- 531
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 103 و 104 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103 و 104 سوره توبه _ بخش اول"
بعد از جریان تبوک و تخلف عدهای از مسلمانها، عدهای خود را به ستونهای مسجد بستند
هر طهارتی در اسلام زمینه برای تزکیه است
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104)﴾
بعد از جریان تبوک و تخلف عدهای از مسلمانهای صدر اسلام، وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه برگشتند وارد مسجد شدند و قبل از هر کاری هم شروع به نماز تحیت کردند که دأب آن حضرت همین بود بعد دیدند عدهای به این ستونهای مسجد بستهاند و خود را در مسجد محصور کردند و این را نشانهٴ توبه دانستند به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض شد که شما دستور بدهید اینها آزاد بشوند، فرمود: تابع حکم خدایم ببینم در این زمینه چه آیهای نازل میشود آیهٴ توبه که نازل شد به اینها اعلام فرمود اینها خود را از مسجد آزاد دیدند و توبهٴ خود را قبول شده تلقّی کردند بعد به حضور مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند عرض کردند ما برای حفظ اموالمان از رفتن به تبوک محروم شدیم و این اموال که مزاحم ماست در اختیار شما قرار میدهیم. این را به عنوان صدقات بپذیرید. وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقل فرمودند قبول این صدقات به دستور الهی است اگر آیهای نازل بشود میپذیرم آنگاه آیهٴ ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم﴾ نازل شده است بر فرض تمامیت چنین شأن نزولی هرگز مخصص اطلاق یا عموم آیه نیست بلکه این آیه نشانهٴ وجوب زکات و مانند آن هم خواهد بود.
مطلب دوم آن است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مامور شد به اخذ چه اینکه آنها مأمور به ایتا هستند ﴿و آتوا الزّکاهٴ﴾ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مأمور به اخذ است. تعبیر ﴿صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾ برای آن است که در حقیقت روشن بشود این امر، امر طبیبانه است همانطوری که خدا در قرآن فرمود: ﴿و ننزّل من القرٰان ما هو شفاءٌ و رحمهٴ﴾ این حکم هم، حکم طبیبانه است وصف کردن صدقه به اینکه این مطهر هست، زمینهٴ پذیرش و شرح صدر را فراهم میکند یعنی مکلّفین به تأدیهٴ زکات با یک شرح صدری این امر را امتثال میکنند چون میدانند این در حقیقت به منزلهٴ تطهیر آنهاست و قبلاً آلودهاند و با این کار طاهر میشوند. قبلاً صلاحیت نمو را ندارند و با این کار صلاحیت نمو را پیدا میکنند لذا این کلمهٴ ﴿صدقهٴ تطهّرهم﴾ که وصف صدقه قرار میگیرد چنین خاصیتی را دارد از این جهت به جزم قرائت نشده است که جواب امر باشد ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که تطهّرهم بلکه این صدقه مطهّر اینهاست. این دو احتمال که ضمیر تطهر هی باشد به صدقه برگردد یا أنت باشد که منظور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست در هر دو فرض گفتهاند این صفت صدقه است. راهی را که مرحوم شیخ طوسی رفتهاند آن راه، را زمخشری در کشاف که قبل است و امینالإسلام در مجمع که بعد است هم طی میکنند میگویند ما این صدقهٴ تطهّرهم را صفت برای صدقه بدانیم چه ضمیرش هی باشد چه ضمیرش انت، در هر دو حال مناسب است که بگوییم ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که آن صدقه این وصف را دارد که آنها را طاهر بکند یا صدقه این صفت را دارد که تو به وسیلهٴ این صدقه آنها را تطهیر میکنی که اگر ضمیر تطهّر ضمیر أنت باشد و خطاب باشد این فعل نه غیبت و نه ضمیر غائب مؤنث، باز هم میتواند وصف باشد برای صدقه دیگر نیازی به حال نیست تا آن شبهه مطرح بشود که حال بعد از معرفه است نه بعد از نکره.
خب مطلب سوم آن است که این تعلیم کتاب و حکمت با تزکیه همراه است تزکیه هم بدون تطهیر حاصل نمیشود. چون اول باید تطهیر و لکهگیری بشود بعد نمو و فربهی پدید بیاید چه اینکه تطهیر مقدمهٴ تزکیه هم هست بنابراین اگر به عنوان هدف رسالت آمده است که ﴿بعث فی الأُمیین رسولاً یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ﴾ یا وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد که ﴿وابعث فیهم رسولاً یتلوا علیهم آیاتک و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ﴾ یا یعلّمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکّیهم هر جا که تزکیه مطرح شده است تطهیر را هم به همراه خود دارد برای اینکه تزکیه بعد از تطهیر است. چه اینکه هرجا که تطهیر مطرح است از آن جهت که مقدمه تزکیه هست ما را به تزکیه هدایت میکند.
مطلب دیگر آن است که این یزکّیهمای که به عنوان یکی از رسمیترین اهداف بعثت آمده است این در موارد گوناگون مشروح شده باز شده در مسائل مالی مثل این آیه فرمود: ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که ﴿تطهّرهم و تزکّیهم بها﴾. در مسائل اجتماعی همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ نور هست که شما اگر وقتی به سراغ کسی رفتید ملاقات قبلی نگرفتید فرصت ملاقات نگرفتید بدون ملاقات قبلی رفتید، صاحبخانه گفت من الآن فرصت ملاقات ندارم برای نوبت دیگر شما بدتان نیاید ﴿و إذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم﴾ و این منیت را بگذارید کنار خب شما بالاخره باید وقت قبلی میگرفتید آن شخص که ننشسته ببیند شما کی میروید آن هم یک کارهای شخصی دارد، کارهای اجتماعی دارد، کارهای علمی دارد، همینجور رفتی منتظری که بپذیرد این چه توقعی است. برای کم کردن روح خودخواهی و غرور این یک عامل خوبی است. در بحثهای دیگر هم فرمود به این که این کار شما را تزکیه میکند در مسألهٴ نماز هم همینطور است در جریان نماز که مقدمهٴ آن طهارتهای سه گانه است یعنی وضو و غسل و تیمم بدل از غسل و وضو یعنی این طهارتهای مائیه و ترابیه آن جا هم آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ مائده بحثش گذشت که ﴿إذا قمتم إلی الصّلاهٴ فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ در پایان دارد که خداوند این طهارتهای سه گانه را بر شما نازل کرده است ﴿یرید الله لیطهّرکم﴾ و منظور این نیست که شما را فقط نظیف بکند، بدنتان را طاهر بکند چون این ممکن است دربارهٴ غسل درست باشد اما دربارهٴ وضو که فقط یک مقداری از بدن شسته میشود و قسمتی از بدن شسته نمیشود اثبات طهارت برای وضو کار آسانی نیست مخصوصاً طهارت ترابیه، چه تیمم بدل از غسل و چه تیمم بدل از وضو آن هم مشمول همین آیه است . فرمود اگر