- 32
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 103 تا 105 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 103 تا 105 سوره توبه"
از امر خذ معلوم میشود که تأدیهٴ زکات صدقه واجب است
صدقه در بعضی از تعابیر دینی جامع بین زکات و خمس است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104) وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (105)﴾
از امر خذ معلوم میشود که تأدیهٴ زکات صدقه واجب است زیرا ممکن نیست که گرفتن واجب باشد ولی اعطا واجب نباشد. اگر بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اخذ واجب است، پس بر دیگران اعطا هم واجب خواهد بود. مطلب دوم این است که صدقه در بعضی از تعابیر دینی جامع بین زکات و خمس است. این طور نیست که مخصوص زکات باشد. مطلب سوم آن است که اگر کسی زکات را نداد طاهر نیست و مزکی نیست و با تأدیهٴ زکات تطهیر و تزکیه میشود دربارهٴ خمس هم مشابه این تعبیر آمده است. دربارهٴ خمس تعبیر این است که اگر کسی با عین مال غیر مخمس نکاح بکند و همان عین مال غیر مخمس را صداق و مهر زن خود قرار بدهد، آن نکاح سفاح است در حقیقت. آن بغی است نکاح مشروع نیست. این قدر تعبیر تند دربارهٴ اوست. و قهراً جریان ﴿و شارکهم فی الاولاد﴾ هم بر همین منطبق میشود بنابراین اگر دربارهٴ زکات تعبیر به وسخ شده است، دربارهٴ خمس هم یک همچنین تعبیرات تندی در روایات ما آمده است. منتها در داخلهٴ در تقسیم داخلی بین بعضی از اموال گفتند که سادات از این مال استفاده کنند حالا مشکلی سیاسی یا اجتماعی را به همراه داشت و از مال دیگر استفاده کنند. و گر نه این طور نیست که گوهر مال به عنوان زکات وسخ باشد طبق همان شواهدی که در بحثهای دیروز اشاره شد. مطلب دیگر آن است که آن چه را ذات اقدس الهی قبول میکند در حقیقت تصدق است نه صدقه. یعنی آن عمل را خدا قبول میکند و آن عمل را میگیرد. گرچه اخذ به صدقه اسناد داده شد که ﴿یأخذ الصدقات﴾ اما او تصدق را یعنی اعطا زکات را یعنی فعل مزکی را ذات اقدس الهی اخذ میکند، آن را میگیرد. و همان فعل است که به صورتهای گوناگون ظهور میکند. فرمود ﴿ألم یعلموا ان الله یقبل التوبهْْ عن عباده و یأخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحیم﴾ که این کریمه صبغهٴ ترغیب و تشویق دارد. بعد فرمود ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادهْْ فینبئکم بما کنتم تعملون﴾ دستور به عمل اگر در مقام تهدید باشد این ناظر به همان سیئات است. میگویند هر چه خواستید انجام دهید. به تبهکاران میگوید هر کاری که میخواهید بکنید ﴿اِعمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ی که قرآن کریم دارد یعنی هر گناهی که دلتان بخواهد بکنید. برای اینکه ذات اقدس الهی آن گناههای شما را میبیند و کیفر میدهد. آیهٴ 40 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین یلحدون فی آیاتنا لا یخفون علینا أفمن یلقیٰ فی النار خیر أم مَنْ یأتی ءٰامِناً یوم القیامهْْ اعملوا ما شئتم﴾ هر چه دلتان میخواهد بکنید. ﴿انه بما تعملون بصیر﴾ این اعملوا ماشئتم دربرابر دستور تقواست یعنی پرهیز کردن و پروا داشتن، مال کسی است که امید درمان او هست، طبیب اگر ببیند یک بیماری قابل درمان هست به او دستور پرهیز میدهد. و اگر ببیند این بیمار از علاج گذشته است میگوید آزادی هر غذایی که میل داری بخور یعنی رفتنی هستی حالا پرهیز دربارهٴ تو چون هیچ اثری ندارد دلیلی ندارد که ما بگوییم پرهیز کنی. این شخص باید بفهمد که وقتی رها شد یعنی راهی برای علاج او نیست وگرنه چطور میشود که یک بیمار را بگویند هر چه خواستی بخور هر غذایی خواستی بخور اینکه به بیمار گفتند شما دیگر پرهیز ندارید او باید بفهمد کار گذشته است اینها که ملحدانه زندگی کردهاند و در نار الهی باید القا بشوند به اینها میفرماید اعملوا ما شئئم هرچه دلتان خواست بکنید ولی بدانید انه بما تعملون بصیر خب پس اگر این اعملوا در سیاق تهدید باشد ناظر به همان سیئات و معاصی است و اگر چنانچه به طبع اولی باشد یعنی بدانید که هر کاری انجام بدهید چه اطاعت چه معصیت خدا میداند اختصاص به سیئه ندارد مقام ما که فرمود اعملوا و قل اعملوا این اختصاصی به سیئه ندارد، ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾
مطلب دیگر آن است که رؤیت غیر از علم است، چون علم گاهی از راه برهان حاصل میشود، گاهی از دلیل معتبر نقلی حاصل میشود، گاهی هم از راه شهود عرفانی و قلبی حاصل میشود همش علم است. اما رؤیت که شهود است این مخصوص و محدودتر از مطلق علم است فرمود خدا میبیند، پیغمبرش میبیند، مؤمنین هم میبینند . مطلب دیگر این است که اگر منظور رؤیت آثار عمل باشد بله هم مؤمنین میبینند هم منافقین میبینند هم خدا و پیامبر یعنی کاری را که انسان انجام داده است این کار بالاخره در فضای طبیعت خودش را نشان میدهد حالا برفرض یک چند صباحی انسان او را مخفی نگه بدارد یَستَخْفُون من الناس است و لا یَستَخفُون من الله بالاخره ظهور میکند دربارهٴ منافقین فرمود اینها سعی میکنند کارشان را در خفا انجام بدهند مردم اینها را نبینند غافل از اینکه اگر مردم ندیدند خب خدا میبیند دیگر یستخفون من الناس ولی ولا یستخفون من الله چون به خدا معتقد نیستند، اینها که نمیتوانند خودشان را مخفی نگه بدارند، چون ﴿هو معهم اذ یبُیِّتوُن ما لا یرضی من القول﴾ و مانند آن در بخشهای دیگر فرمود به اینکه این شبنشینیهایی که اینها دارند خدا با اینها هست این تبییت و بیتوته و تصمیمهای شبانه پشت درهای بسته که دارند خدا با اینها هست. ﴿اذ یُبَیِّتُون ما لا یرضی من القول﴾ اینها تبییت میکنند بیتوته میکنند پشت درهای بسته شبانه جلسه میگیرند خدا با اینها هست و میداند. پس این گروه ﴿یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله﴾ در حقیقت نمیتوانند از خدا مخفی کنند. آن کار، کارهای سری منافق یک وقتی ظهور میکند چه اینکه فرمود ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أَذقانهم﴾ سر ظهور کار این است که در نظام آفرینش هیچ موجودی تعطیل نیست معطل نیست اینکه میگویند خلاف بالاخره یک وقت روشن میشود سرش این است مثلا جریان دروغ یک وقتی بالاخره روشن میشود. یا فلان کار خلاف یک وقتی روشن میشود چرا روشن میشود چه دلیل عقلی هست برای اینکه یک وقتی روشن میشود دلیل عقلی البته دلیل نقلی و شواهد تاریخیش که فراوان است اما برهان عقلی مسئله این است اگر یک کاری در عالم واقع شد این یک امر موجودی است دیگر حالا یافت شد این مطلب اول. موجود در عالم هستی معطل نیست این یک روابط خاصی با علل خود دارد یک روابط مخصوصی با معالیل خود دارد، از یک سو به اسباب خود وابسطه هست از یک سو مسبباتی که به دنبال او میآیند با او رابطه دارد اگر یک شیئی که در خارج موجود شد این در حد کسی آن را مخفی کرد خفا یعنی به منزلهٴ عدم باشد که دیگر معدوم شده باشد خب بله معدوم اصلا اثر ندارد اما اگر یک کاری در جهان موجود شد، موجود در عالم هستی که معطل نیست، او به دلخواه عاملش که تعطیل نمیکند، اگر موجود است کما هو المفروض مؤثِّر است آثاری دارد، هیچ موجودی در جهان هستی معطل نیست کار خودش را انجام میدهد هم به عللش مرتبط است هم به آثار و معالیل خودش وابسته است آنگاه یک جا یکی از این آثار و معالیل ظهور میکند حالا خود آن عامل نفهمید دیگری میفهمد، لذا اخفا هیچ ممکن نیست کاری را آدم انجام بدهد و آن کار ظهور نکند این شدنی نیست. حالا ادلهٴ نقلی فراوان است که فرمود ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أَذقانهم﴾ این هم برهان عقلی این هم دلیل نقلی.
