- 499
- 1000
- 1000
- 1000
تبلور عشق در کربلا، جلسه هفتم
سخنرانی آیت الله حسین مظاهری با موضوع «تبلور عشق در کربلا»، جلسه هفتم، سال 1400
یکی از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» و کربلایش اینست که شهادت ایشان، شهادت پروانهوار و عاشقانه بود و این بالاتر از مقام تسلیم و رضاست. گاهی انسان به مقامی رسیده است که راضی به همۀ مقدرّات الهی است و تسلیم در مقابل خداست و راضی به مقدرّات خداست. این مقام، مقام بالایی است و به این زودیها به کسی نمیدهند. مبارزهها میخواهد، ریاضتهای دینی میخواهد، گذشت و ایثار و فداکاریها میخواهد و بالاخره راه را بپیماید از این منزل و به آن منزل تا به مقام تسلیم و رضا برسد. تسلیم باشد در آنچه مقدّر اوست و راضی باشد در آنچه مقدّر اوست. به راستی تنها زبان نباشد بلکه زبان با دل باشد و دل با همۀ هویّت در الطاف خفیۀ خدا و در الطاف جلیۀ خدا بگوید «الحمدلله ربّ العالمین».
به این مقام تسلیم و رضا میگویند. معلوم است که همۀ ائمۀ طاهرین و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» این مقام تسلیم و رضا را داشتند. اما در کربلا یک چیز دیگری هم بود. یعنی مثل پروانه و شمع بود. دیدید وقتی شمع روشن شود، پروانه اطراف این شمع میآید و خود را فدای شمع میکند. یعنی لذتش اینست که پای شمع از آتش شمع بسوزد. این بالاترین لذتش است. به این مرگ عاشقانه میگویند و امام حسین«سلاماللهعلیه» راجع به خودش و راجع به فرزندانش این حالت را در کربلا پیدا کرده بود، لذا حاضر بود بچهاش را سر دست بگیرد و وقتی تیر سه شعبه میآید، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. حاضر بود علی اکبر پاره پاره شود، اما در آن وقتی که پاره پاره میشود، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. در گودال قتلگاه در آن وضع، راوی میگوید دیدم هرچه به مرگ نزدیکتر میشود، برافروختهتر میشود. مثل اینکه داماد حجله رفته است در قتلگاه. این از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» است و کسی یا جایی را اینطور نداریم.
مرگ را منقسم کردهاند به اقسامی. میگویند یکی مرگ عوامانه است. نمیخواهد برود و او را میبرند و این خیلی بد است و معمولا مردم اینطور هستند. حال گاهی میبرند و به راستی بهشت است و عالم برزخش خوب است، اما بالاخره او را میبرند. به این مرگ عوامانه میگویند.
گاهی مرگ عالمانه و حکیمانه است. یعنی به راستی نه تنها گفتارش، بلکه هضم کرده است که مرگ یعنی درآوردن لباس کهنه و پوشیدن لباس نو. بالاخره میبیند انتقال از این دنیا با این همه مشکلهایش و منتقل شدن به آخرت با آن همه نعمتهایش است؛ لذا عالمانه میرود و دلش میخواهد برود. در وقت مرگ مثل گلی که ببوید، مرگ را اینگونه میبوید. علامه مجلسی«رحمتاللهعلیه» به شاگردش مرحوم آقای جزائری گفته بود، گلی به من دادند و بوئیدم و مُردم. این مرگ، مرگ عالمانه و حکیمانه است و خوشا به حال کسانی که اینطور باشند. یعنی در این دنیا به راستی پابندها را درآورده باشند و پرواز به آن عالم داشته باشند، البته دانسته و فهمیده و اینکه انتقال از یک نشئۀ ظلمانی به یک نشئۀ نورانی است.
گاهی هم مرگ، مرگ عارفانه است.
یکی از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» و کربلایش اینست که شهادت ایشان، شهادت پروانهوار و عاشقانه بود و این بالاتر از مقام تسلیم و رضاست. گاهی انسان به مقامی رسیده است که راضی به همۀ مقدرّات الهی است و تسلیم در مقابل خداست و راضی به مقدرّات خداست. این مقام، مقام بالایی است و به این زودیها به کسی نمیدهند. مبارزهها میخواهد، ریاضتهای دینی میخواهد، گذشت و ایثار و فداکاریها میخواهد و بالاخره راه را بپیماید از این منزل و به آن منزل تا به مقام تسلیم و رضا برسد. تسلیم باشد در آنچه مقدّر اوست و راضی باشد در آنچه مقدّر اوست. به راستی تنها زبان نباشد بلکه زبان با دل باشد و دل با همۀ هویّت در الطاف خفیۀ خدا و در الطاف جلیۀ خدا بگوید «الحمدلله ربّ العالمین».
به این مقام تسلیم و رضا میگویند. معلوم است که همۀ ائمۀ طاهرین و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» این مقام تسلیم و رضا را داشتند. اما در کربلا یک چیز دیگری هم بود. یعنی مثل پروانه و شمع بود. دیدید وقتی شمع روشن شود، پروانه اطراف این شمع میآید و خود را فدای شمع میکند. یعنی لذتش اینست که پای شمع از آتش شمع بسوزد. این بالاترین لذتش است. به این مرگ عاشقانه میگویند و امام حسین«سلاماللهعلیه» راجع به خودش و راجع به فرزندانش این حالت را در کربلا پیدا کرده بود، لذا حاضر بود بچهاش را سر دست بگیرد و وقتی تیر سه شعبه میآید، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. حاضر بود علی اکبر پاره پاره شود، اما در آن وقتی که پاره پاره میشود، بگوید خدایا چون برای توست، آسان است. در گودال قتلگاه در آن وضع، راوی میگوید دیدم هرچه به مرگ نزدیکتر میشود، برافروختهتر میشود. مثل اینکه داماد حجله رفته است در قتلگاه. این از خصوصیات امام حسین«سلاماللهعلیه» است و کسی یا جایی را اینطور نداریم.
مرگ را منقسم کردهاند به اقسامی. میگویند یکی مرگ عوامانه است. نمیخواهد برود و او را میبرند و این خیلی بد است و معمولا مردم اینطور هستند. حال گاهی میبرند و به راستی بهشت است و عالم برزخش خوب است، اما بالاخره او را میبرند. به این مرگ عوامانه میگویند.
گاهی مرگ عالمانه و حکیمانه است. یعنی به راستی نه تنها گفتارش، بلکه هضم کرده است که مرگ یعنی درآوردن لباس کهنه و پوشیدن لباس نو. بالاخره میبیند انتقال از این دنیا با این همه مشکلهایش و منتقل شدن به آخرت با آن همه نعمتهایش است؛ لذا عالمانه میرود و دلش میخواهد برود. در وقت مرگ مثل گلی که ببوید، مرگ را اینگونه میبوید. علامه مجلسی«رحمتاللهعلیه» به شاگردش مرحوم آقای جزائری گفته بود، گلی به من دادند و بوئیدم و مُردم. این مرگ، مرگ عالمانه و حکیمانه است و خوشا به حال کسانی که اینطور باشند. یعنی در این دنیا به راستی پابندها را درآورده باشند و پرواز به آن عالم داشته باشند، البته دانسته و فهمیده و اینکه انتقال از یک نشئۀ ظلمانی به یک نشئۀ نورانی است.
گاهی هم مرگ، مرگ عارفانه است.
تاکنون نظری ثبت نشده است