چنانچه شما ﴿إذ جاء أحدکم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتیمّموا﴾ خب این تیمم را شما را پاک میکند این جریان ﴿یرید الله لیطهرکم﴾ بعد از طهارتهای سه گانهٴ مائیه و ترابیه است. معلوم میشود که منظور آن طهارت ظاهری و شستن آن نظافت ظاهری نیست وگرنه با خاک آن هم مختصری خاک انسان به صورت و دست بمالد که طهارت مصطلح پدید نمیآید. آن است که کسی واقعاً در پیشگاه امر خدا خاضع و خاشع باشد و صورتش را به خاک بمالد خاک را به صورتش بمالد، خاک را به دستش بمالد، خاکسار بشود زمینهٴ طهارت را فراهم میکند طهارت از غرور و خودخواهی و منیت که بدترین قذارت است. و چون هر طهارتی در اسلام زمینه برای تزکیه است، شما به وسیلهٴ طهارتهای ترابیه و مائیه آن طهارت را که مقدمهٴ تزکیه است فراهم میکنید، بعد وارد نماز میشوید که به وسیلهٴ نماز تزکیه خواهید شد. پس اگر ﴿أقیموا الصّلاهٴ﴾ است و ﴿آتوا الزّکوهٴ﴾ هر دو برای تطهیر و تزکیه است. موارد دیگر هم همینطور است. پس اگر فرمود ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکّیهم﴾ این را در موارد گوناگون باز فرمود که نماز برای تطهیر و تزکیه است، زکات برای تطهیر و تزکیه است، رعایت آداب اجتماعی برای تطهیر و تزکیه است و مانند آن. و اگر این طهارت روح حاصل بشود ما مشکلی در جامعه نداریم. هر جا هر مشکلی پدید میآید برای این است که هر کسی میخواهد خودش را مطرح کند. و این کار را با یک پسوند و یا پیشوندی که من کردم، من گفتم، من آوردم، همهٴ این بازیهای کودکانه. و اگر این بازی کودکانه بر طرف بشود جامعه هیچ مشکلی ندارد. مشکل جامعه همان طوری که قبلاً عرض کردم در آن معارف عمیق برهان صدّیقین و اینها نیست، آن مشکل اوحدی مردم است. وگرنه مشکل جامعه همین الفبای دین است. شما الآن وقتی به دستگاه قضایی مراجعه بکنید به دادگستری مراجعه بکنید میبینید پر از جمعیت است این سالن و دالان ورودی پر از جمعیت است و محتوای این پروندهها همان الفبای دین است نه آن معارف عمیق دین. آنها که نمیخواهند آن مشکلات توحید را حل بکنند که. تمام این شکایتها مال این است که یک کسی گران فروخته، یک کسی دروغ گفته، یکی تهمت زده، یکی مالالاجاره را نداده، یکی کالای بد فروخته، یکی سر و ته جنسش یکسان نبوده، اینها یک چیزهایی است که به عنوان الفبای دین است دیگر. یعنی هر کسی یک سواد ابتدایی داشته باشد همهٴ اینها را در رسالههای عملیه خوانده و در مراکز مذهبی هم شنیده. ما مشکل علمی نداریم، تمام مشکلات ما مشکل اخلاقی است یعنی انگیزه است که این مسئلهٴ یطهرهم و یزکیهم باید اصلاح بکند. آنگاه جامعه میشود راحت. بخش عظیمی از بودجههای مملکت صرف همین بداخلاقیهای ماست. این موعظههای مسجدها اگر واقعاً هنرمندانه کار بکنند وظیفهشان را انجام بدهند بسیاری از مشکلات حل میشود. یعنی ما باید عالمی داشته باشیم که حرفش در مردم اثر بکند. ما او را کم داریم. سخنرانیهای حرفهای زیاد است الی ما شاء الله. اما کسی که حرفش بتواند مردم را اصلاح بکند. یعنی مردم بدانند که این یک شعله است بیخود با آتش بازی نکنند. ما این را کم داریم. چه در نویسندهها، چه در گویندهها، چه در رسانهها، این کم است. خب شما وقتی همهٴ بخشهای قرآن را باز میکنید میبینید از نماز و روزه شروع کرده تا خمس و زکات همهاش تطهیر، تزکیه، تطهیر، تزکیه. بعد مبادا کسی خیال بکند که منظور نظافت است، نظافت چیز بسیار خوبی است اما عمده آن تطهیر روح است یعنی قذارتهای اخلاقی است. لذا طهارت ترابیه هم در کنار طهارت مائیه فرمود ما اگر گفتیم تیمم منظور این است که شما را پاک بکنیم همین. این چنین نیست که این طهارت فقط مربوط به طهارت مائیه باشد. فرمود اگر ﴿لم تجدوا ماءً فتیمموا یرید الله لیطهّرکم﴾خب لذا فرمود به اینکه ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم و تزکّیهم بها﴾.
مطلب دیگر آن است که گاهی به تطهیر بسنده میشود برای اینکه مقدمهٴ تزکیه است، گاهی به تزکیه بسنده میشود برای اینکه ذیالمقدمهٴ تطهیر است. مسائل مالی این مشکل را دارد که بسیاری از مردم گرفتار مالند و به تعبیر بعضی از مفسران مال را هم مال گفتهاند بأنّه تمیل إلیه النّفس از این جهت به آن مال گفتهاند. و بسیاری از مشکلات هم در اثر مالدوستی است برای اینکه خدای سبحان این سرمایه را داده ولی ما باید این را تعدیل بکنیم نه تعطیل بکنیم، زهد بیجا بورزیم، و دست از کار و زندگی بکشیم، نه این را رها بکنیم. فرمود این شوق و این علاقه و مالدوستی این اصلاً در دل شما نهادینه شده است ﴿و أحضرت الأنفس الشّح﴾ این در درون دلتان است. بعد هم ﴿و من یوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون﴾. این حیّ علی الفلاحها یعنی از این شح بهراسید. اگر کسی بخل نداشته باشد، مال حلال را دوست داشته باشد نه مال حرام را، این مشکلی پیش نمیآید. خب لذا در بعضی از موارد تطهیر به تنهایی ذکر شده، در بعضی از موارد تزکیه به تنهایی ذکر شده، در مسئلهٴ مال که اهمیت به سزایی دارد تطهیر و تزکیه با هم ذکر شده ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾ که به هر تقدیر چه ضمیر تطهّر هی باشد چه ضمیر تطهر أنت، این جمله در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه به قرینهٴ اینکه ﴿و تزکیهم بها﴾ چون این صفت را دارد تو به وسیلهٴ این اینها را تزکیه میکنی. خب
جواب سؤال: آن وقت این تفکیک این سیاق است و تفکیک این سیاق هم با آن فصاحت و سلاست قرآن کریم سازگار نیست.
جواب سؤال: بله، ممکن است این ﴿بها﴾ به عنوان تنازع متعلق باشد هم به تطهّر، هم به تزکّی، آن وقت ما دو تا جمله داشته باشیم؛ یکی تطهر که مال غیاب باشد، یکی تزکی مال حضور باشد، این ناهماهنگی با دأب قرآن مثلاً سازگار نیست.
جواب سؤال: نه، آنجا که تطهرهم که مال خودش است. یعنی خود چیز تطهرهم. اگر چنانچه ضمیر ما رفع بخوانیم و أنت فاعلش باشد آن وقت این بها مال هر دو است علی التنازع آنجایی که هی باشد که دیگر نیازی ندارد که.
جواب سؤال: نه، آنکه بها آن نیست. چون دربارهٴ تزکیهم که غالباً گفتند یعنی همه گفتند که أنت است. دربارهٴ تطهرهم این دو تا احتمال است. دربارهٴ تطهرهم دو احتمال است یکی اینکه ضمیر هی فاعل باشد، یکی اینکه ضمیر أنت. ولی چه زمخشری چه مرحوم امین الإسلام چه بزرگان دیگر آنها هم پذیرفتند که حتی اگر تطهرهم ضمیر أنت فاعلش باشد باز جمله میتواند در محل نصب باشد تا صفت برای صدقه باشد. البته اگر تطهرهم ضمیر هی فاعلش باشد دیگر بها به او برنمیگردد. بها مخصوص تزکیهم میشود. منتها تناسب رعایت نمیشود.