جواب سؤال: چون آخر اثر خاص مثلا در یک زمان مخصوصی در یک جای مخصوصی به یک شخصی، در محیط مخصوصی آن ظهور میکند دیگر این شیء که موجود هست این فرض کنید این کاغذ که موجود هست این در شرق و غرب عالم اثر نمیگذارد که این در محدودهٴ خودش اثر میگذارد آن اثر که ظهور کرد به دنبال آن اثر میروند مؤثر را پیدا میکنند.
جواب سوال: چون اگر یک چیزی در عالم موجود شد، در یک محیط خاصی موجود است نه نسبتش به جمیع اماکن علی السواء باشد در یک محیط مخصوصی با یک شرایط خاصی وجود دارد، و آثار خودش را دارد نه آثار چیز دیگر را. لذا اگر الف موجود شد، در یک گوشهٴ عالم موجود است در یک جای معین موجود است و در همان جا آثار خودش را ظاهر میکند. و از آثار پی به همان مؤثر هم میبرند و او را کشف میکنند . و اگر در روایات ما دارد که دروغ به جایی نمیرسد و دروغ به ثمر نمیرسد سرش این است برای اینکه فرض کنید این کاغذ موجود است نه کسی گزارش دروغ بدهد بگوید کاغذ نیست ولی این کاغذی که موجود است، موجود که در عالم هستی معطل نیست میشود یک چیزی موجود باشد و هیچ کاری از او صادر نشود؟ این شدنی نیست یک لوازمی دارد، یک ملزوماتی دارد یک ملازماتی دارد یک مقارناتی دارد که از او ظاهر میشود الا و لابدّ. اگر تعطیل در عالم هستی محال است و اگر هر شیء یک آثار و لوازم خاص خودش را دارد این بالاخره ظهور میکند وقتی ظهور کرد از ظهور به آثار پی به او میبرند و او را کشف میکنند . لذا در روایات ائمه علیهم السلام فرمودند دروغ به ثمر نمیرسد؛ اِنّ الکذب لا یفلح.
جواب سؤال: نه این محدودهای است چهار نفر ممکن است ندانند بالاخره خودش را نشان میدهد دیگر. یک چیزی ممکن است یک آتشی یک جا باشد این آتش که آتشش را روشن بکنند فعلا چیزی کنار او نیست تا او را بسوزاند ولی بالاخره آتش کار خودش را میکند همین که به یک چیز قابل احتراقی برخورد کرد او را میسوزاند ممکن است چند لحظهای قابل در کار نباشد ولی فاعل معطل نیست. خب عمل پس به آن معنی همه میبینند. یعنی آثار و نتایج عمل را هم الله میبیند هم رسول میبیند هم ائمه میبینند هم کافر میبیند هم منافق میبیند هم مؤمن. اختصاصی به مؤمن ندارد ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ این چنین نیست اگر کسی کاری را انجام داد فَیٰراهُ الکُل. یک سلسله عملی است که برای همه مشخص نیست برای یک گروه خاص مشخص است مثل اینکه مؤمنینی در فضای ایمانی در حوزهٴ ایمانی زندگی میکنند از حال یکدیگر باخبرند اینها مطلعند. کسانی که در این حوزههای ایمانی به سر نمیبرند اینها بیاطلاع هستند این میشود گفت که اینگونه از اعمال را مؤمنین میدانند غیر مؤمن نمیداند این هم یک جور.
اما خود رؤیت، دیدن، این ممکن است که یک چیزی را مؤمن ببیند و منافق نبیند. ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ اگر رؤیت منظور رؤیت قلب باشد یا رؤیت مستند به وحی باشد منافق چون به این استناد ایمان ندارد به این سند ایمان ندارد چه اینکه از شهود قلبی هم بهره ندارد ممکن است نبیند. آنرا خدا میبیند و پیغمبر و مؤمنین. مؤمنین هم گاهی از راه وجبی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده است میبینند گاهی اگر خودشان جزء اوحدی از مردان باایمان باشند و از طهارت روح باخبر باشند میبینند حالا یا در رؤیای صادقه نصیبشان میشود یا در مشاهدات دیگر نظیر آنچه را که حارثهْْ بن مالک گفت یا نظیر آنچه که در خطبهٴ تقوای وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه است که مردان الهی گویا بهشت و اهل بهشت را میبینند گویا جهنم و اهل جهنم را میبینند ﴿هم و النار کمن قد رأوها و هم و الجنه کمن قد رأوها﴾ آنجا منعم و منعمونند اینجا معذبونند و آنهایی که جزء اوحدی از اینها هستند از اینها بالاتر هستند دیگر کَأنَّ نیست خود أَنَّ است. خب اگر طبق آن خطبهای که حضرت در وصف متقیان به حمام فرمود که مردان الهی بهشت و اهلش را میبینند، جهنم و اهلش را میبینند، این در حقیقت جزء مؤمنونی هستند که اعمال دیگران را میبینند آنوقت مطابق با آن بخشی که در بحثهای دیروز اشاره شده است که ﴿کَلاّٰٰ اِنّ کتاب الابرار لفی علیین و ما ادراک ما علیون کتاب مرقومٌ یشهَدهُ المُقَرَّبون﴾ هماهنگ میشود. مردان مقرب از اعمال ابرار از نامهٴ اعمال و از کتاب اعمال ابرار باخبرند فضلاً از غیر ابرار هر کاری را که ابرار انجام بدهند، مقربون باخبرند اگر در قیامت غُرَفْ مَبْنِیَّه است و درجاتی است، کسی که در درجهٴ پایین هست قدرت رفتن درجهٴ بالا را ندارد. کسی که در درجهٴ بالا هست احیاناً اشراف دارد، سرکشی میکند به طبق پایین میآید این نظیر دنیا نیست که اگر یک واحد آپارتمانی باشد کسی در طبقهٴ پنج مستأجر باشد یا مالک باشد بتواند به طبقهٴ شش برود. این غُرَفْ مَبنِیَّه که در بهشت است اگر چنانچه کسی در طبقهٴ پنج جا گرفت دیگر جایش همانجاست. توان اینکه برود طبقهٴ شش این را ندارد. به همان دلیلی که در دنیا توان آن را که نماز شبش ترک نشود نداشت، نماز صبحش را میخواند نافلهٴ صبحش را میخواند اما اهل نافلهٴ شب نبود. یا در ایثارها یا در معارف دیگر یا در درجات توفیقی ایمانی به همان دلیلی که در دنیا درجهٴ ششم را کسب نکرد در آخرت هم آن غُرَفْ مبنیهای را که توزیع میشود به آن طبقهٴ شش را نخواهند داد همان طبقهٴ پنجم را خواهند داد.
