابن عباس آنقدر گریه کرد که شنهای جلوی پای او خیس شده بود.
یکی از آنها این بود که عمر گفته بود نعوذبالله چون درد به پیامبر غلبه کرده است، نستجیربالله کلام او را جدّی نگرفتند. در یکی دیگر لفظ نستجیربالله «هُجر» به معنای هذیان هست.
آن کسی که روایت را به فارسی ترجمه کرده بود گفته بود به ترجمهی انگلیسی مراجعه کنید که مترجم میگوید راوی که ابن عباس است اصلاً آنجا نبوده است!
اکثر گفته بودند که صحت و ثبوت این امر مانند روز روشن و قطعی است.
شِبلی نُعمانی گفته بود بهتر است اصل این موضوع را انکار کنیم و عیبی برای حدیث پیدا کنیم، چون یک طرف اهانت به پیامبر اکرم است و یک طرف هم سوء ادب عمر است.
عبدالعزیز دهلوی میگفت که باید کمال ادب کسی که ایچنین گفته است را صد هزار آفرین و تحصین کرد!
خطّابی میگفت که اگر پیغمبر این حرف را میزد، اجتهاد تعطیل میشد، چون اینطور اختلاف از بین میرفت. در مورد این موارد بحث کردیم و دیگر نمیگویم چه پاسخهایی دادهایم.
«بن عثیمین» گفته بود رحمت خدا شامل حال ما شد که عمر نگذاشت پیامبر حرف بزند! انگار گویی بین خدا و رسول دعوایی بوده است و عمر مسئله را به نفع خدا ختم به خیر کرده است!
چند توصیف دیگر برای شما بخوانم، تا اگر به جمعبندی رسیدیم به سراغ آن کسی برویم که رسالهی مستقل نوشته است، و به او بپردازیم، که ببینید نمیتوانند از این موضوع فرار کنند.
قومی که بخواهند حرفهای به این واضحی را لاپوشانی کنند، طبیعی است که نمیخواهند حق را بپذیرند.
موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، بحث طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود. در مقدّمهی بحث حدیث ثقلین و اینکه مورخان فرقهنگاری مثلاً در قرن دوم نوشته بودند شیعیان نسبت به بعضی از افراد صدر اسلام حساسیتهای شدیدی دارند، ورود به حدیث ثقلین دچار عسرتها و درگیریهایی شد. وارد بحثی شدیم که آن هم جزو اصیلترین ریشههای عقاید شیعه است.
در روزهای پایان عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم. از نمونههای بارز اضطراب در کلام و عدم توانایی در مسئله همینجاست، خیلی روشن است که نمیدانند این مسئله را چکار کنند. از یک طرف فاجعه است، از یک طرف میخواهند از این امر یک فضیلت برداشت کنند، از یک طرف نمیدانند چطور این مسئله را حل کنند.
دو روایت از صحیح بخاری خواندیم که ابن عباس میگفت همهی بدبختیها از روزگاری شروع میشد که بین پیغمبر و نوشتنِ نامهی حضرت حائل شدند، اسم آن فردی هم که مانع شده بود ذکر کرده بود، در روایت نوشته بود ابن عباس آنقدر گریه کرد که شنهای جلوی پای او خیس شده بود.
یکی از آنها این بود که عمر گفته بود نعوذبالله چون درد به پیامبر غلبه کرده است، نستجیربالله کلام او را جدّی نگرفتند. در یکی دیگر لفظ نستجیربالله «هُجر» به معنای هذیان هست.
آن کسی که روایت را به فارسی ترجمه کرده بود گفته بود به ترجمهی انگلیسی مراجعه کنید که مترجم میگوید راوی که ابن عباس است اصلاً آنجا نبوده است!
اکثر گفته بودند که صحت و ثبوت این امر مانند روز روشن و قطعی است.
شِبلی نُعمانی گفته بود بهتر است اصل این موضوع را انکار کنیم و عیبی برای حدیث پیدا کنیم، چون یک طرف اهانت به پیامبر اکرم است و یک طرف هم سوء ادب عمر است.
عبدالعزیز دهلوی میگفت که باید کمال ادب کسی که ایچنین گفته است را صد هزار آفرین و تحصین کرد!
خطّابی میگفت که اگر پیغمبر این حرف را میزد، اجتهاد تعطیل میشد، چون اینطور اختلاف از بین میرفت. در مورد این موارد بحث کردیم و دیگر نمیگویم چه پاسخهایی دادهایم.
«بن عثیمین» گفته بود رحمت خدا شامل حال ما شد که عمر نگذاشت پیامبر حرف بزند! انگار گویی بین خدا و رسول دعوایی بوده است و عمر مسئله را به نفع خدا ختم به خیر کرده است!
چند توصیف دیگر برای شما بخوانم، تا اگر به جمعبندی رسیدیم به سراغ آن کسی برویم که رسالهی مستقل نوشته است، و به او بپردازیم، که ببینید نمیتوانند از این موضوع فرار کنند.
قومی که بخواهند حرفهای به این واضحی را لاپوشانی کنند، طبیعی است که نمیخواهند حق را بپذیرند.
تاکنون نظری ثبت نشده است