جواب سؤال: برای اینکه تناسب رعایت بشود هم جملهٴ تطهرهم هم تزکیهم هر دو در محل نصب تا صفت باشد برای صدقه، آن وقت ضمیر هر دو هم أنت باشد، که تناسب رعایت بشود.
خب ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که این صفت دارد این صدقه هم مطهر است هم مزکی است. یا نه این صفت را دارد که تو به وسیلهٴ این صدقه آنها را تطهیر میکنی و تزکیه میکنی.
جواب سؤال: تطهیر همان تطهر در بحث دیروز اشاره شد آن لکهگیریست و مقدمهٴ تزکیه است، و تزکیه فربهی و نمو است دیگر. اگر بخواهند یک چیزی را به صبغهٴ الهی که ﴿و من أحسن من الله صبغهٴ﴾ رنگ کنند اول باید تطهیر کنند، لکهگیری کنند، غبارروبی کنند، غبارزدایی کنند، بعد تزکیه کنند. خب
جواب سؤال: آنجا ارادهٴ تکوینی است دیگر. خب
جواب سؤال: تزکیه اصطلاحاً بعد از تطهیر است. تطهیر مقدمهٴ تزکیه است. لذا گاهی به مقدمه اکتفا میشود زمینه برای ذیالمقدمه است. گاهی به ذیالمقدمه بسنده میشود برای اینکه مسبوق به مقدمه است. در خصوص مسئلهٴ مال چون مهم بود به هر دو عنایت فرمود.
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ خذ که دلالت بر وجوب دارد یا برخی حمل بر استحباب کردند، این جزو مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا جزء وظایف و اختیارات و یا تکالیف مسئول اسلام و حکومت اسلامی است. برخیها فکر میکردند که این جزء مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. ولی ما چون آن حضرت اسوه است ﴿و لکم فی رسول الله أسوهٴ حسنهٴ﴾ تا دلیل بر اختصاص پیدا نکردیم نظیر وجوب صلات اللیل و مانند آن، یا نظیر تعدد زوجات و آنچه که در این زمینه وارد شد، به اطلاق و عموم تمسک میشود. چون آن حضرت اسوه است و حضرت مأمور شد به اخذ پس حاکم اسلامی هم مأمور به اخذ است. چه اینکه صلوات هم این چنین است. دعا کردن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه حمل بر وجوب بشود چه حمل بر استحباب بشود، این ثابت نشده که جزو مختصات آن حضرت است، نظیر وجوب صلاهٴ اللیل یا نظیر تعدد زوجات که جزو خصائص نبی میباشد. به عنوان ولی مسلمین مأمور است به تصلیه و چون اسوه است حاکمان دین هم یا عاملین بر صدقه هم فقها هم که وارثان آن حضرتند مأمور به تصلیهاند همان طوری که مأمور به اخذند.
مطلب دیگر آن است که این ﴿صلّ علیهم﴾ یعنی چه؟ آن طوری که بعد از جریان اخذ زکات از خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که آل أبیعوفٰی صدقاتشان را به حضرت تقدیم کردند حضرت فرمود اللّهم صلّ علی آل أبیعوفٰی. برخیها میگویند که این صلوات بر خصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رواست بر غیر پیغمبر نیست مگر بالتبع. چون این شعار پیغمبر است. یعنی اگر ما خواستیم بر غیر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صلوات بفرستیم اگر گفتیم اللّهم صلّ علی الرسول و آله و صحبه میتوانیم. اما مستقیماً بر غیر پیغمبر بخواهیم صلوات بفرستیم این نمیشود چون این شعاری است مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و برای دیگران نیست.
جواب سؤال: بله، آن در جریان مصیبتدیدهها به آن معنا عیب ندارد اما بگوییم اللّهم صلّ خود خدای سبحان صلوات فرستاده است در آنجا ﴿الّذین إذا أصابتهم مصیبهٴ قالوا إنّا لله و إنّا إلیه راجعون أولئک علیهم صلوات من ربهم﴾ اما ما مأمور باشیم که صلّ علیهم بگوییم این دلیل میخواهد. چه اینکه در جریان مؤمنین دیگر هم آن را قبول دارند در سورهٴ مبارکهٴ احزاب دو تا صلوات است دیگر . یک صلوات را ذات اقدس الهی و همچنین فرشتگان با تفاوت و تفکیک جمله بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهدا میکنند که ﴿إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً﴾ بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در بخش دیگر همان سورهٴ احزاب دارد که ﴿هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إلی النور﴾ خداوند بر شما که مؤمن هستید صلوات میفرستد فرشتگان هم بر شما که مؤمن هستید صلوات میفرستند، تا شما را از ظلمت به نور خارج کنند. این صلوات هست که خدا صلوات میفرستد فرشتگان صلوات میفرستند تا آدم را نورانی بکنند. حالا یک تفاوتی هم هست در سورهٴ مبارکهٴ احزاب بین این دو تا صلوات که بحث خاص خودش را دارد. اما هیچ کدام از این دو آیهای که یاد شده است یعنی چه آیهٴ ﴿أولئک علیهم صلوات﴾ که دربارهٴ مصیبزده است چه آیهٴ سورهٴ احزاب که فرمود ﴿هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته﴾، برای ما ترخیص نیست که مثلاً ما بگوییم اللهم صل علی زید، اللهم صل علی عمرو، این را ترخیص نمیکند. لذا خیلی از آن فقها مخصوصاً اهل سنت میگویند اگر کسی وجوه شرعیهاش را داد انسان بگوید آجرک الله، بارک الله، اعطاک الله، ضاعف الله لک و مانند آن. این گونه از ادعیه را تجویز کردند، اما بگویند اللهم صلّ علی زید که این وجوه شرعیهاش را پرداخت گفتند نمیشود. مرحوم محقق اردبیلی (رضوان الله علیه) در نقد سخنان زمخشری میگوید به اینکه اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسوهٴ ماست که هست، اگر خود آن حضرت در هنگام دریافت وجوه از آل ابیعوفی گفت اللّهم صلّ علی آل ابیعوفی و اگر در ظاهر قرآن هم این است که ﴿و صلّ علیهم﴾ چرا ما کسانی که وجوه شرعیهشان را دادند تصلیه روا نداریم؟! و اما اینکه شما گفتند این شعار مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای غیر پیغمبر نیست مشکلش این است که شما نداشتید وگرنه برای غیر پیغمبر یعنی اهل بیت ﴿علیهم الصلاهٴ و علیهم السلام﴾ هم بود. شما آمدید جلویش را گرفتید. چه کسی آمده گفته این شعار مخصوص پیغمبر است؟! آیهٴ قرآنی داریم مخصوص پیغمبر است؟! نهی خود پیغمبر﴿ص﴾ آمده؟! یا نه شما جلویش را گرفتید در خانهٴ اهل بیت را بستید! اگر نهی شما نبود ما هم صریحاً میتوانستیم بگوییم اللهم صلّ علی على و علی فاطمهٴ و علی الحسن و علی الحسین و ائمه ﴿علیهم السلام﴾ میتوانستیم بگوییم. چه اینکه الآن هم میگوییم. بنابراین این اختصاص به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر به دلیل قرآنی باشد یا به گفتهٴ خود آنها باشد یا گفتهٴ خود اهل بیت﴿علیهم السلام﴾ نعم القبول اما وقتی که با جلوگیری شماها پیدا شد خب این شما در حقیقت به حرف خودتان دارید تمسک میکنید به آن سنت سیئهٴ خودتان استدلال کردید، این چه دلیلی است. خب بنابراین این تصلیه هست که مرحوم بحرالعلوم (رضوان الله علیه) علی ما ببالی در آن رجالشان فوائد رجالیهشان وقتی سخنان مرحوم محقق طوسی را که نقل میکنند مرحوم محقق طوسی یک مطلبی را در درس از مرحوم سید مرتضی (رضوان الله علیه) نقل کرده گفته قال سیدالمرتضی صلوات الله علیه، بعد شاگردان درس محقق طوسی که تعجب کردند مرحوم محقق طوسی برای رفع اعجاب حضار محفل فرمود فکیف لایصلی علی المرتضی، او کسی است که مورد رضای خداست چرا ما بر او صلوات نفرستیم. این کریمهٴ سورهٴ مبارکهٴ احزاب دلیل خوبی است، وقتی خدا بر مؤمن صلوات میفرستد، ملائکهٴ خدا بر مؤمن صلوات میفرستند خب چرا ما صلوات نفرستیم. منتها حالا گاهی حریم میگیریم، سلام الله را بر هر کسی نمیگوییم حرف دیگری است. وگرنه ذات اقدس الهی در قرآن بر مؤمنین سلام هم فرستاده. اگر دربارهٴ نوح فرمود (سلام علی نوح فی العالمین﴾ یا دربارهٴ موسی و هارون (سلام الله علیهما﴾ فرمود (سلام علی موسی و هارون﴾، در بخشهای دیگر فرمود ﴿و کذلک نجزی المحسنین إنّه من عبادنا المؤمنین﴾ یعنی این گونه از تصلیهها مال مردان با ایمان است و آنها را هم به این جزا ما مجزی میکنیم. خب پس آن سخنان جناب زمخشری تام نیست و نقد مرحوم اردبیلی (رضوان الله علیه) وارد است.