جواب سؤال: برای اینکه آنجا کسی که در درجهٴ پنج است اشتهای درجهٴ شش را ندارد اصلا مثل اینکه گوش ما اشتهای دیدن را ندارد. هر کدام از اینها مرز خاص خودشان را دارند میکنند. آنجا دیگر ﴿لالغوٌ فیها و لا تأثیم﴾. در دنیا ﴿تلک أمانیّکم﴾ مطرح است بعد خدا میفرماید ﴿لیسَتْ بأمانیکم ولاٰ امانَّی اهل کتاب﴾ اما آنجا سخن از امانی و اُمنیه نیست، آنجا هر چه هست نقد است و عاقلانه است. کسی هوس چیز دیگر نمیکند. مثل اینکه قُوا و شئون نفسانی ما هیچ کدام هوس کارهای دیگر را نمیکنند. هرگز باصرهٴ ما هوس شنیدن نمیکند و غصه نمیخورد که چرا من نمیبینم. نه باصره، باصره است، کارش هم همین است. در قوای درونی هم همین طور است. هرگز قوهٴ خیال نگران ادراک معانی نیست که چرا من کار وهم را انجام نمیدهم. یا قوهٴ واهمه نگران قوهٴ خیال نیست که چرا من صور را درک نمیکنم. این قوای درونی هر کدام کار خوشان را انجام میدهند، نظیر فرشتهها. اگر فرشتهها ﴿و ما منا الا له مقام معلوم﴾ هیچ فرشتهای هوس کار فرشتهٴ دیگر را نمیکند و نگران نیست غصهٴ این را نمیخورد که من آن درجه را ندارم، مؤمنین هم در بهشت که ﴿لا لغو فیها و لا تأثیم﴾ همین طور است. هیچ کسی هوس کار دیگر را نمیکند به همین مقدار بسنده میکند. ولی قدرت اینکه به طبقهٴ بالاتر برود ندارد. اما آنها که طبقهٴ بالاتر هستند، اشراف این را دارند که سری به طبقهٴ پایینتر بزنند. خب
جواب سؤال: یعنی تو بالذات نمیدانی و ما تو را آگاه میکنیم ولی این در همان آیهٴ 101 بحث شد که این ناظر به آیهایست نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکه انفال است که فرمود ﴿و أَعِدُّوا لَهُم ما استطعتم من قوهْْ و مِنْ رِباطِ الخیلِ تُرهبوِنُ به عِدو اللهِ و عدَّوکم و آخرین مِنْ دُونِهِم﴾ که ﴿لا تعلمونهم الله یعلمکم﴾ که این ناظر به تودهٴ مسلمین است. میفرماید به اینکه شما سه تا دشمن دارید. آیهٴ 60 سورهٴ انفال این بود که ﴿و اعدوا لهم ما استطعتم من قوهْْ و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله﴾ یک، آنها که ملحدند، دشمن خدایند، دو ﴿و عدّوکم﴾ آنها که با شما درگیرند نظیر استکبار و صهیونیست و اینها. سه، یک سلسله دشمنان داخلی هستید یا دارید یا مجاور شماست که در شماست یا اطراف شماست که خدا اینها را میداند و شما اینها را نمیدانید، اینها در جامعهٴ دشمن که نیستند که ﴿و آخرینَ مِنْ دونهم﴾ که ﴿لا تعلمونَهم اللهُ یَعلمُهُمْ﴾ شما سه تا دشمن دارید بنابراین همیشه مسلح باشید. این چنین نیست که همهٴ این دشمنان شما یا مارکسیست باشند یا کسانی که رو در روی شما صف کشیدند. یک سلسله دشمنهای ناشناختهای در میان خود شما هستند، اطراف شما هم هستند، اینها را نمیشناسید. خب اینکه فرمود از دشمن سوم هم بیخبر نباشید و آماده باشید همین است. آن وقت اینها را شما نمیشناسید و خدا میداند. اینکه فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ مشابه همان است که در حقیقت خطاب به تودهٴ مردم است. وگرنه در همان جریان تبوک در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه آیهٴ 94 وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که تشریف بردند تبوک عدهای همراهی کردند، منافقین کارشکنی کردند نرفتند. حضرت خدای سبحان از تکتک اینها خبر داد فرمود اینها این کارهاند، فلان کس است، فلان کس است، فلان کس است، کارشان این است، برنامهشان این است، ریزکارشان این است، درشت کارشان این است، بعد هم که شما رفتید اینها میآیند عذرخواهی میکنند. دیگر عذر اینها را قبول نکنید. در آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه که قبلاً این آیه بحث شد فرمود ﴿یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لکم﴾ ما شما را تصدیق نمیکنیم. حرفهایتان را تصدیق نمیکنیم. چرا؟ برای اینکه ﴿قد نَبَّأنا اللهُ مِن أخبارکم﴾ تمام ریز جریان را خدا به ما گفته که شما که هستید، چه کردید. ﴿قَد نبأنا الله مِنْ اخبارکم﴾ حضرت که برگشت دیگر عذرخواهی اینها را قبول نکرد. خب وقتی کارهای جزئی را ذات اقدس الهی به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید، کارهایی مهمی که درصدد براندازیاند نمیگوید؟ آنجایی که فرمود ﴿و آخرینَ مِن دونِهِم﴾ که ﴿لا تعلمونهم الله یَعْلَمهُمْ﴾ به پیغمبر میگوید که فلان کس دشمن است، برنامهٴ شبانهاش این است، ریز و درشتش هم این است. خب لذا وجود مبارک پیغمبر مطمئن بود که پیروز میشود. در اینجا هم که فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ ناظر به تودهٴ مؤمنین است. و اگر هم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردد یعنی تو بالذات نمیدانی، آن که ذاتاً میداند ماییم ولی بالاخره به تو میگوییم دیگر. برای اینکه خودش در همان آیهٴ 94 فرمود ﴿قد نبأنا الله مِنْ أخبارِکم﴾ چطور باشد یک عده درصدد براندازی باشند ما شما را خبر نکنیم؟! اینکه نمیشود که. بعد هم به شما بگوییم دین را حفظ بکن. با دست خالی هم بگوییم دین را حفظ بکن. این که شدنی نیست که. پس ما به تو میگوییم. وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که خب چه عذرخواهی دارید که بکنید. ﴿قد نَبأنا اللهُ مِنْ أخبارکم﴾ من که در مسافرت بودم همهٴ این جریان ریز و درشت را خدا به من گفته دیگر. خب بنابراین اینها به تودهٴ مردم میفرماید شما آماده باشید. علم غیب مال شما نیست ولی بدانید یک سلسله دشمنهای ناشناخته هم دارید. اگر خدای ناکرده مسلح نباشید، آماده نباشید، آن دشمن شناخته به وسیلهٴ دشمن ناشناخته حمله میکند ﴿و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم﴾ خب در اینجا هم فرمود به اینکه خدای سبحان میبیند در آنجا سخن از مؤمنین نبود یعنی در آیهٴ 94 سخن از دیدن مؤمنین نبود فرمود: ﴿و سیری الله عملکم و رسولُه﴾ این معلوم میشود که گزارشهای غیبی است به دلیل اینکه در همان جملهٴ قبل دارد که ﴿قد نبأنا الله مِنْ اخبارکم﴾ البته وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی به مؤمنین بفرماید، مؤمنین خودشان بعدا میفهمند اما در اینجا که فرمود ﴿و سیری الله عملکم و رسوله﴾ یعنی از راه غیب وگرنه از راه علن و نقل و اینها باشد خب مؤمنین هم میفهمند لذا تفاوت آیهٴ 94 که قبلا بحث شد با آیهٴ 105 که فعلا محل بحث است این است که در این آیه المؤمنون اضافه شده آنجا المؤمنون اضافه نشده اینجا گاهی ممکن است که از راه اِخبار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد به برکت حضرت شهودی نصیب اینها بشود و مانند آن.
خب پس اگر جمعبندی نهایی قیامت باشد، یَستوی فیه المؤمنُ و الکافر همه اعمال را میبینند در قیامت هم به کافر اعمالش را ﴿کذلک یریهِم اللهُ اعمالَهم حَسنٰات﴾ بعد هم در سورهٴ ق دارد که ﴿و قد کشفنا عنک غطائک فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید﴾ ما امروز پرده را کشیدیم کنار، بَصَر تو حدید است حِدَّتْ دارد تیز بین است درون بین است و ریز بین هم هست. آن چشمی که ریز بین باشد، تیز بین باشد میگویند این دید حِدَّتْ دارد فَبَصُرَکَ الیومَ حَدید. خب پس کافر منافق در قیامت ریز و درشت اعمال خود را میبینند آن دیدن در قیامت عمومی است شامل همه میشود دیدن در دنیا با چشم غیب این مال مؤمنان خاص است. بعضی کَأَنَّ است بعضی أَنَّ است.
مطلب بعدی آن است که این مؤمنان اگر جزء افراد عادی و اوحدی از مسلمانها باشند این احیاناً اشتباه هم میکنند. چون غیرمعصومند ولی اگر مربوط به اهلبیت علیهم الصلاهْْ و علیهم السلام باشد، آنها مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معصومند و درست میبینند. و رؤیت درجاتی دارد از رؤیت خدا شروع کرده که بالذات و الاصالهْْ است تا رؤیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا رؤیت ائمه علیهم السلام بعد برسد به رؤیت شاگردانشان.
جواب سؤال: پس معلوم میشود رؤیت شهودی معصومانه است روایات هست تطبیق کرده بر اهلبیت علیهم السلام که هرکاری که میکنید ائمه میبینند و منظور از ائمه مؤمنین هستند. این هم رؤیت شهودی است یک، و معصومانه است دو و این معنا مخصوص اهلبیت سلام الله علیهم است .
جواب سؤال: اما اینها خوبها را نمیبینند قبلا هم بحثش گذشت که همانطوری که در دنیا این همه مراکز مذهبی است اینها نمیبینند به دنبال فساد میروند در آخرت هم این همه نعمتهای الهی هست آنها را نمیبینند فقط جهنم را میبینند. اینطور نیست که این که ﴿و نحشره یوم القیامهْْ أَعْمٰی﴾ این جهنم را نبیند که این جهنم را میبیند خوب هم میبیند. بهشت را نمیبیند، اولیا را نمیبیند نعمتها را نمیبیند. همینی که ﴿و نحشره یوم القیامهْْ اَعمٰی﴾ همین میگوید ﴿ربنا أَبصَرْنٰا و سَمِعْنا﴾ چه اینکه مؤمن در قیامت از یک جهت کر محشور میشود کَرْ محشور میشود یعنی چی؟ یعنی نعمت است این خروشی که جهنم دارد اصلا خروش جهنم را اینها نمیشنوند ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ نه تنها خروش را آن صدای ضعیفش را هم نمیشنوند این یک نعمتی است به همان دلیل که در دنیا مراکز فساد زیاد است، مؤمن اصلا آن را گوش نمیدهد آهنگهای حرام زیاد است گوش نمیدهد، غیبت زیاد است، دروغ زیاد است، آنها را گوش نمیدهد به گوشش نمیرسد و این هم به گوشش نمیرساند، و او هم گوشش را نمیرساند در قیامت آن جهنمی که صدای خروشش تا پنجاه فرسخ میآید حالا پنجاه فرسخ قیامت ﴿اذا رأتهُم من مکان بعیدٍ سمعوا لها تغیظا و زفیرا﴾ ١٢ فرقان آنقدر غضبناک میشود که ﴿تکاد تمیز من الغیث و زفیر دارد شهیق دارد و مانند آن اصلا مؤمن نمیشنود صدای جهنم را حسیسش را هم نمیشنود. به دلیل اینکه در دنیا این همه دروغها و خلافها بود گوش نداد. کافر هم همینطور است نه اینکه کور محض باشد هیچ چیز را نبیند، همینی که میگوید ﴿ربنا لِمٰا حشرتَنی اَعمٰی و قد کنتُ بصیرا﴾ همین این چون جمال الهی را رحمت الهی را نمیبیند کور است و گرنه همین میگوید ربنا ابصَرنا و سمعنا. چه را میبیند او؟ جهنم را نشانش میدهند ﴿أ فسِحرٌ هذا اَمْ اَنتم لا تُبْصِرُونْ﴾ حالا قبول بکنید دیدی آن را یا نمیبینی اما این باز هم میگوید سحر است پس این جهنم را میبیند آتش را میبیند، هم جنس خودش را میبیند عذابها را لمس میکند اما آن نعمتها و رحمتهای الهی را نمیبیند همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید ترسیم شده است که ﴿فضرب بینهم بسور﴾ بسوری که ﴿له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهرهُ مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ حدید ١٣ مثل کسی که از پشت مساجد و مراکز مذهب میگذرد درون این مسجد و مراکز مذهب و حسینیهها رحمت الهی است این کاری به درون ندارد اصلا همش بیرون به سر میبرد خب اینکه در دنیا کاری به درون مراکز مسجد و حسینیهها نداشت و فقط بیرون به هرزگی میپرداخت، در قیامت هم یک همچنین صحنهای برای او ترسیم میشود ﴿فضرب بینهم بسور له باب﴾ که ﴿باطنه فیه الرحمه﴾ اما ﴿ظاهره مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ غرض این است که اینچنین نیست که کافر که کور محشور میشود کور محض باشد حتی جهنم را هم نبیند. نه او بهشت را نمیبیند نعمتهای الهی را نمیبیند و مانند آن.