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم فرمود دل تنها به دارالقرار که برسد آرام است. چون مستحضرید دل در اختیار افراد عادی نیست. کم کسی است که بتواند مالک قلب خودش باشد، به دلیل همین دشواری حضور قلب در صلات، کنترل خاطرات هم کار آسانی نیست. خب این دل تا به دارالقرار نرسد نمیآرمد . این همان است که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ در سورهٴ مبارکهٴ رعد این را بیان فرمود. خب دعای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چقدر اثر دارد که به منزلهٴ ذکرالله است در حقیقت مصداقی از ذکر خداست. فرمود ﴿إنّ صلواتک سکن لهم﴾ اینها مؤمنینی هستند که به تصلیهٴ تو دلهای اینها آرام میشود. خب پس اگر از یک طرف فرمود ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ از یک طرف هم اینجا میفرماید ألاٰ بتصلیتک تطمئن القلوب ، تسکن القلوب، برای آن است که تصلیهٴ تو به نوبهٴ خود ذکر خداست. همان نام خدا و یاد خدا از زبان مطهر تو درمیآید. نشانهاش این است که تو بگیر من میگویم خدا گرفته است، خذ، تو بگیر من میگویم ﴿ألم یعلم أنّ الله ... یأخذ الصدقات﴾ این است. تو بگیر من میگویم مگر اینها نمیدانند که خدا میگیرد. خب در سورهٴ مبارکهٴ انفال جریان ﴿و ما رمیتَ إذ رمیت﴾ که توجیه شد، اینجا هم بازگشتش این است که و ما أخذت إذ أخذت ولکن الله أخذ. اگر ﴿الّذین یبایعونک إنّما یبایعون الله﴾ است، اگر ﴿ید الله فوق أیدیهم﴾ است، اگر در اثر قرب نوافل در مقام فعل نه در مقام ذات یا صفت ذات، اگر در قرب نوافل در مقام فعل ذات اقدس الهی میفرماید «کنت لسانه الّذی ینطق به» یا «بصره الّذی یبصر بها» یا «یده الذی یبطش بها»، یعنی من در مقام فعل مجاری ادراکی و تحریکی او را تأمین میکنم، اینجا هم در مقام فعل اخذ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اخذ الله است. لذا فرمود خذ، در آیهٴ بعد فرمود به اینکه ﴿ألم یعلموا أنّ الله هو یقبل التوبهٴ عن عباده و یأخذ الصدقات﴾، او قبول میکند. آنگاه روایات دیگری هم دارد که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده برسد، به دست ذات اقدس الهی میرسد. اگر خدای سبحان ﴿واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه﴾ اینجا هم به طریق اولی یحول بین المعطی و الاٰخذ. اگر خدا بین ما و خود ما فاصله است، بین ما و گیرنده یقیناً فاصله است. اگر ﴿إن الله یحول بین المرء و قلبه﴾ خب یحول بین المعطی و الاٰخذ، لذا در نصوص آمده است که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده برسد به دست خدا میرسد. و ائمه ﴿علیهم السلام﴾ دستشان را میبوئیدند، میبوسیدند، بالای سر میگذاشتند، خب درک میکردند که این دست با جای پربرکتی تماس گرفته است. لذا اگر فرمود ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم﴾ این سکینت را، این طمئنینهٴ دل را دعای تو بار میآورد. یک وقتی است یک تشکری است عاطفی وقتی انسان احسانی نسبت به او شده است مأمور است، وظیفه است، دستور هم همین است، روایتهای اخلاقی هم همین است، که شما شکرگزاری کنید. این مضمون حدیث است و کم هم نیست به این مضمون که اگر کسی شکر بندگان خدا را به عمل نیاورد شکر خدا را به عمل نیاورده. عین این روایت شاید نباشد من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق ولی به این مضمون کاملاً هست با یک تفاوت مختصری البته. خب این یک گرایش عاطفی است اما این آیه میخواهد بفرماید که یک گرایش عاطفی پیدا میکنند یا نه واقعاً قلب اینها میآرمد ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم﴾ سکینت ایجاد میکند. همان خدایی که ﴿أنزل السّکینهٴ فی قلوب المؤمنین﴾ همان خدا با دعای تو سکینت در دلهای اینها ایجاد میکنند. اینها مطمئنند، برای اینکه خدای سبحان فرمود شما این حق را بده من چند برابر به تو میدهم. خب چه کسی است که اهل ایمان باشد و باور نکند. آن روایتی که قبلاً به عرضتان رسید که مرحوم کلینی در روضهٴ کافی دارد همین است که وجود مبارک امام (سلام الله علیه) فرمود به یکی از اصحاب که اگر من به شما بگویم شما کارتان را انجام بدهید من عهدهدار رزق شما هستم، آیا مطمئن میشوی یا نه؟ عرض کرد آری مطمئن میشوم. فرمود خب همین وعده را خدا به شما داد ما هم که هر چه داریم بندهٴ خداییم از خدا داریم، چرا با این وعدهٴ الهی قلب شما آرام نمیشود. فرمود شما کاری که از شما بر میآید کوتاهی نکن، روزیت با من ﴿ما من دابهٴ إلاّ علی الله رزقها﴾ خدا هم که ﴿لایخلف المیعاد﴾ اگر کسی به فکر تجمل نباشد، اگر کسی به فکر امر و اسراف نباشد، اگر کسی کار خودش را انجام بدهد تنبل و بیکار نباشد، ممکن نیست وعدهٴ الهی عمل نشود. پس ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
بعد از جریان تبوک و تخلف عدهای از مسلمانها، عدهای خود را به ستونهای مسجد بستند
هر طهارتی در اسلام زمینه برای تزکیه است
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104)﴾
بعد از جریان تبوک و تخلف عدهای از مسلمانهای صدر اسلام، وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه برگشتند وارد مسجد شدند و قبل از هر کاری هم شروع به نماز تحیت کردند که دأب آن حضرت همین بود بعد دیدند عدهای به این ستونهای مسجد بستهاند و خود را در مسجد محصور کردند و این را نشانهٴ توبه دانستند به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض شد که شما دستور بدهید اینها آزاد بشوند، فرمود: تابع حکم خدایم ببینم در این زمینه چه آیهای نازل میشود آیهٴ توبه که نازل شد به اینها اعلام فرمود اینها خود را از مسجد آزاد دیدند و توبهٴ خود را قبول شده تلقّی کردند بعد به حضور مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند عرض کردند ما برای حفظ اموالمان از رفتن به تبوک محروم شدیم و این اموال که مزاحم ماست در اختیار شما قرار میدهیم. این را به عنوان صدقات بپذیرید. وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقل فرمودند قبول این صدقات به دستور الهی است اگر آیهای نازل بشود میپذیرم آنگاه آیهٴ ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم﴾ نازل شده است بر فرض تمامیت چنین شأن نزولی هرگز مخصص اطلاق یا عموم آیه نیست بلکه این آیه نشانهٴ وجوب زکات و مانند آن هم خواهد بود.