جواب سؤال: بله؟ نه علم دارد ولی نمیبیند میداند این راه است ولی راه را نمیبیند. و لذا میافتد. اگر نداند بله چون برایش روشن شد میداند راه است میداند بهشت هست میداند رفاه هست اما نمیبیند هیچ لذتی را نمیبیند استشمام هم نمیکند صدای خوب را هم نمیشنود. وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه دارد که وجود مبارک داود سلام الله علیه قاریء اهل الجنهْْ است خوانندهٴ بهشتیها داود است. و قرآن میخواند و هرچه که بخواهد بخواند، خواننده بالاخره اوست. این همه صداهای خوب که هست هیچکدامش را اینها نمیشنوند.
جواب سؤال: بله دیگر چون دو آیه در این زمینه هست و چون مثبِتانند هیچ کدام مقیِّد، سخن از اطلاق و تقیید نیست. یک آیه دارد که ﴿ان جهنم لمحیطهْْ بالکافرین یوم یغشاهم﴾ که در آیهٴ بعد یوم یَغشٰهُم این ناظر به قیامت است. یک آیه دیگر مطلق است که ﴿ان جهنم لمحیطهْْ بالکافرین﴾ و ظاهر مشتق هم در متلبس بالفعل است نسبت به متلبس بعدی همه میگویند مجاز است دیگر اگر اختلافی هست نسبت به ما انقضی عنه المبدأ است که حقیقت است یا مجاز وگرنه نسبت به مَنْ یتلبس بعدُه همه میدانند که مجاز است دیگر. ظاهر ان جهنم لمحیطهْْ یعنی الان محیط است. اگر نظیر آن آیه باشد که خب قرینه دارد اینها چون مثبِتانند مقیِّد یکدیگرند و مقیِّد اطلاق و تقیید هم ندارند یکی مقید دیگری نیست. جهنم هم الان موجود است و محیط هم هست. وجود مبارک امام رضا سلام الله علیه دارد که از ما نیست کسی که باور نکند بهشت و جهنم الان موجود است. اینها ﴿أزلفت الجنهْْ للمتقین﴾ است. اُعِدَّتْ للکافرین است. روایتی که در نهجالفصاحه بود از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردیم این بود که جهنم به شما از این شسع نعلتان به شما نزدیکتر است از بند کفش شما به شما نزدیکتر است. بهشت هم همینطور است؛ در آن روایت نورانی حضرت فرمود: اینچنین نیست که خیلی دور باشد همین که سقوط کرده آدم میافتد و همین که انشاءالله کار خوب انجام داد وارد بهشت میشود آن نسیم آرامبخش را که استشمام میکند یا احساس میکند این به نوبت خود روضهای از روضههای بهشت است.
جواب سؤال: آن در آیهٴ طه انشاء الله که رسیده ﴿اِنْ مِنکم الا واردها کان عَلٰی ربِک حتماً مقضیّاً﴾ باید معلوم بشود که این صراط روی جهنم هست و گوشهای از جهنم هم در دنیاست فرمود هیچ کس نیست مگر اینکه وارد این جهنم باید بشود ﴿ان منکم الا واردُها کان عَلٰی ربک حتماً مقضیاً﴾ آن بزرگان فرمودند جُزْنٰها و هی خامده.
جواب سؤال: بله دیگر این از وقتی که در جهنم رفتند به آنها میگویند آیه ٥٠ اعراف ﴿اَفیضوا علینا مِن الماء اَو مما رزقکم الله﴾ بعد آنها جواب میدهند که ﴿اِنَّ الله حرّمهما علی الکافرین﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گفتگویی بین جهنمیها و بهشتیهاست بعد از استقرار در جهنم وگرنه قبلا به اینها اجازهٴ حرف هم نمیدهند ﴿قال اخسئوا فیها و لا تُکلِّموا﴾ این هم حسرتی است روی حسرت. وقتی تشنهاند گرسنهاند اصحاب نار به اصحاب جنهْْ میگویند به اینکه ﴿اَفیضوا علینا مِن الماء اَو مما رزقکم الله﴾ آنها در جواب میگویند ﴿ان الله حرّمهما علی الکافرین﴾ این تحریم، یک تحریم تکوینی است نه تحریم تشریعی. آنجا چون سخن از حلال و حرام و تشریعی و شریعت و امثال ذلک نیست . یک خندیدن متقابلی هم هست در دنیا یک عده مؤمنین را مسخره میکردند میخندیدند همین افرادی را که مؤمنین را مسخره میکردند و میخندیدند در قیامت گرفتار میشوند آن مؤمنینی که به سعادت رسیدند ﴿فالیوم الذین آمنوا کانوا من الذین کفروا یضحکون﴾ در دنیا یک عده مؤمنین را مسخره میکردند یک عذاب روحی میدادند میخندیدند همین عذاب روحی در قیامت علیه خود آنها ظهور میکند .
به هر تقدیر رؤیت مراتبی دارد؛ برخیها خیال کردند که این اعمال نظیر اجرام و اشباح مادی است این رؤیت نظیر رؤیت اشباح و اجرام مادیست که به هر چیزی تعلق نمیگیرد گفتند عمل اگر قلبی باشد که قابل رؤیت نیست اگر ظاهری باشد ولی از سنخ گفتار باشد که قابل رؤیت نیست رفتار باشد قابل رؤیت است آدم عمل را میبیند ولی گفتار را که نمیبیند گفتار را میشنود لذا فکر میکردند که این رؤیت یک معنای مجازی را به همراه دارد اگر رؤیت به معنای شهود باشد، شهود هم به مسموع تعلق میگیرد هم به مبْصَر و مَذُوقْ تعلق میگیرد هم به معقول تعلق میگیرد هم به موهوم و متخیَّل تعلق میگیرد. اینطور نیست که این رؤیت به باصره باشد که اگر رؤیت به باصره نیست رؤیت به بصیرت است رؤیت به بصیرت به همه تعلق میگیرد این چنین نیست که منظور از دیدن، دیدن با چشم باشد تا مرئی باید مُبْصَر باشد تا اگر مسموع بود او را با گوش باید درک کرد اینطور نیست . فرمود عمل شما را همه میبینند مشهود آنهاست. اگر منظور دیدن ظاهری باشد به معنی ادراک خواهد بود آنوقت باید توسعه داد چون قسمت مهم کار با چشم انجام میگیرد لذا به جای اینکه بفرماید میشنوید یا لمس میکنید، میفرمود میبینید نظیر اینکه ﴿لا تأکلوا اموالَکم بَینکم بالباطل﴾ اینکه فرمود نخورید یعنی تصرف نکنید. یعنی برخورد نکنید چون مهمترین کار خوردن است از آن کارها به اکل یاد شده است. یا میگوییم ﴿بما کَسَبَتْ اَیدیکُم﴾ چون قسمت مهم کار با دست انجام میگیرد فرمود ﴿بما کَسَبَتْ ایدیکم﴾ وگرنه ما کَسَبتْ ارجُلکم یا افواهکم یا اَبصارُکم آنها هم در حقیقت کیفر خاص خودش را دارد.
و منظور از این عمل اعتقادات و نیّات و اخلاق و اینها را هم در بر میگیرد و همهٴ اینها میتوانند مرئی باشند، رؤیت به معنای اعم ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادهْْ فینبئکم بما کنتم تعملون﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
از امر خذ معلوم میشود که تأدیهٴ زکات صدقه واجب است
صدقه در بعضی از تعابیر دینی جامع بین زکات و خمس است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103) أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104) وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (105)﴾
از امر خذ معلوم میشود که تأدیهٴ زکات صدقه واجب است زیرا ممکن نیست که گرفتن واجب باشد ولی اعطا واجب نباشد. اگر بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اخذ واجب است، پس بر دیگران اعطا هم واجب خواهد بود. مطلب دوم این است که صدقه در بعضی از تعابیر دینی جامع بین زکات و خمس است. این طور نیست که مخصوص زکات باشد. مطلب سوم آن است که اگر کسی زکات را نداد طاهر نیست و مزکی نیست و با تأدیهٴ زکات تطهیر و تزکیه میشود دربارهٴ خمس هم مشابه این تعبیر آمده است. دربارهٴ خمس تعبیر این است که اگر کسی با عین مال غیر مخمس نکاح بکند و همان عین مال غیر مخمس را صداق و مهر زن خود قرار بدهد، آن نکاح سفاح است در حقیقت. آن بغی است نکاح مشروع نیست. این قدر تعبیر تند دربارهٴ اوست. و قهراً جریان ﴿و شارکهم فی الاولاد﴾ هم بر همین منطبق میشود بنابراین اگر دربارهٴ زکات تعبیر به وسخ شده است، دربارهٴ خمس هم یک همچنین تعبیرات تندی در روایات ما آمده است. منتها در داخلهٴ در تقسیم داخلی بین بعضی از اموال گفتند که سادات از این مال استفاده کنند حالا مشکلی سیاسی یا اجتماعی را به همراه داشت و از مال دیگر استفاده کنند. و گر نه این طور نیست که گوهر مال به عنوان زکات وسخ باشد طبق همان شواهدی که در بحثهای دیروز اشاره شد. مطلب دیگر آن است که آن چه را ذات اقدس الهی قبول میکند در حقیقت تصدق است نه صدقه. یعنی آن عمل را خدا قبول میکند و آن عمل را میگیرد. گرچه اخذ به صدقه اسناد داده شد که ﴿یأخذ الصدقات﴾ اما او تصدق را یعنی اعطا زکات را یعنی فعل مزکی را ذات اقدس الهی اخذ میکند، آن را میگیرد. و همان فعل است که به صورتهای گوناگون ظهور میکند. فرمود ﴿ألم یعلموا ان الله یقبل التوبهْْ عن عباده و یأخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحیم﴾ که این کریمه صبغهٴ ترغیب و تشویق دارد. بعد فرمود ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادهْْ فینبئکم بما کنتم تعملون﴾ دستور به عمل اگر در مقام تهدید باشد این ناظر به همان سیئات است. میگویند هر چه خواستید انجام دهید. به تبهکاران میگوید هر کاری که میخواهید بکنید ﴿اِعمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ی که قرآن کریم دارد یعنی هر گناهی که دلتان بخواهد بکنید. برای اینکه ذات اقدس الهی آن گناههای شما را میبیند و کیفر میدهد. آیهٴ 40 سورهٴ مبارکهٴ فصلت این است ﴿ان الذین یلحدون فی آیاتنا لا یخفون علینا أفمن یلقیٰ فی النار خیر أم مَنْ یأتی ءٰامِناً یوم القیامهْْ اعملوا ما شئتم﴾ هر چه دلتان میخواهد بکنید. ﴿انه بما تعملون بصیر﴾ این اعملوا ماشئتم دربرابر دستور تقواست یعنی پرهیز کردن و پروا داشتن، مال کسی است که امید درمان او هست، طبیب اگر ببیند یک بیماری قابل درمان هست به او دستور پرهیز میدهد. و اگر ببیند این بیمار از علاج گذشته است میگوید آزادی هر غذایی که میل داری بخور یعنی رفتنی هستی حالا پرهیز دربارهٴ تو چون هیچ اثری ندارد دلیلی ندارد که ما بگوییم پرهیز کنی. این شخص باید بفهمد که وقتی رها شد یعنی راهی برای علاج او نیست وگرنه چطور میشود که یک بیمار را بگویند هر چه خواستی بخور هر غذایی خواستی بخور اینکه به بیمار گفتند شما دیگر پرهیز ندارید او باید بفهمد کار گذشته است اینها که ملحدانه زندگی کردهاند و در نار الهی باید القا بشوند به اینها میفرماید اعملوا ما شئئم هرچه دلتان خواست بکنید ولی بدانید انه بما تعملون بصیر خب پس اگر این اعملوا در سیاق تهدید باشد ناظر به همان سیئات و معاصی است و اگر چنانچه به طبع اولی باشد یعنی بدانید که هر کاری انجام بدهید چه اطاعت چه معصیت خدا میداند اختصاص به سیئه ندارد مقام ما که فرمود اعملوا و قل اعملوا این اختصاصی به سیئه ندارد، ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾
مطلب دیگر آن است که رؤیت غیر از علم است، چون علم گاهی از راه برهان حاصل میشود، گاهی از دلیل معتبر نقلی حاصل میشود، گاهی هم از راه شهود عرفانی و قلبی حاصل میشود همش علم است. اما رؤیت که شهود است این مخصوص و محدودتر از مطلق علم است فرمود خدا میبیند، پیغمبرش میبیند، مؤمنین هم میبینند . مطلب دیگر این است که اگر منظور رؤیت آثار عمل باشد بله هم مؤمنین میبینند هم منافقین میبینند هم خدا و پیامبر یعنی کاری را که انسان انجام داده است این کار بالاخره در فضای طبیعت خودش را نشان میدهد حالا برفرض یک چند صباحی انسان او را مخفی نگه بدارد یَستَخْفُون من الناس است و لا یَستَخفُون من الله بالاخره ظهور میکند دربارهٴ منافقین فرمود اینها سعی میکنند کارشان را در خفا انجام بدهند مردم اینها را نبینند غافل از اینکه اگر مردم ندیدند خب خدا میبیند دیگر یستخفون من الناس ولی ولا یستخفون من الله چون به خدا معتقد نیستند، اینها که نمیتوانند خودشان را مخفی نگه بدارند، چون ﴿هو معهم اذ یبُیِّتوُن ما لا یرضی من القول﴾ و مانند آن در بخشهای دیگر فرمود به اینکه این شبنشینیهایی که اینها دارند خدا با اینها هست این تبییت و بیتوته و تصمیمهای شبانه پشت درهای بسته که دارند خدا با اینها هست. ﴿اذ یُبَیِّتُون ما لا یرضی من القول﴾ اینها تبییت میکنند بیتوته میکنند پشت درهای بسته شبانه جلسه میگیرند خدا با اینها هست و میداند. پس این گروه ﴿یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله﴾ در حقیقت نمیتوانند از خدا مخفی کنند. آن کار، کارهای سری منافق یک وقتی ظهور میکند چه اینکه فرمود ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أَذقانهم﴾ سر ظهور کار این است که در نظام آفرینش هیچ موجودی تعطیل نیست معطل نیست اینکه میگویند خلاف بالاخره یک وقت روشن میشود سرش این است مثلا جریان دروغ یک وقتی بالاخره روشن میشود. یا فلان کار خلاف یک وقتی روشن میشود چرا روشن میشود چه دلیل عقلی هست برای اینکه یک وقتی روشن میشود دلیل عقلی البته دلیل نقلی و شواهد تاریخیش که فراوان است اما برهان عقلی مسئله این است اگر یک کاری در عالم واقع شد این یک امر موجودی است دیگر حالا یافت شد این مطلب اول. موجود در عالم هستی معطل نیست این یک روابط خاصی با علل خود دارد یک روابط مخصوصی با معالیل خود دارد، از یک سو به اسباب خود وابسطه هست از یک سو مسبباتی که به دنبال او میآیند با او رابطه دارد اگر یک شیئی که در خارج موجود شد این در حد کسی آن را مخفی کرد خفا یعنی به منزلهٴ عدم باشد که دیگر معدوم شده باشد خب بله معدوم اصلا اثر ندارد اما اگر یک کاری در جهان موجود شد، موجود در عالم هستی که معطل نیست، او به دلخواه عاملش که تعطیل نمیکند، اگر موجود است کما هو المفروض مؤثِّر است آثاری دارد، هیچ موجودی در جهان هستی معطل نیست کار خودش را انجام میدهد هم به عللش مرتبط است هم به آثار و معالیل خودش وابسته است آنگاه یک جا یکی از این آثار و معالیل ظهور میکند حالا خود آن عامل نفهمید دیگری میفهمد، لذا اخفا هیچ ممکن نیست کاری را آدم انجام بدهد و آن کار ظهور نکند این شدنی نیست. حالا ادلهٴ نقلی فراوان است که فرمود ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أَذقانهم﴾ این هم برهان عقلی این هم دلیل نقلی.
جواب سؤال: چون آخر اثر خاص مثلا در یک زمان مخصوصی در یک جای مخصوصی به یک شخصی، در محیط مخصوصی آن ظهور میکند دیگر این شیء که موجود هست این فرض کنید این کاغذ که موجود هست این در شرق و غرب عالم اثر نمیگذارد که این در محدودهٴ خودش اثر میگذارد آن اثر که ظهور کرد به دنبال آن اثر میروند مؤثر را پیدا میکنند.