مطلب دوم آن است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مامور شد به اخذ چه اینکه آنها مأمور به ایتا هستند ﴿و آتوا الزّکاهٴ﴾ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مأمور به اخذ است. تعبیر ﴿صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾ برای آن است که در حقیقت روشن بشود این امر، امر طبیبانه است همانطوری که خدا در قرآن فرمود: ﴿و ننزّل من القرٰان ما هو شفاءٌ و رحمهٴ﴾ این حکم هم، حکم طبیبانه است وصف کردن صدقه به اینکه این مطهر هست، زمینهٴ پذیرش و شرح صدر را فراهم میکند یعنی مکلّفین به تأدیهٴ زکات با یک شرح صدری این امر را امتثال میکنند چون میدانند این در حقیقت به منزلهٴ تطهیر آنهاست و قبلاً آلودهاند و با این کار طاهر میشوند. قبلاً صلاحیت نمو را ندارند و با این کار صلاحیت نمو را پیدا میکنند لذا این کلمهٴ ﴿صدقهٴ تطهّرهم﴾ که وصف صدقه قرار میگیرد چنین خاصیتی را دارد از این جهت به جزم قرائت نشده است که جواب امر باشد ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که تطهّرهم بلکه این صدقه مطهّر اینهاست. این دو احتمال که ضمیر تطهر هی باشد به صدقه برگردد یا أنت باشد که منظور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست در هر دو فرض گفتهاند این صفت صدقه است. راهی را که مرحوم شیخ طوسی رفتهاند آن راه، را زمخشری در کشاف که قبل است و امینالإسلام در مجمع که بعد است هم طی میکنند میگویند ما این صدقهٴ تطهّرهم را صفت برای صدقه بدانیم چه ضمیرش هی باشد چه ضمیرش انت، در هر دو حال مناسب است که بگوییم ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که آن صدقه این وصف را دارد که آنها را طاهر بکند یا صدقه این صفت را دارد که تو به وسیلهٴ این صدقه آنها را تطهیر میکنی که اگر ضمیر تطهّر ضمیر أنت باشد و خطاب باشد این فعل نه غیبت و نه ضمیر غائب مؤنث، باز هم میتواند وصف باشد برای صدقه دیگر نیازی به حال نیست تا آن شبهه مطرح بشود که حال بعد از معرفه است نه بعد از نکره.
خب مطلب سوم آن است که این تعلیم کتاب و حکمت با تزکیه همراه است تزکیه هم بدون تطهیر حاصل نمیشود. چون اول باید تطهیر و لکهگیری بشود بعد نمو و فربهی پدید بیاید چه اینکه تطهیر مقدمهٴ تزکیه هم هست بنابراین اگر به عنوان هدف رسالت آمده است که ﴿بعث فی الأُمیین رسولاً یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ﴾ یا وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد که ﴿وابعث فیهم رسولاً یتلوا علیهم آیاتک و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمهٴ﴾ یا یعلّمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکّیهم هر جا که تزکیه مطرح شده است تطهیر را هم به همراه خود دارد برای اینکه تزکیه بعد از تطهیر است. چه اینکه هرجا که تطهیر مطرح است از آن جهت که مقدمه تزکیه هست ما را به تزکیه هدایت میکند.
مطلب دیگر آن است که این یزکّیهمای که به عنوان یکی از رسمیترین اهداف بعثت آمده است این در موارد گوناگون مشروح شده باز شده در مسائل مالی مثل این آیه فرمود: ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که ﴿تطهّرهم و تزکّیهم بها﴾. در مسائل اجتماعی همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ نور هست که شما اگر وقتی به سراغ کسی رفتید ملاقات قبلی نگرفتید فرصت ملاقات نگرفتید بدون ملاقات قبلی رفتید، صاحبخانه گفت من الآن فرصت ملاقات ندارم برای نوبت دیگر شما بدتان نیاید ﴿و إذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم﴾ و این منیت را بگذارید کنار خب شما بالاخره باید وقت قبلی میگرفتید آن شخص که ننشسته ببیند شما کی میروید آن هم یک کارهای شخصی دارد، کارهای اجتماعی دارد، کارهای علمی دارد، همینجور رفتی منتظری که بپذیرد این چه توقعی است. برای کم کردن روح خودخواهی و غرور این یک عامل خوبی است. در بحثهای دیگر هم فرمود به این که این کار شما را تزکیه میکند در مسألهٴ نماز هم همینطور است در جریان نماز که مقدمهٴ آن طهارتهای سه گانه است یعنی وضو و غسل و تیمم بدل از غسل و وضو یعنی این طهارتهای مائیه و ترابیه آن جا هم آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ مائده بحثش گذشت که ﴿إذا قمتم إلی الصّلاهٴ فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق﴾ در پایان دارد که خداوند این طهارتهای سه گانه را بر شما نازل کرده است ﴿یرید الله لیطهّرکم﴾ و منظور این نیست که شما را فقط نظیف بکند، بدنتان را طاهر بکند چون این ممکن است دربارهٴ غسل درست باشد اما دربارهٴ وضو که فقط یک مقداری از بدن شسته میشود و قسمتی از بدن شسته نمیشود اثبات طهارت برای وضو کار آسانی نیست مخصوصاً طهارت ترابیه، چه تیمم بدل از غسل و چه تیمم بدل از وضو آن هم مشمول همین آیه است . فرمود اگر چنانچه شما ﴿إذ جاء أحدکم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتیمّموا﴾ خب این تیمم را شما را پاک میکند این جریان ﴿یرید الله لیطهرکم﴾ بعد از طهارتهای سه گانهٴ مائیه و ترابیه است. معلوم میشود که منظور آن طهارت ظاهری و شستن آن نظافت ظاهری نیست وگرنه با خاک آن هم مختصری خاک انسان به صورت و دست بمالد که طهارت مصطلح پدید نمیآید. آن است که کسی واقعاً در پیشگاه امر خدا خاضع و خاشع باشد و صورتش را به خاک بمالد خاک را به صورتش بمالد، خاک را به دستش بمالد، خاکسار بشود زمینهٴ طهارت را فراهم میکند طهارت از غرور و خودخواهی و منیت که بدترین قذارت است. و چون هر طهارتی در اسلام زمینه برای تزکیه است، شما به وسیلهٴ طهارتهای ترابیه و مائیه آن طهارت را که مقدمهٴ تزکیه است فراهم میکنید، بعد وارد نماز میشوید که به وسیلهٴ نماز تزکیه خواهید شد. پس اگر ﴿أقیموا الصّلاهٴ﴾ است و ﴿آتوا الزّکوهٴ﴾ هر دو برای تطهیر و تزکیه است. موارد دیگر هم همینطور است. پس اگر فرمود ﴿یعلّمهم الکتاب و الحکمهٴ و یزکّیهم﴾ این را در موارد گوناگون باز فرمود که نماز برای تطهیر و تزکیه است، زکات برای تطهیر و تزکیه است، رعایت آداب اجتماعی برای تطهیر و تزکیه است و مانند آن. و اگر این طهارت روح حاصل بشود ما مشکلی در جامعه نداریم. هر جا هر مشکلی پدید میآید برای این است که هر کسی میخواهد خودش را مطرح کند. و این کار را با یک پسوند و یا پیشوندی که من کردم، من گفتم، من آوردم، همهٴ این بازیهای کودکانه. و اگر این بازی کودکانه بر طرف بشود جامعه هیچ مشکلی ندارد. مشکل جامعه همان طوری که قبلاً عرض کردم در آن معارف عمیق برهان صدّیقین و اینها نیست، آن مشکل اوحدی مردم است. وگرنه مشکل جامعه همین الفبای دین است. شما الآن وقتی به دستگاه قضایی مراجعه بکنید به دادگستری مراجعه بکنید میبینید پر از جمعیت است این سالن و دالان ورودی پر از جمعیت است و محتوای این پروندهها همان الفبای دین است نه آن معارف عمیق دین. آنها که نمیخواهند آن مشکلات توحید را حل بکنند که. تمام این شکایتها مال این است که یک کسی گران فروخته، یک کسی دروغ گفته، یکی تهمت زده، یکی مالالاجاره را نداده، یکی کالای بد فروخته، یکی سر و ته جنسش یکسان نبوده، اینها یک چیزهایی است که به عنوان الفبای دین است دیگر. یعنی هر کسی یک سواد ابتدایی داشته باشد همهٴ اینها را در رسالههای عملیه خوانده و در مراکز مذهبی هم شنیده. ما مشکل علمی نداریم، تمام مشکلات ما مشکل اخلاقی است یعنی انگیزه است که این مسئلهٴ یطهرهم و یزکیهم باید اصلاح بکند. آنگاه جامعه میشود راحت. بخش عظیمی از بودجههای مملکت صرف همین بداخلاقیهای ماست. این موعظههای مسجدها اگر واقعاً هنرمندانه کار بکنند وظیفهشان را انجام بدهند بسیاری از مشکلات حل میشود. یعنی ما باید عالمی داشته باشیم که حرفش در مردم اثر بکند. ما او را کم داریم. سخنرانیهای حرفهای زیاد است الی ما شاء الله. اما کسی که حرفش بتواند مردم را اصلاح بکند. یعنی مردم بدانند که این یک شعله است بیخود با آتش بازی نکنند. ما این را کم داریم. چه در نویسندهها، چه در گویندهها، چه در رسانهها، این کم است. خب شما وقتی همهٴ بخشهای قرآن را باز میکنید میبینید از نماز و روزه شروع کرده تا خمس و زکات همهاش تطهیر، تزکیه، تطهیر، تزکیه. بعد مبادا کسی خیال بکند که منظور نظافت است، نظافت چیز بسیار خوبی است اما عمده آن تطهیر روح است یعنی قذارتهای اخلاقی است. لذا طهارت ترابیه هم در کنار طهارت مائیه فرمود ما اگر گفتیم تیمم منظور این است که شما را پاک بکنیم همین. این چنین نیست که این طهارت فقط مربوط به طهارت مائیه باشد. فرمود اگر ﴿لم تجدوا ماءً فتیمموا یرید الله لیطهّرکم﴾خب لذا فرمود به اینکه ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم و تزکّیهم بها﴾.
مطلب دیگر آن است که گاهی به تطهیر بسنده میشود برای اینکه مقدمهٴ تزکیه است، گاهی به تزکیه بسنده میشود برای اینکه ذیالمقدمهٴ تطهیر است. مسائل مالی این مشکل را دارد که بسیاری از مردم گرفتار مالند و به تعبیر بعضی از مفسران مال را هم مال گفتهاند بأنّه تمیل إلیه النّفس از این جهت به آن مال گفتهاند. و بسیاری از مشکلات هم در اثر مالدوستی است برای اینکه خدای سبحان این سرمایه را داده ولی ما باید این را تعدیل بکنیم نه تعطیل بکنیم، زهد بیجا بورزیم، و دست از کار و زندگی بکشیم، نه این را رها بکنیم. فرمود این شوق و این علاقه و مالدوستی این اصلاً در دل شما نهادینه شده است ﴿و أحضرت الأنفس الشّح﴾ این در درون دلتان است. بعد هم ﴿و من یوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون﴾. این حیّ علی الفلاحها یعنی از این شح بهراسید. اگر کسی بخل نداشته باشد، مال حلال را دوست داشته باشد نه مال حرام را، این مشکلی پیش نمیآید. خب لذا در بعضی از موارد تطهیر به تنهایی ذکر شده، در بعضی از موارد تزکیه به تنهایی ذکر شده، در مسئلهٴ مال که اهمیت به سزایی دارد تطهیر و تزکیه با هم ذکر شده ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهرهم و تزکیهم بها﴾ که به هر تقدیر چه ضمیر تطهّر هی باشد چه ضمیر تطهر أنت، این جمله در محل نصب است تا صفت باشد برای صدقه به قرینهٴ اینکه ﴿و تزکیهم بها﴾ چون این صفت را دارد تو به وسیلهٴ این اینها را تزکیه میکنی. خب
جواب سؤال: آن وقت این تفکیک این سیاق است و تفکیک این سیاق هم با آن فصاحت و سلاست قرآن کریم سازگار نیست.
جواب سؤال: بله، ممکن است این ﴿بها﴾ به عنوان تنازع متعلق باشد هم به تطهّر، هم به تزکّی، آن وقت ما دو تا جمله داشته باشیم؛ یکی تطهر که مال غیاب باشد، یکی تزکی مال حضور باشد، این ناهماهنگی با دأب قرآن مثلاً سازگار نیست.
جواب سؤال: نه، آنجا که تطهرهم که مال خودش است. یعنی خود چیز تطهرهم. اگر چنانچه ضمیر ما رفع بخوانیم و أنت فاعلش باشد آن وقت این بها مال هر دو است علی التنازع آنجایی که هی باشد که دیگر نیازی ندارد که.
جواب سؤال: نه، آنکه بها آن نیست. چون دربارهٴ تزکیهم که غالباً گفتند یعنی همه گفتند که أنت است. دربارهٴ تطهرهم این دو تا احتمال است. دربارهٴ تطهرهم دو احتمال است یکی اینکه ضمیر هی فاعل باشد، یکی اینکه ضمیر أنت. ولی چه زمخشری چه مرحوم امین الإسلام چه بزرگان دیگر آنها هم پذیرفتند که حتی اگر تطهرهم ضمیر أنت فاعلش باشد باز جمله میتواند در محل نصب باشد تا صفت برای صدقه باشد. البته اگر تطهرهم ضمیر هی فاعلش باشد دیگر بها به او برنمیگردد. بها مخصوص تزکیهم میشود. منتها تناسب رعایت نمیشود.