جواب سوال: چون اگر یک چیزی در عالم موجود شد، در یک محیط خاصی موجود است نه نسبتش به جمیع اماکن علی السواء باشد در یک محیط مخصوصی با یک شرایط خاصی وجود دارد، و آثار خودش را دارد نه آثار چیز دیگر را. لذا اگر الف موجود شد، در یک گوشهٴ عالم موجود است در یک جای معین موجود است و در همان جا آثار خودش را ظاهر میکند. و از آثار پی به همان مؤثر هم میبرند و او را کشف میکنند . و اگر در روایات ما دارد که دروغ به جایی نمیرسد و دروغ به ثمر نمیرسد سرش این است برای اینکه فرض کنید این کاغذ موجود است نه کسی گزارش دروغ بدهد بگوید کاغذ نیست ولی این کاغذی که موجود است، موجود که در عالم هستی معطل نیست میشود یک چیزی موجود باشد و هیچ کاری از او صادر نشود؟ این شدنی نیست یک لوازمی دارد، یک ملزوماتی دارد یک ملازماتی دارد یک مقارناتی دارد که از او ظاهر میشود الا و لابدّ. اگر تعطیل در عالم هستی محال است و اگر هر شیء یک آثار و لوازم خاص خودش را دارد این بالاخره ظهور میکند وقتی ظهور کرد از ظهور به آثار پی به او میبرند و او را کشف میکنند . لذا در روایات ائمه علیهم السلام فرمودند دروغ به ثمر نمیرسد؛ اِنّ الکذب لا یفلح.
جواب سؤال: نه این محدودهای است چهار نفر ممکن است ندانند بالاخره خودش را نشان میدهد دیگر. یک چیزی ممکن است یک آتشی یک جا باشد این آتش که آتشش را روشن بکنند فعلا چیزی کنار او نیست تا او را بسوزاند ولی بالاخره آتش کار خودش را میکند همین که به یک چیز قابل احتراقی برخورد کرد او را میسوزاند ممکن است چند لحظهای قابل در کار نباشد ولی فاعل معطل نیست. خب عمل پس به آن معنی همه میبینند. یعنی آثار و نتایج عمل را هم الله میبیند هم رسول میبیند هم ائمه میبینند هم کافر میبیند هم منافق میبیند هم مؤمن. اختصاصی به مؤمن ندارد ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ این چنین نیست اگر کسی کاری را انجام داد فَیٰراهُ الکُل. یک سلسله عملی است که برای همه مشخص نیست برای یک گروه خاص مشخص است مثل اینکه مؤمنینی در فضای ایمانی در حوزهٴ ایمانی زندگی میکنند از حال یکدیگر باخبرند اینها مطلعند. کسانی که در این حوزههای ایمانی به سر نمیبرند اینها بیاطلاع هستند این میشود گفت که اینگونه از اعمال را مؤمنین میدانند غیر مؤمن نمیداند این هم یک جور.
اما خود رؤیت، دیدن، این ممکن است که یک چیزی را مؤمن ببیند و منافق نبیند. ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون﴾ اگر رؤیت منظور رؤیت قلب باشد یا رؤیت مستند به وحی باشد منافق چون به این استناد ایمان ندارد به این سند ایمان ندارد چه اینکه از شهود قلبی هم بهره ندارد ممکن است نبیند. آنرا خدا میبیند و پیغمبر و مؤمنین. مؤمنین هم گاهی از راه وجبی که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده است میبینند گاهی اگر خودشان جزء اوحدی از مردان باایمان باشند و از طهارت روح باخبر باشند میبینند حالا یا در رؤیای صادقه نصیبشان میشود یا در مشاهدات دیگر نظیر آنچه را که حارثهْْ بن مالک گفت یا نظیر آنچه که در خطبهٴ تقوای وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه است که مردان الهی گویا بهشت و اهل بهشت را میبینند گویا جهنم و اهل جهنم را میبینند ﴿هم و النار کمن قد رأوها و هم و الجنه کمن قد رأوها﴾ آنجا منعم و منعمونند اینجا معذبونند و آنهایی که جزء اوحدی از اینها هستند از اینها بالاتر هستند دیگر کَأنَّ نیست خود أَنَّ است. خب اگر طبق آن خطبهای که حضرت در وصف متقیان به حمام فرمود که مردان الهی بهشت و اهلش را میبینند، جهنم و اهلش را میبینند، این در حقیقت جزء مؤمنونی هستند که اعمال دیگران را میبینند آنوقت مطابق با آن بخشی که در بحثهای دیروز اشاره شده است که ﴿کَلاّٰٰ اِنّ کتاب الابرار لفی علیین و ما ادراک ما علیون کتاب مرقومٌ یشهَدهُ المُقَرَّبون﴾ هماهنگ میشود. مردان مقرب از اعمال ابرار از نامهٴ اعمال و از کتاب اعمال ابرار باخبرند فضلاً از غیر ابرار هر کاری را که ابرار انجام بدهند، مقربون باخبرند اگر در قیامت غُرَفْ مَبْنِیَّه است و درجاتی است، کسی که در درجهٴ پایین هست قدرت رفتن درجهٴ بالا را ندارد. کسی که در درجهٴ بالا هست احیاناً اشراف دارد، سرکشی میکند به طبق پایین میآید این نظیر دنیا نیست که اگر یک واحد آپارتمانی باشد کسی در طبقهٴ پنج مستأجر باشد یا مالک باشد بتواند به طبقهٴ شش برود. این غُرَفْ مَبنِیَّه که در بهشت است اگر چنانچه کسی در طبقهٴ پنج جا گرفت دیگر جایش همانجاست. توان اینکه برود طبقهٴ شش این را ندارد. به همان دلیلی که در دنیا توان آن را که نماز شبش ترک نشود نداشت، نماز صبحش را میخواند نافلهٴ صبحش را میخواند اما اهل نافلهٴ شب نبود. یا در ایثارها یا در معارف دیگر یا در درجات توفیقی ایمانی به همان دلیلی که در دنیا درجهٴ ششم را کسب نکرد در آخرت هم آن غُرَفْ مبنیهای را که توزیع میشود به آن طبقهٴ شش را نخواهند داد همان طبقهٴ پنجم را خواهند داد.
جواب سؤال: برای اینکه آنجا کسی که در درجهٴ پنج است اشتهای درجهٴ شش را ندارد اصلا مثل اینکه گوش ما اشتهای دیدن را ندارد. هر کدام از اینها مرز خاص خودشان را دارند میکنند. آنجا دیگر ﴿لالغوٌ فیها و لا تأثیم﴾. در دنیا ﴿تلک أمانیّکم﴾ مطرح است بعد خدا میفرماید ﴿لیسَتْ بأمانیکم ولاٰ امانَّی اهل کتاب﴾ اما آنجا سخن از امانی و اُمنیه نیست، آنجا هر چه هست نقد است و عاقلانه است. کسی هوس چیز دیگر نمیکند. مثل اینکه قُوا و شئون نفسانی ما هیچ کدام هوس کارهای دیگر را نمیکنند. هرگز باصرهٴ ما هوس شنیدن نمیکند و غصه نمیخورد که چرا من نمیبینم. نه باصره، باصره است، کارش هم همین است. در قوای درونی هم همین طور است. هرگز قوهٴ خیال نگران ادراک معانی نیست که چرا من کار وهم را انجام نمیدهم. یا قوهٴ واهمه نگران قوهٴ خیال نیست که چرا من صور را درک نمیکنم. این قوای درونی هر کدام کار خوشان را انجام میدهند، نظیر فرشتهها. اگر فرشتهها ﴿و ما منا الا له مقام معلوم﴾ هیچ فرشتهای هوس کار فرشتهٴ دیگر را نمیکند و نگران نیست غصهٴ این را نمیخورد که من آن درجه را ندارم، مؤمنین هم در بهشت که ﴿لا لغو فیها و لا تأثیم﴾ همین طور است. هیچ کسی هوس کار دیگر را نمیکند به همین مقدار بسنده میکند. ولی قدرت اینکه به طبقهٴ بالاتر برود ندارد. اما آنها که طبقهٴ بالاتر هستند، اشراف این را دارند که سری به طبقهٴ پایینتر بزنند. خب
جواب سؤال: یعنی تو بالذات نمیدانی و ما تو را آگاه میکنیم ولی این در همان آیهٴ 101 بحث شد که این ناظر به آیهایست نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکه انفال است که فرمود ﴿و أَعِدُّوا لَهُم ما استطعتم من قوهْْ و مِنْ رِباطِ الخیلِ تُرهبوِنُ به عِدو اللهِ و عدَّوکم و آخرین مِنْ دُونِهِم﴾ که ﴿لا تعلمونهم الله یعلمکم﴾ که این ناظر به تودهٴ مسلمین است. میفرماید به اینکه شما سه تا دشمن دارید. آیهٴ 60 سورهٴ انفال این بود که ﴿و اعدوا لهم ما استطعتم من قوهْْ و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله﴾ یک، آنها که ملحدند، دشمن خدایند، دو ﴿و عدّوکم﴾ آنها که با شما درگیرند نظیر استکبار و صهیونیست و اینها. سه، یک سلسله دشمنان داخلی هستید یا دارید یا مجاور شماست که در شماست یا اطراف شماست که خدا اینها را میداند و شما اینها را نمیدانید، اینها در جامعهٴ دشمن که نیستند که ﴿و آخرینَ مِنْ دونهم﴾ که ﴿لا تعلمونَهم اللهُ یَعلمُهُمْ﴾ شما سه تا دشمن دارید بنابراین همیشه مسلح باشید. این چنین نیست که همهٴ این دشمنان شما یا مارکسیست باشند یا کسانی که رو در روی شما صف کشیدند. یک سلسله دشمنهای ناشناختهای در میان خود شما هستند، اطراف شما هم هستند، اینها را نمیشناسید. خب اینکه فرمود از دشمن سوم هم بیخبر نباشید و آماده باشید همین است. آن وقت اینها را شما نمیشناسید و خدا میداند. اینکه فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ مشابه همان است که در حقیقت خطاب به تودهٴ مردم است. وگرنه در همان جریان تبوک در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه آیهٴ 94 وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که تشریف بردند تبوک عدهای همراهی کردند، منافقین کارشکنی کردند نرفتند. حضرت خدای سبحان از تکتک اینها خبر داد فرمود اینها این کارهاند، فلان کس است، فلان کس است، فلان کس است، کارشان این است، برنامهشان این است، ریزکارشان این است، درشت کارشان این است، بعد هم که شما رفتید اینها میآیند عذرخواهی میکنند. دیگر عذر اینها را قبول نکنید. در آیهٴ 94 همین سورهٴ مبارکهٴ توبه که قبلاً این آیه بحث شد فرمود ﴿یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لکم﴾ ما شما را تصدیق نمیکنیم. حرفهایتان را تصدیق نمیکنیم. چرا؟ برای اینکه ﴿قد نَبَّأنا اللهُ مِن أخبارکم﴾ تمام ریز جریان را خدا به ما گفته که شما که هستید، چه کردید. ﴿قَد نبأنا الله مِنْ اخبارکم﴾ حضرت که برگشت دیگر عذرخواهی اینها را قبول نکرد. خب وقتی کارهای جزئی را ذات اقدس الهی به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید، کارهایی مهمی که درصدد براندازیاند نمیگوید؟ آنجایی که فرمود ﴿و آخرینَ مِن دونِهِم﴾ که ﴿لا تعلمونهم الله یَعْلَمهُمْ﴾ به پیغمبر میگوید که فلان کس دشمن است، برنامهٴ شبانهاش این است، ریز و درشتش هم این است. خب لذا وجود مبارک پیغمبر مطمئن بود که پیروز میشود. در اینجا هم که فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ ناظر به تودهٴ مؤمنین است. و اگر هم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردد یعنی تو بالذات نمیدانی، آن که ذاتاً میداند ماییم ولی بالاخره به تو میگوییم دیگر. برای اینکه خودش در همان آیهٴ 94 فرمود ﴿قد نبأنا الله مِنْ أخبارِکم﴾ چطور باشد یک عده درصدد براندازی باشند ما شما را خبر نکنیم؟! اینکه نمیشود که. بعد هم به شما بگوییم دین را حفظ بکن. با دست خالی هم بگوییم دین را حفظ بکن. این که شدنی نیست که. پس ما به تو میگوییم. وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که خب چه عذرخواهی دارید که بکنید. ﴿قد نَبأنا اللهُ مِنْ أخبارکم﴾ من که در مسافرت بودم همهٴ این جریان ریز و درشت را خدا به من گفته دیگر. خب بنابراین اینها به تودهٴ مردم میفرماید شما آماده باشید. علم غیب مال شما نیست ولی بدانید یک سلسله دشمنهای ناشناخته هم دارید. اگر خدای ناکرده مسلح نباشید، آماده نباشید، آن دشمن شناخته به وسیلهٴ دشمن ناشناخته حمله میکند ﴿و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم﴾ خب در اینجا هم فرمود به اینکه خدای سبحان میبیند در آنجا سخن از مؤمنین نبود یعنی در آیهٴ 94 سخن از دیدن مؤمنین نبود فرمود: ﴿و سیری الله عملکم و رسولُه﴾ این معلوم میشود که گزارشهای غیبی است به دلیل اینکه در همان جملهٴ قبل دارد که ﴿قد نبأنا الله مِنْ اخبارکم﴾ البته وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی به مؤمنین بفرماید، مؤمنین خودشان بعدا میفهمند اما در اینجا که فرمود ﴿و سیری الله عملکم و رسوله﴾ یعنی از راه غیب وگرنه از راه علن و نقل و اینها باشد خب مؤمنین هم میفهمند لذا تفاوت آیهٴ 94 که قبلا بحث شد با آیهٴ 105 که فعلا محل بحث است این است که در این آیه المؤمنون اضافه شده آنجا المؤمنون اضافه نشده اینجا گاهی ممکن است که از راه اِخبار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد به برکت حضرت شهودی نصیب اینها بشود و مانند آن.
خب پس اگر جمعبندی نهایی قیامت باشد، یَستوی فیه المؤمنُ و الکافر همه اعمال را میبینند در قیامت هم به کافر اعمالش را ﴿کذلک یریهِم اللهُ اعمالَهم حَسنٰات﴾ بعد هم در سورهٴ ق دارد که ﴿و قد کشفنا عنک غطائک فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید﴾ ما امروز پرده را کشیدیم کنار، بَصَر تو حدید است حِدَّتْ دارد تیز بین است درون بین است و ریز بین هم هست. آن چشمی که ریز بین باشد، تیز بین باشد میگویند این دید حِدَّتْ دارد فَبَصُرَکَ الیومَ حَدید. خب پس کافر منافق در قیامت ریز و درشت اعمال خود را میبینند آن دیدن در قیامت عمومی است شامل همه میشود دیدن در دنیا با چشم غیب این مال مؤمنان خاص است. بعضی کَأَنَّ است بعضی أَنَّ است.
مطلب بعدی آن است که این مؤمنان اگر جزء افراد عادی و اوحدی از مسلمانها باشند این احیاناً اشتباه هم میکنند. چون غیرمعصومند ولی اگر مربوط به اهلبیت علیهم الصلاهْْ و علیهم السلام باشد، آنها مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معصومند و درست میبینند. و رؤیت درجاتی دارد از رؤیت خدا شروع کرده که بالذات و الاصالهْْ است تا رؤیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا رؤیت ائمه علیهم السلام بعد برسد به رؤیت شاگردانشان.
جواب سؤال: پس معلوم میشود رؤیت شهودی معصومانه است روایات هست تطبیق کرده بر اهلبیت علیهم السلام که هرکاری که میکنید ائمه میبینند و منظور از ائمه مؤمنین هستند. این هم رؤیت شهودی است یک، و معصومانه است دو و این معنا مخصوص اهلبیت سلام الله علیهم است .
جواب سؤال: اما اینها خوبها را نمیبینند قبلا هم بحثش گذشت که همانطوری که در دنیا این همه مراکز مذهبی است اینها نمیبینند به دنبال فساد میروند در آخرت هم این همه نعمتهای الهی هست آنها را نمیبینند فقط جهنم را میبینند. اینطور نیست که این که ﴿و نحشره یوم القیامهْْ أَعْمٰی﴾ این جهنم را نبیند که این جهنم را میبیند خوب هم میبیند. بهشت را نمیبیند، اولیا را نمیبیند نعمتها را نمیبیند. همینی که ﴿و نحشره یوم القیامهْْ اَعمٰی﴾ همین میگوید ﴿ربنا أَبصَرْنٰا و سَمِعْنا﴾ چه اینکه مؤمن در قیامت از یک جهت کر محشور میشود کَرْ محشور میشود یعنی چی؟ یعنی نعمت است این خروشی که جهنم دارد اصلا خروش جهنم را اینها نمیشنوند ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ نه تنها خروش را آن صدای ضعیفش را هم نمیشنوند این یک نعمتی است به همان دلیل که در دنیا مراکز فساد زیاد است، مؤمن اصلا آن را گوش نمیدهد آهنگهای حرام زیاد است گوش نمیدهد، غیبت زیاد است، دروغ زیاد است، آنها را گوش نمیدهد به گوشش نمیرسد و این هم به گوشش نمیرساند، و او هم گوشش را نمیرساند در قیامت آن جهنمی که صدای خروشش تا پنجاه فرسخ میآید حالا پنجاه فرسخ قیامت ﴿اذا رأتهُم من مکان بعیدٍ سمعوا لها تغیظا و زفیرا﴾ ١٢ فرقان آنقدر غضبناک میشود که ﴿تکاد تمیز من الغیث و زفیر دارد شهیق دارد و مانند آن اصلا مؤمن نمیشنود صدای جهنم را حسیسش را هم نمیشنود. به دلیل اینکه در دنیا این همه دروغها و خلافها بود گوش نداد. کافر هم همینطور است نه اینکه کور محض باشد هیچ چیز را نبیند، همینی که میگوید ﴿ربنا لِمٰا حشرتَنی اَعمٰی و قد کنتُ بصیرا﴾ همین این چون جمال الهی را رحمت الهی را نمیبیند کور است و گرنه همین میگوید ربنا ابصَرنا و سمعنا. چه را میبیند او؟ جهنم را نشانش میدهند ﴿أ فسِحرٌ هذا اَمْ اَنتم لا تُبْصِرُونْ﴾ حالا قبول بکنید دیدی آن را یا نمیبینی اما این باز هم میگوید سحر است پس این جهنم را میبیند آتش را میبیند، هم جنس خودش را میبیند عذابها را لمس میکند اما آن نعمتها و رحمتهای الهی را نمیبیند همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید ترسیم شده است که ﴿فضرب بینهم بسور﴾ بسوری که ﴿له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهرهُ مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ حدید ١٣ مثل کسی که از پشت مساجد و مراکز مذهب میگذرد درون این مسجد و مراکز مذهب و حسینیهها رحمت الهی است این کاری به درون ندارد اصلا همش بیرون به سر میبرد خب اینکه در دنیا کاری به درون مراکز مسجد و حسینیهها نداشت و فقط بیرون به هرزگی میپرداخت، در قیامت هم یک همچنین صحنهای برای او ترسیم میشود ﴿فضرب بینهم بسور له باب﴾ که ﴿باطنه فیه الرحمه﴾ اما ﴿ظاهره مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ غرض این است که اینچنین نیست که کافر که کور محشور میشود کور محض باشد حتی جهنم را هم نبیند. نه او بهشت را نمیبیند نعمتهای الهی را نمیبیند و مانند آن.