جواب سؤال: برای اینکه تناسب رعایت بشود هم جملهٴ تطهرهم هم تزکیهم هر دو در محل نصب تا صفت باشد برای صدقه، آن وقت ضمیر هر دو هم أنت باشد، که تناسب رعایت بشود.
خب ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ که این صفت دارد این صدقه هم مطهر است هم مزکی است. یا نه این صفت را دارد که تو به وسیلهٴ این صدقه آنها را تطهیر میکنی و تزکیه میکنی.
جواب سؤال: تطهیر همان تطهر در بحث دیروز اشاره شد آن لکهگیریست و مقدمهٴ تزکیه است، و تزکیه فربهی و نمو است دیگر. اگر بخواهند یک چیزی را به صبغهٴ الهی که ﴿و من أحسن من الله صبغهٴ﴾ رنگ کنند اول باید تطهیر کنند، لکهگیری کنند، غبارروبی کنند، غبارزدایی کنند، بعد تزکیه کنند. خب
جواب سؤال: آنجا ارادهٴ تکوینی است دیگر. خب
جواب سؤال: تزکیه اصطلاحاً بعد از تطهیر است. تطهیر مقدمهٴ تزکیه است. لذا گاهی به مقدمه اکتفا میشود زمینه برای ذیالمقدمه است. گاهی به ذیالمقدمه بسنده میشود برای اینکه مسبوق به مقدمه است. در خصوص مسئلهٴ مال چون مهم بود به هر دو عنایت فرمود.
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ خذ که دلالت بر وجوب دارد یا برخی حمل بر استحباب کردند، این جزو مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا جزء وظایف و اختیارات و یا تکالیف مسئول اسلام و حکومت اسلامی است. برخیها فکر میکردند که این جزء مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. ولی ما چون آن حضرت اسوه است ﴿و لکم فی رسول الله أسوهٴ حسنهٴ﴾ تا دلیل بر اختصاص پیدا نکردیم نظیر وجوب صلات اللیل و مانند آن، یا نظیر تعدد زوجات و آنچه که در این زمینه وارد شد، به اطلاق و عموم تمسک میشود. چون آن حضرت اسوه است و حضرت مأمور شد به اخذ پس حاکم اسلامی هم مأمور به اخذ است. چه اینکه صلوات هم این چنین است. دعا کردن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه حمل بر وجوب بشود چه حمل بر استحباب بشود، این ثابت نشده که جزو مختصات آن حضرت است، نظیر وجوب صلاهٴ اللیل یا نظیر تعدد زوجات که جزو خصائص نبی میباشد. به عنوان ولی مسلمین مأمور است به تصلیه و چون اسوه است حاکمان دین هم یا عاملین بر صدقه هم فقها هم که وارثان آن حضرتند مأمور به تصلیهاند همان طوری که مأمور به اخذند.
مطلب دیگر آن است که این ﴿صلّ علیهم﴾ یعنی چه؟ آن طوری که بعد از جریان اخذ زکات از خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که آل أبیعوفٰی صدقاتشان را به حضرت تقدیم کردند حضرت فرمود اللّهم صلّ علی آل أبیعوفٰی. برخیها میگویند که این صلوات بر خصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رواست بر غیر پیغمبر نیست مگر بالتبع. چون این شعار پیغمبر است. یعنی اگر ما خواستیم بر غیر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صلوات بفرستیم اگر گفتیم اللّهم صلّ علی الرسول و آله و صحبه میتوانیم. اما مستقیماً بر غیر پیغمبر بخواهیم صلوات بفرستیم این نمیشود چون این شعاری است مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و برای دیگران نیست.
جواب سؤال: بله، آن در جریان مصیبتدیدهها به آن معنا عیب ندارد اما بگوییم اللّهم صلّ خود خدای سبحان صلوات فرستاده است در آنجا ﴿الّذین إذا أصابتهم مصیبهٴ قالوا إنّا لله و إنّا إلیه راجعون أولئک علیهم صلوات من ربهم﴾ اما ما مأمور باشیم که صلّ علیهم بگوییم این دلیل میخواهد. چه اینکه در جریان مؤمنین دیگر هم آن را قبول دارند در سورهٴ مبارکهٴ احزاب دو تا صلوات است دیگر . یک صلوات را ذات اقدس الهی و همچنین فرشتگان با تفاوت و تفکیک جمله بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهدا میکنند که ﴿إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً﴾ بر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در بخش دیگر همان سورهٴ احزاب دارد که ﴿هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إلی النور﴾ خداوند بر شما که مؤمن هستید صلوات میفرستد فرشتگان هم بر شما که مؤمن هستید صلوات میفرستند، تا شما را از ظلمت به نور خارج کنند. این صلوات هست که خدا صلوات میفرستد فرشتگان صلوات میفرستند تا آدم را نورانی بکنند. حالا یک تفاوتی هم هست در سورهٴ مبارکهٴ احزاب بین این دو تا صلوات که بحث خاص خودش را دارد. اما هیچ کدام از این دو آیهای که یاد شده است یعنی چه آیهٴ ﴿أولئک علیهم صلوات﴾ که دربارهٴ مصیبزده است چه آیهٴ سورهٴ احزاب که فرمود ﴿هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته﴾، برای ما ترخیص نیست که مثلاً ما بگوییم اللهم صل علی زید، اللهم صل علی عمرو، این را ترخیص نمیکند. لذا خیلی از آن فقها مخصوصاً اهل سنت میگویند اگر کسی وجوه شرعیهاش را داد انسان بگوید آجرک الله، بارک الله، اعطاک الله، ضاعف الله لک و مانند آن. این گونه از ادعیه را تجویز کردند، اما بگویند اللهم صلّ علی زید که این وجوه شرعیهاش را پرداخت گفتند نمیشود. مرحوم محقق اردبیلی (رضوان الله علیه) در نقد سخنان زمخشری میگوید به اینکه اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسوهٴ ماست که هست، اگر خود آن حضرت در هنگام دریافت وجوه از آل ابیعوفی گفت اللّهم صلّ علی آل ابیعوفی و اگر در ظاهر قرآن هم این است که ﴿و صلّ علیهم﴾ چرا ما کسانی که وجوه شرعیهشان را دادند تصلیه روا نداریم؟! و اما اینکه شما گفتند این شعار مخصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است برای غیر پیغمبر نیست مشکلش این است که شما نداشتید وگرنه برای غیر پیغمبر یعنی اهل بیت ﴿علیهم الصلاهٴ و علیهم السلام﴾ هم بود. شما آمدید جلویش را گرفتید. چه کسی آمده گفته این شعار مخصوص پیغمبر است؟! آیهٴ قرآنی داریم مخصوص پیغمبر است؟! نهی خود پیغمبر﴿ص﴾ آمده؟! یا نه شما جلویش را گرفتید در خانهٴ اهل بیت را بستید! اگر نهی شما نبود ما هم صریحاً میتوانستیم بگوییم اللهم صلّ علی على و علی فاطمهٴ و علی الحسن و علی الحسین و ائمه ﴿علیهم السلام﴾ میتوانستیم بگوییم. چه اینکه الآن هم میگوییم. بنابراین این اختصاص به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر به دلیل قرآنی باشد یا به گفتهٴ خود آنها باشد یا گفتهٴ خود اهل بیت﴿علیهم السلام﴾ نعم القبول اما وقتی که با جلوگیری شماها پیدا شد خب این شما در حقیقت به حرف خودتان دارید تمسک میکنید به آن سنت سیئهٴ خودتان استدلال کردید، این چه دلیلی است. خب بنابراین این تصلیه هست که مرحوم بحرالعلوم (رضوان الله علیه) علی ما ببالی در آن رجالشان فوائد رجالیهشان وقتی سخنان مرحوم محقق طوسی را که نقل میکنند مرحوم محقق طوسی یک مطلبی را در درس از مرحوم سید مرتضی (رضوان الله علیه) نقل کرده گفته قال سیدالمرتضی صلوات الله علیه، بعد شاگردان درس محقق طوسی که تعجب کردند مرحوم محقق طوسی برای رفع اعجاب حضار محفل فرمود فکیف لایصلی علی المرتضی، او کسی است که مورد رضای خداست چرا ما بر او صلوات نفرستیم. این کریمهٴ سورهٴ مبارکهٴ احزاب دلیل خوبی است، وقتی خدا بر مؤمن صلوات میفرستد، ملائکهٴ خدا بر مؤمن صلوات میفرستند خب چرا ما صلوات نفرستیم. منتها حالا گاهی حریم میگیریم، سلام الله را بر هر کسی نمیگوییم حرف دیگری است. وگرنه ذات اقدس الهی در قرآن بر مؤمنین سلام هم فرستاده. اگر دربارهٴ نوح فرمود (سلام علی نوح فی العالمین﴾ یا دربارهٴ موسی و هارون (سلام الله علیهما﴾ فرمود (سلام علی موسی و هارون﴾، در بخشهای دیگر فرمود ﴿و کذلک نجزی المحسنین إنّه من عبادنا المؤمنین﴾ یعنی این گونه از تصلیهها مال مردان با ایمان است و آنها را هم به این جزا ما مجزی میکنیم. خب پس آن سخنان جناب زمخشری تام نیست و نقد مرحوم اردبیلی (رضوان الله علیه) وارد است.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم فرمود دل تنها به دارالقرار که برسد آرام است. چون مستحضرید دل در اختیار افراد عادی نیست. کم کسی است که بتواند مالک قلب خودش باشد، به دلیل همین دشواری حضور قلب در صلات، کنترل خاطرات هم کار آسانی نیست. خب این دل تا به دارالقرار نرسد نمیآرمد . این همان است که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ در سورهٴ مبارکهٴ رعد این را بیان فرمود. خب دعای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چقدر اثر دارد که به منزلهٴ ذکرالله است در حقیقت مصداقی از ذکر خداست. فرمود ﴿إنّ صلواتک سکن لهم﴾ اینها مؤمنینی هستند که به تصلیهٴ تو دلهای اینها آرام میشود. خب پس اگر از یک طرف فرمود ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ از یک طرف هم اینجا میفرماید ألاٰ بتصلیتک تطمئن القلوب ، تسکن القلوب، برای آن است که تصلیهٴ تو به نوبهٴ خود ذکر خداست. همان نام خدا و یاد خدا از زبان مطهر تو درمیآید. نشانهاش این است که تو بگیر من میگویم خدا گرفته است، خذ، تو بگیر من میگویم ﴿ألم یعلم أنّ الله ... یأخذ الصدقات﴾ این است. تو بگیر من میگویم مگر اینها نمیدانند که خدا میگیرد. خب در سورهٴ مبارکهٴ انفال جریان ﴿و ما رمیتَ إذ رمیت﴾ که توجیه شد، اینجا هم بازگشتش این است که و ما أخذت إذ أخذت ولکن الله أخذ. اگر ﴿الّذین یبایعونک إنّما یبایعون الله﴾ است، اگر ﴿ید الله فوق أیدیهم﴾ است، اگر در اثر قرب نوافل در مقام فعل نه در مقام ذات یا صفت ذات، اگر در قرب نوافل در مقام فعل ذات اقدس الهی میفرماید «کنت لسانه الّذی ینطق به» یا «بصره الّذی یبصر بها» یا «یده الذی یبطش بها»، یعنی من در مقام فعل مجاری ادراکی و تحریکی او را تأمین میکنم، اینجا هم در مقام فعل اخذ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اخذ الله است. لذا فرمود خذ، در آیهٴ بعد فرمود به اینکه ﴿ألم یعلموا أنّ الله هو یقبل التوبهٴ عن عباده و یأخذ الصدقات﴾، او قبول میکند. آنگاه روایات دیگری هم دارد که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده برسد، به دست ذات اقدس الهی میرسد. اگر خدای سبحان ﴿واعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه﴾ اینجا هم به طریق اولی یحول بین المعطی و الاٰخذ. اگر خدا بین ما و خود ما فاصله است، بین ما و گیرنده یقیناً فاصله است. اگر ﴿إن الله یحول بین المرء و قلبه﴾ خب یحول بین المعطی و الاٰخذ، لذا در نصوص آمده است که صدقه قبل از اینکه به دست گیرنده برسد به دست خدا میرسد. و ائمه ﴿علیهم السلام﴾ دستشان را میبوئیدند، میبوسیدند، بالای سر میگذاشتند، خب درک میکردند که این دست با جای پربرکتی تماس گرفته است. لذا اگر فرمود ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم﴾ این سکینت را، این طمئنینهٴ دل را دعای تو بار میآورد. یک وقتی است یک تشکری است عاطفی وقتی انسان احسانی نسبت به او شده است مأمور است، وظیفه است، دستور هم همین است، روایتهای اخلاقی هم همین است، که شما شکرگزاری کنید. این مضمون حدیث است و کم هم نیست به این مضمون که اگر کسی شکر بندگان خدا را به عمل نیاورد شکر خدا را به عمل نیاورده. عین این روایت شاید نباشد من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق ولی به این مضمون کاملاً هست با یک تفاوت مختصری البته. خب این یک گرایش عاطفی است اما این آیه میخواهد بفرماید که یک گرایش عاطفی پیدا میکنند یا نه واقعاً قلب اینها میآرمد ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم﴾ سکینت ایجاد میکند. همان خدایی که ﴿أنزل السّکینهٴ فی قلوب المؤمنین﴾ همان خدا با دعای تو سکینت در دلهای اینها ایجاد میکنند. اینها مطمئنند، برای اینکه خدای سبحان فرمود شما این حق را بده من چند برابر به تو میدهم. خب چه کسی است که اهل ایمان باشد و باور نکند. آن روایتی که قبلاً به عرضتان رسید که مرحوم کلینی در روضهٴ کافی دارد همین است که وجود مبارک امام (سلام الله علیه) فرمود به یکی از اصحاب که اگر من به شما بگویم شما کارتان را انجام بدهید من عهدهدار رزق شما هستم، آیا مطمئن میشوی یا نه؟ عرض کرد آری مطمئن میشوم. فرمود خب همین وعده را خدا به شما داد ما هم که هر چه داریم بندهٴ خداییم از خدا داریم، چرا با این وعدهٴ الهی قلب شما آرام نمیشود. فرمود شما کاری که از شما بر میآید کوتاهی نکن، روزیت با من ﴿ما من دابهٴ إلاّ علی الله رزقها﴾ خدا هم که ﴿لایخلف المیعاد﴾ اگر کسی به فکر تجمل نباشد، اگر کسی به فکر امر و اسراف نباشد، اگر کسی کار خودش را انجام بدهد تنبل و بیکار نباشد، ممکن نیست وعدهٴ الهی عمل نشود. پس ﴿و صلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است