جواب سؤال: بله؟ نه علم دارد ولی نمیبیند میداند این راه است ولی راه را نمیبیند. و لذا میافتد. اگر نداند بله چون برایش روشن شد میداند راه است میداند بهشت هست میداند رفاه هست اما نمیبیند هیچ لذتی را نمیبیند استشمام هم نمیکند صدای خوب را هم نمیشنود. وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه دارد که وجود مبارک داود سلام الله علیه قاریء اهل الجنهْْ است خوانندهٴ بهشتیها داود است. و قرآن میخواند و هرچه که بخواهد بخواند، خواننده بالاخره اوست. این همه صداهای خوب که هست هیچکدامش را اینها نمیشنوند.
جواب سؤال: بله دیگر چون دو آیه در این زمینه هست و چون مثبِتانند هیچ کدام مقیِّد، سخن از اطلاق و تقیید نیست. یک آیه دارد که ﴿ان جهنم لمحیطهْْ بالکافرین یوم یغشاهم﴾ که در آیهٴ بعد یوم یَغشٰهُم این ناظر به قیامت است. یک آیه دیگر مطلق است که ﴿ان جهنم لمحیطهْْ بالکافرین﴾ و ظاهر مشتق هم در متلبس بالفعل است نسبت به متلبس بعدی همه میگویند مجاز است دیگر اگر اختلافی هست نسبت به ما انقضی عنه المبدأ است که حقیقت است یا مجاز وگرنه نسبت به مَنْ یتلبس بعدُه همه میدانند که مجاز است دیگر. ظاهر ان جهنم لمحیطهْْ یعنی الان محیط است. اگر نظیر آن آیه باشد که خب قرینه دارد اینها چون مثبِتانند مقیِّد یکدیگرند و مقیِّد اطلاق و تقیید هم ندارند یکی مقید دیگری نیست. جهنم هم الان موجود است و محیط هم هست. وجود مبارک امام رضا سلام الله علیه دارد که از ما نیست کسی که باور نکند بهشت و جهنم الان موجود است. اینها ﴿أزلفت الجنهْْ للمتقین﴾ است. اُعِدَّتْ للکافرین است. روایتی که در نهجالفصاحه بود از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردیم این بود که جهنم به شما از این شسع نعلتان به شما نزدیکتر است از بند کفش شما به شما نزدیکتر است. بهشت هم همینطور است؛ در آن روایت نورانی حضرت فرمود: اینچنین نیست که خیلی دور باشد همین که سقوط کرده آدم میافتد و همین که انشاءالله کار خوب انجام داد وارد بهشت میشود آن نسیم آرامبخش را که استشمام میکند یا احساس میکند این به نوبت خود روضهای از روضههای بهشت است.
جواب سؤال: آن در آیهٴ طه انشاء الله که رسیده ﴿اِنْ مِنکم الا واردها کان عَلٰی ربِک حتماً مقضیّاً﴾ باید معلوم بشود که این صراط روی جهنم هست و گوشهای از جهنم هم در دنیاست فرمود هیچ کس نیست مگر اینکه وارد این جهنم باید بشود ﴿ان منکم الا واردُها کان عَلٰی ربک حتماً مقضیاً﴾ آن بزرگان فرمودند جُزْنٰها و هی خامده.
جواب سؤال: بله دیگر این از وقتی که در جهنم رفتند به آنها میگویند آیه ٥٠ اعراف ﴿اَفیضوا علینا مِن الماء اَو مما رزقکم الله﴾ بعد آنها جواب میدهند که ﴿اِنَّ الله حرّمهما علی الکافرین﴾ در سورهٴ مبارکهٴ اعراف گفتگویی بین جهنمیها و بهشتیهاست بعد از استقرار در جهنم وگرنه قبلا به اینها اجازهٴ حرف هم نمیدهند ﴿قال اخسئوا فیها و لا تُکلِّموا﴾ این هم حسرتی است روی حسرت. وقتی تشنهاند گرسنهاند اصحاب نار به اصحاب جنهْْ میگویند به اینکه ﴿اَفیضوا علینا مِن الماء اَو مما رزقکم الله﴾ آنها در جواب میگویند ﴿ان الله حرّمهما علی الکافرین﴾ این تحریم، یک تحریم تکوینی است نه تحریم تشریعی. آنجا چون سخن از حلال و حرام و تشریعی و شریعت و امثال ذلک نیست . یک خندیدن متقابلی هم هست در دنیا یک عده مؤمنین را مسخره میکردند میخندیدند همین افرادی را که مؤمنین را مسخره میکردند و میخندیدند در قیامت گرفتار میشوند آن مؤمنینی که به سعادت رسیدند ﴿فالیوم الذین آمنوا کانوا من الذین کفروا یضحکون﴾ در دنیا یک عده مؤمنین را مسخره میکردند یک عذاب روحی میدادند میخندیدند همین عذاب روحی در قیامت علیه خود آنها ظهور میکند .
به هر تقدیر رؤیت مراتبی دارد؛ برخیها خیال کردند که این اعمال نظیر اجرام و اشباح مادی است این رؤیت نظیر رؤیت اشباح و اجرام مادیست که به هر چیزی تعلق نمیگیرد گفتند عمل اگر قلبی باشد که قابل رؤیت نیست اگر ظاهری باشد ولی از سنخ گفتار باشد که قابل رؤیت نیست رفتار باشد قابل رؤیت است آدم عمل را میبیند ولی گفتار را که نمیبیند گفتار را میشنود لذا فکر میکردند که این رؤیت یک معنای مجازی را به همراه دارد اگر رؤیت به معنای شهود باشد، شهود هم به مسموع تعلق میگیرد هم به مبْصَر و مَذُوقْ تعلق میگیرد هم به معقول تعلق میگیرد هم به موهوم و متخیَّل تعلق میگیرد. اینطور نیست که این رؤیت به باصره باشد که اگر رؤیت به باصره نیست رؤیت به بصیرت است رؤیت به بصیرت به همه تعلق میگیرد این چنین نیست که منظور از دیدن، دیدن با چشم باشد تا مرئی باید مُبْصَر باشد تا اگر مسموع بود او را با گوش باید درک کرد اینطور نیست . فرمود عمل شما را همه میبینند مشهود آنهاست. اگر منظور دیدن ظاهری باشد به معنی ادراک خواهد بود آنوقت باید توسعه داد چون قسمت مهم کار با چشم انجام میگیرد لذا به جای اینکه بفرماید میشنوید یا لمس میکنید، میفرمود میبینید نظیر اینکه ﴿لا تأکلوا اموالَکم بَینکم بالباطل﴾ اینکه فرمود نخورید یعنی تصرف نکنید. یعنی برخورد نکنید چون مهمترین کار خوردن است از آن کارها به اکل یاد شده است. یا میگوییم ﴿بما کَسَبَتْ اَیدیکُم﴾ چون قسمت مهم کار با دست انجام میگیرد فرمود ﴿بما کَسَبَتْ ایدیکم﴾ وگرنه ما کَسَبتْ ارجُلکم یا افواهکم یا اَبصارُکم آنها هم در حقیقت کیفر خاص خودش را دارد.
و منظور از این عمل اعتقادات و نیّات و اخلاق و اینها را هم در بر میگیرد و همهٴ اینها میتوانند مرئی باشند، رؤیت به معنای اعم ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسولُه و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادهْْ فینبئکم بما کنتم تعملون﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است